بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 736062
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



چه کرده ایم
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 7 اردیبهشت 1397  3:30 PM | نظرات(0)

چه کرده ایم که آن آشنا نمی آید

پیامی از سر کویش به ما نمی آید

چه کرده ایم، گره خورده کارمان اینقدر

چه کرده ایم که مشکل گشا نمی آید

السلام علیک یا اباصالح المهدی




ما حاضریم یک فرسخ برای امام زمان(عج) برویم❓
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 31 فروردین 1397  3:30 PM | نظرات(0)


 
🔹"سعید بن عبدالله حنفی"
از شهدای کربلاست که "۱۲۰۰ فرسخ" راه، برای امام حسین(ع) رفت و آمد.

🔻۳۰۰ فرسخ، برای رسیدن به امام حسین(ع) از کوفه به مکه آمد.

🔻۳۰۰ فرسخ، با مسلم بن عقیل بدستور امام از مکه به کوفه رفت.

🔻۳۰۰ فرسخ، نامه های کوفیان را برای امام از کوفه به مکه آورد.

🔻۳۰۰ فرسخ، بهمراه کاروان امام حسین (ع) از مکه تا کربلا رفت.

🔸در روز عاشورا، ۱۳ تیر را بجان خرید تا امام حسین(ع) نماز ظهر را تمام کند❗️

🔸در آخرین لحظات هم درحالیکه سرش بدامن امام (ع) بود میگفت:
"یابن رسول الله، آیا به تو وفا کردم⁉️"

ما چقدر حاضریم برای یاریِ امام زمانمان حرکت کنیم؟؟؟؟




تا به کی؟
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 26 فروردین 1397  4:01 PM | نظرات(0)

این جهان را بی بهاری تا به کی
شیعیان را بی قراری تا به کی

کی میایی با کدامین قافله
مهدیا چشم انتظاری تا به کی
السلام علیک یا ابا صالح المهدی




دلم گرفته بی تو...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 19 فروردین 1397  3:58 PM | نظرات(0)

عید نوروز امسال هم تمام شد و
فقط "تو " به خانه مان نیامدی

یاصاحب_الزمان (عجل الله)
چقدر ساده گذشتند از تو مردم شهر...
میان این همه بودن،نبودنت سخت است

دلم گرفته بی تو...




بهار آید!
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 5 فروردین 1397  9:46 PM | نظرات(0)

‌‏نشاط این بهارم بی گل رویت
چه کار آید!؟
تو گر آیى،
طرب آید، بهشت آید،
بهار آید!

اللهم عجل لولیک الفرج




بی حضــــــــــور
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در شنبه 4 فروردین 1397  9:45 PM | نظرات(0)

عمر سال به اتمام رسید و
 عمــر غیبت او نه!
و ما دفتر سال را
 بی حضــــــــــور او می‌بندیــــــــــمـ ...
💚مهدی(عج) جان 💚
خودت فکری به حال و روزمان کن




بهار
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 3 فروردین 1397  9:40 PM | نظرات(0)

💚مهدی جان💚
می شد که امسال آمده باشی
می شد که امسال
روی ماهت را ببینیم
نخواستیم...
اما می شود که بخواهیم
دیدن روی ماهت را
روز ظهورت را
لحظه آمدنت را
به همراه بهار




سال جدید
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در پنج شنبه 2 فروردین 1397  9:40 PM | نظرات(0)

💚مهدےجان💚
سالها گذشت و...
نیامدے
چشمم همچنان
به سال جدید است
 شاید بیایی

🙏اللّٰھـُــم؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🙏




"آقا بیا"
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در چهارشنبه 1 فروردین 1397  3:40 PM | نظرات(0)

💚مهدی(عج) جان💚
این روزها دیگرکسی یاد شمانیست
دیگر کسی ذکرلبش"آقا بیا"نیست
ترسم عزای جدتان هادی شود،لیک
گویند نوروز است هنگام عزاء نیست




نامه ای به موعود
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در چهارشنبه 1 فروردین 1397  12:02 AM | نظرات(0)

سلام ای مهدی موعود! سلام. می دانی، می دانی به چه می مانم؟ به کبوتری زخم خورده که درد هجران بیتابش کرده امّا آهنگ وصال نمی کند.
پس بگذرار از غبار تن بکوچک و خود را در زلال اشک بشویم و از تو بگویم.



مهدی جان! در این آرزوییم که حضورت را با تمام هستی درک کنیم و از وجودت لبریز شویم. ما به انتظارت می‌نشینیم تا از انتهای جاده خلوص بیایی و برایمان هدیه‌ای از گلشن رضوان بیاوری. که تنها در تو یک باغ عاطفه را میتوان دید و یک آغوش اطلسی و یاس که ما را به فراخنای آفرینش می‌برد.

ای وای که انتظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تا کنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژدة ظهور تو...
آری آن زمان هستی حیات خواهد یافت و عشق پر و بال خواهد گشود و در رگ‌های خشکیدة عالم، خون تازه خواهد دمید. می خواهیم برایت بگرییم می خواهیم زار بزنیم. باور کن دلمان بیشتر از همیشه گرفته است. دیر زمانی است که تو را کم داریم...

تو را که با یادت زندگی میکنیم، تو را می خواهیم. تو را که روحمان به یاد قامت سبزت تطهیر می‌شود، تو را که اگر بیایی هیچ نخواهیم گفت از آنچه که بر ما گذشت، تو را می‌طلبیم، تو را که زخم‌ها را خوب می‌فهمی.

بگو در کدامین سپیده دم متولد شدی که روح پاکت از ظلمت و سیاهی خالیست؟ تو در صخره کدام دماوند باشکوه ایستاده ای و بر بال کدامین البرز سربلند تکیه کرده ای که آفتاب در حضور تو فانوسی است در انتهای دریاهای آبی‌رنگ؟
می‌دانی می خواهم بر بلندای معراج آسمانی‌ات استخاره عشق بگیرم، می خواهم سجاده ام را در انتهای نامنتهای اندیشه‌ات در آن دور دست‌های سبز پهن کنم پس، بیا، بیا ای عشق! تا دیدة بانی‌مان را به وسعت شانه‌هایت تقدیم کنیم.

بیا ای مولای ما، ای سرفصل دفتر عشق، ای آخرین گل از بوستان محمدی مهدی فاطمه! بیا، بیا که جهان در انتظار توست و بغض در گلوی عاشقان آماده شکستن است.

انتظار آمدن تو باز هم قلب مرده مرا به تپش وامی‌دارد و شوق دیدارت چشمانم را بر بی‌نهایت می دوزد. به من بگو عاقبت از کدام منتهای افق، از کدام صبح راستین خواهی دمید؟ عاقبت از پیچ کدام کوچه خواهی گذشت؟ تویی که روح انتظار را در من دمیدی و وعده دادی که روزی خواهی آمد؟ ار بیایی چشم‌هایم را سنگفرش راهت خواهم کرد. من می‌دانم که تو خواهی آمد و در هر قدم، شاخه‌ای از عاطفه خواهی کاشت و قاصدگی را آزاد خواهی کرد. تو می‌آیی و روی هر درخت پر شکوفه، لانه‌ای از امید برای کبوتران غریب، می‌سازی. صدای تو بغض فضا را می شکافد، فضای مه‌آلودی که قلب چکاوک‌ها را از هر شاخه درختش آویزان کرده‌اند.

تو با دست‌هایت بر قلب‌های شقایق‌ها رنگ سبز امید خواهی زد و یا رنگ پرمعنای دریا خواهی نوشت به نام خدای امیدها!
تو می‌آیی در حالی که دست‌هایت پر از گل‌های نرگس است.
تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی و کعبة عشق را در آنها بنا می‌کنی.
دست نوازش بر سر میخک‌هایی خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.

تو حتی بر قلب کاکتوس‌ها هم رنگ مهربانی خواهی زد. تو می‌آیی و با آمدنت خون طراوت و زندگی در رگ‌های صبح جریان پیدا خواهد کرد...
به امید آن روز...

ادامه مطلب

1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
>