من به صورت خاص شیفته شخصیت "حضرت عباس" هستم
دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی



دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی
پروفسور پیتر ج. چلکوفسکی (Peter J. Chlkowski)، دانشمند آمریکایی لهستانی تبار، از دانشمندان متخصص فرهنگ ایران است که هم اکنون استاد رشته های مطالعات خاورمیانه، شرق شناسی و اسلام شناسی در گروه مطالعات اسلامی و خاورمیانه دانشگاه نیویورک است.
وی روایت جالبی از داستان کربلا دارد:

* شرق شناسی که جذب محرم شد

آقای چلکوفسکی لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
چلکوفسکی: من پیتر چلکوفسکی شهروند آمریکایی هستم. لیسانس خود را در سال 1958 در رشته واژه شناسی شرقی از دانشگاه جگیلونیان شهر کراکوف لهستان دریافت کردم و در مدرسه درام همان شهر به تحصیل در رشته هنرهای تئاتری بپرداختم. در سال 1959 به لندن رفتم و در سال 1962 در مقطع فوق لیسانس در رشته تاریخ خاورمیانه اسلامی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی فارغ التحصیل شدم. در حال حاظر هم بیش از 40 سال است که استاد مطالعات اسلامی و خاورمیانه در دانشگاه نیویورک هستم. بخش عمده ای از تحقیقات و مطالعات من مربوط به اسلام شیعی و به طور خاص محرم و واقعه کربلا است و در این حوزه تا کنون ۳ کتاب و مقالات متعددی درباره امام حسین و واقعه کربلا نوشته ام.

علت سفر شما به ایران چه بود؟
چلکوفسکی: همانطور که گفتم در مقطع لیسانس زبان شناسی مشرق زمین خوانده بودم و در ادامه در یکی از دانشگاه های انگلیس مطالعات خاورمیانه را ادامه دادم و به همین دلیل با ایران آشنا شدم، به همین دلیل ایران را برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات زبان فارسی انتخاب کردم.

* جایی که با محرم آشنا شدم...

شما یکی از معروف ترین محققان غربی در حوزه محرم و عاشورا هستید. از آشنایی خود با محرم بگویید.
چلکوفسکی: درباره آشنایی با محرم و عاشورا باید بگویم که قبل از اینکه به ایران سفر کنم چیز زیادی درباره محرم نمی دانستم و زمانی که برای ادامه تحقیقاتم به شهر رشت سفر کردم مصادف بود با ماه محرم و انجا با یک اجرای تعزیه مواجه شدم. آنجا خیلی شیفته این مراسم شدم و باید اعتراف کنم که یک شبه عاشق محرم شدم. این نمایش برای من که هنرهای نمایشی در لهستان خوانده بودم فوق العاده بود. از آن زمان شروع کردم به تحقیق و نوشتن درباره تعزیه و محرم. از این نمایش به قدری هیجان زده و شگفت زده شده بودم که از آن روز به تحقیق درباره عاشورا و محرم پرداختم.

* هنر تعزیه مرا با محرم آشنا کرد

چیزی که در ابتدا من را به عاشورا و محرم علاقه مند کرد به دلیل اینکه اطلاعی از واقعه عاشورا نداشتم هنر تعزیه بود. رسم و اجرای فوق العاده ای است. اینکه نقش ها دیالوگ خود را با شعر بیان می کردند و رنگ هایی که آدم خوب ها و آدم بدها با آن تفکیک شده بودند. من درباره تعزیه تحقیقات گسترده ای در کشورهای مختلف دنیا کرده ام و ماحصل تحقیقاتم را در یکی از کتابهایم آورده ام.

* تعزیه امام حسین در منطقه کارائیب در قرن 19

امکان دارد یکی از مواردی که در که در مورد تعزیه و محرم در کشورهای دیگر بررسی کرده اید بگویید؟
چلکوفسکی: در قرن 19 میلادی در منطقه کارائیب، انگلیسی ها کارگران سیاه پوست را در مزرعه های نی شکر به خدمت گرفته بودند و آنها را استستمار می کردند و این کارگران سیاه پوست با انگلیسی ها درگیر شدند ولی از ادامه کار زیر سلطه انگلیسی ها که برای آنها به معنای بردگی بود کنار کشیدند و فرار کردند. به همین خاطر انگلیسی ها برای جبران نیروی کار در مزرعه های نی شکر هزاران نفر را از هند به این منطقه آوردند. جمعیت هندی هایی که به این منطقه آمده بودند مراسم عاشورا را برای دور هم جمع شدن و نشان دادن خود به مردم بومی منطقه انتخاب کردند با وجود اینکه اکثر آنها مسلمان و شیعه نبودند.
این مراسم در این منطقه رفته رفته بومی شد و به با نام تجا که شکل تغییر یافته تعزیه بود برگزار شده است. در این مراسم حسینه های خواصی که ارتفاع سقف آن بسیار بلند بود برپا می شود و از رنگ های متنوعی استفاده میشود.

*فرهنگ عاشورا ایران را در جنگ 8 ساله پیروز کرد

تاثیر محرم را در میان مردم ایران چگونه دیده اید؟
چلکوفسکی: مردم ایران و در کل شیعیان، واقعه عاشورا را بزرگترین مصیبت تاریخ بشریت می دانند. در ایران علاوه بر اینکه فرهنگ عاشور در تکیه ها و در ماه محرم گرامی داشته می شود در شئون مختلف زندگی مورد توجه قرار میگرد. جمله هر روز عاشوراست و هر روز کربلا است در جنگ 8 ساله تاثیر زیادی در مبارزه سربازان ایرانی داشت و همین مساله باعث انگیزه آنها برای ادامه مبارزه میشد. و اتفاقا همین فرهنگ بود که باعث پیروزی سربازان ایرانی شد. من مسلمان یا شیعه نیستم ولی خیلی مجذوب این فرهنگ شده ام.

آیا بررسی فرهنگ عاشورا تاثیری بر خود شما هم داشته؟
چلکوفسکی: با مرور واقعه کربلا بارها تحت تاثیر قرار گرفته ام و اشک درچشمانم جمع شده است ولی به خود اجازه نداده ام که گریه کنم چراکه من محقق هستم و نباید تحت تاثیر احساساتم قرار بگیرم.

* شیفته شخصیت حضرت عباس هستم

چه کسی در واقعه عاشورا شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داده است؟
چلکوفسکی: من به صورت خاص شیفته شخصیت "حضرت عباس" هستم. من مقالات زیادی را درباره ایشان نوشته و چاپ کرده ام و متون زیادی را درباره مراسمی که به حضرت عباس مرتبط می شود را جمع آوری کرده ام.

* حضرت عباس به روایت چلکوفسکی

اگر بخواهید حضرت عباس را برای مخاطبان آمریکایی معرفی کنید چه می گویید؟
چلکوفسکی: عباس جنگ آور، آزادی خواه و مدافع شجاع و بی باکی است که از حسین و خانواده اش محافظت کرد.
عباس فردی است که شما در فارسی به آن میگویید پهلوان. عباس پهلوان واقعی بود. او از حسین و خانواده او تا آخرین لحظه محافظت میکند. او زمانی که می رود برای کودکان آب بیاورد دستانش را از دست می دهد بعد مشک را به دهن میگیرد و زمانی که می بینند او ایستادگی می کند و به راه خود ادامه می دهد او را می کشند.

* دردناک‌ترین حادثه کربلا به روایت کارشناس آمریکایی

دردناک ترین حادثه کربلا از نظر شما کدام حادثه است؟
چلکوفسکی: تشنگی کودکان در خیمه ها و طلب آب از عباس داستان دردناکی دارد که مرا واقعا تحت تاثیر قرار می دهد.

مردم ایران همه علاقه زیادی به حضرت عباس دارند و مراسم زیادی با نام ایشان برگزار میشود...
چلکوفسکی: من عاشق مراسمی هستم که نذر حضرت عباس میکنند. مانند سفره حضرت عباس.من بسیار در آیین سفره حضرت عباس دقت کرده ام و مشاهده کرده ام که چقدر زنان شیعه و زنان ایرانی اعتقاد به این رسم دارند ولی متاسفانه من چون خانم نیستم هیچگاه نتوانستم در این مراسم شرکت کنم. چون این مراسم را زنان برپا می کنند. من شاهد بوده ام زنانی را که نذر سفره حضرت عباس کرده اند و حاجت گرفته اند. برای مثال زنی که بچه دار نمی شد و از این طریق توانست حاجت خود را بگیرد.




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

زنانى که در کربلا حضور داشتند،برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، امکلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سیدالشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه،کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)
پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بنعوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینبکبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبدالله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا باعمود غلام شمر (که لعنت خدا بر او باد) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت واحساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند
:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس ازشهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادرعمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپسشمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏هابرگرداند(2)

دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینهو عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاهابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و روبه خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید
.
زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع)نیز جزو اسیران بودند و درکوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال،کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه بهخیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا بهشام فرستاده شدند.


1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده، ج2،ص 124، به نقل از لهوف، کبریت احمر و انساب الأشراف .
2
ـ همان،ص 236





نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
کربلا ما را به خود میخواند وارواح مشتاق ما بی تابانه همچون کبوتران حرم به سوی کربلا بال می گشایند.

به راستی کربلا کجاست واز چیست که در تمامی این هزار وسیصد و چهل سالی که از عاشورای 61 هجری قمری می گذرد عشاق کربلا همواره در راه زیارتش جان باخته اند واز راه ننشسته اند؟
مگر نه این است که کربلا هم نامی است در میان نام ها وشهری ست در میان شهرها؟
پس از چیست که این جانهای شیدا در وله زیارتش دست وپا میدهند وسر میبازند.
وبراستی از چیست که اکنون همه ی آرزوهای ما امت از جان گذشته در کربلا تجسم یافته است؟
آیا تاکنون شاپرکها را دیده ای که چگونه عاشق فانوسند ؟
بی قرارانه این سوی و آن سوی بال میکشند تا خود را به فانوس برسانند واگر تو به پیکره های سوخته ی بی جان آنان که گرداگرد فانوس پراکنده است بنگری این اندیشه در تو راه میابد که براستی آن همه بی قراری و بی تابی تنها برای همین بود که دیوانه وار هر چه زودتر خود را به فانوس برسانند وبالهای لطیف خود را به زبانه های سوزان آتش بسپارند وبمیرند؟
ومگرنه این است که پروردگار متعال عقل را به مثابه حجتی باطنی در وجود انسان قرار داده است تا با محک عقل راه وروش خود را با نظام تسبیحی عالم هماهنگ کند؟
و اگر نظام عالم وغایات خلقت معقول نبود این هماهنگی چگونه ممکن بود؟
و اگر جواب این است که نظام عالم معقول است و حکم عقل وشرع بر یکدیگر منطبق
شیدایی و جنون آن پروانه را چگونه باید ادراک کرد؟
پروانه ها را مثل از رزمندگان بگیر وفانوس را مثل از کربلا...و ببین که رزمندگان از جان گذشته ما چگونه جان عزیز را در راه رسیدن به کربلا میبازند وباز هم مشتاقانه وبیقرار از راه نمی نشینند وشگفتا که عشق آنان نیز هر دم فزونی میگیرد اگر بدانی که پروانه ها فانوس را به اعتبار نورش می پرستند شاید بتوانی که معنای کربلا را دریابی ...
کربلا شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها همانگونه که فانوس نیز شیئی است در میان اشیاء.
اما آنچه فانوس را از اشیاء دیگر امتیاز می بخشد "نور" است وبر همین قیاس آنچه کربلا را از شهرهای دیگر متمایز میکند باز هم "نور" است وهمین" نور" است که جانهای مشتاق نور را شیدایی میکند و به سوی خویش فرا میخواند و ای عزیزاگر عشق نباشد این جهان مغازه تاریکی بیش نیست
"عشق وحقیقت " نور است و همانگونه که نور تنها پروانه ها را به خود جذب میکند و خفاش را میراند "کربلا" نیز چنین است_ ارواح حق جو را به خود جذب میکند و خفاشهای دشمن نور را دفع میکند.
اما چه کند پروانه عاشق که پروردگار متعال منشاء نور را در نار نهاده واین چنین تقدیر فرموده است که اگر نور میخواهی باید که جان به شراره های آتش بسپاری چرا که در آن بارگاه جز سوختگان را بار نمیدهند.
آری در آن بارگاه جز سوختگان را نمی پذیرند.
و مگر ندیدی در خیل اصحاب کربلایی امام عشق تنها 72سوخته دل باقی ماند وباقی را تاب سوختن در شراره های عشق نبود؟
آمده است که مردم سه قبیله اند :
اهل الدنیا
اهل الاخره
واهل الله.
واهل الله را حتی پروای آخرت هم نیست وآنچه آنان را به خود میخواند لقاء نور الانوار یار است.
آنانند که عبادتشان به طمع بهشت و یا از ترس جهنم نیست...
"وان قوماعبدوالله شکرا فتلک عباده الحرار"
آنان قومی هستند که خدا را از سر شکر عبادت میکنند واین عبادت احرار است.و عجبا پروردگار متعال اگر راه عشق را با خطر قرین کرد و خون را بهای "قرب " قرار داد از آن است که اهل الله را برگزید واین گونه است که صف "احرا" از"اغیار" جدا میگردد.
عشق از او سرکش و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود
"بیرونی" کیست؟
بیرونی آن کس است که از خون دادن و سر باختن و بال وپرسوختن میگریزد وخداوند راه را این چنین تقدیر فرموده است که اغیار را طاقت پیمودن آن نباشد واز راه باز مانند.
آری تنها "عشاق نور" هستند که بال وپربه "نار عشق " میسوزند و میمیرند تا به "حیات نوری" برسند.
و آن بدبخت از راه بازمانده آنگاه که سر از قبر بر میدارد ودر آن محشر کبری حاضرمیشود در میابد که نور چیست و وااسفا در ان دار حقیقت ان کس را که "نور "نیست در ظلمات کوری و کری سرگردان است وراه به جایی نمیبرد ودر حق انان است"یوم الناس یکون الناس کالفراش المبثوث"
قارعه /4
بگذار حقیقت را بگویم هر چند بر بسیاری گران نشیند وبر بسیاری دیگر تلخ باشد "اهل الله کربلاییانند که در وصفشان آمده است:
"آن روز (در ظلمات خوف آلوده صحرای محشر) مردان و زنان مومنی را میبینی که تشعشع نور از وجودشان پیش روی و به جانب راستشان شتافته است و( آنان را گویند): بشارت باد بر شما را امروز به بستانهای بهشتی که در زیر درختانش نهر هایی مصفا روان است و در آن جاودانه خواهید بود و این است آن فوز عظیم.
آن روز (در آن ظلمات محض) مردان و زنان منافق (نور وجود مومنین را ببینند) گویند:
به ما نظر کنید و ما را فرصتی دهید که از نور شما روشنایی برگیریم
(اما وا اسفا) آنان را گفته میشود: به وراء خویش _ به دنیا_ بازگردید و از آنجا کسب نور کنید...
حدید/11_13
آری نور را در این جهان است که باید طلب کرد ومیدانی که راه آن چیست؟
شاپرکها را نگاه کن که چگونه خود را به فانوس میرسانند
پروانه ها را بنگر چه سان بال وپر به شرار شمع میسوزند وجان میسپارند
رزمندگان جبهه های نور را نگاه کن که چگونه درآرزوی کربلا جان میبازند...
کربلا کعبه عشق است واعتبارش به امام عشق "حسین بن علی (ع) است.
آن" فوزعظیم" که در آن آیه مبارکه خواندی همین است که "کربلایی" شوی واین همان" فوزعظیمی" ت که در زیارت عاشورا میخوانی :"یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم فوزا عظیما" و این فوز عظیم "شهادت" است.
آری "کربلا" کعبه عشق ات و اگر در کعبه با کفن سفید احرام میبندی در کربلا باید با "کفن سرخ "احرام بست چراکه راه عشق "خونی" ست و ساحل نجات از دریای خون میگذرد.
هنوز هم صدای "هل من ناصر" امام عشق در دل تاریخ بلند است و هر آن کس در هر زمان ودر هر جا به این صدا لبیک گوید کربلایی ست وکربلا میزان عشق است واهل الله را از اغیار جدا میکند.
این سوی اصحاب عشق خیمه به صحرای کربلا زده اند و با کفن سرخ احرام بسته اند وآن سوی آبشخور یزیدیان است واسارت شیطان...
یا باید در صف اصحاب عشق بمانی و جوانمردانه استقامت کنی و روح و جان از اسارت شیطان برهانی و اگر نه ...
باید که در خیل یزیدیان داخل شوی...
وبرزخی میان این دو وجود ندارد.
ای جوانمرد بگو که از کدامین قبیله ای؟

(شهید آوینی)




نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
‍.::امروز مائیم و حسینی دیگر::.









به خدا دوست دارم که کشته شوم سپس زنده شوم و تا هزاربار دیگر کشته و برانگیخته شوم تا بدین سبب از جان شما و جوانان اهل بیت دفاع کنم

این سخنان زهیر در شب عاشورا به امام زمانش بود

بیایید ما هم چون زهیر بگوییم یا صاحب الزمان به خدا دوست داریم .......



و امروز مائیم و حسینی دیگر و هل من ناصری به وسعت زمین و کربلایی به وسعت جهان آیا ما یکدیگر را به یاری امام عصر فرا میخوانیم؟

آیا کسی هست که صدای هل من ناصر امام زمان (عج) را نشنیده باشد؟




یا صاحب الزمان چطور محمدبن بشیر خزرمی به امام حسین (ع) فرمود :

درندگان بیابان زنده مرا بدرند اگر تو را تنها بگذارم...

و تو در میان هزار و صد و هفتادو اندی سال است که تنهایی




آیا آزاد مرد موحدی هست که همچون حربن یزید ریاحی دلش از خوف خدا و ترس قیامت بلرزد و امام مظلوم خویش را یاری کند

کیست که مهدی را یاری کند

شیعیان بس نیست غفلت هایمان





بیایید همچون حر شهامت عذر خواهی از امام زمانمان (عج) را داشته باشیم

آقا امام زمان کریم است

فرزند همان سیدالشهدا است


گذشته ی ما را میبخشد.




یا صاحب الزمان شرمنده ایم اگر سعیدبن عبدالله حنفی ظهر عاشورا خود را سپر حضرت اباعبدالله قرار داد تا آن حضرت نماز بخواند و زخم های نیزه را به جان خرید تا مولایش در امان باشد

و اما امروز ..... ما تیر به سمت شما پرتاب میکنیم.





نکند ما نیز همچون مردمان زمان سیدالشهدا به ظواهر دل خوش کنیم

و از باطن و اصل دین یعنی وجود مقدس امام زمان غافل شویم....

کیست که مهدی را یاری کند‍؟!!!...






نکند هل من معین امام زمان در صحرای کربلای غیبت بی لبیک بماند

مبادا هلهله اهل کوفه صدای غربت مهدی زهرا را به گوش ما نرساند

نکند مهدی زهرا تنها بماند

بیاییم امام زمانمان را معصیت نکنیم.









التماس دعا





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
 
آسمان و زمین چهل روز بر مصیبت حسین (ع)گریست؟

برخی اشکال می کنند که مگر می شود آسمان و زمین گریه کند! مگر آسمان چشم دارد؟ این با عقل جور در نمی آید. عقل هر انسانی اذعان دارد چیزی که ابزار گریه کردن را ندارد قادر بر گریه کردن نیست. با ذکر نمونه های روایات وارده در این زمینه که بیش از اینهاست روشن می شود که این مطلب مطلب غریبی در بین راویان حدیث نبوده است. پس چگونه این روایات را با عقل تطبیق دهیم؟
  

 برخی اشکال می کنند که مگر می شود آسمان و زمین گریه کند! مگر آسمان چشم دارد؟ این با عقل جور در نمی آید. عقل هر انسانی اذعان دارد چیزی که ابزار گریه کردن را ندارد قادر بر گریه کردن نیست. از طرفی این مطلب در روایات آمده است: ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات در باب بیست و ششم - گریستن تمام مخلوقات بر حضرت حسین بن على علیهماالسلام- به سندش از زراره نقل نموده که وى گفت: امام صادق علیه السلام فرمودند: اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسین بن على علیهماالسّلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و ... (۱)

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
پاسخ به شبهات تاریخی اربعین





چرا در مورد اربعین حسینی اختلاف فاحشی وجود دارد؟ برخی می‏پذیرند، برخی در زمان آن اختلاف دارند و برخی دیگر اصل آن را انکار می‏کنند؛ در حالیکه برخی از احادیث بدان و ارزش آن اشاره دارد و حتی زیارتی به این عنوان نیز روایت شده است؟ این اختلافات چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ:


اینکه برخی اصل اربعین را انکار کنند، چنین نیست و عمده اختلافی که وجود دارد، این است که اهل بیت علیهم‏السلام، در اربعین سال 61 - یعنی بیستم ماه صفر - در کربلا بودند، و یا اربعین سال 62؟
اقوال متعددی است که به اختصار نقل می‏کنیم:
1 - اهل بیت علیهم‏السلام در همان سال 61 و بعد از مراجعت از شام، روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند. این قول تاریخ حبیب السیر، آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، الملهوف سید بن طاووس و مثیر الاحزان ابن‏نما و نیز بعضی دیگر است.
2 - اهل بیت علیهم‏السلام قبل از رفتن به شام، روز بیستم صفر از کربلا عبور کرده‏اند؛ که قول ناسخ التواریخ است و احتمال بعیدی به نظر می‏رسد.
3 - اهل بیت علیهم‏السلام در سال 62، یعنی یکسال بعد، در روز بیستم صفر به کربلا آمده‏اند.
در قمقام زخام می‏خوانیم: ورود اهل بیت علیهم‏السلام در اربعین سال 61 مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا به شهادت رسید و عمرسعد برای دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به کوفه حرکت کرد. چند روز هم در کوفه معطل ماندند. سپس از یزید دستور رسید که اهل حرم را به دمشق اعزام دارد؛ که عبیدالله از راه حران و جزیره و حلب کاروان را به شام فرستاد که مسافت دوری است. به روایتی تا شش ماه اهل بیت علیهم‏السلام را نگهداشتند تا آتش غضب یزید خاموش شد. بعد از مطمئن شدن از عدم شورش مردم، یزید موافقت کرد که امام سجاد علیه‏السلام به مدینه بازگردد و اینهمه وقایع نمی‏تواند در چهل روز صورت گرفته باشد. پس قطعا سال ورود اهل بیت علیهم‏السلام به کربلا، در سال 62 بوده است. 1
لکن از این مقدمات نمی‏توان نتیجه گرفت که اهل بیت علیهم‏السلام، در سال 62 به کربلا آمده‏اند؛ زیرا نگهداشتن اهل بیت علیهم‏السلام در کوفه به مدت زیاد، قطعی نیست. با توجه به اینکه عده‏ی زیادی ورود اهل بیت علیهم‏السلام را در روز اول صفر ذکر کرده‏اند. مضافا بر اینکه مرحوم شهید قاضی طباطبائی رضی الله عنه در کتاب خود 2 تمام ایرادات مبنی بر آمدن اهل بیت علیهم‏السلام در سال 61 را پاسخ داده است. بنابراین به صرف استبعاد نمی‏توان به نتیجه‏ی قطعی رسید و آمدن اهل بیت علیهم‏السلام را به کربلا در اربعین اول انکار کرد.
اهل بیت علیهم‏السلام در همان سال 61 و بعد از مراجعت از شام، روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند. این قول تاریخ حبیب السیر، آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، الملهوف سید بن طاووس و مثیر الاحزان ابن‏نما و نیز بعضی دیگر است

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
وقايع اتفاق افتاده در اربعين

در اين نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قيام حسيني در اولين اربعين شهادت سيدالشهداء اشاره مي شود و به وقايع ديگر که طبيعتا در آن زمان رخ داده است عنايتي ندارد.

1. نخستين زيارت قبر امام حسين عليه السلام توسط جابربن عبدالله انصاري
بشارة المصطفى: از اعمش، از عطيه عوفى روايت شده كه گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زيارت قبر حضرت حسين‏ بن على عليه السّلام، راه افتاديم وقتى به كربلا رسيديم، جابر به كنار آب فرات رفت، و در آن غسل كرد، سپس پارچه‏اى را به كمر بست و ديگرى را به دوش انداخت [و خود را به هيأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو كرد. و قدمى بر نداشت مگر اينكه خدا را ياد كرد تا به قبر نزديك شد [جابر در آن ايام نابينا شده بود و جايى را نمى‏ديد لذا] به من گفت: ياريم كن تا قبر حضرتش را لمس كنم، من او را يارى كردم، روى قبر افتاد و بيهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: يا حسين، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمى‏دهد، سپس گفت: و چگونه مى‏توانى جواب بدهى، و حال آنكه رگهاى گردنت بريده شده، و بين بدن و سرت جدايى افتاده است، من شهادت مى‏دهم كه تو، فرزند پيامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوايى، فرزند سليل هدايتى، تو پنجمين اهل كسائى، تو فرزند سيد نقبائى، تو فرزند فاطمه سيده زنانى، و چرا چنين نباشى و حال آنكه به دست سيد پيامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهيزكاران تربيت يافتى و از پستان ايمان شير خوردى، پاك زيستى، و پاك به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شك و ترديدى ندارند كه [شهادت‏] برايت اختيار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مى‏دهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا رفت. (1)
ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
زیارت اربعین به چند روایت




علمای اعلام اتفاق دارند که اربعین، روز بیستم ماه صفر است؛ و زیارت اربعین هم که مأثور وارد شده و مثاب است، همان زیارت بیستم ماه صفر است.

شیخ طوسی ابوجعفر محمد بن حسن متوفی 460 در کتاب «التهذیب» صفحه‏ی 17 جلد 2 باب فضل زیارت الحسین «علیه‏السلام» می‏نویسد: اخبار وارده در زیارت مقید به اوقات خاصه است که از آن جمله روز عاشورا و روز بیستم ماه صفر است، طبق روایت جابر بن عبدالله انصاری که اولین زائر بوده.
در «مصباح المتهجد» صفحه‏ی 551 در استحباب زیارت حسین روز اربعین که بیستم ماه صفر است می‏نویسد: روزی است که جابر در این روز به زیارت آمد.
و سید ابن‏طاووس در «اقبال» و علامه‏ی حلی در «المنتهی» و علامه‏ی مجلسی در مزار بحار و شیخ یوسف بحرانی در «حدائق» و حاجی نوری در «تحیة الزائر» و شیخ عباس قمی در «مفاتیح»، همه از شیخ طوسی نقل کرده‏اند.
فقط شیخ بهائی در «توضیح المقاصد» می‏نویسد: اربعین حسین 19 ماه صفر می‏شود، و این نظریه روی حساب دهم محرم است که جزو عشره‏ی اول می‏شود، و باید چهلم جزو عشره‏ی دوم 19 باشد، و این رأی اولین خلاف متعارف است، ثانیا ربطی به ثواب و زیارت مأثوره ندارد، چه همه ساله که اختلاف حسابی در تمام و ناقص بودن نیست که بگوئیم اگر ماه محرم 29 روز بوده، اربعین نوزده می‏شود، و چهلم را از روز 11 محرم می‏شمارند، چنانچه مجلسی از کفعمی در وجه تسمیه‏ی زیارت اربعین در حدیث حضرت عسکری «علیه‏السلام» می‏نویسد: اربعین روز بیستم ماه صفر است که چهل روز پس از عاشورا می‏باشد، یعنی چهلم شهادت حسین «علیه‏السلام» است، و این همان روزی است که جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر سیدالشهداء آمد و حدیث نبوی را روایت کرد، و اول زائر قبر حسین در اولین اربعین بوده.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

دیدگاه علما در باب اربعین



علمای اعلام اتفاق دارند که اربعین، روز بیستم ماه صفر است؛ و زیارت اربعین هم که مأثور وارد شده و مثاب است، همان زیارت بیستم ماه صفر است.
شیخ طوسی ابوجعفر محمد بن حسن متوفی 460 در کتاب «التهذیب» صفحه‏ی 17 جلد 2 باب فضل زیارت الحسین «علیه‏السلام» می‏نویسد:
اخبار وارده در زیارت مقید به اوقات خاصه است که از آن جمله روز عاشورا و روز بیستم ماه صفر است.
طبق روایت جابر بن عبدالله انصاری به عنوان اولین زائر
در «مصباح المتهجد» صفحه‏ی 551 در استحباب زیارت حسین روز اربعین که بیستم ماه صفر است می‏نویسد: روزی است که جابر در این روز به زیارت آمد.
و سید ابن‏طاووس در «اقبال» و علامه‏ی حلی در «المنتهی» و علامه‏ی مجلسی در مزار بحار و شیخ یوسف بحرانی در «حدائق» و حاجی نوری در «تحیة الزائر» و شیخ عباس قمی در «مفاتیح»، همه از شیخ طوسی نقل کرده‏اند.
فقط شیخ بهائی در «توضیح المقاصد» می‏نویسد:
اربعین حسین 19 ماه صفر می‏ شود، و این نظریه روی حساب دهم محرم است که جزو عشره‏ی اول می‏شود، و باید چهلم جزو عشره‏ی دوم 19 باشد، و این رأی اولل خلاف متعارف است، ثانیا ربطی به ثواب و زیارت مأثوره ندارد، چه همه ساله که اختلاف حسابی در تمام و ناقص بودن نیست که بگوئیم اگر ماه محرم 29 روز بوده، اربعین نوزده می‏شود، و چهلم را از روز 11 محرم می‏شمارند، چنانچه مجلسی از کفعمی در وجه تسمیه‏ی زیارت اربعین در حدیث حضرت عسکری «علیه‏السلام» می‏نویسد: اربعین روز بیستم ماه صفر است که چهل روز پس از عاشورا می‏باشد، یعنی چهلم شهادت حسین «علیه‏السلام» است، و این همان روزی است که جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر سیدالشهداء آمد و حدیث نبوی را روایت کرد، و اول زائر قبر حسین در اولین اربعین بوده است
هر اربعين حسيني، قاصد حماسه نامي را، پيامدار استعلاي ايمان، نشانه‏اي از شکوه عشق، و برگ هميشه سبزي بر درخت هماره سرخ شهادت است. اربعين يک واژه نيست؛ کتابي قطور و پرماجراست. کتابي که گذر زمان و حادثه‏هاي زمين، هرگز نمي‏تواند نوشته‏هاي آن را محو کند و البته کهنگي در آن راه ندارد. اربعين، هنرنامه مصوّر آرمان گرايي و حق ياوري است. اربعين، نشانه‏اي بر اعتلاي دين و بالندگي زمزمه‏هاي دعا و تلاوت قرآن در شب عاشوراي حسيني است. اربعين، صداي عدالت و صداقت، و شاخه‏هاي درخت آزادگي است که از خاک کربلا روييده وتا ژرفاي روزها و روزگاران ريشه دوانيده است. اربعين، جويبار هميشه جاري و سرخ تاريخ، و جوشش چشمه‏هاي خون خداوند از چهار سوي عالَم است.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

گريه واكنش هيجاني انسان نسبت به انگيزه هايي است كه عواطف و احساسات آدمي را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد. گريه كه همراه با سوز و دل، هق هق و اشك و سرشك است، شايد تنها در انسان به شكل كمالي آن يافت مي شود و موجودات ديگر، اين حد از احساسات و عواطف را نمي توانند به نمايش گذارند.

انسان، با انگيزه هاي متفاوت بلكه متقابل و متضادي چون ترس و شوق مي گريد. گريستن همانند خنديدن، شاهكار آفرينش است لذا خداوند اين دو را به عنوان خصوصيت خاص انساني به خود نسبت مي دهد و مي فرمايد: و انه هو اضحك و ابكي، خداوند است كه مي خنداند و مي گرياند.» (نجم، آيه43)
به نظر مي رسد كه غير از انسان، آفريده اي از اين كمال برخوردار نباشد. در اين ميان انسان كامل، در تماميت اين معنا در اوج است. از اين رو گريه و خنده، نمايش تمام عقل انساني است؛ چراكه در انسان كامل، عقل معناي تمام و درست خود را مي يابد و از آن جايي كه عقل انسان كامل، در عواطف و احساساتش گره خورده است، نمايش عقل عشقي را تنها در اين موجود مي توان به نظاره نشست. عقل انسان كامل، چنان با عشق، محبت و مودت آميخته كه عقلش مي گريد و مي خندد ودلش مي انديشد و معرفت و دانش مي آموزد. انسان كامل با عقل، عشق مي ورزد و با دلش مي انديشد، چراكه عقل و دل او يكي شده است.

هستي گريان بر حسين(ع)
اما اين بدان معنا نيست كه غير از انسان كامل اين گونه نيست، بلكه هر يك از انسانها به نسبت درجه اي از عقل، از عشق بهره مند هستند؛ چراكه نصف عقل حقيقي، محبت و عشق است. (تحف العقول، ص443) براين اساس هر كسي كه عقل دارد، عشق و مودت و محبت دارد و از احساسات درحد خود سرشار است. براساس آموزه هاي قرآني، همه هستي برخوردار از درجه اي از عقل و شعور و احساس است. از اين رو درحد خود مكلف هستند و مخاطب خداوند قرار مي گيرند. (فصلت، آيه11)
درجه احساس و عواطف كائنات و هستي باتوجه به عقل ايشان متفاوت است ولي همان اندازه براي درك و ابراز و اظهار عشق و محبتي كه بخشي از مفهوم و مولفه عقل است، كفايت مي كند.
خداوند در آيه29 سوره دخان مي فرمايد: فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين؛ آسمان و زمين بر آنان نگريست و به آنان مهلتي داده نشده است. اين آيه در بيان نفي گريه آسمان و زمين درباره كساني است كه خداوند آنان را به عذاب استيصال گرفته و آنها را به سبب جسارت در گناه در همين دنيا عذاب كرده بود.
مفهوم مخالف اين آيه آن است كه زمين و آسمان از درجه و سطحي از عقل و شعور برخوردار است كه شأن و قابليت گريستن را دارد؛ اما بركساني كه به عذاب الهي گرفته شده بودند، نگريست.
اما آسمان و زمين بر امام حسين(ع) گريست. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي درباره گريستن آسمان و زمين بر امام حسين(ع) سخن مي گويد. در روايت است كه آن حضرت اين آيه را تلاوت مي فرمود: فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين» در همان هنگام امام حسين(ع) وارد مسجد شد، اميرالمؤمنين(ع) باتوجه به او فرمود: «اما ان هذا سيقتل و يبكي عليه السماء و الارض؛ اما اين كسي است كه به زودي كشته شود و آسمان و زمين بر او مي گريند» (تفسير برهان، ج4، ص161)
گريستن تا چهل روز
رسول گرامي اسلام(ص) در سفارش هاي خويش به جناب ابي ذر غفاري به اهميت و جايگاه والاي مؤمن در جهان اشاره كرده و فرموده است: «يا اباذر! ان الأرض لتبكي علي المؤمن اذا مات اربعين صباحا؛ اي ابوذر! هنگامي كه مؤمني از دنيا مي رود، زمين تا چهل روز براي فقدان او گريان و عزادار است.» (مكارم الاخلاق، ص465)
امام صادق(ع) در روايتي به بيان گريه موجودات عالم بر سالار شهيدان پرداخته، به زراره مي فرمايد: «يا زراره ! ان السماء بكت علي الحسين عليه السلام اربعين صباحا بالدم و ان الأرض بكت اربعين صباحا بالسواد و ان الشمس بكت اربعين صباحا بالكسوف و الحمره ... و ان الملائكه بكت اربعين صباحا علي الحسين؛ اي زراره! آسمان چهل روز بر حسين خون گريه كرد و زمين چهل روز براي عزاي آن حضرت گريست با تيره و تار شدن، و خورشيد با كسوف و سرخي خود چهل روز گريست... و ملائكه الهي براي آن حضرت چهل روز گريستند.» (مستدرك الوسائل، ج01، ص413، با تلخيص و نيز مناقب آل ابي طالب، ج3، ص212)
درباره نقش چهل در زندگي بشر مي توان به آيات و روايات بسياري تمسك كرد كه از جمله مسأله چله عرفاني است. امام عسكري(ع) درباره يكي از ويژگي هاي عدد چهل مي فرمايد: علامات المؤمن خمس... و زياره الأربعين... مؤمن پنج نشانه دارد... و يكي از آنها زيارت روز اربعين است (تهذيب الاحكام، ج6، ص25)





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
واپسين دم



حسين ، قبل از اينكه مبادرت به حمله عمومى كند، جنگ تن به تن مى كند. وقتى وارد ميدان مى شود هماورد مى خواهد. هنگامى كه حسين ( عليه السلام ) براى پيكار وارد ميدان مى شود، جسد ياران مقتول خويش را مى بيند ولى نه از دست دادن فرزندان و برادران ، عزم او را براى نبرد، سست مى كند، نه مشاهده اجساد ياران شهيدش كه نتوانسته است جنازه آنان را از ميدان كارزار خارج نمايد.
روحيه اى بسيار عالى دارد، عاشقانه مى جنگد، به عشق شهادت ...
يكى از حاضران صحنه كربلا كه حسين بن على ( عليهما السلام ) را در آن آخرين ساعت رزم ، پس از شهادت ياران و فرزندان ، تنها در حال نبرد مشاهده كرده بود، با اعجاب و شگفتى از روحيه پرتوان آن حضرت ، اين گونه ياد مى كند:
((به خدا سوگند! من هرگز هيچ انسان مغلوبى را كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشد، قويدل تر، استوارتر، پابرجاتر، با جراءت و با شهامت تر از حسين نديده ام ، نه در گذشته و نه پس از آن روز.
در حالى كه به شدت مجروح بود و هزاران نفر از دشمنان او را محاصره كرده بودند، با همان حال ، وقتى با شمشير به آنان حمله ور مى شد، همچون گله گوسفند، فرار كرده ، ميدان را خالى مى ساختند)).
پس از اين حمله ها و تاراندن مهاجمان ، حضرت به جايگاه و مركز اصلى خويش برمى گشت و مى گفت :((لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ)).
ميدان ، صحنه حماسه آفرينى هاى قهرمان كربلاست .
در اين روز، امام ، از بامداد تا موقعى كه آخرين مرد كاروان او به قتل رسيد، پياپى دچار مرگ عزيزان و دوستانش شده است ولى وقتى وارد ميدان مى شود چنان با صداى بلند، هماورد مى خواهد و مبارز مى طلبد كه در سپاه عراق ، همه حيرت مى كنند، سپس رجزهاى حماسى مى خواند و ((عمرسعد)) - فرمانده سپاه دشمن - را به جنگ مى طلبد.
((عمر سعد))، هفت سال از امام جوانتر است ولى جراءت نمى كند به جنگ حسين ( عليه السلام ) بيايد. امام با استفاده از نقطه ضعف او، به نبرد تن به تن دعوتش مى كند و اين نيز يك شكست روانى براى دشمن است .
به جاى او كس ديگرى وارد ميدان مى شود و پيغام مى آورد كه ((عمر سعد)) خواسته است تسليم شوى تا جان سالم به در برى !
امام حسين ( عليه السلام )فرياد مى زند - چنانچه خودعمرسعدهم مى شنود-:
((عمر سعد مرا چنان ترسو و سست و خائن پنداشته كه در اين لحظه سرنوشت ، تسليم شوم و پس از آن همه قربانى دادن ، در مقابل كفر و ستم و فسق ، سر فرود آرم و به همه فرزندان و خويشان و ياران سلحشور و پرشكيبى كه در راه خدا و وفادارى به من ، قتل عام شدند، خيانت كنم ؟!...)).
صداى رساى حسين ، روحيه قوى و اراده تزلزل ناپذير او را به خوبى نشان مى دهد. در يك نبرد سخت و حساس ، حسين (عليه السلام ) هماورد دلير خودش را - به نام تميم - از پاى مى افكند و حريف ديگرى با شتاب به ميدان مى آيد و همچنين حريف سوم ... و در همه اينها، حسين ( عليه السلام ) چهره پيروز و فاتح نبرد است .
فرصت از دست مى رود و هنگام آن فرا رسيده است كه حمله عمومى آغاز شود، پيش از اينكه فرمان يورش همگانى و حمله عمومى از سوى فرمانده سپاه دشمن صادر شود، حسين از ميدان مراجعت مى كند تا آخرين ديدار خود را با بازماندگان در اين كاروان كوچك ،به انجام برساند.


وقتى كه هدف انسان در عمل ، ((مشخص ))، ((متعالى )) و ((پرجاذبه )) باشد و نيز انسانى كه سراپا شوق و بى تابى و شتاب باشد، براى رسيدن به آن هدف برتر، در اين صورت ، مشكلترين مشكلات و شكننده ترين ضربه ها و بزرگترين سنگهاى سر راه ، به هيچ هم شمرده نمى شود و انسان هدفدار، سر از پا نشناس ، بيگانه با رنج و خستگى ، نستوه و پرتوان و خروشان ، به سوى آن هدف پيش مى تازد و مى بينى كه موانع ، با همه شكنندگيهايش ، از ميان مى رود، برعكس ، آن كس كه ايمانى و يقينى و شور و جذبه اى و كششى و كوششى به سوى هدف مشخص نداشته باشد، چشمش سراغ بهانه مى گردد و كاهى را كوه مى بيند و يك نابسامانى كوچك و حقير را، دژ تسخيرناپذير و سد پولادين مى پندارد و پياپى به زانو درمى آيد.


مگر حسين ،احساس وعاطفه و رقت قلب و مهر پدرى و علاقه خويشاوندى ندارد؟ چرا، و مگر جدا شدن از كودكان حرم و فرزندان درون خيمه ها و اهل كاروان براى او كه ((قدم در راه بى برگشت )) گذاشته است ، سخت و رنج زا و دردناك نيست ؟ چرا، ولى تا آنگاه كه قطب نيرومندترى در اين ميان نباشد و قلب و فكر و انديشه و روح و احساس و همه چيز حسين را به سوى خود نكشد.
اينك ، آن جاذبه قوى ، در اين صحنه ، دست اندر كار است و حسين ، با ديگرى عشقبازى مى كند و دل مى دهد و جان را مايه مى گذارد و از همه چيز مى گذرد و در ((آخرين وداع ))، تجلى پرشكوه اين راز را مى بينيم .
حسين ( عليه السلام ) اينك با همه هستى اش و همه مظاهر تعلقات دنيوى به مناى دوست آمده است .


حسين ( عليه السلام ) اكنون ابراهيمى است كه نه يك تن ، بلكه هفتاد و دو قربانى عزيز، و ((ذبح عظيم ))، به قربانگاه دوست آورده است .


مگر نه اينكه در جلوه گاه ((خدا))، ((خود))ى ها رنگ مى بازد؟!
حسين ( عليه السلام ) اينك با يك دنيا اخلاص و ايمان و جذبه و شور، به ((مسلخ عشق )) آمده است .


پيوند او با خدا، او را همچون امتى راست قامت و استوار ساخته است ، هر چند كه بى ياور است .
يك تنه ، با خصم بى شمار، برابر...


با صدور فرمان حمله از سوى سپاه دشمن ، سپاه كوفه يكباره از جا كنده مى شود و حمله عمومى آغاز مى گردد.
اينك ، ((حسين )) بايستى به تنهايى در برابر عده اى بيشمار از خود دفاع كند. اين گروه مى توانند در چند لحظه او را محاصره كنند و از پشت سر و رو به رو و طرف راست و چپ ، ضرباتى بر او وارد سازند و او را به شهادت برسانند.


حسين ، براى اينكه محاصره نشود، پيوسته در حال شمشير زدن ، اسب مى تازد و اسلوب جنگى او ((جنگ با تحرك )) است و طورى از جلو سواران سپاه بين النهرين مى گذرد كه نتوانند محاصره اش كنند.
امام ، به هر سو حمله مى كند، از دشمن خالى مى گردد و هركس از نبرد با او به خود مى لرزد و خوددارى مى كند، ليكن او با فرياد:
((اَلْمَوت اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ؛ كشته شدن ، از ننگ بهتر است ))،
باز حمله مى كند.


شمشيرهاى دشمن ، تشنه خون اوست و كينه هاشان زبانه مى كشد و رگبار تير، از هر طرف مى بارد. ضربه هاى تير و نيزه ، آن حضرت را مجروح مى سازد. حسين مجروح و خونين بر زمين افتاده است كه يك دسته از سواران سپاه بين النهرين به سوى كاروان حسين به راه مى افتند تا خيمه ها را غارت و چپاول كرده و زنان و اطفال را اسير كنند. اما حسين ( عليه السلام ) خشمگين مى شود و چنان فرياد مى زند كه در ميان هياهو و غوغاى گوشخراش ميدان جنگ ، فرياد او به گوش عده اى از افراد دشمن مى رسد. شمر مى پرسد: چه مى گويى ؟ امام پاسخ مى دهد:


((گيرم كه دين و آيينى نداريد و از روز جزا و قيامت هراستان نيست ، لااقل در زندگى خود، جوانمردى و آزادگى داشته باشيد)).


آنگاه ، عنان اسب را به طرف خيمه ها برمى گرداند تا از غارت خيمه ها به دست اين بى شرافت مردمان بدسرشت و فرومايه جلوگيرى كند؛ چون چنين مى بينند، يا از روى هراس و يا به خاطر بعضى تعصب ها از حمله به خيمه هاى امام دست مى كشند.


كربلا رنگ مرگ دارد و بوى خون مى دهد و ((هوا چون سرب ، سنگين است )).
تنهايى حسين در اين دشت پر از دشمن ، محسوس است . و چه جانكاه و دردآور.
نداى حسين ( عليه السلام ) خطاب به ياران بزرگش ، همچون مسلم بن عقيل ، هانى بن عروه ، حبيب بن مظاهر، زهير بن قين ، مسلم بن عوسجه ... است .
آنان را كه به شهادت رسيده اند، ياد مى كند و ندا در مى دهد:
اى قهرمانان صفا!
اى تكسواران نبرد!
چرا ندايم را جواب نمى دهيد؟...
از بدنهاى غرقه در خون دليران آن دشت خونين ، جوابى نمى شنود.
ولى خونشان ، گوياست و جوشان !


امام به نبرد پر شور خويش ادامه مى دهد. در قلب سپاه دشمن است و هرلحظه چندين تيغ و تيغ زن ، مقابل شمشير امام حسين ( عليه السلام ) است .
قبضه شمشير را با انگشتان خونين خود مى فشرد. دستش مدام در حركت است . اسبش پيوسته بدون لحظه اى درنگ و توقف مى دود و در كام امواج سپاه دشمن فرو مى رود و دگر باره بيرون مى آيد، حسين ، اين رزم آور دلير و اين آزاده مرد آزادانديش ، كه شرافت و شجاعت را همراه شير، از مادر گرفته است ، رو در روى تابش خورشيد، برق تيغش را به چشم دشمن مى زند و بدون وقفه ، پويا و پرتلاش ، با آن روبه صفتان مى جنگد. قدرت ايمان ، به او توانى وصف ناپذير بخشيده است كه در اين تلاش و تكاپوى دايمى اش ، خسته نمى شود. و هنگام حمله به جبهه سياه سپاه دشمن از عمق جان ، بانگ مى زند:
- الله اكبر! ...
- الله اكبر! ...
از شمشير امام ، خون مى چكد، از چپ و راست حمله مى كند و دفاع مى نمايد. و با يادآورى هدف مقدسى كه در راه آن به اين جهاد پرداخته و خون پاكش را بهاى بارور گشتن نهال فضيلت اسلام و عدالت دين و حريت قرآن قرار داده است ، باز خروش برمى آورد و حمله مى كند و شمشير مى كشد و پيش مى تازد و در قلب سپاه دشمن باز هم نواى روحبخش و فرياد پرطنين حسين :
- الله اكبر! ...
- الله اكبر! ...
تير از هر طرف بر او مى بارد. زهى از كمانى كشيده مى شود و تيرى بر پيشانى ((قهرمان كربلا)) مى نشيند. امام با دستش آن را بيرون مى كشد اما از جاى آن ، خون فوران مى زند و بر چهره برافروخته از شوق شهادت او جارى مى گردد.


اكنون ، ديگر چشمان خون گرفته اش دشمن را به خوبى نمى بيند. مى خواهد با گوشه لباس ، خونها را از چشم و روى خود پاك كند كه در همين دم ، تيرى بر سينه اش مى نشيند و در قلب او نفوذ مى كند و كانون آن همه مهر و ايمان و مركز آن همه شور و حماسه و عزت و شرافت ، آسيب مى بيند. هر كس با هر چه كه در دست دارد بر ((امام )) ضربتى مى زند.
و بدين گونه توان امام پايان مى يابد و همچون نگينى بر زمين ((كربلا))مى افتد.
اينك ، كربلا خونرنگ است .
دشت ، از خون حسين ( عليه السلام ) سرخ فام است .


خون او، ترسيم خط حائل ميان حق و باطل است .
خون ، خط مى كشد و خط و راه ، از خون سرچشمه مى گيرد.
و به خون ، ختم مى گردد و خون عاشوراييان ،
محك شناخت صادقان و مدعيان در طول تاريخ مى شود.


اين ((خون )) كه امروز بر ((خاك )) مى ريزد، بر سر راه ستمگران خار مى روياند و پيش پاى آزادگان لاله مى كارد.
((آويزه عرش )) بر زمين افتاده است .


ازدحامى مى شود... غبارى برمى خيزد... و... فرو مى نشيند... و حسين ، طپيده در خون گرم خويش ... در حالى كه آخرين دقايق را مى گذراند، مى گويد:
خدايا! ...
راضيم و جز تو معبودى نمى شناسم .


((... رِضىً بِقَضائِكَ وَلا مَعْبُودَ سِواكَ...)).


چهره حسين ( عليه السلام ) از التهاب عشق الهى ، در آستان شهادت ، درخشش خاصى دارد.
((هلال بن نافع ))، كه در كنار عمر سعد ايستاده است ، وقتى خبر برزمين افتادن حسين را مى شنود، خود را به كنار اين بزرگ مرد در خون طپيده مى رساند.


منظره اى را كه مى بيند، اين گونه ترسيم مى كند:
((حسين را ديدم ، جان مى داد، به خدا قسم ! هرگز كشته به خون آغشته اى را چون حسين بن على ، زيباروى و جذاب و درخشنده نديده ام ، درخشش سيمايش و شكوه جمال او - در آن لحظه - مرا چنان به خود مشغول داشت كه از فكر كشته شدن او غافل شدم ...)).
سيدالشهدا( عليه السلام ) چشمان خون گرفته اش را به آسمان مى دوزد، در واپسين دم ، با آفريدگار خويش ، راز و نياز مى كند.
و پس از چند لحظه ... خاموش مى شود و اين ((قلب تپنده )) از حركت بازمى ايستد و همه چيز پايان مى يابد.
نه ! نه ! بلكه آغاز مى گردد.


حسين ، فقط روز ولادت دارد، چرا كه او هرگز نمرده است .
شهادت هم ميلاد سرخ است .


در كربلا هرگز چيزى ((تمام )) نمى شود.
اين پايانى است براى آغازى ديگر...


و اگر پايانى است ، در سخن ماست ، نه در حيات حسين ( عليه السلام ).
سر امام از پيكرش جدا مى شود و بر فراز نيزه اى بلند افراشته مى گردد، چشمان خونبار امام ، بر فراز ((نى ))، آيت بلندى حق است .


امام ((جان )) خويش را در راه بقاى ايمان و دين مى دهد و براى رسوا ساختن ((نظام ستم ))، قامت اعتراض برمى افرازد و چون نمى خواهد سايه سياه ذلت و بردگى را بر سر خود و مردمش ببيند، ((نام )) را بر ((ننگ )) بر مى گزيند و به استقبال مرگ مى شتابد و به همراه يارانى سراپا اخلاص و پايمردى و وفا، كه زينت اسلام و افتخار قرآنند، با انتخاب ((شهادت )) رسالت بزرگ خويش را انجام مى دهد، تا به مردمى كه هنوز نمى دانند يزيد دين ندارد و مسلمان نيست بلكه از اسلام به عنوان پوششى براى تبهكارى و فريب و خيانت استفاده مى كند، آگاهى و بيدارى و بصيرت بدهد و به ما و همه نشستگان در كلاس تاريخ و تمامى فرزندان خَلفِ اسلام بياموزد كه چگونه بايد زندگى كنيم و چگونه بايد بميريم .


اين درس بزرگ ، به قيمتى سنگين فراهم مى آيد...
عاشورا هرچه قساوت دارد يكباره بر آنان فرو مى ريزد و صحرايى را كه آسمان از باريدن بر آن بخل مى ورزد از باران سرخ خون ، سيراب مى كند و بيشتر، كه رود خون در آن جارى مى سازد و درختانى را كه ريشه در خون شهيدان صدر اسلام در رزمگاههاى بدر و احد و خيبر و مرج عذراء و... دارد، به ثمر مى رساند.


سلام بر حسين ! روزى كه زاده شد
و... روزى كه شهيد شد
و... روزى كه زنده برانگيخته خواهد شد.





نوشته شده در تاريخ شنبه 24 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
میزان ثواب سلام بر امام حسین(ع) هنگام آشامیدن آب ؟



در بندى مرحوم ذكر كرده است كه در نزد حضرت صادق علیه السلام شخصى از اصحابش بود، پس زمانى كه شب داخل شد و نماز واجبى را ادا كردند،



طعام تناول نمودند، بعد از آن ، آن شخص خوابید، و حضرت مشغول عبادات و مناجات با قاضى الحاجات گردید.


تا طلوع صبح صادق حضرت هیچ نخوابید، چون صبح شد، آن شخص بیدار شد عرض كرد:

یا سیدى قسم ، به خدا من از نجات خود ماءیوس شدم ،
و امید نجات اصلا ندارم ، حضرت فرمود چرا؟ عرض كرد:

كه چون احوالات جناب تو چنین باشد، كه با وجود منصب امامت و طهارت اصلا نخوابیدى و متصل به عبادت و مناجات شب را ره روز آوردى و از خوف الهى لذت خواب به چشمهاى مباركت نیامد،


و گریستى با این كه خداوند عالم خلق نكرده است ، آسمانها و آنچه در آسمانهاست و دنیا و آخرت را مگر به بركت وجود مبارك شما، پس من چگونه امید به نجات داشته باشم ، با این احوال و كمى طاعات و عبادات كه دارم .

حضرت فرمود : كه تو شب گذشته عملى انجام دادى كه آن عمل تو با فضیلت آن چه كه من مشغول آن شدم ، مساویست .


عرض كرد كه من در شب گذشته چه كردم ، فرمود : زمانیكه مى خوابیدى عطش بر تو غلبه كرد ، برخاستى و كوزه را برداشتى و آب نوشیدى و حسین علیه السلام را به یاد آوردى و بر او صلوات فرستادى و قاتلینش را لعنت كردى !


و به خوابگاه خود بازگشتى ، و خوابیدى و این ، آن عمل فضل توست .




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.



حسینیان زیر بار زور نمی روند
"[إِنَ] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ " (الکافی/ج7/ص266) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمی‌روم. فرمود:"مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " (بحارالانوار/ج44/ص324) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یک وقت می‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم. می‌گوییم: خوب این قصه‌ی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمی‌روم. قصه‌ی شخصی است. نمی‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم.
حضرت در فرمایش خود می فرمایند : هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. "مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.

رهبری چه کسی را قبول می‌کنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه می‌زنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا می‌کنی؟ خودت را به چه کسی می‌فروشی؟ به چه چیزی می‌فروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمر سعد امام حسین را می‌شناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو می‌دهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقت‌ها افرادی خودشان را می‌فروشند. می‌گوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این می‌فروشی؟

آخرین کلام امام حسین علیه السلام چه بود؟
می‌دانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمه‌ها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همین طور با چشم‌هایش دید، که دارند سراغ زن و بچه می‌روند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچه‌ی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.

نکته ی قابل توجه برای همگان
بی غیرتی ازجمله صفات رذیله‌ای است که در زمان ما نسل بشر را بیش از پیش به چالش کشیده و استعمارگران و سرمایه‌دارن و قدرت های سلطه‌گر دست در دست هم در پی ترویج و اشاعه آن هستند تا ملت ها را از داخل تهی کرده، روح مردانگی و آزادی خواهی را در آنها منسوخ سازند تا هر چه بیشتر و آسانتر بتوانند امیال و خواسته های پلید خود را در جهان کنونی پیاده کنند.
در رفتارهایمان دقت بیشتری داشته باشیم و نگذاریم بیگانگان به اهداف شوم خود برسند .

به راستی عوامل بی غیرتی چه چیز است؟
از جمله علل اصلی این صفت خبیثه، خود کم‌بینی و ضعف نفس است که نفس را یارای دفاع و حمایت از آنچه که شرع و عرف پشتیبانی و نگهبانی از آن را بر وی واجب و ضروری شمرده است ندارد و در این حالت است که قوه غضبیه که به عنوان پاسبان انسان به او ارزانی شده است از حالت عادی خود خارج شده، راه تفریط را می‌پیماید.[نراقى‏، ملا مهدى؛ جامع السعادات‏، تصحیح و تعلیق، سید محمد كلانتر،ج1،ص301]

علت دیگر، مشغول شدن به ترانه‌ها و موسیقی‌های حرام و مبتذل می‌باشد که مرد را بی‌غیرت و زن را بی‌حیا می کند،[کلینی،یعقوب؛ کافی،تحقیق علی اکبر ،ج5،ص536]
این مطلب با اندک توجه به چنین افرادی کاملاً مشهود و ملموس است که پیش چشمان اینان با نوامیسشان شوخی و احیاناً بی‌عفتی می‌کنند، اما دریغ از رگ غیرتی که در این افراد به حرکت درآید. ایشان بی غیرتی را به جایی می‌رسانند که به جای ناراحتی ابراز خوشنودی کرده و به آن تشویق می‌کنند و فریاد تمدن و فرهنگ مأبی سر می‌دهند و متأسفانه گاهی دیده می‌شود که زنان و دختران پاک مسلمان در اثر خود کم‌بینی و احساس حقارت پوشالی که در برابر غربی ها و خارجی ها در خود احساس می‌کنند بدون فکر و اندیشه و به صرف تقلید کورکورانه، طوق نحس پیروی از آنها را بر گردن آویخته، عنان اختیار خویش را به دستان نالایق آن بی‌خبران می‌دهند.
این نکته را فراموش نکنیم که انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.

فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
سایت حجت الاسلام قرائتی
سایت اخلاق شیعه




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
خداوند "شمر" را چگونه عذاب می‌دهد؟
مشرق: فرزند گرامی مرحوم علامه امینی(ره) می گویند: روزی پدرم در بستر بیماری رو به من کرد و گفت، رضاجان، من این داغ و عقده دلم را از کربلا نگشوده ام و برای سیدالشهدا گریه سیری نکرده ام ولی با خدا عهد بسته ام که اگر خوب شدم پنج سال در کربلا ساکن شوم شاید بتوانم گریه کنم و این عقده را بگشایم.
ایشان یک روز در حالی که گریه می کردند، فرمودند: مدت ها فکر می کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می کند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگرسوختگی حضرت امام حسین(ع) را چگونه به او می دهد؟
شب هنگام در خواب دیدم آقا امیرالمومنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا روی صندلی نشسته و من هم خدمت ایشان ایستاده ام. دو کوزه نزد ایشان بود فرمود: امینی کوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره فرمود به محلی که بسیار باصفا و باطراوت بود.
استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نبود. کوزه ها را برداشتم و به آن محل رفتم و آنها را پر از آب نموده تا حرکت کنم و به خدمت حضرت امیر(ع) بازگردم، ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می شد دیدم از دور کسی به طرف من می آید و هر چه به من نزدیک تر می شود هوا گرم تر می شود گویی همه این حرارت از اوست، در خواب به من الهام شد که او شمر قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده که دیگر قابل تحمل نیست.
آن ملعون (شمر) هم از شدت تشنگی نزدیک بود هلاک شود. رو به من کرد و تقاضای آب کرد. گفتم اگر هلاک هم بشوم نمی گذارم از این آب قطره ای بنوشی.
ناگهان به من حمله ور شد من دیدم الان است که کوزه را از من بگیرد و آب بخورد با اینکه می دانستم کوزه ها متعلق به حضرت امیر(ع) است آنها را زمین زده و شکستم. تا کوزه ها شکست آب های درون کوزه بخار شد انگار قطره آبی در کوزه ها نبوده است.
او که از من ناامید شد به طرف استخر رفت. من بی اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بنوشد و سیرآب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر آب استخر خشک شد که گویی سال هاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان کنار استخر هم خشک شدند او از استخر مایوس شد و از همان راه که آمده بود برگشت.
هرچه دورتر می شد هوا رو به صافی و شادابی گذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور حضرت علی(ع) شرفیاب شدم. حضرت همراه با لبخند رو به من کرد و فرمود: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عذاب می دهد. اگر یک قطره از آن آب می نوشید از هر زهری برایش تلخ تر و از هر عذابی برایش دردناک تر بود بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.





نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
وظایف 4 هزار فرشته عزادار امام حسین علیه السلام






اربعة آلاف ملک شعث غبر یبکون الحسین الی یوم القیمامة فلا یاتیه احدً الا استقبلوه، ولا یمرض احد الا عادوه، ولا یموت احد الا شهدوه
امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار هزار فرشته که همگی ژولیده و غمگین هستند برای امام حسین(علیه السلام) تا روز قیامت می‌گریند. و کسی به زیارت آن حضرت نمی‌آید مگر آن که این فرشتگان به استقبالش آمده و احدی از مردم بیمار نمی‌شود مگر این که ایشان به عیادتش رفته و کسی از مردم نیست که بمیرد مگر آن که این فرشتگان بالای سرش حاضر می‌شوند.


(کامل الزیارات، ص 271)





امام رضا علیه السلام از برکات اشک بر امام حسین علیه السلام می گوید.
امام رضا (سلام الله علیه) : إن بَكَيتَ عَلَى الحُسَينِ حَتَّى تَصيرَ دُموعُكَ عَلى خَدَّيكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنبٍ أذنَبتَهُ
امام رضا علیه السلام فرمود : اگر بر حسين بگريى، چندان كه اشك‏هايت بر گونه ‏ات جارى شود، خداوند هر گناهى را كه مرتكب‏شده‏اى، مى‏آمرزد.
اگر کسی به مقام و منزلت امام حسین علیه السلام بیندیشد به نکات سازنده ای پی خواهد برد شأن حضرتش در حدی است که ورای ذهن و باور ماست ، و آن هنگام که بیندیشیم آدمیانی از جنس خود ما با آن فخر عالم بشریت چه کردند و یاد مصایب حضرت که در راه هدایت و نجات من و شما متحمل شدند ،اگر اشک از چشممان جاری شود این اشک نورانیت می آورد،این اشک شوینده است صفا می بخشد و این اشک هاست که گناهان و زشت کرداری های ما را برطرف خواهد کرد و برای حسینی شدنمان زمینه را آماده می کند.



التماس دعا




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:15)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]   [ 4 ]   [ 5 ]   [ 6 ]   [ 7 ]   [ 8 ]   [ 9 ]   [ 10 ]   [ > ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.