مداحان به اصطلاح مداح اهل بیت هنوز یاد نگرفتند که هر چيزي را نخوانند و به هر شکلي نخوانند. هنوز از ميان ضجههاي مداحان، نغمههاي ترانه هاي فلان خواننده قديم و جديد به گوش مي رسد .
و این زمانی به اوج خود می رسد که با موسيقيهاي پاپ و صادرات لس آنجلسي ترکيب مي شوند، معجوني را پديد مي آورد که به تنهايي مي تواند تيشه به ريشه انديشه و اعتقادات ديني نسلي بزند که از هر سو در معرض تهاجمات فرهنگي گوناگون است و انواع و اقسام پيام هاي خانمان سوز را در قالب شکيل ترين و هنرمندانه ترين آثار ديداري و شنيداري دريافت ميکند. اين نسل سرگردان جز پناه بردن به حماسه عاشورا و توسل به ائمه اطهار (ع) چه دارد؟
کجا ایستاده ایم؟!
وقتی در تبلیغات ماهواره ای و اینترنتی و... تبلیغات تی شرت آن هم از نوع تاسوعایی و عاشورایی می شود.....
کجا مانده ایم وقتی....
هنوز در عزاداريها شاهد حرکات و رفتارهايي هستيم که عزاداري اباعبدالله (ع) را تبديل به يک کارناوال توهين آميز مي کند و در آنها شعارهاي اصلي عاشورا مورد غفلت قرار مي گيرد.
به کجا میرویم در جایی که...
به کارگيري موسيقي هاي مبتذل براي بيان حس و حال محرم ، درگيري بر سر دريافت غذاهاي نذري و سر و صداي قابلمه و ديگ و دشنام و ... ، متاسفانه عزاداري اباعبدالله (ع) را به رغم ظاهري پر طمطراق و پر آب و رنگ، از محتوا تهي ساخته و نسل درمانده و بينوا امروز را در قرني که بيش از هر زمان ديگري به شهداي کربلا و پيام کربلا نياز دارد، تنها و سرگردان باقي گذاشته است ...
به راستی کجا جا مانده ایم؟
اين روح،از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسين بن على عليه السلام متجلى بود،به قول خودش جزء خون و حياتش شده بود،امكان نداشت از حسين جدا شود.در لحظات آخر[حيات]ابا عبد الله،وقتى در آن گودى قتلگاه افتاده است و قدرت حركت كردن ندارد،قدرت جنگيدن با دشمن ندارد،قدرت ايستادن بر سر پا ندارد و به زحمت مىتواند حركت كند،باز مىبينيم از سخن حسين غيرت مىجهد،عزت تجلى مىكند،بزرگوارى پيدا مىشود.
لشكر مىخواهند سر مقدسش را از بدن جدا كنند ولى شجاعت و هيبتسابق اجازه نمىدهد،بعضى مىگويند نكند حسين حيله جنگى به كار برده كه اگر كسى نزديك شد،حمله كند و در مقابل حمله او كسى تاب مقاومت ندارد.
نقشه پليد و نا مردانهاى مىكشند،مىگويند اگر به سوى خيمههايش حمله كنيم او طاقت نمىآورد.امام حسين افتاده است.من نمىتوانم آن حالت ابا عبد الله را مجسم كنم.لشكر به طرف خيام حرمش حمله مىكند. يك نفر فرياد مىكشد:حسين،تو زندهاى؟!به طرف خيام حرمتحمله كردند!امام به زحمت روى زانوهاى خود بلند مىشود،به نيزهاش تكيه مىكند و فرياد مىكشد:
«ويلكم يا شيعة آل ابى سفيان،ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم» (1)
اى مردمى كه خود را به آل ابوسفيان فروختهايد،اى پيروان آل ابوسفيان!اگر خدا را نمىشناسيد،اگر به قيامت ايمان و اعتقاد نداريد،حريت و شرف انسانيتشما كجا رفت؟!
شخصى مىگويد:ما تقول يابن فاطمة؟
پسر فاطمه چه مىگويى؟فرمود:«انا اقاتلكم و انتم تقاتلوننى و النساء ليس عليهن جناح»طرف شما من هستم،اين پيكر حسين حاضر و آماده استبراى اينكه آماج تيرها و ضربات شمشيرهاى شما واقع شود. ولى روح حسين حاضر نيست او زنده باشد و ببيند كسى به نزديك خيام حرم او مىرود.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم،و صلى الله على محمد و اله الطاهرين.
پىنوشت:
1) اللهوف،ص 50.
بعد از مدتی که امام (ع) کارزار نمود و هیچ کس قدرت مقابله با آن حضرت را نداشت، امام باقر(ع) می فرماید: بیش از هفتاد و دو زخم بر پیکر امام(ع) وارد کردند.
ایشان خسته شدند، لحظه ای برای استراحت ایستادند، ملعونی سنگی پرتاب نمود و پیشانی مبارک حضرت را شکست، پس از اصابت سنگ به پیشانی امام(ع) ، حضرت پیراهن را بالا زدند تا خون پیشانی راپاک کنند.
در این لحظه حرمله تیر سه شعبه ای به سمت حضرت رها کرد و تير به سينه حضرت نشست. آنگاه امام(ع) سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا ! تو می دانی این لشکر کسی را می کشند که جز او پسر دختر پیامبری بر روی زمین نیست.» مدتی پیکر نیمه جان امام روزی زمین افتاده بود و کسی جرئت نزدیک شدن به آن ذات نورانی را نداشت.
هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم...و چنین با خدا نجوا می کرد:
«الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک یا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.
ای پروردگار من معبودی جز تو ندارم، ای پناه پناه آورندگان، ای خدایی که همیشه هستی و پایان نداری، ای زنده کننده مردگان، ای کسی که بر هر کسی بر اساس عمل او حکم می کنی، بین من و این مردم حکم کن که تو بهترین حاکمی و فرمود:
تمام خلق را در راه عشق تو ترک کردم و راضی به یتیمی کودکانم شدم تا تو را ببینم و اگر در راه عشقت مرا قطعه قطعه کنی، دلم به غیر تو اشتیاقی ندارد.
شرح شمع صفحه233-235
در روز عاشورا حسين عليه السلام حد آخر مقاومت را هم مى كند.ديگر وقتى است كه به كلى توانايى از بدنش سلب شده است.يكى از تير اندازان ستمكار،تير زهر آلودى را به كمان مىكند و به سوى ابا عبد الله مىاندازد كه در سينه ابا عبد الله مىنشيند و آقا ديگر بى اختيار روى زمين مى افتد.
چه مىگويد؟
آيا در اين لحظه تن به ذلت مىدهد؟آيا خواهش و تمنا مىكند؟نه،بلكه بعد از گذشت اين دوره جنگيدن رويش را به سوى همان قبلهاى كه از آن هرگز منحرف نشده است مىكند و مىفرمايد:
«رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين» (1) .
اين است حماسه الهى، اين است حماسه انسانى.
پىنوشت:
1) نظير اين عبارت در قمقام زخار، ص 364 و مقتل الحسين مقرم، ص 753 ذكر شده است.
نويسنده: شهيد مطهرى
بس کن رباب حرمله بیدار می شود...

بس کن ربابنیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
هـــر آن کـــه رفتـــه استــــ بـــه یـــقین مـــبتلـا تـــر استــــ ...
بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دست های بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست دست خودت را تکان مده
دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود
نوشته اند ابا عبد الله در حملات خودش نقطهاى را در ميدان مركز قرار داده بود. مركز حملاتش آنجا بود.مخصوصا نقطهاى را امام انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد و از خيام حرم خيلى دور نباشد،به دو منظور.يك منظور اين كه مىدانست كه اينها چقدر نامرد و غير انسانند.اينها همين مقدار حميت ندارند كه لا اقل بگويند كه ما با حسين طرف هستيم،پس متعرض خيمهها نشويم.
مىخواست تا جان در بدن دارد،تا اين رگ گردنش مىجنبد،كسى متعرض خيام حرمش نشود.حمله مىكرد،از جلو او فرار مىكردند،ولى زياد تعقيب نمىكرد،بر مىگشت مبادا خيام حرمش مورد تعرض قرار بگيرد.ديگر اينكه مىخواست تا زنده است اهل بيتش بدانند كه او زنده است. نقطهاى را مركز قرار داده بود كه صداى حضرت مىرسيد.وقتىكه بر مىگشت،در آن نقطه مىايستاد،فرياد مىكرد:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم».
وقتى كه اين فرياد حسين بلند مىشد اهل بيتسكونتخاطرى پيدا مىكردند،مىگفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خيمهها بيرون نياييد. اين حرفها را باور نكنيد كه اينها دم به دم بيرون مىدويدند،ابدا!دستور آقا بود كه تا من زنده هستم در خيمهها باشيد،حرف سستى از دهان شما بيرون نيايد كه اجر شما ضايع مىشود.
مطمئن باشيد عاقبتشما خير است،نجات پيدا مىكنيد و خداوند دشمنان شما را عذاب خواهد كرد،به زودى هم عذاب خواهد كرد.اينها را به آنها فرموده بود. آنها اجازه نداشتند و بيرون هم نمىآمدند.
غيرت حسين بن على اجازه نمىداد.غيرت و عفتخود آنها اجازه نمىداد كه بيرون بيايند،بيرون هم نمىآمدند.صداى آقا را كه مىشنيدند:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم»يك اطمينان خاطرى پيدا مىكردند. چون آقا وداع كرده بودند و يك بار يا دو بار ديگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند،اين بود كه اهل بيت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند.
اسبهاى عربى براى ميدان جنگ تربيت مىشدند.اسب حيوان تربيتپذيرى است.اينها وقتى كه صاحبشان كشته مىشد عكس العملهاى خاصى از خودشان نشان مىدادند.
اهل بيت ابا عبد الله در داخل خيمه هستند،همين طور منتظر ببينند كى صداى آقا را مىشنوند يا شايد يك بار ديگر جمال آقا را زيارت مىكنند كه يك وقت صداى همهمه اسب ابا عبد الله بلند شد.آمدند در خيمه.خيال كردند آقا آمدهاند.يك وقت ديدند اين اسب آمده است ولى در حالى كه زين او واژگون است.اينجاست كه اولاد ابا عبد الله،خاندان ابا عبد الله فرياد واحسينا و وامحمدا را بلند كردند.دور اين اسب را گرفتند. نوحه سرايى طبيعتبشر است.
انسان وقتى مىخواهد درد دل خودش را بگويد به صورت نوحهسرايى مىگويد،آسمان را مخاطب قرار مىدهد،زمين را مخاطب قرار مىدهد،درختى را مخاطب قرار مىدهد،خودش را مخاطب قرار مىدهد،انسان ديگرى را مخاطب قرار مىدهد، حيوانى را مخاطب قرار مىدهد.هر يك از افراد خاندان ابا عبد الله به نحوى نوحهسرايى را آغاز كردند.
آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گريه كردن هم نداريد.من كه از دنيا رفتم البته نوحهسرايى كنيد.گريه است،انسان وقتى غصه دارد بايد گريه كند تا عقده دلش خالى شود.اجازه گريه كردن را بعد از اين جريان يافته بودند.در همان حال شروع كردند به گريستن.
نوشتهاند حسين بن على عليه السلام دختركى دارد كه خيلى هم اين دختر را دوست مىداشت،سكينه خاتون كه بعد هم يك زن اديبه عالمهاى شد و زنى بود كه همه علما و ادبا براى او اهميت و احترام قائل بودند.ابا عبد الله خيلى اين طفل را دوست مىداشت.او هم به آقا فوق العاده علاقهمند بود.
نوشتهاند اين بچه به صورت نوحه سرايى جملههايى گفت كه دلهاى همه را كباب كرد.به حالت نوحه سرايى اين اسب را مخاطب قرار داده است،مىگويد:«يا جواد ابى هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟»اى اسب پدرم،پدر من وقتى كه رفت تشنه بود،آيا پدر من را سيراب كردند يا با لب تشنه شهيد كردند؟اين در چه وقتبود؟وقتى است كه ديگر ابا عبد الله از روى اسب به روى زمين افتاده است.اين جنگ با يك تير شروع شد و با يك تير خاتمه پيدا كرد.
پيش از ظهر عاشورا كه شد،بعد از آن اتمام حجتهاى امام،عمر سعد كسى بود كه تيرى به كمان كرد و فرستاد به ...
نويسنده: شهيد مطهرى
به گزارش شیعه آنلاین، گفته می شود وقتی محمّد حنفیّه برای استقبال کاروان برگشته از شام، از مدینه خارج شد، صیحه ای بلند کشید و بی هوش شد و از اسب روی زمین افتاد. غلامش به سرعت خود را به امام زین العابدین (علیه السّلام) رسانید و ماجرا را به آن حضرت خبر داد. امام سجّاد (علیه السّلام) در حالی که در دستش پارچه ی سیاهی بود و با آن اشک خود را برطرف می نمود از خیمه برون آمد… و هنگامی که وقایع کربلا را برای عمویشان محمّد حنفیه نقل می فرمود اشک می ریخت و با همان دستمال سیاه، اشک خود را پاک می نمود.[۱]
دستمال اشک مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی (ره)
فقیه مقدس، میرزاى تبریزى (قدس سرّه) مقید بودند که دستمال سیاهى را که مخصوص گریه بر اهل بیت (علیهم السّلام) بود، در روضه ها با خود حمل کنند و به ندرت این کار را فراموش مى کردند. گاهى اتفاق مى افتاد که مرحوم میرزا (قدس سرّه) بدون برنامه ریزى قبلى در مجلس روضه شرکت مى کردند و به همین سبب دستمال همراهشان نبود، ولیکن ایشان در مجالسى که خبر داشتند روضه برگزار خواهد شد، دو دستمال حمل مى کردند: یکى سیاه که مخصوص گریه بر مصائب اهل بیت (علیهم السّلام) بود و اشک هاى خود را با آن پارچه مخصوص سیاه پاک مى کردند و دیگرى دستمال سفیدى بود که مخصوص پاک کردن بینى و دهان مبارکشان بود.


بعد از فوت مرحوم تبریزی (ره)، فرزندانشان دستمال ها را قبل از کفن کردن، هر چه جستجو کردند پیدا نکردن تا آن که نوبت به کفن کردن مرحوم میرزا (ره) رسید. همین که کفن را باز کردند، ناگهان مشاهده شد دستمال ها در کفن است و معلوم شد که مرحوم میرزا (ره) قبل از رفتن به بیمارستان (که آخرین بستری ایشان بود و در همان بیمارستان از دنیا رفتند) دستمال ها را در کفن خود قرار داده اند.[۳]
به حمد الله فرزندان مرحوم میرزا (قدس سرّه) موفق شدند که دو دستمال را یکى در دست مبارک و دیگرى را بر روى سینه ایشان جاى دهند و مرحوم میرزا (قدس سرّه) با این کار خود، به دیگران درس دادند که با تمسّک بر این روش، خود را از عذاب قبر در امان دارند و گریه هاى خود را در دستمالى خاص خشک کنند که فریاد رسى باشد در قبر و قیامت و راه گشایى باشد در محشر و این دستمال ها گواهى باشد بر ابراز ارادت میرزا (قدس سرّه) به اهل بیت(علیهم السّلام)، هنیئاً له عاش سعیداً و مات سعیداً.[۵]
دستمال اشک مرحوم آیت الله سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی (ره)
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره) نیز در فرازی از وصیتنامه ی شریف خود می گویند:
«سفارش می کنم دستمالی را که اشک های زیادی در رثای جدّم حسین مظلوم (علیه السّلام) و اهل بیت مکرّم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم بر روی سینه در کفنم بگذارید.[۶]»[۷]
[۱]. احرام محرّم، ص۱۱۷ به نقل از اشک خونین در سوگ امام حسین (علیه السّلام)، ص۵۱۳٫
[۲]. برگرفته از کتاب نصایح استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره).
[۳]. عالمان شهر اخلاق، ص۱۶٫
[۴]. در جای دیگر اینگونه بیان شده که: قبل از کفن کردن، حجة الاسلام مشکاة یکی از دستمال ها را در دست راست مرحوم میرزا (ره) و دیگری را بر سینه مبارکشان جای دادند.( عالمان شهر اخلاق، ص۱۶)
[۵]. برگرفته از کتاب نصایح استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (قدس سره).
[۶]. وصیتنامه مرحوم مرعشی نجفی (ره).
[۷]. برای نوشتن این مطلب از کتاب «أین البکائون» نیز استفاده کردیم.
در روايت اهل سنت و شيعه مستندا نقل شده است كه امّ سلمه همسر پيامبر صلی الله علیه و آله مى گويد : روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول استراحت بودند كه ديدم امام حسين عليه السلام وارد شدند ، و بر سينه پيامبر صلی الله علیه و آله نشستند ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند : مرحبا نور ديده ام ، مرحبا ميوه دلم ، چون نشستن حسين عليه السلام بر سينه پيامبر صلی الله علیه و آله طولانى شد ، پيش خودم گفتم ! كه شايد پيامبر صلی الله علیه و آله ناراحت شوند ، و جلو رفتم ، تا حسين عليه السلام را بر دارم . حضرت پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : امّ سلمه تا وقتى كه حسينم خودش مى خواهد بگذار بر سينه ام بنشيند ، و بدان كه هر كس باندازه تار مويى حسينم را اذيّت كند مانند آن است كه مرا اذيّت كرده است . امّ سلمه مى گويد : من از منزل خارج شدم ، و وقتى باز گشتم به اتاق رسول خدا صلی الله علیه و آله ديدم پيامبر صلی الله علیه و آله گريه مى كند ، خيلى تعجّب كردم ! و عرض كردم يا رسول اللّه خداوند هيچگاه تو را نگرياند ، چراناراحتيد ؟ ملاحظه كردم و ديدم حضرت پيامبر صلی الله علیه و آله چيزى در دست دارد ، و بدان مينگرد و مى گريد . جلوتر رفتم و ديدم مشتى خاك در دست دارد . سؤ ال كردم يا رسول اللّه اين چه خاكى است كه تو را اين همه ناراحت مى كند . رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند : اى امّ سلمه الان جبرئيل بر من نازل شد و عرض كرد كه اين خاك از زمين كربلا است . و اين خاك فرزند تو حسين عليه السلام است كه در آنجا مدفون مى شود .
يا امّ سلمه بگير اين خاك را و بگذار در شيشه اى ، هر وقت كه ديدى رنگ خاك به خون گرائيد ، آنوقت بدان كه فرزندم حسين عليه السلام به شهادت رسيده است . امّ سلمه مى گويد : آن خاك را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتم كه بوى عطر عجيبى ميداد . هنگامى كه امام حسين عليه السلام بسوى كربلا سفر كردند ، من نگران بودم و هر روز به آن خاك نظر مى كردم ، تا يك روز ديدم كه تمام خاك تبديل به خون شده است و فهميدم كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيده اند . لذا شروع كردم به ناله و شيون كررم و آن روز تا شب براى حسين گريستم ، آن روز هيچ غذا نخوردم تا شب فرا رسيد ، از شدّت ناراحتى و غصّه خوابم برد .
در عالم خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را ديدم ، كه تشريف آوردند ولى سر و روى حضرت خاك آلود است ! و من شروع كردم به زدودن خاك وغبار از روى آن حضرت و عرض كردم يا رسول اللّه صلی الله علیه و آله من بفداى شما ، اين گرد و غبار كجاست كه بر روى شما نشسته است . فرمود : امّ سلمه الان حسينم را دفن كردم ! ،
براى امام حسين عليه السلام عزا خانه بسيار و گريه كننده بيشمارى است پس در زير اين آسمان و تحت خورشيد درخشان عزا خانه اولى كربلاست ، كه باعث كرب و گيرائى قلوب همه انبياء و مؤمنين و محبّين و موالين ميشود تا روز قيامت . دوّم عزا خانه مخصوص آن بزرگوار بيت الصّراخ است ، كه در عرش عظيم الهى است كه همه ملائكه در آن مكان رفيع الشّان با نوحه و ضجّه به عزاى آن عزيز زهرا سلام الله علیها مشغول هستند . سوّم بيت العمور است كه در آسمان چهارم است كه ملائكه آسمانها به گريه و شيون آن سيّد مظلومان نوحه مى كنند و مانند اين كه در عالم باطن آوازه عزاداران ملاءاعلى بگوش باطنى سكّان عالم سفلى ميرسد كه آثار عزادارى و گريه و ناله ظاهر ميشود تا روز قيامت و هر كس از عزاداران به قدر اخلاص و محبّت خود بمراتب نورانيّت و قرب معنوى مترقى ميكند . چهارم بيت المرمر است كه در بهشت است و مانند آنكه اشاره به آن مجلس عزاخانه است كه در اول خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا عزا خانه بپا نمودند . زمين كربلا به بهشت ميرود
در كتاب كامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه خداوند سبحان و تعالى كرب بلا را حرم امن و با بركت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن كه كعبه را خلق نمايد ، و چون حقّ تعالى در ابتداى قيامت زمين را به زلزله در مى آورد ، و زمين كربلا را با خاكش نورانى و صاف بالا برند . پس آن را بهترين باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترين مساكن از مسكنهاى بهشت كه ساكن نمى شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و آن زمين روشنائى مى دهد در بهشت چنانكه ستاره هاى بسيار روشن در ميان ستاره ها براى اهل زمين روشنائى مى دهند كه نورش ديده هاى اهل بهشت را خيره ميكند . و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مباركى كه در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على عليه السلام را .
جان به قربان تو و كرب بلايت يا حسين *** اين سر شوريده ام دارد هوايت ياحسين
روز و شب در آرزوى مرقدت آرام به سر *** كى شود مأ وى كنم در كربلايت ياحسين
خاك كربلا و هديه ملائك
در روايات ميباشد كه خداوند عالم خاك كربلا را تحفه و هديه حورالعين قرار داده است ، چنانچه در كتاب شريف سفينة النّجاة روايت شده است كه : هر گاه ملائك ملا اعلى و مقرب درگاه خداوند بر زمين نزول مى كنند حورالعين به ايشان ميگويند كه از براى ما خاك كربلا و تسبيحى از آن ارض منوّر بياوريد . (23)
حرکت امام حسین عاقلانه و منطقی بود، بخاطر همین هیچکدوم از عاقلای زمان شون یا بعد از اون، با منطق و استدلال حضرت رو محکوم نکردن، ولی چون اون عاقلا، عاشق نبودن (با اینکه قیام امام رو صحیح و شرعی و فداکارانه می دونستن) توان همراهی نداشتن.
حضرت تو مسیرشون به سمت کربلا، علت قیام عاقلانه و عاشقانه خودشونو اینجوری بیان می کنن:
به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناشناخته گشته و نیكى آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز زندگى وبال آور، همچون چرا گاهى كه جز گیاه بیمارىزا و بىمصرف چیزى در آن نمىروید، باقى نمانده است.
آیا نمىبینید كه به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد.
به راستى، من چنین مرگى را جز سعادت ندانم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نخوانم!
همانا مردم دنیاپرستند و دین از سر زبان آنها فراتر نرود و دین را تا آنجا كه زندگىشان را رو به راه سازد، اجرا کنند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند، دینداران اندك گردند. (تحف القعول عن آل الرسول، ص245)
این فراز سوزناک روایت، در واقع علت و فلسفه اصلی قیام حضرت رو نشون میده، اون زمونی که دین فقط لقلقه زبونا بوده و اهل عمل کم و کم و کم!!!
اما یه نفر که اهل خدا بود، بر خلاف جریان آب حرکت کرد و بر خلاف بی دینی عَلَم قیام برآشفت.
مرور ایام ثابت نموده که چون سیدالشهداء (علیه السلام) برای ابقاء دین قیام خونین کرد و دین به شهادت او پایدار شد و زندگی نوین گرفت، لذا با این سنت احیاء نام حسین (علیه السلام) را احیاء احکام دین دانستند و همهی ائمهی معصومین خودشان به نام حسین (علیه السلام)مجالس تعزیت تشکیل میدادند و احکام دین را زنده میداشتند، و بحث و فحص در اصول و فروع دین و طریقهی مستقیم شریعت سید المرسلین مینمودند و فرمودند: هر کس نام حسین را زنده بدارد، احیاء امر ما را کرده، و هر کس مجالس مجد و عظمت و تسلیت و تعزیت و ذکر منقبت سیدالشهداء (علیه السلام)و هر یک از ما ائمه را بنماید، امر ما را زنده کرده است. و از جهت اهمیت موضوع فرموده: حسین کشتهی اشکهای ریزان است، چنان چه در زیارت آنحضرت هم هست، و فرمودند: هر دو نفری که برای مذاکره در حق ما و نام ما و ذکر ما و تعلیمات ما با هم بحث کنند، سومی آنها فرشتهای است که برای آنها استغفار میکند تا روز قیامت.
زیارت اربعین از شعایر حسینی است، و منظور از تعظیم شعائر حسینی استفاده از ثواب آخرت است در مقابل عمل به احکام اسلام که حسین محرک و موجد و علت مبقیهی آن میباشد، و این نکته لطیفه مستفاد از لفظ شعائر حسینی میشود که غایت مقصود ایمان برای مسلمان تعظیم شعائر حسینی است که در سایهی تشکیل مجالس نام امام حسین(علیه السلام) ، اسرار معارف عالیهی اهل بیت عصمت و طهارت تعلیم و بحث میشود و از اسلاف به اخلاف میرسد، و ندای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) آمیخته به بیان حلال و حرام احکام شریعت اسلام در ریزهکاریهای شعائر حسینی به گوش هوش علاقمندان میرسد، و محبت آنها با بغض نسبت به دشمنان آنها در دلها تقویت میگردد «أشداء علی الکفار رحماء بینهم» و این تعظیم و تجلیل و تبجیل در سایهی زیارت اربعین است که امام از خواص مؤمن دانسته است.
منبع: شريعت نبوي
در لابه لای حادثه ی عظیم عاشورا به برخی قضایا کمتر پرداخته شده است و در نتیجه مردم نیز با آنها آشنایی کمتری دارند. امروز قصد دارم به یکی از آن قضایا اشاره کنم و چند سطری درباره ی آن بنویسم.
مطلب این است:" امام حسین (علیه السلام) بعد از ورود به دشت کربلا٬ آن زمین را از صاحبان آنها خریداری کرد." {مستدرک/جلد ۱۰/ ص۳۲۱}
در واقع آنحضرت در آن شرایط حساس و هولناک نیز از مساله ی حق الناس٬ غافل نبودند چراکه می دانستند در آن زمین٬ جنگی در می گیرد که منجر به شهادت خود و یارانش می شود و همچنین حرم مطهر آنان نیز در آن مکان٬ خواهد بود بنابراین نمی خواستند خون مطهرشان٬ در زمین مردم٬ ریخته شود و هم اینکه نمی خواستند زائران حرمش٬ در زمین مردم٬ پا بگذارند و در یک کلمه نمی خواستند مال و حق مردم٬ ضایع شود.
این اقدام امام حسین(علیه السلام) یکی از درسهای بزرگ حادثه ی عاشوراست که اهمیت حق الناس را بیش از پیش٬ متذکر می شود.
حال که آنحضرت در آن شرایط خاص هم به فکر حق الناس بودند آیا نباید توجه بیشتری به این مساله کنیم و رویه ی رایج تضییع حق الناس را در خود٬ ریشه کن کنیم؟
- افرادی که به بهانه ی عزاداری٬ در ساعات استراحت مردم٬ به ایجاد سروصدا و سلب آسایش آنان می پردازند
-افرادی که بعد از مصرف نذورات مجالس عزاداری٬ ظرفهای آنرا در کوچه و خیابان می اندازند و موجب زشتی چهره ی شهر و زحمت رفتگران میشوند.
-افرادی که با رانندگی نادرست و پارک اتومبیل در جای نامناسب٬ موجب ایجاد ترافیک و تضییع وقت مردم می شوند.
-راننده ای که باقی پول مردم را به بهانه ی ناچیز بودن٬ پس نمی دهد و مردم هم بخاطر شرم و خجالت٬ آنرا طلب نمی کنند.
-سبزی فروشی که با پاشیدن آب روی سبزی٬ آنرا سنگین تر می کند و به مردم می فروشد. و......
آیا وقت آن نرسیده که در زمره ی شیعیان واقعی امام حسین(علیه السلام) وارد شویم و سبب افتخار و مباهات آنحضرت گردیم؟

خیلی از ما دم از خدا و خداخواهی می زنیم ،تا اوضاع بر وفق مرادمان است مدام زیر لب زمزمه می کنیم که : خدایا من تو را خیلی دوست دارم خدایا شکرت و ...جوری رفتار می کنیم که گویی حاضریم جان خود را هم برای خدای خوبمان بدهیم مثلا از جایی که فکرش را نمی کردیم پولی به دستمان رسیده که می توانیم کلی از مشکلاتمان را با آن پول حل کنیم و حتی زیاده از حد انتظارمان هم برای خودمان باقی می ماند که شروع می کنیم به خیالبافی که الان با این پول چنین می کنم و چنان می کنم،خدا وکیلی نه در مقام عمل در همان عالم خیال چه میزانش را کنار میگذاریم که در راه خدا خرج کنیم ؟ صدقه دهیم و یا دست دردمندی را بگیریم ؟یا هیچ و یا ناچیزش را ما برای امور خیر کنار می گذاریم ما با همه نداریمان نسبت به خداوند بی نیاز مطلق بخل روا می داریم و بعد هم دم میزنیم که عاشق خدا هستیم .
عشق و عاشقی به لاف و گزاف نیست مرد عمل می خواهد که از دلبستگی ها و عزیزان دل بر کند و بی مهابا فدای معشوق کند خوب است که ما به خداوند خود ابراز محبتمان را بکنبم ولی دروغ نگوییم ما لاف عشق می زنیم ،این کار کی کنیم؟
این شكارِ دام هر صیاد نیست
عشق از معشوقه اوّل سر زند
تا به عاشق جلوه دیگر كند
تا به حدّی بگذرد هستی ازو
سر زند صد شورش و مستی ازو
طالب این مُدّعَی خواهی اگر
بر حسین و كربلایش كن نظر
روز عاشورا شه دنیای عشق
كرد رو به جانب سلطان عشق
بارالها این سرم این پیكرم
این علمدار رشید این أكبرم
این سُكینه این رقیه این رباب
این تنِ عریان میان آفتاب
این من و این ذكر یا رب یا ربم
این من و این نالههای زینبم
پس خطاب آمد زحقّ كایشاهعشق
ای حسین ای یكّهتاز راه عشق
گر تو بر ما عاشقی ای محترم
پرده برچین من ز تو عاشقترم
هرچه از دست دادهای در راه ما
مرحبا صد مرحبا خود هم بیا
خود بیا كه میكشم من ناز تو
عرش و فرشم جمله پا انداز تو
خود بیا كه من خریدار توام
مشتری بر جنس بازار توام
لیک خود تنها میا در بزم یار
خود بیا و اصغرت را هم بیار
خوش بود در بزم یاران بلبلی
خاصه در منقار او باشد گلی
خود تو بلبل، گل علی أصغرت
زودتر بشتاب سوی داورت(2)
بیاییم با خدا رفاقت کنیم. لااقل همان اندازه که برای رفیق و دوست خود مایه میگذاریم، برای خدا هم ارزش قایل شویم. آن وقت متوجه خواهیم شد که باید همه چیز را کنار بگذاریم و به کسی دل ببندیم که او، همه چیز است. امام حسین (علیه السلام) از هم چیز خود برای خدا گذشت. هیچ چیزی برای خود باقی نگذاشت. به راستی فانی فی الله بود. به امام میگفتند که اگر بروی، آبرو، مال، دوست، زن، بچه و جانت را از دست میدهی. گفت: میدانم، ولی با کسی معامله کردهام که ارزش اینها را دارد.
«یا أیها الَّذینَ آمَنوُا هَلْ اَدُلُّکُمْ علی تِجارَهٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ ألیمٍ تِوْمِنونَ بِاللهِ وَ رَسوُلِهِ وَ تُجاهِدونَ فی سبیلِ اللهِ بِأمْوالِکُمْ وَ أّنْفُسِکُمْ ذلُکُمْ خَیرٌ لَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را بر تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک میرهاند؟ به خدا و فرستادهی او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این گذشت و فداکاری - اگر بدانید- برای شما بهتر است.
چقدر خوب است که انسان داراییها و اموال خود را نیز از خود نداند و اموال او برای جهاد در راه خدا باشد. برخی از انسانها مال حلالی دارند و مال آنها برای اجتماع مفید است؛ امّا برخی دیگر، هیچ نفعی به دیگران نمیرسانند و با مال خود در راه خدا جهاد نمیکنند. دلبستگی و وابستگی به مال، یکی از موانع مهم توجّه به خود و خودشناسی است.
پی نوشت ها :
1. صف، آیات 10 و 11
2. کتاب اللهشناسی/ جلد اول/ قسمت ششم ص127.(سروده ناصر الدین شاه قاجار)
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منابع : پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام آقا تهرانی
کتاب الله شناسی علامه طهرانی
کربلا سرزمینی پر از رمز و راز و ناگفته هایی که هر کدام برای سعادت یک امّت کافی است!
محرم تنها بهانه ای است برای پرداختن به اسرار کربلا وگرنه کل ارضٍ کربلا و کل یومٍ عاشوراست!
حائر حسینی چیست؟!
حائر در لغت از "حَیَر" گرفته شده است و به معنی گودالی است که آب در آن جمع می شود و حائر به مکانی گفته می شود که آب در آن جا جمع می شودو دوَران پیدا می کند.
قضیه از آن قرار است که:
متوکل عباسی در سال 236 ه.ق امر کرد که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، امّا هر چه سعی کردند آب به قبر مقدس جاری نشد و آبها به روی هم برمی گشتند. امر کرد که گاو ببندند و شخم بزنند. امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد. لذا آن زمین را "حائر" نامیدند.
لذا لازم است زائران کربلای حسینی(علیه السلام) به فتوای مرجع تقلید شان در مورد اماکن تخییر مراجعه نمایند اما کسانی که می خواهند عمل به احتیاط کنند نمازشان را باید شکسته بخوانند. زیرا تمام خواندن نماز افضل است و دارای فضیلت می باشد اما شکسته خواندن آن موافق احتیاط می باشد
محدوده حائر حسینی کجاست؟
بحثی که در اینجا مطرح است این است که چه مقدار از اطراف قبر مطهر امام حسین(علیه السلام) حائر محسوب می شود؟ مرحوم علامه مجلسی اقوال متعددی را از علماء در این رابطه نقل کرده است و آنچه در نظر شریف خود ایشان تقویت دارد این است که مراد از حائر آن مقدار از مساحتی است که دیوارهای صحن، آن را احاطه کرده است. در نتیجه خود صحن از همه اطراف و ساختمان هایی که به قبه ی شریف متصل است و همچنین مسجدی که در پشت آن قبّه قرار دارد، جزء حائر محسوب می شوند. آنچه مشهور میان اهالی کربلاست و از گذشتگان به آنها ارث رسیده و همچنین ظاهر کلمات اکثر اصحاب، همین است.
مرحوم صاحب جواهر نیز در تفسیر حائر، همین معنا را انتخاب کرده است، هر چند احتیاط آن است که صحن مطهر را جزء حائر ندانند و به حرم مطهر و رواق ها و مسجد بالای سر قناعت کنند. به ویژه آن که در گذشته حرم تا این اندازه توسعه نداشته است.
حائر حسینی چه فضایلی دارد؟
مشخص است که محدوده ی حائر که شامل روضه مقدس سیدالشهداء شامل قبر مطهر و رواقها و حرم آن حضرت می شود از شرافت و قداست خاصی برخوردار است و روایات بسیاری در فضیلت آن وارد شده است. از جمله آن که استجابت دعا در این محدوده در روایات شیعی ذکر شده است. امّا در مورد آن که در محدوده ی حائر حسینی(علیه السلام) می توان نماز را به تمام خواند یا آن که باید شکسته خوانده شود، میان علماء و فقهای معاصر اختلاف نظر وجود دارد.
نماز تمام یا شکسته؟!
آیت الله شبیری زنجانی فرموده اند که مسافر در این مکان هم، باید نمازش را قصر یعنی شکسته بخواند. اما آیت الله گلپایگانی و نیز آیت الله صافی حکم به تخییر در اطراف ضریح مقدس داده اند.
اما در فاصله دورتر از اطراف ضریح مقدس احتیاط واجب شکسته خواندن است.
متوکل عباسی در سال 236 ه.ق امر کرد که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، امّا هر چه سعی کردند آب به قبر مقدس جاری نشد و آبها به روی هم برمی گشتند. امر کرد که گاو ببندند و شخم بزنند. امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد. لذا آن زمین را "حائر" نامیدند
از نظر آیت الله مکارم و تبریزی و نیز خویی و بهجت همگی تخییر در محدوده ی حرم است یعنی می توان کامل و یا شکسته خواند. آیت الله سیستانی در حرم تا شعاع 5/11 متر از قبر مقدس را تخییر می دانند و آیت الله اراکی در تمام روضه اجازه ی تخییر داده اند. از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای و نیز آیت الله فاضل لنکرانی در حرم و رواق ها و بلکه حتی در مسجد متصل به حرم تخییر در شکسته و یا کامل خواندن نمازهای چهار رکعتی وجود دارد.
لذا لازم است زائران کربلای حسینی(علیه السلام) به فتوای مرجع تقلید شان در مورد اماکن تخییر مراجعه نمایند اما کسانی که می خواهند عمل به احتیاط کنند نمازشان را باید شکسته بخوانند. زیرا تمام خواندن نماز افضل است و دارای فضیلت می باشد اما شکسته خواندن آن موافق احتیاط می باشد.
پایان سخن ...
چه کربلایی است که انسان چنین مدهوش است .....
به راستی در این سرزمین چه روی داده است که از فقه و احکام و شرعیات بگیر تا باطن و معنویات و استجابت دعا و الی آخر و همگی در همین جا ... یعنی کربلا ....
بخشنده و بزرگوار
1 - روزى یك اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلىاللهعلیهوآله من پرداخت دیه اى كامل را ضمانت كرده ام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا میكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده تر نیافتم.
پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر یكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض كرد: آیا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هیچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"
اعرابى گفت: ایمان به خدا.
آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش
حضرت سؤال كرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: در این صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش.
آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و كیسهاى كه در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گوید: پیش امام حسین علیه السلام بودم كه كنیز آنحضرت داخل شد و در حالى كه دسته اى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دستهاى گل سلام كرد. این امر براى آن كنیز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد كردنش بود".(2)
یاور ضعیفان
این صفت در حقیقت به مثابه شاخهاى از صفات پسندیده بخشش و كرم آنحضرت است. زیرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به دیگران مهر مىورزد همچنان كه ابر بر زمین و خورشید بردیگر ستارگان مهربانى و محبّت مىبخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عمیق مشاهدهكردند. به نظر مىرسید كه این زخم در اثر ضربت چند شمشیر بر شانه آن حضرت پیدا شده است. كسانى كه این زخم را دیدند دریافتند كه این، زخمى عادى نیست. از امام سجادعلیه السلام در این باره پرسش كردند. آنحضرت پاسخ داد: "این زخم در اثر حمل توبرهاى بود كه حسین علیه السلام آن را بردوش مىگرفت و به منزل بیوه زنان و یتیمان و بیچارگان مىبرد".(3)
3 - آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامىخواند:
- چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسیده نیست و بخل نمىتواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقیقت او پیش از آنكه گوینده خصال نیك باشد، عامل بدان هابود. داستان زیر از همین ویژگى امام حسینعلیه السلام حكایت مىكند.
شجاعت و دلاورى
ما شیعیان بر این باوریم كه ائمه معصوم علیهم السلام به قلّه همه كمالات انسانى رسیده و در رسیدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرایط خاصّ اجتماعى كه هر یك از ائمه علیهم السلام در آن به سر مىبردهاند، موجب مىشده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرایط در آن نمود بیشترى پیدا كند.
بنابر این مىتوان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوتاز دیگرى داشتهاند. صفت برجسته امام حسینعلیه السلام، كه وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آنحضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنههاى شگفت انگیز به خاطرمىآورد صحنههایى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلىبا فداكارى آمیخته بود، چهره قهرمان یكى از دلیر مردان این میدان یعنىحسین بن علىعلیه السلام در شكوهمندترین و درخشانترین شكل خود نمایانمىشود به گونهاى كه اگر از تواناییهاى جنگى آن حضرت كه آن را دست بهدست و سینه به سینه از پدران خویش به ارث برده بود آگاهى نداشتیم و یاآنكه در این باره مدارك و اسناد قطعى تاریخى در دست نداشتیم و اگر براین باور و اعتقاد نبودیم كه رهبران معنوى مىبایست آیت خلقت و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسیارى از حقایق ثابتى كه عقل و اندیشه و ضمیر ما در برابر آنها سر تعظیم فرود آورده، گرفتار گمان و تردید مىشدیم.
امام حسینعلیه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به میدان نبرد گام مىنهاد و در میان تاخت و تاز اسبان براى یافتن جسد صحابى یا هاشمىكه شهید شده بود به جستجوى مىپرداخت. و چه بسا تا رسیدن بر سر جسد یاران خود درگیریهاى بس خونین میان او و دشمنانش در مىگرفت.
هر یك از این درگیریها و نبردها، خود یورشى بى همتا و دشوارمحسوب مىشد. مصیبت، خود از نیروى انسان و اراده او مىكاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعیف مىكند و توان او را كاهش مىدهدو گرماى شدید خود عامل دیگرى است كه تلاش بیشترى از وى مىطلبد.
شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند
شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند
تمام این موارد، در روز عاشورا براى امام حسین به وجود آمده بود. امّابا این حال او نیم زرهى در بركرده بود و با یورشهاى شجاعانه خویش بردشمن درنده خوى مىتاخت. همچون صاعقهاى بود كه چون فرود مىآمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاكوخون مىنشاند.
یكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مىگفت:
"هیچ كس را دلیرتر از حسین ندیدم. چون یورش مىآورد، دشمنان مانند حیوان ضعیفى كه از پیش روى شیر مىگریزد، از مقابل او مىگریختند. بعلاوه اینكه فصیحتر از ایشان كسى وجود نداشت".
عقاد در این باره مىنویسد: "در میان نوع انسان هیچ كس دلدارتر ازحسینعلیه السلام در روز عاشورا یافت نمىشود."(4)
بردبار حكیم
1 - شكیبایى آن است كه انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى كرده است. امّا با این همه آنحضرت شكیبایى ورزید، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند.
2 - یكى از خادمان آنحضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ )(و آنهایى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام فرمود: رهایش كنید. خادم گفت: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)(و خداوند نیكو كاران را دوست مىدارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پیش از این به تو مىدادم، به تو خواهم داد".(5)
پینوشتها:
1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعیان الشیعة، ج4، ص132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص46.
5 - الفصول المهمّة، ص159.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع:
هدایتگران راه نور؛ زندگانى امام حسین علیه السلام آیة الله سید محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شریعت

