حرکت امام حسین عاقلانه و منطقی بود، بخاطر همین هیچکدوم از عاقلای زمان شون یا بعد از اون، با منطق و استدلال حضرت رو محکوم نکردن، ولی چون اون عاقلا، عاشق نبودن (با اینکه قیام امام رو صحیح و شرعی و فداکارانه می دونستن) توان همراهی نداشتن.
حضرت تو مسیرشون به سمت کربلا، علت قیام عاقلانه و عاشقانه خودشونو اینجوری بیان می کنن:
به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناشناخته گشته و نیكى آن در حال نابودى است و از آن جز رطوبتى كه در ته ظرفى مانده و جز زندگى وبال آور، همچون چرا گاهى كه جز گیاه بیمارىزا و بىمصرف چیزى در آن نمىروید، باقى نمانده است.
آیا نمىبینید كه به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد كه به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد.
به راستى، من چنین مرگى را جز سعادت ندانم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نخوانم!
همانا مردم دنیاپرستند و دین از سر زبان آنها فراتر نرود و دین را تا آنجا كه زندگىشان را رو به راه سازد، اجرا کنند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند، دینداران اندك گردند. (تحف القعول عن آل الرسول، ص245)
این فراز سوزناک روایت، در واقع علت و فلسفه اصلی قیام حضرت رو نشون میده، اون زمونی که دین فقط لقلقه زبونا بوده و اهل عمل کم و کم و کم!!!
اما یه نفر که اهل خدا بود، بر خلاف جریان آب حرکت کرد و بر خلاف بی دینی عَلَم قیام برآشفت.

