حماسه خاندان عقيل در قيام حسينى
محمد جواد طبسى
آغاز
همانگونه كه مى دانيد علت غائى آفرينش انسان براى به فعليت رساندن استعدادهاى بالقوه و رساندن او به كمال مطلق است. از اينرو خداوند منان بر بشر منت نهاد و او را از نيستى به وجودش آورد; و اين جهان پهناور را كه خود مناسبترين بسترى است براى شكفتن اين استعدادها و بهترين آزمايشگاهى است براى عرضه اين شكوفه ها در اختيار انسان قرار داد. خوشبختانه برخى در اين دنيا از فرصتها بهترين استفاده را كرده و با تفكر و بينش قوى كه داشتند با جديت گام برداشته و به مطلوب خود رسيدند و برخى هم در دام زخارف دنيا گرفتار شده و از قافله كمال عقب ماندند. و نهضت امام حسين(ع) كه خود يكى از همين آزمايشهاى الهى بود برخى بى تفاوت از كنار آن گذشتند و برخى ديگر همانند خاندان عقيل خود را در درياى مواج و پرطلالم و طوفانى انداختند تا خود را به كشتى نجات و راه روشن حسين بن على(ع) برسانند.
آن جوانان پرشور و نشاطى كه خاتمه تمام كمالات اخلاقى و علمى خود را با خط سرخ شهادت رقم زدند. و آنانكه هنوز بدنيا نيامده بودند پيامبر از شهادت برخى اين عزيزان خبر داده و برايش اشك ريخته است و آنها كه امام حسين(ع) بر قاتلانشان لعنت فرستاده و امام سجاد سخت به آنها عشق مى ورزيده است. اينك به پاس آن رشادتها و جانبازيهاى اين جوانان عاشق و دلداده, اين نوشتار كوتاه را كه در حقيقت نگاهى كوتاه بر حماسه خاندان عقيل در نهضت و قيام امام حسين(ع) مى باشد, به ادامه دهندگان راهشان تقديم مى كنيم.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
انوار پريشان
سوگوارى خاندان سيدالشهدا(ع) در كربلا، مدينه، كوفه و شام
غلامرضا گلىزواره
چشمه اشك در كوير غم
سوگوارى براى خاندان عترت و بخصوص سالار شهيدان و امامى كه همراه با ياران وفادار خود، خالصانه براى زنده نگاه داشتن آيين حق و ارزشهاى معنوى، به ستيز و مبارزه با ستمگران عصر خويش برخاست و از سيماى پليد دستگاه فاسد بنىاميه پرده برافكند، حركتى است اسلامى و در واقع شعارى است كه از شعور و معرفت افراد حكايت دارد. روش ائمه هدى و بانوان اهل بيت در اين زمينه مىتواند براى علاقهمندان مفيد و آموزنده باشد. آن انوار فروزان تأكيد داشتند از طريق مجالس عزادارى و جارى ساختن اشك از ديدگان، مىتوان واقعه كربلا را چون مشعلى فروزان، روشن و پرفروغ نگاه داشت.
بر اساس سنتهاى شيعه، گريه بر فداكارى عاشورا، فرياد قلب و نبرد عاطفى با همه ستمگران تاريخ است. در حال گريه آدمى بيش از هر حالتى خود را به محبوبى كه برايش سوگوارى مىكند، نزديك مىبيند.
راز بقاى نهضت امام حسين(ع) اين است كه علاوه بر تأييد منطق و خرد، در عمق احساسات و عواطف راه يافته است. گريههايى اين گونه مىتواند حماسه كربلا را در اعماق جانها استوار نمايد به شرط آنكه بهرهبردارى درستى بشود. حرمت اشك و مقام ارزشمند آن در اين راز نهفت ه است كه ساختگى و در اختيار انسان نمىباشد، يعنى تا دل نسوزد و سينه نگدازد، چنين جويبارى بر گونههاى آدمى جارى نمىشود و كسى كه درون پاك و انديشهاى صادقانه دارد، مىتواند بگريد. چنين اشكى گواهى مىدهد كه صاحبش با امام حسين(ع) به چه ميزان صميميت دارد، زي را با تمام وجود رخدادهاى كربلا را تصديق مىكند و خود را دلبسته و وابسته به چنين حماسهاى مىداند. اين ويژگى مىتواند رفتار فرد را در جهت خودسازى معنوى و تزكيه درونى دگرگون كند.
نخستين كسانى كه وقايع عاشورا را بيان كردند و سوگوارى و ماتمدارى را در سرزمين حجاز، عراق و سوريه متداول ساختند، بانوانى از خاندان عترت بودند. از اين جهت آشنايى با چگونگى سوگوارىها و نوحهخوانىها و گريستن آنان مىتواند براى خوانندگان مفيد و آموزنده باشد.
پيشينه عزادارى زنان
از امورى كه در سيره خاندان عصمت و طهارت در ارتباط با شهادت ائمه مطرح است، مرثيهسرايى و گريه مىباشد كه هم خود آن بزرگواران در سوگ بزرگان خويش اشك مىريختهاند و هم ديگران را به گريستن و ندبه تشويق مىكردهاند.
نكته ديگر اينكه: گريه و زارى به هيچ عنوان با صبر، رضا و پذيرش خواست خدا منافاتى ندارد و نمايانگر رحمت و دلسوزى در نهاد انسانى است اما گريبان چاك كردن، لطمه زدن به صورت و خراشيدن گونه در هنگام عزادارى، توسط رسول اكرم(ص) و ائمه هدى نهى شده است.(1)
در نبرد احد كه سپاهيان اسلام هفتاد شهيد تقديم نمودند، زنان مسلمان مدينه در سوگ آن مجاهدان جامه سياه بر تن و فرياد خويش را بر گريه و زارى بلند كردند.(2) حضرت فاطمه زهرا(س) هر دو، سه روزى يك بار به مزار شهيدان اين غزوه مىآمد و در آنجا دعا مىخواند و گريه مىكرد. «امسلمه» - همسر پيامبر(ص) - هر ماه يك روز بر سر قبر آن به خون خفتگان مىآمد و بر آنها درود مىفرستاد و تمام روز را در آن مكان مقدس مىماند. روزى با خدمتكارش آمد اما وى به آنان سلام نگفت. امسلمه او را توبيخ كرد و گفت: «چرا به آنان سلام نمىگويى . به خدا سوگند! هر كس بر اين شهيدان درود بفرستد، تا رستاخيز جوابش را تكرار مىكنند و اين سنتى است كه رسول اكرم(ص) بنيان نهاد.» «فاطمه خزاعيه» كه محضر نبى اكرم(ص) را درك كرده است، به قتلگاه كشتگان احد آمد و در آنجا سوگوارى كرد.(3)
زنان پيامبر(ص) وقتى آن حضرت رحلت نمود، جامه تيره در بر كردند و به سوگوارى و ماتمدارى پرداختند چنان كه «حسان بنثابت» در چكامهاى به اين موضوع اشاره دارد.(4)
هنگامى كه «جعفر طيّار» در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبر همچون پدرى مهربان و دلسوز به خانه وى رفت و بر سر كودكان يتيمش دست نوازش كشيد و ضمن دلجويى از همسرش - «اسماء بنت عميس خثعمى» - به ديگر زنان فرمود: با خانواده جعفر همدردى كنند، در ضمن به اين بانو فر مود: سه روز لباس سياه ماتم بپوش. امسلمه نقل كرده است كه اسماء سه روز در سوگ جعفر گريست، و چون به شدت سوگوارى كرده بود، پيامبر تأكيد نمود بر چشمش مرهم نهد، زيرا چشمانش آسيب ديده بود.(5) پيشقدم شدن براى ندبه و زارى بر امام حسين(ع)
حضرت صديقه طاهره(س) در روز ولادت امام حسين(ع) و پس از آن كه رسول خدا(ص) خبر شهادت فرزندش را داد، نيز به مناسبتهاى مختلف (كه جبرئيل مىآمد و خبرى به پدر بزرگوارش در باره حماسه كربلا و شهادت امام سوم مىداد) به سوگوارى مىپرداخت.(6)
«امايمن» سالها پيش از واقعه كربلا حديثى را كه از رسول خدا(ص) در خصوص كربلا و شهادت امام حسين(ع) و يارانش و اسارت عقيله بنىهاشم، شنيده بود، براى زينب كبرا(س) بيان كرد و گريست.(7)
در روز عاشورا امسلمه رسول اكرم(ص) را در رؤيا مشاهده كرد، حضرت ناراحت و گريان بود و سر شريفشان خاكآلود. از حضرت پرسيد: اين چه حالتى است كه در شما مىبينم؟ فرمود: امام حسين(ع) كشته شده است. در اين حال با سوگ و زارى بانوان هاشمى را فرا خواند و به آنان گ فت اى زنان عبدالمطلب، مرا يارى كنيد براى گريستن، زيرا آقايمان به شهادت رسيده است.(8)
امام باقر(ع) فرمود: هنگامى كه حسين بنعلى(ع) قصد داشت از مدينه به سوى مكه حركت كند، بانوان هاشمى آمدند و گريستند. حضرت سيدالشهدا تشريف آورد و فرمود: چرا شما گريه مىكنيد و ديگران را بر اين مسافرت آگاه مىنماييد. بانوان گفتند: چرا در اشك ريختن پيشى نگيري م و حال آنكه وقتى شهيد مىشويد، نزد ما مانند روز رحلت جدتان رسولاللَّه(ص)، شهادت على مرتضى، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى است. سوگند مىدهيم شما را كه مانع گريه ما نشويد. خداوند ما را فداى شما گرداند.
يكى از عمههاى حضرت در حالى كه گريه مىكرد گفت: گواهى مىدهم اى حسين كه شنيدم طايفه جنّ بر تو مىگريستند.(9)
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
نقش جاهطلبى در واقعه عاشورا
حسين ايمانى
مقدمه
تاريخ بشر همواره شاهد حوادث بزرگ تلخ و شيرين بوده است؛ بىترديد هريك از آن رخدادها در پى عامل يا عواملى اتفاق افتاده است.انسانهاى دور انديش، براى جلوگيرى از تكرار رخدادهاى تلخ و ناگوار و براى تداومبخشى به حوادث سودمند و گوارا، در صدد بررسى عوامل و ريشهيابى آن بر مىآيند.
امروزه چنين مباحثى تحت عنوان «فلسفه تاريخ» و «تحليل تاريخ» در محافل علمى و تحقيقاتى با توجّه فراوان طرح و تبيين مىشود. البته نبايد غافل بود كه مبتكر و طرّاح اصلى اين نوع مباحث، بعد از ظهور اسلام، قرآن كريم بوده است. چنان كه بخش قابل توجّهى از آيات قرآن با نقل و بررسى داستان تلخ و نافرجام برخى از پادشاهان پيشين همچون فرعون1 و اقوام گذشته هم چون قوم نوح، عاد، ثمود و لوط2 و بررسى علل سقوط و نابودى آنها، در پى ارائه چنين مباحث تحليلى است.
ريشه ناهنجارىها
بخش مهمى از رخدادهاى تاريخى بشر در سايه تاريك تبعيت از هواهاى نفسانى و خواهشهاى شهوانى به وقوع پيوسته است. از اين رو ريشه اغلب ناهنجارىهاى فردى و اجتماعى را بايد در انواع گوناگون اميال نفسانى جست و جو كرد.همانگونه كه برجستهترين تحليلگران تاريخ، حضرت على عليهالسلام در بيان بليغى مىفرمايد:
«انّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اهواءٌ تُتَّبَعُ»3
«همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، پيروى خواهشهاى نفسانى است.»
فتنه فراموش نشدنى
يكى از حوادث ناگوار و فتنههاى فراموش نشدنى تاريخ بشر، حادثه حيرتزا و غمانگيز «عاشورا» است كه تا قيام قيامت، كام تاريخ را به تلخى كشانده است. تلخى اين واقعه نه تنها هرگز از ذائقه تاريخ زدوده نمىشود؛ بلكه با تكرار حوادث مشابه آن، مهرهاى سياه ديگرى بر پيشانى تاريخ مىنشيند و جام زهر ديگرى در كام نيكان ريخته مىشود.
تكرار تاريخ
در روند تاريخ بشر؛ چه حال و آينده، هيچ گونه تضمينى براى تكرار نشدن رخدادهاى مشابه حادثه رقّتانگيز عاشورا وجود ندارد؛ مگر اينكه ريشهها و عوامل آن شناسايى و خشكانده شود. بنابراين در ضرورت طرح اين گونه مباحث جاى هيچ ترديدى نيست.حال، جاى طرح اين سؤال اساسى است كه: ريشه اصلى و عامل مهم بروز حادثه خونين عاشورا چه بوده است؟ براى يافتن جواب سؤال مزبور، بايد انگيزههاى دشمنان امام حسين عليهالسلام بررسى گردد.
شكى نيست كه افراد شركت كننده در جنگ عليه اين امام شهيد، با اميال و انگيزههاى گوناگونى وارد ميدان شدهاند. از ميان انبوه انگيزهها، مىتوان به انگيزههاى اقتصادى، اعتقادى، تعصبات قومى، انتقام، ترس و وحشت، جاهطلبى و حبّ مقام به عنوان برجستهترين انگيزهها اشاره نمود.
مهمترين انگيزهها
هريك از عوامل و انگيزههاى فوق در خور توجه و تأمّل بوده و قابل بحث و بررسى است؛ اما انگيزه اخير، يعنى جاهطلبى، از حساسيت و تأثيرگذارى خاصّى برخوردار است. ادّعاى گزافى نيست اگر اصلىترين ريشه رخداد عاشوراى سال 61 هجرى قمرى و همچنين عاشوراهاى مشابه ديگر تاريخ را، همين انگيزه بدانيم. از اين رو اگر در اين زمينه مبحث مستقلى ارائه گردد، مفيد خواهد بود.
البته پيش از پرداختن به بحث اصلى، يعنى نقش جاهطلبى در واقعه عاشورا، ضرورى است بحث كوتاهى به صورت كلّى پيرامون خودِ «جاهطلبى» ارائه شود تا اهميت موضوع بيشتر روشن گردد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
مراحل شكل گيرى قيام خونين سيدالشهداء ـ عليه السلام
محمدتقى سبحانى نيا
قيام سرخ سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ سرچشمه خيرات و بركات فراوانى در طول تاريخ براى بشريت و به ويژه مسلمانان و شيعيان بوده است. اين بركات پس از اين نيز ادامه خواهد داشت. قيامى كه بزرگ ترين مانع، بر سر راه ستمگران و ظالمان بوده و خواب راحت را از چشمان آنان ربوده است.
ظلم ستيزى حسين بن على ـ عليه السلام ـ امرى نيست كه بتوان آن را انكار كرد يا مخفى نگاه داشت. آنچه بيش از همه باعث شده فرمانروايان ستمگر همواره از پى گيرى و سرمشق گيرى مردمان از راه آن حضرت در هراس باشند، همين ظلم ستيزى مى باشد كه پيام اصلى حركت اصلاح طلبى حسين ـ عليه السلام ـ بوده است.
در اين ميان، آشنايى با قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ و شناخت هر چه بيشتر ابعاد آن، ما را در بهره گيرى بيشتر و بهتر از آن حركت نورانى يارى مى نمايد و راه آن حضرت را روشن تر و پُر رهروتر مى سازد. جاى بسى شكر و سپاس است كه در اين موضوع، تاكنون آثار كوچك و بزرگ فراوانى از نويسندگان و انديشمندان بر جاى مانده است و تلاش در راه گسترش معرفت و شناخت تمامى زوايا و جوانب قيام عاشورا همچنان ادامه دارد; و صد البته اين مسئله، هنوز بررسى و مداقه بيشترى را مى طلبد; چرا كه نياز امروز جوامع بشرى به آشنايى با تفكر سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ و راهى كه او براى آن از همه چيز خود گذشت بيش از هر زمان ديگرى احساس مى شود.
از راههاى شناخت بهتر حركت اصلاحى امام حسين ـ عليه السلام ـ بررسى مراحل حركت آن حضرت از آغاز تا پايان است. اين نوع تقسيم بندى، مصلحان و ظلم ستيزان را يارى مى كند تا در حركتهاى اصلاحى و ظلم ستيزانه خود، درس بهترى از قيام سيدالشهداء ـ عليه السلام ـ بگيرند و البته از اين رهگذر، پاسخ برخى شبهات نيز روشن خواهد شد.
بررسى دقيق وقايعى كه از زمان مرگ معاويه رخ داد و نيز دقت در چگونگى عملكرد حسين ـ عليه السلام ـ و سخنان آن حضرت و زمينه سازيهايى كه براى برپايى حركتى اصلاح طلبانه و بدعت زدايانه انجام داد، ما را به اين نتيجه رهنمون مى سازد كه قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ را مى توان به سه مرحله تقسيم كرد:
ـ اعلام مخالفت با حكومت يزيد;
ـ ارشاد عمومى;
ـ قيام مسلحانه. الف ـ اعلام مخالفت با حكومت يزيد
در اين بخش در پى آن هستيم تا به سه پرسش پاسخ دهيم:
پرسش نخست: چرا يزيد برخلاف پدرش معاويه بر بيعت امام حسين ـ عليه السلام ـ پافشارى مى كرد؟ معاويه به صلح امام حسن ـ عليه السلام ـ راضى شد; اما فرزندش يزيد تنها به بيعت از سوى امام حسين ـ عليه السلام ـ رضايت مى داد و امام را در ميان انتخاب دو راه يعنى «بيعت» و يا «مرگ» مخير گذاشته در نامه اش به وليد بن عتبه والى مدينه چنين آورده بود:
«اذا اتاك كتابى هذا فأحضر الحسين بن على و عبداللّه بن الزبير فخذهما بالبيعة فإن امتنعا فاضرب اعناقهما و ابعث الىّ برؤوسهما.»[1]
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
مروري بر قيام مختار
علي اصغر صرفه جو
تاريخ همواره شاهد تلاشها، مبارزات ، پيروزي ها و شکستهاي بزرگي بوده است و انگيزه هاي گوناگون ، اين حوادث را بر دوش کشيده اند. هرچند گاهي فرد يا افرادي ، يک تنه به ميدان آمده اند و غمبارترين و شادترين حوادث را در مقاطعي خاص از تاريخ آفريده اند. بررسي قيام مختاربن ابي عبيد ثقفي براي زدودن گرد و غبار فراموشي و مظلوميت از چهره او و قيام انقلابي اش صورت مي گيرد؛ قيامي که نشات گرفته از قيام و نهضت عاشوراست.
رهبري اين قيام را آزاد مردي از پيروان اهل بيت پيامبر(ص) يعني مختار بن ابي عبيد ثقفي به عهده داشت. او اين حرکت را با نداي «يالثارات الحسين» آغاز کرد. اين قيام در حقيقت تحول عظيمي در تاريخ به شمار مي آيد که بعد از واقعه کربلا به وقوع پيوست.
مختار نقطه شروع اين حرکت خويش را کوفه قرار داد. او مردي قهرمان و مريد امام (ع) بود که شعارش را با نام خدا آغاز کرد و راهش را راه خدا برگزيد و پايان کار را لقاءالله مي ديد و براي تاريخ شيعه ، ورق زرين ديگري را آفريد.
مختار چه کسي بود؟
مختار فرزند ابوعبيد بن مسعود ثقفي بود و در سال اول هجرت متولد شد. پدرش ابوعبيد از اجله اصحاب رسول خدا بود که در سال سيزدهم هجرت والي عراق شد. اصبغ بن نباته از اصحاب وفادار علي (ع) مي گويد: «روزي اميرالمومنين (ع) را ديدم که مختار را که طفل کوچکي بود روي زانوي خود نشانيده و با نوازش و محبت دست بر سر او مي کشيد و مي فرمود يا کيس يا کيس : «اي هوشمند و زيرک». به همين مناسبت پيروان او را کيسانيه خواندند، ولي ساحت مختار از انتساب به اين فرقه ، دور است و او به امامت معصومين (عليهم السلام) اقرار داشت که در ادامه خواهد آمد. مادر مختار دومه بنت وهب از زنان با شخصيت تاريخ اسلام است و درباره او گفته اند: وي از زنان سخنور و باتدبير و عاقله بود. مختار، در 13سالگي در جنگ بزرگي شرکت کرد. هنگامي که ارتش اسلام براي جنگ با ارتش کسري از مدينه به طرف عراق و ايران حرکت کرد، فرماندهي اين لشکر از طرف خليفه دوم به ابوعبيد، پدر مختار واگذار شده بود. ابوعبيد، مختار را نيز براي جهاد در اين بسيج شرکت داد و بدين وسيله مختار 13ساله از جمله رزمندگان شد که براي اولين بار درجنگي عظيم شرکت مي کرد.
ويژگي هاي فردي
مختار مردي شجاع بود که از چيزي نمي هراسيد. او بسيار عاقل و در پاسخ دادن حاضرجواب بود، خصلتهاي پسنديده داشت ، بسيار باسخاوت بود و امور را با فراست و زيرکي به آساني درک مي کرد و داراي همتي بلند و همچنين تيزبين بود، در جنگها محکم و استوار بود و در دوستي بااهل بيت و دشمني با دشمنانشان زبانزد خاص و عام بود. بعد از واقعه عاشورا و مسلط شدن ابن زياد بر کوفه طرفداران اهل بيت پيامبر (ص) قلع و قمع شدند و ابن زياد بر فراز منبر مسجد کوفه به امير مومنان و اولاد حضرت اهانت کرد. بخاطر شهادت بعضي از متعرضين در روزهاي قبل کسي جرات پاسخگويي ابن زياد را نداشت.
سکوت همه جا حکمفرما بود که ناگهان فرياد خشم آلود مختار از گوشه مسجد، قلب ابن زياد را لرزاند و مانند شيري که از قفس آزاد شده باشد بر سر فرزند «سميه» فرياد برآورد: «واي بر تو، ابن زياد! آيا به علي و حسين اهانت مي کني؟ دهانت بشکند! تو اصلا کيستي؟ تهمتهايي که زدي براي تو و اميرت يزيد است ، نه حسين و خاندان پيامبر». مختار مردي مخلص بود. او در ايام حکومت خود به شکر قلع و قمع قاتلان امام حسين (ع) بيشتر روزها را روزه مي گرفت و مي گفت : اين روزه ها براي شکر است.
وي پس از اعدام حرمله ، قاتل طفل شيرخوار امام حسين (ع) از اسب پياده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده طولاني نمود. شخصيت مختار از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) با مراجعه به روايات ائمه (عليهم السلام) و در برخوردها و سوال و جوابها که از معصومين در خصوص مختار شده است ، اين واقعيت نمايان است که مختار مورد توجه و علاقه اهل بيت بوده است که ما بعضي از اين روايات را ذکر مي کنيم :
1- مقدس اردبيلي روايت زير را از حضرت علي (ع) نقل مي کند که حضرتش فرمود: «بزودي فرزندم حسين کشته خواهد شد؛ ولي ديري نخواهد گذشت که جواني از قبيله ثقيف قيام خواهد کرد و از اين ستمکاران انتقام خواهد گرفت.
2- عمربن علي بن الحسين (عليهما السلام) (فرزند گرامي امام سجاد(ع» مي گويد: چون سر عبيدالله و عمر سعد را نزد امام سجاد(ع) آوردند آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: خدا را حمد مي کنم که از دشمنانم انتقام گرفت و مختار را دعا کرد و فرمود: خداوند مختار را جزاي خير دهد.
3- عبدالله بن شريک گويد: من در روز عيد اضحي پيش امام باقر(ع) رفتم در حالي که تکيه کرده بود ، روبه روي حضرت نشستم.
در اين هنگام مردي از اهل کوفه وارد شد و خواست دست امام باقر(ع) را ببوسد ، حضرت اجازه نداد. سپس به آن شخص فرمود: کيستي؟ عرض کرد: من ابومحمد حکم بن مختار هستم و در مجلس از حضرت باقر دور نشسته بود، پس امام (ع) دستش را به سوي او دراز کرد و او را نزديک خود نشانيد. آن مرد (يعني فرزند مختار) به امام باقر(ع) عرض کرد: مردم درباره پدرم سخن بسيار گويند؛ ولي به خدا سوگند آنچه شما درباره پدرم بفرماييد ، همان حق است و مردم هر چه مي خواهند بگويند. حضرت فرمود: چه مي گويند؟ گفت : مي گويند پدرم مختار کذاب بوده است ؛ ولي شما هر چه فرمان دهيد آن را پذيرا باشم.
امام باقر(ع) فرمود: سبحان الله ! پدرم مرا خبر داد که صداق مادرم را مختار نزد او فرستاده است. آيا مختار نبود که خانه هاي ما را بنا کرد و کشندگان ما را کشت و خونخواهي ما را نمود؟
هدف مهم قيام مختار
هدف حقيقي قيام مختار نخست انتقام خون شهداي کربلا و ريشه کن کردن عوامل فاجعه عاشورا بوده است.
سپس اجراي عدالت و احقاق حقوق پايمال شده اهل بيت و حمايت از محرومان جامعه خود و برقراري حکومتي بر مبناي عدل و عدالت علوي و مکتب تشيع.
ايشان در ملاقات با سران شيعه کوفه ، هدف قيام خود را اين چنين بيان کرد: «من براي اقامه شعار اهل بيت و زنده کردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهيدان به سوي شما آمده ام».
زمينه قيام مختار
آنگاه که امام حسين (ع) مسلم بن عقيل را به نمايندگي خود به کوفه اعزام کرد، مسلم به منزل مختار وارد شد و مختار در حمايت از او و بيعت گرفتن از مردم براي او بسيار کوشيد. مختار در عراق به عنوان مرجعي از طرفداران و ناشران فضايل آل محمد (ص) به شمار مي آمد و شيعه و معتقد به امامت حضرت علي (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بود و آنها را بر ديگران ترجيح مي داد. مختار در جريان شهادت مسلم (ع) در کوفه نبود ، پس از شهادت مسلم (ع) ، عبيدالله بن زياد عده اي از آزادمردان را دستگير و زنداني کرد تا هنگام ورود امام حسين (ع) به عراق نتوانند از آن حضرت حمايت کنند. مختار در زندان نامه اي به حجاز براي عبدالله بن عمر داماد خود نوشت و از وي خواست نامه اي به شام براي يزيد بنويسد که او به ابن زياد دستور دهد تا مختار را از زندان آزاد کند. وقتي نامه فرزند خليفه دوم به شام رسيد ، يزيد فورا نامه اي به ابن زياد نوشت که : «به محض آن که نامه مرا خواندي ، مختار را رها کن و به او آسيبي نرسان والسلام». و مختار در پي اين نامه از زندان آزاد شد. مختار پس از آزادي از زندان راه حجاز را در پيش گرفت.
عبدالله بن زبير، دشمن سرسخت بني اميه حاکم مکه شد. مختار بعد از حضور کوتاه در مکه و نزد ابن زبير از او جدا شد و به شهر طائف ، سرزمين آباء و اجدادي خود رفت ويک سال در آنجا ماند و مشغول تفکر و برنامه ريزي شد. يزيد در سال 64 ه.ق مرد و همان سال مختار بارديگر از طائف به مکه آمد. مختار قبل از حرکت به سوي کوفه نزد محمد بن حنفيه آمد و او را در جريان کارش قرار داد و گفت : من تصميم دارم به خونخواهي شما و به پشتيباني شما قيام کنم ، نظر شما چيست؟ محمد حنفيه ساکت شد؛ ولي مختار سکوت او را دليل بر رضايت او پنداشت و با خود گفت : همان سکوتش براي من اذن است و با محمد حنفيه خداحافظي کرد و عازم عراق شد.
قيام مختار
در آغاز سال 65هجري شهر کوفه با ورود مختار رنگ ديگري به خود گرفت. مردم بسيار شاد و اميدوار بودند؛ چون عامل ابن زياد و بني اميه را بيرون کرده بودند. شيعيان کمترين اعتنايي به نمايندگان ابن زبير در کوفه نداشتند و همه دل به اين مرد انقلابي بسته و چشم اميدشان به سوي او بود. مختار مردم را به رهبري محمد حنفيه و پشتيباني از اهل بيت دعوت کرد و گفت : من براي اقامه شعار اهل بيت و زنده کردن مرام آنان و گرفتن انتقام خون شهدا به سوي شما آمده ام.
وقتي شيعيان از هدف مختار آگاه شدند با وي بيعت کردند که در اين ميان مي توان به عبدالرحمن شريح و ابراهيم بن مالک اشتر اشاره کرد. مختار رسما فرمان قيام را صادر کرد و به هريک از ياران خود ماموريتي داد و به يکي از آنان به نام سعيد فرمان داد: برو در ني ها آتش بيفکن و آن مشعلها را براي اعلام قيام به مسلمانان برافراز و شعار مختار را اولين بار مسلمين در جنگ بدر به کار بردند که آن شعار اين است : «يا منصور امت»اي پيروز بميران.
پيروزي قيام مردمي مختار
پس از فتح کوفه ، مختار خود را براي اداي نماز و سخنراني درمسجد و اعلام رسمي پيروزي انقلاب آماده مي کرد. او در اين خطبه ، اهداف اصلي قيام خود و انقلاب را تشريح کرد و فرمود: «اي مردم کوفه ، من از جانب اهل بيت پيامبر(ص) ماموريت يافته ام تا به خونخواهي امام مظلوم ، حسين بن علي و شهداي کربلا قيام کنم و انتقام خون آن گلگون کفنان را بگيرم و تا آخرين نفس باشدت هرچه بيشتر اين هدف مقدس را تعقيب خواهم کرد.» با سقوط دارالاماره و فرار استاندار ابن زبير و پيروزي انقلابيون ، شهر کوفه به تصرف نيروهاي انقلاب درآمد و کوفه ، اين مرکز قدرت عراق به عنوان پايگاه انقلاب چهره اي ديگر به خود گرفت.
سرانجام کليه افرادي که در روز عاشورا با اسب خود بر بدن مقدس امام حسين و شهدا تاختند، تا آنجا که سينه و پشت حضرت را له کردند، مختار دستور داد همه آنان را که 10نفر بودند دستگير کردند و به هلاکت رساند و همين طور ساير جنايتکاران ، عمر سعد ، ابن زياد ، حرمله ، خولي ، حکيم بن طفيل ، منقذبن مره ، سنان بن انس ، زيدبن رقاد و... را به عقوبت رساند.
منبع: جام جم آن لاين 22/3/1382 ؛ از طر يق شبكه باشگاه انديشه،
جنبههاى غيبى عاشورا
زهرا نساجى زواره
در مكتب كرامت
خداوند كريم مظهر كرامت است و در آيات متعددى از قرآن به اين مطلب اشاره شده است. از جمله مىفرمايد: «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام.»(1)
از مصاديق بارز كرامت امر نبوت پيامبران است كه بدينوسيله از اكرام الهى بهرهمند شده تا در مكتب وحى درس كرامت دهند و بر محور اين ويژگى انسانها را به سوى نور و سعادت رهنمون گردند پيامبر اكرم(ص) در اينباره مىفرمايد: «انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»(2)
خداوند بندگان خاص و اولياء خويش را به مقام مكرّمان رسانيد و آنها را به عالىترين درجات و رفيعترين مراتب انسانى نائل گرداند و نفسشان را از هرگونه فرومايگى و پستى منزّه و مبرّا كرد. كرامت در سايه سار تقواى الهى و رستن از وابستگىهاى دنيوى و محدوديتهاى مادى حاصل مىگردد و پيشوايان دين بوسيله آن از مبدأ فيض ربوبى، دلها و چشمهاى عاشق حق را به فراسوى ماده و طبيعت سير مىدهند. كرامت فضيلتى است چون اعجاز كه اولياء الهى بدان متصفند و در پرتو آن توان خرق عادت دارند.
امام حسين(ع) كه در خاندانى كريم پرورش يافت اهل كرامت است و در زندگى جاودانه و مبارزه خالصانهاش خوارق عادات بسيارى به چشم مىخورد. آن حضرت در دعاى شب عاشورا فرمود: «اللهم انى احمدك على ان اكرمتنا بالنبوه و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فى الدين.»(3)
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
چرا سيدالشهدا(ع) تنها شد
سيد محمد مهدی ميرباقری
مقدمه
در زيارت عاشورا به امام حسين(ع) اينگونه خطاب ميكنيم: «و الوتر الموتور». وتر به معناي «تنها و يكتا»، و موتور «تنها شده» است. يك احتمال دربارهي اين معنا، يگانگي، منحصر به فرد بودن و بيبديل بودن حضرت است. احتمال ديگر اين است كه، حضرت تنهاست و در اين تنهايي «موتور» است؛ يعني حضرت با نقشه و برنامهريزي تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشيم كه درگيري سيّدالشّهدا (ع) مخفيانه نبود كه مسلمانان از آن بيخبر باشند. يزيد بعد از مرگ معاويه به استاندار مدينه نامه نوشت كه بايد از حسين بيعت بگيري و الاّ او را بكش و سرش را بفرست. حضرت بيعت نكردند و با تدبير از مدينه خارج شدند؛ در مكه براي مسلمانان نامهي دعوت نوشتند و آنها را مطلّع كردند، علاوه بر اين مكه محل رفت و آمد مسلمانان بود و اخبار از آنجا منتشر ميشد. بعد هم يزيد، عدهاي را فرستاد تا حضرت را در مكه ترور كنند و توصيه كرد كه، حتّي اگر دست حضرت به پردهي كعبه بود او را بكشيد، لذا حضرت در 8 ذيالحجّه در حاليكه همه مُحرِم ميشدند كاملاً با سر و صدا و با حالتي كه همه متوجه باشند از مكه خارج شدند و با صراحت اعلام كردند:
كسي كه حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و خودش را مهيّاي لقاي خدا كرده است، همراه ما كوچ كرده، همسفر شود.[1]
از آن طرف مردم كوفه از خروج امام از مدينه و حركت به سوي مكه مطّلع شدند، نامه نوشتند و حضرت را دعوت كردند. حضرت نيز سفير فرستادند. لذا به گونهاي نبود كه مردم مطّلع نباشند. هم مردم حجاز، مدينه، بصره و هم مردم كوفه مطّلع بودند. كمابيش تمام مناطق اسلامي مطّلع شده بودند كه چنين حادثهاي در شرف اتّفاق است و امام با يزيد بيعت نكرده، ابتدا به مكه رفته سپس از مكه هم بيوقت خارج شده و مردم را به همكاري دعوت كردهاند.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
بنمايهها و درونمايههاى رخداد عاشورا (بررسى تاريخى)
حسن حضرتى
در سال 61ق، پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم، جامعه اسلامى شاهد سانحهاى بسيار اسفبار بود; نوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به طرز فجيعى به همراه ياران اندك خود به شهادت رسيد و اهل بيت او به اسارت رفتند. چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ اين پرسشى است كه نوشته حاضر به منظور يافتن پاسخى قانعكننده به آن، بر آمده است.
بر همين اساس مباحث ذيل را در اين مقاله مورد توجه و مداقه قرار دادهايم: بافت اجتماعى جزيرةالعرب قبل از بعثتبه عنوان مرده ريگ جاهليت، رخداد سقيفه به عنوان اولين انحراف بنيادين در حركت اسلامى كه در آن عقيده، فداى قبيله شد و نتايجى كه از اين اجتماع شتابآلود برآمد، سياست مالى خلفاى نخستين; به ويژه دوره عمر و عثمان و بدعتها و انحرافاتى كه در اين زمينه به وقوع پيوست، انحرافات فكرى كه معاويه و جانشين او يزيد ابداع كردند (همانند: جعل حديث، تبديل خلافتبه سلطنت، احياى عروبت و فروداشت موالى) و بالاخره تقويت جريانهاى فكرى انحرافى همانند مرجئه كه مشروعيتبخش رفتار غير دينى امويان بودند.
مكتبى كه مىرفتبا كجروىهاى تفاله جاهليت ... با شعار «لا خبر جاء و لا وحى نزل» محو و نابود شود ... ناگهان شخصيت عظيمى . .. قيام كرد و با فداكارى بىنظير و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد.
(امام خمينى، صحيفهنور، ج 12، ص 181)
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
برداشت دنياگرايانه از قيام عاشورا
محسن رنجبر
درآمد
از زمانى كه واقعه جانگذار عاشورا روى داده است تا به امروز، انديشمندان بسيارى از جهان اسلام، درباره انگيزه ها و چرايى اين قيام، سخن ها گفته اند و نوشته ها نوشته اند. اما در اين ميان، برخى با توجه به گرايش ها و وابستگى هايى كه به حاكمان معاصر خويش داشته اند، به برداشت هاى تحريف آلود و وارونه از قيام كربلا، دست يازيده اند كه يكى از آن ها «نگاه دنياگرايانه به نهضت عاشورا» است. اين نوشتار در ابتدا به معرفى و نقد اين ديدگاه پرداخته و در ادامه به اهداف قيام عاشورا از ديدگاه رهبر قيام پرداخته است.
يكى از ديدگاه هاى مهم اهل سنّت درباره فلسفه قيام عاشورا، برداشت دنياگرايانه از نهضت اباعبداللّه(عليه السلام)است. اين برداشت حتى از همان آغاز نهضت در برخوردهايى كه امام(عليه السلام) با برخى از بزرگان و افراد سرشناس در مدينه و مكه داشتند، به روشنى نمايان است. آنان به اين گمان كه حسين بن على(عليه السلام) براى دست يابى به رياست و حكومت دنيوى قيام كرده، اما در ارزيابى خود براى دست يافتن به چنين هدفى، دچار اشتباه شده است، حركت حضرت را تخطئه كرده و در لباس خيرخواهى، كوشش مى كردند امام(عليه السلام)را به هرشكل ممكن، از اين سفر بازدارند; چرا كه مى دانستند اين حركت به شكست نظامى منجر خواهد شد و دست يابى به حكومت، خيالى بيش نيست. عبدالله بن عمر با چنين نگاهى چندين بار كوشيد تا حضرت را از هدف خود منصرف سازد.1
چنين انديشه اى، محدود به عصر امام حسين(عليه السلام)نبود، بلكه در قرون بعدى نيز، برخى ازمورّخان وانديشمندان اهل سنّت ضمن تأييد و پذيرش و ترويج تفكر يادشده، به ارائه تفسير سطحى و دنياگرايانه از انگيزه قيام اباعبدالله(عليه السلام)و در نتيجه، ارائه چهره اى منحرف و دگرگون از نهضت كربلا پرداختند. اين گروه در اثر چنين نگاهى، كه برخاسته از محاسبات بشرى است، بر اين باورند كه نهضت امام(عليه السلام) يك حركت ابتدايى و نسنجيده در شرايط نامناسب زمانى صورت گرفته است; چون حسين(عليه السلام) آن چنان كه بايد در ارزيابى قدرت حكومت و سنجش توان و جايگاه خويش دقت لازم نكرد.
از اين رو، بر اقدام امام(عليه السلام) خرده گرفته، آن را موجب تفرقه بين مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامى پنداشتند. در اين زمينه، برخى از آنان تا آن جا پيش رفته اند كه حركت امام را براى خود و اسلام و مسلمانان تا روز قيامت زيان بار دانسته اند. اين نوشتار در ابتدا، به معرفى و نقد نمونه هايى از اين اظهارنظرها مى پردازد و در ادامه، با استناد به خطبه ها، نامه ها، وصيت نامه و ديگر بيانات امام حسين(عليه السلام)، كه در مقاطع و مكان هاى مختلف اين واقعه نوشته يا ايراد فرموده اند، به فلسفه و اهداف قيام كربلا، از ديدگاه آن حضرت، اشاره مى نمايد.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
اسوه هاى تربيتى و اخلاقى در نهضت حسينى
سيد حسن مدرسى
ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مى دهد و شهيد قداست و ظمت خاصى مى يابد و شهادت به كام مجاهد شيرين تر از عسل مى گردد. و به كوشش كنندگان راه حق مژده هدايت داده مى شود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مى يابند و شايسته ترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفه شناسى تجلى مى نمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوه هاى تربيتى و اخلاقى است.
نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مى كنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونه هاى تربيت و اخلاق در نهضت حسينى مى پردازيم: تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها. «اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است » (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياست برنامه ريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مى سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مى كند.» (2) در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مى دادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمه شب، دست به عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده است خوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مى كرده اند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مى داده اند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسين عليه السلام در قضيه كربلا نيز همان طور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق به شمار مى آمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيست بلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسه اى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
سيره ائمه اطهار (ع) در زنده نگه داشتن عاشورا
اسماعيل نسّاجى زواره
در ميان حوادثى كه در طول تاريخ بشريّت به وقوع پيوسته است، هيچ نهضت و حركتى به پويايى و برجستگى قيام عاشورا نيست، نهضتى كه در سرزمينى محدود، زمانى كوتاه و با فداكارى افراد معدودى رخ داد، امّا توانست الگويى عملى براى آزاد مردان جهان ارائه كند و براى هميشه به عنوان «انقلاب بزرگ» بر تارك تاريخ بشر بدرخشد.
آن چه بيش از همه حادثه كربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مىدهد، سيره ائمه اطهار(ع) است در زنده نگه داشتن اين حماسه زيبا و احياى فرهنگ آن. امامان معصوم(ع) علىرغم اين كه در دوران امامت خويش در محدوديتهاى شديدى به سر مىبردند و حاكمان مستبد اموى و عباسى سايه شوم خود را بر شهرهاى اسلامى گسترده بودند، ولى با اتخاذ صحيحترين تصميمها و موضعگيرىهاى مناسب و با استفاده از مؤثرترين شيوهها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهاى ارزشمند آن به صورت شايسته پاسدارى كنند و راه حماسه آفرينان كربلا را تداوم بخشند.
آنان اين واقعه را به ديد معجزه نگريستهاند و در سيره عملى خود به عنوان راهكارهاى مؤثّر و زنده براى مبارزه عليه ظلم و ستم از آن بهره جستهاند كه در اين مقال به روشهاى عملى آنان جهت حفظ اين نهضت از تحريفات و زنده نگه داشتن آن اشاراتى گذرا خواهيم داشت.
توصيه به سوگوارى و عزادارى
عاشورا دهم ماه محرم الحرام است كه از دير باز مورد توجه و احترام مردم بوده است. ولى در فرهنگ شيعه به خاطر شهادت سومين پيشواى شيعيان و اصحاب او در سرزمين كربلا، اين روز از جايگاه والايى برخوردار است. دهم ماه محرم با رخداد قيام سيدالشهداء (ع) در بين امامان (ع) و دوستداران اهل بيت (ع) به عظيمترين روزسوگوارى و ماتم تبديل شد.(1) پيشوايان معصوم(ع) همواره جهت زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا، شيعيان را به سوگوارى و عزادارى توصيه نموده و اثرات و ثمرات اين شعاير را تشريح مىنمودند. راز اين كه ائمه هدى(ع) بر ماتم سرايى شهداى كربلا تأكيد نمودهاند اين است كه: اوّلاً دشمنان و مخالفان اهل بيت (ع) اين روز را به جشن و سرور سپرى مىكردند و ثانياً اين عزادارىها و سوگوارىها اگر آگاهانه، خالصانه و سازنده باشد، دل صاحب عزا را با دل حماسهسازان دشت نينوا پيوند مىدهند و اين ارتباط خود باعث ازدياد معرفت و قرب به بارگاه ملكوتى خواهد شد.
امام صادق(ع) در توصيف مصايب روز عاشورا اين گونه فرمودند: «وَ اَمّا يَومَ عاشوراءَ فَيَومٌ اُصيبَ فيه الحُسين صريعاً بينَ اَصحابِهِ و اصحابُهُ حَولَهُ صَرعى عُراةٌ؛(2) امّا روز عاشورا روزى است كه در آن حسين(ع) ميان يارانش كشته بر زمين افتاد و ياران او ني ز اطراف او بر خاك افتاده و عريان بودند».
امام رضا(ع) دراينباره مىفرمايد: «من ترك السّعى فى حوائجه يوم عاشوراء قضى اللّه له حوائج الدّنيا و الآخرة و من كان عاشوراء يوم مصيبته جعل اللّه عزّ و جلّ يوم القيامة يوم فرجه و سروره؛(3) هر كس تلاش در رفع نيازهايش را در عاشورا به خاطر به پاداشتن عزا تر ك كند، خداوند حوايج دنيا و آخرتش را برآورده سازد و هر كس عاشورا را روز مصيبت خويش قرار دهد، خداوند تبارك و تعالى روز قيامت را روز شادى و خوشحالى او قرار مىدهد.»
هم چنين امام صادق(ع) فرمودند: «انّ يوم الحسين اعظم مصيبةً من جميع سائر الايّام؛(4) روز شهادت امام حسين(ع) سوزناكترين روزهاست.»
در سيره اهل بيت عصمت و طهارت(ع) هرچه بيشتر تفحّص گردد، مشاهده مىشود كه آن بزرگواران براى ترويج فرهنگ عاشورا و تطبيق آن بر مصاديقش بر اساس مقتضيات هر عصر، اهتمامى وافر و تأكيدى مصرّانه داشتهاند. امام باقر(ع) در تعقيب اين هدف و توجه دادن مردم به ستمى كه بر اهل بيت(ع) روا شده، وصيّت مىكند تا ده سال در موسم حج در منى براى امام حسين(ع) و همراهانش عزادارى كنند.
آن حضرت بودجهاى را براى چنين امرى اختصاص داد. عزادارى گروهى در ايام حج و سرزمين حسّاس منى، سؤالات معنا دارى را در اذهان ترسيم مىكند و اين خود بهترين نوع مبارزه غير مستقيم ائمه(ع) براى توجه دادن افكار عمومى بر ضد جنايات اموى بود.
ائمه هدى(ع) غير از آن كه قولاً و عملاً در سيره و رفتار خود در جهت برپايى مجالس سوگوارى براى اباعبداللّه(ع) تأكيد و اصرار داشتهاند، از مردم خواستهاند كه در اين امر مهم كوتاهى نكنند و به آنان نويد دادهاند كه براى عزاداران حسينى پاداش بسيار ويژهاى در نظر گرفته شده است.
از منابع روايى چنين برمىآيد هر كس بر مصايب ائمه خصوصاً امام حسين (ع) بگريد و از اين بابت محزون گردد:
1- در روز جزاء با ائمه هدى(ع) محشور خواهد بود.
2- حضرت سيدالشهداء (ع) براى سوگوار خود از خداوند طلب آمرزش مىكند.
3- عزادار اباعبداللّه(ع) مصداق كسى است كه در شادى اهل عترت شادمان و در حزن آنان اندوهناك و محزون است.
4- در هنگام احتضار سوگوار اباعبداللّه(ع)، ائمه هدى(ع) حاضر مىشوند و عزرائيل را به مراعات حال وى توصيه مىكنند به حدى كه ملك الموت از مادر نسبت به او رؤوفتر است.
5 - سوگوار حماسه ساز عاشورا، از آب گواراى كوثر جرعههايى مىنوشد و به ميوههاى جنّت متنعم مىشود.
6- شفاعت رسول خدا(ص) شامل عزاداران امام حسين(ع) مىشود.
7- قبر ماتم دار كربلا نورانى است و از عذاب برزخى مصون مىباشد.
8 - خداوند از اين كه عزادار امام حسين(ع) را عذاب كند، پروا مىكند.
9- سوگواران و زائران در پرتو عرش الهى در مجلس منوّر در محضر اباعبداللّه هستند.(5)
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
پيامدهاى اجتماعى نهضت حسينى (ع)
شمس الله مريجى
پيش گفتار
بى ترديد هر حركت و جنبشى كه با هدف سازمان نوين و نظام جديد و اصلاحات معنوى و يا هر هدف ديگرى برپا شود، به دنبال خود تأثير و پيامدهاى مستقيم و غيرمستقيم بر افكار عمومى و اوضاع و شرايط اجتماعى مى گذارد. در اين ميان، تفاوتى ميان آن قيامى كه با هدف حمايت از حق و اصلاح امور و ايجاد عدالت و رسيدن به فضايل انسانى صورت مى گيرد و آن نهضتى كه در پى رسيدن به اغراض شخصى و گروهى است، وجود ندارد. اما آن دسته از قيام هايى كه در راه فضايل انسانى قرار گرفته اند، محدود به زمان خاصى نبوده و پايدارترند و اساساً شكست در آن ها معنا ندارد، بلكه همواره در خاطره ها زنده مانده و مى مانند، هرچند در ظاهر سركوب شده و قيام كنندگان از ميان رفته باشند.
قيام خونين سيدالشهدا(عليه السلام)، قيامى است كه در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجرى سركوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حكّام آن روز جشن پيروزى برپا نموده و رقص شادى نمودند، اما طولى نكشيد كه شعاع وجودى اين نهضت خونين عالم را در نورديد و از فرداى عاشورا، صداى عاشوراييان در كوى و برزن ها پيچيد و عَلَم پيروزى برافراشت و كاخ بيدادگرى را لرزاند. امروز راز اين حقيقت را بايد در ماهيت اين نهضت جستوجو كرد و آن چيزى جز اصلاح امور و احياى فضايل انسانى و كرامت بشرى و معامله با وجود رحمانى نبود. چنانكه قائد اعظم اين نهضت با صداى رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى و شيعة ابى على بن ابيطالب.»1 و اصلاح جامعه از كژى ها و انحرافات، خواسته باطنى هر انسان آزاده اى است و به همين دليل است كه از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقيقت و جويندگان طريقت بوده و هست و هر روز رازى از آن واقعه پررمز و راز براى پويندگان راه كمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه سار معرفت الهى همواره مى جوشد و تشنگان فضايل انسانى را سيراب مى كند.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
زمينههاى اجتماعى واقعه عاشورا
علىمحمد ولوى
موضوع بحث قيام كربلا و نهضت عاشورا است. در اين فرصت كوتاه سعى مىكنم بهطور فشرده بحثى را مطرح كنم كه براى دانشجويان و دانش پژوهان و محققان تازگىهايى داشته باشد. بناداشتم موضوع صحبتهايم را در دو موضوع ارائه دهم: يكى زمينههاى اجتماعى قيام كربلا و ديگرى زمينههاى فكرى اين حادثه كه با توجه به محدوديت وقت، بحثم را به موضوع اول اختصاص مىدهم و آن را با طرح اين سؤال شروع مىكنم كه: در گستره تحولات اجتماعى چه زمينههايى بهوجود آمده بود كه باعثشد تنها پنجاه سال پس از ارتحال پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم حادثهاى با اين ابعاد به وقوع بپيوندد؟ بالاتر از آن، چه عواملى باعثشد كه جامعه آن روز در مقابل اين حادثه بزرگ، واكنشى سرد، بىروح و كم اثر از خود بروز دهد؟
تا حدود سه سال بعد از قيام كربلا، حركتى كه مبين واكنشى جدى باشد مشاهده نمىشود، انگيزه وقايعى مثل واقعه حره و قيام كنندگان در مقابل آن چيز ديگرى بود كه ارتباط مستقيمى با واقعه كربلا نداشت، از اين رو غير از قيام توابين تا سالها بعد حركتى جدى، كه با انگيزههاى خاص و دور از انگيزههاى سياسى نسبتبه واقعه كربلا بروز كند، در جامعه انجام نگرفت، چنانچه در قيام مختار هم انگيزههاى سياسى بر انگيزههاى دينى غالب بود.
حال با توجه به اين مقدمه اين سؤال به صورت جدى مطرح مىشود كه چه اتفاقى افتاد و چه شرايطى بر جامعه حاكم شد كه بعد از پنجاه سال از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم چنين واقعهاى رخ داد؟ واقعهاى كه شايد بتوان ادعا كرد هيچ نظيرى در تاريخ بشريت ندارد و حادثهاى است كه وجدان هر انسانى را متاثر مىسازد. از اين رو لازم استحادثهاى با اين اهميت، از ابعاد مختلف بررسى شود.
يكى از جنبههايى كه مىتواند به پاسخگويى به اين سؤال كمك كند بررسى تحولات ساختارى جامعه است كه پس از بعثت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم ايجاد شد. بررسى جوامع بشرى و تاريخ انبيا نشان مىدهد كه همواره ميان دين و سنت نوعى مقابله وجود داشته است. اين معارضه در آغاز راه (در شروع بعثت و آغاز نهضت هر پيامبرى) خيلى قوىتر و شديدتر است.
اگر به لحاظ اجتماعى، جامعه شبه جزيره عرب در عصر مقارن با بعثت پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم بررسى شود، معلوم خواهد شد كه اين جامعه، جامعهاى استبا ساختار اجتماعى كاملا شكسته و غير متمركز و از لحاظ بافت اجتماعى در «قبيله» معنا پيدا مىكند. از نظر سياسى هم ساختارى توسعه نيافته دارد و از حد يك نظام سياسى كدخدا منشانه يا سيد سالارى، (Gentocratic) و يا در موارد نادرى از يك نظام سياسى پدرشاهانه، (Patriarchal) فراتر نمىرود. منطقه حجاز و مناطق مركزى شبه جزيره عربستان را مىتوان از جمله مناطقى به شمار آورد كه هيچ وقتيك جامعه سياسى برخوردار از نظام سياسى اجتماعى متمركز را تجربه نكرد.
اين گونه جوامع، معمولا پس از گذشت دروههايى از زمان و به دليل يك سرى اتفاقات - كه در اين جا فرصتبحث آن نيست - اين شانس را پيدا مىكنند كه از رهگذر اتحاد قبيلهاى به نظامهاى سياسى پيشرفتهترى دستيابند، اما هميشه امكان رجعتبه نظام اجتماعى سياسى پيشين قوىتر است; مثلا آن نظامهاى قيلالاقيالى كه در مناطق جنوبى شبه جزيره تشكيل شد، از نمونه نظامهايى هستند كه ميل و گرايش جامعه عربى را به نوعى نظام سياسى متمركز و حتى برخوردار از ضوابط پاترىمونيالى، بيان مىكنند. در خود مكه هم تحولاتى كه بعد از حاكميت قريش بر جامعه مكه پيدا شد، به خصوص بعد از قصىبن كلاب، نوعى تحول در راستاى همين تحولات سياسى است. به لحاظ دينى هم، فهم و تفكر جوامعى كه چنين شرايط اجتماعى و ساختار سياسى دارند از حد نظام فكرى دينى رب الاربابى، (Henotheism) تجاوز نمىكند و معمولا اين گونه جوامع به لحاظ دينى در فاصله چندگانه پرستى دينى، (Polytheism) و نظام رب الاربابى (شرك) در نوساناند.
تفكر دينى مردم مكه و مدينه و مناطق مركزى شبه جزيره عربى و به بيان ديگر دين زمان ظهور پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم كه قرآن از آن تعبير به شرك مىكند، چنين وضعيتى داشت. آنها با وجود اين كه الله را قبول داشتند به خدايان متعدد ديگرى هم معتقد بودند. و اين بحث در دينشناسى مطرح است كه اين گونه جوامع با آن ساختار اجتماعى و سياسى نمىتوانند به لحاظ دينى يك نظام دينى منوتئيستيك يا توحيدى را تجربه و تفكر توحيدى را هضم كنند (و اين يك واقعيتى است). در همان منطقه مركز شبه جزيره عربستان، حتى بعد از اسلام و با وجود آن همه پيامهاى توحيدى اسلام، در ميان قبايل و طوايف بخشهاى داخلى نوعى گرايشات شركآميز و چندگانه پرستى ديده مىشود.
به طور كلى به جهتساختار اجتماعى، سياسى و دينى اين گونه جوامع، هم شرايط اجتماعى و هم نظام سياسى و تفكر دينى، منبعث از مناسبات سنتى موجود در جامعه است و در واقع اين سنت است كه در اين جوامع حرف اول را مىزند; به بيان ديگر سنت در ميان اعضاى اين جامعه به قدرى قوى است كه نمىگذارد تحول عظيم و عميقى به وجود بيايد و به اصطلاح يك جراحى بزرگ در جامعه صورت بگيرد.
حال اين بحث مطرح است كه در چنين متنى، آيا احتمال وقوع تحول وجود دارد؟ يا اينكه هميشه راكد مىماند؟ پاسخى كه به اين سؤال داده مىشود اين است كه معمولا در جوامعى با ساختار اجتماعى، سياسى و دينى ريشهدار در سنت در دو صورت تحول امكانپذير است: حالت اول زمانى است كه سنتى قوىتر برخى از آن سنتها را بههم بريزد و شرايط را براى بروز و ظهور سنت جديدترى فراهم كند كه البته لازمه اين سنت هم اين است كه در گذشته و تاريخ جامعه و افراد ريشه داشته باشد; مثلا در زمان رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم واقعه «حلف الفضول» نمونهاى بر اين مدعاست (و يكى از وجوهى كه براى حلف الفضول گفتهاند اين است كه در گذشته اين جامعه، پيمانى مشابه آنچه در خانه عبداللهبن جدعان منعقد شد، وجود داشته است). به طور خلاصه در اين حالتسنت قوىتر سنتهاى قبلى را پس زده و جانشين آنها مىشود.
حالت دوم اين است كه يك دين قوى با پيامبرى كه وجاهت كاريسمايى داشته باشد، ظهور كند و به دليل آن وجاهتهاى كاريسمايى يا آن قداست، تحولات عميق و وسيعى در جامعه پيدا شود. اين اتفاق در منطقه مركزى شبه جزيره عربى رخ داد و به دنبال آن، با توجه به موقعيت و كاريسمايى كه رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم از آن برخوردار بود تحولى عظيم در اين جامعه پيش آمد. اما پس از ارتحال اين شخصيت عظيم كاريسمايى، خلايى در شئون مختلف جامعه پيدا شد كه زمينه بازگشت جامعه به ارزشهاى سنتى را فراهم ساخت.
معمولا با مرگ شخصيتهاى كاريسمايى، در جامعه رجعتى سريع به سمتسنتها آغاز مىشود و اين يك رجعتى است كه نمىتوان جلوى آن را گرفت. تاريخ انبياى بزرگ الهى نشان مىدهد كه آنان به عنوان اصلاحگران و انقلابيون بزرگ با بسيارى از سنتهاى جامعه به مقابله برخاستند اما تقريبا همه توفيق چندانى نداشتند (هر چند در بلنداى تاريخ، انبيا انسانهاى موفقى بودند اما در عصر خودشان موفق به نظر نمىرسند). البته بعضى از انبيا مثل حضرت موسى، حضرت داود، حضرت سليمان و پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم در دوره حيات خود موفقيتهاى نسبى داشتهاند اما بعد از مرگشان شرايط براى باز گشتبه سنت و ارزشهاى مضبوط در حافظه تاريخى و عرفى جامعه فراهم شده و جامعه با سرعت رجعتبه ضد ارزشها را شروع كرده است. اين مطلب بر زندگى همه انبياى الهى قابل تطبيق است و خاص پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم نيست. از آن جا كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تاريخىترين پيامبر عالم است و شايد بتوان گفت تنها پيامبر تاريخى در سلاله انبياستبهتر مىتوان مبناى تئوريك مطرح شده را درباره آن حضرت بحث نمود.
با ظهور كاريسماتيك پردرخشش رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم اين سنتها براى مدتى عقب نشينى كرد و ارزشهاى جديدى كه ايشان مطرح مىكرد در سرلوحه عمل جامعه قرار گرفت و كسانى هم كه اعتقاد و باور داشتند، به اين آموزههاى رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم عشق ورزيدند. در پرتو همين حضور همراه با قداست و كاريسما، و به دليل مديريتبرجسته پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اتصال آن حضرت به مبدا وحى ظاهرا در زمان ايشان تحول خاصى پديد نيامد، اما پس از آن كه وجود رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم به لحاظ فيزيكى حذف شد از همان لحظه مرگ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مقابله سنتبا دين آغاز شد. بلافاصله پس از ارتحال آن حضرت ماجراى سقيفه بنىساعده شكل گرفت كه خود يكى از بارزترين جلوههاى بازگشت ارزشهاى سنتى است. در سقيفه سنتبرنده شد و آنان كه درد دين داشتند در اين واقعه و تحولات پس از آن، نتوانستند راه به جايى ببرند.
در آن عصر سه كانون در مدينه شكل گرفت: يكى از كانونها، كانونى بود كه در خانه زهراعليها السلام شكل گرفت. كانون ديگر در سقيفه بنى ساعده و كانون سوم توسط جماعتى از مهاجرين ايجاد شد. گروه مهاجرين در فاصله اندكى به اصحاب سقيفه ملحق شدند و جناحهاى حاضر در سقيفه با تحريك احساسات سنتى جامعه موفق شدند برنامه را پيش ببرند. تعارض ميان دين و سنت را به راحتى مىتوان در خطبههاى به جاى مانده از فاطمه زهراعليها السلام و در مواضع علىبن ابىطالبعليه السلام ديد. در سخنان حضرت زهراعليها السلام دغدغه دين موج مىزند. از آن سو جناح مقابل دغدغههاى سنتگرايى داشت و مواضع اين جناح زمينهساز احياى بسيارى از سنتهاى سياسى، اجتماعى و فكرى شد. با اتكاى به همان سنتها يكى از جناحهاى حاضر در سقيفه بنى ساعده موفق شد قدرت را در اختيار بگيرد و در مقابل جناح ديگر، ظاهرا در پوشش دين به نحوى از سنتها دفاع كند.
شايد اگر خوش بينانه به موضوع بنگريم در آن روزهاى آغازين و در آن سالها نيتها واقعا اين نبوده كه بخواهند با دين معارضه كنند; البته هر چند سقيفه آغاز راه بود اما هر چه از زمان تشكيل اين مجمع دور شويم ابعاد اين تعارض آشكارتر مىشود، اختلاف ميان ابوبكر و عمر بر سر سياستگذارىهاى اقتصادى، نوعى دعواى بين دين و سنت است. عمربن خطاب با اصرار از خليفه اول در خواست مىكند سياستهاى اقتصادى زمان رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم را كه مبتنى بر تسويه بود كنار بگذارد، اما ابوبكر بر همان سياستها اصرار مىورزد. بعد از ابوبكر عمر با طرح فضيلت مجاهدان بدر و احد بر سياستهاى تفضيلى پا فشارى مىكند و با كنار گذاشتن سياستهاى اقتصادى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، سياستهاى جديدى را در پيش مىگيرد; سياستهايى كه به كلى با تعاليم قرآن و سنت رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم در تعارض است (اين موضوع بحث جدايى را مىطلبد كه بايستى درجاى خودش مورد مطالعه قرار گيرد).
خليفه دوم به جز سياستهاى تبعيضى اقتصادى، سياستهاى تفضيلى قومى را نيز در دستور كار دولتش قرار داد. در مجموع مىتوان گفتخليفه دوم شخصيتى تفضيلگرا بود و اين سياست را با توجه به باورداشتهاى سنتىاش (كه ارتباطى به اسلام ندارد) بر جامعه اسلامى تحميل كرد.
اين سياستها تاثيرات تعيين كنندهاى بر جامعه اسلامى گذاشت و شايد بتوان ادعا كرد كه به كلى جامعه را در مسيرى ديگر قرار داد; مسيرى كه بستر ساز احياى سنت و باز سازى نقش آن در تحولات اجتماعى شد. انحرافهايى كه در تاريخ اسلام به وجود آمد بيشتر از همين جا شروع شد. دغدغههاى علىبن ابىطالبعليه السلام هم همين گونه نگرانىها بود، اصلا حكومتبراى آن حضرت آن قدر ارزش نداشت كه بخواهد دغدغه حكومت داشته باشد.
به هر حال سياستهاى تفضيلىعمر موجب احياى سنتهاى جاهلى شد و جامعه به سرعتبه سمتسازمان جديد و يك نظام طبقاتى حركت كرد. تفكر سنتگرا كه در نظامى رتبه بندى شده و طبقاتى شكل گرفته است، نمىتواند انديشه مبتنى بر تسويه را بفهمد. از اين رو، كسانى چون عمربن خطاب به واقع با استناد به سنت نمىتوانستند نظام مبتنى بر تسويه را درك كنند; آنها در جامعهاى رشد كرده بودند كه به موجب سنتهايش اين نظام تفضيلى قابل توجيه بود. اقتصاد يكى از شئون اجتماعى است كه سياستهاى تبعيضى و تفضيلى بهتر از هر جاى ديگر خود را نشان مىدهد، اما چنان كه گفته شد سياستهاى تفاوت طلبانه خليفه دوم منحصر در مسائل اقتصادى نبود.
يكى ديگر از نمادهاى سنتگرايى، سياستهاى تبعيضى قوم مدارانه است. بر هر آشناى به قرآن و سيره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم واضح است كه در اسلام برهويت و حريت انسان به عنوان انسان تاكيد مىشود و وابستگىهاى نژادى، قومى، رنگ، زبان و امثال آن تاثيرى بر اين موضوع ندارد.
وقتى خليفه دوم به خلافت رسيد با توجه به همان زمينه فكرى چندين بخشنامه خيلى مهم صادر كرد كه همه اين بخشنامهها جنبه قومى و قوميت گرايى دارد. براساس بعضى از اين دستور العملها مثلا ورود اعاجم به مدينه ممنوع شد و آنان از بعضى امتيازات اجتماعى كه به موجب قرآن از آن برخوردار بودند، محروم شدند. مجموعه اين گونه سياستها زمينه را براى بازگشتبه نظام ازرشى گذشته و سنتهاى عربى قبل از اسلامى فراهم كرد.
روند گرايش به سنت در زمان خلافت عثمان تشديد شد. نكته در خور توجه اين است كه جامعه، آن هم جامعه عصر صحابه، همه اين تحولات را به راحتى مىپذيرد و به جز اعتراضات بعضى از اصحاب علىبن ابىطالبعليه السلام بهطور كلى مخالفتى با اين روند در جامعه وجود ندارد. همه خوانده بودند كه: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم» اما افراد اندكى معناى آيه را فهميدند و دستبه اعتراض زدند. علىبن ابىطالبعليه السلام و بعضى از اصحاب آن حضرت در مدينه با اين سياستها به مخالفتبرخاستند. شايد به همين دليل بود كه نگاه غيرعرب (اعاجم) متوجه علىعليه السلام شد. به نظر مىرسد ريشه علاقه ايرانىها يا بهطور كلى اعاجم به ايشان از همين زمان شروع شد; يعنى زمانى كه سياستهاى تفضيلى مبتنى بر سنت در مدينه شكل گرفت و گسترش يافت. موضعگيرى علىعليه السلام ريشه در تفكرات و انديشههاى دينى او داشت، در واقع او علمدار دينباورى در مقابل سنتباورى بود.
در قضيه ترور خليفه دوم و ماجراى قتل هرمزان، علىعليه السلام خواستار قصاص عبيدالله بن عمر شد. از همين زمان نگاه ايرانىها متوجه امام شد و به آن حضرت تمايل زيادى پيدا كردند (به راحتى مىتوان نشانههاى گرايش ايرانيان به تشيع و علىعليه السلام را در حوادث مدينه اين عصر جستوجو كرد). البته دوره خلافت امام و بازگشتبه سياستهاى تسويهاى زمان رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم نيز طبعا توجه ايرانىها و غير عربها را به علىبن ابىطالبعليه السلام بيشتر كرد. بسيارى از صحابه هم به دليل عدم برخوردارى از بينش عميق نسبتبه تعاليم اسلام و به دليل منافعشان، همسو و هم جهتبا سياستهاى خلفاى دوم و سوم عمل كردند.
در دوره خلافت عثمان بازگشتبه سنتها كاملا تشديد شد به نحوى كه مىتوان ادعا كرد اين سنتبود كه بر جامعه حكومت مىكرد نه دين; و به اين ترتيب جامعه به سرعت از آموزهها و آموزشهاى دينى فاصله گرفت و در اين جنگ و جدال ميان سنت و دين، سنتبرنده شد.
اتفاقاتى هم كه بعد از كشته شدن عثمان افتاد و به خلافت علىبن ابىطالبعليه السلام منجرشد، بسيار قابل توجه است. به روشنى مىتوان جدال ميان سنت و دين را طى چهار سال و اندى در دوران خلافت علىبين ابىطالبعليه السلام مشاهده كرد; دورهاى كه در واقع عصر اوج مقابله دين و سنت است. اين جريانهاى سنتگرا كه نمىتوانستند شان و موقعيت دينى علىبن ابىطالب را تحميل كنند با همه قدرت و همتبه مقابله با امام برخاستند.
به نظر من، اتفاقات عصر امام، اتفاقاتى بود كه به واسطه تعارض سنت و دين قابل پيشبينى بود. جريانهاى مختلفى كه انديشههاى سنتگرا را در قالبهاى مختلف هدايت مىكردند به مقابله و حتى مقاتله با علىبن ابىطالبعليه السلام كه انسانى دينمدار و اصول گرا بود برخاستند. با اندك دقتى در شعارها و سخنان رهبران هر يك از جريانها بهخوبى مىتوان علايق نتباورانه آنها را شناسايى كرد. جريان سنتگرايى كه در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم لطمه خورده بود پس از احياى مجدد در عصر خلفاى دوم و سوم با قوت و قدرت تمام به مقابله با دين برخاست و با توجه به وسعت و عمق علايق سنتى توانست در كوتاهمدت در ميدان مقابله با دين پيروز شود.
سنت، بسترهاى مناسب و شخصيتهاى مدافع خود را به راحتى مىيابد; زمانى در قيافه عثمانبنعفان ظهور كرد، چندى بعد زبيربنعوام و طلحةبنعبدالله و اندكزمانى پس از آن معاويةبنابوسفيان و فرزندانش كه خود را شراة و جان فدايان دين معرفى مىكردند، علم سنت را بر دوش كشيدند. علىعليه السلام با همه توانمندىهاى نشئت گرفته از باورهاى دينى توانست در طرح كوتاهمدت مقابله دين و سنت، پيروز از ميدان به در آيد.
وقتى معاويه به قدرت رسيد شرايط فراهم بود كه سنتبا تمام توان خودش در عرصه جامعه تركتازى بكند و شرايط را به نفع خود برگرداند. دوره خلافت معاويةبنابوسفيان كه حدود بيستسال به طول انجاميد، كوششهايى است همه جانبه از لحاظ سياسى، فرهنگى ونظامى براى احياى سنت، منتها در پوششهاى دينى (چون دين حرف اول را مىزد و همه خود را ديندار و پيرو دين مىدانستند، طبعا نمىتوانستند اين پوشش دين را بردارند). اگر كسى با تاريخ جاهليت و ارزشهاى عرب جاهلى آشنا باشد به خوبى مىداند كه همان باورها و اعتقادات عرب جاهلى دوباره در اين قيافهها ظهور كرد و يك بار ديگر، سنتبا تمام قوا به عرصه عمل اجتماعى آمد و ابولهبها، ابوجهلها و نصربنحارثها در قيافه كسانى چون معاويه، يزيد، عبدالملك و ديگران زنده شدند.
در اين عصر بسيارى از نهادها و بنيادهاى تاسيس شده توسط پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از درون تهى شد و اگر قالبى از اين نهادها باقى ماند آن را نيز از محتوا خالى كردند; مثلا اگر مسجد زمان رسولصلى الله عليه وآله وسلم محل فعاليتبود، در عصر معاويه، از سوى حاكميتحركتى خزنده و محسوس آغاز شد تا مسجد را از نقشهاى متعددى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آن محول شده بود، خالى سازد و اگر تعدد نفس مسجد موجب حضور فعال و با نشاط توده مردم در صحنههاى سياسى مىشد، حاكميت آن را بر نمىتابيد. مسجد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جامع همه فعاليتهايى بود كه بر عهده حكومتهاست، اما پس از حاكميتبنىاميه با اين زمينه تبليغاتى كه مسجد جاى عبادت خداست و در اين مكان مقدس فقط خدا بايد عبادت شود به تدريج نقشهاى متعدد مسجد از آن گرفته شد و با چنين توجيهات فريبندهاى، مردم صحنه حضور اجتماعى خويش را از دست دادند. مسجدى كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پايگاه مشترك اجتماعى بود و مردم به دلايل مختلف خود را نيازمند آن مىديدند، به تدريجبه محلى تبديل شد كه فقط بايد در آن عبادت كرد، يعنى خالى كردن مسجد از محتواى اصلى و پركردن آن با بينشهاى سنت گرايانه. البته بنيادى را كه رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم ريخته بود آن قدر استوار و قوى بود كه بعضى از نقشهاى مسجد حتى تا زمان ما نيز ادامه پيدا كرد.
معمولا قدرت دنبال اين است كه سنت متناسب با ايدهآلها و آرمانهاى خودش را پيدا كند، چون خيلى راحت مىتواند با سنت كنار آيد تا با دين. مجموع اين تحولات كه در برخورد سنتبا دين به وجود آمد، جامعه را به نقطهاى رساند كه ديگر برايش اهميت نداشت چه اتفاقى ممكن استبيفتد. بسيارى از قداستها از بين رفت و مرد، شرايط اجتماعى به نحوى فراهم شد كه همان اتفاقاتى كه ممكن بود در جاهليت اتفاق بيفتد و هيچ واكنشى را به دنبال نداشته باشد، در دوره اسلامى هم امكان وقوع يافت. آن قدر سيطره سنتبر جنبههاى مختلف حيات اجتماعى - سياسى جامعه زياد شد كه حتى اكثر صحابه رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم بيشتر متمايل به علايق سنتى شدند تا آن دغدغههاى دينى.
مجموعه اين عوامل در سال 60 و 61ق كار را به جايى رساند كه بنيانهاى دين باورانه جامعه به كلى سستشد و زمينه براى وقوع هر اتفاقى فراهم گرديد. از اين رو شايد بتوان گفتحادثه كربلا، حادثهاى است كه محصول و معلول شرايط طبيعى زمانش بود. مقابله با چنين شرايطى چنان قربانيانى را مىطلبيد; در غير اين صورت در اين تقابل هولناك دين نمىتوانست از معركه پيروز بيرون آيد. صحنه كربلا كوششى بىمانند بود براى تعيين تكليف تقابل دين و سنت، و هنر حسينبن علىعليهما السلام اين بود كه توانست پس از حدود پنجاه سال ميداندارى سنت، يكبار ديگر شرايط را براى ورود دين به صحنه حيات معرفتى، اجتماعى و سياسى جامعه فراهم آورد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
منبع: مجله تاريخ اسلام شماره 1
سنت الهي، تعميم در قرآن و نمود آن در نهضت عاشورا
محمدمهدي آصفي
سنت تعميم بدين معنا است كه اگر آدمي خشنود از كردار گروهي باشد، در عملشان شريك خواهد بود و به كساني ملحق ميشود كه دوستدارشان است چنان كه خشم و نارضايتي، انسان را از كساني كه دوست ندارد و از عملشان ناراضي است، جدا ميكند . قرآن كريم و روايات معصومين (ع) نيز برآن دلالت ميكنند لذا علت تعميم، خشنودي يا ناخشنودي به خاطر حب و بغض ميباشد . در اين راستا، با توجه به مفهومي كه قرآن از كلمه امت ارائه ميدهد و آن را مقولهاي كيفي ميداند، دستاوردها و عملكرد نيك و بد امت نيز تمامي افراد امت را در بر ميگيرد حتي آنان كه در اين كار نقشي نداشتهاند اما به جهت رضايت، شريك آثار عمل امتاند به خلاف نتايج عملكرد افراد كه ويژه خودشان ميباشد .
نويسنده ضمن تبيين مطالب فوق سنت تعميم را فراگير بر دنيا و آخرت و خير و شر دانسته، در ادامه به برخي روشها و موارد اين سنت الهي در زندگي مردم همچون تعميم در مسؤوليت و كيفر، تعميم حجت، تعميم در ثواب و پاداش پرداخته و تعميم نفرين و بيزاري و يكي از اين مصاديق بر شمرده كه در نصوص به جا مانده از اهل بيت (ع) در زيارت امام حسين (ع) نيز به روشني شاهد اين تعميم هستيم .
نويسنده در پايان نتيجه ميگيرد عاشورا خط معيار دو جبهه حق و باطل در طول تاريخ و در هر جامعهاي است، موضعگيري در اين دو جبهه به دوستي يابيزاري است و حسين (ع) جدا كننده اين دو جبهه خواهد بود .
پيشگفتار
«لقد سمع الله قول الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء سنكتب ما قالوا و قتلهم الانبياء بغير حق و نقول ذوقوا عذاب الحريق ذلك بما قدمت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد الذين قالوا ان الله عهد الينا الا نؤمن لرسول حتي ياتينا بقربان تاكله النار قل قد جاءكم رسل من قبلي بالبينات و بالذي قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين; (1)
خداوند سخن آنان را كه گفتند: «خدا فقير است و ما بي نيازيم» ، شنيد . به زودي آنچه را گفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بناحق پيامبران را مينويسيم و به آنان ميگوييم: «بچشيد عذاب سوزان را!» اين به سبب و نتيجه كاري است كه دستهاي شما از پيش فرستاده و خدا به بندگان ستم نميكند . آنان كساني هستند كه گفتند: خدا از ما پيمان گرفته كه به پيامبري ايمان نياوريم مگر اينكه يك قرباني بياورد كه آتش [صاعقه آسماني] آن را بسوزاند! بگو: پيامبراني پيش از من برايتان آمدند و دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنان را كشتيد اگر راست ميگوييد؟!»
شان نزول آيات
سعيد بن جبير در شان نزول اين آيات گفته است: وقتي اين آيه نازل شد:
«من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة ... ; (2) كيست كه به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را براي او چند برابر كند ...»
يهوديان گفتند: اي محمد! پروردگارت فقير و نيازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آيات فوق را فرو فرستاد!
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
محل دفن سر امام حسین(ع)
محسن رنجبر
در این که سر امام حسین علیهالسلام کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارشهای گوناگونی آوردهاند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کردهاند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره مینویسند: علی بن حسین علیه السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیهالسلام را به کربلا باز گرداند. (1)
سید مرتضی در این باره میگوید: روایت کردهاند که سر امام حسین علیهالسلام با جسد در کربلا دفن شد. (2)
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیمالسلام) توصیه شده است. (3)
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن میتوان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (4)
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیهالسلام، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است. (5)
مجلسی، یکی از وجههای استحباب زیارت امام حسین علیهالسلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهماالسلام بیان کرده است. (6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره مینویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (7)
برخی اندیشمندان اهل تسنن نیز این قول را بیان کردهاند:
ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره مینویسد: و فی العشرین ردّ راس الحسین علیهالسلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین علیهالسلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (8)
قرطبی (متوفای 671 ق) مینویسد: امامیه میگویند که سر حسین علیهالسلام پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین مینامند. (9)
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنیامیه است، چون در آن روز، سر حسین علیهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد. (10)
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11)
قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین علیهالسلام؛ (12)
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه علیهاالسلام؛
قول پنجم: دمشق؛
قول ششم: قاهره. (13)
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارشهای تاریخی این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است. بنا بر قول مشهور، این کار توسط امام زینالعابدین علیهالسلام صورت گرفته است. (14)
پىنوشتها:
1. ابن طاووس، لهوف، ص 88، ترجمة رجالي تهراني.
1- شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص192و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.
2- رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.
3- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة الله: و منه زیارة الاربعین».
4- نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85.
5- سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.
6- مجلس، بحارالانوار، ج 98، ص 334.
7- همان، ج 45، ص 145.
8- بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.
9- محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.
10- زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
11- عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205.
12- ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 84؛ کلینی، الکافی، ج 4، ص 571- 572؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 35- 36 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 85.
13- سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337.
قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر. ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، ص 303 به بعد.
14- مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 145 و همو، جلاء العیون، ص 407.
منبع:مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384

