انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.



حسینیان زیر بار زور نمی روند
"[إِنَ] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ " (الکافی/ج7/ص266) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمی‌روم. فرمود:"مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " (بحارالانوار/ج44/ص324) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یک وقت می‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم. می‌گوییم: خوب این قصه‌ی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمی‌روم. قصه‌ی شخصی است. نمی‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم.
حضرت در فرمایش خود می فرمایند : هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. "مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.

رهبری چه کسی را قبول می‌کنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه می‌زنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا می‌کنی؟ خودت را به چه کسی می‌فروشی؟ به چه چیزی می‌فروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمر سعد امام حسین را می‌شناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو می‌دهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقت‌ها افرادی خودشان را می‌فروشند. می‌گوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این می‌فروشی؟

آخرین کلام امام حسین علیه السلام چه بود؟
می‌دانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمه‌ها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همین طور با چشم‌هایش دید، که دارند سراغ زن و بچه می‌روند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچه‌ی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.

نکته ی قابل توجه برای همگان
بی غیرتی ازجمله صفات رذیله‌ای است که در زمان ما نسل بشر را بیش از پیش به چالش کشیده و استعمارگران و سرمایه‌دارن و قدرت های سلطه‌گر دست در دست هم در پی ترویج و اشاعه آن هستند تا ملت ها را از داخل تهی کرده، روح مردانگی و آزادی خواهی را در آنها منسوخ سازند تا هر چه بیشتر و آسانتر بتوانند امیال و خواسته های پلید خود را در جهان کنونی پیاده کنند.
در رفتارهایمان دقت بیشتری داشته باشیم و نگذاریم بیگانگان به اهداف شوم خود برسند .

به راستی عوامل بی غیرتی چه چیز است؟
از جمله علل اصلی این صفت خبیثه، خود کم‌بینی و ضعف نفس است که نفس را یارای دفاع و حمایت از آنچه که شرع و عرف پشتیبانی و نگهبانی از آن را بر وی واجب و ضروری شمرده است ندارد و در این حالت است که قوه غضبیه که به عنوان پاسبان انسان به او ارزانی شده است از حالت عادی خود خارج شده، راه تفریط را می‌پیماید.[نراقى‏، ملا مهدى؛ جامع السعادات‏، تصحیح و تعلیق، سید محمد كلانتر،ج1،ص301]

علت دیگر، مشغول شدن به ترانه‌ها و موسیقی‌های حرام و مبتذل می‌باشد که مرد را بی‌غیرت و زن را بی‌حیا می کند،[کلینی،یعقوب؛ کافی،تحقیق علی اکبر ،ج5،ص536]
این مطلب با اندک توجه به چنین افرادی کاملاً مشهود و ملموس است که پیش چشمان اینان با نوامیسشان شوخی و احیاناً بی‌عفتی می‌کنند، اما دریغ از رگ غیرتی که در این افراد به حرکت درآید. ایشان بی غیرتی را به جایی می‌رسانند که به جای ناراحتی ابراز خوشنودی کرده و به آن تشویق می‌کنند و فریاد تمدن و فرهنگ مأبی سر می‌دهند و متأسفانه گاهی دیده می‌شود که زنان و دختران پاک مسلمان در اثر خود کم‌بینی و احساس حقارت پوشالی که در برابر غربی ها و خارجی ها در خود احساس می‌کنند بدون فکر و اندیشه و به صرف تقلید کورکورانه، طوق نحس پیروی از آنها را بر گردن آویخته، عنان اختیار خویش را به دستان نالایق آن بی‌خبران می‌دهند.
این نکته را فراموش نکنیم که انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.

فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
سایت حجت الاسلام قرائتی
سایت اخلاق شیعه




نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
نجوا و تمنّا



غريق ساحل گم كرده‌ گرداب زده‌ ايم، اي كشتي طوفان كوب ساحل شناس.



شب و ظلمت هول و حراميان و ما مسافران سرگردان راه ناشناس، اي چراغ ظلمت سوز، اي مصباح‌الهداي فريادگراني كه روزنه اي از شب به روز مي‌جويند. به نام تو كه مي‌رسيم، همه‌ درياها رام مي‌شوند،‌ همه‌ طوفان‌ها آرام، به تو كه مي‌رسيم يأس‌ها مي‌شكند و هزاران جبرئيل در ما زمزمه مي‌كنند:

«لا تقنطوا من رحمة الله»

در نام تو و كربلاي تو چه رازي است كه در جان و جهان هركه بگذرد با خويش مي‌خواند:

«يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون»

تو در كجا نيستي؟ كجا كربلا نيست؟ كدام خاك، رشك، بر زمين ارغواني و آسماني تو نمي‌برد؟ كدام اشك، بي تو حرمت و اعتبار مي‌يابد؟ اي نامت اعتبار زمين، اي سوگت آبروي اشك، يا حسين!



دست بر سرهايمان بگذار،‌ اي سر سرگردان بر نيزه، اي سر تنها! اي تنها سر كه خدا دست بر آن نهاده است؛

«فوضع الله يده علي رأس الحسين»

اي همه‌ پيامبر، اي پيامبر، همه تو. اي وارث آدم، اي لنگرگاه نوح، عصاي دست موسي، روح عيسي، جان محمد!


طور تويي، جبل النور تويي، حرا و سينا تويي، غدير و كربلا تويي، تنها تويي و هيچ كس مثل تو نيست.


هيچ روزي روز تو نيست و هيچ شبي شب عاشورايت.



تو را چه كس نستوده است؟ كدام لب تو را نسروده است؟ پيامبرت گفت: حسين از من و من از حسينم و فرزندت سيدالساجدين تنها در وصف كربلاي تو گفت: در آستانه‌ رستاخيز، آنگاه كه زلزله اي هولناك، زمين را در هم مي‌كوبد و لرزشي غريب هفت بند خاك را از هم مي‌گسلد، كربلا اين خاك بركت‌خيز، با همان صافي و صفا و گستردگي بالا مي‌رود و از زيباترين و دل‌پذيرترين باغ‌هاي بهشت مي‌گردد و چنان نگين در ميان بوستان‌هاي بهشتي مي‌درخشد. آن سان كه درخشندگي‌اش چشم بهشتيان را خيره مي‌كند و همان‌گاه شادمانه فرياد مي‌زند: هان! منم سرزمين مقدس خدا! منم خاك پاك و بي همتايي كه پيكر آفتابي سالار شهيدان و سيد جوانان بهشت را در آغوش داشتم.



يا حسين! آسمانيان مشتاق تر از زمينيان تو را مي‌جويند و نام تو را مي‌گويند. مي‌گويند حوريان در بازگشت فرشتگان از زمين به تمنّا گرد مي‌آيند تا تربت تو را به رسم هديه دريافت كنند.



شگفتا تو در كنار پيامبر بودي ، امّا هر فرشته‌اي به ديدار پيامبر مي‌آمد تربت تو را همراه داشت. به سرور و غرور تربت تو را به پيامبر نشان مي‌داد يعني من هم دوستدار و شيفته‌ي حسين توأم.



و چرا فرشتگان به تو نبالند كه شكسته باليشان را مرهمي و همه‌‌ي حقايق عالم بالا را محرم.



بي تو نشان از آسمان نبود. كسي نشان آسماني نمي‌داد. هيچ كس به گلگشت ستاره و ماه و خورشيد نمي‌رفت و هيچ كس سراغ روشني و چراغ نمي‌گرفت. تو آنقدر بزرگي كه حتي دشمنت ستود!



شوم ترين‌هايي كه با انگشتان حقير، آهنگ خاموشي خورشيد داشتند، تاريك دلاني كه تاب آفتاب نداشتند شكوه و عظمت تو را توان انكار نداشتند.



مگر شمر نگفت: انه كفوً كبير. او هماورد بي همتايي است كه اگر به دستش كشته شوم افتخار است و عار نيست و مگر همو در لحظه‌ي ورود به قتلگاه چشم فرو نبست تا روشناي نگاه تو از كشتنش باز ندارد؟ و در توصيف آرامش و درخشش چهره‌ات گفت:

«شغلتني نورُ وجهه عن التفكر في قتله»

در آن هنگامه‌ خون و غبار ، روشني چهره‌ حسين، مرا از كشتنش باز مي‌داشت.


يا حسين، ما تشنه‌كام جرعه‌اي از نگاه تواييم. شوريدگان و شيفتگان عنايت و هدايت تو.


جان ما را به جامي بنواز. دل‌هايمان را به نوازش تبسمي روشن كن و دست زندگيمان را در دست‌هاي كريمانه‌ي عاشورايت بگذار تا عاشورايي زندگي كنيم و عاشورايي بميريم.








نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
آثار تربت امام حسين عليه السلام



1- تسبيح با تربت امام حسين عليه السلام
تسبيح فاطمه الزهراء عليها السلام هديه اى از طرف پدر بزرگوارش بود كه مستحب است بعد از نماز يا در وقت خواب خوانده شود.
دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كنار قبر عموى بزرگوارش ‍ جناب حمزة بن عبد المطلب و از تربت شهيد براى خود تسبيح درست كرد؛ اينها معنى دارد!
يعنى چه ؟ خاك شهيد محترم است قبر شهيد محترم است ، من براى عبادت خدا كه مى خواهم اذكار خود را بشماريم نيازمند به سبحه ام (تسبيح )، چه فرقى مى كند دانه هاى تسبيح از سنگ باشد يا چوب يا خاك ، و از هر خاكى آدم بردارد، برداشته است ولى من اين را از خاك تربت شهيد برمى دارم و اين نوعى احترام به شهيد و شهادت است ، نوعى به رسميت شناختن قداست شهادت است ، تا آنكه بعد از شهادت وجود مقدس امام حسين عليه السلام ، خود به خود لقب سيد الشهدا از جناب حمزه گرفته شد و به نوه برادر بزرگوارش حسين بن على عليه السلام داده شده و بعد از آن ديگر اگر كسى بخواهد به خاك شهيد تبرك بجويد از خاك حسين بن على عليه السلام تهيه مى كند.




2- تسبيح از مرقد امام حسين عليه السلام
امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:
لا تستغنى شيعتنا عن اربع خمرة يصلى عليها و خاتم يتختم به و سواك يستاك به وسبحة من طين قبر ابى عبدالله عليه السلام ؛
پيروان ما از چهار چيز بى نياز نيستند:
1- سجاده اى كه بر روى آن نماز خوانده مى شود.
2- انگشترى كه در انگشت باشد.
3- مسواكى كه با آن دندان ها را مسواك كنند.
4- تسبيحى از خاك مرقد امام حسين
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
و من كان معه سبحة من طين قبر الحسين عليه السلام كتب مسبحا و ان لم يسبح بها؛
كسى كه تسبيحى از خاك مرقد حسين عليه السلام با خود داشته باشد تسبيح گوى حق محسوب مى شود گرچه با آن تسبيح نگويد
در حديثى ديگر امام صادق عليه السلام مى فرمايد: يك ذكر يا استغفار كه با تسبيح تربت حسين عليه السلام گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چيز ديگر گفته شود.




3- بوى شهيد با تربت امام حسين عليه السلام
اين خاك پاك به گونه اى است كه ذكر گفتن با تسبيح ساخته شده و با سجده كردن ثواب فراوانى دارد، اگر كسى بخواهد از خاك شهيد تبرك بجويد از خاك حسين بن على عليه السلام تهيه مى كند ما كه مى خواهيم نماز بخوانيم ، و از طرفى سجده بر فرش و بر مطلق ماءكول و ملبوس را جايز نمى دانيم ، با خود خاكى يا سنگى برمى داريم ؛ ولى پيشوايان ما به ما گفته اند:
حالا كه بايد بر خاك سجده كرد، بهتر كه آن خاك ، از خاك تربت شهيدان باشد.
اگر مى توانيد از خاك كربلا براى خود تهيه كنيد كه بوى شهيد مى دهد.
تو كه خدا را عبادت مى كنى سر بر روى هر خاكى بگذارى نمازت درست است ، ولى اگر سر بر روى آن خاكى بگذارى كه تماس كوچكى ، قرابت كوچكى ، همسايگى كوچكى با شهيد دارد و بوى شهيد مى دهد اجر و ثواب تو صد برابر مى شود

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
سخنان امام درباره نماز

1- تفسير صمد
وهب قرشى مى گويد: امام صادق عليه السلام ، امام باقر عليه السلام از امام سجاد عليه السلام برايم نقل نمود كه فرمود: اهل بصره به امام حسين عليه السلام نامه اى نوشتند و در آن از معنى ((صمد)) سوال نمودند، حضرت عليه السلام در پاسخ نوشت : ((به نام خداوند بخشنده مهربان ، اما بعد، در قرآن گفتگو و مجادله نكنيد و بدون آگاهى در آن سخن مگوييد، از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود: هر كس بدون علم در قرآن سخن گويد جايگاهش را در آتش آماده كند، (بدانيد كه ) خداى سبحان خود تفسير ((الصمد)) را فرمود است : ((نه زاييده است و نه زاده شده ، و نه هيچ كس همتاى اوست )).


((نه زاييده است )): (يعنى از آن رو كه او محيط، به اول و آخر و ظاهر و باطن وجود و شئون وجودى همه است پس ) چيزى از او بيرون نيايد (و منفصل نشود) نه چيز متراكم و انبوه مرئى و مادى همچون نوزاد (هر جاندارى )، و اشياء متراكم و انبوه (مادى و مرئى ) ديگر كه از پديده ها خارج مى شود، و نه چيز مجرد (لطيف و نامرئى ) همچون جان (و روح )، و نيز حالات گوناگون از قبيل چرت و خواب و ترديد و نگرانى و اندوه و شادى و خنده و گريه و ترس و اميد و آرزو و آزادگى و گرسنگى و سيرى (كه عوارض ‍ عالم نقص و محدوديت اند، هيچ كدام ) از او منشعب نگردند (و سر نزنند، پس ذات كبريايى ) او بلند (منزلت و منزه ) است از اينكه (همانند اشياء دستخوش تحولات گردد و) چيزى از او بيرون شود و منفصل گردد، چه مادى چه مجرد.


((و نه زاييده شده است )) (يعنى باز به همان دليل كه محيط است پس ) از چيزى منفصل و زاده نشده است ، آنگونه كه اشياء متراكم و انبوه (مرئى و مادى ) از عناصر اوليه خود، زاده و بيرون شوند از قبيل جماد از جماد، جاندار از جاندار، گياه از زمين ، آب از چشمه ها، ميوه ها از درختان و يا اشياء نامرئى از پايگاه هاى اوليه خود بيرون زنند از قبيل ديدن از چشم و شنيدن از گوش و بوييدن از بينى و چشيدن از كام و سخن از زبان و شناخت و تميز از عقل و آتش از سنگ ، نه ، (ذات كبريايى او اينگونه نيست ) بلكه اوست خداى صمد نه از چيزى جدا شده ، نه در چيزى جاى گرفته و نه بر چيزى قرار يافته است (كه اينها همه نشانه نقص و محدوديت است ). او به وجود آورنده و آفريدگار همه چيز (از پيدا و ناپيدا و ملك و ملكوت ) است ، و همه را با قدرت مطلقه خود پديد آورده است ، با مشيت او هر آنچه به منظور فنا آفريده است ، نابود مى شود، و با علم او هر آنچه براى بقاء خلق نموده است ، باقى مى ماند، اين است (ويژگى هاى ) خدايى كه نه زاييده است و نه زاده شده است ، داناى پنهان و آشكار، بلند مرتبه و والا منزلت ، و او را هيچ همتايى نيست (زيرا ذات مقدس او كه هويت مطلقه است ، تكرر بردار نيست ، او يگانه است ).


حضرت امام محمد باقر، از امام زين العابدين ، از امام حسين عليه السلام نقل نموده كه فرمود: ((صمد آن است كه (همه عوالم غيب و شهادت و ملك و ملكوت را احاطه دارد و از هيچ ريز و درشت و پيدا و ناپيدايى ) ميان تهى نيست ، و صمد آن است كه سيادت (و ربوبيت ) او تمام (و كامل ) است ، صمد آن است كه نه مى خورد، و نه مى آشامد. صمد آن است كه نمى خوابد، و صمد آن وجود هميشگى است كه پيوسته بوده و پيوسته خواهد بود

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
جملاتی از حسین در سوگ عزیزانش



امام حسين (عليه السلام) در سوك ده تن از افراد مورد علاقه و ياران خويش كه با حزن و اندوه سخن گفت، عبارت بودند از:


1 - على بن الحسين (على اكبر): زمانى كه وى به شهادت رسيد، حضرت، بالين او آمد و فرمود:
قَتلَ الله قوما قتلوك ما اجراءهم على الرحمان و على انتهاك حُرمة الرسول، على الدنيا بعدك العفا.
((خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اينان تا چه اندازه بر خدا و به هتك حرمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بى پروا شده اند، پس از تو، اف بر اين دنيا!))
2 - عباس بن على (عليه السلام): وقتى عباس (عليه السلام) به فيض شهادت نايل گشت، امام حسين (عليه السلام) بالين او حاضر شد و فرمود:
الآن انكسر ظهرى و قلّت حيلتى و شُمت بى عدوّى.
((اكنون پشتم شكست، چاره انديشى ام اندك و زبان شماتت دشمن به رويم باز شد)).
3 - قاسم بن حسن (عليه السلام): آن گاه كه وى به شهادت رسيد، امام (عليه السلام) بالين او حضور يافت و فرمود:
بُعدا لقوم قتلوك و خصمهم فيك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم).
((دور باد از رحمت خدا! گروهى كه تو را به شهادت رساندند، جدت رسول خدا در روز رستاخيز در اين زمينه با آنان دشمنى كند)).
سپس فرمود: عزّ على عمّك إن تدعوه فلا يجيبك.
((بر عمويت بس دشوار است كه او را به يارى خود فراخوانى، ولى نتواند به تو پاسخ مثبت دهد)).
4 - عبدالله بن حسن (عليه السلام) هنگامى كه عبدالله به شهادت رسيد، امام حسين (عليه السلام) او را در آغوش گرفت و فرمود:
يابن اخى! اصبر على ما نزَل بك، و احتسِب فى ذلك الخير، فان الله يُلحقك بآبائك الصالحين.
((فرزند برادر! صبر و شكيبايى ورز و از آن اميد خير داشته باش كه خداوند تو را به دنياى پاك و شايسته ات ملحق خواهد ساخت...)).
5 - عبدالله بن حسين (عليه السلام): زمانى كه او به شهادت رسيد، امام حسين (عليه السلام) خون گلويش را به آسمان پاشيد و عرضه داشت:
اللهم لا يكن عليك من دم فصيل.
((خدايا! ارزش خون او كه از خون بچه ناقه صالح در نزد تو كمتر نيست)).
6 - مسلم بن عوسجه: هنگامى كه مسلم به شهادت رسيد، امام (عليه السلام) بالين وى حاضر شد و فرمود: رحمك الله يا مسلم؛
((اى مسلم! خداوند تو را مشمول رحمت خويش گرداند)) و اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: فمنهم من قضى نحبه و منهم مَن ينتظرُ و ما بدَّلوا تبديلا.
7 - حبيب بن مظهر: آن گاه كه وى به فيض شهادت نايل گشت، امام حسين (عليه السلام) بالين سر او آمد و فرمود:
عند الله احتسب نفسى و حُماة اءصحابى.
((بذل جان خود و شهادت يارانم را در پيشگاه خدا ذخيره مى نهم.
8 - حر بن يزيد رياحى: هنگامى كه وى به شهادت رسيد، حضرت بر بالين او قرار گرفت و فرمود: انت كما سمّتك امّك حرُ فى الدنيا و سعيد فى الآخرة.
((همانگونه كه مادرت تو را نام نهاده، در دنيا آزاد مرد و در آخرت، سعادتمندى)).
9- زهير بن قين: آن گاه كه زهير شربت شهادت نوشيد، حضرت بالين او آمد و فرمود:
لا يبعدنّك يا زهير من رحمته و لعن الله قاتليك، لعنَالَّذِينَ مسخوا قردة و خنازير.
((زهير! خداوند تو را از رحمت خويش دور ندارد و قاتلانت را لعنت كند به سان كسانى كه به صورت ميمون و خوك در آمدند.))
10 - جَون برده ابوذر: زمانى كه جون به شهادت رسيد، حضرت بالين او حاضر شد و فرمود:
اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و عرّف بينه و بين محمد و آله.
((خدايا! چهره اش را سفيد، بدنش را خوشبو و ميان او و محمد و خاندانش، آشنايى بيشتر قرار ده)).








نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
حسين (عليه السلام ) نامى بر تارك كهكشانها، و حرز خدا است


حسين (عليهالسلام ) نشانه درخشان از كليه صفات ممكنه بوده و معلم اخلاق وحسنات عاليه ، و روحانيت انسانى و نمونه درخشان انسان واقعى و عالم ربانى است . در دوران مدرسه زندگى جاودانى (دوران زندگى اين جهان ) بايد بياموزيم چگونگى حسين وار تسليم بودن را. آن نفس پاكى كه كريم منانبه هنگام ورود به مرحله زندگى اين جهان به ما، به امانت مىسپارد، آنرا بايد هنگام تولد دوباره روح (مرگ و عبور به مرحله زندگىجاودانى ) به همان پاكى اول با خود ببريم البته به همراه آن چه آموخته ايم و مورد آزمون قرارگرفته ايم . حال به چه ميزان از خود بينى ما كم شده ، يا بدان افزوده گشته ، آن نشانگرميزان تسليم بودن ماست . نفس حسين (عليه السلام ) چون مشكوه شفاف، و نمونه اى از يك نفس تسليم به معنى دقيق كلمه بوده ، حسين (عليه السلام ) تسليم راه شهادت ، ابر مرد تاريخ بشريت ، و عاشق عشق به خدابود.

مى گويند: حسين (عليه السلام ) به شهادت رسيد، و سر مباركش را دشمنان ازبدنش جدا ساخته و يارانش راقتل عام ، و خاندانش را به اسارت بردند. اين گفتار، گوياى ميزان عمق درونو واقعيت وجودى آن ، نمى تواند باشد. اشك مى ريزيم ، ولىتوانمندى نگرش آن صحنه را نداريم ، و چشم عقلى ما قدرت ديدن واقعه و تعمقدر حادثه صحراى نينوا، در آن زمان را ندارد، چون اين واقعه حادثهاى اتفاقى نيست ، بلكه واقعه ايست كه ، از روز ازل ثبت شده است . سرنوشتحسين (عليه السلام ) ساخته و پرداخته شده ايثار در راه خداست . اوثارالله و ابن ثار است ، زيرا سرشت و موجوديتش ‍ ايثار است . ايثار در راهالله ، ايثار براى وحدانيت باريتعالى ، ايثار بر عليه تشتت ودوگانگى ، ايثار در راه امامت و حكومت الله .

حسين (عليه السلام ) داراى شخصيت وجودى پيامبر بود، چنانچه حضرت محمد (ص) فرمودهحسين منى و انا من حسين (حسين از وجود من است و من ازوجود حسينم )
.
حسين (عليه السلام ) گذشته از پيامبر، نشانه اى از حقانيت و وحدانيتخداوندى است ، چنانكه ميدانيم ، ايثار، وحدت ، رحمان ، رحيم ، نشانه هايىازصفات خداونديست ، كه همگى در وجود حسين (عليه السلام ) نهاده و با خون اوعجين شده است . حسين (عليه السلام ) خون خداست ، او سرچشمه محبت وفداكارى است ، او همه ابعاد زندگيش را در راه خدا نثار كرده ، نه تنها خودبلكه ، همه چيز و همه خانواده اش را فداى آرمان خود كه تسليم بودن ،به وحدانيت باريتعالى است نموده است . از اين رو بايد او را نورى از انواروجود خدا و تسليم به معنى اخص كلمه دانست .


حسين (عليه السلام ) تنها جسم نيست كه متولد شود، زندگى دنيا را طى نمايد و در آخر هم سر در نقاب خاك پوشد، و به خاكتبديل شود.
حسين (عليه السلام ) نور است . سرچشمه خورشيد زندگيست ، كه هرگز غروبىندارد حسين (عليه السلام ) با ابديت تواءم است ، ازازل بوده و تا ابد هم باقى خواهد بود. حسين (عليه السلام ) براى مردنمتولد نشد، بلكه به دنيا پاى گذاشت ، تا معنى زنده بودن را به مابياموزد، زنده بودن فقط نفس ‍ كشيدن نيست ، كه هرگاه نفس قطع گرديد، ديگرزنده نيستى و بدست فراموشى سپرده شده اى ، در حالى كه
حياتحسين (عليه السلام ) يعنى زندگى ابدى ، كه تواءم با ايثار و از خود گذشتگىو جوانمردى و مردانگى است ، و اثبات آنچه را كه براى مااثباتش ناممكن است

.
حسين (عليه السلام ) نوريست از انوار خداوند و برگزيده از انوار الهى ، كهبا نثار جان خويش و همه علايق زندگى از زن و فرزند، تا خويشانو نزديكانش ‍ را در برابر شكست ظلمت فدا كرد، و دين مبين اسلام را، كه درميان آن سياهى وحشتزا گرفتار بود، رهايى بخشيد و دين محمدى را آنچنانكه بايد باشد، به آيندگان تقديم نمود، و با اين فداكارى پرده ظلمت راشكافت و اسلام را كه مانند، خورشيدى در پشت ابرهاى تيره فرو رفتهبود، بيرون آورد، و خودش همچون مرواريدى درخشان بر تارك خورشيد اسلامدرخشيدن گرفت .
حسين (عليه السلام ) نه تنها براى مسلمانان يك نمونه شهامت ، از خودگذشتگى و چگونگى تسليم بودن ، به درگاه احديت بود، بلكه براى همهافراد بشر سرور شهيدان و جان نثاران است . او با شهادتش جان تازه اى دركالبد اسلام دميد، و خونش را در رگهاى اسلام تزريق نمود. ابراهيم بتشكن زمان لقب گرفت ، ثار الله خوانده شد و لقب خون خدا گرفت ، و خون خداهمان خونهايى است ، كه رگهاى بريده سرور شهيدان و ديگر شهدادر رگهاى اسلام ريخت و روان و جانى دوباره كه تا ابديت پايدار و باقىخواهد ماند بدان ببخشيد.

حسين (عليه السلام ) مشعل فروزان هدايت و نردبان ايثار، نمونه يك انسانكامل بود، كه جميع فضايل و محسنات ، و شهادت در او جمع است .
نام حسين (عليه السلام ) نامى بر تارك كهكشانها، و حرز خدا است ، هر كهخدا را مى خواهد و تمناى بر آورده شدن حاجتى را داشته باشد، كليدحل مشكلات حسين معصوم است

.
نام حسين (عليه السلام ) نمايانگر شخصيت والاى اوست و ايثار در راه خدا،در حسين (عليه السلام ) خلاصه شده است . اول و آخر هر شهادت و ايثار به نام حسين (عليه السلام ) ختم مى شود.



هيچشهادتى در روز عاشوراى حسينى بوقوع نپيوسته و هيچ ايثارى با هفتادو دو تن آغاز نشده كه با هفتاد و دو تن ختم نگردد. كوفيان و يزيديان وشاميان فقط خون حسين (عليه السلام ) را نريختند، بلكه خون ايمان به خدارا در عرصه روزگار جارى ساختند.

حسين (عليه السلام ) صحراى كربلا را كه قبل از قيام او جز بيابانى ناشناسنبود، وادى عشق ناميد، و از زمانى كه حسين (عليه السلام ) و يارانشبدان خاك پا گذاشتند، آن را سرزمين عشق ، فداكارى و مهر و جان نثارىساختند. جاودانه نام كربلا براى تمامى مردان خدا حسين (عليه السلام ) است .
حسين (عليه السلام ) گنجينه از اسرار معنويت بود، و عاشورا را در اين گنجينه پنهان داشت

.
روح و شخصيت او والا و مقام او نزد خدا رفيع است . حسين (عليه السلام ) از ابتدا مى دانست تقدير و سر نوشت او رابدنبال خود، تا صحراى كربلا بدون نام و نشان مى كشاند، و شهادت پايان بخش حيات جسمانى آن بزرگ مرد تاريخ مى باشد.

حسين (عليه السلام ) براى حماسه آفرينى نينوا خلق شده بود. در آنزمان كه مردم از چندگانگى انديشه ، در چند گروه و به وحدت اسلامى بىتوجه بودند و كسانى مانند يزيديان و... خود را مسلمانان مى ناميدند، و درمقام رهبرى مذهبى ، سعى بر آن داشتند كه افكار مسلمانان را به گمراهىسوق دهند؛ و از آنجا كه همه افراد توان درك مفاهيم كلام حق و راهنمايىائمه اطهار را نداشته ، ناگريز به سمت منابع ملموس اين زندگى فانىمثل زرق و برق و عيش و نوش كشيده مى شدند، و كلام فريبنده ولى بى واقعيتيزيديان و ديگر بى خبران ، قدرت تشخيص آنان را به خطا هدايتمى كرد و اين گروه از افراد بشر كه گرفتار زندگى اين دوران خود بودند. همانطور كه در متن اين نوشتار خواهيم ديد، از همراهى امام به حق خوددور ماندند و در واقع لياقت همپايى و همگامى با دلير مرد تاريخ اسلام رابراى قدم نهادن به صحراى نينوا در خود نيافتند.




 
از مدينه تا نينوا
دكتر عباس علاقه بنديان




نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
آيا حسين عليه السلام مى دانست كه كشته مى شود؟

اين سئوال ممكن است براى بسيارى از خوانندگان پيش مى آيد كه آيا حسين عليه السلام مى دانست كه كشته مى شود؟

اگر مى دانست پس چرا از مدينه خارج شد و به سوى مكه و بالاخره به سوى عراق متوجه گرديد.

در پاسخ پرسش اول جمعى كه بسيار سطحى و ناپخته فكر مى كند مى گويند فرزند فاطمه سلام الله عليها نمى دانست كه ما آل كار او شهادت و كشته شدن است .

حسين عليه السلام از مدينه با حال شك و ترديد خارج گرديد و مكه را هم انتخاب كرد به ابن علت كه آنجا بهترين مكانها براى نجات از حكومت يزيد و مصون ماندن از تعرض وى بوده است اما با صراحت بايد گفت كه اين پاسخ با واقعيت هيچ گونه تماسى ندارد مطالعه ى دقيق درباره ى حوادث و پيش آمدهائى كه از ابتداى بر خورد آن حضرت با فرماندار مدينه روى داد و مكالمات ء گفتارها و سخنان و نوشته هائى كه از آن بزرگوار از آن هنگام تا زمان خارج شدن وى از مدينه صادر گرديد به خوبى نشان مى دهد كه حسين بن على عليه السلام نه تنها از شهادت و ما آل كار خود كاملا آگاهى داشت ،
بلكه هدف و مقصد آن حضرت و سياست خاصى كه براى رسيدن به آن هدف بايد تعقيب شود از همان ابتداى كار به خوبى براى او مشخص و روشن بود آن بزرگوار با يك جهان قاطعيت و تصميم (نه به طور شك و ترديد) به سوى آن هدف در حركت بود و هر عملى كه انجام مى داد يا هر سخنى كه ايراد مى فرمود در تعقيب از همان هدف به پيروى از همان سياست خاص و مشخص بوده است ، چگونه حسين عليه السلام از شهادت خود با خبر نبود با آنكه خود به خاندان ابيطالب فرمود كه پيغمبر خدا به خوابم آمد و به من گفت : گويا ترا مى بينم كه بزودى در خون خود غوطه ور هستى و در سرزمينى به نام كرب و بلا سرت را از پيكر شريف جدا مى سازد .


چگونه زاده ى زهرا از ما آل و پايان كار خود آگاه نبود در حالى كه خود هنگام خروج از مدينه به ام سلمه فرمود: من مى دانم به كجا مى روم و در چه نقطه اى به شهادت مى رسم ؟!


مورخين و دانشمندان بزرگ اسلامى نوشته اند كه هنگام خروج آن بزرگوار از مدينه ، ام سلمه نزد وى آمد و عرضه داشت :
يا بنى لا تحزنى بخروجك الى العراق فانى سمعت جدك يقول يقتل ولدى الحسين بارض العراق فى ارض يقال لها كربلا فقال لها يا اماه و انا و الله اءعلم ذلك و انى مقتول المحالة و ليس لى من هذا بد و انى و الله لاعرف اليوم الذى اقتل فى و اعرف من يقتلنى و اعرف البقعة التى ادفن فيها و انى اعرف من يقتل من اهل بيتى و قرابتى و شيعتى ...
يعنى اى فرزندم با رفتن به سوى عراق مرا غمناك مساز زيرا من از جدت شنيدم كه مى فرمود فرزند من حسين در سرزمين عراق كشته مى شود - در محلى كه نام آن كربلا است حسن عليه السلام در پاسخ وى فرمود مادر به خدا قسم من اين حقيقت را مى دانم و من حتما كشته مى شوم ( و از نظر مصالح حياتى اسلام ) براى من چاره اى جز انجام اين كار نيست و به خدا قسم مى دانم در جه روز و به دست چه كسى كشته مى شوم و به خوبى مى شناسم كه مكانى را كه در آن دفن مى گردم و مى شناسم كسانى را از دوستان و نزديكانم كه با من به شهادت مى رسند


آرى ابن شواهد قطعى و محكم سندهاى زنده است براى اثبات اين حقيقت كه حسين عليه السلام به خوبى از شهادت خود آگاه بود و پايان كار رسول خدا را مى دانست ، راستى بسيار شگفت انگيز است كه به آن حضرت نسبت داده شود كه در انتخاب هدف و مقصد خود دچار ترديد بوده است !!!
چگونه آن بزرگوار شك و ترديد داست و با آنكه در همان اولين بر خوردى كه مثل من با فرماندار مدينه دارد صريحا به وى فرموده بود كه كسى با فردى مانند يزيد بيعت نخواهد كرد؟ و در پاسخ برادرش محمد حنفيه با قاطعيت اظهار داشت : برادر به خدا قسم اگر در جهان هيچ پناهگاه و ماءمنى براى من نشود باز هم با فرزند معاويه بيعت نمى كنم .


من تصور مى كنم با مطالعه حوادثى كه از هنگام اولين برخورد حسين عليه السلام با فرماندار مدينه واقع شد به خوبى روشن مى گردد كه هم آن حضرت از پايان كار و سرانجام حركت خود به خوبى آگاهى داشت و هم داراى هدف مشخص و معينى بود و تمام رفتار و گفتار آن بزرگوار در تعقيب از همان هدف و همان سياست مشخص بوده است .
حسين بن على عليهماالسلام سر حركت و هدفى مشخص خود را به طور هماهنگ صريحا در چند مورد روشن ساخت ، هنگاميكه با مروان بن حكم سخن مى گويد و به حرفهاى ياوه ى او كه وى را به بيعت با يزيد دعوت مى كند پاسخ مى دهد مى فرمايد: بر اسلام ديگر سلام باد و بايد با آن وداع نمود زيرا امت اسلامى به زمامدارى مانند يزيد دچار گرديده است
مورد ديگر كنار قبر رسول خدا است ، در آنجا ضمن مناجات با خداوند و استمداد از حضرتش عرضه مى دارد خدايا من امر به معروف را دوست دارم و منكر را انكار مى كنم و با آن به نبرد بر مى خيزم .


مورد سوم همان وصيت نامه پرمغز و دل نشينى است كه براى برادر ارجمندش محمد حنفيه - هنگام خروج از مدينه - مى نگارد، و در آنجا نو شته ... من از مدينه خارج مى شوم به منظور اصلاح امت جدم ، مى خواهم امر به معروف كنم و نهى از منكر نمايم ....
با در نظر گرفتن اين گفتارهاى صريح و قاطع آيا باز هم در اين واقعيت (كه حسين عليه السلام هم از شهادت و پايان كار خود به خوبى آگاه بود و هم داراى هدف مشخص و معينى بوده است ) مى توان ترديد كرد؟!




نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
شباهت های امام حسین(ع) و حضرت عیسی(ع)



قرآن کریم از زبان حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
«قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً وجعلنی مبارکا این‏ ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا، و براً بوالدتی و لم‏ یجعلنی جبارا شقیا، والسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا» (سوره مریم، آیات 30 - 33)

ترجمه: (عیسی فرمود من بنده خدایم، به من‏ کتاب داده و پیامبر ساخته است. و مرا هر جا که باشم مبارک گردانده، و مرا تا تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش فرموده است. و مرا نیکوکار به پدر و مادر قرار داده و جبار و شقی نساخته است. و درود بر من روزی‏ که به دنیا آمدم و روزی که می‏میرم و روزی که زنده برانگیخته می‏شوم.

بین حضرت عیسی در مسیحیت و امام حسین علیه السلام در امت اسلام وجه‏ شباهت هایی هست.


* از جهت مادر

از آن جمله از حیث مادر که هم حضرت مریم علیهاالسلام «سیدة النساء» (سرور زنان) است‏ و هم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

درباره حضرت مریم قرآن می‏فرماید: «و اذ قالت‏ الملائکة یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین» (سوره آل عمران، آیه 42)
ترجمه: و آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه ساخته و بر تمام زنان جهان (زمان خودت) برتری داده است.

در احادیث نیز وارد شده که نظیر این خطاب برای حضرت زهرا واقع شده است.

شاعر می‏گوید:
فان مریم احصنت فرجها ***و جاءت بعیسی کبدر الدجی
فقد احصنت فاطم وجهها ***و جاءت بسبطی نبی الهدی

یعنی مریم دامن خویش از آلودگی نگه داشت و عیسی را که ماه تابان‏ شبهای تار است به دنیا آورد.
فاطمه نیز روی خود را «از غیر خدا» بازداشت و دو نواده پیامبر هدایت را به دنیا آورد.

مریم، صدیقه آن امت است: «ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من‏ قبله الرسل و امه صدیقة کانا یأکلان الطعام » (سوره مائده، آیه 75)
ترجمه: مسیح بن مریم جز پیامبر نیست که پیش از او نیز پیامبرانی زیست کرده‏اند، و مادر او صدیقه (راستین) است که هر دو غذا می‏خوردند.

حضرت زهرا نیز صدیقه این امت است. درباره هر دو «بتول عذرا» گفته شده است.



* از جهت مدت حمل

شباهت دیگر بین حضرت عیسی و امام حسین، در مدت حمل است.

در حدیث است (نفس المهموم، ص 6، و بحار، جلد دهم، باب 11 ) که مدت حمل سیدالشهداء شش ماه طول‏ کشید و هیچکس شش ماهه متولد نشد که در عین حال بماند مگر حسین و عیسی‏ علیهما السلام.

در حدیث دیگری آمده است که آیه زیر اشاره است به سیدالشهداء:
«و وصینا الانسان بوالدیه‏ احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت‏ علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضیه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت‏ الیک و انی من المسلمین» (سوره احقاف، آیه 15)

ترجمه: و به انسان سفارش کردیم به پدر و مادرش‏ نیکی کند که مادرش با زحمت دوران بارداری و وضع حمل او را گذراند، و دوران‏ بارداری و شیرخوارگی وی سی ماه به طول انجامید تا اینکه به حد بلوغ و رشد خود رسید و چهل ساله شد. گفت: پروردگار من! مرا الهام ده تا نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته‏ای سپاس گزارم و عملی شایسته کنم که‏ مورد پسند تو باشد، و فرزندان مرا صالح گردان، همانا من به درگاهت تو به می‏کنم و من از مسلمانان هستم.

عیسی‏ «برا بوالدتی» بود و حسین «وصینا الانسان بوالدیه احسانا». عیسی گفت: « انی عبدالله»؛ درباره حسین نازل شد:« انی من المسلمین».

«عمرو بن سعید بن عاص اشدق» حاکم مکه نامه‏ای نوشت به سید الشهدا و او را از نفاق و درگیری پرهیز داد.

حضرت در جواب نامه‏اش نوشت: «لم‏ یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله و عمل صالحا و قال انی من المسلمین»
ترجمه: کسی که به سوی خدا می‏خواند و عمل شایسته می‏کند و می گوید من از مسلمانانم، با خدا و رسول نزاع نکرده است.

این سخن اشاره است به این آیه کریمه: «و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین» (سوره فصلت، آیه 33)
ترجمه: و چه کسی خوش گفتارتر است از آنکس که به‏ سوی خدا می‏خواند و عمل شایسته می‏کند و گوید که من از مسلمانانم.

در باب حمل عیسی نه ساعت و نه روز هم گفته شده است.


* از جهت نحوه حمل

ضمنا شباهتی هم در نحوه حمل و وضع هست که هر دو کرها بوده است؛ اما مریم به خاطر اینکه فرشته بر او ظاهر شد و مریم گفت: انی اعوذ بالرحمن ‏منک ان کنت تقیا (من از تو به خدا پناه می برم اگر پرهیزکار باشی) و گفت: یا لیتنی مت قبل هذا (ای کاش قبل از این مرده بودم.)


و حضرت زهرا به واسطه اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده بود که «فرزند او» کشته خواهد شد، و چون به حضرت گفته شد که ائمه معصومین علیهم السلام از ذریه او خواهند بود، راضی شد.

در باب حمل حضرت سیدالشهدا اگر تولد آن حضرت در سوم شعبان و تولد امام حسن مجتبی علیه السلام در نیمه رمضان باشد، ممکن نیست آنچه در بعضی روایات رسیده که فاصله آنها شش ماه و ده روز است درست بیاید. شش ماه و ده روز، با روایاتی منطبق است که تولد حضرت را در آخر ربیع‏ الاول ذکر کرده.


* از جهت مبارک بودن

همچنین در زمینه مبارک بودن نیز بین این دو شباهت وجود دارد.

عیسی علیه السلام می فرماید: «و جعلنی مبارکا» ترجمه: مرا مبارک قرار داد.

و درباره امام حسین نیز آمده است: « و جعل الشفاء فی تربته و الاجابة تحت قبته و الائمة فی ذریته »
ترجمه: خداوند شفا را در تربت او و اجابت دعا را زیر بارگاه او و ائمه معصومین علیهم السلام را از نسل وی قرار داده است.



منبع: حماسه حسینی 2 صفحه 145 تا 147




نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
عزيمت امام حسين (ع) به سوى كوفه



كوتاه زمانى پس از رسيدن نامه نخست مسلم بن عقيل به امام حسين (ع) و فرا خواندن آن حضرت به سوى كوفيان ، امام خود را مهياى عزيمت به سوى عراق كرد و سرانجام در روز هشتم ذى الحجه و درست همان روزى كه مسلم بن عقيل در كوفه به شهادت رسيد ، مكه را به سوى عراق ترك كرد.
برخى از روايات بر آنند كه جز نامه مسلم ، نگرانى امام از كشته شدن خويش در درون حرم خدا و شهر مكه نيز عامل ديگرى بود كه باعث شد تا امام بر ترك مكه مصمم تر شده و با تبديل حج تمتع به عمره ، به برنامه حركت خويش شتاب بخشد. شخصيتهاى متعددى به سراغ امام رفتند و جملگى ايشان از خطرى كه در پيش روى آن حضرت در كوفه وجود دارد سخن گفتند. كلمات و عبارات و تعابير هر كدام از اين افراد در باب كوفه و كوفيان و بى سرانجامى اين سفر متفاوت بود ، اما همه آنان در اين واقعيات مشترك بودند كه نه چنين سفرى موفقيت آميز است و نه كوفيان مردمى قابل اعتماد.


با ناكام ماندن تمام تلاشها براى ممانعت از ادامه مسير امام به سوى عراق ، و استمرار حركت آن حضرت و يارانش به سوى كوفه ، امام پس از دور شدن از مكه ، در سه يا چهار ميلى مكه ، به جايى موسوم به (( تنعيم )) رسيد. گفته شده است كه در اين منزل بود كه امام شترانى از اهل قافله اى كه از يمن مى آمدند ، اجاره كرد و آنگاه خطاب به همراهان خود گفت : آن كس كه قصد همراهى با ما را دارد كرايه اش را مى دهيم و تا با ما همراه است در حق وى نيكويى مى كنيم ؛ اما آن كس كه قصد جدا شدن از ما را دارد ، بهتر است كه از همين جا باز گردد. به دنبال اين سخن جمعى از ادامه همراهى با امام خوددارى كردند و بازگشتند.



بنا به روايت عبدالله بن سليم و مذرى ، امام در هنگام ترك مكه ، فرزدق بن غالب ، شاعر معروف را كه همراه مادرش عازم زيارت خانه خدا بود ، در صفاح ، آستانه ورود به حرم ملاقات كرد. فرزدق از امام پرسيد كه اى حسين ، چه چيز تو را به شتاب واداشته است ؟ امام پاسخ داد كه اگر شتاب نمى كردم ، گرفتار ميشدم سپس پرسيد كه تو كيستى ؟ فرزدق گفت من مردى از عربم. بر اساس روايت همان راويان ، فرزدق پس از نقل اين سخنان افزود: سوگند به خدا كه بيشتر از اين ، از نام و نشان من نپرسيد. سپس گفت اى فرزدق : مرا از حال مردمى كه پشت سرگذشته اى آگاه كن و بگو كه درباره من چه نظرى دارند؟ فرزدق پاسخ داد كه : اى حسين دلهاى كوفيان با تو و شمشيرهاى آنان با دشمنان توست ؛ اما قضاى الهى از آسمان فرود آيد. امام حسين (عليه السلام ) نيز فرمود: آرى راست گفتى ، كارها در دست خداست و خداوند هر روز در كارى است.
در روزهاى بعد ، حركت امام و همراهانش با سرعت و شتاب به سوى عراق ادامه يافت تا آنكه آنان به ذات العرق ، ميقات عراقيها رسيدند. در همين زمان بود كه به امام خبر رسيد كه پسر زياد ، پس از تسلط بر اوضاع در كوفه ، حصين بن نمير تميمى ، صاحب شرطه كوفه و مرد مورد اعتماد معاويه و يزيد را به قادسيه فرستاده تا نواحى مرزى كوفه تا (( قطقطانه )) را تحت مراقبت شديد قرار دهد. اين در حالى بود كه به دستور ابن زياد ، براى قطع رابطه كوفه با بصره و ساير نقاط عراق ، (( لعلع )) و (( خفان )) نيز تحت كنترل شديد در آمده و مردانى مسلح در آن مناطق گماشته شده بودند.
تا اين زمان و حتى زمان رسيدن به بطن الرمه هنوز وقايع كوفه به اطلاع امام نرسيده بود. در منزل اخير بود كه قيس بن مسهر صيداوى مامور شد تا نامه امام را به كوفيان برساند. در اين نامه آمده بود كه :

بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن على به برادران مومن و مسلمان خويش. سلام بر شما. ستايش مى كنم خداوندى را كه جز او خدايى نيست. اما بعد: نامه مسلم بن عقيل به من رسيد. مسلم در آن نامه به من از حسن اعتقاد و فراهم شدن شما به يارى ما براى مطالبه حق ما خبر داده بود. از خداوند درخواست مى كنم كه به ما نيكى ورزد و شما را براى اين اقدام پاداش بزرگ دهد ، من در روز سه شنبه ، ، هشتم ذيحجه ، در روز ترويه ، به سوى شما رهسپار شدم. وقتى اين فرستاده من به نزد شما رسيد امور خود را سامان دهيد و مهيا باشيد كه همين روزها من نزد شما خواهم رسيد ، انشاء الله. درود و رحمت و بركات خداوند بر شما باد.

قيس چون نامه امام را دريافت كرد ، با شتاب تمام به سوى كوفه روان شد. اشاره شد كه درست در همين زمان حصين بن نمير با قوايى در قادسيه استقرار يافته و مسير اين منطقه به سوى كوفه را مسدود كرده بود. به همين دليل نيز قيس را دستگير كرد و به حضور عبيدالله بن زياد فرستاد. پسر زياد از قيس خواست تا بر فراز منبر رفته و امام حسين (عليه السلام ) را ناسزا گويد. سفير امام كه فرصت مطلوبى را براى رساندن پيام پيشواى خويش مهيا مى ديد ، بى درنگ به بالاى قصر امير كوفه رفت و در حالى كه جمعى از كوفيان در آنجا فراهم شده بودند ، خطاب به ايشان گفت :

هان اى كوفيان ، حسين بن على (عليه السلام ) بهترين خلق خداست. پسر فاطمه دختر رسول خدا. من فرستاده اويم به سوى شما: او را در حاجز ترك كردم. او را اجابت كنيد. قيس ‍ پس از بيان اين سخنان عبيدالله و پدرش را لعن كرد و براى على بن ابيطالب درخواست آمرزش كرد. عبيدالله كه نخست غافلگير شده بود ، براى پايان دادن به سخنان قيس دستور داد تا او را بى درنگ از فراز قصر به زمين افكندند و به شهادت رساندند.






نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
امام حسين بخاطر احترام خانه خدا خارج شد

 


امام باقر عليه السلام فرمود: امام حسين يك روز قبل از يوم التروية از مكه خارج شد، عبدالله ابن زبير حضرت را مشايعت كرده گفت : يا ابا عبدالله هنگام حج است ، شما به عراق مى رويد؟!

حضرت فرمود:
اى پسر زبير اگر من كنار فرات دفن شوم ، خوشتر است نزد من از اينكه كنار كعبه دفن شوم ،
مؤ لف گويد: امام حسين عليه السلام در اين جمله كوتاه به مطالبى اشاره فرمود:
1 - اينكه حضرت مى داند كه در كربلا شهيد و دفن خواهد شد
2 - اينكه بنى اميه حضرت را رها نخواهند كرد حتى در كنار خانه خدا.
3 - احترام خانه خدا لازم است ، حتى از مثل حسين ابن على عليه السلام هنگام خروج بر يزيد و هنگام حج ،
4 - از آنجا كه اين عبدالله ابن زبير سه سال بعد خروج كرد و در همين خانه خدا متحصن شد و سبب گرديد كه دو بار بواسطه او خانه خدا آتش بگيرد و مورد اهانت قرار گيرد، يكبار در اواخر عمر يزيد و يكبار در زمان حجاج ، گويا اين فرمايش امام حسين اشاره به آينده اين ناجوانمرد و تذكرى است به او كه حريم خانه خدا را حفظ كند.


رفتى بپاس حرمت كعبه به كربلا
شد كعبه حقيقى دل ، كربلاى تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
اى مروه و صفا به فداى صفاى تو





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
خبر دادن جبرئیل در پنج نوبت رسول خدا را از شهادت حسین (ع)







در كنزالغرايب آورده كه جبرئيل امين پنج نوبت حبيب رب العالمين را از شهادت امام حسين خبر داده بود

اول در روزى كه متولد شد جبرئيل به تهنيت و تعزيت نزول نمود چنان چه شمه‏اى از آن سابقا سمت گزارش يافت

دوم در چهارماهگى و آن چنان بود كه از ام الفضل بنت الحارث رضى الله عنها روايت كنند كه گفت: شبى در خواب ديدم كه پاره‏اى از تن مبارك حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم ببريدند و در كنار من نهادند از خواب درآمدم ترسان و هراسان نزد سيد عالم رفتم و گفتم: يا رسول الله! خواب مهيب ديده‏ام و از هول و هراس آن آرام از دل من رفته است و صورت خواب تقرير كردم آن حضرت صلّى الله عليه و آله و سلم تبسم‏كنان گفت: يا ام الفضل! نيكو خوابى ديده‏اى فاطمه من حامله است به پسرى و آن پسر پاره‏اى است از من چون متولد شود تو را دايه سازم و او را در كنار تو نهم بعد از چند روز حسين متولد شد او را به ام‏الفضل سپردند و به رضاع او مشرف گشت ام‏الفضل گويد: روزى سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم به خانه من در آمد و از مقدم او كلبه من خلد برين شد پس فرمود بيار جگرگوشه و نورد ديده مرا من حسين را بر كنار پيغمبر نهادم حسين اراقه كرد و قطره‏اى از آن بر جامه آن آن حضرت چكيد و آن حضرت روى بر حلق وى مى‏ماليد و بوسه بر روى وى مى‏داد و بعد از زمانى من او را به عنف از رسول خداى فرا ستدم چنان كه حسين بگريست رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه مهلا يا ام‏الفضل مهلا آهسته باش اى ام‏الفضل كه اين قطره به آب پاك گردد و اين رنج كه به جگرگوشه من رسيد به چه چيز بر خيزد جبرئيل فرود آمد كه اى سيد تو طاقت گريستن حسين ندارى وقتى كه حلق تشنه او را به خنجر آبدار بريده باشند و جسد نازنين او را غرقه خون ساخته حال چون خواهد بود حضرت خواجه صلوات الله و سلامه عليه از اين حال محزون شد و به غايت اندوهگين گرديد هركه در اين مصيبت اندوهناك باشد مقرر است كه با حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم موافقت نموده و از اينجا گفته‏اند: كه ارواح انبيا على نبينا و عليهم‏السلام به جهت موافقت با آن حضرت همه در واقعه حسين محزون و مغموم گشته‏اند.

و اين حكايت ام‏الفضل در كتاب مطالب السؤل فى مناقب آل الرسول از كمال الدين ابن طلحه منقولست و در شواهد از ام‏الحارث نقل كرده و الله اعلم.


سوم خبر شهادت حسين عليه‏السلام در سه سالگى واقع شده و اين حكايت را امام طبرى در سير كبير آورده كه يكى بود از ياران رسول صلّى الله عليه و آله و سلم كه او را دحيه كلبى گفتندى جوانى بود زيباروى نيكوخوى اوقات وى به تجارت مى‏گذشت هرگاه كه به نزديك آن سرور آمدى آن حضرت او را گرامى داشتى و هر بار كه بيامدى دست تهى نبودى بلكه از جهت حسن و حسين ميوه‏هايى كه در آن زمان بودى بياوردى و شاهزادگان چنان خو كرده بودند كه چون دحيه بيامدى هر دو برادر به مسجد يا حجره آن حضرت تشريف فرمودندى و دليروار بر كنار وى نشستندى و دست به گريبان و آستين وى در آوردندى اما جبرئيل امين عليه‏السلام گاهگاه به صورت دحيه نزد آن حضرت مى‏آمد روزى هب صورت با پيغمبر بر در مسجد نشسته بود كه حسن و حسين درآمدند و جبرئيل را به صورت دحيه ديدند چنان تصور فرمودند كه دحيه است گستاخانه در آمده بر كنار وى نشستند و دست در آستين وى مى‏كردند و به گريبان وى در مى‏آوردند روى مبارك آن حضرت برافروخت و از جبرئيل شرم داشت و خواست كه ايشان را دور كند جبرئيل گفت: كه اى سيد ايشان را هيچ مگوى پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه اى جبرئيل چون هيچ مگويم كه ايشان تو را نمى‏شناسند و حرمت به جاى نمى‏آورند و تو را دحيه مى‏پندارند از آن گستاخى مى‏نمايند جبرئيل گفت: اى سرور عالميان بسيار بوده كه فاطمه نماز تهجد گزارده بوده و در خواب رفته و ايشان در گهواره بيدار شده‏اند و خواسته‏اند كه بگريند از آفريدگار عالم فرمان رسيده كه اى جبرئيل به تعجيل برو و گهواره ايشان را بجنبان كه فاطمه غنوده است تا زمانى بياسايد يا رسول الله من گهواره ايشان را بسيار شبها جنبانيده‏ام و صداى اين معنى كه ان فى الجنة نهرا من لبن * لعلى و الزهراء و حسين و حسن به گوش ايشان رسانيده.
اى سيد من بسى دست آس فاطمه كشيده‏ام كه او از ماندگى دستاس كشيدن در خواب بوده و چون من دستاس كش و گهواره‏جنبان ايشانم اگر در كنار من آيند عجب نباشد اما در اين حيرانم كه در آستين و گريبان من چه مى‏جويند حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه چون ايشان تو را دحيه پنداشته‏اند و هرگاه كه دحيه اينجا آمدى براى ايشان ميوه يا تبركى ديگر در گريبان و آستين خود داشتى ايشان از تو تبرك و ميوه مى‏جويند جبرئيل دست بيازيد به بهشت و يك خوشه انگور و انارى از اشجار بهشت باز كرده پيش ايشان نهاد و چون خواستند كه تناول فرمايند سائلى بر در مسجد آمده گفت: كه مدتيست در آرزوى آنم حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم خواست كه از آن انگور قدرى به وى دهد جبرئيل دست آن حضرت بگرفت و گفت: يا رسول الله اين ابليس است آمده تا از ميوه بهشت بخورد و اين بر وى حرامست اما چون ابليس بدانست كه او را بشناختند نااميد باز گشت پس شاهزادگان ميوه مى‏نوشيدند و پيغمبر در ايشان مى‏نگريست جبرئيل گفت: اى سيد اين دو ميوه باغ تو را و اين دو چشم و چراغ تو را شربت شهادت خواهند چشانيد و يكى را به زهر قهر مقتول خواهند كرد و ديگرى را به تيغ بى دريغ بخواهند گذرانيد و مصيبت ايشان تو را موجب زيادتى شفاعتست چنان چه ابن حسام گويد.

به روز حشر بينى به دست پيغمبر ‏ ‏
كليد گنج شفاعت به خون‏بهاى حسين

و در مصابيح القلوب آورده كه جبرئيل از بهشت انارى و سيبى و بهى فرا گرفت و بديشان داد ايشان شاد شدند و حضرت رسول فرمود: كه اين ميوه را پيش پدر و مادر خود بريد و با يكديگر بخوريد و از هر يك چيزى باقى گذاريد چنان كردند روز ديگر كه بر سر آن رفتند درست شده بود و به حال خود باز رفته پس هرگاه كه از آن چيزى بخوردندى قدرى باقى گذاشتندى روز ديگر درست شده بودى تا چون فاطمه از دنيا رحلت كرد آن انار گم شد و چون امير را شهيد كردند به نيز ناپيدا شد اما سيب نزد امام حسين عليه‏السلام بود و پيوسته با خود داشتى چون در كربلا تشنگى بر او غلبه كردى آن سيب را ببوئيدى و تشنگى او كمتر شدى و چون امام حسين را شهيد كردند آن سيب نيز غايب شد اما بوى سيب از تربت مقدسه او مى‏شنودند از حضرت امام زين العابدين عليه‏السلام روايت است كه هر آن مؤمن مخلص كه در موسم عاشورا حسنى را زيارت كند بوى آن سيب از تربت وى مى‏شنود و بوى تربت آنحضرت خود هزار بار از مشك اذفر و طيب عنبر خوش‏تر است سلام على الترب الذى ضم جسمه.

اگر بر مرقد جنت پناهش بگذرى يابى ‏
شميمش در مشام جان ز بوى مشك تر خوش‏تر
هواى مشهدش چون روضه فردوس روح افزا ‏
فضاى آستانش چون سراى خلد جان پرور


 

چهارمخبر شهادت او در چهار سالگى وقوع يافته و آن چنان بود كه جبرئيل نزد پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم آمد و آن حضرت حسين را بر كنار داشت و بوسه بر روى و حلق او مى‏داد و سر مبارك او را به سينه با سكينه بى‏كينه خود باز مى‏نهاد جبرئيل پرسيد: كه يا رسول الله اين ميوه باغ نبوت و اين ثمره حديقه ولايت را دوست مى‏دارى؟ فرمود كه: نعم اولادنا اكبادنا.
راوى گويد: كه تعويذى برداشت و بسته در گردن حسين بود و اثر آن رشته بر گردن نازنينش مانند خطى پديد آمده بود جبرئيل عليه‏السلام در آن خط مى‏نگريست و سر مى‏جنبانيد سيد انبيا صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه اى برادر بسيار در اثر اين رشته مى‏نگرى جبرئيل گريان گريان گفت: يا رسول الله روزى باشد كه در كربلا اثر همان رشته در گردنش خون‏آلود گردد و جان‏هاى اهل بيت به مصيبت آن شهيد غمزده مظلوم محنت فرسوده ملول و محزون و مغموم و مهموم گردد.

پنجم اعلام واقعه هايله و حادثه نازله شاه شهيدان در پنج سالگى بوده آورده‏اند كه صباح عيدى بود كه شاهزادگان به حجره سيد عالميان در آمدند و گفتند: اى جد بزرگوار امروز روز عيد است و بزرگ‏زادگان عرب را مى‏بينيم كه جامه‏هاى نو پوشيده‏اند و ما را لباس نو نيست روى به جانب تو كه تاج لعمرك بر سر و خلعت يا ايها المدثر در بر دارى آورده تا عيدى بستانيم و عيدى جز جامه نو نمى‏خواهيم خواجه عالم صلّى الله عليه و آله و سلم تامل فرمود و جامه‏اى كه مناسب ايشان باشد در خانه نبود و نااميدى و محرومى ايشان را نيز لايق نمى‏نمود متوجه بارگاه احديت شد و سر خود را به حضرت صمديت فرستاد فى الحال جبرئيل آمد و دو حوله سفيد دوخته مناسب قد و قامت ايشان از حلل بهشت بياورد و گفت: اى سيد ملول مباش و اين لباس در فرزندان عزيز خود پوش حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم شاهزادگان را طلبيد و گفت: اينك جامه‏هايى كه خياط قدرت فراخور قد و قامت شما دوخته از غيب رسيد.

خلعت قدر كه خياط كرامت آراست ‏ ‏
بر قد و قامت اقبال شما آمد راست‏


اما چون حسن و حسين آن خلعت‏ها را سفيد ديدند ديگرباره به زبان نياز گفتند: اى جد دلنواز همه كودكان عرب جامه‏هاى رنگين دارند ما را نيز هواى لباس ملون است حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم متفكر شد جبرئيل گفت: يا رسول الله خاطر جمع دار كه استاد كارخانه صبغة الله اين مهم را فى الحال بسازد و دل جگرگوشگان تو را به هر رنگ كه خواهند بنوازد بفرماى تا طشت و آبدستان بياورند پس حضرت بفرمود تا طشت و ابريق آب بياوردند و جبرئيل گفت: يا رسول الله من آب برين جامه‏ها مى‏ريزم و تو دست مبارك در آن مى‏مالى تا هر رنگ كه مطلوب باشد به ظهور رسد آن سرور كى حله را در طشت نهاد و جبرئيل آب ريختن آغاز كرد.
پس حضرت روى به جانب حسن آورده فرمود كه اى نور ديده جامه خود را به چه رنگ مى‏خواهى؟ گفت: به رنگ سبز آن حضرت دست به يك حثه ماليد به قدرت الهى لون سبز گرفت آن را بيرون آورد و به حسن داد تا در پوشيده و ديگر حله را در طشت نهاده روى به حسين كرد و او در آن وقت پنج ساله بود گفت: اى جان جد تو به كدام رنگ مايلى؟ گفت: به رنگ سرخ فى الحال به اثر دست خواجه انبيا آن حله به رنگ ياقوت رمانى برآمد و حسين آن را در بر كرد جبرئيل بعد از مشاهده اين حال گريان شد شاهزادگان شاد شده و جامه‏ها پوشيده و روى به حجره مادر نهادند و سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم جبرئيل را گفت: در اين وقت كه فرزندان من شاد گشتند تو چرا غمگين شدى؟ گفت: اى سيد مگر قصر بهشت و قصرها كه به نام حسن و حسين ساخته بودند در خاطر مبارك نمانده كه كوشك حسن از زبرجد سبز بود و از آن حسين از ياقوت سرخ اينجا نيز اختيار هر يك از ايشان همان رنگ را مؤيد آن حالست و البته حسن را زهر دهند و در آخر عمر رنگ مباركش از اثر سموم سبز شود و حسين را شهيد كنند و رخساره دلفريبش از خون وى سرخ گردد.

سبزه رو بر خاك مالد از غم زهر حسن ‏ ‏
لاله گون گردد شفق از خجلت خون حسين‏

و در شواهد از عايشه نقل مى‏كند كه روزى رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم با جبرئيل عليه‏السلام نشسته بود حسين بن على عليهما السلام در آمد جبرئيل پرسيد: كه اين كيست؟ فرمود كه پسر منست و او را بر كنار خود بنشاند جبرئيل گفت: زود باشد كه وى را بكشند رسول صلّى الله عليه و آله و سلم پرسيد: كه وى را كه كشد؟ جبرئيل گفت: جمعى از امت تو و اگر خواهى من تو را بگويم كه وى را در كدام زمين خواهند كشت پس جبرئيل اشارت به جانب كربلا كرد و قدرى خاك سرخ بر گرفت و به حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم نمود و گفت: اين خاك مقتل ويست و به خون او رنگين خواهد شد


روضة الشهداء

مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى



 







نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

حسين بن على(عليه السلام) مظهر عزت
عزت و سربلندى از صفات انسانهاى بزرگ، با شخصيت و آزاده است‏و خوارى از رذايل اخلاقى و صفات ناپسند انسانى به شمار مى‏آيد.
تعاليم اسلام همگى در جهت عزت بخشيدن به انسان و رهايى ساختن‏وى از دل بستن به امورى است كه با مقام شامخ انسانيت‏سازگارنيست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگى به‏معبودهاى دروغين كه با عزت انسان سازگار نيست. رهانيده است‏و از او مى‏خواهد جز در مقابل خدا در برابر هيچ كس سرتسليم فرودنياورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت‏باشد.
هرچند همه رهبران الهى از همه صفات كمال به طور كامل‏برخوردارند و در همه ابعاد كاملند; ولى اختلاف موقعيتها سبب شدتا يكى از ابعاد شخصيت انسانى در هريك از آن بزرگواران به طوركامل تجلى يابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح‏گردد. براى مثال زمينه بروز شجاعت در حضرت على(ع)بيش از سايرامامان(عليهم السلام )به وجود آمد. بدين سبب، آن امام(ع)مظهركامل اين صفت‏به شمار مى‏آيد. زمينه بروز عزت، سربلندى و آزادگى‏در امام حسين(ع)بيش از ديگر امامان(عليهم السلام) بروز كرد، به‏گونه‏اى كه آن حضرت «سرور آزادگان جهان‏» لقب گرفته است. آن‏حضرت حتى در دشوارترين موقعيتها حاضر نشد در مقابل دشمن‏سرتسليم فرودآورد و براى حفظ جان خويش كمترين نرمشى كه‏برخاسته از ذلت‏باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادى،آزادگى، عزت، مردانگى و سربلندى است.
اعمال و سخنان سالار شهيدان(ع)سرمشق تمامى آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مى‏فرمايد: «من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت و فرومايگى نمى‏دانم.» (1) ونيز مى‏فرمايد: «مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت‏بهتراست.» (2)
سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهى كه او را از رفتن به كربلانهى مى‏كردند، اين اشعار را خواند:
«من به كربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نيست...» (3)
يكى از رجزهاى آن امام در عاشورا چنين است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (4)
وقتى شب تاسوعا براى آخرين بار تسليم و بيعت‏يا جنگ و شهادت‏به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت‏به‏شما مى‏دهم و نه مثل بردگان فرار مى‏كنم.» (5) و نيز در روز عاشورافرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن يكى از دوكار مجبور كرده، شمشير و كشته شدن يا ذلت، ذلت از ما خانواده‏بسيار دور است. خداوند و پيامبرش(ص) و مومنان و دامنهاى پاكى كه‏در آن‏ها پرورش يافته‏ايم، آن را براى ما نمى‏پسندند. (6)
آن حضرت در واپسين لحظات زندگى انسانها را به آزادگى دعوت‏كرد و فرمود: «اگر دين نداريد و از معاد نمى‏ترسيد، در دنياى‏خود آزادمرد و جوانمرد باشيد.» (7)
راز استمدادها
نظرى هرچند سطحى و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين‏باور مى‏رساند كه سراسر وجود امام حسين(ع)عزت، شرافت، مردانگى وآزادگى است.
با اين حال، نكاتى در تاريخ كربلا به چشم مى‏خورد كه در ظاهرممكن است‏با عزت و شرافت انسانى سازگار ننمايد. اين اعمال‏عبارت است از: 1- تقاضاى كمك از اشخاص گوناگون، نظير خواست كمك ازعبيدالله بن الحرالجعفى با كيفيت مخصوص. پس از امتناع عبيدالله‏از پاسخ به دعوت امام(ع)و نيامدن به حضور وى، آن حضرت شخصا به‏خيمه او رفت و به يارى دعوتش كرد. در اين ملاقات امام‏حسين(ع)براى تحريك احساسات عبيدالله كودكان خود را نيز همراه‏برد. (8) 2- تكرار تقاضاى كمك در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرينصرنى و هل من معين يعيننى‏» و جملاتى به اين مضمون. 3- استفاده از هروسيله ممكن در روزعاشورا براى تحريك‏احساسات سپاه عمربن‏سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مكرر براى‏آزاد گذاشتن آن حضرت. 4- درخواست آب از دشمن.
برخى از بزرگان، به دليل سازگار ندانستن اين كار با روح عزت‏و شرافت، اصل آن را انكار فرموده‏اند; ولى به نظر مى‏رسد اين امرتحقق يافته است. هلال بن نافع گويد: «من در ميان ياران عمربن‏سعد ايستاده بودم كه شخصى نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارت‏باد به تو اى امير! شمر(ملعون)امام حسين(ع)را شهيد كرد.»
هلال گويد: از ميان دو لشكر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است. وقتى بالاى سرآن حضرت رسيدم، مشاهده كردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مى‏كند. به خدا سوگند، تا آن زمان كشته‏اى آغشته به خون‏زيباتر و نورانى‏تر از او نديده بودم. نور چهره، زيبايى و هيبتش‏مرا از پرداختن به فكر كشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن‏حضرت درخواست آب مى‏كرد... .
پس از اين كه همه ياران و اصحاب امام حسين(ع)در روز عاشورابه شهادت رسيدند، امام(ع)به عمربن‏سعد ملعون فرمود: «يكى ازاين سه پيشنهاد را در باره من بپذير!» ابن سعد پرسيد:
«چيست؟»امام حسين(ع)فرمود: «مرا آزادگذارى تا به مدينه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»
ابن سعد: «اين خواسته غير قابل قبول است.»
امام حسين(ع): «شربت آبى به من بياشامان، جگرم از تشنگى‏خشكيده است.»
عمربن سعد: «اين نيز غير ممكن است.»
امام حسين(ع): «اگر راهى جز كشتن من نيست، پس تك تك با من‏مبارزه كنيد.» (9)
و نيز عبدالحميد گويد: «در همان حال كه امام‏حسين درروزعاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمى انگيخت تا شربتى آب به او دهند و مى‏فرمود: «آيا كسى هست‏كه به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهربانى كند؟...» (10)
در پاسخ بايد گفت: پيشوايان معصوم:به دو دليل به چنين‏كارهايى‏اقدام مى‏كنند:
الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.
خداوند متعال پيامبران را براى راهنمايى بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمايى آنان بهره برده، به خوشبختى نايل‏آيند و راه هرگونه عذرتراشى و بهانه جويى بر گمراهان بسته شود. قرآن كريم در باره پيروزى مسلمانان در جنگ بدر مى‏فرمايد: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد.)تا خدا كارى را كردنى‏بود، به انجام رساند تا آن كه هركه هلاك مى‏شود با حجتى روشن هلاك‏شود و آن كه(به هدايت)زنده مى‏ماند، به حجتى روشن زنده بماند; وهر آينه خدا شنوا و دانا است. » (11)
ب)نكته ديگر در حل اين مشكل، اين است كه كمالات انسانى هيچ‏گونه منافاتى با يكديگر ندارند و همه قابل جمعند. برخوردارى ازيك كمال انسانى به گونه‏اى نيست كه سبب از بين رفتن ديگر كمالات‏گردد. اگر وجود يكى از فضايل در انسان به حدى رسيد كه كمال‏ديگرى را از بين برد، آن صفت از كمال بودن خارج شده است و ديگرنمى‏توان آن را از فضايل انسانى به شمار آورد. براى مثال اگرعزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتنى در انسان گردد، آن صفت‏ديگر عزت نفس نيست‏بلكه غرور، تكبر و خودخواهى است. از اين رو،عمل به تعهدات انسانى، وفاى به عهد و پيمان و... را نبايد دليل‏برذلت و ترس و زبونى دانست. همان گونه كه پيامبراكرم(ص)در عمل‏به پيمان صلح حديبيه مسلمانان پناهنده را به مشركان تحويل‏مى‏داد و امام‏حسن مجتبى(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويه‏حركت مسلحانه نكرد.
باتوجه به مطلب فوق، بايد گفت: پيشوايان معصوم(عليهم‏السلام)در عين برخوردارى از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهربانى و خيرخواهى نيز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس‏جمله: «يامن سبقت رحمته غضبه‏» هدايت الهى مبتنى بر رحمت،عطوفت، مهربانى و خيرخواهى است; خشونت‏خلاف اصل است و حالت‏استثنايى دارد. دستور به آغاز هركار با نام «خداوند رحمن ورحيم‏» دليل بردرستى اين مطلب است. پيشوايان معصوم(عليهم‏السلام)نهايت تلاش خود را براى هدايت گمراهان به كار مى‏گرفتند ودر اين راه از هيچ كوششى فروگذار نمى‏كردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مى‏كردند كه تا حد امكان آنان را جذب كنند واز هرگونه برخورد تند و خشن كه ممكن بود حسى لجاجت و انتقام‏آنان را تحريك كند و به واكنش منفى انجامد. دورى مى‏كردند. برخورد پيامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(عليهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدرى دلسوز و مهربان با فرزند سركش وبريده از خانواده است كه هرچه فرزند بيشتر طغيان و سركشى كند،پدر بيشتر نرمش نشان مى‏دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافرارى داده، به دامن دشمنان و شيادان بيندازد. اين گونه رمش‏برخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانى و خيرخواهى به ظاهر بدون‏توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مى‏نمايد; ولى با توجه به‏فلسفه آن، دليل بربزرگى، عظمت و... پيشوايان معصوم(عليهم‏السلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هيچ گونه منافاتى‏ندارد.
چنين برخوردى كه كسى با دشمن خود تا اين حد خيرخواهى، محبت‏و عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهاى عادى خارج است واز معجزات امامان(عليهم السلام )به شمار مى‏آيد.
با روشن شدن مطلب فوق، در مى‏يابيم تمام اعمال و سخنان امام‏حسين(ع) كه ممكن است‏برخى آنها را با عزت و رافت‏سازگارندانند. از روح مهربانى، عطوفت، خيرخواه و مشتاق هدايت مردم‏آن حضرت است. امام حسين(ع)حتى براى نجات دشمنان خود كه كمربه قتلش بسته بودند. نهايت تلاش خود را به كار بست.
اگر سالار شهيدان از اشخاصى مانند عبيدالله بن حر تقاضاى كمك‏كرد، براى ترس از شهادت و كشته شدن نبود; زيرا حضرت نيك‏مى‏دانست كمك اين افراد نمى‏تواند سرنوشت‏حادثه كربلا را تغييردهد. اين يارى جويى به خاطر اين بود كه مردم با كمك به وى وشهادت در ركاب حضرتش به سعادت ابدى نايل گردند.
اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مكرر جمله «آياكسى‏هست مرا يارى كند؟ » را تكرار كرد و به موعظه لشكر عمربن‏سعدپرداخت و از هر وسيله ممكن براى تحريك احساسات آنان استفاده‏كرد، همه به اين دليل بود كه بتواند تعدادى از يزيديان را ازگمراهى نجات داده، وارد بهشت‏با صفاى حسينى كند.
گواه درستى اين سخن، آن است كه امام(ع)از كسانى كه حاضر به‏يارى‏اش نمى‏شدند، تقاضا مى‏كرد كربلا را ترك گويند و دست كم به‏سپاه دشمن نپيوندند تا به گناه شركت در قتل امام(ع)يا ترك يارى‏وى آلوده نگشته، به شقاوت ابدى گرفتار نيايند.
اين كه امام حسين(ع)در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به ميل خود راهشان را انتخاب كنند، يكى‏از اسرارش اين است كه به ياران خود بگويد: من به شما نيازندارم و در هرحال كشته خواهم شد. اين شما هستيد كه بايد بين‏سعادت جاودانى و شقاوت ابدى يكى را انتخاب كنيد.
بنابرآنچه گفته شد، نداى «هل من ناصرينصرنى‏» امام حسين(ع)،به ظاهر درخواست كمك و تقاضاى يارى از ديگران و در باطن تقاضاى‏يارى رساندن و كمك كردن به انسانهاى ناتوان و درمانده از رسيدن‏به كمال و سعادت. معناى واقعى آن چنين است: «آيا كسى هست من‏يارى‏اش كرده، به سعادت رسانم؟ آيا كسى هست دستش را گرفته، ازورطه هلاكت نجاتش دهم؟ آيا كسى هست او را از ظلمت‏يزيدى خارج‏كرده، به نور حسينى وارد كنم؟»همان گونه كه خداوند در اين آيه: «اگر مرا يارى كنيد، شمارا يارى مى‏كنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضاى كمك مى‏كند، ولى‏باتوجه به اين كه خداوند غنى مطلق است و به كسى نياز ندارد، درواقع دعوت براى يارى بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشكل درخواست آب از جانب امام حسين(ع)نيزحل مى‏شود. امام حسين(ع)مى‏خواست‏با تحريك احساسات و به رحم‏آوردن دشمن، آنان را به خود جذب كرده، به سعادت رساند; زيرابسيار اتفاق افتاده كسانى به خاطر خدمتى ناچيز به امام(ع)موفق‏به توبه شدند. مگر نه اين است كه حر به خاطر ادب و احترام به‏امام حسين(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مى‏خواست‏زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.
پى‏نوشت ها:
1- فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا الحيوة مع الظالمين الا برها. (بحار الانوار، ج 44، ص 381.)
2- موت فى عز خير من حيوة فى ذل(همان، ج 1، ص 150.
3- سامضى و ما بالموت عار على الفتى. (حماسه حسين، ج 1، ص 152.)
4- الموت اولى من ركوب العار و العار اولى من دخول النار (بحار الانوار، ج 45، ص 50.)
5- و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد. (الارشاد، ج 2، صص 98.)
6- الا و ان الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السلسة و الذلة و هيهات منا الذلة يابى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج 45، ص 9)
7- و يحكم يا شيعة آل ابى‏سفيان، ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم. (همان، ج 45، ص 51.)
8- منتهى الآمال، ج 1، ص 711.
7- نفس المهموم، ص 366، اللهوف، ص 55.
10- موسوع- كلمات الامام الحسين(ع)، ص 495.
11- همان ، ص 506.
12- «ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه و ان الله لسميع عليم.»( الانفال، آيه 42)
13- مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
پايگاه حوزه





نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر


خداحافظ مادر!
آفتاب به وسط آسمان رسيده بود و گرما و تشنگي را بيش از پيش به جانها مي‌ريخت. در خيمه‌ها غوغايي بر پا بود. زن مسيحي تازه مسلمان شده در خيمه در حال راز و نياز بود كه پسر جوانش وارد خيمه شد و به سوي مادر شتافت، كنار او نشست و گفت: از من راضي شو مادر. پيرزن با دست پينه بسته‌اش دست نوازش بر سر جوانش كشيد و گفت: صداي هل من ناصر حسين را مي‌شنوي؟ اگر مي‌خواهي از تو راضي شوم حسين را تنها نگذار.
لبخند روي لبان پسر نقش بست او كه گويي منتظر شنيدن اين جمله بود بوسه بر پينه‌هاي دست مادر زد و با عجله از خيمه خارج شد، نگاه نگران مادر بدرقه راه او شد. زن آرام زير لب گفت: به خدا مي‌سپارمت، پسرم! پيرزن به فكر فرو رفت، هنوز از معجزه‌اي كه چند روز پيش از امام ديده بود در حيرت بود. حسين بن علي چگونه توانست در آن بيابان با نوك نيزه‌اش آب گوارا جاري كند. آن هم فقط با جابجا كردن يك تكه سنگ؟!
زن خدا را شكر كرد كه خيمه‌اش از مسير كاروان حسيني بود و توانسته مسلمان شود و با آنها همراه شود و به اين سرزمين بيايد.
از ميدان جنگ صداي ؟؟ شمشير شنيده مي‌شد و صداي فرياد با صداي سم اسبها درآميخته بود و دلهره را به جان‌ها مي‌ريخت.
تاريخ! بستن حادثه‌اي بود تا براي هميشه داغ ننگ بر پيشاني بني اميه بنشاند، مادر بي قرار طول و عرض خيمه را طي مي‌كرد. يكباره با شنيدن صداي فرياد، چيزي درونش شكست، بر زمين نشست، اشك صورتش را مي‌شست. زير لب گفت: ان الله مع صابرين، مادر از زمين برخاست. صداي فرياد پياپي فرزندش چون ضربه‌هاي تازيانه بر جگرش نشست. دوباره بر زمين نشست، پاهايش توان تحمل وزنش را نداشت. با صداي بلند گفت: بسم الله الرحمن الرحيم والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. ناگهان صدايي در خيمه پيچيد، سر بريده وهب به سوي مادرش انداخته شده بود، خون موهاي پسر را خضاب كرده بود. مادر سر بريده را برداشت و تمام توانش را در دستانش جمع كرد و آن را به سوي ميدان نبرد پرتاب نموده و گفت: من چيزي را كه در راه خدا بدهم باز پس نمي‌گيرم.
بحارالانوار ج 45، ص 17

محبوب دل پيامبر
ام سلمه وارد اتاق كه شد از ديدن پيامبر و امام حسين متعجب شد، به سوي پيامبر رفت، حضرت محمد(ص) امام حسين را سخت در آغوش گرفته بودند و مي‌گريستند ام سلمه پرسيد: شما را چه شد، شما كه با حسن و حسين مشغول بازي بوديد حال چرا مي‌گرييد؟! پيامبر در حالي كه اشك بر گونه‌اشان جاري بود فرمودند: جبرئيل نازل شد و خبري به من داد كه از آن محزونم. ام سلمه پرسيد: جبرئيل چه گفت؟ پيامبر فرمود: جبرئيل خبر داد كه پسرم حسين بعد از من به شهادت مي‌رسد، آن هم به دست بدترين امت من. پيامبر دستش را به سوي ام سلمه برد و آن را گشود. همسر پيامبر به خاكي كه در دست پيامبر بود خيره شد و گفت: اين چيست؟ پيامبر فرمود: اين خاك از كرب بلاست، همان سرزمين است كه حسينم آن جا به شهادت مي‌رسد، جبرئيل آن را برايم آورده اي ام‌سلمه! اين خاك را بگير و نزد خودنگهدار هرگاه اين خاك به رنگ خون شد بدان كه حسين محبوب دلم به شهادت رسيده است.
ام سلمه دلواپس و نگران گفت: يا رسول الله از خدا بخواه تا اين مصيبت را از حسين دفع كند. حضرت فرمود: من خواستم كه اين گرفتاري از حسين برطرف شود. اما خداوندمتعال اين چنين خواسته و فرموده: اي محمد! پسر تو به درجه‌اي از مقامات معنوي خواهد رسيد كه هيچ يك از مخلوقات عالم به آن نمي‌رسند. او شيعيان و پيرواني دارد كه به آگاهي شفاعت خواهد كرد و آنان نيز برعده‌اي شفيع خواهند شد. مهدي آل محمد از نسل اين پسر مي‌باشد خوش به حال دوستان و ياران و عاشقان حسين، به خدا سوگند آنان در روز قيامت سربلند و پيروزند.
تهذيب التهذيب ج 2 ص 310

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

امام حسين‏عليه السلام از نگاه نبوى صلى الله عليه وآله وسلم‏
اساسى‏ترين مسأله در هر مكتبى، حفظ و نگهدارى آن از انحرافات و تضمين بقاى آن است كه اين افتخار در مكتب اسلام و تشيّع به نام اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام ثبت شده است. بدين جهت بارها پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«حسينٌ منّى و انا مِن حسينٍ»1؛ حسين از من است و من از حسينم. يعنى نه تنها حسين فرزند من مى‏باشد، بلكه بقاى دين و آيين من نيز از اوست و اسلام به واسطه فداكارى و جانبازى او و يارانش باقى مى‏ماند.
در اين گفتار كوتاه، بر آن شديم تا گوشه‏اى از شخصيّت والاى امام حسين‏عليه السلام را از نگاه درّ يكتاى خلقت، پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم به تماشا بنشينيم.
واسطه فيض انبيا
اكثر انبياى الهى، به ويژه پيامبران اولوالعزم، هرگاه به مشكلى بزرگ برخورد نمودند، براى حلّ آن، خداوند متعال را به انوار طيّبه پنج تن آل عباعليهم السلام سوگند مى‏دادند.2 برخى از آنها وقتى به نام امام حسين‏عليه السلام مى‏رسيدند، غمگين مى‏شدند و اشك مى‏ريختند. وقتى از علت آن سؤال كردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام را شنيدند و به عزادارى پرداختند.
ابن عباس مى‏گويد: از پيامبرگرامى اسلام سؤال كردم: آن كلماتى كه حضرت آدم‏عليه السلام از پروردگارش دريافت نمود و به واسطه آن توبه‏اش پذيرفته شد، چه بود؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حقِ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام توبه‏اش پذيرفته شود. خداوند نيز توبه او را قبول كرد.3
در الدّرّالثّمين، در تفسير قول خداوند: «فتلقّى آدم مِن رَبّهِ كلماتٍ» اين گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه‏عليهم السلام را مشاهده كرد و جبرئيل به او تلقين كرد كه بگويد: «يا حميدُ بِحقِّ محمدٍ، يا عالِىُ بحقِّ علىّ، يا فاطرُ بحقِّ فاطمةَ، يا مُحسنُ بحقِّ الحسن و الحسين و منكَ الاحسانُ»
هنگامى كه حضرت آدم‏عليه السلام نام امام حسين‏عليه السلام را بر زبان جارى ساخت، گريان شد و قلبش خاشع گرديد. حضرت آدم‏عليه السلام گفت: اى جبرئيل! چرا پس از گفتن نام حسين، قلبم شكست و اشكم جارى گرديد؟
جبرئيل خبر شهادت امام حسين‏عليه السلام و چگونگى مصائب او را تشريح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزادارى و گريه و ناله نمودند.4
نظير اين توسّلات و خبريافتن از شهادت امام حسين‏عليه السلام براى نوح، ابراهيم و اسماعيل‏عليهم السلام زكريّا، سليمان، موسى، عيسى‏عليهم السلام، نيز ذكر شده است.5
اين كه خداوند متعال قبل از تولد امام حسين‏عليه السلام در عالم دنيا، پيامبران و اولياى خودش را با حادثه عاشوراى حسينى آشنا مى‏كند و چشم آن‏ها را اشك‏بار مى‏سازد، از عظمت و ارزش والاى حسين بن على‏عليه السلام و قيام و شهادت وى حكايت مى‏كند، گرچه دست يابى به فهم عميق آن، در فكر بشر نمى‏گنجد.
عترت پيامبر
پيامبر گرامى اسلام، بارها اميرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را به عنوان عترت و اهل بيت خود معرفى نمود و در موقعيت‏هاى مختلف و حوادث گوناگونى آنها را عِدل قرآن قرار داد و پذيرش ولايت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست.
روايات زيادى در اين زمينه از شيعه و اهل سنّت نقل شده است كه بعضى از آنها را در اين جا يادآور مى‏شويم.

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

آثار و بركات عزادارى و گريه بر سيدالشهداء (ع)
سخنى پيرامون عزادارى و گريه بر سيدالشهدا (ع)
«گريه» مظهر شديدترين حالات احساسى انسان است، و علتها و انگيزه‏هاى مختلفى دارد كه هر يك از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روايات ، بعضى از انواع گريه تحسين شده و از صفات پسنديده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گريه مذموم شمرده شده است .
گريه ، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبيعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممكن است انگيزه‏اش هيجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى كه از ديدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنين گاهى هم گريه كردن حاكى از عقايد مذهبى انسان است با اين توصيف، از آنجايى كه گريه عملى طبيعى و اى بسا غير ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گيرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگيزه‏هاى گريه مى‏باشد . چنانكه گفته‏اند: «تو آنى كه در بند آنى».
در اينجا براى اينكه بدانيم گريه بر سيدالشهدا (ع) چگونه گريه‏اى است و چه تأثيرات و بركاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‏اى به انواع گريه كنيم تا بعد از آن، نوع گريه بر آن حضرت برايمان معلوم گردد.
1- گريه طفوليت :
زندگانى انسان با گريه شروع مى شود كه همان گريه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گريه در آن زمان ، زبان طفل است .
2- گريه شوق:
مانند گريه مادرى كه از ديدن فرزند گمشده خويش پس از چندين سال سرداده مى‏شود . و اين گريه‏اى است كه از روى هيجان و احياناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.
3- گريه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصيل انسانى است كه با گريه انس ديرينه دارد . مثلاً محبت حقيقى به خداوند حسن آفرين است و براى قرب به او بايد اشك محبت ريخت.
صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم‏
تا به كى در غم تو ناله شبگير كنم‏
4- گريه معرفت و خشيت:
انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرينش و كبريايى خداوند ، و همچنين اهميت تكاليف و مسئوليتهاى انسانى باعث مى‏گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ايجاد شود و اين خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذيب نفس به دست مى‏آيد كه «خشيت » ناميده مى شود.
5- گريه ندامت:
از عوامل اندوه زدايى كه منجر به گريه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همين حسابرسى باعث مى‏شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى ، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نمايد، اين گريه، نتيجه توبه و بازگشت به خداست.
اشك ميغلتد به مژگانم به جرم رو سياهى‏
اى پناه بى پناهان، مو سپيد روسياهم‏
روز و شب از ديدگان اشك پشيمانى فشانم‏
تا بشويم شايد از اشك پشيمانى گناهم‏
6- گريه پيوند با هدف :
گاهى قطره‏هاى اشك انسان، پيام آور هدفهاست . گريه بر شهيد از اين نوع گريه است . گريه بر شهيد خوى حماسه را در انسان زنده مى‏كند و گريستن بر سيدالشهدا (ع) خوى حسينى را در انسان احيا مى‏كند ، و خوى حسينى چنان است كه نه ستم مى‏كند و نه ستم مى‏پذيرد. آن كسى كه با شنيدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بيرون مى‏فرستد، صادقانه اين پيوند با هدف والاى سيدالشهدا (ع) را بيان مى‏كند.
7- گريه ذلت و شكست :
گريه افراد ضعيف و ناتوانى كه از رسيدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمى‏بينند.
با ذكر اين مطلب، حال بايد بررسى كرد كه گريه بر حسين (ع) از چه نوع گريه است . هر كس با اندك توجهى خواهد دانست كه گريه بر حسين (ع) گريه محبت است ، آن محبتى كه در دلهاى عاشقانش به ثبت رسيده است . گريه بر او ، گريه شوق است ، زيرا قسمت زيادى از حماسه‏هاى كربلا، شوق آفرين و شورانگيز است و به دنبال آن سيلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكارى ، شجاعت و سخنرانيهاى آتشين مردان و زنان به ظاهر اسير ، از ديدگان شنونده سرازير مى‏گردد و نيز گريه معرفت و پيوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبير امام خمينى (ره) گريه سياسى است كه فرمود: «ما ملت گريه سياسى هستيم ، ما ملتى هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مى‏دهيم و سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است خرد مى‏كنيم ».
هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا
ولى ز تعزيه هر روز، روز عاشور است‏
هيهات كه گريه بر حسين (ع) گريه ذلت و شكست باشد، بلكه گريه پيوند با سرچشمه عزت است، گريه امت نيست، كه گويا است ، گريه سرد كننده نيست ، كه حرارت بخش است، گريه بزدلان نيست، كه گريه شجاعان است ، گريه يأس و نااميدى نيست كه گريه اميد است، و بالاخره گريه معرفت است و گريه معرفت در عزاى حسين (ع) از انحراف و تحريف در قيام آن حضرت جلوگيرى مى كند و شايد به همين جهت باشد كه در فضيلت گريه بر سيدالشهدا (ع) روايات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روايتى است كه امام صادق (ع) فرمود: «گريه و بى تابى در هر مصيبت براى بنده مكروه است، مگر گريه بر حسين بن على (ع) كه اجر و ثواب نيز دارد» . 1
گريه و عزادارى براى سيدالشهدا(ع) داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1- حفظ رمز نهضت حسينى
از ارزنده‏ترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين (ع) حفظ رمز نهضت حسينى است .
براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل بيت (ع) به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومتها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟
آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مى‏سازد و نيز در اين مجالس است كه مردم ، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على (ع) مى‏آموزند.
گريه بر سيد الشهدا (ع) و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.
كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسيعتر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين (ع) و در نتيجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .
تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.
«موريس دوكبرى» مى‏نويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است ، اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى‏دانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند . زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مى‏دهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود كه حسين (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد ،ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...» 2
2- ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت
سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا (ع) به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.
گريه بر حضرت سيدالشهدا (ع) از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى ، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مى‏گردد.
بارى، گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين (ع) است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد.
3- آشنايى با حقيقت دين و نشر آن
يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا (ع) اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه همراه با اين مراسم انجام مى‏گيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكمتر و قويتر مى‏گردد . چه اينكه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (ص) به خصوص امام حسين (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.
4- آمرزش گناهان
ريان بن شبيب از امام رضا (ع) روايت كرده كه فرمود: «اى پسر شبيب ، اگر بر حسين (ع) گريه كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مى آمرزد» 3
و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين (ع) گريه كنند ، زيرا گريستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ريزد» 4
5- سكونت در بهشت
امام باقر (ع) فرمود:
«هر مؤمنى كه در سوگ حسين (ع) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد» . 5
و نيز امام صادق (ع) فرمود:

«هر كس درباره حسين (ع) شعرى بخواند و گريه نمايد و يك نفر را بگرياند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . كسى كه حسين (ع) نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آيد، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .6
و نيز فرمود:
«هر كس كه در عزاى حسين (ع) بگريد يا ديگرى را بگرياند و يا آنكه خود را به حالت گريه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 7
6- شفا يافتن
يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديده‏ايم و شنيده‏ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (ع) شفا گرفته‏اند.
نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى (ره) در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (ع) هستم : و قضيه را چنين نقل مى‏فرمودند:
در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايده‏اى نكرد و درد چشمم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى‏كردند . يكى از دسته‏هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته‏اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:
«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (ع) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.
7- گريه كننده بر حسين، در قيامت گريان نيست
رسول اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين (ع) گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 8
آن روز ديده‏ها همه گريان شود ز هول‏
جز چشم گريه كرده بسوگ و عزاى او
8- امان از سكرات موت و آتش دوزخ
مسمع گويد: حضرت امام صادق (ع) فرمود:
آيا متذكر مى شوى با حسين چه كردند؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: آيا جزع و گريه مى‏كنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گريه مى‏كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مى‏گردند. آگاه باش كه بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مى‏بينى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اينكه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بريزد، حرارت آن را خاموش كند، و هيچ چشمى نيست كه گريه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 9
با توجه به اين روايت شريف بايد گفت:جايى كه آتش جهنم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست و به وسيله گريه بر حسين (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعيف دنيا عزادار حسينى را نسوزاند جاى تعجب نيست .
سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب (داندانساز) عجايبى از ايام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى‏كرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سيدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى‏كنند، يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏كنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شيعيان مى‏دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.
يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زنها حركت مى‏كرد و با آنها به سينه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنيا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سينه‏اش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانيده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: «اين دو عضو راجع به حسين شماست» 10
9- تأثير شعر سرودن در عزاى حسينى
امام صادق (ع) فرمود:
«كسى نيست كه براى حسين (ع) شعرى بسرايد و گريه كند يا بگرياند مگر اينكه خداوند بهشت را بر او واجب كرده و گناهانش را مى‏آمرزد» .11
سخنى با حسين (ع)
«حسين ! اى پرچم خونين حق بر دوش،
حسين ! اى انقلابى مرد
حسين ! اى رايت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏
قيام قامتت در خون نشست، اما
پيام نهضتت برخاست‏
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نينوا» ناى حقيقت از «نوا» افتاد
ولى ...
مرغ شباهنگ حقيقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».
سلام بر تو ، اى حسين !
سلام بر خط شفقگون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گيرد ، تا آن جنايت هولناك را هر چه آشكارتر بنماياند و چشم تاريخ را بر اين صحنه هميشه خونين بدو زد و گوش زمان را از آن فريادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.
اى حسين ... اى عارف مسلّح !
كربلاى تو، عشق را معنى كر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور هميشگى در همه زمان‏ها و زمين‏ها بود.
اى حسين ... اى شراره ايمان !
اى حسين ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!
در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فرياد را در حلقوم شب ريختى و با نامردان تبهكار ، مردانه در آويختى.
عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» انديشه‏ها تجلى كرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشيد.
چه مى‏گويم؟ ... تو تاريخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زيباى ايثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاريخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمين‏ها را كربلا...
خفته بوديم و بى خبر ... اما تو، اين «مصباح هدايت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش كشاندى و افسردگى يأسمان را به شور اميد مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت ، به فرياد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى كوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و تا برج بيدارى فرا بردى. 12
«اى حسين » ...
تو كلاس فشرده تاريخى .
كربلاى تو، مصاف نيست‏
منظومه بزرگ هستى است ،
طواف است.
پايان سخن
پايان من است
تو انتهاى ندارى ...98 والسلام‏
پى نوشتها:
1 وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 393
2 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
3 منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 165
4 منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 168
5 جلاء العيون , علامهء مجلسى , ص 462
6 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
7 وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 397
8 داستانهاى شگفت , آيت الله شهيد دستغيب , ص 9
9 اختيار معرفة الرجال , شيخ طوسى , 89
10 خلاصه اى از مقالهء <عاشورا> نوشتهء جواد محدثى .
11 خط خون موسوى گرمارودى .
منبع : کتاب آثار و بركات سيد الشهدا
به قلم : عليرضا رجالى تهرانى
 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:6)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]   [ 4 ]   [ 5 ]   [ 6 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.