عزادارى بر اهل بيت عليهم السلام، آسيبها و بايستگيها داود عرفاني فر ادامه در ادامه مطلب

امر اصلاح در نحوه عزاداريها و زدودن خرافات از آن - كه از چند دهه قبل توسط برخي از دانشمندان اسلامي آغاز شده است - در ميانه راه مي باشد و پيشبرد اين حركت بايد به وسيله مرزداران انديشه اسلامي همچنان ادامه يابد.
ادامه مطلب
تحریفات حسین بن حمدان الخصیبی در واقعه كربلا

ابن عبدالله حسین بن حمدان الخصیبی الجنبلایی(1) (متوفی 334 هجری) در حلب به دنیا آمد. وی در دوران سیف الدوله حمدانی شیعی، حاكم حلب و رقه میزیست كه ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشته و بسیاری از بناهای معروف و منسوب به شیعه در حلب یعنی مقام و مشهد الحسین علیهالسلام، مسجد النقطه، مقام مشهد المحسن بن الحسین علیهالسلام ساخته اوست.
از لحاظ اعتقادی، نجاشی خصیبی را فاسد العقیده و مذهب دانسته است و كتابهایی نیز به وی منسوب میدارد از جمله «كتاب الاخوان، كتاب المسائل، تاریخ الائمه و كتاب الرساله تخلیط».(2) در حقیقت باید گفت حسین بن حمدان یكی از غالیان شیعه بوده و طرفداران بسیاری نیز در كرمانشاه، كرند، پل ذهاب، زنجان، قزوین و حومه تهران داشته است. ابن الغضائری وی را دروغگو و فاسدالمذهب دانسته كه به نوشتههای او توجهی نمیشود(3) ولی محسن الامین او را از فقهای امامیه دانسته است.(4)
یكی از كتابهای او كه در این مبحث مورد نقد و بررسی قرار میگیرد «هدایة الكبری» است كه در شرح زندگی ائمه معصومین و بویژه معجزات آنان نگاشته شده است كه در مؤسسه البلاغ بیروت در سال 1411 قمری به چاپ رسیده است. وی در مورد قیام حسین علیهالسلام پنج گزارش مفصل نقل میكند كه با دو یا سه واسطه به امام باقر و امام صادق علیهماالسلام میرسد. بدین صورت ابوالحسن الفارسی ـ ابی بصیر ـ امام باقر علیهالسلام و یا احمد بن عبدالله بن صالح ـ محمّد بن عبدالرحمان ـ هارون بن خارجه ـ ابو عبدالله الصادق علیهالسلام این پنج روایت دقیقا شرح امور غریب و عجیبی است كه بیانگر تصرف بیقید و شرط امام حسین علیهالسلام در نظام هستی و یا علم غیب نامحدود و مطلق اوست كه تنها غالیان شیعی چنین پنداشتی از ائمه دارند.
تحریفات و داستانپردازیهای حسین بن حمدان خصیبی
اولین روایت او داستان ام سلمه است كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مقداری خاك و تربت نواده خود را به او سپرده و میفرماید اگر حسین علیهالسلام به سوی عراق رفت تو به این خاك نظر كن، اگر به خون تبدیل شد بدان كه حسین علیهالسلام كشته شده است.
ام سلمه هنگام حركت امام نزد او آمده و واقعه را ذكر میكند و از او میخواهد كه از رفتن به این سفر منصرف گردد. نكتهای كه در اینجا قابل توجه است پیشگویی امام حسین علیهالسلام از قتل خویش و یارانش و چگونگی شرح دقیق مكان و كیفیت و زمان آن است. ایشان میفرماید: ای مادر، من روز و ساعتی كه كشته میشوم و مكانی را كه در آن دفن میگردم میدانم، قاتل خود و یا كسانی كه با من میجنگند، اعم از فرمانده، سرباز، نگهبان و كسی كه مرا میكشد، كسی كه او را تشویق میكند و نیز كسانی را كه از پیروان و خاندانم كشته میشوند، فرد به فرد، بزرگان، اسامی قبایل و عشایر آنان را میشناسم و میدانم. اگر دوست داری محل قتل خود را به تو نشان دهم.
ام سلمه گوید با من كلام دیگری سخن نگفت و نام خدا بر زبان آورد و زمین را شكافت به گونهای كه من قتلگاه او و موقعیت یاران او را دیدم. سپس امام فرمود من در روز عاشورا و روز شنبه كشته میشوم. امسلمه روزها را میشمرد تا اینكه به آن روز رسید. وی در خواب كسانی را دید كه میگریند و خبر از شهادت حسین علیهالسلام میدهند. سراسیمه از خواب بیدار شده و به بیرون از خانه دوید. وقتی مردم از علت نگرانی او پرسیدند گفت به خدا قسم حسین علیهالسلام و یارانش كشته شدهاند. آنان نپذیرفتند، ام سلمه به سراغ آن شیشه رفت و دید خاك داخل آن به خون تازه تبدیل شده است.(5)
داستان ام سلمه در چند منبع دیگر نیز آمده است(6) ولی روایات آن با یكدیگر بسیار ضد و نقیض هستند؛ از جمله در جایی گفتگوی ام سلمه با حسین علیهالسلام حضوری، و در جای دیگر مكاتبهای بوده است. در یك روایت، ام سلمه، حسین علیهالسلام را در مكه دیده است در حالی كه ام سلمه در مدینه زندگی میكرده و در روایتی گفته شده كه امام حسین علیهالسلام را در مدینه دیده در صورتی كه حسین علیهالسلام از ابتدا به قصد مكه حركت فرموده و در آنجا بود كه تصمیم گرفت با اعزام مسلم بن عقیل و مساعد دیدن اوضاع عراق به آن سرزمین رهسپار شود.
علاوه بر آن در این روایت، امام حسین علیهالسلام زمین را در مقابل ام سلمه شكافته و قتلگاه خود را به او نشان میدهد و مسائل دیگری كه این بخش از روایت در سایر منابعی كه داستان ام سلمه را ذكر كردند دیده نمیشود. این نكته قابل توجه است كه به اتفاق علمای شیعه، علم غیب ائمه محدود است و نمیتوان گفت به جزئیات حوادث بطور كامل احاطه دارند.(7)
بر اساس روایاتی كه نقل شده و پیامبر صلیاللهعلیهوآله از كشته شدن امام حسین علیهالسلام خبر دادند نمیتوان امام را از شهید شدن در این راه بیخبر دانست. آن حضرت بطور سربسته و كلی از شهادت خود خبر داشتند ولی اینكه ایشان بطور خارقالعادهای زمین را شكافته و محل قتلگاه خود و یاران را به ام سلمه نشان بدهد و یا اینكه نام یكیك شركتكنندگان در جنگ علیه خود را و حتی قبیله و آبا و اجداد آنان را بداند، در هیچیك از منابع تاریخی و بویژه شیعه گزارش نشده و این روایت ساخته و پرداخته غالیانی چون حسین بن حمدان خصیبی است كه برای ائمه اطهار مقام الوهیت قائل هستند و آنان را همانند خداوند به تمامی امور جهان، آگاه و عالم میدانند. مسأله داستان ام سلمه و گفتگوی او با حسین علیهالسلام تنها خبری بود كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله به ام سلمه مبنی بر شهادت ایشان دادهاند و بس.(8) این در حالی است كه قبلاً وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله توسط جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را دریافت میكنند میفرمایند ای كاش میدانستم چه كسی حسین مرا به قتل میرساند.(9) چگونه است كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قاتل امام حسین علیهالسلام را نمیشناسد و نمیداند ولی او خود تمامی آنان را یك به یك و پشت در پشت آنان را میشناسد؟!

روایت دوم با شش واسطه به ابن حمزه ثمالی میرسد كه وی از علی بن الحسین علیهالسلام شنیده است. در این روایت مسأله جمع كردن یاران و شیعیان توسط امام حسین علیهالسلام در كربلا و سخن گفتن با آنان و اینكه هر كس میخواهد میتواند برگردد و گفتگوی یاران و جاننثاران آن حضرت در این مورد را ثبت كرده است كه میگفتند ما هرگز تو را تنها نمیگذاریم. در این روایت، حسین علیهالسلام از چگونگی، مكان، زمان شهادت یك یك یاران خود و نیز فرزند شیرخوارهاش علی اصغر بر روی دستان خود بهوسیله تیری كه از سوی حرمله پرتاب خواهد شد، خبر میدهد.(10)
سومین روایت كه بدون ذكر سلسله راویان به امام صادق علیهالسلام میرسد این است كه وقتی امام حسین علیهالسلام از مدینه خارج میشوند، گروهی از ملائكه صف به صف در حالی كه نیزههایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام میكنند و میگویند یا حجةاللّه علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان میآید كه سر راه حسین علیهالسلام ایستاده و میگویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را میكشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن میراند و حمایت آنان را نمیپذیرد.(11)
در باره این روایت باید گفت اگر چنین است چرا همانگونه كه قبلاً گفته شد امام علیهالسلام هنگام شهادت علی اصغر از امداد الهی مأیوس شده بودند.(12) این روایت با آن مطلب چگونه میتواند سازگاری داشته باشد؟ ثانیا همانگونه كه میدانیم و منابع نیز تصریح كردهاند امام حسین علیهالسلام از افراد بسیاری درخواست كمك كرده، چگونه كمك فرشتگان را كه از طرف خدا آمده بودند رد كرد؟
گزارش چهارم با شش واسطه به سعید بن المسیب میرسد كه وی هنگام حج به محضر امام سجاد علیهالسلام شرفیاب شده و اجازه انجام فریضه حج را از ایشان گرفته است. وی نقل میكند هنگام طواف مردی را دیده كه دو دست در بدن نداشته و با حالتی زار و پریشان به پرده كعبه التجا كرده، زاری میكند. وقتی از او در مورد گریهاش میپرسند میگوید من گناهی كردهام كه خداوند هرگز مرا نمیبخشد. آنگاه واقعه را چنین شرح میدهد كه او شتربان امام حسین علیهالسلام بوده است. وقتی با آن حضرت به سوی عراق حركت میكند، امام برای گرفتن وضو كمربندی را از جامه خود باز میكردند كه این كمربند بسیار زیبا بوده و این شتربان شیفته آن شده است، وقتی امام حسین علیهالسلام كشته میشوند وی خود را در گودالی مخفی كرده و شب هنگام بیرون میآید.
جنازههای شهدا بر روی زمین افتاده و همچون ماه میدرخشد گویا اكنون شب نیست. وی در میان كشتهها به جستجوی بدن امام حسین علیهالسلام میپردازد و سپس به باز كردن آن كمربند كه بر جامه زیرین بسته بود میپردازد ولی دست راست امام، گره آن كمربند را محكم میگیرد، وی نیز شمشیر شكستهای یافته و دست راست آن حضرت را قطع میكند ولی میبیند گره سمت چپ آن كمربند با دست چپ حسین علیهالسلام محكم گرفته میشود لذا دست چپ حسین علیهالسلام را نیز قطع میكند و كمربند را از جامه زیرین او در میآورد به گونهای كه بدن مبارك برهنه میشود.
وی سپس میافزاید: دیدم آسمان و زمین به لرزه درآمد و صداهایی شنیده شد كه «وا ابناه، واحسیناه» من خود را به سرعت در بین كشتهها مخفی كردم و به آن صحنه نگریستم. سه مرد و یك زن را كه اطراف آنان فرشتگان و ملائك بسیاری بودند دیدم. آن زن كه در میان آنان بود شیون میكرد: واحسیناه، فداك جدك و ابوك و امك و اخوك. دیدم بدن حسین علیهالسلام در حالی كه سر ایشان بر روی آن قرار گرفته بود بلند شده و نشست و میگفت لبیك یا جداه یا رسولاللّه و یا امیرالمؤمنین و یا اماه یا فاطمه یا اخانی المقتول بالسّم. آنان كنار این بدن نشستند. فاطمه میگفت ای رسول خدا آیا اجازه میدهی از خون حسین علیهالسلام پیشانی خود را خضاب كنم و خدا را در روز قیامت بدینگونه ملاقات كنم؟ پیامبر اجازه داده و فاطمه چنین كرد و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام و حسن علیهالسلام نیز با خون او سر و دستان خود را مسح كردند. در این حال شنیدم پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود ای حسین فدای تو شوم چه فرد ناپاكی دست راست و چپ تو را قطع كرده است.

حسین علیهالسلام گفت: یا جدّاه شتربانی از مدینه همراه من بود و نگاهی به جامه من انداخته و شیفته كمربند من شده بود. میخواستم به او ببخشم و میدانستم كه او چنین عملی را با من خواهد كرد. وقتی كشته شدم به جستجوی من آمد و مرا بدون سر یافت. جامه مرا بازرسی كرد و آن كمربند را یافت و بر گره آن زد تا باز كند من دست راست خود را بر آن گرفتم ولی وی شمشیری یافته و دست راست مرا قطع كرد و سپس دست چپ من را نیز همینگونه قطع كرد.
آن شتربان میافزاید: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رو به من كرد و فرمود: وای بر تو، خداوند روی تو را در دنیا و آخرت سیاه گرداند و دستان تو را قطع كند. وی میگوید هنوز دعای او تمام نشده بود كه دستان من از شانهها متلاشی و قطع شد و قطعهای از آتش صورت مرا بر گرفت، لذا من به سوی این خانه (كعبه) پناه گرفتم و میدانم كه خداوند هرگز مرا نمیبخشد. وقتی این داستان را مردم مكه شنیدند همگی با فرستادن لعنت بر او به خداوند تقرب میجستند.(13)
با بررسی مجموع روایت خصیبی به یك جریان فكری كه ناشی از تفكرات غلات شیعه است دست مییابیم؛ تفكری كه برای ائمه اطهار مقامی خداوندگونه قائل است. به رغم آنكه خداوند در قرآن كریم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «قل انا بشرٌ مثلكم»، باز در اینجا میبینیم كه راوی این روایات در مورد امام حسین علیهالسلام مقامی مافوق انسانی قائل است. او همانند خداوند از غیب آگاه و بر همه اسرار عالم داناست. داستان شتربان از عجایب روزگار است. چنین امر غریبی حتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز روایت نشده است.
گفتن این مطالب یعنی اینكه بدن بدون سر امام در مقابل آن ساربان از كمربند جامه خود دفاع كند و یا در مقابل پیامبر صلیاللهعلیهوآله بنشیند و نیز بالاتر از آن اینكه شتربان بتواند با چشمان خود فرشتگان، ملائكه، رسول خدا، فاطمه، علی و حسن(علیهمالسلام) را ببیند و گفتگوی آنان را بشنود و داستانهایی از این قبیل به نظر میرسد چیزی جز وهن شیعه و خدشهدار ساختن اعتقاد آنان را به دنبال ندارد و شیعه را در اذهان عامه، مشتی خرافی نشان میدهد و در نتیجه هدف قیام حسینی علیهالسلام، كه همانا اجرای امر به معروف و نهی از منكر و خروج بر امام جائر است، تحتالشعاع آن قرار میگیرد.
انحرافی كه با چنین روایاتی در اذهان عامه پدید آمده است اكنون پس از یك هزار و سیصد و اندی سال در واقعه «تنور مباركه» در شهر نجفآباد رخ مینماید.
نكته دیگری كه شایان گفتن است اینكه با نگرشی به دورانی كه حسین بن حمدان خصیبی در آن میزیسته، یعنی قرن چهارم كه در سرزمین شام و حلب، دولت شیعی حمدانیان و در رأس آنان سیفالدوله حمدانی حكومت داشته است، باید گفت بعضی از مورخان بر خلاف دورانهای گذشته كه همواره در جو خفقان حاكمان اموی و عباسی شام، جرأت و قدرت بیان اعتقادات خویش را نمییافتهاند، در این زمان برای طرح بسیاری از مسائل در مورد ائمه، میدان را باز دیده و چه بسا به سبب این آزادی به افراط و غلو نیز افتادهاند.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1ـ اردبیلی الغروی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد 1/237.
2ـ نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة، ص 50؛ خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة 5/224؛ اردبیلی، جامع الرواة 1/237.
3ـ خویی، همان كتاب، 5/224.
4 ـ اعیان الشیعه 4/345.
5ـ همان كتاب، ص 204-202.
6ـ ابن عساكر، تحقیق محمودی، ص 169 و 261؛ خوارزمی زمخشری، مقتل الحسین 1/158؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص 139.
7 ـ بنگرید به، مجلسی، بحارالانوار، 42/259؛ طبرسی، مجمع البیان 3/261.
8ـ منابع پاورقی شماره 62.
9ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 179.
10 ـ هدایة الكبری، ص 204.
11ـ همان كتاب، ص 207-206.
12ـ شیخ مفید، ارشاد، ص 221.
13ـ هدایة الكبری، ص 209.
دیدگاه ابن كثیر درباره قیام امام حسین(علیهالسلام)

عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن كثیر قرشی دمشقی در سال 701 هجری در بُصری (جنوب سوریه كنونی) متولد شد و در سال 774 هجری در دمشق از دنیا رفت.(1) ابن كثیر در علوم مختلف اسلامی سرآمد دوران خود شد و شاگردان زیادی تربیت كرد و از استادان فراوانی بهره جست؛ یكی از این استادان كه از او بهره فراوانی برد و در حقیقت خط فكری، مذهبی و سیاسی وی را ترسیم كرد، ابن تیمیه مشهور بود. به گونهای كه میدانیم ابن تیمیه بنیانگذار مكتبی شد كه با مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز تضاد داشت.
عناد ویژه او با باطنیان و شیعه و ائمه اطهار بر همگان روشن است. مكتب سیاسی مذهبی ابن تیمیه شكافی عمیق در اسلام پدید آورد و نهایتا با پیروی محمّد بن عبدالوهاب از عقاید وی، مكتب وهابیت پایهگذاری شد، ابن كثیر خود از مقام استاد خویش ابن تیمیه ستایش فراوانی كرده است.(2) به علت همین تأثیرات، در امر دین بسیار سرسخت و متعصب بود و به رغم مخالفتهای فراوانی كه در آن عصر نسبت به آرای ابن تیمیه وجود داشت، وی نیز خود را سپر بلای او كرده و بویژه در مقابل شیعه مواضع تند و خصومتآمیز میگرفت.
دشمنی و عناد او با شیعه در جای جای اثر او یعنی «البدایة و النهایة» بوضوح آشكار است.(3) به رغم این خصومت، وی از ائمه شیعه به احترام یاد كرده و از مقام آنان بویژه امام حسین علیهالسلام بسیار تجلیل نموده، حتی قاتلان او را مورد لعنت و ناسزا قرار میدهد. بسیاری از روایات او، كه عمدتا گزارشهایی طولانی است، از ابی مخنف است و شاید در میان مورخان شامی وی مفصلترین اطلاعات تاریخی را در مورد قیام امام حسین علیهالسلام ارائه میدهد.
موارد تحریف قیام حسینی در البدایة و النهایة
ابن كثیر در «البدایة و النهایة» كه در چهارده مجلد به وسیله دارالفكر در بیروت به چاپ رسیده است در باره شخصیت امام حسین علیهالسلام و مقتل او در مجلد هشتم یك مبحث مستقل آورده است. این فصل كه با عنوان «قصة الحسین بن علی رضیالله عنهما و سبب خروجه باهله من مكة الی العراق و طلب الامارة و كیفیة مقتله رضیالله عنه است، در بیش از پنجاه صفحه نوشته شده كه در میان مورخان شامی، طولانیترین گزارش به شمار میآید. وی در عنوان یاد شده هدف قیام امام حسین علیهالسلام را طلب حكومت و دستیابی به قدرت (و طلب الاماره) ذكر میكند و با این سخن به این قیام، ماهیتی سیاسی ـ دنیوی میبخشد.
وی در این فصل پس از آنكه شمهای كوتاه از زندگی امام حسین علیهالسلام ذكر میكند، گزارش قیام را ابتدا از حركت آن حضرت به مكه و سپس بیان انبوه نامههای رسیده به ایشان از كوفه و نیز اعزام مسلم به این شهر آغاز میكند. گزارش او درباره مأموریت مسلم و مقتل او طولانیترین گزارشهاست كه با سایر منابع معتبر سازگاری دارد و اما مواردی را كه آشكارا در آن تحریف صورت گرفته و یا نشاندهنده تفكر و پردازش سیاسی، مذهبی اهل سنت و مورخان شامی به قیام كربلاست، میتوان چنین بیان كرد:
الف ـ گزارش نامأنوسی هنگام شرح زندگی امام حسین علیهالسلام در دوران معاویه میدهد كه در منابع معتبر فتوحات جز ابن عساكر نیامده است و آن اینكه از هنگام وفات امام حسن علیهالسلام، حسین بن علی علیهماالسلام همه ساله به سوی معاویه رفته و او ایشان را گرامی میداشت و به وی صله میبخشید؛ این در حالی بود كه در لشكری به فرماندهی یزید بن معاویه به نبرد در قسطنطنیه اعزام شده مشغول جهاد علیه كفار بود!(4) این روایت در مبحث ابن عساكر مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
ب ـ در جای دیگر از قول ابی مخنف و او از دو نفر دیگر نقل میكند كه برای حج از كوفه خارج شدیم و در كنار كعبه، امام حسین علیهالسلام و عبدالله بن زبیر را با یكدیگر در گفتگو دیدیم، شنیدیم كه ابن زبیر به حسین علیهالسلام میگفت اگر میخواهی در این شهر اقامت كنی ما امر حكومت و خلافت را به تو میدهیم و تو را یاری كرده و با تو بیعت میكنیم؛ امام حسین علیهالسلام به او پاسخ میدهد پدرم به من گفت كه در خواب دیدم در كنار كعبه قوچی را ذبح میكنند و من نمیخواهم آن قوچ باشم.
آنچه مسلم است عبدالله بن زبیر خود مدعی قدرت و خلافت بوده و برای او بسیار بهتر بود كه حسین علیهالسلام از مكه خارج شود تا وی بتواند بدون رقیب برجستهای دست به تثبیت قدرت سیاسی و جاهطلبیهای خویش بزند. در واقع او به سبب مسائلی كه پدرش با امام حسین علیهالسلام در جنگ جمل داشت نسبت به او نه تنها خوشبین و موافق نبود بلكه كینههایی نیز از او در دل میپروراند و عاقلانه به نظر نمیرسد كه وی از حسین خواسته باشد تا قدرت و خلافت را در دست گیرد. در ثانی ابن عساكر چند روایت در این مورد ذكر كرده كه حاكی از تشویق حسین علیهالسلام توسط ابن زبیر برای رفتن به عراق بوده و حتی ابن عبّاس به زبیر میگوید حسین علیهالسلام میرود و حجاز را برای تو خالی میگذارد.
(5) ابن كثیر سپس وارد مبحث اصلی یعنی مقتل الحسین علیهالسلام شده و در عنوانی كه ارائه میدهد عقاید و موضع خود را علیه شیعه آشكار میسازد: «و هذه صِفة مقتلهِ رضیالله عنه مأخوذةٌ من كلام ائمةِ هذا الشأن لا كما یزعمه اهل التشیع من الكذب الصریح و البهتان» (این توصیفی از مقتل حسین رضیالله عنه است كه از سخنان پیشوایان این كار و صاحبنظران برگرفته شده نه بر اساس آنچه اهل تشیع با دروغ صریح و بهتان در باره آن میاندیشند).

ج ـ نكته دیگر اینكه ابن كثیر و سایر مورخان و حتی نویسندگان شیعی با ذكر روایاتی، عمر بن سعد را فردی مصلح، سازشكار، دوستدار حسین علیهالسلام و ... ترسیم كردهاند. او در این منابع كسی معرفی شده است كه همواره میكوشد تا كار امام حسین علیهالسلام را بر دوش نگیرد، هنگامی كه با او روبرو میشود تلاش میكند تا مسأله را به صلح و مدارا پایان دهد و در نامههایی كه به عبیدالله مینویسد سعی میكند مسأله را بدون درگیری پایان دهد.(6)
وی كسی است كه امام سجاد علیهالسلام وقتی عمر بن سعد مانع كشتن او میشود در حق او دعا میكند كه خداوند تو را جزای خیر دهد كه مرا از شر آنان رها كردی!(7) عبیدالله بن زیاد به او نامه مینویسد كه من تو را نفرستادم كه با امام حسین علیهالسلام مدارا و نجوا كنی، كار آنان را یكسره كن، یا فرماندهی را به شمر واگذار و ... .(8)
حال در كنار این تصویر، روایات دیگری است كه دقیقا نقطه مقابل این تصویرپردازی است؛ از جمله:
1ـ وقتی عبیدالله، شمر را نزد او اعزام داشت كه یا كار را یكسره كن و یا این امر را به شمر بسپار، میگوید هرگز چنین نمیكنم و كار حسین را خود یكسره میسازم.(9) اگر او فردی مردد بود چرا در این اوضاع از این ننگ خود را رهایی نبخشید؟
2ـ عمر بن سعد بر اساس دستور عبیدالله با قساوت هر چه تمامتر دستور میدهد تا لشكریان آب را بر حسین علیهالسلام ببندند و قسم میخورد كه هرگز نخواهد گذاشت آنان قطرهای آب بنوشند همانگونه كه عبیدالله گفته بود.
3ـ برای شروع جنگ، او اولین كسی است كه به طرف اردوگاه حسین علیهالسلام تیر میاندازد و میگوید شاهد باشید كه من اولین تیر را به سوی آنان پرتاب كردم، گویی میخواهد این افتخار را برای خود ثبت كند.
4ـ عمر بن سعد تنها به كار فرماندهی مشغول نبود بلكه خود میجنگید و بسیاری از یاران حسین علیهالسلام را به شهادت میرسانید.
5 ـ وقتی امام حسین علیهالسلام فرزند خویش، علی اصغر، را در سینه خود گرفته بود عمر بن سعد به حرمله دستور داد گلوی او را نشانه بگیرد.
6ـ هنگامی كه امام حسین علیهالسلام تنها مانده و به جنگ مشغول بود، عمر بن سعد خود مستقیما برای زودتر از پا درآوردن امام دستور میداد و میگفت همگی با هم بر او از هر طرف حمله برید كه او فرزند شجاعترین فرد عرب است.
7 ـ قطع سر مبارك حسین علیهالسلام با اجازه او بود.
8 ـ پس از قتل حسین علیهالسلام گفت چه كسی در میان لشكریان است كه بر بدن حسین اسب بتازد و بدن او را پایكوب سم اسبها كند.
9ـ وقتی غائله تمام شد او دستور داد تا سر همه شهدا را قطع كرده و آن را میان قبایل تقسیم كنند تا نزد عبیدالله برده و با این عمل نسبت به او تقرب جویند.(10)
حال چرا از او با این همه جنایت و قساوت كه بدون هیچگونه تردید و ترحمی انجام داد، چهرهای مردد، سازشكار با امام حسین علیهالسلام، متمایل به صلح و ... ترسیم میشود؟
جواب این سؤال در یك سخن نهفته است و آن اینكه اولین راویان حادثه كربلا تقریبا از میان اهل سنت بودهاند و حتی ابی مخنف كه شیعه بوده روایات او مورد استفاده مورخان سنی قرار گرفته و چه بسا حذف و تبدیل و تغییر فراوانی یافته باشد و در حقیقت ابتدا آنان او را اینگونه معرفی كرده و منابع شیعی نیز روایات مذكور را ارائه كردهاند. در مقابل نیز روایاتی كه از قساوتهای عمر بن سعد ذكر شده عمدتا در منابع شیعی است. نكتهای كه در اینجا باید بدان توجه داشت این است كه عمر بن سعد فرزند سعد بن ابی وقاص یكی از صحابه مشهور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و عضو شورای شش نفره خلافت است كه عمر بن خطاب آنان را انتخاب كرده بود.
همانگونه كه میدانیم اهل سنت نسبت به صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عقیده خاصی دارند و در حقیقت همانگونه كه ما به سیره ائمه خود اقتدا میكنیم آنان نیز به سیره صحابه اقتدا میكنند و حدیثی نیز از پیامبر صلیاللهعلیهوآله ارائه میدهند: «اصحابی كالنجوم بایهم اقتدیتم اهدیتم» (اصحاب من چون ستارگانند، به هر كدام اقتدا كنید هدایت مییابید). حال، عمر بن سعد فرزند یكی از صحابه بزرگ است كه جایگاه خاصی در میان آنان دارد. لذا آیا نمیتوان اینگونه به نتیجه رسید كه آنان میخواستند تا حدودی چهره ننگ و رسوایی را از دامان این صحابه بزدایند و عمر بن سعد را فرد مصلحی نشان دهند كه عبیدالله با اجبار او را به این كار گسیل داشت و حتی جان او را در معرض تهدید قرار داد.
ابن سعد گوید هنگام اعزام عمر بن سعد، عبیدالله گفت اگر او را سركوب نكنی خانهات را آتش میزنم و گردنت را قطع میكنم.(11)

در پایان اینكه عمر بن سعد به طمع حكومت ری دست به چنین جنایتی زد و عبیدالله این حكومت را با شرط سركوبی حسین علیهالسلام به او واگذار كرده بود. در این مورد دو بیت شعر به عمر بن سعد منسوب است:
| اأترُك ملك الری و الری منــیتی |
| ام ارجع مذموما بقتل الحسین(علیهالسلام) |
| و فی قتله النار التی لیس دونها |
| حــجــابٌ و مــلـــك الـــــری قـــرة عـیـنـــی |
آیا حكومت ری را در حالی كه آرزوی من است رها كنم یا نكوهش و سرزنش در قتل حسین (علیهالسلام) را پذیرا شوم كه در قتل او آتشی است و در ورای آن حجابی نیست در حالی كه حكومت ری نور چشم من است.
البته نمیتوان این مطالب را تنها به مسأله حكومت ری محدود كرد بلكه كینهها و اختلافاتی كه پدر او با علی علیهالسلام داشت و مسائل قبیلهای و ارزشهای جاهلی را هم باید بر آن افزود.
د ـ مسأله دیگری كه در ارتباط با گزارشهای ابن كثیر قابل طرح است اینكه وی پس از پایان روایات خود در مورد حادثه كربلا، شیعه و در اصطلاح خود، روافض را مورد هجوم خود قرار میدهد و میگوید بسیاری از روایاتی كه شیعه در این مورد ذكر میكند صحیح نیست. وی راوی آنها را ابو مخنف دانسته و پس از آنكه وی را ضعیف و نیز شیعه میخواند، علت استفاده از روایات او را عدم گرایش و اطلاع دیگران از این واقعه بیان میكند.
ابن كثیر آنگاه آداب و رسومی را كه شیعه در دوران آل بویه همانند بدعتهایی زشت مرسوم كردهاند، برمیشمرد و از جمله میگوید آنان همه جا را سیاه پوشانیده، عزاداری میكنند، به یاد تشنه بودن حسین آب نمیخورند، زنان روسریها را از سر خود برداشته و بر سر و صورت میزنند و هتك حرمت كرده و آداب شنیعی را رواج میدهند. آنگاه وی آداب و رسوم ناصبیان را ذكر میكند كه برعكس شیعیان در روز عاشورا غذاهای مطبوع پخته، خود را میشویند و میآرایند و لباسهای نو و فاخر میپوشند و در حقیقت آن روز را عید میگیرند و سرور و شادی میكنند. آنان این كار را برای عناد با روافض انجام میدهند.
نتیجه
از آنجا كه مورخان مكتب تاریخنگاری شام، تحت تأثیر سلایق فكری و مذهبی خود و نیز اوضاع سیاسی اعصار خویش و تمایلات حكومتهای موجود به گزارش حادثه كربلا پرداختهاند لذا استفاده از روایات آنان بدون بررسی و مطابقت با سایر منابع مورخان مكاتب تاریخی دیگر از جمله عراق، حجاز، ایران و بویژه منابع شیعی به هیچ رو نمیتواند تصویری واقعی و حقیقی از قیام امام حسین علیهالسلام به دست دهد چرا كه تنها زمانی میتوان به حقیقت یك رخداد تاریخی دست یافت كه تمامی منابع را با یكدیگر مطابقت كرد و بر اساس جرح و تعدیل و نیز توجه به وابستگیهای فكری و سیاسی آن مورخان و اوضاع سیاسی عصری كه در آن میزیستهاند مورد مطالعه قرار داد. بدیهی است بدون این امر، نگرش به یك واقعه چیزی جز یكسونگری و دیدی ناقص نخواهد بود و ما را به حقایق رهنمون نخواهد ساخت.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1ـ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب 6/231.
2ـ البدایة و النهایة 14/137.
3ـ همان كتاب 9/309 و 12/4.
4ـ همان كتاب 8/151.
5ـ همان كتاب، ص 201-204.
6ـ بنگرید به تمامی منابعی كه تاكنون ارائه شده و از مقتل الحسین(علیهالسلام) سخن گفتهاند.
7ـ ابن كثیر، همان كتاب 8/189.
8ـ ابن سعد، طبقات الكبری، جلد هشتم، مقتل حسین بن علی(علیهالسلام).
9ـ منابع قبل، همانجا.
10 ـ بنگرید به طبری 7/3064 (ترجمه پاینده)؛ شیخ مفید، الارشاد 2/118؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/189 و نیز ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین او حدیث كربلا؛ خوارزمی، مقتل الحسین.
11ـ همانجا.
تحریفات ذهبی در مورد قیام حسین (علیهالسلام)

ابوعبدالله محمّد بن احمد شمس الدین الذهبی دمشقی متوفی سال 748 قمری یكی از مورخان و محدثان بنام شافعی دمشق است كه «تاریخ اسلام» او بسیار مشهور است. تألیف او در سی جلد به چاپ رسیده و از آنجا كه شیوه او بر اساس «حولیات» یعنی سالنگاری است، درباره واقعه عاشورا و مقتل الحسین علیهالسلام در ضمن حوادث سال 61 هجری و مجلد سوم آن سخن گفته است.
1 ـ وی در ابتدا با ذكر این كه مردم كوفه به امام حسین علیهالسلام نامه نوشته و او را به شهر خود دعوت كردند، از كسانی چون ابوسعید خدری، مسیب بن نجبه فزاری، ابن عبّاس، عبدالله بن مطیع، عبدالله بن عمر، عبدالله بن جعفر یاد میكند كه سر راه امام را گرفته و یا با او مكاتبه كرده و نسبت به عواقب این اقدام به او هشدار دادهاند. سخنی كه از همه این افراد گزارش شده این است كه ای حسین! كوفیان به عهد خود وفادار نیستند، آنان همان كسانی هستند كه پدر تو را كشتند و برادرت را مسموم ساختند و تو را هم خواهند كشت.(1)
ذهبی گزارشی از پاسخ امام به آنان نمیدهد جز پاسخی كه به نامه عبدالله بن جعفر همسر زینب سلامالله علیها از سوی ایشان داده شده كه امام در آن فرمود: جدّ خود رسولالله صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیده و ناچار هستم به این سفر عازم شوم.(2)
در هیچ یك از این گزارشها سخنی از مقصد و هدف والای امام، كه همانا اجرای امر به معروف و نهی از منكر، جهاد برای احقاق عدالت، مبارزه با حكام فساق و فجار و ... باشد در میان نیست در صورتی كه امام از ابتدای سفر تا هنگام شهادت در مواقع مختلفی هدف خویش را بیان كرده و منابع نیز ضبط كردهاند.
طبیعی است شمس الدین الذهبی به عنوان یكی از مورخان بزرگ اهل سنت از طرفی خود مستقیما به ثبت این گزارشها تمایلی ندارد و از سوی دیگر، روایات خود را از دو مورخ دیگر اهل سنت یعنی ابن سعد و نیز ابن عساكر صاحب تاریخ دمشق گرفته است كه آنان نیز به عنوان تاریخنگاران برجسته مكتب اهل سنت، مسأله مهم مورد نظر را نادیده گرفته و ذكری از آن به میان نمیآورند.
2ـ روایت دیگری كه با گزارشهای مورخان دیگر، سازگاری ندارد این است كه عمر بن سعد ابی وقاص توسط فردی خبر قتل مسلم بن عقیل را به امام حسین علیهالسلام میرساند.(3) در حالی كه چنین نیست و عمر بن سعد به قولی كه به مسلم برای رسانیدن خبر قتل او داده بود عمل نكرد و امام تنها توسط حر بن یزید ریاحی كه راه بر ایشان گرفته بود از شهادت مسلم آگاه شد.(4) نكته جالبتر در این روایت این كه وقتی این خبر به امام حسین علیهالسلام رسید علی اكبر از پدرش خواست تا باز گردد و گفت مردم عراق با او حیله كرده و چون به عهد خود وفادار نیستند، شما هم مسئولیتی در برابر آنان ندارید، ولی در مقابل، فرزندان عقیل گفتند اكنون نمیتوان بازگشت و حسین علیهالسلام را به رفتن تشویق میكنند! در این حال امام از اصحاب میخواهد كه هر كس دوست دارد میتواند برگردد.(5)
گزارش ذهبی معنایی جز سست و مردد نشان دادن نزدیكترین كسان حسین علیهالسلام یعنی فرزند برومندش علی اكبر نسبت به این امر عظیم و واجب الهی در بر ندارد. البته باید افزود درخواست علی اكبر برای بازگشت در منابع دیگر ذكر نشده است.
3ـ گزارش دیگری كه ذهبی ثبت كرده، صحبت امام با كسانی است كه راه را بر او گرفتند، ایشان از آنان میپرسند آیا شما چیزی را كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از مشركان پذیرفت از من نمیپذیرید؟ آنان گفتند آن، چه بود؟ امام پاسخ فرمود وقتی از او تقاضای صلح میكردند میپذیرفت. آنان نیز جواب منفی دادند.
این روایت همانند روایت ابن عساكر مسأله تقاضا و شرط امام حسین علیهالسلام برای دیدار و بیعت با یزید را مطرح میكند(6) كه در مبحث ابن عساکر بطلان آن را روشن ساختیم.
4ـ ذهبی همانند ابن عساكر و خصیبی به ذكر غرایب و تغییراتی كه پس از قتل امام حسین علیهالسلام در نظام هستی پدید آمده میپردازد كه با آنها مشابه است ولی به چند مورد متفاوت از آن اشاره میكنیم:
1 ـ پس از قتل امام حسین علیهالسلام به مدت شش ماه آسمان قرمز بود.
2 ـ گیاهان صحرای كربلا كه سبز بودند همگی در آن روز خاكستر شدند.
3 ـ وقتی شتری را در اردوگاه كشتند گوشت آن مثل چوب شد.
4 ـ ابن عبّاس در آن روز پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دید كه شیشهای از خون در دست داشت و به ابن عبّاس میگفت این خون حسین علیهالسلام و اصحاب اوست.
5 ـ ام سلمه گریه و نوحهسرایی جنیان بر حسین علیهالسلام را شنیده است.
6ـ تمامی مردم شنیدند كه جنیان در آن روز بر حسین علیهالسلام عزاداری میكنند و اشعاری در مصیبت قتل او میسرایند.(7)

تلاش ذهبی و ابن كثیر برای تبرئه یزید از قتل امام حسین علیهالسلام
5ـ یكی دیگر از ترفندهای زیركانه مورخان شامی از جمله ذهبی و ابن كثیر مبرّا ساختن یزید از قتل امام حسین علیهالسلام است كه عمدتا كوشیدهاند بار این گناه عظیم و نابخشودنی را از دوش وی برداشته، به گردن عبیدالله بن زیاد بگذارند و چنین وانمود سازند كه وی بطور مستقل و بدون اجازه یزید به قتل امام اقدام كرده و یزید به این امر راضی نبوده است.
شمس الدین الذهبی روایاتی در این مورد ذكر میكند؛ از جمله اینكه وقتی سر امام حسین علیهالسلام نزد یزید فرستاده شد، او سر مبارك را بین دستان خویش قرار داد و میگریست و پس از سرودن شعری میگفت: اما به خدا سوگند اگر من همراه تو بودم هرگز تو را نمیكشتم. سپس امام سجاد علیهالسلام به او میگوید اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ما را چنین مغلوب و در غل و زنجیر میدید دوست داشت كه ما از آن غل رهایی یابیم، یزید نیز گفت راست میگویی و دستور داد او را از غل رهانیدند و سپس هر چه اسیران خواستند برای آنان فراهم كرده و آنان را به سوی مدینه باز گرداند.(8)
در روایت بعدی ناراحتی یزید از اقدام عبیدالله را و حتی اینكه وی بر ابنمرجانه لعنت فرستاده و همه گناهان را به گردن او میاندازد از طبری گزارش میكند و پس از آن روایت دیگری از قول امام سجاد علیهالسلام نقل میكند كه ما، در حضور یزید گریه او را هنگام دیدن سر مشاهده كردهایم و او به ما هر چه خواستیم بخشید و سپس طی نامهای به مسلم بن عقبه حاكم مدینه سفارش فراوانی نسبت به ما كرد.
(9)
ابن كثیر نیز در «البدایة و النهایة» همچون ذهبی میكوشد تا یزید را از قتل امام مبرا سازد. وی علاوه بر روایات ذهبی روایات دیگری نیز گزارش میكند؛ از جمله اینكه:
1ـ وقتی سرهای شهدا را به حضور وی آوردند گریست و گفت: من از اطاعت شما بدون قتل حسین علیهالسلام خشنودتر بودم. خداوند ابن سمیه را لعنت كند؛ به خدا سوگند اگر من در كار او بودم از او میگذشتم. خداوند حسین علیهالسلام را رحمت كند.
2ـ در روایت دیگری آمده است، خداوند ابنمرجانه را خوار كند. اگر بین او و این خاندان خویشی و قرابتی و رحمی بود با آنان چنین نمیكرد.
3ـ یزید به زهیر بن قیس كه سرهای شهدا را آورده بود صلهای نداد و هنگامی كه یحیی بن حكم برادر مروان، شعری در تجلیل از عبیدالله و اقدام او سرود بر سینه او زد.
4ـ در روایتی دیگر از مهربانی یزید نسبت به امام سجاد علیهالسلام سخنها گفته میشود كه یزید هیچ غذایی در ظهر و شام نمیخورد مگر آن كه علی بن الحسین علیهالسلام را با خود همغذا میكرد. و وقتی خواست اهل بیت و اسرا را به مدینه باز گرداند به او گفت: خداوند سمیه را تقبیح و خوار نماید، به خدا سوگند اگر من كنار پدرت بودم چیزی نبود كه از من بخواهد و من به او ندهم و تا حد توان از او مرگ را باز دارم حتی اگر به هلاكت بعضی از فرزندان من منجر میشد ولی خداوند چنین خواسته بود كه دیدی، آنگاه مال فراوانی به آنان بخشید و بهترین لباسها را پوشانیده و به فرستاده خود نسبت به آنان سفارش نمود.
ابن كثیر پس از ذكر این روایات میگوید این امر، گفتههای روافض (شیعیان) را رد میكند كه میگویند اسیران را بر شترهای برهنه بدون پالان و جهاز سوار كردند و لباسهای آنان به گونهای پاره بود كه پشت و مقابل آنان دیده میشد. سپس در پایان، خود اظهار میدارد كه یزید به كشتن امام حسین علیهالسلام راضی نبود و آنچه به گمان میآید اینكه اگر قبل از آنكه امام كشته شود یزید اطلاع مییافت او را رها میكرد.(10)

دلائل باطل بودن ادعای ذهبی و ابنكثیر
1ـ یزید برای گرفتن بیعت از امام حسین علیهالسلام در همان ابتدا به حاكم مدینه نوشت كه یا از او بیعت بگیر و یا سر از تن او جدا كن و برای من بفرست(11)؛ به عمرو بن سعید دستور میدهد به بهانه انجام حج با گروهی به مكه رفته، حسین(علیهالسلام) را دستگیر كند و نزد او بفرستد و اگر امتناع كرد او را بكشد.(12)
2ـ عبیدالله بن زیاد لحظه به لحظه، حركت امام به سوی عراق و نیز گزارشهای رسیده از عمر بن سعد و برخورد او با سپاه امام حسین علیهالسلام و كشته شدن آن حضرت را به اطلاع یزید میرسانید كه مكاتبات او با یزید ثبت شده است(13)، پس نمیتوان پذیرفت كه یزید از این حادثه بیاطلاع بوده است.
3ـ مسأله چوب زدن یزید بر دهان مبارك امام حسین علیهالسلام در تمامی منابع شیعه و سنی مضبوط است(14) كه این امر نشاندهنده سرور وی نسبت به قتل آن حضرت است!
4 ـ یزید هنگامی كه با چوب به دهان امام حسین علیهالسلام میزند اشعاری میخواند كه در آن سرور خویش را از گرفتن انتقام اجداد خود (بنی امیه) در روز بدر كه به دست علی علیهالسلام كشته شدند، بیان میكند.(15)
5 ـ یزید دستور داد برای عبرت همگان سرهای مبارك شهدا و نیز سر امام حسین علیهالسلام را سه روز بر دروازههای دمشق و نیز جامع اموی آویزان كنند.(16)
6ـ خطبههای كوبنده حضرت زینب در مقابل یزید و افشاگریهای او در مورد اینكه یزید میكوشد تا نور اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را خاموش كند و نیز كینههایی كه او از گذشته در دل دارد و مسائل دیگر میتواند وضعیت این تحریفات را روشنتر كند.(17)
7 ـ هنگامی كه خبر اعزام كاروان اسیران كربلا و سرهای شهدا در دمشق به یزید رسید، وی دستور داد تا شهر را آذین بسته و بیارایند و زنان و مردان همگی برای تماشای كاروان حاضر شوند.(18)
8 ـ یزید با سرور و شادی به امام سجاد علیهالسلام و زینب كبری(علیهاالسلام) میگوید دیدید كه خداوند چگونه شما را خوار و ذلیل ساخت.(19)
9ـ در روایت دیگری یزید به علی بن الحسین علیهالسلام میگوید ای علی، پدر تو خویشی مرا قطع كرد و حق مرا نشناخت و در حكومت با من به نزاع برخاست و خداوند نیز با او چنین كرد كه دیدی.(20)
10ـ از همه این مسائل مهمتر اینكه نباید از گرایش مورخان شامی و اهل سنت به حاكمان اموی و احترامی كه نسبت به معاویه و فرزندش یزید قائل هستند غافل شد و دیگر اینكه دورههایی كه این مورخان شامی در آن میزیستند، جریان تاریخنگاری را بدان سو كشانیدند كه از آن سخنها گفتیم.
11ـ نكته آخر اینكه ممكن است واقعا یزید برای عوامفریبی و تبرئه خود به چنین اقداماتی نیز متوسل شده باشد و مورخان وابسته اموی به آن پر و بالهایی داده باشند.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1ـ هدایة الكبری 4/5-9، این روایات در بیشتر منابعی كه تاكنون ذكر كردهایم آمده است.
2ـ پیشین، همانجا.
3ـ پیشین 4/11.
4ـ مسعودی، مروج الذهب 3/66.
5ـ تاریخ الاسلام 4/11.
6ـ همان 4/15.
7ـ همان 4/18-15.
8ـ همان 4/19.
9 ـ همان 4/21.
10 ـ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/196، 202، 203.
11ـ ابن اعثم كوفی، الفتوح 5/18.
12 ـ شیخ مفید، الارشاد 67 و 68.
13 ـ ابن اعثم كوفی، همان كتاب 5/69 و 147.
14ـ طبری، تاریخ الطبری 6/267؛ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ 4/35؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/192.
15 ـ پیشین، همانجا.
16ـ خوارزمی، مقتل الحسین 2/75؛ ابن كثیر، همان كتاب 8/204.
17ـ بنگرید به: طبرسی، الاحتجاج، جلد دوم؛ مجلسی، بحارالانوار، جزء 45 از مجلد پانزدهم؛ ابن طیفور، بلاغات النساء؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین او حدیث كربلا.
18ـ مجلسی، بحارالانوار 45/124-128؛ باقر شریف القرشی، حیاة الامام حسین(ع) 3/368.
19 ـ ابن كثیر، همان كتاب 8/194.
20 ـ پیشین، همانجا.
تحریف قیام امام حسین (علیهالسلام) در روایات ابن عساكر

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبةاللّه شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمینهای اسلامی به دست آورد.(1) ابن عساكر در دوران حكومت ایوبیان در شام میزیست. در این دوران با تسلط ملك نورالدین محمود زنگی، ملك عادل و سلطان صلاح الدین ایوبی، مكتب اهل سنت سكاندار صحنه سیاست بود و تنازعاتی كه در این دوران با فاطمیان شیعی مصر وجود داشت بسیاری از متفكران و علمای حدیث و تاریخ اهل سنت را به میدان كشانید و حكومتهای وقت نیز با حمایت خود از آنان مسیر تاریخنگاری در شام را به همان گونهای كه تمایل داشتند جهت دادند.
ابن عساكر نماینده این طبقه و سرآمد آنان بود ولی چندان وقعی به تمایلات حكومت نمیگذاشت و به نظر میرسد به عنوان یك مورخ منصف، به رغم جو نامساعد زمانی رسالت خود را بخوبی انجام داد. وی از ائمه شیعه بویژه امام علی، امام حسن و امام حسین(علیهمالسلام) با احترام فراوان یاد كرده و به ذكر فضائل آنان میپردازد. او در عرصه علم و فقه و حدیث یكهتاز میدان بود و شاگردان و راویان فراوانی داشت كه هر كدام برای خود در عالم اسلامی وزنهای محسوب میشدند. چنانكه تراجمنویسان گویند چهل سال از عمر خود را به تصنیف گذرانید و بیش از 20 سال عمر خود را در مسافرتهای علمی به مصر، بغداد، كوفه، ایران و ... سپری كرد و افزون بر یكصد تألیف از خود بر جای گذاشت.(2)
از مهمترین نوشتههای ابن عساكر، «تاریخ مدینه دمشق» است كه در هشتاد جلد تألیف شده است.
وی تألیف خود را، كه در برگیرنده تاریخی عمومی از سدههای صدر اسلام بویژه دمشق است، از آغاز بنای این شهر در تاریخ شروع كرده و پس از آن به شرح زندگی صحابه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، تابعان، محدثان، مشاهیر و علمای اسلام تا سده ششم هجری میپردازد. شیوه كار او شباهت فراوانی با تاریخ بغداد خطیب بغدادی دارد و ذهبی نیز در تاریخ اسلام تا حدودی از او پیروی كرده است.
وی یكی از مجلدات تاریخ دمشق خویش را به شرح حال امام حسین(علیهالسلام) و قیام وی اختصاص داده كه توسط محمّدباقر محمودی به سال 1970 در یك جلد مستقل در بیروت با عنوان «ترجمه ریحانة رسولاللّه الامام الشهید حسین بن علی بن ابیطالب(علیهالسلام) من تاریخ دمشق لابن عساكر» به چاپ رسیده است. این جزء بسیار مفصل و طولانی، و قریب 400 صفحه چاپی در قطع رحلی است.(3)
ابن عساكر به رغم تمایلات دینی و مذهبی خود، بر خلاف سایر تاریخنگاران اهل سنت در شام، تقریبا قیام امام حسین(علیهالسلام) را با بیطرفی گزارش كرده ولی نقاط ضعف و تحریفات فراوانی در آن به چشم میخورد كه در این مبحث به آنها اشاره خواهیم كرد.
ادامه مطلب
تحریف در کتب تاریخی شامیان

با فتح شام در سال هفدهم هجری و پذیرش اسلام از سوی مردم این سرزمین، خلیفه اول و دوم برای تبلیغ و گسترش آیین اسلام و نیز آموزش قرآن و احكام دینی، تعدادی از صحابه بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قاریان مدینه را به این سرزمین اعزام داشتند. دیری نپایید كه گروه صحابه و تابعان به سوی شهرهای دمشق، حلب، حِمص و حَماة روان شدند. این مسأله علاوه بر حضور بسیاری از صحابه در فتح شام بود كه به گفته ابن سعد 113 نفر بودند.1
شهر حمص در جنوب دمشق، محل ملاقات و پیوستن اصحاب رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) به یكدیگر بود. «ابن مسلم خولانی» داخل مسجد حمص شد كه در آن سی تن از ریش سفیدان اصحاب را دیده بود و «كثیر بن مرّة الحضرمی» هفتاد بدری از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در آنجا ملاقات كرده بود. آنان مقدمه لشكر اسلامی بوده و در آموزش فقه و قرآن در این سرزمین نقش مهمی داشتند.
بسیاری از تابعان در شام از «عبادة بن صامت»، «ابی درداء» و «معاذ بن جبل» فقه و از دیگران حدیث آموختند. این عده در پی درخواست اولین حاكم دوران اسلامی دمشق یعنی «یزید بن ابی سفیان»، از عمر بن خطاب خلیفه وقت به این سرزمین اعزام شده بودند.2 علاوه بر صحابه، بسیاری از فرزندزادگان ائمه بزرگوار شیعه نیز در شهرهای شام سكونت گزیده و در طی سدههای اول و دوم هجری در این سرزمین به دیار باقی شتافتند كه مزار و آرامگاه آنان همواره مورد توجه مردم قرار میگرفت.
با توجه به فراوانی صحابه و زادگان ائمه و نیز احداث و ایجاد بقعههای متبرك و ساختمانها و به دنبال آن ساخت مساجد و مدارس برای تعلیم قرآن و حدیث و فقه، جریانی برای ثبت شرح حال و سرگذشت این افراد و توصیف آن بقعهها و اماكن مذهبی، یعنی تراجمنویسی و تاریخ محلی، پدید آمد و همین امر بعدها باعث ایجاد مكتب تاریخنگاری گستردهای شد كه نه تنها از مكاتب تاریخنگاری حجاز و عراق كمتر نبود، بلكه گوی سبقت را نیز در بعضی از سدهها از آنان میربود.
نخستین كسی كه كوشید، تاریخ گذشتگان و اعراب جاهلی را در این سرزمین احیا كند، «معاویة بن ابی سفیان» بود. چون وی همواره شیفته و فریفته وابستگیهای حسَبی و نسَبی خود و زنده كردن ارزشهای قبیلهای و قومی اعراب جاهلی و شاهان و سلاطین گذشته شبه جزیره بود؛ لذا كسانی را برای خواندن تاریخ پیشینیان و ثبت و تحریر شكوه و عظمت شاهان این سرزمین از یمن به دمشق فرا خواند. به گفته سامی الدهان «عبیده بن شُرَیه الجُرهُمی»، كه در سال هفتاد هجری درگذشت، از جمله محققانی بود كه برای نوشتن تاریخ عمومی این سرزمین دعوت گردید. متأسفانه تألیف او با عنوان «كتاب الملوك و اخبار الماضی» امروزه در دست نیست. كسانی چون الاوزاعی متوفی 157 هجری و ولید بن مسلم نیز چندین اثر تاریخی نوشتند كه هیچ كدام از آنها باقی نماندهاند.3
جریان تاریخنگاری اسلامی در دوران خلافت امویان به ویژه «ولید و هشام بن عبدالملك» رشد و گسترش یافت؛ اینگونه تواریخ بر اساس خواست و تمایل خلفای اموی، كه به شدت با بنی هاشم و به ویژه اهل بیت و شیعه خصومت و دشمنی داشتند، به نگارش درمیآید. هر چند كه از آن كتابها در سدههای دوم و سوم هجری چیزی در دست نیست، ولی بیشتر آثار و روایات ایشان در منابع مورخان سدههای بعدی دستمایه كار تاریخنگاری آنان گردید.
با انتقال خلافت به بغداد، حدود یك قرن، تاریخنگاری در شام سستی گرفت تا این كه دوباره جانی تازه یافت لیكن تاریخنگاران این دوران به تألیف تاریخ عمومی اسلام كمتر علاقهای نشان داده و بیشتر به تاریخنگاری محلی پرداختند؛ كسانی چون ابن زوریق تنوخی4، الرَّبعی5، الخولانی6، ابن عدیم7، ابن عساكر8، ابن علی جراده9، ابن ابی طی10، ابن ابی ایاس و ابن ایاس11 در سدههای پنجم و ششم هجری تاریخنگاری شام را چهرهای دیگر بخشیدند. بعضی از آنان چون ابن ابی طی شیعه بوده و تاریخ تشیع در این سرزمین را بخوبی به تصویر كشیدند.

مكتب تاریخنگاری اسلامی در شام با تألیف كتاب هشتاد جلدی «تاریخ مدینه دمشق» ابن عساكر (م 571) اوج بیشتری گرفت. این اثر شگفتانگیز، علاوه بر اهمیت آن درباره دمشق، منبع بسیار مهمی نیز برای تاریخ اسلام تلقی میگردد كه مجلدات مستقلی از آن درباره زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی بن ابیطالب و امام حسین(علیهماالسلام) تصحیح شده و به چاپ رسیده و بسیار قابل توجه است. ابو شامه در قرن هفتم آن را در پانزده جلد و ابن منظور در همان سده آن را در سی جلد خلاصه كردند. دیری نپایید كه در سده هشتم، جریان تاریخنگاری عمومی اسلامی در شام رشد كاملی یافت. كسانی چون «الذهبی» متوفای 748 ه.ق به تألیف تاریخ حجیم و گستردهای در سی جلد با عنوان «تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام»12پرداخته و بر اساس شیوه سالنگاری به ثبت حوادث تاریخ اسلام از دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا هنگام حیات خویش و نیز شرح سرگذشت و تراجم صحابه، مشاهیر و بزرگان اسلامی كه در هر سال وفات یافته بودند اقدام كرد. وی در مجلد سوم كتاب خود به بررسی حوادث سال 61 تا 80 هجری پرداخت و نمایی كلی از قیام امام حسین (علیهالسلام) به دست داد.
مورخ مشهور دیگر این عصر «ابن كثیر دمشقی» (م 774 ه ق) بود كه به تألیف یك تاریخ عمومی اسلامی دست زد و آن را «البدایة و النهایة»13 یعنی آغاز و انجام نام نهاد. وی سلسله حوادث تاریخ اسلام را از ابتدا آغاز كرد و در چهارده مجلد منظم ساخت. در هشتمین مجلد آن هنگام ذكر حوادث سال 60 هجری مبحث مفصل و مستقلی را به قیام حسین(علیهالسلام) اختصاص داد.
تاریخنگاری شام در قرن هشتم و نهم و دهم دوباره به شیوه تاریخ محلی بازگشت و كسانی چون اربیلی 14، هروی 15، ابن حورانی16، ابن شاكر كتبی17، ابن رجب حنبلی18، ابن عبدالهادی 19، ابن طولون 20، ابن شحنه 21، ابن شداد 22، ابن عمری23، ابن عماد حنبلی 24، ابن البقاء بدری25، طباخ الحلبی26، عظیمی الحلبی 27، كامل الغزی 28، و ... به تألیف تواریخ محلی شام اقدام كردند.
بعضی از آن مورخان در مباحثی كه در باره شرح مكانهای مذهبی و بویژه منتسب به شیعه ارائه كردند، گزارشها و اطلاعات قابل توجهی را در مورد خاندان وحی و نبوت و نیز اهل بیت امام حسین(علیهالسلام) در دوران اسارت در شام، ورود سرهای شهدا به دمشق، حضور اسیران در بارگاه یزید، محل قرار گرفتن سرهای شهدا، و نیز رأس الحسین(علیهالسلام)، اماكن و بقعههای متبرك منسوب به شیعه چون باب الصغیر، مقبره زینب كبری، و رقیه، مشهد المحسن و مشهد الحسین در حلب و مسائل دیگری كه با فاجعه كربلا مرتبط بود به ثبت رسانیدند.
بدیهی است تألیفات گسترده و فراوان این سرزمین، كه با افكار و عقاید مكتبی و مذهبی مخصوص به خود نگاشته شده، در مورد قیام حسینی و فاجعه عاشورا خالی از تحریف نیستند و بررسی همه آنها نیز با آن حجم وسیع، نیاز به یك تألیف گسترده و مستقل دارد. نگارنده در این مبحث تنها به ذكر دیدگاه چهار تن از مورخان، كه هر كدام گرایش سیاسی و مذهبی خاصی داشته و وابسته به تفكر خاصی بودهاند، میپردازد؛ اینان عبارتند از:
1ـ ابی عبدالله حمدان الخصیبی(متوفی 334 ه.ق) صاحب كتاب «الهدایة الكبری» به عنوان شاخص غُلاة شیعه.
2ـ ابن عساكر دمشقی(متوفی 571 ه.ق) صاحب «تاریخ مدینه دمشق» از علمای شافعی و تقریبا بیطرف اهل سنت.
3ـ شمس الدین الذهبی(متوفی 748 ه. ق) صاحب «تاریخ اسلام» و «وفیات المشاهیر و الاعلام» به عنوان شاخص یك مكتب اهل سنت.
4ـ ابن كثیر دمشقی(متوفی 774 ه.ق) صاحب «البدایة و النهایة» به عنوان شاخص تاریخنگاری وابسته اموی و شاگرد ابن تیمیه بنیانگذار فكری مكتب وهابیت.
«اصغر قائدان»
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1 ـ ابن سعد، طبقات الكبری، 7/115-111.
2 ـ نجدة خماش، الشام فی صدر الاسلام، 5624؛ احسان عبّاس، تاریخ بلاد الشام، 7/243-222.
3 ـ تاریخنگاری در اسلام، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، ص 106.
4 ـ متوفی 442 هجری در شهرك معرة النعمان است. كتاب وی كه در باره حوادث قرن پنجم هجری و فتوحات تركان و هجوم فرانكها به سرزمین شام و بویژه جلب است از بین رفته، ولی ابن ندیم در زبدة الحلب از آن بهره برده است.
5 ـ متوفی 444 هجری، كتابی در باب تاریخ دمشق نوشته كه ابن عساكر از آن بهرههای فراوانی برده است.
6 ـ متوفی 365 هجری، كتابی به نام تاریخ داریا نوشته كه در سوریه به چاپ رسیده است.
7 ـ متوفی 660 هجری، كتابی عظیم در باب حلب نوشت و در آن تاریخی مفصل از شام در صدر اسلام تا قرن هفتم ارائه داد. كتاب او با نام بغیة الطلب فی تاریخ الحلب توسط سهیل زكار در 1988 در دمشق به چاپ رسید.
8 ـ متوفی 571 هجری مؤلف مشهور تاریخ مدینه و دمشق است كه در هشتاد جلد تألیف شده و جز بخشی از آن امروزه بر جای نمانده كه توسط صلاح الدین المنجد در دمشق به سال 1371 ق چاپ شده است.
9 ـ متوفی قرن ششم هجری است كه كتابی در باب حلب نوشته و ابن ندیم از اثر او بهرههای فراوان برده است.
10 ـ متوفی 630 هجری، از شیعیان مشهور حلب بود كه بیش از ده كتاب تألیف كرد كه یكی از آنها معادن الذهب امروزه موجود است و سایر آثار او در تألیفات متأخران مورد بهرهبرداری قرار گرفته است.
11 ـ متوفی 555 هجری، ذیل تاریخ دمشق را نوشت كه توسط سهیل زكار در بیروت به سال 1403 به چاپ رسید.
12 ـ كتاب شمس الدین الذهبی با تحقیق عمر عبدالسلام تدمری در دارالكتاب العربی بیروت به سال 1410 به چاپ رسید.
13 ـ این كتاب در ده جزء و پنج مجلد در دارالفكر بیروت به سال 1398 تجدید چاپ شد.
14 ـ متوفی 726 هجری است. بخشی از تألیف او در مورد دمشق در دارالكتاب الظاهریة موجود است و هنوز به چاپ نرسیده است.
15 ـ هروی به شرح مزارات و بقاع متبركه شیعه در شام پرداخت. كتاب وی با نام زیارات الشام در دمشق به چاپ رسید.
16 ـ متوفی سده ششم هجری، زیارات الشام او در دمشق به سال 1981 م به چاپ رسید. این كتاب به شرح زندگی نامه صحابه، امامزادگان، سادات، صوفیه و عرفای سوریه پرداخته و تقریبا از كتاب هروی تقلید كرده است.
17 ـ متوفی 764 هجری، یك تألیف گسترده در باره مشاهیر اسلام با عنوان فوات الوفیات به رشته تصنیف درآورد كه در سال 1951 م توسط محی الدین عبدالحمید در قاهره به چاپ رسید. تألیفی نیز در تاریخ دمشق داشت.
18 ـ متوفی 795 هجری، در مورد مشاهیر فرقه خود یعنی حنابله تألیفی نگاشت كه با عنوان طبقات الحنابله در دمشق به چاپ رسید.
19 ـ متوفی 909 هجری و از مورخان شیعی شام است. وی كتابی با نام ثمار المقاصد فی ذكر المساجد در باره تاریخ مساجد دمشق و مشاهیری كه آنها را احداث كرده بودند نگاشت كه توسط محمّد اسعد طلس در بیروت به سال 1361 ق به چاپ رسید.
20 ـ متوفی 953 هجری در تاریخ صالحیه كتابی با نام القلائد الجوهریه فی تاریخ الصالحیه نوشت كه در سال 1956 م توسط محمّد احمد دهمان در دمشق چاپ شد.
21 ـ كتاب او با نام الدرالمنتخب من تاریخ الحلب در دمشق به سال 1404 ق چاپ شد.
22 ـ عزالدین محمّد بن علی بن ابراهیم بن شداد، الاعلاق الخطیرة فی ذكر امراء الشام و الجزیره، حققه یحیی ذكریا عباره، دمشق، وزارة الثقافه 1991 م.
23 ـ فضلاللّه بن عمری در مورد مساجد دمشق بویژه جامع اموی تألیفاتی داشت كه یكی از آنها به نام الجامع الاموی توسط محمّد مطیع الحافظ به چاپ رسید.
24 ـ ابوالفلاح عبدالحی بن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، دارالفكر، 1399 ق.
25 ـ ابن البقاء عبداللّه البدری (قرن نهم)، نزهة الانام فی محاسن الشام، بیروت، دارالرائد، 1980 م.
26 ـ محمّد راغب طباخ الحلبی، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، صححه محمّد كمال، حلب، دارالقلم العربی، چاپ دوم 1408 ق.
27 ـ محمّد بن علی عظیمی الحلبی (م 556)، تاریخ الحلب، تحقیق ابراهیم زعرور، دمشق، 1984 م.
28 ـ كامل الغزی البابی الحلبی، نهر الذهب فی تاریخ الحلب، تحقیق شوقی شعث، محمود الفاخوری، حلب، دارالقلم العربی، 1412 ق.
تحریف فلسفه سیاسى امامت و واقعه کربلا

امامت اصیلترین فلسفه سیاسى اسلام است، كه متكلمان شیعى در تعریف آن گفتهاند:
"الامامة ریاسه عامه فى امور الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابه عن النبى(1)؛ امامت یعنى ریاست عمومى در امور دین و دنیاى مردم به عنوان جانشینى پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)"
امام حسین(علیهالسلام) ضمن نامهاى كه توسط مسلم بن عقیل براى مردم كوفه فرستاد فرمود:
«فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب والقائم بالقسط و الدائن بدین الحق(2)؛ به جان خودم سوگند، امام مسلمانان تنها كسى است كه به قرآن عمل كند و عدالت را بر پا دارد و تسلیم دین حق باشد.»
امام هشتم(علیهالسلام) نیز در كلام بلندى به تبیین هویت و منزلت منصب امامت پرداخته، در فرازهایى از آن مىفرماید:
«... امام بسان خورشید تابانى است كه نورش جهان را فرا مىگیرد و در افقى است كه دیدهها و دستها بدان نرسند. امام ماه تابنده و چراغ فروزنده و نور طلوع كننده و اختر رهنمایى است در تاریكیهاى شب و دلیل هدایت و نجاتبخش از هلاكت است. امام ابرى است بارنده و بارانى است تند و آسمانى است سایه بخش و زمینى است هموار و چشمهاى است جوشان و غدیر و بوستان است. امام امینى است رفیق و پدرى است مهربان و برادرى است همزاد و چون مادرى، براى فرزند كوچك، دلسوز و پناه بندههاى خداست.امام، امین خداست در زمین و میان خلقش، و حجت اوست بر بندههایش و خلیفه اوست در بلادش و فراخوان به خدا و مدافع حریم الله است. امام از گناهان پاك و از عیوب پیراسته است، به علم مخصوص، و به بردبارى موسوم است. نظام دین و عزت مسلمین و خشم گیرنده بر منافقین و عامل نابودى كفار است.
امام، یگانه روزگار خود است، هیچ كس همپایه او نیست و دانشمندى، همسنگ او نیست، براى او، عوض، مانند و نظیرى در عالم، وجود ندارد.
داراى همه فضایل است، كه حضرت وهاب به وى ارزانى داشته، بدون این كه آنها را طلبیده یا كسب كرده باشد. كیست كه به معرفت امام برسد و كنه وصفش را بفهمد؟ هیهات، هیهات! عقلها، گمند و خاطرهها، سرگردان و خردها، حیران و سخنرانان، زبان بسته و شاعران، دلخسته و ادیبان، درمانده و بلیغان، لال و دانشمندان، خاموش و سرافكنده از وصف یك مقام یا یك فضیلت او، همه به ناتوانى و تقصیر از آن، اعتراف دارند تا چه رسد به توصیف كلیت امامت یا تعریف كیفیت آن، یا كجا رسد به این كه كسى باشد كه جاى او را بگیرد یا آثار وجودش را داشته باشد چگونه چنین باشد؟ با این كه او، بسان ستارهاى است كه از دسترس دستیازان و شرح وصف كنندگان به دور است. آیا مىپندارند كه امام، در غیر خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یافت مىشود؟ به خدا سوگند كه خودشان،(در این ادعا) دروغگویى خود را تصدیق مىكنند... .»(3)بنابراین اگر امام، عامل به كتاب و قائم به قسط و یگانه دوران و بى همتاى زمان و معصوم از گناه است و مفسر قرآن و قرآن مفسر او، پس چگونه ممكن است مردم، معاویه و یزید و امثال آنها را به امامت بپذیرند؟!
از این رو بذر این انحراف در سقیفه پاشیده شد و اصل امامت، تحریف و به جاى آن خلافت نشست و برخى از آخوندهاى دربارى به تفسیر اولى الامر پرداخته و تا بدانجا پیش رفتند كه مدعى شدند: اولى الامر كسى است كه به قدرت دست یابد، گرچه با سر نیزه و كشتار بى گناهان، و بدین سان فضایى به وجود آوردند تا یزید نیز بتواند بر اریكه قدرت اسلام و جانشینى پیامبر، دست یازد و به نام دین حكم براند و امام مسلمانان خوانده شود!
"سید موسى میرمدرس"
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1- العلامه الحلى، الباب الحادى عشر، ص69.
2- الكامل فى التاریخ، ج3، ص386/ الارشاد، ص205.
3- تحف العقول (با ترجمه) ص463 ـ 464.
فلسفه عزادارى و گريه براى امام حسين(ع)
حامد منتظرى مقدم
با گذر زمان، اين نكته به روشني معلوم شد كه امام حسين(عليه السلام) و يارانش، مردان «پيروزِ» كربلا بودند. در كربلا، گرچه آنان، جان باختند; اما اسلام را حياتي دوباره بخشيدند، رسمِ ستم ستيزي را به جهانيان آموختند، و خود نيز به فيض بزرگ شهادت دست يافتند. همچنين، آنان براي هميشه تاريخ، در نگاه دين مداران و عدالت خواهان جايگاهي شكوهمند يافتند و محبوبِ دلهاي مؤمنان شدند.
با اين حال، قيام پيروزمندانه امام حسين(عليه السلام)در عاشوراي سال 61 هجري، با نثار خونهاي پاك عزيزان، بي قراريهاي كودكان، بي پناهيهاي بانوان، و يا صحنه هايي آكنده از «مصيبت» و «مظلوميت» رقم خورد. بر اين اساس، يادآوري اخبار آن قيام خونين، همواره عواطف انسانها ـ مسلمان و نامسلمان ـ را به تأثر واداشته،2 و در طول تاريخ به برپايي عزاداري ـ با شكلهاي گوناگون ـ انجاميده است. از اين رهگذر، پس از گذشت چهارده قرن و اندي، همچنان درس هاو پيامهاي آن قيام تازه و زنده مانده است.
اين همه در حالي است كه از ديرباز تاكنون، همواره مخالفاني نيز وجود داشته اند كه عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را انكار كرده و يا درباره آن شبهه و ترديد روا داشته اند. ايشان، گاهي كوشيده اند تا مشروعيتِ عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را نفي كنند3 و گاهي نيز كاركردهاي اجتماعي آن را زير سؤال برده اند.
امروزه، عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) بيشتر با شكل اخير از ترديد و انكار، و با اين گونه شبهات مواجه است: چرا بايد براي حادثه اي كه قرنها از وقوع آن گذشته، عزاداري و گريه كنيم; سياه پوش كردن كوچه و بازار و محافل و بر سر و سينه زدن تا كي؟ آيا نمي شود ياد حادثه عاشورا را با شيوههاي نو همانند برگزاري همايش و كنفرانس مطبوعاتي و... گرامي داشت؟4 همچنين، گاهي اين چنين، پرسش مي شود: اگر امام حسين(عليه السلام) با حركت خود در روز عاشورا، پيروز و برنده واقعي ميدان بود، چرا شيعيان و محبّان آن حضرت به جاي جشن و سرور، گريه و عزاداري مي كنند؟5
روي هم رفته، پرسشها و شبهات ياد شده را مي توان در دو سؤال اساسي زير خلاصه كرد:
1. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چيست؟ (سؤال از چيستي);
2. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چرا برپا مي شود؟ (سؤال از چرايي).
در اين نوشتار، افزون بر پاسخ گويي به دو سؤال مزبور، با توجه به اينكه عزاداري در اساس، بر پايه گريه كردن استوار بوده، و با توجه به اينكه در روايات، پاداش عظيمي براي گريه بر امام حسين(عليه السلام) بيان شده است، به پرسش زير نيز پاسخ گفته مي شود:
3. گريه بر امام حسين(عليه السلام) چيست و بر چه گونه هايي است؟ و در اساس، چرا بر امام حسين(عليه السلام) مي گريند؟ (سؤال از چيستي و چرايي).
در ادامه اين قسمت از نوشتار، سؤالات ياد شده در سه بخش پاسخ داده مي شود:
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
عوامل تحريف در تاريخ عاشورا
محمد صحتى سردرودى
تحريف تباكى
از حرفهاى عجيب و غريبى كه پيرامون عزادارى گفته شده، يكى هم آن حرفى است كه از تحريف معناى «تباكى» سرچشمه گرفته است؛ به اين ترتيب كه مىگويند:
«در لفظ تباكى هم اشاره فرموده كه ترتّب ثواب اخروى، موقوف بر گريه حقيقى نيست بلكه همين كه قاصد، گريه است و خود را به صورت گريه كنندگان وامىدارد همان ثواب گريه را دارد. در تمام عبادات حقيقت مطلوب است ولى در دعات حسينيّه دائره وسيع است و لعلّ از اين جهت مرحوم شيخ جعفر صاحب خصائص الحسينيه - طاب ثراه - رياء را در گريه، در عزادارى حضرت امام حسينعليه السلام جايز مىدانست.»1
به راستى كه باوركردنش بسيار سخت است و اگر اين سخن تنها در ميان عوام بود و انسان تنها از دهان مردم مىشنيد، به هيچ وجه باور نمىكرد. اما مىبينيد كه در كتابها هم نوشته شده است و نويسنده نه فقط خود قائل به اين قول عجيب و غريب است كه شيخ جعفر شوشترى را نيز هم رأى خود مىداند و براى تثبيت تحريف خود، به فتواى وى نيز استناد مىجويد و گمان مىبرد كه كلمه تباكى در حديث مىتواند مبنى و مستند افتاء به تجويز ريا در عزادارى امام حسينعليه السلام باشد!
اگر مرحوم شيخ جعفر نيز چنين فتواى عجيبى داده باشد، بىگمان در بالاى منبر و در هنگام روضه خوانى بوده و چنان از گلاب گريه مدهوش بوده كه عشق و عاطفه را به جاى شرع و عقل گرفته تا فتواى آنچنانى را داده است. و اگر در حال عادى و با تمركز حواس اين فتوا را داده باشد، بىگمان منظورش از ريا معناى مصطلح ريا نبوده بلكه معناى لغوى ريا (نشان دادن كار به ديگران) بوده است و البته اين احتمال دوم، صحيحتر و به شخصيّت علمى شيخ جعفر شوشترى نزديكتر است.
با آن همه آيات محكم در قرآن مجيد و با آن همه روايات صحيح و معتبر در متون اسلامى، كه همگى حاكى از لزوم اخلاص و قبح و گناه ريا و.... است، چگونه مىتوان چنان سخن سخيفى گفت و ريا را كه در فرهنگ اسلامى «شرك خفى» خوانده شده است، جايز دانست؟!
از اين واقعيّت تلخ هم نبايد گذشت كه بسيارى از «تحريفات عاشورا» معلول عوام زدگى برخى از گويندگان مذهبى است. اين فاجعه گاهى تا آنجا به تباهى و فساد مىكشد كه مىبينى آنها پيش از هر چيز در فكر اين هستند كه ببينند عوام چه مىخواهند و از نقل كدام داستان يا افسانهاى بيشتر خوشحال و خشنود مىشوند و هميشه در اين دايره تنگ و تاريك به سر مىبرند كه از دهان مردم مىگيرند و به گوش مردم مىدهند و هميشه اين دور و تسلسل را تكرار مىكنند و هيچ هم خسته نمىشوند و چه بسيار كتابهايى كه با عناوينى چون مجالس و مقاتل به همين ترتيب نوشته شده است كه مدارك و منابعى جز لسان الواعظين و اسماع السامعين ندارند؛ نخست بدون انديشه گفته شدهاند و سپس باز بدون انديشه و تنها به همين دليل كه مقبول طبع عوام بوده، نوشته شدهاند! دردا و دريغا كه اينان با ساختن تحريفات و با پرداختن به افسانهها و اكاذيب، فرهنگ مردم را به تباهى مىكشند و با تفسير نادرست «تباكى» عمل شنيع تزوير و ريا را تجويز و ترويج مىكنند و ناخواسته آتش به دين و دنياى خود مىزنند، غافل از اينكه به قول رساى آن شاعر:
بر تواضعهاى مردم تكيه كردن، ابلهى است
پاى بوس سيل، از پاى افكند ديوار را
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
کندوکاوی در خرافات و تحریفات عاشورا
سیدمحمود طباطبایینژاد و امیرحسین ملکپور
اشاره
خوشبختانه با افزایش سطح آگاهی عمومی، طرح مطالب خرافی درباره واقعه عاشورا به حداقل رسیده است، به نحوی که بسیاری از مردم هنگام مواجهه با روضهها و مصیبتهایی که خوانده میشود در سند و صحت آن دقت میکنند.
اما با همه این دقتها باز هم هستند مداحانی که برای بازارگرمی و به اصطلاح گرمکردن مجالس خود، به روایتهای شاذ و مقاتل متأخر و بدون اعتبار متوسل میشوند و نتیجه آن بیان مطالب خرافی نظیر برپایی مجلس عروسی حضرت قاسم(ع)، حجلهبندی و حنابندان و کوبیدن سر به کجاوه توسط زینب(س) است.
برای بررسی و شناخت انحرافات و خرافههایی که وارد مقاتل شدهاند، گروه آیین و اندیشه فارس محرم سال گذشته میزگردی با حضور حجج اسلام سیدمحمود طباطبایینژاد و امیرحسین ملکپور، اعضای گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) برگزار کرد که نظر به اهمیت مباحث مطروحه، گزیدهای از آن بار دیگر منتشر میشود.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
گفتگو با استاد محمد شجاعي
شما وضعيت عزاداريها ي فعلي را چگونه مي بينيد؟
در ابتدا بايد عرض کنم اين حقيقت که سيد الشهدا عليه السلام محبوب ترين شخصيت انساني در بين همه اقوام جهان ،با همه تنوع و تعدد مذاهبشان است، نياز چنداني به اثبات ندارد. براي درک بهتر اين حقيقت کافي است در ايام محرم وصفر به گستردگي مجالس عزاي حسيني در داخل و خارج کشورمان نظري بيندازيم تا ببينيم در همه جاي جهان و نزد پيروان همه مذاهب مختلف ،سوگواري براي سالار شهيدان برپاست.هرگز بشريت شخصيتي نظير امام حسين عليه السلام نديده است که پيروان همه مذاهب اين گونه از او ياد کنند و براي او عزاداري نمايند.
اينکه از ناحيه ذات اقدس الهي در احاديث قدسي و نيز از سوي چهارده معصوم عليهم السلام سفارش زيادي به عزاداري سيدالشهدا عليه السلام شده است،حاکي از نقش عظيم اين کار در احياي دين و زنده نگهداشتن آن است.
هيچ عملي به اندازه برپايي عزاداري براي امام حسين عليه السلام در حفظ دين از انحراف و از هجوم بي امان دشمنان اسلام براي نابودي دين و همچنين توسعه فرهنگ ديني موثر نبوده و نيست.به عبارت ديگر مي توان چنين مجالسي را مهمترين وسيله براي صيانت از کيان دين و جامعه اسلامي و نيز بسط روح دين و دينداري دانست.چه زيبا فرمود رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني قدس سره:
امام حسين عليه السلام نجات داد اسلام را،ما براي يک آدمي که نجات داده اسلام را و رفته و کشته شده هر روز بايد گريه کنيم ،ما هر روز بايد منبر برويم براي حفظ اين مکتب.محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است .فداکاري سيدالشهدا عليه السلام که اسلام را براي ما زنده نگه داشته است.
هر ساله دهها ميليون نفر از مردم ايران و نيز دهها ميليون نفر از ساير کشورها ي جهان،حتي در بين ملل غير مسلمان- ميلياردها تومان و ميلياردها ساعت وقت خود را به اين امر مقدس اختصاص مي دهند.
متاسفانه عزاداري ها با همه اهميت و جايگاه مهمي که در فرهنگ اسلامي دارند ،در طول زمان دچار آفات،خطرات و انحرافاتي شده است که نقش اين وسيله مهم را تا حدودي کمرنگ کرده است.
اين آفات موجب شده تا عزاداري ها و اساسا بزرگداشتها ،نتوانند همه کارکردها و توانايي هاي خود را بروز و ظهور دهند به عبارت ديگر برگزار کنندگان اين مجالس نتوانسته اند از همه آثار مقدس و مهمي که مورد توجه و مقصود خداوند و اولياي دين در سفارش حکيمانه و اکيدشان به برپايي چنين مجالسي بوده است، بهره برداري لازم و کافي را ببرند.
قدرت سازندگي و آثار يک عزاداري صحيح و منطبق با هدف اصلي قيام سيدالشهدا به قدري زياد است که اگر عزاداران حسيني از اين وسيله بسيار قدرتمند استفاده لازم و صحيح مي کردند و مانع نفوذ اين همه آفات در آن مي شدند ،جامعه اسلامي و جهان اسلامي وضعيتي کاملا متفاوت با آنچه امروز دچار آن است مي شد.
اگر شيعيان به پيامهاي عاشورا توجه جدي مي کردند و از آن به خوبي الگو مي گرفتند امروز به پيشرفته ترين جامعه از لحاظ مادي و معنوي تبديل شده بودند و اين همه مشکلات و معضلات گوناگون جامعه اسلامي را رنج نمي داد .
اگر پيام عاشورا جدي گرفته مي شد و مسير عزاداري ها و سوگواري ها به سمتي که معصومين عليهم السلام خواسته بودند ،هدايت مي شد پس از گذشت بيست و پنج سال از انقلاب با شکوه اسلامي شاهد اين همه مظاهر زشت و تاسف برانگيز فساد ،فقر،تبعيض و عقب ماندگي نبوديم.
اگر در سوگواري ها به درسهاي کربلا توجه مي شد اين همه بودجه و امکانات مملکت ما، صرف مبارزه با ناهنجاريهاي گوناگون و آثار طولاني مدت آن نمي شدو دشمنان اسلام در شبيخون فرهنگي خود اين همه پيروزي هاي چشمگيربدستنمي آوردند.
هيچ ديني و ملتي در جهان چنين وسيله قدرتمندي را براي پيشرفت و سعادت در دست ندارد. افسوس که جامعه اسلامي به خوبي و درستي از اين قدرتمند ترين وسيله استفاده نکرد.
اگر تاريخ تكرار شود و ايران برود، جهان اسلام رفته استIf History repeats itself, As goes Iran, so will go the Muslim world
در تحليل نيروهاى موجود در عالم، مسلما دو قدرت اصلى و محورى را بيشتر نمىتوان يافت. اول، تمدن مادى و جهان غرب، و بعد جهان اسلام. محور بقاى هر كدام از اين تمدنها، گسترش يافتن و تسلط بر تمدن رقيب و بر كل جهان است، يعنى تمدن غرب ذاتا براى حفظ و بقاى خود چارهاى جز سعى در به زير سلطه آوردن جهان اسلام ندارد كه البته از طرق مختلف اين كار را دنبال مىكند. بحث در لوازم و ابزار و راههاى بقاى تمدن اسلامى را به وقت ديگرى موكول مىكنيم، اما آنچه كه بنابر دلايل متعدد قابل اثبات است، آن است كه در هر تمدن و قدرت اثر كننده در عالم، مسلما يك محور و اصل وجود دارد كه شدت روحى و قوت عمل او محور حركت بقيه اعضاى آن تمدن و نيروى تهاجم كننده است. همان طور كه در تحليل كلان جهان خلقت و رويارويى نيروهاى متعدد خير و شر به طور قطع بايد تنها قائل به درگيرى بين دو محور اصلى بود كه هر كدام از آنها يك امت و جامعه و قواى عظيمى را با خود به همراه دارند. درگيرى جبهه حق و باطل، درگيرى پيامبر اسلامصلواتاللهعليه است با شيطان، و بقيه، پيرو اين دو جبهه هستند. در مسايل عينى سياسى، متأسفانه حتى بعد از دوران پر بركت حيات حضرت امامقدس سره كه مؤلفههاى اصلى تحليل مسايل جهانى را به كرات به جوامع اسلامى گوشزد كردند. هنوز هم با شدت فراوان و عمدتا با غرض و نه از روى غفلت - كه البته ممكن است ناشى از ترس و لذتجويى و مانند آن باشد - متأسفانه مؤلفههاى محورى در تحليل مسائل جهانى حتى در بين بعضى از نيروهاى متدين مسؤول نظام نيز در نظر گرفته نمىشود. از يك سو به طرق مختلف سعى در اين دارند كه ثابت كنند كه مثلاً به دليل آن كه ابزار تبليغاتى جهانى در دست شيعيان نيست يا هنوز از صنعت و تكنولوژى مدرن به نحو تام و كامل برخوردار نشدهاند، پس اثرگذارى بيانى و معنوى و بلكه مهمتر از آن، اثرگذارى عينى آنها بر قدرتهاى موجود در عالم محدود و نزديك به صفر است. از سوى ديگر، به طرق مختلف و بنابر دلايل متعدد كه عمده آنها ناشى از حب دنياست، در تلاشند كه نشان دهند اولا مسايل ايدئولوژيك و در رأس آن، عقايد مبتنى بر مذاهب الهى در برخوردهاى سياسى جهان غرب مؤثر نيست و تلاش مىكنند تمام رفتارهاى جهان غرب را بإ؛ پارامترهاى سكولار كه متأسفانه خودشان بيش از غربىها به آن معتقد شدهاند، تحليل نمايند. اينها همان نادانهايى هستند كه اگر سال 61 هجرى هم بودند، حادثه عظيم عاشورا را به جنگ براى قدرت و حكومت مادى تحليل مىكردند. در مصداق عينى و امروزى آن، تمام تلاش خود را به كار بستهاند تا ثابت كنند در تهديدات و رفتارهاى بين المللى امريكا، ايران و اعتقادات عميق و انقلابى تشيع، محوريت ندارد. همه تلاششان اين است كه نشان دهند كه مثلاً اگر برخى از خواستههاى سياسى آمريكا برآورده شود، اينها كارى به ايران ندارند. آيا اينها با گذشت 20 سال از انقلاب هنوز هم نمىفهمند جهان غرب و حكومت شيطان، محورش آمريكاست و جهان اسلام و حكومت توحيدى، محورش ايران است؟! هنوز هم تمام دستگاههاى خبرى خودشان را به كار مىاندازند تا يك خبرى را پيدا كنند كه مثلاً نشان دهد محور رفتارهاى آمريكا در عالم مسايل سياسى و جغرافيايى و مانند آن است. خودشان را به قصد به خواب مىزنند و نگرانند از آنكه افشا شود كه درگيرى آمريكا با ارزشها و عقايد راستين اسلامى و با رهبرى ايران در جهان اسلام است. يكى از نمونه هاى عينى براى اثبات محوريت ايران در برنامهريزىهاى بينالمللى آمريكا و اعتقاد آمريكا به اين كه ايران دشمن شماره يك اوست، مقاله مهم يكى از مأموران پرسابقه و عاليرتبه سازمان جاسوسى سيا و از مسؤولين وزارت خارجه آمريكا و از مشاورين عاليرتبه سياسى آمريكاست كه در مسايل جهان اسلام و ايران تخصص دارد. «روئل مارك گريكت» (Reuel Marc Gerecht)(1) در مقالهاى كه در 5 آگوست 2002 (14 مرداد 1381)با عنوان «تغيير نظام سياسى ايران»(2)در انستيتو «اينترپرايس» آمريكا كه مخصوص مطالعات سياسى است(2) به چاپ رساند، مطالب مهمى درباره تحولات اخير جهان و نحوه برخورد آمريكا با ايران آورده است. او اول در تحليل قدرت هاى موجود در خاورميانه به صراحت مىگويد: «در گذشته ايران به خاطر سابقه تاريخى خود جزء كشورهاى مهم خاورميانه بوده است و بعد از انقلاب آيت الله خمينى در سال 1979 ميلادى به مهمترين كشور در ميان مسلمانان خاورميانه تبديل گشته است»، بعد در ادامه با تأييد سخنرانى معروف بوش كه از ايران به عنوان محور شرارت نام برده است تأكيد مىكند كه «دولت بوش به دنبال مبارزه با ظلم و ستم در درون ايران است.» در ادامه به تحليل از اوضاع داخلى ايران مىپردازد و در بين صحبتهاى خود كه فىالجمله همان مباحث مربوط به اصلاحطلبان و نقش آنها در ايران است، به صراحت به چند نكته مهم درباره مقصود خود از اصلاحطلبى و ضرورت پيروزى آنها در ايران اشاره مى كند و آن اينكه تأكيد مى كند «اكثريت جمعيت ايران زير 20 سال سن دارند و عمدتا خسته و ناراحت و از نظر مسائل جنسى محروم هستند و وعدههاى رئيس جمهور ايران در مورد آزادى به تحقق نپيوسته است» و ادامه مى دهد «در ايران مسايل آزاردهندهاى وجود دارند كه عبارتند از رعايت نشدن حقوق زنان، آزار معتقدان به بهائيت و يهوديان واجراى حكم سنگسار و فتواى قتل سلمان رشدى» و با اين تحليل از اوضاع ايران، نتيجه مى گيرد كه مشكلات اصلى در ايران مسايل آرمانى و اعتقادى است و از سوى ديگر وضعيت مطلوبى براى آمريكا به وجود آمده است كه خود به صراحت نشان مى دهد كه آمريكايىها دنبال اجراى چه اصلاحاتى در ايران هستند. در ادامه به تحليل بسيار عجيبى از وضعيت مقبوليت آمريكا در خاورميانه بعد از حوادث يازده سپتامبر اشاره مىكند و به عبارتى محورهاى اصلى تحليل دولتمردان آمريكا را از وضعيت خاورميانه نشان مىدهد. او مىگويد: «تصميم اخير بوش براى فاصله گرفتن از آرزوهاى خيال پردازانه در به كارگيرى روحانيون ميانهرو پشت سر خاتمى، قدر و منزلت آمريكا را در ايران بالا برده است. اين موضع بوش موفقيتى مهم براى او و مهمتر براى مردم ايران كه خواهان تغيير سياسى ايران هستند بود. درست برخلاف حرفهايى كه CNN يا برخى روزنامه ها مى زنند، موقعيت آمريكا در خاورميانه و به خصوص ايران، پس از يازده سپتامبر تقويت شده است. جنگ بين اسرائيل و فلسطين، هيبت و عظمت آمريكا را در منطقه بالا بردهاست. اسرائيل و متحدان آمريكايىاش با اشغال دوباره كرانه باخترى رود اردن، نقش اصلى را در آينده مناسبات اسرائيل و فلسطين به دست آوردهاند. تصميم بوش براى ناديده گرفتن عرفات و توجه دوباره واشنگتن به جنگ با عراق همراه با عملياتهاى شديدتر نظامى آريل شارون، نقش عرفات را كاهش داده و تأثير مستقيم مصر و عربستان را بر سياست خارجى آمريكا كمتر كرده است. بوش با سخنرانى محور شرارت و دكترين جديد خود در زمينه پيشدستى در جنگ، وزنه را در منطقه بهنفع آمريكا تغيير داده و دشمنان آمريكا را در حالت دفاعى قرار داده است.» اين مطالب نشاندهنده نحوهنگرش سياستمداران آمريكا به تحولات موجود در عالم است كه مبناى رفتارهاى بعدى آنها قرار مى گيرد.(4) در نهايت راهكار پيشنهادى خود براى چگونگى رفتار با جمهورى اسلامى ايران را بيان مى كند. او در اين مسأله با توجه به مسايل مربوط به عراق تأكيد مى كند: «بهترين راه براى آمريكا اين است كه توپ را به زمين ايران بيندازد و اين از طريق حمله به عراق امكان پذير است. چرا كه پس از حمله آمريكا به عراق دو احتمال وجود دارد: اول آن كه با حضور نظاميان آمريكا در نزديكى ايران آشوبها و شورشهاى همزمان در شهرهاى مختلف ايران به وجود خواهد آمد(يا بهتر است بگوييم بايد اين شورشها به وجود بيايد) بهخصوص در شهرهايى كه از قلمرو كنترل حكومت دور هستند كه اين خود باعث اقدام ارتش و سپاه پاسداران خواهد شد و با توجه به هراس نظام مذهبى ايران از تظاهرات بزرگ خيابانى، مسايل جالبى پيش خواهد آمد. (كه عمل بعدى آمريكايىها را مشخص خواهد كرد)؛ اما احتمال دوم آن است كه اگر اينگونه نشود، به طور قطع با تشكيل حكومت دموكراتيك در عراق، شيعيان عراق در رفت و آمد با شيعيان ايران، اوضاع مطلوب عراق را تشريح خواهند كرد و از آن به بعد است كه دولت بوش از هر گونه تظاهرات در خيابان هاى ايران حمايت خواهد نمود. از همين جهت است كه دولت آمريكا چون احتمال مىدهد وقتى تهران بفهمد كه بوش كاملا براى تشكيل دموكراسى در عراق مصمم است، حتما در امور عراق دخالت خواهد كرد، خود را از هماكنون براى برخوردهاى بعدى ايران آماده كرده است.»(شايد براى همين است كه دولتمردان آمريكا سعى مى كنند در انظار بين المللى وجود اختلاف در آمريكا در مورد مسايل عراق را تبليغ كنند و از بيان قطعى در مورد استراتژى خودشان در عراق طفره مى روند، تا مخالفان اصلى آن ها مثل ايران نتوانند از اقدامات بعدى آمريكا پيش گيرى كنند) او بعد از اين ارائه راهكار عملى براى دولت آمريكا، به صراحت تأكيد مىكند كه «بايد آمريكا تمام تلاش خود را به كار بندد و با تبليغات وسيع، آمريكا و تمدن غرب را بسيار خوب و موجه در نزد ايرانيان نشان دهد.» و در آخر تأكيد مىكند «اگر تاريخ تكرار شود و اگر ايران از بين برود جهان اسلام از بين خواهد رفت.» پی نوشت : 1. روئل مارك گريكت كه مقالات و سخنرانىهاى وى در نشريات معروف آمريكايى از جمله فارين افرز، نيويورك تايمز، وال استريت ژورنال و شبكه هاى ,NBC ,BBC CNN و مانند آن منتشر مى شود، داراى مدرك كارشناسى در رشته تاريخ اسلام از دانشگاه پرينستون آمريكا و مدرك كارشناسىارشد در رشته تاريخ از دانشگاه جان هاپكينز است. زمينه تحقيقات و تخصص او در مسايل ايران، خاورميانه، افغانستان، آسياى مركزى، مسايل جاسوسى و تروريسم است. او به مدت 10 سال كارشناس مسايل خاورميانه در سازمان سيا و مسؤول امور سياسى و كنسولى وزارت خارجه آمريكا تا سال 1994 بوده است. همچنين مشاور شبكه CBS در امور افغانستان و مشاور ارزيابى خطرات خاورميانه و آسياى مركزى براى شركت وال سينگهام و يكى از مديران پروژه قرن آمريكايى جديد در سال 2001 است. كتاب معروف او به نام «شناختن دشمن تو: سفر يك جاسوس به ايران انقلابى»، در سال 1997 به چاپ رسيده است.
منبع : سایت آوینی
|
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
آسيب شناسى تربيت دينى جوانان ما متأسفانه ميليون ها فرد معتاد در جامعه داريم. ميزان معتادان كشور ما نسبت به جمعيت ايران از كشورهاى منطقه و كشورهاى اسلامى و بسيارى از كشورها بيش تر است. اغلب مصرف كنندگان مواد مخدر جوانان هستند. مصرف الكل و مشروبات الكلى در سال هاى اخير، بسيار زياد شده است. متأسفانه جوانان دبيرستانى و بالاتر از آن ها تمايل و ارتكابشان نسبت به الكل زياد شده است. رابطه ى با جنس مخالف در حدى شايع شده است كه ديگر مدارس دخترانه و پسرانه منكر آن نمى شوند. تعداد زيادى از دختران ما از سن راهنمايى كشش و گرايش، بلكه اقدام عملى بر تماس با نامحرمان و بيگانگان دارند. آمار خودكشى نسبت به سال هاى قبل بالاتر رفته است. فرار دختران زيادتر شده است. شرارت و برخوردهاى ايذايى در جوانان پسر بسيار زياد است. تمام اين ها چيزهاى مشخصى است. آمارهاى نيروى انتظامى در بحث تخلفات و صحنه ى كوى و برزن و خيابان و ظواهر جوانان، نشان مى دهد كه جوانان ما نسبت به مسائل دينى ضعيف تر شده اند و فاصله گرفته اند. در مدارس ما هم همين گونه است. كسانى كه صحبت از نماز جماعت و اين گونه مسائل مى كنند، مى گويند كه در مدارس كم شده است. اين ها يك سرى از واقعيت ها و آمار آسيب هاى اجتماعى بود كه گفتم. اعتياد، قتل، خودكشى، افت ارتباط و بد حجابى و.... آن را كه عيان است چه حاجت به بيان است؟! از طرفى هم ما با جوانان بسيارى در تماس هستيم و مى بينيم كه علاقه مندى به مسائل دينى شان مثل مسائل عزادارى ابى عبداللّه الحسين(عليه السلام) و اماكنى كه مراسم هاى مذهبى است، زياد است و شركت مى كنند. در تهران پديده ى شومى پيدا مى شود كه عده ى زيادى از جوانان در بخشى از شمال شهر در شب مقدس عاشورا و تاسوعا با رفتارهاى بسيار نابهنجار خود، با عنوان مراسم عزادارى، ارتباط ناجورى برقرار مى كنند. آمار اين جمعيت بسيار زياد بوده است. نيروهاى اطلاعات و انتظامى هم از اين ها فيلم برداشته اند و در سال هاى قبل هم چنين چيزهايى بوده است. شايد صلاح نباشد تمام اين سخنان گفته شود. بنده فقط مى خواهم طرح قضيه ارايه كنم؛ در نماز جمعه ها جمعيت جوان ما روز به روز كم تر مى شود. ما هر دو طرف را مى بينيم؛ يعنى عده اى را مى بينيم كه علاقه مند هستند و سؤال مى كنند و مشتاق هستند و هم آن جمعيت هاى زياد روگردان از مسائل اخلاقى را مى بينيم. شكايت پدران و مادران نسبت به روگردان شدن فرزندانشان از آداب و سنت هاى دينى خيلى زياد شده است. ما به عنوان مشاور و روان شناس با جوانان ارتباط داريم، با ما درد دل مى كنند و قصد دارند كه تماس حضورى داشته باشند. به دانشگاه مى آيند و يا به دفتر مشاوره و... در اين مشكلات بنده بيش تر با دو گروه خيلى درگير هستم: يك، پدر و مادرهايى كه فرزندان جوان دارند و مراجعه مى كنند كه فرزند ما با جنس مخالف خود ارتباط دارد و قصد ازدواج با كسى را دارد كه من قبولش ندارم؛ مثلا عاشق شده. ترك تحصيل كرده و به طرف اعتياد رفته است. برخوردها تند شده است. يك سرى از مراجعين ما در سال هاى اخير، اين ها هستند. پدر و مادرهاى ميان سال كه پسران و دختران جوانى دارند به شكايت از آن ها به ما رجوع مى كنند. و يك عده زن و شوهرهاى جوان كه به سرعت به طرف ناسازگارى مى روند و درگيرى و طلاق در آن ها زياد شده است؛ يعنى حتّى وقتى به جوان متأهل هم مى رسى، مى بينى كه شكيبايى، سازگارى و تفاهم در مسائل خانوادگى در آن ها هم كم شده است. اين ها يك سرى واقعيت هايى است كه وجود دارد. از ديدگاه بحث هاى تبليغ دين هم اين بحث ها و شكايت ها هست. برادران بزرگوار روحانى مى گويند كه چه كار بكنيم كه جوانان به طرف ما جذب شوند؟ گاهى اوقات كه به جايى مى رويم، خيلى اقبال نمى كنند. در دانشگاه ها اين مشكل بيش تر از جاهاى ديگر وجود دارد. يك عده ى قابل توجهى از روحانيون دانشگاه نه تنها در جذب جوانان دانشگاه موفق نبودند، گاهى اوقات آن ها برخوردهاى درستى هم با اين برادران بزرگوار نداشته اند. معلمان دينى هم اين شكايت را دارند كه ما چگونه مى توانيم بچه ها و شاگردان را جذب كنيم. منبع : سایت آوینی
جامعه اسلامي در ايام رخداد کربلا، نسبت به آخرين سال حيات پيامبر(ص) تغييرات فراواني يافته بود. درست است که سير پيدايش انحراف تدريجي بود، اما پايه هاي آن در ديد بسياري از محققان از همان سال هاي اوليه بعد از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمده بود. انحرافات مزبور در زمينه هايي بود که اهل سياست مي توانستند به راحتي از آنها بهره گيري کرده و در تحميق مردم و نيز توجيه استبداد و زورگويي خود از آنها استفاده کنند. بني اميه در پيدايش و گسترش اين انحرافات، نقشي عظيم داشتند. به ويژه نحوه روي کار آمدن يزيد نشان داد که بني اميه هيچ اصالتي براي اسلام قائل نبوده و اعتقاد بدان تنها پوششي براي توجيه و پذيرش حاکميت آنها، توسط مردم بود. امام حسين(ع) علاوه بر اين که بني اميه را متهم به ظلم و عداوت مي کرد،(1) آنها را کساني مي دانست که « طاعت شيطان را پذيرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته، حدود الهي را تعطيل و به بيت المال تجاوز کرده اند».(2) ، در عبارات ديگر نيز امام فرمود: « الا ترون أن لا يعمل به و أن الباطل لايتناهي عنه »(3) همچنين امام فرموده بود:« فإن السنة قد أميتت و إن البدعة قد أحييت»، (4) آنها علاوه بر ايجاد فساد و تعطيل حدود، بسياري از مفاهيم ديني را تحريف کرده و يا در مجاري غير مشروع از آنها بهره گيري مي کردند. در اينجا نمونه هايي از اين مفاهيم را که در جريان کربلا و ايجاد آن مؤثر بوده است، همراه با شواهد تاريخي، بيان مي کنيم. ادامه در ادامه مطلبانحرافات ديني و کربلا

ادامه مطلب
مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.
لازم به ذکر است که مطالب استاد چون سخنرانی بودند پردازش و ویرایش شده اند. متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلوهایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود، بنابراین در چند مقاله به بررسی تحریفات واقعه کربلا می پردازیم.
امید است همه ما بتوانیم با درک واقعیتهای این واقعه تاریخی به ارزش اصلی نهضت حسینی پی برده و در ترویج واقعیات و ارزشهای آن تلاش کنیم.
موضوع بحث ما، تحریفات در واقعه تاریخی كربلاست. در بازگویی این واقعه بزرگ تحریفاتی صورت گرفته است لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه میكنیم.
فصل اول
در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی كه در دنیا وجود دارد و اشاره به این كه انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.
فصل دوم
درباره عوامل تحریف است یعنی به طور كلی در سایر قضایای دنیا كه تحریف صورت میگیرد به چه علت صورت میگیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف میكند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملی دخالت داشته است كه تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.
فصل سوم
عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی كه در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.
فصل چهارم
در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده مسلمان ما است.
معنای تحریف
تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف كردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود كه داشته است یا باید داشته باشد.
به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است كه كلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر كاری كنید كه جملهای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را كه باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، میگویند شما این عبارت را تحریف كردهاید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یك نفر میگویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل میكند. پس از آن، كسی به شما میگوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل میكرد شما میفهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه كه او نقل كرده خیلی متفاوت است. او سخنهای شما را كم و زیاد كرده است، قسمتی از حرف های شما را كه مفید مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما میگویید این آدم حرف مرا تحریف كرده است. مخصوصا اگر كسی در سندهای رسمی دست ببرد میگویند كه تحریف كرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی كلمه تحریف و این كلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف میپردازیم:
ادامه مطلب

