عزادارى بر اهل بيت‏ عليهم السلام، آسيبها و بايستگيها

 

داود عرفاني فر

در ساليان اخير بحثهاي زيادي درباره مدّاحي، عزاداري و مرثيه سراييهاي موجود در محافل مطرح شده است. به دنبال تغيير تدريجي سبك عزاداري و مداحيها در برخي مجالس و پيدايش شيوه هاي بعضاً عجيب و غريب و شايد بي سابقه در امر عزاداري و خواندن اشعار بي محتوا، غلوآميز و با ريتم و آهنگهاي شبيه به موسيقيهاي «پاپ» و «راك»، اين انديشه در ميان متفكران جامعه قدرت گرفت كه بايد به نحوي جلوي اين انحرافات گرفته شده و از پيامدهاي وخيم آن پيشگيري شود. در اين ميان، حوزويان نقش پيشگامي را بر عهده گرفته اند. برخي از شخصيتهاي حوزوي، دانشگاهي و مسئولان كشور، به ويژه مقام معظم رهبري «مدّ ظلّه العالي» در اين باره رهنمودهايي را بيان كرده اند؛ اما با اين حال، نبايد اين مسئله را خاتمه يافته تلقي نمود و همگان را عامل به اين رهنمودها پنداشت. 
امر اصلاح در نحوه عزاداريها و زدودن خرافات از آن - كه از چند دهه قبل توسط برخي از دانشمندان اسلامي آغاز شده است - در ميانه راه مي باشد و پيشبرد اين حركت بايد به وسيله مرزداران انديشه اسلامي همچنان ادامه يابد. 

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

تحریفات حسین بن حمدان الخصیبی در واقعه كربلا

كربلا

ابن عبدالله‏ حسین بن حمدان الخصیبی الجنبلایی(1) (متوفی 334 هجری) در حلب به دنیا آمد. وی در دوران سیف الدوله حمدانی شیعی، حاكم حلب و رقه می‏زیست كه ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشته و بسیاری از بناهای معروف و منسوب به شیعه در حلب یعنی مقام و مشهد الحسین علیه‏السلام، مسجد النقطه، مقام مشهد المحسن بن الحسین علیه‏السلام ساخته اوست.

از لحاظ اعتقادی، نجاشی خصیبی را فاسد العقیده و مذهب دانسته است و كتابهایی نیز به وی منسوب می‏دارد از جمله «كتاب الاخوان، كتاب المسائل، تاریخ الائمه و كتاب الرساله تخلیط».(2) در حقیقت باید گفت حسین بن حمدان یكی از غالیان شیعه بوده و طرفداران بسیاری نیز در كرمانشاه، كرند، پل ذهاب، زنجان، قزوین و حومه تهران داشته است. ابن الغضائری وی را دروغگو و فاسدالمذهب دانسته كه به نوشته‏های او توجهی نمی‏شود(3) ولی محسن الامین او را از فقهای امامیه دانسته است.(4)

یكی از كتابهای او كه در این مبحث مورد نقد و بررسی قرار می‏گیرد «هدایة الكبری» است كه در شرح زندگی ائمه معصومین و بویژه معجزات آنان نگاشته شده است كه در مؤسسه البلاغ بیروت در سال 1411 قمری به چاپ رسیده است. وی در مورد قیام حسین علیه‏السلام پنج گزارش مفصل نقل می‏كند كه با دو یا سه واسطه به امام باقر و امام صادق علیهما‏السلام می‏رسد. بدین صورت ابوالحسن الفارسی ـ ابی بصیر ـ امام باقر علیه‏السلام و یا احمد بن عبدالله‏ بن صالح ـ محمّد بن عبدالرحمان ـ هارون بن خارجه ـ ابو عبدالله‏ الصادق علیه‏السلام این پنج روایت دقیقا شرح امور غریب و عجیبی است كه بیانگر تصرف بی‏قید و شرط امام حسین علیه‏السلام در نظام هستی و یا علم غیب نامحدود و مطلق اوست كه تنها غالیان شیعی چنین پنداشتی از ائمه دارند.

 

تحریفات و داستان‏پردازی‎های حسین بن حمدان خصیبی

 

اولین روایت او داستان ام سلمه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مقداری خاك و تربت نواده خود را به او سپرده و می‏فرماید اگر حسین علیه‏السلام به سوی عراق رفت تو به این خاك نظر كن، اگر به خون تبدیل شد بدان كه حسین علیه‏السلام كشته شده است.

ام سلمه هنگام حركت امام نزد او آمده و واقعه را ذكر می‏كند و از او می‏خواهد كه از رفتن به این سفر منصرف گردد. نكته‏ای كه در اینجا قابل توجه است پیشگویی امام حسین علیه‏السلام از قتل خویش و یارانش و چگونگی شرح دقیق مكان و كیفیت و زمان آن است. ایشان می‏فرماید: ای مادر، من روز و ساعتی كه كشته می‏شوم و مكانی را كه در آن دفن می‏گردم می‏دانم، قاتل خود و یا كسانی كه با من می‏جنگند، اعم از فرمانده، سرباز، نگهبان و كسی كه مرا می‏كشد، كسی كه او را تشویق می‏كند و نیز كسانی را كه از پیروان و خاندانم كشته می‏شوند، فرد به فرد، بزرگان، اسامی قبایل و عشایر آنان را می‏شناسم و می‏دانم. اگر دوست داری محل قتل خود را به تو نشان دهم.

ام سلمه گوید با من كلام دیگری سخن نگفت و نام خدا بر زبان آورد و زمین را شكافت به گونه‏ای كه من قتلگاه او و موقعیت یاران او را دیدم. سپس امام فرمود من در روز عاشورا و روز شنبه كشته می‏شوم. ام‎سلمه روزها را می‏شمرد تا اینكه به آن روز رسید. وی در خواب كسانی را دید كه می‏گریند و خبر از شهادت حسین علیه‏السلام می‏دهند. سراسیمه از خواب بیدار شده و به بیرون از خانه دوید. وقتی مردم از علت نگرانی او پرسیدند گفت به خدا قسم حسین علیه‏السلام و یارانش كشته شده‏اند. آنان نپذیرفتند، ام سلمه به سراغ آن شیشه رفت و دید خاك داخل آن به خون تازه تبدیل شده است.(5)

اولین روایت او داستان ام سلمه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مقداری خاك و تربت نواده خود را به او سپرده و می‏فرماید اگر حسین علیه‏السلام به سوی عراق رفت تو به این خاك نظر كن، اگر به خون تبدیل شد بدان كه حسین علیه‏السلام كشته شده است.

داستان ام سلمه در چند منبع دیگر نیز آمده است(6) ولی روایات آن با یكدیگر بسیار ضد و نقیض هستند؛ از جمله در جایی گفتگوی ام سلمه با حسین علیه‏السلام حضوری، و در جای دیگر مكاتبه‏ای بوده است. در یك روایت، ام سلمه، حسین علیه‏السلام را در مكه دیده است در حالی كه ام سلمه در مدینه زندگی می‏كرده و در روایتی گفته شده كه امام حسین علیه‏السلام را در مدینه دیده در صورتی كه حسین علیه‏السلام از ابتدا به قصد مكه حركت فرموده و در آنجا بود كه تصمیم گرفت با اعزام مسلم بن عقیل و مساعد دیدن اوضاع عراق به آن سرزمین رهسپار شود.

علاوه بر آن در این روایت، امام حسین علیه‏السلام زمین را در مقابل ام سلمه شكافته و قتلگاه خود را به او نشان می‏دهد و مسائل دیگری كه این بخش از روایت در سایر منابعی كه داستان ام سلمه را ذكر كردند دیده نمی‏شود. این نكته قابل توجه است كه به اتفاق علمای شیعه، علم غیب ائمه محدود است و نمی‏توان گفت به جزئیات حوادث بطور كامل احاطه دارند.(7)

بر اساس روایاتی كه نقل شده و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از كشته شدن امام حسین علیه‏السلام خبر دادند نمی‏توان امام را از شهید شدن در این راه بی‏خبر دانست. آن حضرت بطور سربسته و كلی از شهادت خود خبر داشتند ولی اینكه ایشان بطور خارق‏العاده‏ای زمین را شكافته و محل قتلگاه خود و یاران را به ام سلمه نشان بدهد و یا اینكه نام یك‏یك شركت‏كنندگان در جنگ علیه خود را و حتی قبیله و آبا و اجداد آنان را بداند، در هیچیك از منابع تاریخی و بویژه شیعه گزارش نشده و این روایت ساخته و پرداخته غالیانی چون حسین بن حمدان خصیبی است كه برای ائمه اطهار مقام الوهیت قائل هستند و آنان را همانند خداوند به تمامی امور جهان، آگاه و عالم می‏دانند. مسأله داستان ام سلمه و گفتگوی او با حسین علیه‏السلام تنها خبری بود كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به ام سلمه مبنی بر شهادت ایشان داده‏اند و بس.(8) این در حالی است كه قبلاً وقتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله توسط جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را دریافت می‏كنند می‏فرمایند ای كاش می‏دانستم چه كسی حسین مرا به قتل می‏رساند.(9) چگونه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قاتل امام حسین علیه‏السلام را نمی‏شناسد و نمی‏داند ولی او خود تمامی آنان را یك به یك و پشت در پشت آنان را می‏شناسد؟!

امام حسین، محرم

روایت دوم با شش واسطه به ابن حمزه ثمالی می‏رسد كه وی از علی بن الحسین علیه‏السلام شنیده است. در این روایت مسأله جمع كردن یاران و شیعیان توسط امام حسین علیه‏السلام در كربلا و سخن گفتن با آنان و اینكه هر كس می‏خواهد می‏تواند برگردد و گفتگوی یاران و جان‏نثاران آن حضرت در این مورد را ثبت كرده است كه می‏گفتند ما هرگز تو را تنها نمی‏گذاریم. در این روایت، حسین علیه‏السلام از چگونگی، مكان، زمان شهادت یك یك یاران خود و نیز فرزند شیرخواره‏اش علی اصغر بر روی دستان خود به‏وسیله تیری كه از سوی حرمله پرتاب خواهد شد، خبر می‏دهد.(10)

سومین روایت كه بدون ذكر سلسله راویان به امام صادق علیه‏السلام می‏رسد این است كه وقتی امام حسین علیه‏السلام از مدینه خارج می‏شوند، گروهی از ملائكه صف به صف در حالی كه نیزه‏هایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام می‏كنند و می‏گویند یا حجة‏اللّه‏ علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان می‏آید كه سر راه حسین علیه‏السلام ایستاده و می‏گویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را می‏كشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن می‏راند و حمایت آنان را نمی‏پذیرد.(11)

در باره این روایت باید گفت اگر چنین است چرا همانگونه كه قبلاً گفته شد امام علیه‏السلام هنگام شهادت علی اصغر از امداد الهی مأیوس شده بودند.(12) این روایت با آن مطلب چگونه می‏تواند سازگاری داشته باشد؟ ثانیا همان‏گونه كه می‏دانیم و منابع نیز تصریح كرده‏اند امام حسین علیه‏السلام از افراد بسیاری درخواست كمك كرده، چگونه كمك فرشتگان را كه از طرف خدا آمده بودند رد كرد؟

گزارش چهارم با شش واسطه به سعید بن المسیب می‏رسد كه وی هنگام حج به محضر امام سجاد علیه‏السلام شرفیاب شده و اجازه انجام فریضه حج را از ایشان گرفته است. وی نقل می‏كند هنگام طواف مردی را دیده كه دو دست در بدن نداشته و با حالتی زار و پریشان به پرده كعبه التجا كرده، زاری می‏كند. وقتی از او در مورد گریه‏اش می‏پرسند می‏گوید من گناهی كرده‏ام كه خداوند هرگز مرا نمی‏بخشد. آنگاه واقعه را چنین شرح می‏دهد كه او شتربان امام حسین علیه‏السلام بوده است. وقتی با آن حضرت به سوی عراق حركت می‏كند، امام برای گرفتن وضو كمربندی را از جامه خود باز می‏كردند كه این كمربند بسیار زیبا بوده و این شتربان شیفته آن شده است، وقتی امام حسین علیه‏السلام كشته می‏شوند وی خود را در گودالی مخفی كرده و شب هنگام بیرون می‏آید.

گروهی از ملائكه صف به صف در حالی كه نیزه‏هایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام می‏كنند و می‏گویند یا حجة‏اللّه‏ علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان می‏آید كه سر راه حسین علیه‏السلام ایستاده و می‏گویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را می‏كشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن می‏راند و حمایت آنان را نمی‏پذیرد.

جنازه‏های شهدا بر روی زمین افتاده و همچون ماه می‏درخشد گویا اكنون شب نیست. وی در میان كشته‏ها به جستجوی بدن امام حسین علیه‏السلام می‏پردازد و سپس به باز كردن آن كمربند كه بر جامه زیرین بسته بود می‏پردازد ولی دست راست امام، گره آن كمربند را محكم می‏گیرد، وی نیز شمشیر شكسته‏ای یافته و دست راست آن حضرت را قطع می‏كند ولی می‏بیند گره سمت چپ آن كمربند با دست چپ حسین علیه‏السلام محكم گرفته می‏شود لذا دست چپ حسین علیه‏السلام را نیز قطع می‏كند و كمربند را از جامه زیرین او در می‏آورد به گونه‏ای كه بدن مبارك برهنه می‏شود.

وی سپس می‏افزاید: دیدم آسمان و زمین به لرزه درآمد و صداهایی شنیده شد كه «وا ابناه، واحسیناه» من خود را به سرعت در بین كشته‏ها مخفی كردم و به آن صحنه نگریستم. سه مرد و یك زن را كه اطراف آنان فرشتگان و ملائك بسیاری بودند دیدم. آن زن كه در میان آنان بود شیون می‏كرد: واحسیناه، فداك جدك و ابوك و امك و اخوك. دیدم بدن حسین علیه‏السلام در حالی كه سر ایشان بر روی آن قرار گرفته بود بلند شده و نشست و می‏گفت لبیك یا جداه یا رسول‏اللّه‏ و یا امیرالمؤمنین و یا اماه یا فاطمه یا اخانی المقتول بالسّم. آنان كنار این بدن نشستند. فاطمه می‏گفت ای رسول خدا آیا اجازه می‏دهی از خون حسین علیه‏السلام پیشانی خود را خضاب كنم و خدا را در روز قیامت بدین‏گونه ملاقات كنم؟ پیامبر اجازه داده و فاطمه چنین كرد و رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علی علیه‏السلام و حسن علیه‏السلام نیز با خون او سر و دستان خود را مسح كردند. در این حال شنیدم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود ای حسین فدای تو شوم چه فرد ناپاكی دست راست و چپ تو را قطع كرده است.

امام حسین

حسین علیه‏السلام گفت: یا جدّاه شتربانی از مدینه همراه من بود و نگاهی به جامه من انداخته و شیفته كمربند من شده بود. می‏خواستم به او ببخشم و می‏دانستم كه او چنین عملی را با من خواهد كرد. وقتی كشته شدم به جستجوی من آمد و مرا بدون سر یافت. جامه مرا بازرسی كرد و آن كمربند را یافت و بر گره آن زد تا باز كند من دست راست خود را بر آن گرفتم ولی وی شمشیری یافته و دست راست مرا قطع كرد و سپس دست چپ من را نیز همین‏گونه قطع كرد.

آن شتربان می‏افزاید: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رو به من كرد و فرمود: وای بر تو، خداوند روی تو را در دنیا و آخرت سیاه گرداند و دستان تو را قطع كند. وی می‏گوید هنوز دعای او تمام نشده بود كه دستان من از شانه‏ها متلاشی و قطع شد و قطعه‏ای از آتش صورت مرا بر گرفت، لذا من به سوی این خانه (كعبه) پناه گرفتم و می‏دانم كه خداوند هرگز مرا نمی‏بخشد. وقتی این داستان را مردم مكه شنیدند همگی با فرستادن لعنت بر او به خداوند تقرب می‏جستند.(13)

با بررسی مجموع روایت خصیبی به یك جریان فكری كه ناشی از تفكرات غلات شیعه است دست می‏یابیم؛ تفكری كه برای ائمه اطهار مقامی خداوندگونه قائل است. به رغم آنكه خداوند در قرآن كریم به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «قل انا بشرٌ مثلكم»، باز در اینجا می‏بینیم كه راوی این روایات در مورد امام حسین علیه‏السلام مقامی مافوق انسانی قائل است. او همانند خداوند از غیب آگاه و بر همه اسرار عالم داناست. داستان شتربان از عجایب روزگار است. چنین امر غریبی حتی از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز روایت نشده است.

گفتن این مطالب یعنی اینكه بدن بدون سر امام در مقابل آن ساربان از كمربند جامه خود دفاع كند و یا در مقابل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بنشیند و نیز بالاتر از آن اینكه شتربان بتواند با چشمان خود فرشتگان، ملائكه، رسول خدا، فاطمه، علی و حسن(علیهم‏السلام) را ببیند و گفتگوی آنان را بشنود و داستانهایی از این قبیل به نظر می‏رسد چیزی جز وهن شیعه و خدشه‏دار ساختن اعتقاد آنان را به دنبال ندارد و شیعه را در اذهان عامه، مشتی خرافی نشان می‏دهد و در نتیجه هدف قیام حسینی علیه‏السلام، كه همانا اجرای امر به معروف و نهی از منكر و خروج بر امام جائر است، تحت‏الشعاع آن قرار می‏گیرد.

انحرافی كه با چنین روایاتی در اذهان عامه پدید آمده است اكنون پس از یك هزار و سیصد و اندی سال در واقعه «تنور مباركه» در شهر نجف‏آباد رخ می‏نماید.

نكته دیگری كه شایان گفتن است اینكه با نگرشی به دورانی كه حسین بن حمدان خصیبی در آن می‏زیسته، یعنی قرن چهارم كه در سرزمین شام و حلب، دولت شیعی حمدانیان و در رأس آنان سیف‎الدوله حمدانی حكومت داشته است، باید گفت بعضی از مورخان بر خلاف دورانهای گذشته كه همواره در جو خفقان حاكمان اموی و عباسی شام، جرأت و قدرت بیان اعتقادات خویش را نمی‏یافته‏اند، در این زمان برای طرح بسیاری از مسائل در مورد ائمه، میدان را باز دیده و چه بسا به سبب این آزادی به افراط و غلو نیز افتاده‏اند.

 

«اصغر قائدان»

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1ـ اردبیلی الغروی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد 1/237.

2ـ نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة، ص 50؛ خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة 5/224؛ اردبیلی، جامع الرواة 1/237.

3ـ خویی، همان كتاب، 5/224.

4 ـ اعیان الشیعه 4/345.

5ـ همان كتاب، ص 204-202.

6ـ ابن عساكر، تحقیق محمودی، ص 169 و 261؛ خوارزمی زمخشری، مقتل الحسین 1/158؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص 139.

7 ـ بنگرید به، مجلسی، بحارالانوار، 42/259؛ طبرسی، مجمع البیان 3/261.

8ـ منابع پاورقی شماره 62.

9ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 179.

10 ـ هدایة الكبری، ص 204.

11ـ همان كتاب، ص 207-206.

12ـ شیخ مفید، ارشاد، ص 221.

13ـ هدایة الكبری، ص 209.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

دیدگاه ابن كثیر درباره قیام امام حسین(علیه‏السلام)

حرم امام حسین علیه السلام

عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن كثیر قرشی دمشقی در سال 701 هجری در بُصری (جنوب سوریه كنونی) متولد شد و در سال 774 هجری در دمشق از دنیا رفت.(1) ابن كثیر در علوم مختلف اسلامی سرآمد دوران خود شد و شاگردان زیادی تربیت كرد و از استادان فراوانی بهره جست؛ یكی از این استادان كه از او بهره فراوانی برد و در حقیقت خط فكری، مذهبی و سیاسی وی را ترسیم كرد، ابن تیمیه مشهور بود. به گونه‏ای كه می‏دانیم ابن تیمیه بنیانگذار مكتبی شد كه با مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز تضاد داشت.

عناد ویژه او با باطنیان و شیعه و ائمه اطهار بر همگان روشن است. مكتب سیاسی مذهبی ابن تیمیه شكافی عمیق در اسلام پدید آورد و نهایتا با پیروی محمّد بن عبدالوهاب از عقاید وی، مكتب وهابیت پایه‏گذاری شد، ابن كثیر خود از مقام استاد خویش ابن تیمیه ستایش فراوانی كرده است.(2) به علت همین تأثیرات، در امر دین بسیار سرسخت و متعصب بود و به رغم مخالفت‎های فراوانی كه در آن عصر نسبت به آرای ابن تیمیه وجود داشت، وی نیز خود را سپر بلای او كرده و بویژه در مقابل شیعه مواضع تند و خصومت‏آمیز می‏گرفت.

دشمنی و عناد او با شیعه در جای جای اثر او یعنی «البدایة و النهایة» بوضوح آشكار است.(3) به رغم این خصومت، وی از ائمه شیعه به احترام یاد كرده و از مقام آنان بویژه امام حسین علیه‏السلام بسیار تجلیل نموده، حتی قاتلان او را مورد لعنت و ناسزا قرار می‏دهد. بسیاری از روایات او، كه عمدتا گزارش‎هایی طولانی است، از ابی مخنف است و شاید در میان مورخان شامی وی مفصل‏ترین اطلاعات تاریخی را در مورد قیام امام حسین علیه‏السلام ارائه می‏دهد.

 

موارد تحریف قیام حسینی در البدایة و النهایة

ابن كثیر در «البدایة و النهایة» كه در چهارده مجلد به‏ وسیله دارالفكر در بیروت به چاپ رسیده است در باره شخصیت امام حسین علیه‏السلام و مقتل او در مجلد هشتم یك مبحث مستقل آورده است. این فصل كه با عنوان «قصة الحسین بن علی رضی‏الله‏ عنهما و سبب خروجه باهله من مكة الی العراق و طلب الامارة و كیفیة مقتله رضی‏الله‏ عنه است، در بیش از پنجاه صفحه نوشته شده كه در میان مورخان شامی، طولانی‏ترین گزارش به شمار می‏آید. وی در عنوان یاد شده هدف قیام امام حسین علیه‏السلام را طلب حكومت و دستیابی به قدرت (و طلب الاماره) ذكر می‏كند و با این سخن به این قیام، ماهیتی سیاسی ـ دنیوی می‏بخشد.

وی در این فصل پس از آنكه شمه‏ای كوتاه از زندگی امام حسین علیه‏السلام ذكر می‏كند، گزارش قیام را ابتدا از حركت آن حضرت به مكه و سپس بیان انبوه نامه‏های رسیده به ایشان از كوفه و نیز اعزام مسلم به این شهر آغاز می‏كند. گزارش او درباره مأموریت مسلم و مقتل او طولانی‏ترین گزارش‎هاست كه با سایر منابع معتبر سازگاری دارد و اما مواردی را كه آشكارا در آن تحریف صورت گرفته و یا نشان‏دهنده تفكر و پردازش سیاسی، مذهبی اهل سنت و مورخان شامی به قیام كربلاست، می‏توان چنین بیان كرد:

الف ـ گزارش نامأنوسی هنگام شرح زندگی امام حسین علیه‏السلام در دوران معاویه می‏دهد كه در منابع معتبر فتوحات جز ابن عساكر نیامده است و آن اینكه از هنگام وفات امام حسن علیه‏السلام، حسین بن علی علیهما‏السلام همه ساله به سوی معاویه رفته و او ایشان را گرامی می‏داشت و به وی صله می‏بخشید؛ این در حالی بود كه در لشكری به فرماندهی یزید بن معاویه به نبرد در قسطنطنیه اعزام شده مشغول جهاد علیه كفار بود!(4) این روایت در مبحث ابن عساكر مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن كثیر قرشی دمشقی در سال 701 هجری در بُصری (جنوب سوریه كنونی) متولد شد و در سال 774 هجری در دمشق از دنیا رفت. ابن كثیر در علوم مختلف اسلامی سرآمد دوران خود شد و شاگردان زیادی تربیت كرد و از استادان فراوانی بهره جست.

ب ـ در جای دیگر از قول ابی مخنف و او از دو نفر دیگر نقل می‏كند كه برای حج از كوفه خارج شدیم و در كنار كعبه، امام حسین علیه‏السلام و عبدالله‏ بن زبیر را با یكدیگر در گفتگو دیدیم، شنیدیم كه ابن زبیر به حسین علیه‏السلام می‏گفت اگر می‏خواهی در این شهر اقامت كنی ما امر حكومت و خلافت را به تو می‏دهیم و تو را یاری كرده و با تو بیعت می‏كنیم؛ امام حسین علیه‏السلام به او پاسخ می‏دهد پدرم به من گفت كه در خواب دیدم در كنار كعبه قوچی را ذبح می‏كنند و من نمی‏خواهم آن قوچ باشم.

آنچه مسلم است عبدالله‏ بن زبیر خود مدعی قدرت و خلافت بوده و برای او بسیار بهتر بود كه حسین علیه‏السلام از مكه خارج شود تا وی بتواند بدون رقیب برجسته‏ای دست به تثبیت قدرت سیاسی و جاه‏طلبی‎های خویش بزند. در واقع او به سبب مسائلی كه پدرش با امام حسین علیه‏السلام در جنگ جمل داشت نسبت به او نه تنها خوشبین و موافق نبود بلكه كینه‏هایی نیز از او در دل می‏پروراند و عاقلانه به نظر نمی‏رسد كه وی از حسین خواسته باشد تا قدرت و خلافت را در دست گیرد. در ثانی ابن عساكر چند روایت در این مورد ذكر كرده كه حاكی از تشویق حسین علیه‏السلام توسط ابن زبیر برای رفتن به عراق بوده و حتی ابن عبّاس به زبیر می‏گوید حسین علیه‏السلام می‏رود و حجاز را برای تو خالی می‏گذارد.

(5) ابن كثیر سپس وارد مبحث اصلی یعنی مقتل الحسین علیه‏السلام شده و در عنوانی كه ارائه می‏دهد عقاید و موضع خود را علیه شیعه آشكار می‏سازد: «و هذه صِفة مقتلهِ رضی‏الله‏ عنه مأخوذةٌ من كلام ائمةِ هذا الشأن لا كما یزعمه اهل التشیع من الكذب الصریح و البهتان» (این توصیفی از مقتل حسین رضی‏الله‏ عنه است كه از سخنان پیشوایان این كار و صاحبنظران برگرفته شده نه بر اساس آنچه اهل تشیع با دروغ صریح و بهتان در باره آن می‏اندیشند).

امام حسین

ج ـ نكته دیگر اینكه ابن كثیر و سایر مورخان و حتی نویسندگان شیعی با ذكر روایاتی، عمر بن سعد را فردی مصلح، سازشكار، دوستدار حسین علیه‏السلام و ... ترسیم كرده‏اند. او در این منابع كسی معرفی شده است كه همواره می‏كوشد تا كار امام حسین علیه‏السلام را بر دوش نگیرد، هنگامی كه با او روبرو می‏شود تلاش می‏كند تا مسأله را به صلح و مدارا پایان دهد و در نامه‏هایی كه به عبیدالله‏ می‏نویسد سعی می‏كند مسأله را بدون درگیری پایان دهد.(6)

وی كسی است كه امام سجاد علیه‏السلام وقتی عمر بن سعد مانع كشتن او می‏شود در حق او دعا می‏كند كه خداوند تو را جزای خیر دهد كه مرا از شر آنان رها كردی!(7) عبیدالله‏ بن زیاد به او نامه می‏نویسد كه من تو را نفرستادم كه با امام حسین علیه‏السلام مدارا و نجوا كنی، كار آنان را یكسره كن، یا فرماندهی را به شمر واگذار و ... .(8)

حال در كنار این تصویر، روایات دیگری است كه دقیقا نقطه مقابل این تصویرپردازی است؛ از جمله:

1ـ وقتی عبیدالله‏، شمر را نزد او اعزام داشت كه یا كار را یكسره كن و یا این امر را به شمر بسپار، می‏گوید هرگز چنین نمی‏كنم و كار حسین را خود یكسره می‏سازم.(9) اگر او فردی مردد بود چرا در این اوضاع از این ننگ خود را رهایی نبخشید؟

2ـ عمر بن سعد بر اساس دستور عبیدالله‏ با قساوت هر چه تمام‏تر دستور می‏دهد تا لشكریان آب را بر حسین علیه‏السلام ببندند و قسم می‏خورد كه هرگز نخواهد گذاشت آنان قطره‏ای آب بنوشند همانگونه كه عبیدالله‏ گفته بود.

3ـ برای شروع جنگ، او اولین كسی است كه به طرف اردوگاه حسین علیه‏السلام تیر می‏اندازد و می‏گوید شاهد باشید كه من اولین تیر را به سوی آنان پرتاب كردم، گویی می‏خواهد این افتخار را برای خود ثبت كند.

4ـ عمر بن سعد تنها به كار فرماندهی مشغول نبود بلكه خود می‏جنگید و بسیاری از یاران حسین علیه‏السلام را به شهادت می‏رسانید.

5 ـ وقتی امام حسین علیه‏السلام فرزند خویش، علی اصغر، را در سینه خود گرفته بود عمر بن سعد به حرمله دستور داد گلوی او را نشانه بگیرد.

6ـ هنگامی كه امام حسین علیه‏السلام تنها مانده و به جنگ مشغول بود، عمر بن سعد خود مستقیما برای زودتر از پا درآوردن امام دستور می‏داد و می‏گفت همگی با هم بر او از هر طرف حمله برید كه او فرزند شجاعترین فرد عرب است.

7 ـ قطع سر مبارك حسین علیه‏السلام با اجازه او بود.

8 ـ پس از قتل حسین علیه‏السلام گفت چه كسی در میان لشكریان است كه بر بدن حسین اسب بتازد و بدن او را پایكوب سم اسبها كند.

9ـ وقتی غائله تمام شد او دستور داد تا سر همه شهدا را قطع كرده و آن را میان قبایل تقسیم كنند تا نزد عبیدالله‏ برده و با این عمل نسبت به او تقرب جویند.(10)

عمر بن سعد بر اساس دستور عبیدالله‏ با قساوت هر چه تمام‏تر دستور می‏دهد تا لشكریان آب را بر حسین علیه‏السلام ببندند و قسم می‏خورد كه هرگز نخواهد گذاشت آنان قطره‏ای آب بنوشند همانگونه كه عبیدالله‏ گفته بود.

حال چرا از او با این همه جنایت و قساوت كه بدون هیچگونه تردید و ترحمی انجام داد، چهره‏ای مردد، سازشكار با امام حسین علیه‏السلام، متمایل به صلح و ... ترسیم می‏شود؟

جواب این سؤال در یك سخن نهفته است و آن اینكه اولین راویان حادثه كربلا تقریبا از میان اهل سنت بوده‏اند و حتی ابی مخنف كه شیعه بوده روایات او مورد استفاده مورخان سنی قرار گرفته و چه بسا حذف و تبدیل و تغییر فراوانی یافته باشد و در حقیقت ابتدا آنان او را این‏گونه معرفی كرده و منابع شیعی نیز روایات مذكور را ارائه كرده‏اند. در مقابل نیز روایاتی كه از قساوت‎های عمر بن سعد ذكر شده عمدتا در منابع شیعی است. نكته‏ای كه در اینجا باید بدان توجه داشت این است كه عمر بن سعد فرزند سعد بن ابی وقاص یكی از صحابه مشهور رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و عضو شورای شش نفره خلافت است كه عمر بن خطاب آنان را انتخاب كرده بود.

همان‏گونه كه می‏دانیم اهل سنت نسبت به صحابه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عقیده خاصی دارند و در حقیقت همان‏گونه كه ما به سیره ائمه خود اقتدا می‏كنیم آنان نیز به سیره صحابه اقتدا می‏كنند و حدیثی نیز از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ارائه می‏دهند: «اصحابی كالنجوم بایهم اقتدیتم اهدیتم» (اصحاب من چون ستارگانند، به هر كدام اقتدا كنید هدایت می‏یابید). حال، عمر بن سعد فرزند یكی از صحابه بزرگ است كه جایگاه خاصی در میان آنان دارد. لذا آیا نمی‏توان اینگونه به نتیجه رسید كه آنان می‏خواستند تا حدودی چهره ننگ و رسوایی را از دامان این صحابه بزدایند و عمر بن سعد را فرد مصلحی نشان دهند كه عبیدالله‏ با اجبار او را به این كار گسیل داشت و حتی جان او را در معرض تهدید قرار داد.

ابن سعد گوید هنگام اعزام عمر بن سعد، عبیدالله‏ گفت اگر او را سركوب نكنی خانه‏ات را آتش می‏زنم و گردنت را قطع می‏كنم.(11)

عزاداری، امام حسین

در پایان اینكه عمر بن سعد به طمع حكومت ری دست به چنین جنایتی زد و عبیدالله‏ این حكومت را با شرط سركوبی حسین علیه‏السلام به او واگذار كرده بود. در این مورد دو بیت شعر به عمر بن سعد منسوب است:

 

اأترُك ملك الری و الری منــیتی
ام ارجع مذموما بقتل الحسین(علیه‏السلام)
و فی قتله النار التی لیس دونها
حــجــابٌ و مــلـــك الـــــری قـــرة عـیـنـــی

 

آیا حكومت ری را در حالی كه آرزوی من است رها كنم یا نكوهش و سرزنش در قتل حسین (علیه‏السلام) را پذیرا شوم كه در قتل او آتشی است و در ورای آن حجابی نیست در حالی كه حكومت ری نور چشم من است.

البته نمی‏توان این مطالب را تنها به مسأله حكومت ری محدود كرد بلكه كینه‏ها و اختلافاتی كه پدر او با علی علیه‏السلام داشت و مسائل قبیله‏ای و ارزشهای جاهلی را هم باید بر آن افزود.

د ـ مسأله دیگری كه در ارتباط با گزارشهای ابن كثیر قابل طرح است اینكه وی پس از پایان روایات خود در مورد حادثه كربلا، شیعه و در اصطلاح خود، روافض را مورد هجوم خود قرار می‏دهد و می‏گوید بسیاری از روایاتی كه شیعه در این مورد ذكر می‏كند صحیح نیست. وی راوی آنها را ابو مخنف دانسته و پس از آنكه وی را ضعیف و نیز شیعه می‏خواند، علت استفاده از روایات او را عدم گرایش و اطلاع دیگران از این واقعه بیان می‏كند.

ابن كثیر آنگاه آداب و رسومی را كه شیعه در دوران آل بویه همانند بدعت‎هایی زشت مرسوم كرده‏اند، برمی‏شمرد و از جمله می‏گوید آنان همه جا را سیاه پوشانیده، عزاداری می‏كنند، به یاد تشنه بودن حسین آب نمی‏خورند، زنان روسری‎ها را از سر خود برداشته و بر سر و صورت می‏زنند و هتك حرمت كرده و آداب شنیعی را رواج می‏دهند. آنگاه وی آداب و رسوم ناصبیان را ذكر می‏كند كه برعكس شیعیان در روز عاشورا غذاهای مطبوع پخته، خود را می‏شویند و می‏آرایند و لباسهای نو و فاخر می‏پوشند و در حقیقت آن روز را عید می‏گیرند و سرور و شادی می‏كنند. آنان این كار را برای عناد با روافض انجام می‏دهند.

 

نتیجه

از آنجا كه مورخان مكتب تاریخ‏نگاری شام، تحت تأثیر سلایق فكری و مذهبی خود و نیز اوضاع سیاسی اعصار خویش و تمایلات حكومت‎های موجود به گزارش حادثه كربلا پرداخته‏اند لذا استفاده از روایات آنان بدون بررسی و مطابقت با سایر منابع مورخان مكاتب تاریخی دیگر از جمله عراق، حجاز، ایران و بویژه منابع شیعی به هیچ رو نمی‏تواند تصویری واقعی و حقیقی از قیام امام حسین علیه‏السلام به دست دهد چرا كه تنها زمانی می‏توان به حقیقت یك رخداد تاریخی دست یافت كه تمامی منابع را با یكدیگر مطابقت كرد و بر اساس جرح و تعدیل و نیز توجه به وابستگی‏های فكری و سیاسی آن مورخان و اوضاع سیاسی عصری كه در آن می‏زیسته‏اند مورد مطالعه قرار داد. بدیهی است بدون این امر، نگرش به یك واقعه چیزی جز یك‏سونگری و دیدی ناقص نخواهد بود و ما را به حقایق رهنمون نخواهد ساخت.

 

«اصغر قائدان»

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1ـ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب 6/231.

2ـ البدایة و النهایة 14/137.

3ـ همان كتاب 9/309 و 12/4.

4ـ همان كتاب 8/151.

5ـ همان كتاب، ص 201-204.

6ـ بنگرید به تمامی منابعی كه تاكنون ارائه شده و از مقتل الحسین(علیه‎السلام) سخن گفته‏اند.

7ـ ابن كثیر، همان كتاب 8/189.

8ـ ابن سعد، طبقات الكبری، جلد هشتم، مقتل حسین بن علی(علیه‎السلام).

9ـ منابع قبل، همانجا.

10 ـ بنگرید به طبری 7/3064 (ترجمه پاینده)؛ شیخ مفید، الارشاد 2/118؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/189 و نیز ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین او حدیث كربلا؛ خوارزمی، مقتل الحسین.

11ـ همانجا.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

تحریفات ذهبی در مورد قیام حسین (علیه‏السلام)

امام حسین علیه السلام

ابوعبدالله‏ محمّد بن احمد شمس الدین الذهبی دمشقی متوفی سال 748 قمری یكی از مورخان و محدثان بنام شافعی دمشق است كه «تاریخ اسلام» او بسیار مشهور است. تألیف او در سی جلد به چاپ رسیده و از آنجا كه شیوه او بر اساس «حولیات» یعنی سال‎نگاری است، درباره واقعه عاشورا و مقتل الحسین علیه‏السلام در ضمن حوادث سال 61 هجری و مجلد سوم آن سخن گفته است.

1 ـ وی در ابتدا با ذكر این كه مردم كوفه به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشته و او را به شهر خود دعوت كردند، از كسانی چون ابوسعید خدری، مسیب بن نجبه فزاری، ابن عبّاس، عبدالله‏ بن مطیع، عبدالله‏ بن عمر، عبدالله‏ بن جعفر یاد می‏كند كه سر راه امام را گرفته و یا با او مكاتبه كرده و نسبت به عواقب این اقدام به او هشدار داده‏اند. سخنی كه از همه این افراد گزارش شده این است كه ای حسین! كوفیان به عهد خود وفادار نیستند، آنان همان كسانی هستند كه پدر تو را كشتند و برادرت را مسموم ساختند و تو را هم خواهند كشت.(1)

ذهبی گزارشی از پاسخ امام به آنان نمی‏دهد جز پاسخی كه به نامه عبدالله‏ بن جعفر همسر زینب سلام‏الله‏ علیها از سوی ایشان داده شده كه امام در آن فرمود: جدّ خود رسول‏الله‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را در خواب دیده و ناچار هستم به این سفر عازم شوم.(2)

در هیچ یك از این گزارشها سخنی از مقصد و هدف والای امام، كه همانا اجرای امر به معروف و نهی از منكر، جهاد برای احقاق عدالت، مبارزه با حكام فساق و فجار و ... باشد در میان نیست در صورتی كه امام از ابتدای سفر تا هنگام شهادت در مواقع مختلفی هدف خویش را بیان كرده و منابع نیز ضبط كرده‏اند.

طبیعی است شمس الدین الذهبی به عنوان یكی از مورخان بزرگ اهل سنت از طرفی خود مستقیما به ثبت این گزارشها تمایلی ندارد و از سوی دیگر، روایات خود را از دو مورخ دیگر اهل سنت یعنی ابن سعد و نیز ابن عساكر صاحب تاریخ دمشق گرفته است كه آنان نیز به عنوان تاریخ‎نگاران برجسته مكتب اهل سنت، مسأله مهم مورد نظر را نادیده گرفته و ذكری از آن به میان نمی‏آورند.

2ـ روایت دیگری كه با گزارش‎های مورخان دیگر، سازگاری ندارد این است كه عمر بن سعد ابی وقاص توسط فردی خبر قتل مسلم بن عقیل را به امام حسین علیه‏السلام می‏رساند.(3) در حالی كه چنین نیست و عمر بن سعد به قولی كه به مسلم برای رسانیدن خبر قتل او داده بود عمل نكرد و امام تنها توسط حر بن یزید ریاحی كه راه بر ایشان گرفته بود از شهادت مسلم آگاه شد.(4) نكته جالب‏تر در این روایت این كه وقتی این خبر به امام حسین علیه‏السلام رسید علی اكبر از پدرش خواست تا باز گردد و گفت مردم عراق با او حیله كرده و چون به عهد خود وفادار نیستند، شما هم مسئولیتی در برابر آنان ندارید، ولی در مقابل، فرزندان عقیل گفتند اكنون نمی‏توان بازگشت و حسین علیه‏السلام را به رفتن تشویق می‏كنند! در این حال امام از اصحاب می‏خواهد كه هر كس دوست دارد می‏تواند برگردد.(5)

مردم كوفه به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشته و او را به شهر خود دعوت كردند، از كسانی چون ابوسعید خدری، مسیب بن نجبه فزاری، ابن عبّاس، عبدالله‏ بن مطیع، عبدالله‏ بن عمر، عبدالله‏ بن جعفر یاد می‏كند كه سر راه امام را گرفته و یا با او مكاتبه كرده و نسبت به عواقب این اقدام به او هشدار داده‏اند.

گزارش ذهبی معنایی جز سست و مردد نشان دادن نزدیكترین كسان حسین علیه‏السلام یعنی فرزند برومندش علی اكبر نسبت به این امر عظیم و واجب الهی در بر ندارد. البته باید افزود درخواست علی اكبر برای بازگشت در منابع دیگر ذكر نشده است.

3ـ گزارش دیگری كه ذهبی ثبت كرده، صحبت امام با كسانی است كه راه را بر او گرفتند، ایشان از آنان می‏پرسند آیا شما چیزی را كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از مشركان پذیرفت از من نمی‏پذیرید؟ آنان گفتند آن، چه بود؟ امام پاسخ فرمود وقتی از او تقاضای صلح می‏كردند می‏پذیرفت. آنان نیز جواب منفی دادند.

این روایت همانند روایت ابن عساكر مسأله تقاضا و شرط امام حسین علیه‏السلام برای دیدار و بیعت با یزید را مطرح می‏كند(6) كه در مبحث ابن عساکر بطلان آن را روشن ساختیم.

4ـ ذهبی همانند ابن عساكر و خصیبی به ذكر غرایب و تغییراتی كه پس از قتل امام حسین علیه‏السلام در نظام هستی پدید آمده می‏پردازد كه با آنها مشابه است ولی به چند مورد متفاوت از آن اشاره می‏كنیم:

1 ـ پس از قتل امام حسین علیه‏السلام به مدت شش ماه آسمان قرمز بود.

2 ـ گیاهان صحرای كربلا كه سبز بودند همگی در آن روز خاكستر شدند.

3 ـ وقتی شتری را در اردوگاه كشتند گوشت آن مثل چوب شد.

4 ـ ابن عبّاس در آن روز پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را دید كه شیشه‏ای از خون در دست داشت و به ابن عبّاس می‏گفت این خون حسین علیه‏السلام و اصحاب اوست.

5 ـ ام سلمه گریه و نوحه‏سرایی جنیان بر حسین علیه‏السلام را شنیده است.

6ـ تمامی مردم شنیدند كه جنیان در آن روز بر حسین علیه‏السلام عزاداری می‏كنند و اشعاری در مصیبت قتل او می‏سرایند.(7)

حرم امام حسین علیه السلام

تلاش ذهبی و ابن كثیر برای تبرئه یزید از قتل امام حسین علیه‏السلام

5ـ یكی دیگر از ترفندهای زیركانه مورخان شامی از جمله ذهبی و ابن كثیر مبرّا ساختن یزید از قتل امام حسین علیه‏السلام است كه عمدتا كوشیده‏اند بار این گناه عظیم و نابخشودنی را از دوش وی برداشته، به گردن عبیدالله‏ بن زیاد بگذارند و چنین وانمود سازند كه وی بطور مستقل و بدون اجازه یزید به قتل امام اقدام كرده و یزید به این امر راضی نبوده است.

شمس الدین الذهبی روایاتی در این مورد ذكر می‏كند؛ از جمله اینكه وقتی سر امام حسین علیه‏السلام نزد یزید فرستاده شد، او سر مبارك را بین دستان خویش قرار داد و می‏گریست و پس از سرودن شعری می‏گفت: اما به خدا سوگند اگر من همراه تو بودم هرگز تو را نمی‏كشتم. سپس امام سجاد علیه‏السلام به او می‏گوید اگر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ما را چنین مغلوب و در غل و زنجیر می‏دید دوست داشت كه ما از آن غل رهایی یابیم، یزید نیز گفت راست می‏گویی و دستور داد او را از غل رهانیدند و سپس هر چه اسیران خواستند برای آنان فراهم كرده و آنان را به سوی مدینه باز گرداند.(8)

در روایت بعدی ناراحتی یزید از اقدام عبیدالله‏ را و حتی اینكه وی بر ابن‏مرجانه لعنت فرستاده و همه گناهان را به گردن او می‏اندازد از طبری گزارش می‏كند و پس از آن روایت دیگری از قول امام سجاد علیه‏السلام نقل می‏كند كه ما، در حضور یزید گریه او را هنگام دیدن سر مشاهده كرده‏ایم و او به ما هر چه خواستیم بخشید و سپس طی نامه‏ای به مسلم بن عقبه حاكم مدینه سفارش فراوانی نسبت به ما كرد.

(9)

ابن كثیر نیز در «البدایة و النهایة» همچون ذهبی می‏كوشد تا یزید را از قتل امام مبرا سازد. وی علاوه بر روایات ذهبی روایات دیگری نیز گزارش می‏كند؛ از جمله اینكه:

1ـ وقتی سرهای شهدا را به حضور وی آوردند گریست و گفت: من از اطاعت شما بدون قتل حسین علیه‏السلام خشنودتر بودم. خداوند ابن سمیه را لعنت كند؛ به خدا سوگند اگر من در كار او بودم از او می‏گذشتم. خداوند حسین علیه‏السلام را رحمت كند.

2ـ در روایت دیگری آمده است، خداوند ابن‏مرجانه را خوار كند. اگر بین او و این خاندان خویشی و قرابتی و رحمی بود با آنان چنین نمی‏كرد.

3ـ یزید به زهیر بن قیس كه سرهای شهدا را آورده بود صله‏ای نداد و هنگامی كه یحیی بن حكم برادر مروان، شعری در تجلیل از عبیدالله‏ و اقدام او سرود بر سینه او زد.

4ـ در روایتی دیگر از مهربانی یزید نسبت به امام سجاد علیه‏السلام سخن‎ها گفته می‏شود كه یزید هیچ غذایی در ظهر و شام نمی‏خورد مگر آن كه علی بن الحسین علیه‏السلام را با خود هم‏غذا می‏كرد. و وقتی خواست اهل بیت و اسرا را به مدینه باز گرداند به او گفت: خداوند سمیه را تقبیح و خوار نماید، به خدا سوگند اگر من كنار پدرت بودم چیزی نبود كه از من بخواهد و من به او ندهم و تا حد توان از او مرگ را باز دارم حتی اگر به هلاكت بعضی از فرزندان من منجر می‏شد ولی خداوند چنین خواسته بود كه دیدی، آنگاه مال فراوانی به آنان بخشید و بهترین لباسها را پوشانیده و به فرستاده خود نسبت به آنان سفارش نمود.

ابن كثیر پس از ذكر این روایات می‏گوید این امر، گفته‏های روافض (شیعیان) را رد می‏كند كه می‏گویند اسیران را بر شترهای برهنه بدون پالان و جهاز سوار كردند و لباس‎های آنان به گونه‏ای پاره بود كه پشت و مقابل آنان دیده می‏شد. سپس در پایان، خود اظهار می‏دارد كه یزید به كشتن امام حسین علیه‏السلام راضی نبود و آنچه به گمان می‏آید اینكه اگر قبل از آنكه امام كشته شود یزید اطلاع می‏یافت او را رها می‏كرد.(10)

امام حسین علیه السلام

دلائل باطل بودن ادعای ذهبی و ابن‏كثیر

1ـ یزید برای گرفتن بیعت از امام حسین علیه‏السلام در همان ابتدا به حاكم مدینه نوشت كه یا از او بیعت بگیر و یا سر از تن او جدا كن و برای من بفرست(11)؛ به عمرو بن سعید دستور می‏دهد به بهانه انجام حج با گروهی به مكه رفته، حسین(علیه‏السلام) را دستگیر كند و نزد او بفرستد و اگر امتناع كرد او را بكشد.(12)

2ـ عبیدالله‏ بن زیاد لحظه به لحظه، حركت امام به سوی عراق و نیز گزارشهای رسیده از عمر بن سعد و برخورد او با سپاه امام حسین علیه‏السلام و كشته شدن آن حضرت را به اطلاع یزید می‏رسانید كه مكاتبات او با یزید ثبت شده است(13)، پس نمی‏توان پذیرفت كه یزید از این حادثه بی‏اطلاع بوده است.

3ـ مسأله چوب زدن یزید بر دهان مبارك امام حسین علیه‏السلام در تمامی منابع شیعه و سنی مضبوط است(14) كه این امر نشان‏دهنده سرور وی نسبت به قتل آن حضرت است!

4 ـ یزید هنگامی كه با چوب به دهان امام حسین علیه‏السلام می‏زند اشعاری می‏خواند كه در آن سرور خویش را از گرفتن انتقام اجداد خود (بنی امیه) در روز بدر كه به دست علی علیه‏السلام كشته شدند، بیان می‏كند.(15)

5 ـ یزید دستور داد برای عبرت همگان سرهای مبارك شهدا و نیز سر امام حسین علیه‏السلام را سه روز بر دروازه‏های دمشق و نیز جامع اموی آویزان كنند.(16)

6ـ خطبه‏های كوبنده حضرت زینب در مقابل یزید و افشاگری‎های او در مورد اینكه یزید می‏كوشد تا نور اهل بیت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را خاموش كند و نیز كینه‏هایی كه او از گذشته در دل دارد و مسائل دیگر می‏تواند وضعیت این تحریفات را روشن‏تر كند.(17)

7 ـ هنگامی كه خبر اعزام كاروان اسیران كربلا و سرهای شهدا در دمشق به یزید رسید، وی دستور داد تا شهر را آذین بسته و بیارایند و زنان و مردان همگی برای تماشای كاروان حاضر شوند.(18)

8 ـ یزید با سرور و شادی به امام سجاد علیه‏السلام و زینب كبری(علیهاالسلام) می‏گوید دیدید كه خداوند چگونه شما را خوار و ذلیل ساخت.(19)

9ـ در روایت دیگری یزید به علی بن الحسین علیه‏السلام می‏گوید ای علی، پدر تو خویشی مرا قطع كرد و حق مرا نشناخت و در حكومت با من به نزاع برخاست و خداوند نیز با او چنین كرد كه دیدی.(20)

10ـ از همه این مسائل مهم‏تر اینكه نباید از گرایش مورخان شامی و اهل سنت به حاكمان اموی و احترامی كه نسبت به معاویه و فرزندش یزید قائل هستند غافل شد و دیگر اینكه دوره‏هایی كه این مورخان شامی در آن می‏زیستند، جریان تاریخ‏نگاری را بدان سو كشانیدند كه از آن سخن‎ها گفتیم.

11ـ نكته آخر اینكه ممكن است واقعا یزید برای عوام‏فریبی و تبرئه خود به چنین اقداماتی نیز متوسل شده باشد و مورخان وابسته اموی به آن پر و بالهایی داده باشند.

«اصغر قائدان»

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1ـ هدایة الكبری 4/5-9، این روایات در بیشتر منابعی كه تاكنون ذكر كرده‏ایم آمده است.

2ـ پیشین، همانجا.

3ـ پیشین 4/11.

4ـ مسعودی، مروج الذهب 3/66.

5ـ تاریخ الاسلام 4/11.

6ـ همان 4/15.

7ـ همان 4/18-15.

8ـ همان 4/19.

9 ـ همان 4/21.

10 ـ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/196، 202، 203.

11ـ ابن اعثم كوفی، الفتوح 5/18.

12 ـ شیخ مفید، الارشاد 67 و 68.

13 ـ ابن اعثم كوفی، همان كتاب 5/69 و 147.

14ـ طبری، تاریخ الطبری 6/267؛ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ 4/35؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة 8/192.

15 ـ پیشین، همانجا.

16ـ خوارزمی، مقتل الحسین 2/75؛ ابن كثیر، همان كتاب 8/204.

17ـ بنگرید به: طبرسی، الاحتجاج، جلد دوم؛ مجلسی، بحارالانوار، جزء 45 از مجلد پانزدهم؛ ابن طیفور، بلاغات النساء؛ عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین او حدیث كربلا.

18ـ مجلسی، بحارالانوار 45/124-128؛ باقر شریف القرشی، حیاة الامام حسین(ع) 3/368.

19 ـ ابن كثیر، همان كتاب 8/194.

20 ـ پیشین، همانجا.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

تحریف قیام امام حسین (علیه‏السلام) در روایات ابن عساكر

امام حسین

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آورد.(1) ابن عساكر در دوران حكومت ایوبیان در شام می‏زیست. در این دوران با تسلط ملك نورالدین محمود زنگی، ملك عادل و سلطان صلاح الدین ایوبی، مكتب اهل سنت سكان‏دار صحنه سیاست بود و تنازعاتی كه در این دوران با فاطمیان شیعی مصر وجود داشت بسیاری از متفكران و علمای حدیث و تاریخ اهل سنت را به میدان كشانید و حكومت‎های وقت نیز با حمایت خود از آنان مسیر تاریخ‏نگاری در شام را به همان گونه‏ای كه تمایل داشتند جهت دادند.

ابن عساكر نماینده این طبقه و سرآمد آنان بود ولی چندان وقعی به تمایلات حكومت نمی‏گذاشت و به نظر می‏رسد به عنوان یك مورخ منصف، به رغم جو نامساعد زمانی رسالت خود را بخوبی انجام داد. وی از ائمه شیعه بویژه امام علی، امام حسن و امام حسین(علیهم‎‏السلام) با احترام فراوان یاد كرده و به ذكر فضائل آنان می‏پردازد. او در عرصه علم و فقه و حدیث یكه‏تاز میدان بود و شاگردان و راویان فراوانی داشت كه هر كدام برای خود در عالم اسلامی وزنه‏ای محسوب می‏شدند. چنانكه تراجم‏نویسان گویند چهل سال از عمر خود را به تصنیف گذرانید و بیش از 20 سال عمر خود را در مسافرت‎های علمی به مصر، بغداد، كوفه، ایران و ... سپری كرد و افزون بر یكصد تألیف از خود بر جای گذاشت.(2)

از مهمترین نوشته‏های ابن عساكر، «تاریخ مدینه دمشق» است كه در هشتاد جلد تألیف شده است.

وی تألیف خود را، كه در برگیرنده تاریخی عمومی از سده‏های صدر اسلام بویژه دمشق است، از آغاز بنای این شهر در تاریخ شروع كرده و پس از آن به شرح زندگی صحابه پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله)، تابعان، محدثان، مشاهیر و علمای اسلام تا سده ششم هجری می‏پردازد. شیوه كار او شباهت فراوانی با تاریخ بغداد خطیب بغدادی دارد و ذهبی نیز در تاریخ اسلام تا حدودی از او پیروی كرده است.

وی یكی از مجلدات تاریخ دمشق خویش را به شرح حال امام حسین(علیه‏السلام) و قیام وی اختصاص داده كه توسط محمّدباقر محمودی به سال 1970 در یك جلد مستقل در بیروت با عنوان «ترجمه ریحانة رسول‏اللّه‏ الامام الشهید حسین بن علی بن ابیطالب(علیه‏السلام) من تاریخ دمشق لابن عساكر» به چاپ رسیده است. این جزء بسیار مفصل و طولانی، و قریب 400 صفحه چاپی در قطع رحلی است.(3)

ابن عساكر به رغم تمایلات دینی و مذهبی خود، بر خلاف سایر تاریخنگاران اهل سنت در شام، تقریبا قیام امام حسین(علیه‏السلام) را با بی‏طرفی گزارش كرده ولی نقاط ضعف و تحریفات فراوانی در آن به چشم می‏خورد كه در این مبحث به آنها اشاره خواهیم كرد.

ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة‏اللّه‏ شافعی دمشقی مشهور به ابن عساكر به سال 499 هجری در دمشق به دنیا آمد و در سال 571 هجری در همان شهر از دنیا رفت. وی از بزرگترین راویان و حافظان حدیث و مورخان اسلامی است كه شهرت چشمگیری در سرزمین‎های اسلامی به دست آورد.
ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

تحریف در کتب تاریخی شامیان

امام حسین علیه السلام، محرم

با فتح شام در سال هفدهم هجری و پذیرش اسلام از سوی مردم این سرزمین، خلیفه اول و دوم برای تبلیغ و گسترش آیین اسلام و نیز آموزش قرآن و احكام دینی، تعدادی از صحابه بزرگ رسول خدا(صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) و قاریان مدینه را به این سرزمین اعزام داشتند. دیری نپایید كه گروه صحابه و تابعان به سوی شهرهای دمشق، حلب، حِمص و حَماة روان شدند. این مسأله علاوه بر حضور بسیاری از صحابه در فتح شام بود كه به گفته ابن سعد 113 نفر بودند.1

شهر حمص در جنوب دمشق، محل ملاقات و پیوستن اصحاب رسول ‏اللّه(صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) به یكدیگر بود. «ابن مسلم خولانی» داخل مسجد حمص شد كه در آن سی تن از ریش سفیدان اصحاب را دیده بود و «كثیر بن مرّة الحضرمی» هفتاد بدری از صحابه رسول خدا(صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله) را در آنجا ملاقات كرده بود. آنان مقدمه لشكر اسلامی بوده و در آموزش فقه و قرآن در این سرزمین نقش مهمی داشتند.

بسیاری از تابعان در شام از «عبادة بن صامت»، «ابی درداء» و «معاذ بن جبل» فقه و از دیگران حدیث آموختند. این عده در پی درخواست اولین حاكم دوران اسلامی دمشق یعنی «یزید بن ابی سفیان»، از عمر بن خطاب خلیفه وقت به این سرزمین اعزام شده بودند.2 علاوه بر صحابه، بسیاری از فرزندزادگان ائمه بزرگوار شیعه نیز در شهرهای شام سكونت گزیده و در طی سده‏های اول و دوم هجری در این سرزمین به دیار باقی شتافتند كه مزار و آرامگاه آنان همواره مورد توجه مردم قرار می‏گرفت.

با توجه به فراوانی صحابه و زادگان ائمه و نیز احداث و ایجاد بقعه‏های متبرك و ساختمان‎ها و به دنبال آن ساخت مساجد و مدارس برای تعلیم قرآن و حدیث و فقه، جریانی برای ثبت شرح حال و سرگذشت این افراد و توصیف آن بقعه‏ها و اماكن مذهبی، یعنی تراجم‏نویسی و تاریخ محلی، پدید آمد و همین امر بعدها باعث ایجاد مكتب تاریخ‏نگاری گسترده‏ای شد كه نه تنها از مكاتب تاریخ‏نگاری حجاز و عراق كمتر نبود، بلكه گوی سبقت را نیز در بعضی از سده‏ها از آنان می‏ربود.

نخستین كسی كه كوشید، تاریخ گذشتگان و اعراب جاهلی را در این سرزمین احیا كند، «معاویة بن ابی سفیان» بود. چون وی همواره شیفته و فریفته وابستگی‎های حسَبی و نسَبی خود و زنده كردن ارزش‎های قبیله‏ای و قومی اعراب جاهلی و شاهان و سلاطین گذشته شبه جزیره بود؛ لذا كسانی را برای خواندن تاریخ پیشینیان و ثبت و تحریر شكوه و عظمت شاهان این سرزمین از یمن به دمشق فرا خواند. به گفته سامی الدهان «عبیده بن شُرَیه الجُرهُمی»، كه در سال هفتاد هجری درگذشت، از جمله محققانی بود كه برای نوشتن تاریخ عمومی این سرزمین دعوت گردید. متأسفانه تألیف او با عنوان «كتاب الملوك و اخبار الماضی» امروزه در دست نیست. كسانی چون الاوزاعی متوفی 157 هجری و ولید بن مسلم نیز چندین اثر تاریخی نوشتند كه هیچ ‏كدام از آنها باقی نمانده‏اند.3

نخستین كسی كه كوشید، تاریخ گذشتگان و اعراب جاهلی را در این سرزمین احیا كند، «معاویة بن ابی سفیان» بود. چون وی همواره شیفته و فریفته وابستگی‎های حسَبی و نسَبی خود و زنده كردن ارزش‎های قبیله‏ای و قومی اعراب جاهلی و شاهان و سلاطین گذشته شبه جزیره بود.

جریان تاریخ‏نگاری اسلامی در دوران خلافت امویان به ویژه «ولید و هشام بن عبدالملك» رشد و گسترش یافت؛ اینگونه تواریخ بر اساس خواست و تمایل خلفای اموی، كه به شدت با بنی هاشم و به ویژه اهل بیت و شیعه خصومت و دشمنی داشتند، به نگارش درمی‏آید. هر چند كه از آن كتاب‎ها در سده‏های دوم و سوم هجری چیزی در دست نیست، ولی بیشتر آثار و روایات ایشان در منابع مورخان سده‏های بعدی دستمایه كار تاریخ‏نگاری آنان گردید.

با انتقال خلافت به بغداد، حدود یك قرن، تاریخ‏نگاری در شام سستی گرفت تا این كه دوباره جانی تازه یافت لیكن تاریخنگاران این دوران به تألیف تاریخ عمومی اسلام كمتر علاقه‏ای نشان داده و بیشتر به تاریخ‏نگاری محلی پرداختند؛ كسانی چون ابن زوریق تنوخی4، الرَّبعی5، الخولانی6، ابن عدیم7، ابن عساكر8، ابن علی جراده9، ابن ابی طی10، ابن ابی ایاس و ابن ایاس11 در سده‏های پنجم و ششم هجری تاریخ‏نگاری شام را چهره‏ای دیگر بخشیدند. بعضی از آنان چون ابن ابی طی شیعه بوده و تاریخ تشیع در این سرزمین را بخوبی به تصویر كشیدند.

محرم

مكتب تاریخ‏نگاری اسلامی در شام با تألیف كتاب هشتاد جلدی «تاریخ مدینه دمشق» ابن عساكر (م 571) اوج بیشتری گرفت. این اثر شگفت‏انگیز، علاوه بر اهمیت آن درباره دمشق، منبع بسیار مهمی نیز برای تاریخ اسلام تلقی می‏گردد كه مجلدات مستقلی از آن درباره زندگی پیامبر(صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله)، علی بن ابی‏طالب و امام حسین(علیهما‏السلام) تصحیح شده و به چاپ رسیده و بسیار قابل توجه است. ابو شامه در قرن هفتم آن را در پانزده جلد و ابن منظور در همان سده آن را در سی جلد خلاصه كردند. دیری نپایید كه در سده هشتم، جریان تاریخ‏نگاری عمومی اسلامی در شام رشد كاملی یافت. كسانی چون «الذهبی» متوفای 748 ه.ق به تألیف تاریخ حجیم و گسترده‏ای در سی جلد با عنوان «تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام»12پرداخته و بر اساس شیوه سال‎نگاری به ثبت حوادث تاریخ اسلام از دوران پیامبر (صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله) تا هنگام حیات خویش و نیز شرح سرگذشت و تراجم صحابه، مشاهیر و بزرگان اسلامی كه در هر سال وفات یافته بودند اقدام كرد. وی در مجلد سوم كتاب خود به بررسی حوادث سال 61 تا 80 هجری پرداخت و نمایی كلی از قیام امام حسین (علیه‏السلام) به دست داد.

مورخ مشهور دیگر این عصر «ابن كثیر دمشقی» (م 774 ه ق) بود كه به تألیف یك تاریخ عمومی اسلامی دست زد و آن را «البدایة و النهایة»13 یعنی آغاز و انجام نام نهاد. وی سلسله حوادث تاریخ اسلام را از ابتدا آغاز كرد و در چهارده مجلد منظم ساخت. در هشتمین مجلد آن هنگام ذكر حوادث سال 60 هجری مبحث مفصل و مستقلی را به قیام حسین(علیه‏السلام) اختصاص داد.

تاریخ‏نگاری شام در قرن هشتم و نهم و دهم دوباره به شیوه تاریخ محلی بازگشت و كسانی چون اربیلی 14، هروی 15، ابن حورانی16، ابن شاكر كتبی17، ابن رجب حنبلی18، ابن عبدالهادی 19، ابن طولون 20، ابن شحنه 21، ابن شداد 22، ابن عمری23، ابن عماد حنبلی 24، ابن البقاء بدری25، طباخ الحلبی26، عظیمی الحلبی 27، كامل الغزی 28، و ... به تألیف تواریخ محلی شام اقدام كردند.

بعضی از آن مورخان در مباحثی كه در باره شرح مكان‎های مذهبی و بویژه منتسب به شیعه ارائه كردند، گزارش‎ها و اطلاعات قابل توجهی را در مورد خاندان وحی و نبوت و نیز اهل بیت امام حسین(علیه‏السلام) در دوران اسارت در شام، ورود سرهای شهدا به دمشق، حضور اسیران در بارگاه یزید، محل قرار گرفتن سرهای شهدا، و نیز رأس الحسین(علیه‏السلام)، اماكن و بقعه‏های متبرك منسوب به شیعه چون باب الصغیر، مقبره زینب كبری، و رقیه، مشهد المحسن و مشهد الحسین در حلب و مسائل دیگری كه با فاجعه كربلا مرتبط بود به ‏ثبت رسانیدند.

بدیهی است تألیفات گسترده و فراوان این سرزمین، كه با افكار و عقاید مكتبی و مذهبی مخصوص به خود نگاشته شده، در مورد قیام حسینی و فاجعه عاشورا خالی از تحریف نیستند و بررسی همه آنها نیز با آن حجم وسیع، نیاز به یك تألیف گسترده و مستقل دارد. نگارنده در این مبحث تنها به ذكر دیدگاه چهار تن از مورخان، كه هر كدام گرایش سیاسی و مذهبی خاصی داشته و وابسته به تفكر خاصی بوده‏اند، می‏پردازد؛ اینان عبارتند از:

1ـ ابی عبدالله‏ حمدان الخصیبی(متوفی 334 ه.ق) صاحب كتاب «الهدایة الكبری» به عنوان شاخص غُلاة شیعه.

2ـ ابن عساكر دمشقی(متوفی 571 ه.ق) صاحب «تاریخ مدینه دمشق» از علمای شافعی و تقریبا بی‏طرف اهل سنت.

3ـ شمس الدین الذهبی(متوفی 748 ه. ق) صاحب «تاریخ اسلام» و «وفیات المشاهیر و الاعلام» به عنوان شاخص یك مكتب اهل سنت.

4ـ ابن كثیر دمشقی(متوفی 774 ه.ق) صاحب «البدایة و النهایة» به عنوان شاخص تاریخ‏نگاری وابسته اموی و شاگرد ابن تیمیه بنیانگذار فكری مكتب وهابیت.

 

«اصغر قائدان»

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1 ـ ابن سعد، طبقات الكبری، 7/115-111.

2 ـ نجدة خماش، الشام فی صدر الاسلام، 5624؛ احسان عبّاس، تاریخ بلاد الشام، 7/243-222.

3 ـ تاریخ‏نگاری در اسلام، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، ص 106.

4 ـ متوفی 442 هجری در شهرك معرة النعمان است. كتاب وی كه در باره حوادث قرن پنجم هجری و فتوحات تركان و هجوم فرانكها به سرزمین شام و بویژه جلب است از بین رفته، ولی ابن ندیم در زبدة الحلب از آن بهره برده است.

5 ـ متوفی 444 هجری، كتابی در باب تاریخ دمشق نوشته كه ابن عساكر از آن بهره‏های فراوانی برده است.

6 ـ متوفی 365 هجری، كتابی به نام تاریخ داریا نوشته كه در سوریه به چاپ رسیده است.

7 ـ متوفی 660 هجری، كتابی عظیم در باب حلب نوشت و در آن تاریخی مفصل از شام در صدر اسلام تا قرن هفتم ارائه داد. كتاب او با نام بغیة الطلب فی تاریخ الحلب توسط سهیل زكار در 1988 در دمشق به چاپ رسید.

8 ـ متوفی 571 هجری مؤلف مشهور تاریخ مدینه و دمشق است كه در هشتاد جلد تألیف شده و جز بخشی از آن امروزه بر جای نمانده كه توسط صلاح الدین المنجد در دمشق به سال 1371 ق چاپ شده است.

9 ـ متوفی قرن ششم هجری است كه كتابی در باب حلب نوشته و ابن ندیم از اثر او بهره‏های فراوان برده است.

10 ـ متوفی 630 هجری، از شیعیان مشهور حلب بود كه بیش از ده كتاب تألیف كرد كه یكی از آنها معادن الذهب امروزه موجود است و سایر آثار او در تألیفات متأخران مورد بهره‏برداری قرار گرفته است.

11 ـ متوفی 555 هجری، ذیل تاریخ دمشق را نوشت كه توسط سهیل زكار در بیروت به سال 1403 به چاپ رسید.

12 ـ كتاب شمس الدین الذهبی با تحقیق عمر عبدالسلام تدمری در دارالكتاب العربی بیروت به سال 1410 به چاپ رسید.

13 ـ این كتاب در ده جزء و پنج مجلد در دارالفكر بیروت به سال 1398 تجدید چاپ شد.

14 ـ متوفی 726 هجری است. بخشی از تألیف او در مورد دمشق در دارالكتاب الظاهریة موجود است و هنوز به چاپ نرسیده است.

15 ـ هروی به شرح مزارات و بقاع متبركه شیعه در شام پرداخت. كتاب وی با نام زیارات الشام در دمشق به چاپ رسید.

16 ـ متوفی سده ششم هجری، زیارات الشام او در دمشق به سال 1981 م به چاپ رسید. این كتاب به شرح زندگی نامه صحابه، امامزادگان، سادات، صوفیه و عرفای سوریه پرداخته و تقریبا از كتاب هروی تقلید كرده است.

17 ـ متوفی 764 هجری، یك تألیف گسترده در باره مشاهیر اسلام با عنوان فوات الوفیات به رشته تصنیف درآورد كه در سال 1951 م توسط محی الدین عبدالحمید در قاهره به چاپ رسید. تألیفی نیز در تاریخ دمشق داشت.

18 ـ متوفی 795 هجری، در مورد مشاهیر فرقه خود یعنی حنابله تألیفی نگاشت كه با عنوان طبقات الحنابله در دمشق به چاپ رسید.

19 ـ متوفی 909 هجری و از مورخان شیعی شام است. وی كتابی با نام ثمار المقاصد فی ذكر المساجد در باره تاریخ مساجد دمشق و مشاهیری كه آنها را احداث كرده بودند نگاشت كه توسط محمّد اسعد طلس در بیروت به سال 1361 ق به چاپ رسید.

20 ـ متوفی 953 هجری در تاریخ صالحیه كتابی با نام القلائد الجوهریه فی تاریخ الصالحیه نوشت كه در سال 1956 م توسط محمّد احمد دهمان در دمشق چاپ شد.

21 ـ كتاب او با نام الدرالمنتخب من تاریخ الحلب در دمشق به سال 1404 ق چاپ شد.

22 ـ عزالدین محمّد بن علی بن ابراهیم بن شداد، الاعلاق الخطیرة فی ذكر امراء الشام و الجزیره، حققه یحیی ذكریا عباره، دمشق، وزارة الثقافه 1991 م.

23 ـ فضل‏اللّه‏ بن عمری در مورد مساجد دمشق بویژه جامع اموی تألیفاتی داشت كه یكی از آنها به نام الجامع الاموی توسط محمّد مطیع الحافظ به چاپ رسید.

24 ـ ابوالفلاح عبدالحی بن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، دارالفكر، 1399 ق.

25 ـ ابن البقاء عبداللّه‏ البدری (قرن نهم)، نزهة الانام فی محاسن الشام، بیروت، دارالرائد، 1980 م.

26 ـ محمّد راغب طباخ الحلبی، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، صححه محمّد كمال، حلب، دارالقلم العربی، چاپ دوم 1408 ق.

27 ـ محمّد بن علی عظیمی الحلبی (م 556)، تاریخ الحلب، تحقیق ابراهیم زعرور، دمشق، 1984 م.

28 ـ كامل الغزی البابی الحلبی، نهر الذهب فی تاریخ الحلب، تحقیق شوقی شعث، محمود الفاخوری، حلب، دارالقلم العربی، 1412 ق.





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

تحریف فلسفه سیاسى امامت و واقعه کربلا

محرم

 

امامت اصیل‎ترین فلسفه سیاسى اسلام است، كه متكلمان شیعى در تعریف آن گفته‎اند:

"الامامة ریاسه عامه فى امور الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابه عن النبى(1)؛ امامت یعنى ریاست عمومى در امور دین و دنیاى مردم به عنوان جانشینى پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)"

امام حسین(علیه‎السلام) ضمن نامه‎اى كه توسط مسلم بن عقیل براى مردم كوفه فرستاد فرمود:

«فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب والقائم بالقسط و الدائن بدین الحق(2)؛ به جان خودم سوگند، امام مسلمانان تنها كسى است كه به قرآن عمل كند و عدالت را بر پا دارد و تسلیم دین حق باشد.»

امام هشتم(علیه‎السلام) نیز در كلام بلندى به تبیین هویت و منزلت منصب امامت پرداخته، در فرازهایى از آن مى‎فرماید:

«... امام بسان خورشید تابانى است كه نورش جهان را فرا مى‎گیرد و در افقى است كه دیده‎ها و دست‎ها بدان نرسند. امام ماه تابنده و چراغ فروزنده و نور طلوع كننده و اختر رهنمایى است در تاریكی‎هاى شب و دلیل هدایت و نجات‎بخش از هلاكت است. امام ابرى است بارنده و بارانى است تند و آسمانى است سایه بخش و زمینى است هموار و چشمه‎اى است جوشان و غدیر و بوستان است. امام امینى است رفیق و پدرى است مهربان و برادرى است همزاد و چون مادرى، براى فرزند كوچك، دلسوز و پناه بنده‎هاى خداست.

امام، امین خداست در زمین و میان خلقش، و حجت اوست بر بنده‎هایش و خلیفه اوست در بلادش و فراخوان به خدا و مدافع حریم الله است. امام از گناهان پاك و از عیوب پیراسته است، به علم مخصوص، و به بردبارى موسوم است. نظام دین و عزت مسلمین و خشم گیرنده بر منافقین و عامل نابودى كفار است.

به جان خودم سوگند، امام مسلمانان تنها كسى است كه به قرآن عمل كند و عدالت را بر پا دارد و تسلیم دین حق باشد.

امام، یگانه روزگار خود است، هیچ كس همپایه او نیست و دانشمندى، همسنگ او نیست، براى او، عوض، مانند و نظیرى در عالم، وجود ندارد.

داراى همه فضایل است، كه حضرت وهاب به وى ارزانى داشته، بدون این كه آنها را طلبیده یا كسب كرده باشد. كیست كه به معرفت امام برسد و كنه وصفش را بفهمد؟ هیهات، هیهات! عقلها، گمند و خاطره‎ها، سرگردان و خردها، حیران و سخنرانان، زبان بسته و شاعران، دلخسته و ادیبان، درمانده و بلیغان، لال و دانشمندان، خاموش و سرافكنده از وصف یك مقام یا یك فضیلت او، همه به ناتوانى و تقصیر از آن، اعتراف دارند تا چه رسد به توصیف كلیت امامت یا تعریف كیفیت آن، یا كجا رسد به این كه كسى باشد كه جاى او را بگیرد یا آثار وجودش را داشته باشد چگونه چنین باشد؟ با این كه او، بسان ستاره‎اى است كه از دسترس دست‎یازان و شرح وصف كنندگان به دور است. آیا مى‎پندارند كه امام، در غیر خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یافت مى‎شود؟ به خدا سوگند كه خودشان،(در این ادعا) دروغگویى خود را تصدیق مى‎كنند... .»(3)

بنابراین اگر امام، عامل به كتاب و قائم به قسط و یگانه دوران و بى همتاى زمان و معصوم از گناه است و مفسر قرآن و قرآن مفسر او، پس چگونه ممكن است مردم، معاویه و یزید و امثال آنها را به امامت بپذیرند؟!

از این رو بذر این انحراف در سقیفه پاشیده شد و اصل امامت، تحریف و به جاى آن خلافت نشست و برخى از آخوندهاى دربارى به تفسیر اولى الامر پرداخته و تا بدانجا پیش رفتند كه مدعى شدند: اولى الامر كسى است كه به قدرت دست یابد، گرچه با سر نیزه و كشتار بى گناهان، و بدین سان فضایى به وجود آوردند تا یزید نیز بتواند بر اریكه قدرت اسلام و جانشینى پیامبر، دست یازد و به نام دین حكم براند و امام مسلمانان خوانده شود!

 

"سید موسى میرمدرس"

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1- العلامه الحلى، الباب الحادى عشر، ص69.

2- الكامل فى التاریخ، ج3، ص386/ الارشاد، ص205.

3- تحف العقول (با ترجمه) ص463 ـ 464.

 





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 فلسفه عزادارى و گريه براى امام حسين(ع)‏

حامد منتظرى مقدم‏


با گذر زمان، اين نكته به روشني معلوم شد كه امام حسين(عليه السلام) و يارانش، مردان «پيروزِ» كربلا بودند. در كربلا، گرچه آنان، جان باختند; اما اسلام را حياتي دوباره بخشيدند، رسمِ ستم ستيزي را به جهانيان آموختند، و خود نيز به فيض بزرگ شهادت دست يافتند. همچنين، آنان براي هميشه تاريخ، در نگاه دين مداران و عدالت خواهان جايگاهي شكوهمند يافتند و محبوبِ دل‌هاي مؤمنان شدند.

با اين حال، قيام پيروزمندانه امام حسين(عليه السلام)در عاشوراي سال 61 هجري، با نثار خون‌هاي پاك عزيزان، بي قراري‌هاي كودكان، بي پناهي‌هاي بانوان، و يا صحنه هايي آكنده از «مصيبت» و «مظلوميت» رقم خورد. بر اين اساس، يادآوري اخبار آن قيام خونين، همواره عواطف انسان‌ها ـ مسلمان و نامسلمان ـ را به تأثر واداشته،2 و در طول تاريخ به برپايي عزاداري ـ با شكل‌هاي گوناگون ـ انجاميده است. از اين رهگذر، پس از گذشت چهارده قرن و اندي، همچنان درس هاو پيام‌هاي آن قيام تازه و زنده مانده است.

اين همه در حالي است كه از ديرباز تاكنون، همواره مخالفاني نيز وجود داشته اند كه عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را انكار كرده و يا درباره آن شبهه و ترديد روا داشته اند. ايشان، گاهي كوشيده اند تا مشروعيتِ عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) را نفي كنند3 و گاهي نيز كاركردهاي اجتماعي آن را زير سؤال برده اند.

امروزه، عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) بيشتر با شكل اخير از ترديد و انكار، و با اين گونه شبهات مواجه است: چرا بايد براي حادثه اي كه قرن‌ها از وقوع آن گذشته، عزاداري و گريه كنيم; سياه پوش كردن كوچه و بازار و محافل و بر سر و سينه زدن تا كي؟ آيا نمي شود ياد حادثه عاشورا را با شيوه‌هاي نو همانند برگزاري همايش و كنفرانس مطبوعاتي و... گرامي داشت؟4 همچنين، گاهي اين چنين، پرسش مي شود: اگر امام حسين(عليه السلام) با حركت خود در روز عاشورا، پيروز و برنده واقعي ميدان بود، چرا شيعيان و محبّان آن حضرت به جاي جشن و سرور، گريه و عزاداري مي كنند؟5 
روي هم رفته، پرسش‌ها و شبهات ياد شده را مي توان در دو سؤال اساسي زير خلاصه كرد:

1. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چيست؟ (سؤال از چيستي); 
2. عزاداري براي امام حسين(عليه السلام) چرا برپا مي شود؟ (سؤال از چرايي). 
در اين نوشتار، افزون بر پاسخ گويي به دو سؤال مزبور، با توجه به اينكه عزاداري در اساس، بر پايه گريه كردن استوار بوده، و با توجه به اينكه در روايات، پاداش عظيمي براي گريه بر امام حسين(عليه السلام) بيان شده است، به پرسش زير نيز پاسخ گفته مي شود: 
3. گريه بر امام حسين(عليه السلام) چيست و بر چه گونه هايي است؟ و در اساس، چرا بر امام حسين(عليه السلام) مي گريند؟ (سؤال از چيستي و چرايي). 
در ادامه اين قسمت از نوشتار، سؤالات ياد شده در سه بخش پاسخ داده مي شود:

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 عوامل تحريف در تاريخ عاشورا‏

محمد صحتى سردرودى‏‏


تحريف تباكى
از حرفهاى عجيب و غريبى كه پيرامون عزادارى گفته شده، يكى هم آن حرفى است كه از تحريف معناى «تباكى» سرچشمه گرفته است؛ به اين ترتيب كه مى‏گويند:
«در لفظ تباكى هم اشاره فرموده كه ترتّب ثواب اخروى، موقوف بر گريه حقيقى نيست بلكه همين كه قاصد، گريه است و خود را به صورت گريه كنندگان وامى‏دارد همان ثواب گريه را دارد. در تمام عبادات حقيقت مطلوب است ولى در دعات حسينيّه دائره وسيع است و لعلّ از اين جهت مرحوم شيخ جعفر صاحب خصائص الحسينيه - طاب ثراه - رياء را در گريه، در عزادارى حضرت امام حسين‏عليه السلام جايز مى‏دانست.»1 

به راستى كه باوركردنش بسيار سخت است و اگر اين سخن تنها در ميان عوام بود و انسان تنها از دهان مردم مى‏شنيد، به هيچ وجه باور نمى‏كرد. اما مى‏بينيد كه در كتابها هم نوشته شده است و نويسنده نه فقط خود قائل به اين قول عجيب و غريب است كه شيخ جعفر شوشترى را نيز هم رأى خود مى‏داند و براى تثبيت تحريف خود، به فتواى وى نيز استناد مى‏جويد و گمان مى‏برد كه كلمه تباكى در حديث مى‏تواند مبنى و مستند افتاء به تجويز ريا در عزادارى امام حسين‏عليه السلام باشد!
اگر مرحوم شيخ جعفر نيز چنين فتواى عجيبى داده باشد، بى‏گمان در بالاى منبر و در هنگام روضه خوانى بوده و چنان از گلاب گريه مدهوش بوده كه عشق و عاطفه را به جاى شرع و عقل گرفته تا فتواى آنچنانى را داده است. و اگر در حال عادى و با تمركز حواس اين فتوا را داده باشد، بى‏گمان منظورش از ريا معناى مصطلح ريا نبوده بلكه معناى لغوى ريا (نشان دادن كار به ديگران) بوده است و البته اين احتمال دوم، صحيح‏تر و به شخصيّت علمى شيخ جعفر شوشترى نزديك‏تر است.

با آن همه آيات محكم در قرآن مجيد و با آن همه روايات صحيح و معتبر در متون اسلامى، كه همگى حاكى از لزوم اخلاص و قبح و گناه ريا و.... است، چگونه مى‏توان چنان سخن سخيفى گفت و ريا را كه در فرهنگ اسلامى «شرك خفى» خوانده شده است، جايز دانست؟!

از اين واقعيّت تلخ هم نبايد گذشت كه بسيارى از «تحريفات عاشورا» معلول عوام زدگى برخى از گويندگان مذهبى است. اين فاجعه گاهى تا آنجا به تباهى و فساد مى‏كشد كه مى‏بينى آنها پيش از هر چيز در فكر اين هستند كه ببينند عوام چه مى‏خواهند و از نقل كدام داستان يا افسانه‏اى بيشتر خوشحال و خشنود مى‏شوند و هميشه در اين دايره تنگ و تاريك به سر مى‏برند كه از دهان مردم مى‏گيرند و به گوش مردم مى‏دهند و هميشه اين دور و تسلسل را تكرار مى‏كنند و هيچ هم خسته نمى‏شوند و چه بسيار كتابهايى كه با عناوينى چون مجالس و مقاتل به همين ترتيب نوشته شده است كه مدارك و منابعى جز لسان الواعظين و اسماع السامعين ندارند؛ نخست بدون انديشه گفته شده‏اند و سپس باز بدون انديشه و تنها به همين دليل كه مقبول طبع عوام بوده، نوشته شده‏اند! دردا و دريغا كه اينان با ساختن تحريفات و با پرداختن به افسانه‏ها و اكاذيب، فرهنگ مردم را به تباهى مى‏كشند و با تفسير نادرست «تباكى» عمل شنيع تزوير و ريا را تجويز و ترويج مى‏كنند و ناخواسته آتش به دين و دنياى خود مى‏زنند، غافل از اينكه به قول رساى آن شاعر:
بر تواضع‏هاى مردم تكيه كردن، ابلهى است‏
پاى بوس سيل، از پاى افكند ديوار را

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 کندوکاوی در خرافات و تحریفات عاشورا

سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و امیرحسین ملک‌پور‏‏


اشاره

خوشبختانه با افزایش سطح آگاهی عمومی، طرح مطالب خرافی درباره واقعه عاشورا به حداقل رسیده است، به نحوی که بسیاری از مردم هنگام مواجهه با روضه‌ها و مصیبت‌هایی که خوانده می‌شود در سند و صحت آن دقت می‌کنند.

اما با همه این دقت‌ها باز هم هستند مداحانی که برای بازارگرمی و به اصطلاح گرم‌کردن مجالس خود، به روایت‌های شاذ و مقاتل متأخر و بدون اعتبار متوسل می‌شوند و نتیجه آن بیان مطالب خرافی نظیر برپایی مجلس عروسی حضرت قاسم(ع)، حجله‌بندی و حنابندان و کوبیدن سر به کجاوه توسط زینب(س) است.

برای بررسی و شناخت انحرافات و خرافه‌هایی که وارد مقاتل شده‌اند، گروه آیین و اندیشه فارس محرم سال گذشته میزگردی با حضور حجج اسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و امیرحسین ملک‌پور، اعضای گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) برگزار کرد که نظر به اهمیت مباحث مطروحه، گزیده‌ای از آن بار دیگر منتشر می‌شود.

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 23 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 گفتگو با استاد محمد شجاعي

شما وضعيت عزاداريها ي فعلي را چگونه مي بينيد؟
    در ابتدا بايد عرض کنم اين حقيقت که سيد الشهدا عليه السلام محبوب ترين شخصيت انساني در بين همه اقوام جهان ،با همه تنوع و تعدد مذاهبشان است، نياز چنداني به اثبات ندارد. براي درک بهتر اين حقيقت کافي است در ايام محرم وصفر به گستردگي مجالس عزاي حسيني در داخل و خارج کشورمان نظري بيندازيم تا ببينيم در همه جاي جهان و نزد پيروان همه مذاهب مختلف ،سوگواري براي سالار شهيدان برپاست.هرگز بشريت شخصيتي نظير امام حسين عليه السلام نديده است که پيروان همه مذاهب اين گونه از او ياد کنند و براي او عزاداري نمايند.
    اينکه از ناحيه ذات اقدس الهي در احاديث قدسي و نيز از سوي چهارده معصوم عليهم السلام سفارش زيادي به عزاداري سيدالشهدا عليه السلام شده است،حاکي از نقش عظيم اين کار در احياي دين و زنده نگهداشتن آن است.
    هيچ عملي به اندازه برپايي عزاداري براي امام حسين عليه السلام در حفظ دين از انحراف و از هجوم بي امان دشمنان اسلام براي نابودي دين و همچنين توسعه فرهنگ ديني موثر نبوده و نيست.به عبارت ديگر مي توان چنين مجالسي را مهمترين وسيله براي صيانت از کيان دين و جامعه اسلامي و نيز بسط روح دين و دينداري دانست.چه زيبا فرمود رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني قدس سره:
    امام حسين عليه السلام نجات داد اسلام را،ما براي يک آدمي که نجات داده اسلام را و رفته و کشته شده هر روز بايد گريه کنيم ،ما هر روز بايد منبر برويم براي حفظ اين مکتب.محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است .فداکاري سيدالشهدا عليه السلام که اسلام را براي ما زنده نگه داشته است.
    هر ساله دهها ميليون نفر از مردم ايران و نيز دهها ميليون نفر از ساير کشورها ي جهان،حتي در بين ملل غير مسلمان- ميلياردها تومان و ميلياردها ساعت وقت خود را به اين امر مقدس اختصاص مي دهند.
    متاسفانه عزاداري ها با همه اهميت و جايگاه مهمي که در فرهنگ اسلامي دارند ،در طول زمان دچار آفات،خطرات و انحرافاتي شده است که نقش اين وسيله مهم را تا حدودي کمرنگ کرده است.
    اين آفات موجب شده تا عزاداري ها و اساسا بزرگداشتها ،نتوانند همه کارکردها و توانايي هاي خود را بروز و ظهور دهند به عبارت ديگر برگزار کنندگان اين مجالس نتوانسته اند از همه آثار مقدس و مهمي که مورد توجه و مقصود خداوند و اولياي دين در سفارش حکيمانه و اکيدشان به برپايي چنين مجالسي بوده است، بهره برداري لازم و کافي را ببرند.
    قدرت سازندگي و آثار يک عزاداري صحيح و منطبق با هدف اصلي قيام سيدالشهدا به قدري زياد است که اگر عزاداران حسيني از اين وسيله بسيار قدرتمند استفاده لازم و صحيح مي کردند و مانع نفوذ اين همه آفات در آن مي شدند ،جامعه اسلامي و جهان اسلامي وضعيتي کاملا متفاوت با آنچه امروز دچار آن است مي شد.
    اگر شيعيان به پيامهاي عاشورا توجه جدي مي کردند و از آن به خوبي الگو مي گرفتند امروز به پيشرفته ترين جامعه از لحاظ مادي و معنوي تبديل شده بودند و اين همه مشکلات و معضلات گوناگون جامعه اسلامي را رنج نمي داد .
    اگر پيام عاشورا جدي گرفته مي شد و مسير عزاداري ها و سوگواري ها به سمتي که معصومين عليهم السلام خواسته بودند ،هدايت مي شد پس از گذشت بيست و پنج سال از انقلاب با شکوه اسلامي شاهد اين همه مظاهر زشت و تاسف برانگيز فساد ،فقر،تبعيض و عقب ماندگي نبوديم.
    اگر در سوگواري ها به درسهاي کربلا توجه مي شد اين همه بودجه و امکانات مملکت ما، صرف مبارزه با ناهنجاريهاي گوناگون و آثار طولاني مدت آن نمي شدو دشمنان اسلام در شبيخون فرهنگي خود اين همه پيروزي هاي چشمگيربدستنمي آوردند.
    هيچ ديني و ملتي در جهان چنين وسيله قدرتمندي را براي پيشرفت و سعادت در دست ندارد. افسوس که جامعه اسلامي به خوبي و درستي از اين قدرتمند ترين وسيله استفاده نکرد.

منبع :  روزنامه رسالت 

 

 

 





نوشته شده در تاريخ دوشنبه 21 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

اگر تاريخ تكرار شود و ايران برود، جهان اسلام رفته است‏

If History repeats itself, As goes Iran, so will go the Muslim world

 

در تحليل نيروهاى موجود در عالم، مسلما دو قدرت اصلى و محورى را بيشتر نمى‏توان يافت. اول، تمدن مادى و جهان غرب، و بعد جهان اسلام. محور بقاى هر كدام از اين تمدن‏ها، گسترش يافتن و تسلط بر تمدن رقيب و بر كل جهان است، يعنى تمدن غرب ذاتا براى حفظ و بقاى خود چاره‏اى جز سعى در به زير سلطه آوردن جهان اسلام ندارد كه البته از طرق مختلف اين كار را دنبال مى‏كند. بحث در لوازم و ابزار و راههاى بقاى تمدن اسلامى را به وقت ديگرى موكول مى‏كنيم، اما آنچه كه بنابر دلايل متعدد قابل اثبات است، آن است كه در هر تمدن و قدرت اثر كننده در عالم، مسلما يك محور و اصل وجود دارد كه شدت روحى و قوت عمل او محور حركت بقيه اعضاى آن تمدن و نيروى تهاجم كننده است. همان طور كه در تحليل كلان جهان خلقت و رويارويى نيروهاى متعدد خير و شر به طور قطع بايد تنها قائل به درگيرى بين دو محور اصلى بود كه هر كدام از آن‏ها يك امت و جامعه و قواى عظيمى را با خود به همراه دارند. درگيرى جبهه حق و باطل، درگيرى پيامبر اسلام‏صلوات‏الله‏عليه است با شيطان، و بقيه، پيرو اين دو جبهه هستند.

در مسايل عينى سياسى، متأسفانه حتى بعد از دوران پر بركت حيات حضرت امام‏قدس سره كه مؤلفه‏هاى اصلى تحليل مسايل جهانى را به كرات به جوامع اسلامى گوشزد كردند. هنوز هم با شدت فراوان و عمدتا با غرض و نه از روى غفلت - كه البته ممكن است ناشى از ترس و لذت‏جويى و مانند آن باشد - متأسفانه مؤلفه‏هاى محورى در تحليل مسائل جهانى حتى در بين بعضى از نيروهاى متدين مسؤول نظام نيز در نظر گرفته نمى‏شود.

از يك سو به طرق مختلف سعى در اين دارند كه ثابت كنند كه مثلاً به دليل آن كه ابزار تبليغاتى جهانى در دست شيعيان نيست يا هنوز از صنعت و تكنولوژى مدرن به نحو تام و كامل برخوردار نشده‏اند، پس اثرگذارى بيانى و معنوى و بلكه مهم‏تر از آن، اثرگذارى عينى آن‏ها بر قدرت‏هاى موجود در عالم محدود و نزديك به صفر است.

از سوى ديگر، به طرق مختلف و بنابر دلايل متعدد كه عمده آن‏ها ناشى از حب دنياست، در تلاشند كه نشان دهند اولا مسايل ايدئولوژيك و در رأس آن، عقايد مبتنى بر مذاهب الهى در برخوردهاى سياسى جهان غرب مؤثر نيست و تلاش مى‏كنند تمام رفتارهاى جهان غرب را بإ؛ پارامترهاى سكولار كه متأسفانه خودشان بيش از غربى‏ها به آن معتقد شده‏اند، تحليل نمايند. اين‏ها همان نادان‏هايى هستند كه اگر سال 61 هجرى هم بودند، حادثه عظيم عاشورا را به جنگ براى قدرت و حكومت مادى تحليل مى‏كردند. در مصداق عينى و امروزى آن، تمام تلاش خود را به كار بسته‏اند تا ثابت كنند در تهديدات و رفتارهاى بين المللى امريكا، ايران و اعتقادات عميق و انقلابى تشيع، محوريت ندارد. همه تلاششان اين است كه نشان دهند كه مثلاً اگر برخى از خواسته‏هاى سياسى آمريكا برآورده شود، اين‏ها كارى به ايران ندارند.

آيا اين‏ها با گذشت 20 سال از انقلاب هنوز هم نمى‏فهمند جهان غرب و حكومت شيطان، محورش آمريكاست و جهان اسلام و حكومت توحيدى، محورش ايران است؟! هنوز هم تمام دستگاههاى خبرى خودشان را به كار مى‏اندازند تا يك خبرى را پيدا كنند كه مثلاً نشان دهد محور رفتارهاى آمريكا در عالم مسايل سياسى و جغرافيايى و مانند آن است. خودشان را به قصد به خواب مى‏زنند و نگرانند از آن‏كه افشا شود كه درگيرى آمريكا با ارزش‏ها و عقايد راستين اسلامى و با رهبرى ايران در جهان اسلام است.

يكى از نمونه هاى عينى براى اثبات محوريت ايران در برنامه‏ريزى‏هاى بين‏المللى آمريكا و اعتقاد آمريكا به اين كه ايران دشمن شماره يك اوست، مقاله مهم يكى از مأموران پرسابقه و عاليرتبه سازمان جاسوسى سيا و از مسؤولين وزارت خارجه آمريكا و از مشاورين عاليرتبه سياسى آمريكاست كه در مسايل جهان اسلام و ايران تخصص دارد. «روئل مارك گريكت» (Reuel Marc Gerecht)(1) در مقاله‏اى كه در 5 آگوست 2002 (14 مرداد 1381)با عنوان «تغيير نظام سياسى ايران»(2)در انستيتو «اينترپرايس» آمريكا كه مخصوص مطالعات سياسى است(2) به چاپ رساند، مطالب مهمى درباره تحولات اخير جهان و نحوه برخورد آمريكا با ايران آورده است. او اول در تحليل قدرت هاى موجود در خاورميانه به صراحت مى‏گويد: «در گذشته ايران به خاطر سابقه تاريخى خود جزء كشورهاى مهم خاورميانه بوده است و بعد از انقلاب آيت الله خمينى در سال 1979 ميلادى به مهم‏ترين كشور در ميان مسلمانان خاورميانه تبديل گشته است»، بعد در ادامه با تأييد سخنرانى معروف بوش كه از ايران به عنوان محور شرارت نام برده است تأكيد مى‏كند كه «دولت بوش به دنبال مبارزه با ظلم و ستم در درون ايران است.»

در ادامه به تحليل از اوضاع داخلى ايران مى‏پردازد و در بين صحبت‏هاى خود كه فى‏الجمله همان مباحث مربوط به اصلاح‏طلبان و نقش آن‏ها در ايران است، به صراحت به چند نكته مهم درباره مقصود خود از اصلاح‏طلبى و ضرورت پيروزى آن‏ها در ايران اشاره مى كند و آن اين‏كه تأكيد مى كند «اكثريت جمعيت ايران زير 20 سال سن دارند و عمدتا خسته و ناراحت و از نظر مسائل جنسى محروم هستند و وعده‏هاى رئيس جمهور ايران در مورد آزادى به تحقق نپيوسته است» و ادامه مى دهد «در ايران مسايل آزاردهنده‏اى وجود دارند كه عبارتند از رعايت نشدن حقوق زنان، آزار معتقدان به بهائيت و يهوديان واجراى حكم سنگسار و فتواى قتل سلمان رشدى» و با اين تحليل از اوضاع ايران، نتيجه مى گيرد كه مشكلات اصلى در ايران مسايل آرمانى و اعتقادى است و از سوى ديگر وضعيت مطلوبى براى آمريكا به وجود آمده است كه خود به صراحت نشان مى دهد كه آمريكايى‏ها دنبال اجراى چه اصلاحاتى در ايران هستند. در ادامه به تحليل بسيار عجيبى از وضعيت مقبوليت آمريكا در خاورميانه بعد از حوادث يازده سپتامبر اشاره مى‏كند و به عبارتى محورهاى اصلى تحليل دولتمردان آمريكا را از وضعيت خاورميانه نشان مى‏دهد. او مى‏گويد: «تصميم اخير بوش براى فاصله گرفتن از آرزوهاى خيال پردازانه در به كارگيرى روحانيون ميانه‏رو پشت سر خاتمى، قدر و منزلت آمريكا را در ايران بالا برده است.

اين موضع بوش موفقيتى مهم براى او و مهم‏تر براى مردم ايران كه خواهان تغيير سياسى ايران هستند بود. درست برخلاف حرفهايى كه CNN يا برخى روزنامه ها مى زنند، موقعيت آمريكا در خاورميانه و به خصوص ايران، پس از يازده سپتامبر تقويت شده است. جنگ بين اسرائيل و فلسطين، هيبت و عظمت آمريكا را در منطقه بالا برده‏است. اسرائيل و متحدان آمريكايى‏اش با اشغال دوباره كرانه باخترى رود اردن، نقش اصلى را در آينده مناسبات اسرائيل و فلسطين به دست آورده‏اند. تصميم بوش براى ناديده گرفتن عرفات و توجه دوباره واشنگتن به جنگ با عراق همراه با عمليات‏هاى شديدتر نظامى آريل شارون، نقش عرفات را كاهش داده و تأثير مستقيم مصر و عربستان را بر سياست خارجى آمريكا كمتر كرده است. بوش با سخنرانى محور شرارت و دكترين جديد خود در زمينه پيش‏دستى در جنگ، وزنه را در منطقه به‏نفع آمريكا تغيير داده و دشمنان آمريكا را در حالت دفاعى قرار داده است.»

اين مطالب نشان‏دهنده نحوه‏نگرش سياستمداران آمريكا به تحولات موجود در عالم است كه مبناى رفتارهاى بعدى آنها قرار مى گيرد.(4)

در نهايت راهكار پيشنهادى خود براى چگونگى رفتار با جمهورى اسلامى ايران را بيان مى كند. او در اين مسأله با توجه به مسايل مربوط به عراق تأكيد مى كند: «بهترين راه براى آمريكا اين است كه توپ را به زمين ايران بيندازد و اين از طريق حمله به عراق امكان پذير است. چرا كه پس از حمله آمريكا به عراق دو احتمال وجود دارد: اول آن كه با حضور نظاميان آمريكا در نزديكى ايران آشوب‏ها و شورش‏هاى همزمان در شهرهاى مختلف ايران به وجود خواهد آمد(يا بهتر است بگوييم بايد اين شورش‏ها به وجود بيايد) به‏خصوص در شهرهايى كه از قلمرو كنترل حكومت دور هستند كه اين خود باعث اقدام ارتش و سپاه پاسداران خواهد شد و با توجه به هراس نظام مذهبى ايران از تظاهرات بزرگ خيابانى، مسايل جالبى پيش خواهد آمد. (كه عمل بعدى آمريكايى‏ها را مشخص خواهد كرد)؛ اما احتمال دوم آن است كه اگر اين‏گونه نشود، به طور قطع با تشكيل حكومت دموكراتيك در عراق، شيعيان عراق در رفت و آمد با شيعيان ايران، اوضاع مطلوب عراق را تشريح خواهند كرد و از آن به بعد است كه دولت بوش از هر گونه تظاهرات در خيابان هاى ايران حمايت خواهد نمود. از همين جهت است كه دولت آمريكا چون احتمال مى‏دهد وقتى تهران بفهمد كه بوش كاملا براى تشكيل دموكراسى در عراق مصمم است، حتما در امور عراق دخالت خواهد كرد، خود را از هم‏اكنون براى برخوردهاى بعدى ايران آماده كرده است.»(شايد براى همين است كه دولتمردان آمريكا سعى مى كنند در انظار بين المللى وجود اختلاف در آمريكا در مورد مسايل عراق را تبليغ كنند و از بيان قطعى در مورد استراتژى خودشان در عراق طفره مى روند، تا مخالفان اصلى آن ها مثل ايران نتوانند از اقدامات بعدى آمريكا پيش گيرى كنند)

او بعد از اين ارائه راهكار عملى براى دولت آمريكا، به صراحت تأكيد مى‏كند كه «بايد آمريكا تمام تلاش خود را به كار بندد و با تبليغات وسيع، آمريكا و تمدن غرب را بسيار خوب و موجه در نزد ايرانيان نشان دهد.» و در آخر تأكيد مى‏كند «اگر تاريخ تكرار شود و اگر ايران از بين برود جهان اسلام از بين خواهد رفت.»

پی نوشت :

1. روئل مارك گريكت كه مقالات و سخنرانى‏هاى وى در نشريات معروف آمريكايى از جمله فارين افرز، نيويورك تايمز، وال استريت ژورنال و شبكه هاى ,NBC ,BBC CNN و مانند آن منتشر مى شود، داراى مدرك كارشناسى در رشته تاريخ اسلام از دانشگاه پرينستون آمريكا و مدرك كارشناسى‏ارشد در رشته تاريخ از دانشگاه جان هاپكينز است. زمينه تحقيقات و تخصص او در مسايل ايران، خاورميانه، افغانستان، آسياى مركزى، مسايل جاسوسى و تروريسم است. او به مدت 10 سال كارشناس مسايل خاورميانه در سازمان سيا و مسؤول امور سياسى و كنسولى وزارت خارجه آمريكا تا سال 1994 بوده است. همچنين مشاور شبكه CBS در امور افغانستان و مشاور ارزيابى خطرات خاورميانه و آسياى مركزى براى شركت وال سينگهام و يكى از مديران پروژه قرن آمريكايى جديد در سال 2001 است. كتاب معروف او به نام «شناختن دشمن تو: سفر يك جاسوس به ايران انقلابى»، در سال 1997 به چاپ رسيده است. 
2. Regime Change in Iran 
3. American Enterprise Institute for public policy Research 
4. با اينكه در واقع اين تحليل‏ها از اوضاع خاورميانه غلط است، اما صحبت‏هاى اين كارشناسى عالى‏رتبه آمريكايى وقتى در كنار ساير اقدامات و موضعگيرى‏هاى آمريكا قرار مى‏گيرد، ديدگاه ايشان را نسبت به مسائل جهانى به خوبى بيان مى‏كند و نشان مى‏دهد كه آنها كاملا قلدرمآبانه سعى در حاكم كردن نظرهاى خود دارند و از روحيه استكبارى آنها كم نشده است، كه البته به لطف الهى ايشان با همه ادعاهايى كه دارند معلوم است كه هنوز هم فقط به منابع خبرى خود و نيروهاى مادى و ظاهرى خود اعتماد دارند و به همين است كه از مسائل عميق عالم بى‏خبر مانده‏اند و حماقت‏هاى بسيارى را در تحليل خود نشان مى‏دهند و با اين وصف وظيفه ما در مقابله با اين مستكبران احمق كه خودش هم فريب تبليغات خودش را خورده سنگين‏تر خواهد بود و در يك خوف و رجايى قرار دارد، كه درست است اين حماقت‏ها، او را به سمت نابودى خواهد برد، ولى كارهاى نامعقول را هم ممكن است به خاطر روحيه استكبارى خود انجام دهد.

 

 

منبع :  سایت آوینی

 

 





نوشته شده در تاريخ دوشنبه 21 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

آسيب شناسى تربيت دينى جوانان

ما متأسفانه ميليون ها فرد معتاد در جامعه داريم. ميزان معتادان كشور ما نسبت به جمعيت ايران از كشورهاى منطقه و كشورهاى اسلامى و بسيارى از كشورها بيش تر است. اغلب مصرف كنندگان مواد مخدر جوانان هستند. مصرف الكل و مشروبات الكلى در سال هاى اخير، بسيار زياد شده است. متأسفانه جوانان دبيرستانى و بالاتر از آن ها تمايل و ارتكابشان نسبت به الكل زياد شده است. رابطه ى با جنس مخالف در حدى شايع شده است كه ديگر مدارس دخترانه و پسرانه منكر آن نمى شوند. تعداد زيادى از دختران ما از سن راهنمايى كشش و گرايش، بلكه اقدام عملى بر تماس با نامحرمان و بيگانگان دارند. آمار خودكشى نسبت به سال هاى قبل بالاتر رفته است. فرار دختران زيادتر شده است. شرارت و برخوردهاى ايذايى در جوانان پسر بسيار زياد است.

تمام اين ها چيزهاى مشخصى است. آمارهاى نيروى انتظامى در بحث تخلفات و صحنه ى كوى و برزن و خيابان و ظواهر جوانان، نشان مى دهد كه جوانان ما نسبت به مسائل دينى ضعيف تر شده اند و فاصله گرفته اند. در مدارس ما هم همين گونه است. كسانى كه صحبت از نماز جماعت و اين گونه مسائل مى كنند، مى گويند كه در مدارس كم شده است. اين ها يك سرى از واقعيت ها و آمار آسيب هاى اجتماعى بود كه گفتم. اعتياد، قتل، خودكشى، افت ارتباط و بد حجابى و.... آن را كه عيان است چه حاجت به بيان است؟! از طرفى هم ما با جوانان بسيارى در تماس هستيم و مى بينيم كه علاقه مندى به مسائل دينى شان مثل مسائل عزادارى ابى عبداللّه الحسين(عليه السلام) و اماكنى كه مراسم هاى مذهبى است، زياد است و شركت مى كنند. در تهران پديده ى شومى پيدا مى شود كه عده ى زيادى از جوانان در بخشى از شمال شهر در شب مقدس عاشورا و تاسوعا با رفتارهاى بسيار نابهنجار خود، با عنوان مراسم عزادارى، ارتباط ناجورى برقرار مى كنند. آمار اين جمعيت بسيار زياد بوده است. نيروهاى اطلاعات و انتظامى هم از اين ها فيلم برداشته اند و در سال هاى قبل هم چنين چيزهايى بوده است.

شايد صلاح نباشد تمام اين سخنان گفته شود. بنده فقط مى خواهم طرح قضيه ارايه كنم؛ در نماز جمعه ها جمعيت جوان ما روز به روز كم تر مى شود. ما هر دو طرف را مى بينيم؛ يعنى عده اى را مى بينيم كه علاقه مند هستند و سؤال مى كنند و مشتاق هستند و هم آن جمعيت هاى زياد روگردان از مسائل اخلاقى را مى بينيم. شكايت پدران و مادران نسبت به روگردان شدن فرزندانشان از آداب و سنت هاى دينى خيلى زياد شده است. ما به عنوان مشاور و روان شناس با جوانان ارتباط داريم، با ما درد دل مى كنند و قصد دارند كه تماس حضورى داشته باشند. به دانشگاه مى آيند و يا به دفتر مشاوره و... در اين مشكلات بنده بيش تر با دو گروه خيلى درگير هستم: يك، پدر و مادرهايى كه فرزندان جوان دارند و مراجعه مى كنند كه فرزند ما با جنس مخالف خود ارتباط دارد و قصد ازدواج با كسى را دارد كه من قبولش ندارم؛ مثلا عاشق شده.

ترك تحصيل كرده و به طرف اعتياد رفته است. برخوردها تند شده است. يك سرى از مراجعين ما در سال هاى اخير، اين ها هستند. پدر و مادرهاى ميان سال كه پسران و دختران جوانى دارند به شكايت از آن ها به ما رجوع مى كنند. و يك عده زن و شوهرهاى جوان كه به سرعت به طرف ناسازگارى مى روند و درگيرى و طلاق در آن ها زياد شده است؛ يعنى حتّى وقتى به جوان متأهل هم مى رسى، مى بينى كه شكيبايى، سازگارى و تفاهم در مسائل خانوادگى در آن ها هم كم شده است. اين ها يك سرى واقعيت هايى است كه وجود دارد. از ديدگاه بحث هاى تبليغ دين هم اين بحث ها و شكايت ها هست. برادران بزرگوار روحانى مى گويند كه چه كار بكنيم كه جوانان به طرف ما جذب شوند؟ گاهى اوقات كه به جايى مى رويم، خيلى اقبال نمى كنند. در دانشگاه ها اين مشكل بيش تر از جاهاى ديگر وجود دارد. يك عده ى قابل توجهى از روحانيون دانشگاه نه تنها در جذب جوانان دانشگاه موفق نبودند، گاهى اوقات آن ها برخوردهاى درستى هم با اين برادران بزرگوار نداشته اند. معلمان دينى هم اين شكايت را دارند كه ما چگونه مى توانيم بچه ها و شاگردان را جذب كنيم.

منبع : سایت آوینی

 

 





نوشته شده در تاريخ دوشنبه 21 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

انحرافات ديني و کربلا

 

 

 

جامعه اسلامي در ايام رخداد کربلا، نسبت به آخرين سال حيات پيامبر(ص) تغييرات فراواني يافته بود. درست است که سير پيدايش انحراف تدريجي بود، اما پايه هاي آن در ديد بسياري از محققان از همان سال هاي اوليه بعد از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمده بود. انحرافات مزبور در زمينه هايي بود که اهل سياست مي توانستند به راحتي از آنها بهره گيري کرده و در تحميق مردم و نيز توجيه استبداد و زورگويي خود از آنها استفاده کنند. بني اميه در پيدايش و گسترش اين انحرافات، نقشي عظيم داشتند. به ويژه نحوه روي کار آمدن يزيد نشان داد که بني اميه هيچ اصالتي براي اسلام قائل نبوده و اعتقاد بدان تنها پوششي براي توجيه و پذيرش حاکميت آنها، توسط مردم بود.

 

 

امام حسين(ع)

  علاوه بر اين که بني اميه را متهم به ظلم و عداوت مي کرد،(1) آنها را کساني مي دانست که « طاعت شيطان را پذيرفته، طاعت خداوند را ترک گفته، فساد را ظاهر ساخته، حدود الهي را تعطيل و به بيت المال تجاوز کرده اند».(2) ، در عبارات ديگر نيز امام فرمود: « الا ترون أن لا يعمل به و أن الباطل لايتناهي عنه »(3) همچنين امام فرموده بود:« فإن السنة قد أميتت و إن البدعة قد أحييت»، (4) آنها علاوه بر ايجاد فساد و تعطيل حدود، بسياري از مفاهيم ديني را تحريف کرده و يا در مجاري غير مشروع از آنها بهره گيري مي کردند. در اينجا نمونه هايي از اين مفاهيم را که در جريان کربلا و ايجاد آن مؤثر بوده است، همراه با شواهد تاريخي، بيان مي کنيم.

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 12 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

 

مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.

 

لازم به ذکر است که مطالب استاد چون سخنرانی بودند پردازش و ویرایش ‌شده اند. متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلو‌هایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود، بنابراین در چند مقاله به بررسی تحریفات واقعه کربلا می پردازیم. 

امید است همه ما بتوانیم با درک واقعیت‌های این واقعه تاریخی به ارزش اصلی نهضت حسینی پی‌ برده و در ترویج واقعیات و ارزش‌های آن تلاش کنیم.

 

با كمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی كه به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ كردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر كردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند.

موضوع بحث ما، تحریفات در واقعه تاریخی كربلاست. در بازگویی این واقعه بزرگ تحریفاتی صورت گرفته است لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه می‌كنیم.

 


فصل اول

در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی كه در دنیا وجود دارد و اشاره به این كه انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.

 


فصل دوم

درباره عوامل تحریف است یعنی به طور كلی در سایر قضایای دنیا كه تحریف صورت می‌گیرد به چه علت صورت می‌گیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف می‌كند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملی دخالت داشته است كه تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.

 


فصل سوم

عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی كه در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.

 


فصل چهارم

در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده‌ مسلمان ما است.

 

 

 

 معنای تحریف 

تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف كردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود كه داشته است یا باید داشته باشد.

به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است كه كلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر كاری كنید كه جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را كه باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف كرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یك نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌كند. پس از آن، كسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌كرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه كه او نقل كرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را كم و زیاد كرده است، قسمتی از حرف های شما را كه مفید مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف كرده است. مخصوصا اگر كسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند كه تحریف  كرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی كلمه تحریف و این كلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم:

 

(مرحوم حسین نوری) این مرد بزرگ، صریحا می‌گوید، امروز باید عزای حسین را گرفت اما در عصر ما برای حسین یك عزای جدیدی است كه در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است كه درباره حادثه كربلا گفته می‌شود و هیچ كس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی كه در آن روز بر پیكر شریفش وارد شد.
ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 11 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
(تعداد کل صفحات:3)      [ 1 ]   [ 2 ]   [ 3 ]  

.: Weblog Themes By Rasekhoon:.