خوشبختانه منابع متعدد قابل اتكايي از پنج قرن نخست به دست ما رسيده كه به گزارش نهضت عاشورا پرداختهاند. اين منابع را ميتوان به دو دسته مستقل و مشتمل تقسيم كرد: منابعي كه ويژه گزارشدهي نهضت عاشورا و حماسهسازان اين واقعه بينظير است و منابعي كه تنها بخش و فصلهايي از آنها، درباره قيام امام حسين (ع) است. ما در اينجا همه اين منابع را به ترتيب تاريخي گزارش ميكنيم. گفتني است اين منابع از اعتبار يكساني برخوردار نيستند، اما همه آنها قابليت ارجاع و استناد را دارند و به وسيله پژوهشهاي تاريخي روشمند قابل بررسي و پذيرشاند:
1ـ طبقات الكبري، ابن سعد (متوفي 230)
2ـ انساب الاشراف، بلاذري (متوفي 279)
3ـ اخبار الطوال، دينوري (متوفي 283)
4ـ تاريخ طبري (متوفي 310) اين كتاب از مهمترين منابع قيام حسيني است.
5ـ الفتوح، ابن اعثم كوفي (متوفي حدود 314)
6ـ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني (متوفي 356)
7ـ معجمالكبير طبراني (متوفي 360)
8ـ شرحالاخبار، قاضي نعمان (متوفي 363)
9ـ كاملالزيارات، ابن قولويه (متوفي 368)
10ـ امالي شيخ صدوق (متوفي 381)
11ـ ارشاد، شيخ مفيد (متوفي 413)
12ـ روضة الواعظين، ابن فتال نيشابوري (متوفي 508)
13ـ اعلام الوري، طبرسي (متوفي 548)
14ـ مقتل الحسين خوارزمي (متوفي 568)
15ـ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (متوفي 571)
16ـ مناقب ابن شهرآشوب (متوفي 588)
17ـ الكامل في التاريخ، ابن اثير (متوفي 630)
18ـ مثير الأحزان، ابن نما (متوفي 645)
19ـ تذكرة الخواص، سبط ابن جوزي (متوفي 653)
20ـ الملهوف علي قتلي المطفوف (لهوف) سيد بن طاووس (متوفي 664)
21ـ كشف الغمة، اربلي (متوفي 692)
ادامه در ادامه مطلب
* منابع غيرقابل استناد در نقل قيام حسيني
حادثه عاشورا از پيشامدهاي شگفت تاريخ است. قهرماناني اندك شمار در برابر خيل عظيم جنگجويان سفاك و بيرحم تا واپسين لحظه حيات و آخرين قطره خون مقاومت كردند و از همه چيز در راه محبوب خود گذاشتند. اين مقاومت شجاعانه و فداكاري قهرمانانه، از آغازين لحظههاي پيدايش، در درازناي تاريخ و تاكنون، چشمها را خيره كرده و زبانها و قلمها را به سوي خود كشيده است.
تاريخنگاران و سيرهنويسان، از نخستين كساني بودند كه به گزارش اين واقعه با بسياري از رخدادهاي پبراموني و حادثههاي جزيي آن پرداختند و حتي آن دسته مورخان حكومتي كه نان امويان را ميخوردند نتوانستند، آفتاب دلاوريها، رشادتها و حماسهسراييهاي اين تعداد به ظاهر اندك و به باطن، با همه انسانيت انسانها برابر، را ناديده و يا آن را زير ابر تيره، گيرند. كتابهاي تاريخ و سيره، چه در ميان شيعيان و چه اهل سنت و حتي غير مسلمانان، واقعه عاشورا را به عنوان يك نقطه عطف و يك پيشامد مسلم گزارش كرده و اركان و وقايع اصلي آن از مشهورات، متواترات و قطعيات تاريخي است، اما تفصيلها و جزئيات آن، مانند هر واقعه تاريخي ديگري با تفاوتهايي در نقلها و يا كاستيها و مبالغههايي قابل انتظار همراه بوده است. اين در حالي است كه با گذشت زمان و دورتر شدن از اصل واقعه، انتظار تغيير و تحريف بيشتر ميشود. نكتهاي كه قاعده لزوم مراجعه به منابع كهن تاريخي و سيرهنگاري چنان دقيق و با تفصيل به عاشورا و كربلا پرداختهاند كه غرض ورزيها، اشتباهات و كم دقتيهاي همزاد انسان، را به آساني نشان ميدهد. مبناي ما در سنجش اعتبار و سنديت كتابهاي نوشته شده در دورههاي بعد، همين منابع كهن و مشتركات تاريخي در كنار حفظ معيارهاي نقد متون و اسناد تاريخي است. همچنين از آن رو كه حادثه عاشورا، يكي از سرخترين جلوههاي گل فام امامت شيعه است، گزارشها و مآخذ پيرامون عاشورا را بايد با سنجه عصمت امام (ع) نيز سنجيد و سيره رفتاري امامت شيعه را بر آنچه به آنان نسبت ميدهند حاكم كرد.
بر اين اساس، كتابها و منابعي كه گزارشهاي خود را نقادي نكرده و آنها را با منابع اصلي تاريخ برابر ننموده و يا به تعارض آنها با سيره و كرامت و شخصيت امام حسين (ع) و يارانش توجه نكردهاند، دچار ضعف گشته و از گردونه اعتبار و نقل و استناد خارج ميشوند.
هر اندازه تعداد اين گزارشهاي بدون اصل و سند و يا نامتجانس با شخصيت كرامتمندانه و عزتمندانه عاشوراييان در كتابي بيشتر باشد، بر ضعف آن افزوده ميشود و هر اندازه اين گزارشها كمتر، كتاب از اعتبار بيشتر بهرهمند ميگردد.
اين بدان معناست كه نقد ما در اين عرصه، متوجه به كتاب و محتواي آن است و نه نويسنده و گردآورنده آنها، چه، برخي از مؤلفان اين گونه كتابها جزو كساني هستند كه از سر شيفتگي به اين حماسه تاريخي و شخصيت اعجابانگيز امام حسين (ع) و همراهانش و به پاس قدرداني از فداكاريهاي آنان، قلم به دست گرفته و بدون آن كه تخصص اصلي آنها تاريخ و سيره باشد، در عرصهاي قلم زدند كه تفاوت اصلي با اندوختههاي علمي آنها مانند فقه و تفسير قرآن داشت. احساس دين به امام حسين با شوري كه از مطالعه نهضت عاشورا به هر انساني دست ميدهد، آميخته شد و اين مؤلفان شيفته را گاه به تساهل در رويارويي با گزارشهاي بيپايه كشاند و سبب شد آنان حتي به گزارشهاي شفاهي كه از زبان اين و آن و يا برخي واعظان و مرثيه خوانان شنيدهاند، اعتماد كنند و افزودههايي ناسازگار با واقعه اصلي عاشورا و در تعارض با اهداف آن را در كتابهاي خود بياورند، تا چه رسد به كتابهاي كم اعتبار ، مجهول و يا حتي مجعول.
زمينهها و عاملهايي چند، نيز اين جريان را به شدت بخشيد كه از جمله آنها، پيدايش سبك داستانپردازي و ارائه قرائت جذاب و مخاطب محور، از واقعه عاشورا بود. سبكي كه بر پايه گرايش طبيعي انسان به حكايت و نقل زيبايي وقايع روي داده، شكل گرفت و ميل فطري آدميان به بزرگ داشتن و بزرگتر كردن قهرمانان خود، به آن كمك نمود. در اين ميان كساني آيات و روايات باز دارنده از دروغپردازي را با جعل اصطلاح «زبان حال» كنار زدند و يا حتي در برخي نمونههاي معدود، دروغ را تجويز كردند. راه يافتن اين زبان تخيلي، احساسي و داستاني به منبر و مرثيه و تعزيه، چرخه نقل شفاهي و نگارش كتبي را كامل كرد و پس از مدتي آنچه به عنوان يك مرثيه يا مداحي و نقل حكايت و به منظور برانگيختن احساسات ساخته و خوانده شده بود، به كتابها راه يافت و از سوي برخي كه ميان منابع كهن و نزديك به واقعه عاشورا با كتابهايي كه قرنها پس از آن به نگارش درآمدهاند تفاوت چنداني نمينهند، به صورت يك سند تاريخي و قابل ذكر درآمد.
اينها، همه افزون بر اشتباهات ناخواسته انساني است كه در نقلهاي تاريخي پيش ميآيد، مانند خطاي حافظه در نقل شفاهي و خطاي باصره در هنگام نوشتن كه به گاه نگارش و قرائت نسخهها پيش ميآيد، بويژه ا گر نسخه، مغلوط و يا بدخط باشد. آنچه مايه اميدواري پژوهشگران است، شكل هرمي اين جريان ناخجسته است. به اين معنا كه هر چند ممكن است تعداد كتابهاي كنوني كه مطالب آميخته از درست و نادرست دارند، فراوان به نظر رسد، اما پييابي جريان نقل آنها، پژوهشگر را به تعداد انگشتشماري از منابع مشخص ميرساند كه سرچشمه ورود اين ادبيات تخيلي و بدون پشتوانه تاريخي به جريان گزارش دهند حماسه كربلا هستند.
محققان با بررسي صدها گزارش و مأخذيابي مرحله به مرحله هر يك از نقلها، اين چند كتاب معدود را شناسايي كرده و ساختار و ضعفهاي آنها را گوشزد كردهاند. اين بدان معنا نيست كه همه مطالب اين كتابها نادرست و تحريف شده است، چه در اين كتابها، گزارشهاي معتبر از كتابهاي كهن و اصلي تاريخ و سيره نيز نقل شده است. مقصود ما آن است كه بسياري از گزارشهاي نادرست و يا بدون منبع و پشتوانه تاريخي در اين كتابها يافت ميشود، كه برخي با عملكرد و سيره رفتاري امام حسين (ع) و اهل بيت گراميش ناسازگار است و برخي تنها احتمال وجودشان در منابع به ما نرسيده ميرود، و بدين جهت مطالب اين گونه كتابها بدون ارزيابي قابل استناد نيستند، اين منابع عبارتاند از:
1ـ مقتل منسوب به ابومخنف
ابومخنف، لوط بن يحيي بن سعيد، در گذشته به سال 158 هجري قمري، از مورخان مورد اعتماد و از اصحاب امام صادق (ع) است، او به احتمال فراوان شيعه و مقبول مورخان فريقين است و از اين رو تاريخنگاران و سيرهنويسان متعدد از كتاب او درباره قيام امام حسين (ع) نقل كردهاند. از اين ميان ميتوان به محمد بن عمر واقدي (م 207) و محمد بن جرير طبري (م 310) در تاريخش، ابن قتيبه (م 322) در الامامة و السياسة، ابن عبدربه (م 328) در العقد الفريد، علي بن حسين مسعودي (م 345) شيخ مفيد (م 413) در الارشاد و نيز النصرة في حرب البصرة، شهرستاني (م 548) در الملل والنحل، خوارزمي (م 568) در مقتل الحسين و در آخرين حلقهها به ابن عساكر (م 571) [1]، در تاريخ دمشق، ابن اثير (630) در الكامل، سبط ابن جوزي (م 654) در تذكرة الخواص و ابوالفداء (م 732) اشاره كرد.[2] سوگمندانه اصل كتاب ابومخنف ناپيدا شده و ما تنها ميتوانيم از جمعآوري گزارشهاي اين مورخان، به بخشي از كتاب او دست بيابيم.
در دوره معاصر آقاي حسن غفاري و محمدهادي يوسفي غروي به اين كار همت گماشته و آن بخش از كتاب ابومخنف را كه طبري در تاريخ خود گزارش كرده، گردآورده و با نامهاي «مقتل الحسين» و «وقعة الطّف» منتشر ساختهاند.
پيشتر از اين دو، كتابي به نام مقتل ابيمخنف منتشر شده است كه نه تنها دليلي بر صحت انتساب آن به مؤلف در دست نيست، بلكه تفاوت فراوان و آشكار مطالب آن با نقل طبري از ابومخنف، قرينه نادرستي اين انتساب است. دليل ديگر، وجود برخي مطالب موهن به شخصيت بزرگوارانه امام حسين (ع) است كه تأليف آنها از نويسندهاي مشهور و موثق همچون ابومخنف، بسي بعيد است. جالب توجه آن كه ميان اين كتاب چاپ شده ناشناخته، با متن برخي نسخههاي خطي آن تفاوت بيش از حد متعارفي به چشم ميآيد و اعتماد به آن را از ميان ميبرد. [3]
متأسفانه، نياز به مقتل أبي مخنف، موجب شده، بسياري به همين نسخه متداول و رايج روي آورده و بيشتر مطالب آن را نادانسته به أبو مخنف نسبت دهند.
گفتني است كه در دو سده اخير، بسياري از محدثان، مورخان و كتابشناسان، پس از تأييد ابومخنف و كتاب اصلي او، كتاب كنوني، متداول و در دسترس «مقتل ابو مخنف» را بياعتبار و غير قابل استناد دانستهاند. از اين ميان ميتوان به محدث نوري [4]، ميراز محمد ارباب [5]، حاج شيخ عباس قمي [6]، سيد عبدالحسين شرفالدين [7]، سيد حسن امين [8] و شهيد قاضي طباطبايي [9] اشاره كرد. [10]
2ـ نور العين في مشهد الحسين (ع)
نور العين، مقتلي منسوب به ابواسحاق اسفرائني است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفرائني، فقيه شافعي و در گذشته به سال 417 يا 418 هجري است، اما هيچ يك از منابع كهن، تأليف چنين كتابي را در شرح حال او گزارش نكردهاند. [11] در ميان كتابشناسان متأخر، ابتدا اسماعيل پاشا [12] و پس از او شيخ آقا بزرگ تهراني [13] و يوسف اليان سركيس [14] اين كتاب را به او منسوب داشتهاند.
آنچه نظر اسماعيل پاشا را كم اعتبار ميكند، اشاره وي به مأخذ خود، وفيات الاعيان است، حال آن كه ما چنيني مطلبي را در وفيات الاعيان نيافتيم و اسماعيل پاشا خود در كتاب ديگرش، ايضاح المكنون، كتاب را بدون ذكر مؤلف آن معرفي كرده است. [15]
كتابشناسان معاصر مانند سيد عبدالعزيز طباطبايي (ع) نيز بر اعتقادند كه اين كتاب را بر اسفرائني بربستهاند؛ زيرا اسلبوب و سبك آن با كتابهاي تأليف شده در قرن چهارم، يعني سالهاي تدريس و تأليف اسفرائني، همسان نيست. [16] و نكته آخر آن كه مطالب كتاب، بدون سند و مأخذ است و گاه چنان غير معتبر و دور از عقل است [17] كه تأليف آن را از سوي يك فقيه دانشمند، بعيد ميسازد و از اين رو محققان خبره در سيره و تاريخ امام حسين (ع) را به انكار آن سوق داده است. [18]
3ـ روضةالشهداء
كمالالدين حسين بن علي واعظ كاشفي (م 910) مبتكر سبك قصهپردازي و پردازش پندگونه از وقايع تاريخي است. او ـ كه سني بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست ـ شيفته اهل بيت (ع) بود و براي جذب عوام، حوادث تاريخي بويژه، حادثه عاشورا را با نثري دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت. سبك جديد، فارسي بودن و انگيزه مؤلف براي خواندن كتاب در مجالس عزا، موجب شد تأليف كاشفي نه يك اثر تاريخي كه يك اثر تبليغي و حتي تخيلي، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ متكرر آن ـ تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگواري امام حسين (ع) را، «روضه» خوان ناميدند ـ، زمينه ورود بسياري از اطلاعات نادرست اين كتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددي «زبان حال» و جانشين «زبان قال» حماسهسرايان كربلا گشت.
مصحح و حاشيهنگار كتاب، علامه ابوالحسن شعراني نيز در مقدمهاش بر كتاب به اين موضوع اشاره كرده است: «از نقل ضعيف در روضةالشهداء عجب نبايد داشت، چون در اداي مقصود واعظ، قوي است، اگر چه براي مقصود مورخ كافي نيست» [19] پيش از شعراني، نيز، ميرزا عبدالله افندي، همكار عالم و كتابشناس علامه مجلسي (ع)، اكثر روايات اين كتاب و بلكه همه آن را مأخوذه از كتب غير مشهوره و غير قابل اعتماد دانسته [20]، سيد محسن امين نيز اين سخن را تأييد نموده است.[21] محدث نوري برخي گزارشهاي كتاب را بدون پشتوانه تاريخي خوانده [22] و شهيد مطهري آن را پر از دروغ، و تأليف و نشر اين كتاب را مانع مراجعه به منابع اصلي و مطالعه تاريخ واقعي امام حسين (ع) دانسته است. [23] شهيد قاضي طباطبايي نيز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر، ساقط و بيارزش ميداند.[24] نمونههاي متعددي از اين گونه اخبار غير قابل باور را ميتوان درجاي جاي كتاب ديد. [25]
4ـ المنتخب في جمع المراثي و الخطب
فخرالدين بن محمد علي بن احمد طريحي (م 1085) مؤلف مجمع البحرين، مجموعهاي از احاديث و مراثي درباره امام حسين (ع) و برخي ديگر از امامان را گرد آورد و به قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگواري، آنها را به صورت جنگ سامان داد. المنتخب تاريخ نگاري علمي زندگي يا قيام امام حسين (ع) نيست، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به صورت مرسل آمده و غث و سمين در آن به هم درآميخته است و از اين رو آن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميدهاند.
ضعف ديگر كتاب، اختلافات موجود در نسخههاي متفاوت است كه ميتواند نشانگر تصرفات بعدي در آن باشد. [26]
محدث نوري منتخب طريحي را مشتمل بر مطالب موهون و غير موهون ميداند[27] و ميرزا محمد ارباب قمي، مسامحات فراوان در آن را گوشزد كرده و روايات مختص آن را معتبر ندانسته است.[28] برخي مطالب ضعيف كتاب قابل ترديد و رد هستند كه خوانندگان را به صفحات ذيل ارجاع ميدهيم. [29]
5ـ محرق القلوب
محرق القلوب، نوشته ملا مهدي نراقي (م 1209 ق) است. او با اقتباس از روضة الشهداء، به عرضه مطالبي دست يازيد كه به گونهاي شورانگيز، عواطف و احساسات مردم را به سوي واقعه كربلا سوق دهد، اما چون مأخذ نراقي، روضة الشهداء، كتابي ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرس بود، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت. نراقي خود به ضعيف بودن برخي گزارشهاي كتابش تصريح كرده [30] و از اين رو مورد انتقاد برخي از عالمان پس از خود قرار گرفته است. ميرزا محمد تنكابني برخي از اخبار آن را مظنون يا مقطوع الكذب دانسته [31] و محدث نوري با ابراز شگفتي از تأليف چنين كتابي از چنان عالم بزرگي، برخي مطالب آن را منكر ناميده است.[32]
شهيد مطهري نيز نراقي را فقيه بزرگي خوانده ولي او را در تاريخ عاشورا، صاحب اطلاع نميداند و برخي مطالب او را نقد كرده است.[33] گفتني است انتساب كتاب به نراقي، مشهور و ترديدي در آن نرفته[34]، اما محتمل است كه آن را در اوايل سن تحصيل و پيش از رسيدن به مراتب كمال علمي، نوشته باشد.
6ـ اكسير العبادات فياسرار الشهادات «اسرار الشهادة»
آغا بن عابد دربندي شيرواني مشهور به فاضل دربندي (م 1285 يا 1286) از نويسندگاني است كه افزون بر رشته تخصصي خود، فقه، در ديگر رشتهها، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت. او با جمع اخبار قوي و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آنها يكي از بزرگترين نگاشتهها را درباره واقعه عاشورا سامان داد. او شيفته امام حسين (ع) بود و انگيزه زيبايي در نگارش اين كتاب داشت، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلي و نقل برخي گزارشهاي بدون سند نتوانست مقتل معتبري ارائه دهد. او همچنين مبناي نادرستي برگزيد و براساس آن از كتابهايي كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد. مبناي او اين بود كه نشانههاي كذب هر چند به درجه ظن برسد، مانع نقل نيست و نقل چنين اخباري در بيان سيره و تاريخ، بي اشكال است. محدث نوري يكي از منابع ضعيف دربندي را نسخه بدون سر و ته، مجهول و پر از دروغي ميداند كه سيد عرب روضهخواني براي كسب تأييد نزد عالمان نجف آورده و سپس به دست دربندي ميرسد. نسخهاي كه به گفته محدث نوري، از كثرت اشتمال بر اكاذيب واضحه و اخبار واهيه احتمال نميرود كه از مؤلفات عالمي باشد. [35]
سخن محدث نوري را بسياري از عالمان ديگر تأييد كردهاند و بسياري از نقلهاي نادرس و غير قابل باور كتاب را به عنوان گواه ارائه كردهاند. از اين ميان ميتوان به ميرزا محمد تنكابني [36]، شاگرد فاضل دربندي ، محدث نوري [37]، شيخ ذبيحالله محلاتي [38]، سيدمحسن امين [39]، ميرزا محمدعلي مدرس تبريزي [40]، شيخ آقا بزرگ تهراني [41] و استاد علامه شهيد مرتضي مطهري [42]، اشاره نمود.
گفتني است بسياري از تحليلهاي نويسنده كتاب براي قابل پذيرش كردن گزارشهايي است كه به سادگي قابل قبول نيستند. [43]
7ـ ناسخ التواريخ
ميرزا محمد تقي سپهر، مشهور به لسان الملك (م 1297 ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است. او در كنار كار ديواني، مأمور شد تاكتابي را درباره تاريخ جهان از آدم (ع) تا آن زمان، بنگارد. [44] كتابي كه همه آنچه را گفتهاند و امكان وقوع دارد و محال نيست، در خود جاي دهد هر چند دور از ذهن باشد. او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين (ع) حفظ كرده و از اين رو «هر قصه را كه در كتب معارف مروخين و محدثين» [45] ديده، آورده است. او هر چند، گاه به گاه به نقد پارهاي منقولات دست مييازد، اما خود نيز اشتباهات تاريخي دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه يافته است و از اين رو با وجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن، نميتوان متفردات آن را معتبر دانست. شهيد قاضي طباطبايي اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل اعتماد ندانسته است. [46] شهيد مطهري نيز هر چند مؤلف را متدين خوانده، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخي از اشتباهات تاريخي او را گوشزد كرده است. [47]
8ـ عنوان الكلام
ملامحمد باقر فشاركي (م 1314) از فقيهان قرن سيزدهم و چهاردهم اصفهان است. رشته اصلي او فقه اما صاحب منبر وعظ و خطابه نيز بوده است. او بدون آن كه قصد بيان تاريخ عاشورا را داشته باشد در پايان سخنرانيهايش چند جملهاي ذكر مصيبت ميكرد. او سپس بخشي از اين سخنرانيها را كه در شرح دعاهاي هر روز ماه مبارك رمضان بود به نگارش در آورد و سپس دو عشريه كه نوشتههاي ويژه مصائب امام حسين (ع) و در قالب مجالس دهگانه بود به آن افزود.
فشاركي در مقام تاريخنويسي نيست و قصدش ذكر مصيب و گرياندن مردم است، از اين رو در بسياري از موارد سندي براي گفتههاي خود ارائه نميدهد و حتي گاه با وجود تصريح به نبودن برخي مطالب در كتب معتبر و مشهور [48]، تنها به گمان و احتمال، آن را نقل ميكند.
كتاب عنوان الكلام مرجع و مستند كتابهاي پژوهشي و تاريخي واقع نشده، اما به دليل ذكر برخي مواعظ حديثي و داستاني گاه مورد استناد اهل منبر قرار ميگيرد. تأخر زماني مؤلف، نقص ارجاع علمي به كتب منابع و گزارشهاي منفرد و بدون شاهد [49] كتاب را ميتوان دليل عدم استفاده علمي از آن دانست. [50]
9ـ تذكرة الشهداء
ملا حبيب شريف كاشاني (م 1340 ق) از عالمان و فقيهان پرنويس قرن چهاردهم است. او نزديك به 200 نوشته دارد كه از جمله آنها، تذكرة الشهداء است. كار اصلي شريف كاشاني فقه و علوم وابسته به آن بوده، اما به دليل شيفتگي به امام حسين (ع) تاريخ مفصلي در شرح حال شهيدان عاشورا نگاشت. شريف كاشي در اين كتاب از همه گونه منابع قوي و ضعيف، نقل كرد و از اين رو با وجود رد برخي اخبار از سوي مؤلف، تعدادي از روايتهاي ضعيف در كتاب باقي مانده است. اين اخبار پشتوانه تاريخي ندارند و قرائن ديگري در كنار آنها وجود ندارد و از اين رو همه گزارشهاي كتاب قابل اعتماد نيست. نمونههاي گزارش متفرد و تأييد نا شده اين كتاب را ميتوان در صفحات متعددي مشاهده كرد. گفتني است برخي از اين اخبار محال و يا خارقالعاده نيستند. اما سند و منبع قابل اتكايي ندارند. [51]
10ـ معالي السبطين
محمدمهدي حائري مازندراني از نويسندگان قرن چهاردهم ( م 1385) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل بيت (ع) دارد كه يكي با نام «شجره طوبي» و ديگري «الكوكب الدرّي في احوال النبي والبتول و الوصيّ» است. مرحوم حائري مازندراني در كتاب «معالي السبطين» اندكي به شرح حال امام حسن و بقيه كتاب را به امام حسين (ع) پرداخته است. او مطالب كتاب را با داستان و شعر در هم آميخته و آنها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگواري عرضه كرده است.
او مطالب تاريخي، حديثي و گوناگون را نقل ميكند تا زمينه مناسبي براي گزارش مقتل و وقايع عاشورا، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غير قابل اعتماد ـ مانند روضةالشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طريحي و ... خودداري نميكند.
شهيد قاضي طباطبايي كه با مؤلف آشنايي و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نميداند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و از اين رو ناظر كتاب را به دقت در آن فرا ميخواند. [52]
نمونههايي از اخبار ضعيف و حتي متفرد كتاب را ميتوان در اين صفحات ديد. [53]
* منابع معاصر
منابع پس از قرن 9 و 10 آن اندازه متعددند كه نميتوان به همه آنها پرداخت. اما به گونهاي كلي ميتوان گفت اعتبار اين كتب، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است. به سخن ديگر، هر اندازه گزارش كتب متأخر و معاصر متكي به كتابهاي كهنتر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت كرده و رعايت امانت بيشتر كرده باشد، قابل اعتمادتر خواهد بود. نميتوان كتابي مانند «الكبريت الاحمر» را با وجودعالم بودن نويسنده آن، محمد باقر بيرجندي (1276 ـ 1352 ق) كه كتاب خود را با تتبع فراوان گردآورده معتبر و يا غير معتبر دانست؛ زيرا برخي منابع آن، قابل اعتماد و برخي ضعيف هستند و هر چند مؤلف گاه به نقد برخي گزارشها پرداخته، اما نقل بدون داوري مطالب از كتابهاي ضعيف نيز در آن كم نيست. گفتني است بر همين اساس اعتبار بحارالأنوار، نفس المهموم و منتهي الآمال بيشتر است؛ زيرا اكثر گزارشهاي آنها قابل قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند، به ويژه آن كه محدث قمي با عنايت به منابع غير قابل استناد در پارهاي از موارد به ارزيابي روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلامانع است، مشروط به اين كه مطالبي كه در اين كتاب ها از اهل بيت (ع) نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود، نه به اهل بيت (ع).
نتيجه اين سخن آن است كه تنها به دليل وجود يك گزارش تاريخي در كتابهاي معاصر، هر چند مشهور و مورد توجه، نميتوان آن را يك سند قابل اتكاي تاريخي دانست و به استناد آن، مطلبي را به اهلبيت (ع) نسبت داد، بلكه بايد منبع آن نيز معلوم و سنجيده گردد.
پينوشتها:
1- ابنعساكر بسيار كم از ابومخنف نقل ميكند. ولي در بخش معرفي زينب دختر امام حسين(ع)، تصريح ميكند كه كتاب ابو مخنف را خوانده است. (تاريخ دمشق: ج 69 ص168)
2- ر.ك: مقدمه وقعة الطّف: ص 9.
3- نسخهاي از اين كتاب در آخر بحارالانوار به چاپ رسيده و يك نسخه خطي به تاريخ 1130 نيز در كتابخانه دارالحديث نگاهداري ميشود. اين نسخه خطي برخي از اشتباهات فاحش نسخه چاپي متداول را ندارد. مانند سند كتاب در آغاز متن چاپي، ص 24 و روايت از كليني در همان، ص 25.
4- لولو و مرجان: ص 236.
5- أربعين حسينيه: ص 9
6- نفس المهموم: ص9، الكني و الالقاب: ج 1 ص 155، هدية الاحباب: ص 45
7- مؤلفوا الشيعه في صدر الاسلام: ص 41
8- مستدركات أعيان الشيعه: ج 6 ص 255
9- تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا (ع): ص 60،76،219،222
10- براي آگاهي بيشتر درباره اين كتاب و ديگر منابع مرتبط ر.ك: محمد اسفندياري، كتابشناسي تاريخي امام حسين (ع): ص 70
11- ر.ك: طبقات الشافعية: ج 4 ص 256، وفيات الاعيان: ج 1 ص 28، تبيين كذب المفتري: ص 243 ، سير أعلام النبلاء: ج 17 ص 352،البداية و النهاية: ج 12 ص 30
12- هدية العارفين: ج1 ص 8
13- الذريعه: ج 17 ص 72- 73
14- معجم المطبوعات العربية: ج 1 ص 436
15- ايضاح المكنون: ج 2 ص 685
16- ر.ك: أهل البيت في المكتبة العربية : ص 655
17- مانند آن كه اسب امام حسين (ع) به تنهايي 26 سواره و 9 اسب را كشت (ص 51) و يا جنگ از روز سوم محرم شروع شد و امام در همان روز سوم هزار نفر را كشت (ص 36) و اموري ديگر،ر.ك: ص 7،37،41،44،48و ...
18- مانند شهيد طباطبايي كه آن را در ضعف و جعل مانند مقتل منسوب به ابومخنف و سراسر قصه ميخواند (تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهدا (ع)) و نيز محمد ارباب در (أربعين حسينيه: ص 272) و فضل علي قزويني در (الامام حسين وأصحابه: ج 1 ص 150)
19- مقدمه روضة الشهداء: ص 6
20- رياض العلماء: ج 2 ص 190
21- أعيان الشيعة: ج 6 ص 122
22- لؤلؤ و مرجان:ص 287
23- حماسه حسيني: ج 1 ص 54
24- تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا (ع): ص 36
25- مانند بيست و دو هزار زخم در پيكر امام حسين (ع) (ص 60)و چسبيدن سر به تن فرزندان مسلم بن عقيل (ص 241) و حضور هاشم مرقال در كربلا (ص 301)و قصه زعفر جني (ص 321) و عروسي قاسم (ص 346)
26ـ ر.ك: سخن شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعة: ج22 ص 420.
27ـ لؤلؤ و مرجان: ص 287.
28ـ اربعين حسينيه: ص 64.
29ـ مانند كشته شدن بيش از 10 هزار سوار كار در عاشورا (ص 450) و مخلوط كردن سه جريان شهادت حضرت عباس و اب آوردن براي طفل ابا عبدالله و شهادت حضرت علي اكبر (ص43) و ...
30ـ مقدمه محرق القلوب، به نقل از عاشورا پژوهي: ص 406.
31ـ قصص العلماء: ص 133
32ـ لولو و مرجان: ص 245.
33ـ ر. ك: حماسه حسيني: ج 1 ص 28.
34- ر. ك: الذريعة: ج 4 ص 461 و ج 20 ص و ج 21 ص 359 و ايضاح المكنون: ج 2 ص 443 و هدية العارفين: ج 2 ص 352.
35ـ لولو و مرجان: ص 251.
36 ـ اخبار غير معتبره در اين كتاب (اسرار الشهادت) بسيار و ضعاف بلكه اخباري كه مظنون، كذب آنها است بلكه گويا بعضي از آنها قطعي الكذب باشند و اين مايه كسر قدر آن كتاب گرديد (قصص العلماء: ص 108).
37ـ كار به آنجا رسيد كه مخالفان در كتب خود نوشتهاند كه: شيعه بيت كذب است . و اگر كسي منكر شود، كافي است ايشان را براي اثبات اين دعوي، آوردن كتاب اسرار الشهادة را به ميدان (لؤلؤ و مرجان: ص 289).
38ـ فاضل دربندي در اسرار الشهادة خبر طولاني راجع به عطش سكينه و آب آوردن برير و پاره شدن مشك و ريختن آب نقل كرده است. حقير چون به كلي اعتماد بر آن كتاب ندارمف فلذا عنان قلم از نقل آن باز كشيدم. (رياحين الشريعة: ج 3 ص 272)
39ـ و بالجملة قد قد اكثر في مؤلفاته النقلية من الاخبار الواهيه، بل أورد ما لاتقبله العقول و لم تصدقه النقول (اعيان الشيعة: ج 2 ص 88).
40- به حكم انصاف، اين كتاب او بلكه ديگر تأليفاتي كه در موضوع مقتل نگارش داده همانا در اثر آن همه محبت مفرط كه داشته است حاوي غث و سمين بوده است. (ريحانة الأدب: ج 2 ص 217).
41ـ من شدة خلوصه و صفاء نفسه نقل في هذا الكتاب امورأ لا توجد في الكتب المعتبرة، و انما اخذها عن بعض المجاميع المجهولة اتكالا علي قاعدة التسامح في ادلة السنن) (الذريعة: ج 2 ص 279).
42ـ در شصت، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقاي دربندي پيدا شد؛ تمام حرفهاي روضة الشهداء را به اضافه چيزهاي ديگري پيدا كرد و همه را يك جا جمع كرد و كتابي نوشت به نام أسرار الشهادة. واقعاً مطالب اين كتاب انسان را وادار ميكند كه به اسلام بگريد. (حماسه حسيني: ج 1 ص 55 و ص 106).
43ـ گزارشهاي غير قابل باور مانند كشته شدن بيست و پنج هزار نفر به دست حضرت عباس و 330 هزار نفر به دست امام حسين (ع) و يا قصه پردازي درباره چگونگي بيرون آمدن امام حسين (ع) از مدينه كه به زي پادشاهان شبيه كرده است و يا ارائه رقم 1.600.000 نفري براي سپاه عمر سعد، (ص 345).
44ـ لغتنامه دهخدا: مدخل سپهر كاشاني.
45ـ ناسخ التواريخ: ج 1 ص 378.
46ـ تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا (ع): ص 97 و ص 12.
47ـ فلسفه تاريخ: ص 14، حماسه حسيني: ج2 ص 107. استاد مطهري اين نكته را بر مؤلف ناسخ التواريخ خرده ميگيرد كه نوشته: اسب امام حسين(ع) چهل تن را با لگد و دندان كشت و سپس به خيمه امام حسين (ع) بازگشت و چندان سر خود را به زمين كوبيد كه جان از تنش بيرون شد.
48ـ ر.ك: عنوان الكلام: ص 294.
49ـ براي اگاهي از متفردات بدون پشتوانه تاريخي كتاب، ر.ك: ص 81 و 268: مرثيه مادر علي اصغر براي طفل شيرخوارش، ص 265 و 326: بيرون كشيدن پيكر علي اصغر از قبر و جدا كردن سر او از بدن و مطالب ديگر در صفحان: 194، 280، 282، 320 و ...
50- ر.ك: اذريعة: ج 15، ص 268، شماره 1740 و ص 353، شماره 2267، معجم المؤلفين: ج 9 ص 91، اعيان الشيعة: ج 9 332.
51- ر.ك: ص 218 و 222: مسموم بودن و سه شعبه داشتن تير اصابت كرده به گلوي حضرت علي اصغر، ص 270: حركت نكردن اسب براي رسيدن به قتلگاه عباس، ص 296 تا 299: شروع جنگ از روز سوم محرم، ص 325 و 443: سوغات و يادگاري آوردن براي دختر امام حسين (ع) و امالبنين، ص 365: آمدن صدا از حلقوم بريده و نيز ص 24، 156، 411 و ...
51ـ تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهدا (ع) ص 206.
52ـ مانند اين كه امام حسين (ع) وقتي ديد علي اكبر به ميدان ميرود سه بار مشرف به مرگ شد (ج 1 ص 254) يا عمهها و خوهران علي اكبر از رفتن وي به ميدان ممانعت كردند!
(ج 1 ص 254) يا حضرت زينب قبل از آمدن آمدن امام خودش را روي جنازه علي اكبر انداخت چون ميدانست اگر او فرزندش را كشته ببيند روح از بدنش مفارقت ميكند (ج 1 ص 254) يا خروج ليلي از خيمه با سر برهنه پس از شهادت علي اكبر (ج1 ص 255).
-----------------------------------------------------
نويسنده: آيتالله محمد محمدي ريشهري
منبع:maktabb.blogfa.com

