مادر عبدالله بن عمیر کلبی ونیز همسرش ام وهب از زنانی بودند که در روز عاشورا حماسه هایی جاودانه آفریدند در باره آن دو بانوی فداکار روایتهای متعدی وارد شده است که در اینجا به دو روایت اشاره میشود :

در یک روایت آمده است که عبدالله بن عمیر کلبی از قبیله بنی علیم ساکن کوفه بود وقتی کوفیان را مشاهده کرد که فوج فوج برا ی جنگ با کاروان حسینی از سوی عبیدلله بن زیاد اعزام میشوند تصمیم گرفت به یاری امام حسین (علیه السلام)بشتابد .به دنبال این تصمیم نزد همسرش ام وهب که دختر عبدالله از قبیله نمربن قاسط بود رفت وتصمیم خود را با او درمیان نهاد . ام وهب از این تصمیم شجاعانه استقبال نمود و گفت : «تصمیم درستی گرفته ای خداوند  تورا موفق بدارد ، مرا هم با خود ببر » راوی میگوید : « عبدالله بن عمیر کلبی  به همراه همسرش شبانه حرکت کرد و نزد امام حسین رفت در روز عاشورا مشغول نبرد تن به تن با دو نفر از غلامان زیاد و فرزندش عبید الله به نامهای یسار و سالم بود که ام وهب عمودی از خیمه برداشت و به یاری از شویش شتافت و به اوگفت : پدر ومادرم فد ای توباد در راه این افراد پاک ، خاندان محمد (علیه السلام)نبرد کند

عبدالله بن عمیر کلبی به سوی همسرش برگشت تا او را به خیمه برگرداند اما ام وهب پیراهن او را کشید گفت : هرگز تو را تنها نمیگذارم تا من هم همراه تو کشته شوم امام حسین علیه السلام که این صحنه را مشاهده فرمود با صدای بلند ندا داد خداوند به شما ای خاندان کلبی جزای خیر بدهد ای زن  خداوند تو را رحمت کند به سوی خیمه گاه برگرد و نزد زنان بنشین زیرا جنگیدن بر شما واجب نشده است ام وهب فرمان امام را اطاعت کرده به خیمه گاه برگشت .

اما روایت دوم در بحا رالانوار این چنین امده است : آنگاه وهب ین عبدالله بن عمیر کلبی به مبارزه بر خاست ان روز مادرش هم همراه اوبود مادر وهب به فرزندش گفت فرزندم برخیز و به یاری فرزند دختر رسول خدا بشتاب وهب گفت اری ای مادرم بر میخیزم و کوتاهی نمیکنم  د رپی آن برخاست و باحالت رجز خوانی بر دشت یورش برد  پس از به هلاکت رساندن جمعی از دشمنان نزد مادر وهمسرش برگشت و گفت : ای مادر آیا راضی شده ای ؟ مادرش گفت : راضی نمیشوم مگر اینکه در راه دفاع از مولایت کشته شوی  .

همسر وهب گفت : تو را به خدا مارا باکشته شدنت عزادار نکن ! مادر وهب گفت : فرزندم حرف این زن راگوش نده ، برگرد و در راه فرزند رسول الله نبرد کن تا فردای قیامت شفیع تو نزد خداوند باشند.

وهب مجدداً رجز خوان به میدان کارزار شتافت ، تعدادی را به هلاکت رسانید و خود زخمی گردید ودر این حال همسرش عمودی را برداشت و به سرعت به سوی او رفت در حالیکه میگفت : پدر ومادرم فدای تو باد ، در راه پاکان و ا زحریم رسول الله دفاع کن . وهب به سوی همسرش برگشت تا اورا به خیمه گاه برگرداند ، اما او گوشه ی جامه اش را گرفت و میگفت : برنمیگردم تا اینکه با توکشته شوم . امام حسین که این صحنه را نظاره میکرد ، فرمود :  خداوند جزای خیر به شما بدهد! نزد زنان برگرد، خداوند تو را رحمت کند . همسروهب برای اطاعت فرمان مولایش برگشت و وهب مشغول پیکار گشت تا اینکه به شهادت رسید .

پس از ان همسر وهب بار دیگر به میدان برگشت و بر بالین شوی غرقه به خونش نشست . چهره اش را از خون پاک میکرد که شمر ملعون اورادید لذا به غلامش دستور داد تا بر آن زن حمله کند غلام شمر با عمودی که در دست داشت بر فرق آن زن دلاور کوبید و او را درکنار پیکر مطهر شوهرش به شهادت رسانید . او اولین زنی بود که در لشکر امام حسین به شهادت نائل آمد و علامه مجلسی در ادامه آن روایت مینویسد : در حدیثی دیدم که وهب ابتدا مسیحی بود او ومادرش به برکت امام حسین(علیه السلام) مسلمان شدند .در مبارزه روزعاشوار 24 نفر پیاده و 12 نفر سواره را به قتل رساند و انگاه به اسارت گرفته شد وقتی اورا نزد عمر سعد بردند به او گفت : حملات تو خیلی سخت بود ! آنگاه دستورداد سرش را بریدند و به سوی خیمه گاه امام حسین (علیه السلام)پرتاب کردند . مادر وهب سر فرزندش را گرفت و به سوی لشکر عمر سعد پرتاب کرد و با ان دشمنا ن راکشت آنگاه با عمود خیمه به دشمنان حمله کرد و 2 نفر را به درک واصل نمود . امام حسین(علیه السلام) به او فرمود : ای ام وهب برگرد ! تو وفرزندت با رسول الله خواهید بود تکلیف جهاد برزنان برداشته شده ام وهب در حالیکه میگفت : پروردگارا امیدم راقطع نفرما ، برگشت.

امام حسین فرمود : خداوند امیدت را قطع نمیکند ای ام وهب

بحار الانوار ج 45 ص 16 ، 17

 

 






نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.