عمروبن جناده کودکی یازده ساله بود که پدرش جناده بن حارث در حمله اولی به شهادت رسیده بو.د .
وی پس از شهاد ت یاران حسین (ع) و تنها ماندن آن حضرت بر اثر تشویق مادرش ، خدمت حضرت ابا عبدالله رسید و اجازه مبارزه را از پیشگاه مولای خود طلب نمود . امام حسین (ع ) فرمود : این کودکی است که پدرش پیش از این به شهادت رسیده بود و شاید مادرش راضی به خروج او نباشد . عمرو گفت : آقا ! مادرم مرا به این کار وادار کرد . او شمشیر به دستم داد و مرا روانه جنگ درراه شمانمود . بالاخره در اثر وساطت مادرش او از پیشگاه امام حسین اجازه رفتن به میدان نبرد را به آن کودک شیردل داد . آن کودک قهرمان در حالیکه رجز میخواند به دشمن یورش برد .
امیری حسین و نعم الحسین
سرور فؤاد البشیر النذیر
علی و فاطمه و ا لده
فهل تعلمون له من نظیر
له طلعه مثل شمس الضحی
له غره مثل بدر ومنیر
رهبرم حسین است وه چه ره خوبی
او مایه شادابی قلب پیامبر نذیر و بشیر بود
علی وفاطمه پدر و مادر اویند
آیا برای او همتایی سراغ دارید
او چهره درخشان همچون آفتاب
و پیشانی تابان همچو ماه دارد
عمروبن جناده با چابک و دلاوری جنگید تا اینکه به شهادت رسید . دشمنان سر بریده اش را به سوی لشکر امام حسین پرتاب نمودند . مادرآن کودک سر بریده اش را گرفت و به او خطاب کرد : آفرین بر تو ! ای فرزندم ، ای مایه شادابی دلم ، ای نور چشمم .
آنگاه سر پسرش را به سوی دشمن پرتاب کرد و یک نفر از آنان را با آن سر به درک واصل نمود . پس از آن عمودی را از خیمه برداشت و بردشمن تاخت ، در حالیکه این رجز را میخواند :
انا عجوز سیدی ضعیفه خاویه بالیه نجیفه اضربکم یضر به عنیفه دون بین فاطمه الشریفه
ای سید ومولای من ، من عجوزه ای ضعیف و لاغرم . دشمنان با این با این عمود ضربتی محکم بر شما فرود میآورم و از فر زندان فاطمه شریف حمایت میکنم .
این زن فداکار دو نفر را با عمد زد و به جهنم واصل کرد . امام حسین امر فرمود تا او را به خیمه گاه برگردانند و درباره او دعا نمود .
منبع:خط شکنان

