رنگین کمان خون

امام حسین

می‎خواهم از خشکیدن دریا بگویم

از تشنه کامی‎های ماهی‎ها بگویم

روزی که آب از شرم و خجلت آب می‎شد

از داغ آن آلاله‎ها بی تاب می‎شد

می‎سوخت از سوز جگرهای عطشناک

گلهای پرپر گشته و افتاده برخاک

می‎خواست تا از بستر خود پر بگیرد

گلهای سرخ تشنه را در بگیرد

من حرف‎ها از ظهر بی خورشید دارم

من شکوه‎ها از ماه، از ناهید دارم

ای کاش آن روز آسمان خون گریه می‎کرد

هم ابر، هم رنگین کمان، خون گریه می‎کرد

روزی که ساقی بود، اما آب نایاب

لبها ز سوز تسنگی سیرابِ سیراب

آن روز دست مهربانی را بریدند

پرهای مرغ آسمانی را بریدند

روزی که نی از آن سر بی تن نوا داشت

بر خنجر خود حنجر خون خدا داشت

نی ناله‎ها از نی نوا در سینه دارد

بر پا ز زخم سنگ فتنه پینه دارد

قومی که از پس مانده‎ی نمرود بودند

از روسیاهی چهره دوداندود بودند

در ناجوانمردانگی مشهور بودند

فرسنگها تا مرز پاکی دور بودند

مردم فریبی را عبادت می‎شمردند

ویرانگری‎ها را عمارت می‎شمردند

آن آیه‎های زنده را انکار کردند

با دست فتنه در دل گل خار کردند

خورشید را آن شب پرستان سر بریدند

پروانه‎های عاشقی را پر بریدند

بشکسته بادا دست این نامرد مردم!

داغ ابد بر سینه‎ی این سرد مردم!

 

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی





نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.