عباس فدايي ولايت 

 

محمد عابدي 

چون آفتاب حيدري تابيد بر ام البنين // آن سان كه از نيسان شدي اندر صدف دُرّ ثمين 
ماه بني هاشم عيان گرديد از آن مه جبين // تا آن كه گردد حامي دين خداوند مبين 
بهر حسين بن علي حق پرورد يار و معين // چونان كه بودي مرتضي بر مصطفي يار و قرين 
بر گو به ماه آسمان بنما رخِ خود را نهان // زيرا كه گشته در جهان ماه بني هاشم عيان (1) 

بعد از فراغ 
امام علي عليه السلام بعد از فاطمۀ زهرا عليهاالسلام طبق وصيت همسر با امامه(2) ازدواج كرد و مدتي بعد در صدد برآمد با يكي از زنان كه از خانواده اي شجاع و دلير باشد، ازدواج كند تا خداوند فرزندي دلير از وي به او عطا فرمايد. (3) به اين منظور از برادرش عقيل كه در علم انساب تبحّر داشت، خواست بانويي از خانداني اصيل را برگزيند و خود نيز به خواستگاريش برود. ابي نصر بخاري در اين باره مي نويسد: «قال اميرالمؤمنين عليه السلام لعقيل بن ابي طالب ـ و هو اعلم قريش بالنسب ـ اطلب لي امرأةً ولدتها شجعان العرب حتي تلدلي ولدا شجاعا»؛(4) برايم بانويي بياب كه زادۀ شجاع ترين عرب باشد تا برايم فرزندي شجاع بياورد. 
و به اين ترتيب بود كه برادر بزرگتر براي يافتن و سپس خواستگاري از چنين بانويي به فكر فرو رفت و اندكي بعد به ياد دختري از قبيلۀ كلابيه افتاد و گفت: «تزوج ام البنين الكلابيه فانه ليس في العرب اشجع من آبائها» (5) ؛ با ام البنين كلابيه ازدواج كن كه در عرب شجاع تر از پدران او كسي نيست. 
در پي اين اظهار نظر، وي از طرف علي عليه السلام براي خواستگاري ام البنين به نزد قبيلۀ كلابيه رفت و مراسم خواستگاري را انجام داد.(6) هرچند اطلاعي از تاريخ اين خواستگاري و ازدواج در دست نيست ولي مي توان محدودۀ زماني اين مراسم را با مراجعه به منابع تاريخي مشخص كرد؛ زيرا مي دانيم كه تولد حضرت ابوالفضل عليه السلام در چهارم شعبان سال 26 هجري قمري ذكر شده است. (7) 

ادامه در ادامه مطلب

 فاطمه (ام البنين) 

فاطمه (ام البنين) از خانداني ولايت مدار و اصيل بود. خانداني كه از صفات جوانمردي، دليري، شجاعت و... بهره اي وافر داشتند. پدرش «حزام بن خالد بن ربيعه» مردي شجاع و مادرش «ثمامه» دختر سهيل بن عامر بن جعفر بن كلاب از بانوان اصيل عرب بود. تا آن جا كه در برخي كتب، نام يازده تن از مادران او را بر شمرده اند كه همه، از مادران نجيب و همسران اصيل روزگارشان بوده اند. 
ام البنين صفات برجسته اي در وجود خويش داشت كه برخي از آنان موروثي و تعداي نيز بعد از ازدواج با علي عليه السلام بروز يافت. شجاعت، دليري، وفاداري، هنرمندي (ادبيات) و عزت نفس را مي توان از دستۀ اوّل و ايثارگري، ولايت پذيري، فدايي امامت شدن و تربيت جوانان صاحب بصيرت و آگاهي را از طايفۀ دوم دانست. 
آري در وفاداري او همين بس كه قبل از علي عليه السلام با كسي ديگر ازدواج نكرده بود و بعد از شهادت اميرمؤمنان عليه السلام نيز با كسي ازدواج نكرد (8) و عمرش را در راه تربيت چهار پسر برومندش (عباس، جعفر، عبدالله و عثمان) گذراند و در اين دوره همواره فرزندان فاطمه را بر فرزندان خود مقدم مي داشت كه تاريخ در اين باره سخن بسيار دارد. (9) 
در بصيرت و بينش ولائيش همين كفايت مي كند كه علاّمۀ مامقاني مي نويسد: «علاقه و ارادت او به حسين عليه السلام به علت امر امامت بود، و اين كه به فرض سلامت حسين، مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان مي دانست نشانۀ بالا بودن ميزان ايمان اوست و من او را از نيكان مي دانم.» (10) ما براي رعايت اختصار تنها به يك نمونه از ولايت مداري مادر و تربيت كنندۀ ابوالفضل عليه السلام مي پردازيم و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. 
پس از واقعۀ كربلا، «بشير» به مدينه بازگشت تا خبر اين واقعۀ تلخ را به مردم بدهد. او با ام البنين عليهاالسلام رو به رو شد و خود را آماده كرد تا خبر شهادت چهار فرزندش را به او بدهد. اما ام البنين مهلت نداد و از سلامتي حسين عليه السلام پرسيد. بشير گفت: عباس را كشتند. ام البنين باز از حسين پرسيد و بشير خبر شهادت فرزند بعدي را داد و همين طور خبر شهادت هر چهار پسرش را به او رساند، امّا ام البنين باز از سلامت حسين مي پرسيد و مي گفت: 

حضرت عباس در ميان خاندان بني هاشم به قمر و ماه تشبيه مي شد چون تلألؤ چهرۀ زيبا و نوراني اش همگان رابه شگفتي وا مي داشت.او نه تنها ماه بني هاشم كه ماه جهان اسلام بود. و از همين كه به وي اين لقب را داده اند مي توان فهميد كه بعد از امام معصوم، در بين بني هاشم جواني ماه رخسار چون او نبود.

يا بشير اخبرني عن ابي عبدالله الحسين. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداء لابي عبدالله... و زماني كه خبر شهادت حسين عليه السلام را شنيد، گفت: آه كه بندهاي قلبم را پاره پاره كردي. (11) 

نور حيدري 
در چهارم شعبان سال 26 هجري، از دامن ام البنين، نور حيدري درخشيدن گرفت و خانه هاي مدينه را از طلوع صبحي ديگر خبر داد. آري چشمان منتظر علي، ام البنين، زينب، حسن، حسين و... به سيماي فرزندي دوخته شد كه شبيه پيامبر خدا بود (12) و علي عليه السلام به شجاعت و دليري او خبر داده بود. صحت اين پيش بيني را از همان لحظۀ تولد در سيماي جدّي و مردانۀ او مي شد ديد. حضرت، فرزندش را در بر گرفت و سيمايش را غرق در بوسه كرد و مراسم شرعي تولد را آغاز نمود. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در هفتمين روز تولد نيز به سنت اسلامي، موي سر فرزند را تراشيد و هم وزن آن طلا يا نقره به فقيران داد و گوسفندي به عنوان عقيقه ذبح كرد. (13) 
اميرمؤمنان علي عليه السلام كه از پس پردۀ غيب، جنگاوري فرزندش را در عرصه هاي جنگ مي ديد، او را عباس ناميد. عباس صيغۀ مبالغه از مادۀ عبس به معناي درهم شدن پوست و گرفتگي صورت است و امام مي دانست كه او بر دشمنان حق عبوس و در جنگ ها غيور خواهد بود. (14) 

دوران زندگي 
زندگي عباس عليه السلام را مي توان به دو مرحلۀ كودكي و جواني تقسيم كرد. دورۀ كودكي كه عموما به تربيت و بروز گوشه هايي از شخصيت وي گذشت و دوران جواني تا شهادت كه به سه بخش تقسيم مي شود: 1 ـ با پدر (14 سال) 2 ـ در زمان امامت برادرش امام حسن عليه السلام (10 سال) 3 ـ در دوران امامت امام حسين عليه السلام (10 سال) . 

دوران كودكي 
1 ـ بوسه بر بازوي عباس 
علاوه بر وجود پر بركت مادري با فضيلت و پدري معصوم، عامل ديگر در رشد الهي عباس، وجود ستارگان فاطمي (حسن، حسين و زينب) در خانۀ علي عليه السلام بود. بي گمان عباس در سايۀ فضايل آنان به مراتبي والا دست يافت و عظمت آنان را با تمام وجود باور كرد. البته در اين اسوه پذيري اقدامات مادرش ام البنين بي تأثير نبود، چرا كه وي با مقدم داشتن حسن، حسين و زينب عليهم السلام بر فرزندان خود، در تمام موارد، آنان را به مقام والاي خاندان علي و زهرا عليهماالسلام آگاه مي ساخت. تلاشي كه در نهايت، فرزنداني ولايت پذير به بار آورد. علي عليه السلام نيز حال فرزندش را رعايت مي كرد و عنايتي ويژه به او داشت. امام پسر را غرق بوسه مي كرد و عواطف خود را بي دريغ نثارش مي نمود. نقل است كه روزي عباس را در دامان خود نشاند. همه ديدند كه عباس آستين هايش را بالا زده است و امام در حالي كه به شدت مي گريد و مرواريد اشك از صدف چشمانش جاري است، بر بازوهاي كوچك عباسش بوسه مي زند. مادر، حيرت زده قدمي پيش گذاشت و پرسيد: مولاي من! براي چه گريه مي كنيد؟ علي عليه السلام با آهنگي حزين جواب داد: به اين دو دست مي نگرم و آنچه را كه بر سرشان خواهد آمد، به ياد مي آورم. ام البنين پرسيد: مگر چه خواهد شد؟ 
امام عليه السلام فرمود: آن ها را از ساعد قطع خواهند كرد.... 
ام البنين كه قلبش از اين خبر به شدت مي تپيد، پرسيد: چرا! چرا قطع خواهد شد؟ 
امام فرمود: دست هاي عباس به خاطر ياري اسلام و دفاع از برادرش حسين عليه السلام قطع خواهد شد. (15) 
ام البنين چون هميشه بردباري پيشه كرد و از اين كه فرزندش فدايي نوۀ پيامبر مي شد، خدا را شكر كرد. 
علي عليه السلام ادامه داده و فرمودند: ام البنين! فرزندت عباس نزد خداي تبارك و تعالي منزلتي عظيم دارد و خداوند در عوضِ دو دست، دو بال به او خواهد داد كه با آن ها با ملائكه در بهشت پرواز كند. همان طور كه جعفر بن ابي طالب را دو بال داد. ام البنين با شنيدن اين خبر بي اندازه خوشحال شد. (16) 

2 ـ بصيرت عباس عليه السلام 
عباس عليه السلام از سرچشمۀ جوشان علوم پدرش علي عليه السلام بهره ها برده بود. 
محدث نوري رحمه الله مي نويسد: روزي اميرالمؤمنين، حضرت عباس عليه السلام و زينب عليهاالسلام را كه كودك بودند، در دامن خود نشاند. در آن روزها عباس تازه زبان گشوده بود و جملاتي كوتاه را مي توانست بر زبان براند. علي عليه السلام به او فرمود: عباس! بگو واحد (يك) كودك شيرين زبان علي به تقليد از پدر گفت: واحد. آن گاه علي عليه السلام از او خواست بگويد: دو. ولي عباس ساكت شد و چيزي نگفت. وقتي علت را پرسيد، فرمود: پدر! شرم دارم با زباني كه خدا را به يگانگي خوانده ام، دو بگويم. اميرمؤمنان پيشاني عباس را بوسيد و از اين رويداد بي اندازه شادمان گشت. (17) 

دوران جواني 
دورۀ چهارده سال و چهل و هفت روز حضور در محضر پدر، دوراني گرانسنگ براي عباس بود تا با شجاعت علوي آشنا شود. وي در برخي جنگ ها حاضر مي شد تا آداب جنگ را بياموزد و از رشادت ها و مديريت پدر درس گيرد. سماوي مي نويسد: «عاش العباس مع ابيه اربع عشرة سنة. حضر بعض الحروب فلم يأذن له ابوه بالنزال»(18) 
در بعضي جنگ ها حاضر مي شد ولي پدرش به او اجازۀ جنگ نمي داد؛ البته دربارۀ حضورش در همۀ جنگ ها اختلاف نظر است و برخي بر اين عقيده اند كه او در تمام جنگ ها حاضر بود. (19) 
برخي نوشته اند آن حضرت در جنگ صفين با اين كه حدود دوازده سال داشت، حماسه اي شگفت آفريد. 
در روضة الشهدا مي خوانيم: «در جنگ صفين روزي جوان نقابداري كه بين سال هاي 15 تا 17 بود، از لشكر علي عليه السلام بيرون آمد و طلب مبارز كرد. هيبت و سطوت او دليل شجاعت و دلاوري او بود. اصحاب معاويه از مبارزه با او ترسيدند. معاويه به مردي شجاع كه او را «ابن شعثاء» مي گفتند فرمان داد به مبارزۀ اين جوان برود. ابن شعثاء گفت اهل شام مرا با ده هزار سوار برابر مي كردند و هفت پسر دارم، يكي را مي فرستم تا او را به قتل رساند. هفت پسر يكي بعد از ديگري رفتند و كشته شدند و دست آخر ابن شعثاء خود به ميدان آمد، جوان مبارز به او حمله كرد و او را نيز نقش بر زمين ساخت. ديگر از لشكر معاويه كسي جرأت نكرد به تنهايي قدم به ميدان گذارد. حضرت علي عليه السلام نقاب از صورت جوان برداشت و همه ديدند كه او اباالفضل العباس فرزند علي است.» (20) 
در هر صورت زمان به تندي گذشت تا آن كه مولي علي عليه السلام توسط ابن ملجم ضربت خورد و در آستانۀ شهادت قرار گرفت. امام در شب 21 رمضان ابوالفضل عليه السلام را در آغوش گرفت و به سينه اش چسباند. آنگاه به فرزند چهارده ساله اش فرمود: فرزندم، به زودي در قيامت به وسيلۀ تو چشم من روشن مي شود، «ولدي اذا كان يوم عاشورا و دخلت المشرعة اياك ان تشرب الماء و اخوك الحسين عطشان»(21) ؛ فرزندم هنگامي كه روز عاشوار شد و تو داخل رودخانه شدي، مبادا آب بنوشي در حالي كه برادرت حسين تشنه است. به اين ترتيب عباس عليه السلام را به رسالت بزرگي كه بر عهدۀ او بود متوجّه ساختند. 
وي همچنين دورۀ حيات امام حسن عليه السلام را نيز درك كرد و آن گاه وارد عصر امامت امام حسين عليه السلام شد كه حكايت آن در اين مختصر نمي گنجد. 

تشكيل خانواده 
تنها همسري كه ابوالفضل عليه السلام برگزيد، لبابه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود (22) ، يعني بانويي از خاندان و قبيلۀ خود. البته زمان ازدواج مشخص نيست ولي مي دانيم كه دو پسر (فضل و عبيدالله) نتيجۀ اين ازدواج است. در برخي كتب فرزنداني ديگر هم براي عباس برشمرده اند كه حسن (از ام ولد) ، قاسم و يك دختر و محمد نام داشتند. (ابن شهرآشوب محمد را از شهدا دانسته است) . (23) 

كنيه هاي حضرت اباالفضل عليه السلام 
سه كنيه براي عباس عليه السلام ذكر شده است كه عبارتند از: 

1 ـ ابوالفضل 
از اين روي كه حضرت فرزندي به نام فضل داشت، به وي اباالفضل مي گفتند. گرچه ممكن است از آن جهت كه حضرت سرچشمۀ فضائل بسياري بود حضرت را با اين كنيه مي خواندند. (24) 

2 ـ ابوالقاسم 
به خاطر فرزند ديگرش قاسم به وي اباالقاسم مي گفتند. برخي معتقدند قاسم همراه پدر در كربلا شهيد شد. (25) جابر انصاري خطاب به حضرت مي گويد: 
السلام عليك يا اباالقاسم، السلام عليك يا عباس بن علي. (26) 

3 ـ ابوالقربة 
در تاريخ خميس و مقاتل الطالبين به نقل از جرمي بن العلا از زبير اين كنيه را براي عباس عليه السلام نقل كرده اند. (27) 
او به اين دليل كه از كودكي سقايي مي كرد در ميان بني هاشم به ابا القربة (صاحب مشك) معروف شد. 

لقب هاي عباس بن علي عليهماالسلام 
لقب هاي هر شخص، گذرگاهي براي شناخت حقيقي او هستند، زيرا دربارۀ اهل بيت عليهم السلام اين القاب براساس ويژگي هاي واقعي كه از آنان ظهور و بروز مي يافت به آن ها داده مي شد. از اين روي مطالعه لقب هاي عباس عليه السلام مي تواند سرفصل هاي مناسبي از شخصيت وي را به دست دهد. عمدۀ اين القاب چنين است: 
قمر بني هاشم، باب الحوائج، طيار، اطلس، شهيد، عبد صالح، عبد صديق، سقا، كبش الكتيبه، سپهسالار، قهرمان علقمه، پرچمدار، ناصر ابن رسول الله، داعي الي سبيل الله، ولي الله، ناصح، مظلوم، المطيع لله و رسوله، المواسي (فداكار) ، صابر، مجاهد، محامي، دافع، المجيب، حبيب الله و.... (28) 
در اين مختصر تنها به شرح چند لقب مي پردازيم: 

قمر بني هاشم 
حضرت عباس در ميان خاندان بني هاشم به قمر و ماه تشبيه مي شد چون تلألؤ چهرۀ زيبا و نوراني اش همگان رابه شگفتي وا مي داشت. آري او نه تنها ماه بني هاشم كه ماه جهان اسلام بود. و از همين كه به وي اين لقب را داده اند مي توان فهميد كه بعد از امام معصوم، در بين بني هاشم جواني خوش سيما و ماه رخسار چون او نبود. (29) 

طيار 
اين لقب برگرفته از رواياتي است كه امام علي عليه السلام در ضمن آن بشارت مي دهد به اين كه خداوند به عباس مانند جعفر بن ابي طالب دو بال در بهشت براي پرواز مي دهد كه شهيدان به مقامش غبطه مي خورند. (30) 

سقا 
از بزرگترين و بهترين القاب حضرت كه بيش از ديگر القاب مورد علاقه اش بود، سقا مي باشد. پس از بستن راه آب رساني به تشنگان اهل بيت به وسيلۀ نيروهاي فرزند مرجانه جهت از پا در آوردن فرزندان رسول خدا، قهرمان اسلام بارها صفوف دشمن را شكافت و خود را به فرات رساند و آب به تشنگان اهل بيت رساند كه سرانجام منجر به شهادتش نيز شد. (31) 
آري هنگامي كه حضرت ابوالفضل تشنگي اهل بيت و اطفال برادرش را ديد با سي سوار و بيست پياده به راه افتاد و راه رود فرات را در پيش گرفت. «نافع بن هلال مرادي» كه از اصحاب بزرگ امام حسين عليه السلام بود، پيشاپيش آنان مي تاخت. «عمرو بن حجاج زبيدي» كه مسؤول نگهباني بود، راه را بر نافع گرفت و در نهايت به ياران امام تاختند؛ اما قهرمان كربلا ابوالفضل العباس حملۀ آنان را دفع كرد و ياران، مشك ها را پر كرده به فرماندهي ابوالفضل عليه السلام به مكان خود برگشتند و ابوالفضل به سقّا ملقب شد. بيشتر مردم حضرت را به همين لقب مي شناسند. (32) 

كبش الكتيبه 
به فرماندهي سپاه به دليل حسن تدبر و دلاوري كه از خود نشان مي دهد و نيروهايش را حفظ مي كند، اين لقب اعطا مي شود و اين امر نشان از رشادت بي مانند حضرت عباس در روز عاشورا دارد. (33) 

علمدار (صاحب راية الحسين عليه السلام) 
امام حسين عليه السلام به دليل ديدن توانايي هاي چشمگير عباس، از ميان يارانش تنها او را براي پرچمداري برگزيد. در نقل هاي تاريخي مي خوانيم كه: پرچم عباس عليه السلام جزو اموال غارت شده اي بود كه به شام بردند. وقتي چشم يزيد به آن افتاد، عميقا به آن نگريست و سه بار از جاي خود برخاست و نشست. وقتي دليل اين كار را پرسيدند، گفت: اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟ گفتند: به دست عباس برادر حسين. يزيد گفت: تعجبم از شجاعت اوست. تمام قسمت هاي آن از پارچه و چوب بر اثر اصابت تيرها و سلاح هاي ديگر كه به آن رسيده، آسيب ديده است جز دستگيرۀ آن، و اين موضع كه كاملاً سالم مانده، حكايت از آن دارد كه تيرها به دست پرچمدار اصابت مي كرده ولي او پرچم را رها نكرده است و تا آخرين توان خود پرچم را نگه داشته است و تنها وقتي آخرين رمق خويش را از دست داده، پرچم يا از دستش افتاده يا با دست او با هم افتاده است. (34) 

ابعــاد شخصيـتي ابوالفـضل العباس عليه السلام 
عباس كمالات انساني را در تمام ابعادش دارد و مي تواند الگويي عملي براي جوانان ما باشد از اين رو در اين بخش به گوشه هايي از شخصيت وي اشاره مي كنيم. ابعادي كه در ضمن احاديث، نقل هاي تاريخي، زيارت هاي مأثور و... به آن ها اشاره يا تأكيد شده است، مانند: 

ايمان 
امام صادق عليه السلام مي فرمود: «كان عمُّنا العباس بن علي نافِذُ البَصيرَة، صلب الايمان، جاهد مع ابي عبدالله و ابلي بلاءً حسنا و مضي شهيدا»؛ عموي ما عباس بن علي، بصيرتي نافذ و ايماني استوار داشت و همراه ابا عبدالله جهاد كرد و به نيكويي از امتحان برآمد و شهيد شد. (35) 
نمونه اي ديگر از ايمان قوي عباس را مي توان در پاسخ عميق به پدرش در كودكي (كه بعد از يك، دو نگفت) مشاهده كرد. 

عبادت 
اصبغ بن نباته مي گويد: مردي از بني ابان را ديدم كه چهره اش سياه شده بود و من مي دانستم كه قبلاً صورتش سفيد بود. از او پرسيدم: چرا چنين شده اي؟ گفت: 
من جواني را كشتم كه بين دو چشمانش اثر سجود بود، شبي نخوابيدم مگر اين كه آمد و مرا به جهنم انداخت. 
او گفت: مقتول عباس بن علي بود. (36) 
در مقاتل الطالبين نيز مي خوانيم: «بين عينيه اثر السجود» (37) ؛ بين دو چشمانش اثر سجده بود. 

ادب 
عباس چنان پرورش يافت كه در مدت عمرش جز يك مرتبه، برادرش حسين را به اسم صدا نكرد و حتي برادر هم خطاب نمي كرد و مي گفت: سيدي و مولاي. 

شفاعت 
در معالي السبطين مي خوانيم: در روز قيامت حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام مي فرمايد: از فاطمه بپرس براي شفاعت امت چه داري؟ علي سؤال را مطرح مي كند و فاطمه عليهاالسلام مي فرمايد: يا اميرالمؤمنين «كفانا لاجل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابني العباس» (38) ؛ اي امير مؤمنان! براي اين مقام دو دست قطع شده از فرزندم عباس، ما را كفايت مي كند. 

ولايت پذيري 
عباس در روز عاشورا ضمن تهييج برادران به نبرد، آنان را به نكته اي ظريف توجه مي دهد و مي گويد: 
امروز روزي است كه بايد بهشت را بگيريم و جان خود را فداي سيد وامام خود نماييم... اي برادران من! امروز در جان نثاري تقصير نكنيد و كوتاهي ننماييد و خيال نكنيد كه حسين برادر ماست و ما پسران يك پدر هستيم، نه چنان است. آن بزرگوار امام و سيد و بزرگ و پيشواي ما بوده و حجت خداوند عالميان در روي زمين و فرزند حضرت فاطمۀ زهرا عليهاالسلام و نور ديدۀ حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله است.(39) 

بصيرت 
عباس نه تنها ولايت مدار بود كه بصيرت و آگاهي ديني نيز داشت و ولايت را نيز از اين ديدگاه بر جانش مقدم مي كرد. ابو مخنف مي گويد: ابن زياد به پسر سعد نوشت: «در قتل حسين عجله كن مگر آن كه با يزيد بيعت كند.» آن گاه نامه را به دست شمر داد تا به كربلا برساند. عبدالله بن ابي محلّ بن حزام بن خالد از جاي برخاست و گفت: اي امير! علي بن ابي طالب عمۀ مرا كه ام البنين است، تزويج كرد و از او چهار پسر آورد و اين چهار پسر اكنون با حسين بن علي عليهماالسلام هستند، از تو مي خواهم نامه اي به عنوان امان براي او بنويسي. ابن زياد قبول كرد و شمر هم كه از قبيله ي ام البنين بود، به پاخاست و مطلب را تأكيد كرد. ابن زياد امان نامه اي نوشت و به عبدالله بن ابي محل داد و او نيز نامه را به آزاد كردۀ خود داد كه به كربلا برساند. چون نامه را تسليم قمر بني هاشم عليه السلام كرد، آن حضرت فرمود: به خالوي ما بگو ما را نيازي به امان نيست. امان خدا بهتر از امان فرزند سميه است. سيد نيز در لهوف مي نويسد: شمر عقب خيمه ها آمد و فرياد كرد: 
«أين بنو اختنا عباس و عبدالله و جعفر و عثمان»، كسي به او جواب نداد. امام حسين عليه السلام فرمود: او را جواب دهيد هر چند مرد فاسقي است. حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس بيرون آمد و فرمود: چه مي گويي؟ شمر گفت: خواهر زادگان من، شما در امان هستيد، بيهوده خود را به كشتن ندهيد. 
عباس فرمود: لعنت خدا بر تو باد و بر اماني كه براي ما آورده اي. اي دشمن خدا آيا امر مي كني ما از برادر و از سيد و مولاي خود حسين فرزند فاطمه دست برداريم. و داخل در اطاعت اولاد زنا و فرزندان لعين ها شويم. (40) 
فناداه العباس بن علي: تبت يداك يا شمر لعنك الله و لعن ما جئت به من امانك هذا يا عدواللّه أتامرنا ان نترك اخانا الحسين ابن فاطمه و ندخل في طاعة اللعنا و اولاد اللعنا.... 

فداكاري 
السلام علي العباس بن اميرالمؤمنين، المواسي اخاه بنفسه؛ سلام بر عباس؛ فرزند امير مؤمنان كه جانش را در راه فداكاري به برادرش تقديم كرد. (41) 

اين فقره، بخشي از زيارت نامۀ منسوب به ولي عصر (عج) است و در زيارت نامه هاي ديگر نيز بارها به اين گونه عبارات برمي خوريم. از جمله در زيارت نقل شده از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: نِعم الأخ المواسي؛ چه خوب برادري كه فداكاري كرد!... (42) و صحنۀ كربلا آكنده از فداكاري هاي فرزند علي عليه السلام است تا آن جا كه دست راستش را از تن جدا مي كنند و او مي فرمايد: به خدا قسم اگر چه دست راستم را جدا كريد من همچنان از دين خود حمايت مي كنم. 
والله ان قطعتم يميني // انّي احامي ابدا عن ديني // و عن امام صادق اليقين 

شجاعت 
گويي عباس ذخيرۀ علوي براي كربلاست و علي عليه السلام به شجاعت هاي او چشم اميد دوخته است. 
زينب كبري عليهاالسلام مي فرمايد: شب عاشورا از خيمه خارج شدم تا به خيمۀ برادرم حسين عليه السلام بروم، چون او را مشغول عبادت ديدم به سوي خيمۀ ديگر برادرانم رفتم. ديدم كه پسر عموها و برادران و برادرزاده هايم گرد هم حلقه زده اند و عباس نيز در وسط آنان قرار دارد. مانند شير، نيم خيز بر روي دو پا نشسته و سخن مي گفت:... فردا چه خواهيد كرد؟... بدانيد كه اصحاب برادرم نسبت به ما غريبه اند و بار سنگين مرد هميشه بر دوش اهل خود اوست. فردا شما بايد در شهادت پيش قدم شويد و نگذاريد آنان بر شما در نبرد سبقت بگيرند.» عباس آن شب به پاسداري و نگهباني خيام حسيني مشغول بود و تا صبح لحظه اي به خواب نرفت. 
دشمن از ترس برق شمشير حضرت ابوالفضل عليه السلام نه تنها قدرت شبيخون و حمله به آنان را نيافت بلكه به خواب نيز نرفت... آري عباس در روز عاشورا سوار بر اسب، اطراف خيام مي گشت و نگهباني مي كرد و مراقب بود تا دشمن جلو نيايد. در اين هنگام زهير بن قين يكي از ياران با وفاي امام حسين عليه السلام نزد ابوالفضل العباس آمد و گفت: در اين ساعت آمده ام تا تو را به ياد سخن پدرت علي عليه السلام بيندازم... پدرت هنگامي كه مي خواست با مادرت ام البنين ازدواج كند، به برادرش عقيل فرموده بود: زن شجاعي از خاندان شجاع برايم پيدا كن، زيرا مي خواهم فرزند شجاعي از او به دنيا بيايد و حامي و ايثارگري فداكار براي برادرش حسين عليه السلام باشد.... 
غيرت عباس با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تسمۀ ركاب قطع گرديد و فرمود: اي زهير آيا با اين سخن مي خواهي به من جرأت بدهي؟ سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نداشته و در حمايت از او كوتاهي نخواهم نمود. به خدا قسم چيزي به تو نشان دهم كه هرگز نديده اي! و در پس اين سخن بود كه به صف دشمن حمله كرد و عدۀ زيادي از جمله مارد بن صديف ثعلبي؛ قهرمان بي بديل دشمن را به خاك افكند. (43) 


1) چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، علي رباني خلخالي، ج 1، ص 139. 
2) امامه دختر ابي العاص بن ربيع بود و مادرش زينب (دختر رسول خدا) است. وي در زمان رسول خدا متولد شد و بعد از بلوغ، امام علي عليه السلام طبق وصيت فاطمۀ زهرا عليهاالسلام با او ازدواج كرد و بعد از ضربت خوردن در ماه رمضان، چون احساس كرد معاويه مي خواهد با او ازدواج كند، از مغيرة بن نوفل بن حارث خواست با او ازدواج كند. تنقيح المقال في علم الرجال، ج3، ص69. 
3) طبق وصيت فاطمۀ زهرا عليهاالسلام، علي عليه السلام بعد از شهادت وي با امامه و سپس به مرور با ده زن ديگر (غير از كنيزان) ازدواج كرد كه اين تعداد با كنيزان به 29 نفر مي رسد. در اين باره كه بعد از امامه با ام البنين ازدواج كرد يا ام البنين همسر چهارمش بود، رواياتي وجود دارد. ـ زندگاني قمر بني هاشم، عمادالدين حسيني، ص 44. 
4) سر سلسلة العلويه، ابي نصر بخاري، (314 ه. ق) ، ص 88. در منابع ديگر با اندكي تفاوت آمده است. «انظر الي امرأة قد ولدتها الفحولة من العرب لاتزوجها فتلدلي غلاما فارسا»، قاموس الرجال، ج 1، ص 389؛ عمدة الطالب، ص 285؛ ارشاد مفيد، ص 186؛ ابصار العين في انصار الحسين، سماوي، ص 26، (ترجمة العباس) . 
5) عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، ص 285. 
6) برخي از منابع از خواب ام البنين در روز قبل از خواستگاري و كيفيت آن خبر مي دهند. مولد عباس بن علي عليه السلام، محمد علي الناصري، ص 36 تا 38. 
7) ولد سنة ست و عشرين من الهجرة. ابصار العين في انصار الحسين، ص 25. عماد الدين اصفهاني مي نويسد: «بين ازدواج ام البنين و حمل او به عباس، قريب ده سال طول كشيده است. بنابر اين خبر كه حضرت علي عليه السلام در سال بعد از رحلت پدر حضرت زهرا عليهاالسلام 7 يا 9 زن به حباله آورده است، اگر آخر سال 12 تا اول سال 13 اين ازدواج صورت گرفته باشد و به اتفاقي كه مورخين دارند ام البنين چهارمين زني است كه به خانۀ علي عليه السلام آمد، بايد از سال 13 تا 23 يا 24 كه تولد عباس در اين سال ها واقع شده ده سال فاصله باشد؛ زيرا از سال 13 هجري قمري تا 61 هجري قمري، 48 سال مي شود و هيچ كسي ننوشته است كه عباس بيش از 39 سال داشته است و اگر حداكثر 39 را حساب كنيم باز تولد عباس بايد در سال 22 هجري واقع شده باشد... از مجموع اين اخبار چنين استفاده مي شود كه تولد حضرت ابالفضل عليه السلام در بين سال هاي 32 تا 36 واقع شده است.» زندگاني قمر بني هاشم، ص 52. 
8) لم تخرج ام البنين الي احد قبله و لابعده.... سرسلسلة العلويه، ص 88. 
9) زندگاني حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، علامه باقر شريف قرشي، ترجمۀ سيد حسن اسلامي، ص 28. 
10) تنقيح المقال، ج 3، ص 70. 
11) تنقيح المقال، ج 3، ص 70. 
12) وقتي ابوالفضل العباس در كربلا به شهادت رسيد، امام حسين عليه السلام بالاي سرش آمد و فرمود! اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولك محمد صلي الله عليه و آله، كنا اذا اشتقنا الي وجه رسولك نظرنا الي وجهه... مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30. 
13) زندگاني حضرت ابوالفضل العباس، ص 30. 
14) خصائص العباسيه، ص 118. 
15) همان، ص 119. 
16) سردار كربلا، ص 164؛ چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص 141. 
17) فرسان الهيجاء، ج 1، ص 190؛ مستدرك الوسايل، ج 3، ص 815. 
18) سرسلسلة العلويه، ص 26. 
19) محمد علي الناصري معتقد است وي در تمام جنگ ها در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار علي عليه السلام حضور داشت. مولد العباس، ص 63. 
20) زندگاني قمر بني هاشم، ص 143. 
21) سوگنامۀ آل محمد، نقل از معالي السبطين، ج 1، ص 454؛ چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص 215. 
22) سر سلسلة العلويه، ص 89. 
23) چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 2، ص 122. (تفصيل زندگي را در آن جا بخوانيد) . 
24) مقاتل الطالبين، ص 81؛ عمدة الطالب، ص 285. 
25) زندگاني حضرت ابوالفضل العباس، ص 32. 
26) بحارالانوار، ج 101، ص 330؛ العباس، ص 80؛ فرسان الهيجاء، ج 1، ص 185. 
27) تاريخ خميس، ج 2، ص 284؛ مقاتل الطالبين، ص 83. 
28) چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص 142 تا 149 و 284 تا 292؛ كامل الزيارات، ص 258؛ مفاتيح الجنان؛ مقاتل الطالبين، ص 84؛ عمدة الطالب، ص 285؛ تاريخ خميس، ج 2، ص 284؛ ابصار العين في انصار الحسين، ص 26 و 30. 
29) خصائص العباسيه، ص 131؛ مقاتل الطالبين، ص 85. (و كان يقال له قمر بني هاشم) . 
30) بطل العلقمي، ج 2، ص 108 ـ 109؛ ذخيرة الدارين، ص 133، نقل از عمدة الطالب. 
31) زندگاني ابوالفضل العباس، شريف قرشي، ص 33. 
32) انساب الاشراف، ج 1، ق 1، زندگاني ابوالفضل العباس، شريف قرشي، ص 178. 
33) زندگاني ابوالفضل العباس، ص 34. 
34) داستان دوستان، ج 2، ص 234، داستان 164. نقل از دين و تمدن، محمدعلي حوماني لبنان؛ چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص190. «العباس الاكبر و يدعي السقا و يكني... و كان صاحب راية الحسين يوم كربلا» تاريخ خميس، ج 2، ص 284. 
35) تنقيح المقال، ج 2، ص 128. 
36) العباس، مقرم، ص 76. 
37) مقاتل الطالبين، ص 33. 
38) سوگنامۀ آل محمد، نقل از معالي السبطين، ج1، ص 452؛ مولد العباس، ص 88. 
39) محن الابرار، ترجمۀ عاشر بحار، ص 279، نقل از چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص 192. 
40) ارشاد مفيد، ص 230؛ انساب الاشراف، ج1، ق 1؛ ابصار العين في انصار الحسين، ص 27؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 236 و به نوعي ديگر در عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب ج1، ص 286. 
41) بحار الانوار، ج 45، ص 66. 
42) مفاتيح الجنان. 
43) شخصيت فرماندار بزرگ اسلام، حضرت ابي الفضل العباس، سيد حسن صدر، ص 104 و 38؛ چهرۀ درخشان قمر بني هاشم، ج 1، ص 208 و 207 

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره10 





نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.