کلماتی که حر را عاشورایی کرد

حر بن يزيد چون تصميم لشگر را بر امر قتال ديد و شنيد صيحه امام حسين عليه السلام را كه مي‌فرمود: اَما مِنْ مُغيثٍ لِوَجْهِ اللهِ، اَما مِنْ ذابّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ صَلّي الله عَلَيْهِ وَ الِهِ.حر به نزدیکی سربازانش بازگشت و رعشه بر اندامش افتاد . مهاجر بن اوس به او گفت : به خدا قسم من در کار تو درمانده ام . چرا که اگر از من می پرسیدند ، دلاور ترین افراد اهل کوفه کیست ؟ من جز تو را نام نمی بردم . این چه حالتی است که در تو می بینم ؟
              در حدیث نفس بود و گفت و گوی                نور و ظلمت می کشاندش از دو سوی
             پاکی فطرت چو بودی رهبرش                      شک ، یقین شد باورش شد یاورش
         لاجرم حُر عاقبت بر خیر شد                      در حرم ره جُست و دور از دیر شد

 
حر در عاشورا

حر بن يزيد چون تصميم لشگر را بر امر قتال ديد و شنيد صيحه امام حسين عليه السلام را كه مي‌فرمود:

اَما مِنْ مُغيثٍ لِوَجْهِ اللهِ، اَما مِنْ ذابّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ صَلّي الله عَلَيْهِ وَ الِهِ.

اين استغاثه كريمه او را از خواب غفلت بيدار كرد لاجرم به خويش آمد و رو به سوي پسر سعد آورد و گفت اي عمر آيا با اين مرد مقاتلت خواهي كرد؟ گفت بلي والله قتالي كنم كه آسانتر او آن باشد كه سرها از تن پرد و دستها قلم گردد، گفت آيا نمي‌تواني كه اين كار را از در مسالمت به خاتمت برساني؟ عمر گفت اگر كار به دست من بود چنين مي‌كردم لكن امير تو عبيدالله بن زياد از صلح ابا كرد و رضا نداد.

با شنیدن این پاسخ ، به نزدیکی سربازانش بازگشت و رعشه بر اندامش افتاد . مهاجر بن اوس به او گفت : به خدا قسم من در کار تو درمانده ام . چرا که اگر از من می پرسیدند ، دلاور ترین افراد اهل کوفه کیست ؟ من جز تو را نام نمی بردم . این چه حالتی است که در تو می بینم ؟

و پاسخ شنید که : و الله انّی اُخیّر نفسی بین الجنّه و النّار ، فوالله لا اختار علی الجنّه شیئاً و لو قطعت و أحرقت

و این همان لحظه ای بود که حر را حسینی کرد . پس رکاب زد و به بهانه آب دادن اسبش ، به سوی خیمه های آل الله آمد در حالی که دست بر سر نهاده بود ، می گفت :

اللهم الیک انیت ، فتب علیَّ فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیّک

بارالها به یوس تو بازگشتم ، توبه مرا بپذیر که من دل های دوستان تو و فرزندام دختر پیامبر تو را لرزاندم .

و به امام عرض کرد : فدایت شوم ... آیا توبه مرا پذیرفته می بینی ؟

و امام فرمود : آری ، خداوند توبه تو را می پذیرد . از اسب پیاده شو .


ولی حر از پیاده شدن امتناع کرد و اذن میدان گرفت و رفت . و چه خوب توبه او پذیرفته شد که زمانی از اسب به زمین افتاد تا دیده باز کرد سرش را بر زانوی پسر دختر پیامبر خدا (ص) یافت که به او می فرمود :

انت حرٌ کما سمتک امّک ، انت حرٌ فی الدنیا و الآخره

با شهادت حضرت حسین (ع) و آتش زدن خیمه ها و اسارت آل رسول کربلا به وسعت زمین ها .......شد تا همه مکان ها کربلا و همه روز ها عاشورا باشد.

پس از سه روز بدن پاک شهدای کربلا توسط بنی امیه دفن شد و بنی تمیم نیز ، بدن حر را به فاصله ای دور تر بردند و در آن جا به خاک سپردند . که اکنون بارگاهی ملکوتی دارد.




نوشته شده در تاريخ دوشنبه 28 آذر 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.