برای آشنایی با جنبههای مختلف این نواهای حزن انگیز، کتاب «موسیقی عاشورا» اثر تحقیقی و پژوهشی تورج زاهدی منبع معتبری محسوب میشود که در بخشهای مختلف به گونهها و تاریخچه این نواهای عاشورایی پرداخته است.
نویسنده در فصل اول این مجموعه ضمن اشاره به چهار شاخه: روضهخوانی، نوحهخوانی، اذان و مناجات و تعزیه و شبیهخوانی ابراز میدارد که روضهخوانی مقدم بر تغزیه است و قبل از آن، در ایران رواج داشته است، در مراسم روضه، اشعاری را که در سوگ و رثای سیدالشهدا(ع) سروده شده است، با لحن بسیار محزون و غمناکی میخوانند. بنا بر قول نویسنده، هدف از خواندن این اشعار، شریک کردن مستمعان در فیوضات ناشی از شهادت سرور شهیدان است و آواز خوش به این منظور به کار گرفته میشود که حاضران متأثر شوند و به گریه بیفتند.
وی همچنین بر این باور است که هنر روضهخوانی به دلیل ارتباط تنگاتنگی که با شهادت امام حسین (ع) دارد، همیشه توسط اهل منبر و موعظه اجرا میشود. از آنجا که اجرای هنر روضهخوانی به هنر آوازخوانی بستگی تام دارد، اهل منبر میکوشند که هنر آوازخوانی و به تبع آن، همه گوشههای ردیف آوازی موسیقی ایران را فرا گیرند تا در اجرای این هنر، کاملاً موفق از عهده برآیند و تأثیر بیشتری بر شنونده بگذارند.
اساساً در سنت موسیقای ایران، مناجاتخوانی و آواز سنتی ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشتهاند. به گونهای که بیشتر استادان آواز در موسیقی ردیف و دستگاهی، در عین حال مناجاتخوانی کرده و حتی اذان هم خواندهاند. چنان که ادیب خوانساری، از استادان آواز در دوره متأخر، مؤذن مسجد شهر خود بوده است.
بزرگترین استاد آواز در زمانه حاضر، تاج اصفهانی که آخرین فرد بازمانده از اساتید کهن بود و در روز جمعه سیزدهم آذرماه 1360 جهان را بدرود گفت، در مسجد به مکبری و مؤذنی اشتغال داشت و قرآن مجید را با نیکوترین الحان قرائت میکرد.
«نوحهخوانی و روضهخوانی به دلیل اینکه پا به پای یکدیگر در ده روز اول محرم در سوگ سرور شهیدان امام حسین (ع) اجرا میشود، ارتباط تنگاتنگ و سازمانیافتهای با هم دارند. بنابراین به اعتقاد نویسنده، شایسته است این دو شیوه از عزاداری را با اعتنا به ارتباطشان با یکدیگر، بدون انفکاک و انفصال مرسوم، مورد تشریح قرار داد، به ویژه که اغلب روضهخوانان در عین حال نوحهخوانی هم میکردند.
از میان افراد یاد شده، میتوان اشخاصی را نام برد که در عین حال، از بزرگترین هنر آواز در موسیقی ردیفی و دستگاهی به شمار میآمدهاند. به همین دلیل است که موسیقیدانان و استادان واقعی و اصیل موسیقی سنتی، خصوصاً اساتید هنر آواز، از شیفتگان و معتقدان امام حسین(ع) بوده و همیشه با حضور در مراسم عزاداری ایام عاشورای حسینی، به سوگواری و در واقع هنرنمایی میپرداختهاند.
نویسنده کتاب سپس اشاره میکند به اینکه نوحهخوانی نیز در جای خود یک هنر است و نوحهخوان میتواند تا حد مقام یک هنرمند و یک آوازخوان استاد،پیش برود.
در قسمت دیگری از کتاب حاضر به نوع دیگری از موسیقی عاشورایی اشاره شده است که این نوع موسیقی نقالی و پردهخوانی است که عموماً در موسیقی تعزیه به کار میرود. امروزه عدهای هر سال در دهه اول محرم، به مساجد و حسینیهها و تکایا میروند، و با شرکت در روضههای عزای حسینی، موسیقی عاشورایی را عملاً و از نزدیک میشنوند. عدهای کمتر از گروه قبل، به تماشای تعزیه میروند و به موسیقی تعزیه که نوع دیگری از موسیقی عاشورایی است، گوش فرا میدهند. اما نوحه از نظر مخاطب، کاملاً با این دو زمینه متفاوت است. زیرا تمامی مردم در آن شرکت دارند و نوحهها را میشنوند. نوحههای عاشورایی از همان کودکی در گوشمان نقش میبندد و برای ما تبدیل به خاطرات بسیار نوستالژیک و مؤثری میشود که در ژرفای ضمیر ناخودآگاه ما حضور مییابد و هرگز از یادمان نمیرود.
به اعتقاد نویسنده بسیار مهم است که ذاکرین و نوحهخوانان به موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران اهمیت فراوان بدهند و نوحههای خود را تنها در مایههای سنتی اجرا کنند زیرا همچنان که وی در تحقیقی مستقل به نام حکمت معنوی موسیقی به اثبات رسانده، موسیقی ردیفی و دستگاهی، کاملاً با عرفان اسلامی هماهنگ است و اساساً بخشی از هنر موسیقی در ایران است که کاملاً بر پایههای حکمت و عرفان اسلامی قوام آمده است.
نکتهای که در اینجا توجه به آن ضروری به نظر میرسد این است که امروزه کار بر عکس شده است و ذاکرین از روی آهنگهای شناخته شده موسیقی گرتهبرداری میکنند و با تغییر شعر آنها، به نوحهخوانی در رثای امام حسین(ع) میپردازند. اسفانگیزتر آنکه اغلب ذاکرین، مبتذلترین و سطحیترین آهنگها را سرمشق قرار میدهند و از روی آنها نوحه میسازند.