ماجرای جواهرفروش فرانسوى و نذری امام حسین(ع)
در بین عزاداران مشغول عزادارى شدم و با صاحب عزا نذر كردم كه اگر به كرامت خود جواهرات سرقت شده‌ام را به من برساند سال آینده صد لیره طلا نذر روضه خوانى را مى‌پردازم.

بر صاحبان خرد، پوشیده نیست كه طبع انسانى را به داستان و سرگذشت دیگران رغبتى بسزاست و از شنیدن و خواندن قصه ها لذتى وافر مى برد، از اینرو در سابق بازار قصه گویى رونقى داشته و شغل رسمى بوده و در این دوره هم بیشتر نشریات و مطبوعات براى جلب توجه خوانندگان، به نقل داستانهاى مهیج و رمانهاى سراسر دروغ مى‌پردازند و یا داستانهاى ساختگى مجلات خارجى را ترجمه مى‌نمایند و تعجب اینجاست با آنكه همه مى‌دانند كه اینها سراسر دروغ و ساختگى است، در عین حال با اشتیاق و ولع تمام مى‌خوانند یا گوش مى‌گیرند و این نیست مگر همانى كه اشاره شد كه طبع انسان اصولا به قصه‌ها و سرگذشتها مایل است در حالى كه مى توان این غریزه را در راه صحیح به كار انداخت و از آن به بهترین وجه ، بهره هاى فراوان برد.

از این غریزه مى توان براى عبرت گرفتن و بیدار شدن دلها از خواب غفلت نهایت استفاده را نمود و بدون اینكه به تحریف و جعل داستانهاى دروغى احتیاجى باشد از سرگذشت پیشینیان و دیگران اندرز گرفت چنانچه در قرآن مجید سرگذشت واقعى و قضایاى حقیقى پیشینیان را مكرر یادآور شده و از اقوام عاد و ثمود و نوح و فرعون و لوط در جاهاى متعدد، بحث فرموده و از عاقبت بدشان سخن گفته و دیگران را اندرز مى دهد كه از چنین عقوبتهایى برحذر باشند.

آنچه در ادامه می‌خوانید ماجرای نذر کردن یک فرانسوی برای برپایی مراسم روضه خوانی برای امام حسین(ع) است که مرحوم آیت الله دستغیب شیرازی آنها را نقل کرده‌اند: جناب شیخ محمد حسن مولوى قندهارى كه داستانهایى از ایشان ذكر شد نقل مى‌فرماید كه: پنجاه سال قبل، 14 محرم منزل آقاى ضابط آستانه مقدس رضوى(ع) در عیدگاه مشهد، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حكایت نمود كه در ماه محرمى از جانب تاجرهاى ایرانى مقیم پاریس براى خواندن روضه و اقامه عزادارى دعوت شدم و رفتم .

شب اول محرم یك نفر جواهرفروش فرانسوى با زوجه و پسر خود در مركز ایرانى ها كه من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا كرد كه من نذرى دارم! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس، ده شب بیاورید كه براى من روضه بخواند.

حاضرین از من اجازه گرفتند قبول نمودم چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوى به خانه‌اش بردند، یك مجلس روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه كردند. فرانسوى و فامیلش مغموم و مهموم گوش مى‌دادند، فارسى نمى‌فهمیدند و تقاضاى ترجمه را نمى‌نمودند تا شب تاسوعا به همین منوال بود.

شب عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهاى وارده و زیارت ناحیه مقدسه، منزل فرانسوى نرفتیم فردا آمد و ملول بود عذر آوردیم كه ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبى داشتیم قانع شد و تقاضا كرد پس براى شب یازدهم به جاى شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من كامل شود.

روضه كه تمام شد یكصد لیره طلا برایم آورد، گفتم قبول نمى‌كنم تا سبب نذر خود را نگویید. گفت: محرم سال گذشته در بمبئى صندوقچه جواهراتم را كه تمام سرمایه‌ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سكته داشتم، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون كرده سر و پاى برهنه سینه و زنجیر زده عبور مى‌كردند، من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزادارى شدم، با صاحب عزا نذر كردم كه اگر به كرامت خود جواهرات سرقت شده‌ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانى را مى‌پردازم .

چند قدمى پیمودم شخصى پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد، مقدارى راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم، صندوقچه را باز كردم و شمردم یك دانه را هم دزد تصرف نكرده بود. بابى انت وامى یا اباعبداللّه !





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.