عاشورا حماسه‌اي جاويد
حماسه‌ها معمولاً از واقعيت‌هاي بزرگ تاريخي سرچشمه مي‌گيرند. دسته‌اي قابل توجه از اين واقعيت‌ها، مربوط به دوران پيش از تاريخ، يعني زمان‌هايي است كه هنوز خط و نوشتن فراگير نبوده، و حوادث تاريخي، به صورت نقل شفاهي و سينه به سينه از نسلي به نسل بعد منتقل مي‌شده است. اما حماسه، مي‌تواند به حوادث ثبت شده در دوران‌هاي تاريخي نيز مربوط باشد.
اين حوادث، شامل جنگ‌ها، پهلواني‌ها و افتخارهاي مذهبي، قومي و ملي است. آن بخش از اين حوادث كه به پيش از تاريخ اختصاص دارد، طي دوران‌هاي مختلف و در نقل سينه به سينه و شفاهي خود، با عواطف و احساسات و تخيل بازگوكنندگان درآميخته، و شاخ و برگ‌ها بر آنها افزوده شده است. به همين سبب، غالباً صورتي افسانه‌اي و غيرطبيعي دارد.
به عبارت ديگر، هر ملت، قوم يا نژادي، با نسبت دادن و افزودن آرزوها و آرمال خود به قهرمان حماسي محبوبش، او را عظيم‌تر،‌ با شكوه‌تر، زيباتر، قوي‌تر، داناتر، خردمند، شجاع‌تر، و فداكارتر از آنچه كه واقعاً‌ بوده است جلوه داده، و به انسان آرماني مورد نظر خويش،‌ نزديك كرده است.
در حماسه، كارهاي شگفت و فوق معمولي، توسط ابرانسان‌هايي نزديك به مراحل كمال صورت مي‌گيرد. در آن، ارزش‌هاي انساني و اخلاقي و معنوي تقديس، و ضعف‌ها و حقارت‌ها و زشتي‌هاي اخلاقي تقبيح مي‌شود. غرابت فضا و محيط و بعد زمان وقوع نيز، از ديگر خصايص حماسه‌اند.
مجموعه اين عوامل، اين «نوع» ادبي باستاني را به قالبي دلنشين و جذاب و موثر براي مردمان همه زمان‌ها تبديل كرده است. اما براي مردم قرن ما، كه مسائل حقير و پيش‌پا افتاده اما فرساينده، زندگي آنها را احاطه كرده، و به تعبيري زندگي فردي آنان، خالي از كارهاي بزرگ و قهرماني (حماسه) شده است، اين جذابيت، شايد بتوان گفت مضاعف است.
در واقع، نياز انسان به حماسه، هميشگي است، زيرا او، موجودي كمال جو و بلندپرواز است. اين نياز، زماني كه زندگي خود وي خالي از حماسه مي‌شود، به مراتب تشديد مي‌گردد.
اما جذابيت حماسه‌هاي مذهبي و تأثيرگذاري آنها، در ارتباط با اهل تدين، به مراتب بالاتر از حماسه‌هاي ملي و قومي و نژادي است. خاصه اگر اين حماسه‌ها، همچون حماسه عاشورا، در طول تاريخ، با نوعي مراقبت هميشگي و موشكافانه، حتي در جزئيات نيز از تحريف و دست‌خوردگي محافظت شده باشد؛ و يادآوري پيوسته آن، خود از جمله عبادات بزرگ و باعث خودسازي و الهام‌گيري پيروان آن مذهب، تلقي شده باشد.
اين گونه حماسه‌ها، براي اهل ايمان، يادگاراني عزيز و مقدس‌اند؛ كه با «ذكر» ادواري آنها، ضمن بازگويي تاريخ گذشتگان براي نسل‌هاي جديد و يادآوري آنها براي خود، ارزش‌هايي از دين را احيا مي‌كنند؛ و فرهنگ خاص همراه با آن حماسه را، گسترش و رواج مي‌دهند.
باور به واقعي بودن و دورماندن از دست‌اندازي و تحريف حماسه‌هاي مذهبي، خود، موجد يقين و اعتقادي راسخ به آنها در مخاطب مي‌شود؛ كه مي‌تواند درجه تأثير، و الهام و الگوگيري از آنها و قهرمانانشان را بسيار بالا ببرد. با اين باور است كه واقعه عظيم عاشورا، اين گونه در طول قرون و اعصار دوام آورده، حفظ شده و با مرور زمان نيز، بر رونق و رواج آن در ميان مردم افزوده شده است.
حقيقت اين است كه واقعه عاشورا، چنان شگفت، فوق‌العاده بزرگ، باشكوه، حماسي و زيباست، كه به خلاف حماسه‌هاي ملي و قومي و نژادي، اصلاً نيازي به افزودن شاخ و برگ به آن و در آميختنش با تخيل و آمال و آرزوهاي بازگوكنندگان، براي هرچه جذاب‌تر شدن، نيست. به عكس، قهرمانان آن، در چنان ارتفاعي از معنويت، انسانيت و بزرگي ايستاده‌اند، كه بزرگترين و اصلي‌ترين اهتمام بازگوكننده، اگر همين باشد كه آنان و اعمالشان را، همان گونه كه بوده‌اند وصف كند، به وظيفه خود عمل كرده، و اجر خويش را برده است. با اين همه، عمده ذاكران، در همين كار نيز به شدت احساس عجر، و آشكارا به اين ناتواني اعتراف كرده‌اند. اما، به مصداق ضرب‌المثل «آب دريا را اگر ناوان كشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد» و به قصد قربت و نيت ثواب هم كه شده، قدم در اين راه نهاده و قلمي زده‌اند.
اين جريان، به حدي فراگير و همگاني بوده، كه بي‌كم‌ترين ترديد مي‌توان گفت كه در طول تاريخ شيعه، هيچ حادثه و مراسم مذهبي، به اندازه واقعه عاشورا، ذهن و دل مردم را به خود مشغول نكرده است.
اما واقعه عاشورا، شهادت همگي مردان و جوانان، پيروان و نوجوانان – حتي يك پسر شيرخواره – و اسارت زنان و كودكان مربوط به طيف قهرمان است. در تاريخ ادبيات جهان، شايد هيچ حماسه‌اي را نتوان يافت كه پايان آن، تا بدين پايه تلخ و سوگ‌آميز باشد. و حماسه، چون چنين «سوگ انجام» شد، تبديل به نوع باستاني ادبي ديگر است.
اگر در تراژدي، تقدير شوم گريزناپذير، موقعيتي تلخ و دشوار را بر قهرمانان تحميل مي‌كند، در اينجا، اين جبر، ناشي از شرايط تاريخي و اجتماعي حاكم بر سرزمين‌هاي اسلامي، و در مقابل، احساس تعهد ديني و انساني امام حسين (ع) و ياران اوست، كه چنين شرايط دشواري بر ايشان تحميل مي‌شود.
اما امام و ياران و خانواده‌اش نيز، همانند قهرمانان تراژدي‌هاي كهن، حتي در اين شرايط تلخ و دشوار،‌ ذره‌اي از آن اوج و رفعت معنوي خود فرود نمي‌آيند و بي‌نشان دادن كم‌ترين ضعف، تا آخرين نفس، در برابر اين جبر مي‌ايستند، و مغلوب و مقهور آن نمي‌شوند. براي آنان آسان است كه خواسته به ظاهر ساده دشمن را بپذيرند، و به بهاي مرگ روح، زندگاني تن را حفظ كنند. اما هيهات كه آنان چنين ذلتي را بپذيرند! پس، جسم را فداي عزت و آزادگي روح مي‌كنند. اينجاست كه آن عمل شگرف، كه لازمه و اساس تراژدي است، صورت مي‌پذيرد؛ و به واقع،‌ اراده آزاد انسان، با انتخاب شايسته خود، سبب رستگاري او مي‌شود.
با اين رو، واقعه عاشورا، اينها همه را دارد، ولي همه، اينها نيست. بلكه داراي يك سلسله ويژگي‌هاي اضافي خاص خود نيز هست. پس، در بيان نمايشي نيز، قالب ابداعي ويژه خود را مي‌طلبد، بنابر اين، «تعزيه» پديد مي‌آيد؛ كه از هر جهت، بديع، خاص و بي‌بديل است. اما مدتها بايد بگذرد و مقدماتي بايد طي شود، تا اين هنر برجسته، مركب شيعي، شكل كامل و نهايي خود را بيابد:
رايج‌ترين قالب ادبي زمانه وقوع حادثه عاشورا در بلاد عرب‌نشين، شعر است. پس، ادبيات، نخست از طريق قالب شعر، از اين واقعه تأثير مي‌گيرد و آن را در خود بازتاب مي‌دهد و در حافظه تاريخ، ماندگار مي‌سازد. اين اشعار، متضمن بيان واقعه عاشورا و زبان حال شهيدان و اسيران اين عرصه است، هنگامي كه از سر سوز دل و سويداي جان، توسط مويه گران خوش صدا خوانده مي‌شود، مبدل به «نوحه» مي‌گردد؛ كه از نخستين هنرهاي نمايشي اسلامي، خاصه شيعي است. از اينجاست كه مداحان و مرثيه‌گران اهل بيت، در كنار و اعظان روايتگر واقعه عاشورا پا به عرصه وجود مي‌گذارند، و مداحي‌، به عنوان يك هنر ناب شيعي شكل مي‌گيرد.
آميختگي تدريجي روايت و زبان حال شهيدان و اسيران واقعه كربلا با برخي حركات نمايشي، براي هر چه موثرتر ساختن اين بازنمايي نيز، به مرور، هنر نمايشي تعزيه را در جهان اسلام، خاصه ايران شيعي، بنيان مي‌نهد.
البته، تعزيه، مجموعه‌اي از نمايش‌هاي مذهبي است كه مبتني بر مصيبت‌هايي است كه بر خاندان پيامبر اسلام و بعضاً حتي ديگر پيامبران الهي وارد شده است. اما مهم‌ترين و مشهورترين نوع آن، مربوط به رويداد عاشورا (61 هـ) است.
هنر مركب تعزيه را آميزه‌اي از نوحه‌خواني، روضه‌خواني‌، شبيه‌سازي و داستان‌ها و روايت‌هاي مذهبي شكل مي‌دهد. در عين حال كه از بسياري عناصر داستاني مورد توجه مردم، بهره مي‌گيرد (1).

------------------------------
پي‌نوشت:
1. در تاريخ‌هاي موجود، راجع به تعزيه آمده است: تعزيه در واقع از زمان آل‌بويه (نيمه اول قرن 4) شكل گرفت. احمدبن بويه، در سال 1320، به حكومت رسيد. در 1334 بغداد را گرفت، و خليفه المستكفي را تحت سلطه خود درآورد، و خليفه، او را «معزالدوله» لقب داد.
معزالدوله كه شيعه بود از محرم همان سال دستور داد تمام بازارهاي بغداد را ببندند و همه جا را سياه بپوشند و به عزاداري سيدالشهدا بپردازند. بعد، تا پايان حكومت آل‌بويه يا ديالمه (320 تا 448 هـ) – كه در ايران جنوبي و عراق حكومت مي‌كردند – همه ساله، شيعيان در دهه اول محرم، در تمام شهرها عزاداري مي‌كردند.
در دولت سلجوقيان (449 تا 700 هـ . ق) سوگواري براي خاندان رسول اكرم عمومي شد؛ و طي چندين سده، مرحله به مرحله، شكل نمايشي تعزيه يا شبيه‌خواني را به خود گرفت.
نويسنده محمد رضا سرشار
برگرفته از پايگاه شخصي محمدرضا سرشار

 





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.