تاسوعاي حسيني
امام سجاد(ع): «واِنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَاللهِ عزّوجلَّ مَنْزلَةٌ يَغْبِطُهُ بِها جَمِيعُ الشُّهَداءِ يَوْمَ الْقِيامَة؛ براي عباس در پيشگاه خداوند بزرگ مقامي بس ارجمند است كه همه شهيدان در روز قيامت به آن مقام غبطه مي‌خورند».[1]
امام صادق(ع): «كانَ عَمُّنا عباسُ بْن عَلِيٍّ؛ نافِذَ الْبَصِيرَةِ صُلبَ الْاِيمانِ جاهَدَ مَعَ اَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ و أبلي بَلاءً حَسَناً؛ عموي ما عباس پسر علي، بينشي تيز و دقيق و ايماني محكم و استوار داشت، در ركاب برادرش با دشمنان جهاد كرد و به خوبي از عهده آزمايش الهي برآمد و به مقام شهادت رسيد».[2]
اشاره
در سال تولد حضرت عباس(ع) دو قول وجود دارد، سال 24 يا 26 هجري اما تاريخ روز ولادت او را جمعه چهارم شعبان ذكر كرده‌اند.
عباس صيغه مبالغه از «عبس» به معني درهم شدن صورت است و اين نام، مطابق با احوال حضرت ابوالفضل(ع) قرار داده شده است؛ زيرا او مصداق آيه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[3] بود. در منتخب التواريخ مي‌خوانيم: عباس به حساب ابجد با عدد 133 برابر است؛ كلمه باب الحسين نيز اين عدد را نشان مي‌دهد. نويسنده مي‌افزايد: يكي از ختم‌هاي مجرب بين مردم اين است كه «يا كاشف الكرب عن وجه الحسين» را 133 مرتبه مي‌خوانند و حاجت مي‌طلبند.
كنيه‌ها
براي حضرت عباس(ع) كنيه‌هايي ذكر كرده‌اند كه برخي قبل و بعضي بعد از عاشورا مرسوم شد:
1. ابوالفضل: از طرف اميرالمؤمنين و به دو دليل انتخاب شد 1. او را فرزندي به نام فضل بود 2. به خاطر فضايل و كمالاتي كه داشته است.
2. ابوالقربه: قِرْبه به كسر «قاف» و سكون «راء» يعني مشك آب، بنابراين ابوالقربه پدر مشك است. از اين كنيه معلوم مي‌شود كه حضرت عباس(ع) از كودكي منصب پرافتخار سقايت را بر عهده داشته و اين مقام از پدران بزرگوارش به او رسيده است.
3. ابوالقاسم: نسب‌شناسان ذكر كرده‌اند كه حضرت فرزندي به نام قاسم داشته است.
4. ابوالشاره: صاحب كرامات مشهور، اين كنيه را وقتي به كار مي‌برند كه كسي به حضرت قسم دروغ بخورد يا از روي سركشي و جسارت به حضرت و خاندان پاكش بي‌احترامي كند، چون حضرت عباس(ع) چنين رفتارهاي نارو‌ايي را بي‌جواب نمي‌گذارد.
5. ابوالفرجه: حضرت ابوالفضل، پناهندگان خود را سريع از گرفتاري مي‌رهاند و اين امر وجه تسميه ابوالفرجه است.

ادامه در ادامه مطلب

القاب
لقب‌هايي مثل اطلس، باب الحوائج، باب الحسين، حامل اللواء، حامي، سپهسالار سقا، شهيد، طيار، عبدالصالح، قمر بني‌هاشم، قهرمان علقمي، كبش الكتيبه، المستعجل المستجار و ... حكايت از ابعاد گوناگون شخصيت حضرت عباس(ع) دارد. او ماه زيبارويي است كه در بهشت با دو بال پرواز مي‌كند. بنده صالح خداوند است. پناه‌گاه بندگان خداست. شجاعي است كه پيش مرگ امام زمان خود مي‌شود.
فضايل و مناقب و صفات
سيادت: سيد در لغت به معني رئيس و بزرگ است در كتاب معجم متن الغة مي‌خوانيم: سيد يعني رئيس، پرورش‌دهنده، مالك، شريف، فاضل، سخي، كريم، حليم و عابد، كسي كه به وسيله‌عقل و مال و نفع بر غير، فايق آيد. بنابراين كسي كه يك يا چند از اين صفات را داشته باشد سيد است و چون حضرت ابوالفضل(ع) جامع اين صفات بود از نظر لغت به او سيد گفته مي‌شود. اما از نظر ديني، كساني كه از نظر حسب و نسب به حضرت عبدالمطلب و هاشم برسند، سيد هستند و حضرت عباس از طرف پدري به عبدالمطلب منسوب است.
شجاعت: گرچه تمام صفات حضرت ابوالفضل چشم‌گير بود، ولي شجاعت در بين آنها نمايانگري خاصي داشت. طريحي مي‌نويسد: مثل كوه بزرگ و قلب او مانند كوه محكم بود؛ زيرا اسب‌سواري مثل شير و جسور بر جنگ و جنگ‌جوي ماهر و شمشيرزن در ميدان‌هاي نبرد در مبارزه با كفرطلبان بود.
ادب: حضرت ابوالفضل داراي همه آداب اخلاقي، ديني، علمي، روحاني و عرفاني بود. ادب او نسبت به امام حسين ادب صالحان و برگزيدگان بود. در موقع خطاب امام حسين(ع) را مولاي من، اي فرزند رسول خدا و يا با عبارات احترام‌آميزِ از اين دست صدا مي‌زد.
ايثار: ابوالفضل العباس(ع) علاوه بر ايثار جان از آب نيز گذشت با اينكه تشنه بود و بعد از دست‌ها و چشم و دندان خود نيز گذشت تا آب را به خيمه‌ها برساند؛ در انتها نيز جان را بر سر ايمان فدا كرد. بايد اعتراف كرد كه حضرت ابوالفضل در پاسداري از سالار شهيدان بر قله بلند ايثار قرار گرفته بود و بر ديگر جانبازان آن ميدان برتري نشان داد.
از ديگر ويژگي‌هاي او مي‌توان بصيرت، عصمت، علم و دانش و يقين را نام برد.
او ستون كاروان امام حسين(ع) به شمار مي‌رفت؛ كسي كه هم سپهسالار و پرچمدار بود و هم پاسبان خيمه‌ها و ناجي كساني كه در محاصره دشمن قرار مي‌گرفتند. پناه و تكيه‌گاه اهل حرم بود و دلخوشي اصحاب امام حسين(ع)؛ كسي كه با شهادتش كمر امام زمانش شكست و دشمن جسورتر و بي‌باك‌تر شد.[4]
گفتار مجري
ايمان
ايمان عباس(ع)، بينشي تابناك داشت و در لغزشگاه‌هاي فكري، كوچك‌ترين خطايي از او ديده نمي‌شد. هنگام نرمش و زمان خشونت را به‌خوبي مي‌دانست و در مهلكه‌هاي ستيز و نبرد، خاطرات پرباري از خود به جاي گذاشت. ديدگان پرنورش اعماق حقايق را مي‌ديد و قلب پر فروغش پرده‌هاي ابهام و ترديد را كنار مي‌زد. آنجا كه حكومت امويان، توفاني سهمگين براي اسلام و مسلمين بود، عباس در راه دفع اين خطر جهاد كرد و چون هنگام حمايت از ولايت و امامت فرارسيد، بدون هيچ سخن، در اختيار امام زمان خود بود.[5]
صبر
عباس در هيچ مرحله‌اي از مراحل قيام خونين كربلا سخني كه حاكي از جزع و بي‌تابي باشد بر زبان نياورد. مصائبي كه بر او وارد مي‌شد، همچون امواج شكننده‌اي بود كه كوه‌هاي عظيم را متلاشي مي‌كرد؛ اما او پايدار ماند و كانون دلش از صبر و شكيبايي موج مي‌زد. عباس(ع) مي‌ديد كه چگونه ستاره‌هاي درخشان انسانيت و اصحاب وفادار حسين در خاك و خون مي‌غلتند و مي‌شنيد كه چگونه كودكان معصوم، العطش العطش مي‌كنند و نوحه و آه و اشك زنان داغ‌دار و بانوان والامقام، قلبش را مي‌فشرد؛ اما هرگز جزع و بي‌تابي نكرد. او تسليم فرمان خدا بود و در اين راه، از برادر بزرگوارش امام حسين(ع) پيروي مي‌كرد. چنين شخصيتي محال است در ميدان صبر شكست بخورد.[6]
حضرت ابوالفضل(ع) تنها به جانبازي و ايثارگري خود اكتفا نكرد؛ بلكه برادرانش را نيز به‌سوي سعادت جاودانه فراخواند تا اينكه فداي مكتب توحيد شوند و عباس در فقدان آنها به صبر و شكيبايي بنشيند و به اجر صابران نائل آيد. بدين لحاظ، قمر بني‌هاشم(س)، عبدالله، جعفر و عثمان، برادران تني خود را فراخواند و به آنان گفت: «به پيش تازيد تا ببينم كه براي خدا و رسولش خيرخواهي نموده‌ايد؛ زيرا شما را فرزنداني نيست.» مقصود قمر بني‌هاشم از اين سخن آن بود كه برادرانش را به موقعيت خطير آشنا سازد و آنان را [آگاه كند] كه تجمعشان در آنجا بايد تنها براي يك هدف باشد و آن فداكاري و جانبازي در راه دين است.[7]
شجاعت
يكي از شاعران عرب مي‌گويد: او (عباس) در حملات خود يادآور حيدر كرار بود؛ بلكه در واقع تمام خصال پدر، نيك در سرشتش جاي داشت. دست خدا جز پدرش نبود و قدرت الهي در او تجلي مي‌يافت. آري! آن پدر دست خدا بود و اين فرزند بازوي آن دست و حضور او در ميدان‌هاي كارزار و جنگاوري وي تو را از درخواست دليل بر اين امر بي‌نياز مي‌نمايد. صولت او نشان از صولت پدرش علي مرتضي سلام الله عليه داشت و اگر غلو به شمار نمي‌رفت، مي‌گفتم قدرتش عظيم‌تر از اين است كه در جهان خارج تحقق يابد.[8]
رشادت
«كبش الكتيبه» لقبي است كه به بالاترين رده فرماندهي سپاه به سبب حسن تدبير و دلاوري كه از خود نشان مي‌دهد و نيروهاي تحت‌امر خود را حفظ مي‌كند داده مي‌شود. اين نشان دليري، به دليل رشادت بي‌مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمايت بي‌دريغ از لشكر امام حسين به او داده شده است.
ابوالفضل در اين روز، نيرويي كوبنده در سپاه برادر و صاعقه‌اي هولناك بر دشمنان اسلام و پيروان باطل بود.[9]
المستعجل
اين لقب را مردم به حضرت عباس داده‌اند و معني آن يعني اينكه هر كس به او و اهلش متوسل شود به سرعت به اجابت خواسته‌اش مي‌رسد.[10]
ولايت‌مداري حضرت عباس
سلام بر تو، بر تو كه مطيع مطلق خدا، پيغمبر، اميرالمؤمنين و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بودي.
چگونه مي‌توان باور كرد كه عباس در دوران پيامبر نبوده و ايشان را نديده تابع امر او باشد. اما مي‌توان باور كرد چرا كه او به فرمايش رسولش كه فرمودند: من از ميان شما مي‌روم اما قرآن و عترتم را براي هدايت شما مي‌گذارم از آن پيروي و اطاعت كنيد عمل كردند.
در كربلا زماني كه دست‌هاي مبارك عباس(ع) قطع شد حضرت فرمود: به خدا قسم اگر دست راستم را بريدند از دينم و قرآنم و امامم دست بر نمي‌دارم پس فرمود: يا رسول الله. من براي عترت و قرآن به كربلا آمدم و دستم را هم براي عترت و قرآنِ تو دادم.
مطيع امر اميرمؤمنان، علي(ع) بود؛ زيرا در كربلا به فرمايش پدرش كه فرموده بود فلسفه ازدواج من با مادرت آوردن فرزند شجاعي مانند توست تا از حسينم در كربلا دفاع كند، جامه عمل پوشاند و تا آخرين لحظه براي حسينش جانبازي كرد.
در زمان امام حسن(ع) نيز مطيع امر امام زمانش بود. آن زمان كه مي‌خواستند بدن شريف ايشان را دفن كنند به وصيت امامش عمل كرد؛ زيرا فرموده بود اگر اجازه دفن ندادند دست به قبضه شمشير نبرد.
در كربلا نيز مطيع امر مولايش حسين(ع) بود با آنكه در شجاعت و جنگاوري سرآمد بود به امر ايشان سر تعظيم فرود آورد؛ هنگامي‌كه اذن جهاد خواست اما سرورش حسين(ع) در جوابش گفت تو علمدار سپاه مني. اگر بروي سپاه من پراكنده مي‌شود. و به گوش جان شنيد و اطاعت امر كرد.
اي عباس! حسينِ تو؛
هميشه با دو چشمت عالمي داشت
كجا مثل نگاهت همدمي داشت
امام عشق آن ظهر عطشناك
به دستانت نياز مبرمي ‌داشت[11]
شجاعت عباس
آن‌گاه كه در سال 37 هجري قمري در جنگ صفين در كنار پدر بود 12 سال بيش نداشت. آن روز آب به محاصره سپاه دشمن درآمده بود. از دور صدايي مي‌آمد «به دستور امير نبايد قطره‌اي آب نصيب سپاه علي شود تا از تشنگي ...» آرامشي پر از اضطراب فضاي صفين را پوشانيد. ناگهان از ميان لشكرِ علي نوجواني با هيبت كه نقابي بر چهره داشت با گام‌هاي آهنين پاي به ميدان نهاد و در مقابل سپاه معاويه ايستاد و با فريادي رعدآسا مي‌گفت: آيا كسي هست كه به جنگ من درآيد؟ همه از هم مي‌پرسيدند او كيست كه اين‌گونه بي‌پروا و جسورانه سخن مي‌گويد؟
معاويه با فريادي رسا ابوشعثاء را طلبيد تا با ضربه‌اي مردانه پيكر آن نوجوان را با خاك صفين آشنا سازد اما ابوشعثاء مخالفت كرد و گفت كه به من اهانت مي‌كني اميرا و مرا به جنگ با اين نوجوان مي‌خواني. اين نوجوان را يكي از پسرانم كافيست. بزرگ‌ترين پسر ابوشعثاء وارد ميدان شد. لحظه‌اي نگذشت كه صداي رعد شمشيرها به آسمان برخاست و مبارزه آغاز شد. ناگهان نعره‌اي دل‌خراش هوش از معاويه ربود و آري پسر ابوشعثاء در خون خود غلتيد پس از آن دومين، سومين و ... و آخرين فرزند ابوشعثاء وارد ميدان شد. او كه بود اين‌چنين پسران ابوشعثاء را در هم پيچيد.
ابوشعثاء لحظه‌اي به خود آمد و ديد كه هفت پسرش هم‌آغوش مرگند. صداي تكبير سپاهيان علي شنيده مي‌شد. ابوشعثاء با شمشيري آميخته از خشم پاي به ميدان نهاد با صداي سهمگين رجزخواني مي‌كرد. مادرت را به عزايت مي‌نشانم؛ پسرانم را از من گرفتي. گرد و غبار سم ضربه اسبان به آسمان برخاست و لحظه‌اي بعد صداي الله اكبر الله اكبر نصرٌ من الله و فتحٌ قريب به گوش رسيد. چه پيش آمده بود؟ آري آري، فرياد پيروزي سپاه علي بود. ابوشعثاء نيز به پسرانش پيوست. نوجوان آن دلاور پيل‌افكن پيروزمندانه به نزد علي(ع) بازگشت. علي(ع) نقاب از چهره او برداشت تا عطش سؤال ديده همگان را سيراب كند و صداي تحسين همگان شنيده مي‌شد كه مي‌گفتند: عباس! عباس بن علي است. پدر نيز پسر را در آغوش كشيد و بر چهره چون ماهش بوسه سپاس و مهر نهاد.[12]
شخصيت‌ ماناي حضرت عباس
نام او عباس بود. شجاعت و سلحشوري را از پدرش به ارث برده بود. در كرامت و بزرگواري و عزت‌نفس برگزيده قبيله بني‌هاشم بود. قلبش محكم و فكرش روشن و عقيده‌اش استوار و ايمانش ريشه‌دار بود. توحيد و محبت خدا در عمق جانش ريشه داشت. در عبادت و خداپرستي آن‌چنان بود كه به تعبير شيخ صدوق: نشان سجود در پيشاني و سيماي او ديده مي‌شد.[13]
ايمان و بصيرت و وفاي عباس آن‌چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شيعه پيوسته از آن ياد مي‌كردند. امام سجاد در يادآوري فداكاري و عظمت روحي عباس فرمود: «خداوند عمويم را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكاري كرد و از جان خود گذشت. چنان فداكاري كرد كه دو دستش قطع شد. خداوند نيز به او همانند جعفر بن ابي طالب در مقابل آن دو دست قطع شده، دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز مي‌كند. عباس نزد خدا مقام و منزلتي دارد بس بزرگ كه همه شهيدان در قيامت به مقام والاي او غبطه مي‌خورند و رشك مي‌برند».[14]
بصيرت و شناخت عميق و پاي‌بندي استوار به حق و ولايت و راه خدا از ويژگي‌هاي شخصيتي آن حضرت بود در ستايشي از امام صادق چنان آمده است كه: عموي ما عباس داراي بصيرتي نافذ و ايماني استوار بود؛ همراه با اباعبدالله جهاد كرد و آزمايش خوبي داد و به شهادت رسيد.[15]
ايشان همچنين داراي فضايل علمي و تقوايي بودند و سطح رفيع دانش ايشان كه از سرچشمه علوم الهي اشباع شده بود نيز در خور توجه است و تعبير زُقِّ العِلْمَ زَقّاً[16] كه در برخي نقل‌ها آمده است اشاره به تغذيه علمي او از همان دوران كودكي دارد.
حضرت عباس در بسياري از امور اجتماعي همانند پدر قد مردانگي برافراخت همانند او هميان نان و خرما به دوش مي‌كشيد و به فقرا و ايتام اطعام مي‌كرد.
در پايان بايد گفت كه عباس صورتي زيبا را با سيرتي نيكو در آميخته بود و سيماي پر فروغش تابنده‌تر از ماه آسمان بود.[17]
ادب و وفا
ابوالفضل(ع) ادب آموخته فرهنگستان ادب قرآن و عترت رسول بود. در زمان پدر چون بنده‌اي، فرمان‌بردار اوامر پدر بود و دستورهايش را به گوش جان مي‌شنيد و با جان و دل انجام مي‌داد. در زمان امامت امام حسن نيز پيروي و اطاعت و احترام به امام زمانش سرلوحه زندگيش بود. آن زمان كه امام حسين زينت‌آراي شجره طيبه امامت گرديد، حضرت در همه جا و همه حال با او بود و هرگز او را تنها نگذاشت. هرگز جلوتر از امام گام بر نمي‌داشت و بدون اجازه او سخن نمي‌گفت. هيچ‌كس نديد كه او بي‌اذن برادر در كنار او بنشيند و .. اذن نشستن مي‌داد همچون عبدي خاضع دو زانو در برابر او مي‌نشست. افق آسمان ادب آن حضرت آنجا بود كه در كنار نهر علقمه زماني كه مي‌خواست تا كام تشنه خود را با جرعه آبي سيراب نمايد، يادِ تشنگي مولايش حسين و كودكان آن حضرت كرد و آب را بر آب ريخت و لب تشنه به‌سوي خيمه رهسپار شد. هرگز برادرش را برادر خطاب نكرد؛ هميشه ايشان را سيد و مولا و آقا خطاب مي‌نمود به جز آن زمان كه در آخرين ساعات عمر خود در آستانه شهادت بود صدا زد برادر جان حسين! مرا درياب.[18]
گويند: وقتي پرچم قمر بني‌هاشم را بعد از جنگ وارد مجلس يزيد مي‌كنند يزيد نگاهي به آن مي‌كند و مي‌بيند كه همه جاي پرچم مملو از جاي تير است و فقط يك جاست كه آغشته به خون است؛ سؤال مي‌كند اين پرچم از آن كيست؟ ناگفته پيداست كه صاحب آن بسيار باوفا بوده كه تير به همه بدنش اصابت كرده اما پرچم را رها نكرده پاسخ آمد: پرچم از آن عباس بن علي است.[19]
حضرت عباس باب الحوائج
همه بندگان خدا مي‌توانند در همه حال و همه جا و همه وقت با خالق خود پروردگار هستي ارتباط معنوي برقرار نمايند و براي رفع حاجات خود طلب كمك نمايند. خداوند متعال به بندگان خود فرمود: «وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ؛ براي تقرب به خدا وسيله‌اي فراهم كنيد.»[20] كه اين وسيله قرآن، شخص پيامبر، حضرت فاطمه زهرا(س)، امامان معصوم، خانه كعبه و بسياري از اشخاص و مكان‌هاي پاك و مقدس هستند كه حضرت عباس نيز يكي از اين وسيله‌هاست.
باب الحوائج لقبي است كه در آسمان وجودِ حضرت عباس به‌سان اختري تابناك به چشم مي‌خورد. اين لقب نشان از يا برآوردن خواسته‌ها و حاجات علاقه‌مندان آن حضرت دارد. او حتي قبل از شهادتش نيز باب الحوائجِ ساحتِ امام حسين(ع) بود. هرگاه كسي در ساحت امام حسين(ع) حاجتي داشت به سرعت به حضور حضرت عباس مي‌شتافت؛ چون ايشان سريع به حوائج ايشان رسيدگي مي‌كرد و ازآن‌رو به ايشان لقب مستعجل[21] داده بودند يعني سرو قامتي كه به برآوردن حاجات ديگران شتاب مي‌كرد.
وظيفه‌شناسي نسبت به دين
اي ابوالفضل تو حق دينت را ادا كردي آن زمان كه به امر برادر به ميان سپاه كفر شتافتي تا شبي را براي دعا و استغفار و عبادت حق تعالي مهلت بگيري! آخر تو مي‌دانستي كه مولايت حسين(ع) براي نماز قيام كرد، تو مي‌دانستي كه سرورت تشنه عبادت و بندگي است، تو مي‌دانستي كه او عاشق تلاوت كتاب خداست.[22]
تو حق دينت را ادا كردي ازآن‌رو كه شب را تا به صبح از قبله عشقت حسين و يارانش كه مشغول عبادت آفريدگار هستي بودند پاسباني كردي و خود نيز سر تعظيم و بندگي بر آستان خاك ساييدي.[23]
عشق به شهادت
«از مرگ هراسي ندارم زيرا مرگ مايه كمال است تا آنكه پيكرم همانند پيكر دليرمردان در خاك نهان شود. جانم فداي جان پاك مصطفي(ص) من عباسم و سقّا لقب دارم و هرگز روز ستيز با دشمن ترس و هراسي ندارم».[24]
منم عباس مرد رزم و پيكار
ندارم بيمي از انبوه كفار
منم سقّا نمي‌ترسم ز مردن
چه نيكو در ره دين جان سپردن[25]
اي نفس از كافران مَهراس و به رحمت ايزد بزرگ و هم‌نشيني با پيامبر اكرم بشارتت باد. اينان دست چپم را بريدند؛ پروردگارا ايشان را به آتش شرربار دوزخ درافكن.[26]
زلال قلم
حق برادري را به جا آوردي
رقيه نديري
چشمانت، غريب‌ترين ستارگانند كه دردهاي نهفته زمين را مي‌فهمند و شب‌هاي متوحش را كنار مي‌زنند. ماه، درخشش پيشاني توست و ابرها وقتي مي‌بارند، تصوير مشك تير خورده تواند. مادرت، سپيد بخت‌ترين كسي است كه قبله را با قامت بلند تو آراست؛ با دست‌هايت كه شاخه‌هاي طوبايند و بهشت را به همسايگي شريعه آوردند.
و فرات، مات مانده است از انعكاس تو در هرم تشنگي. سقا، اسم كوچك توست كه هر روز مرور مي‌شود؛ با ليوان‌هاي آب كه به اجابت لب‌هاي تشنه مي‌روند.
ذهن تاريخ هنوز از عاشقانه‌هايت متراكم است.
هنوز پرچم تيرباران شده‌ات در كائنات، برافراشته مي‌وزد.
و مشكت پر از احساس شكوهمندي است كه تاسوعا را متبرك كرده است.
تو آب را به مقصدي كه بايد رساندي و حق برادري را به جا آوردي.
شعر
تاسوعا
حضرت عباس(ع)
به گونه ماه
نامت زبانزد آسمان‌ها بود
و پيمان برادريت
با جبل نور
چون آيه‌هاي جهاد
محكم
* * *
تو آن راز رشيدي
كه روزي فرات
بر لبت آورد
و ساعتي بعد
در باران متواتر پولاد
بريده بريده
افشا شدي
و باد
تو را با مشام خيمه‌گاه
در ميان نهاد
و انتظار در بهت كودكانه حرم
طولاني شد
تو آن راز رشيدي
كه روزي فرات
بر لبت آورد
و كنار درك تو
كوه از كمر شكست
مرحوم سيد حسن حسيني
چند رباعي از حبيب نظاري
به شوق آسمان يا كاشف الكرب!
پرم از ناگهان يا كاشف الكرب!
به دستانت قسم امشب دلم را
به سوي خود بخوان يا كاشف الكرب!
دل تو تشنه و بي‌تاب مي‌رفت
به لبيك «عمو به شتاب» مي‌رفت
تو دست رود را رد كردي آن روز
اگر نه آبروي آب مي‌رفت
امام عشق را ماه منيري
وفاداران عالم را اميري
دو دستت گرچه افتادند بر خاك
به خاك افتادگان را دست گيري
كسي جز دست تو آب آورش نيست
كسي سقّاي باغ پرپرش نيست
دريغ از او چرا كردند آن قوم
مگر اين آب، مهر مادرش نيست؟
عطش را با نگاه آورده بودند
ولي سرشار آه آورده بودند
تمام كودكان تشنه آن روز
به دست تو پناه آورده بودند
من از تو شرم دارم دستِ خود را
تو دادي هم دل و هم دستِ خود را
علم از دست تو افتاد اما
علم كردي به عالم دستِ خود را
سيدحبيب نظاري
برادر
آري كبوتر با كبوتر فرق دارد
چشمان ليلي خشك يا تر ... فرق دارد
ليلي تمام عمر مجنون خودش بود
مجنون همان ليلي است؛ ساغر فرق دارد
پيغمبران سرمست از يك جرعه بودند
اما پيمبر با پيمبر فرق دارد
دنيا پر از دل‌واپسي‌هاي غريبي است
هر روزمان با روز ديگر فرق دارد
لب تشنه جان مي‌داد و مشك آب بر دوش
ديدي برادر با برادر فرق دارد؟
[روشن سليماني]
صد دجله خروش، در سكوتش جاري است
گل نغمه به در ملكوتش جاري است
مردي كه عطش از او بلند آوازه است
صد رشته قنات در قنوتش جاري است
[محمدعلي مجاهدي پروانه]
هر چند ز غربتت گزند آمده بود
معناي وفا
هنگامي كه وسايل غارت شده از شهداي كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي وجود داشت كه همه جاي آن آسيب ديده بود، جز دستگيره آن. يزيد از روي حيرت و تعجب پرسيد: اين پرچم را چه كسي حمل مي‌كرد؟ گفتند: عباس پسر علي(ع). يزيد از روي حيرت و تجليل، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: به اين پرچم بنگريد كه بر اثر صدمات و ضربه‌ها، هيچ جاي آن، مگر دستگيره‌اش سالم نمانده است؛ چرا كه پرچم‌دار، آن را با دست حمل مي‌كرده و اين نشان مي‌دهد او تيرها و ضربه‌ها را كه بر دستش وارد مي‌شد تحمل كرده و پرچم را رها نساخته است. سپس ادامه داد: اي عباس! با اين جوان‌مردي، لعن و ناسزا را از خود دور ساختي. اين است معني وفاي برادر نسبت به برادرش.[27]
كوتاه و گويا
عباس، يک اسم نيست؛ حقيقتي است كه خورشيد را به چشمه مي‌برد.
مشكي به دوش دور شد از التهاب شط، اما، تصوير اين زلالي بي‌پايان تا دامن ابد در جويبار زمزمه تاريخ تكرار مي‌شود.
آن مشك آب اگر به لب‌ها مي‌رسيد، تاريخ چه مي‌كرد بي‌عشق؟
سزاوارترين كسي كه بايد بر او گريست، جواني است كه در كربلا حسين(ع) را گريان كرد.
كتابستان
1. موسوي المقرّم، سيد عبدالرزاق، سردار كربلا حضرت ابوالفضل العباس، مترجم: ناصر پاك‌پرور، نشر مولود كعبه، چاپ سوم، شعبان 1416 هـ .ق؛ كتاب، در سيزده فصل تدوين شده و نويسنده چند فصل آغازين كتاب را به نياكان، عموها، برادران، خواهران و مادر حضرت عباس(ع) اختصاص داده است و در فصل‌هاي بعد به ولادت، كنيه‌ها و فضايل او پرداخته است. ابوالفضل از ديدگاه امامان، مبحثي ديگر را تشكيل مي‌دهد و دلاوري‌ها، زيارت، بازماندگان و مرقد مطهر حضرت ابوالفضل(ع)، محتواي بحث‌هاي بعد است. فصل آخر نيز به اشعار و سروده‌ها درباره قمر بني‌هاشم اختصاص دارد.
2. بهشتي، احمد، قهرمان علقمه، نشر اطلاعات، چاپ اول، 1374؛ اين كتاب، در شش فصل نوشته شده و از بارزترين ريز موضوعات آن مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: مقام و منزلت ام‌البنين نزد اهل بيت و نزد مسلمانان. تشجيع و شجاعت، حقيقت شجاعت، عباس در صفين، بر سر عباس چه گذشت و ...
3. لقماني، احمد، سپهسالار عشق، انتشارات بهشت بينش، چاپ دوم، زمستان 1383؛ اين كتاب، با زباني كمي ساده اما ضخيم نوشته شده و نويسنده عقيده دارد در اين اثر از تكاپوهاي محض علمي و چند و چون كلامي و بحث‌انگيز نشاني نيست و اين مجموعه از ناب‌ترين پژوهه‌هاي تاريخي و روايي با زباني گويا و جوان‌پسند گرد آمده است تا بيشتر بر تربيت عباس‌پسند تأكيد كند.
4. هادي‌منش، ابوالفضل، چشم در چشم فرات (بررسي زندگاني و نقش الگويي حضرت عباس)، انتشارات خادم الرضا، چاپ اول، بهار 1386؛ اين پژوهش، با روش توصيفي ـ تاريخي در چهارده فصل سامان يافته است. نخست نگاهي كوتاه و گذرا به زندگاني و ويژگي‌هاي فردي حضرت عباس(ع) دارد و به ديدگاه معصومان درباره ايشان مي‌پردازد و تلاش‌هاي آن حضرت را پيش و پس از حادثه كربلا بررسي مي‌كند. آن‌گاه به نقش حساس آن بزرگوار و سيماي برادران او در نهضت حسيني پرداخته است. با بررسي عامل توارث در تكوين شخصيت او، نگاهي نو به واقعه عاشورا مي‌اندازد سپس پي‌آمدهاي شهادت او را بررسي كرده، سرمشق‌هاي رفتاري ايشان را معرفي مي‌كند و در پايان نيز براي شناخت بيشتر ايشان به برخي كرامت‌ها و تاريخچه و نماي كنوني آرامگاه آن حضرت اشاره مي‌كند و در صفحه‌هاي واپسين به معرفي منابعي براي مطالعه بيشتر مخاطبان خود در اين زمينه مي‌پردازد.
پينوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج 22، ص 274.
[2]. مامقاني، تنقيح المقال، ج 2، ص 128.
[3]. فتح: 29.
[4]. برداشت آزاد از مير سيد علي موحد ابطحي، حضرت ابوالفضل مظهر كمالات و كرامات، انتشارات عصر ظهور، 1377، چ 2، ج 1.
[5]. احمد لقماني، سپهسالار عشق، انتشارات بهشت بينش، 1382، چ 2، صص 96 و 97.
[6]. برداشتي آزاد از احمد بهشتي، قهرمان علقمه، انتشارات اطلاعات، 1374، چ 1، ص 95.
[7]. سيد عبدالرزاق موسوي المقرّم، سردار كربلا، حضرت ابوالفضل، ترجمه: ناصر پاك‌پرور، نشر مولود كعبه، 1416 هـ .ق، چ 3، ص 218.
[8]. همان، ص 282.
[9]. عباس عزيزي، 480 داستان از فضايل، مصائب و كرامات حضرت اباالفضل العباس، انتشارات صلوة، 1383، چ4، ص 75.
[10]. همان، ص 57.
[11]. سروده سيد حبيب‌الله در كتاب از اين دست.
[12]. تلخيصي از: موسوي، وسيله الدارين، ص 269؛ ناصر بحريني، مولد العباس بن علي، ص 64؛ رحيم ميردريكوندي، درياي تشنه تشنه، صص 36 و 37؛ رضا دشتي، زندگاني حضرت ابوالفضل عباس، ص 70؛ سردار كربلا، ص 276؛ سپهسالار عشق، صص 30 ـ 24.
[13]. شيخ صدوق، ثواب الاعمال، به نقل از: معالي السبطين، ص 270.
[14]. جواد محدثي، ترجمه از: حياة الامام حسين، ج 3، ص 263، به نقل از: عباس بن علي.
[15]. ترجمه از: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430؛ ابصار العين في انصار الحسين، ص 326، به نقل از: عباس بن علي.
[16]. اسرار الشهادة، به نقل از عباس بن علي، ص 324.
[17]. عباس بن علي، قم، بوستان كتاب، 1381، صص 28 ـ 34، (با تلخيص و تصرف فراوان).
[18]. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسين، 1385، چ 2، علي رباني خلخالي، چهره قمر بني‌هاشم(ع)، ج 2، ص 311.
[19]. استاد گنجي، لخصائص العباسيه، ص 138، به نقل از: كتاب رمز و راز كربلا.
[20]. مائده: 35.
[21]. سپهسالار عشق، 1382، چ 2.
[22]. سيد بن طاووس لهوف، ترجمه: عباس عزيزي، 1380، ص 164.
[23]. رضا دشتي، زندگاني حضرت ابالفضل، 1384، چ 4، ص 111.
[24]. العباس، به نقل از: سپهسالار عشق، 1382، ص 163.
[25]. ابراهيم بابايي آملي، جوانان بني‌هاشم، 1383، ص 111.
[26]. مناقب آل ابي طالب(ع)، ج 4، ص 117، به نقل از: جوانان بني‌هاشم، 1383، ص 112.
[27]. 480 داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت ابالفضل العباس، ج 1، ص 288.

فهرست مجلات -> اشارات -> دی 1387، شماره 116





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.