فقر گناه نيست 
پاكدل 
من  كسي را نكشته ام . دزدي هم نكرده ام . دست هايم را صورتم را نگاه كنيد خوب  نگاه كنيد ؟ صاف صاف است من جزام ندارم طاعون هم نه اما اين مردم از من  كناره مي گيرند و بايد شرمنده باشم به خاطر آنچيز كه خود در بودنش نقش  نداشته ام . 
هي آن طور به من نگاه نكن من گدا نيستم من فقط فقيرم كار مي كنم تلاش مي كنم اما كاروان شتر ندارم گله گوسفند ندارم . 
روزي با چندتن از هم مسلكان بر راهي نشسته بودم عبا پهن كرده بوديم به روي زمين نان خشك به دندان مي كشيديم . 
او آمد از راه جمالش چشم را مي آراست و افتادگي اش زيباترش مي كرد . 
گفتم : 
خدا در دل و كمار شكم سير خانه مي كند و گرسنگان به بهشت نمي روند 
پيرمردي كه كنار نشسته بود بود سقلمه اي به پهلويم زد و گفت 
هي . . . هي . . . چه مي گوييي ؟ از خدا بترس و به بهترين خلق اين چنين مگو . مگر رسول خدا را به ياد نداري ؟ 
جوان بودم و نادان . شعورم به شعور مگس آفرين مي گفت . گفتم : 
هي  چه ساده ي مرد . ببينم اين بهترين خلق شما تا به حال ناني چنين سخت را زير  دندان گرفته يا مي گيرد . او را نگاه كن چه طور مردم دورش جمع شده اند .  چه طور به روي چند فقر نگاه مي كند . صبر كن تعارفش كنيم ببين كه بهترين  خلق نگاهي مي كند يا نه 
من فرياد كشيدم 
آقا آقا 
نگاه كرد 
بفرماييد با ما هم لقمه شويد 
ايشان هم آمدند كنار ما روي عباهاي مندرس و با ما هم لقمه شدند . من سرم را زير گرفتم . شرم داشتم و او فرمود : 
ان الله لا يحب المتكبرين. (1) 
خداوند متكبران را دوست نمىدارد. 
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم، شما هم دعوت مرا اجابت كنيد. 
ما را به خانه خويش دعوت كرد به خانه او رفتيم گفت هرچه در خانه هست براي پذيرايي از ما بياورند (2) 
پي نوشت 
1ـ سورهى نحل آيهى .22 
2 ـ تفسير عياشى ج 2 ص .257 
نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی 1390  توسط مهدی شکیبا مهر

