حر؛ آزادهاي در دنيا، نيكبختي در آخرت
حر بن يزيد بن ناجيه تميمي يربوعي رياحي، در خاندان شريف و با فضيلت متولد گشت و شجاعت و جوانمردي را از نياكان خود ـ كه در جاهليت و اسلام به بزرگمنشي شهرت داشتند ـ به ارث برد و پس از آنكه دست سرنوشت او را مدتي به حمايت از باطل و طرفداري ستمگر كشانيد، به سرانجام خوبي نايل گشت و رستگاري دنيا و آخرت را كسب كرد.
حر از بزرگان و رؤساي كوفه به شمار ميرفت از همين روي ابن زياد او را به فرماندهي سپاهي كه بالغ بر هزار سوار بود نصب كرد، و براي بستن راه بر حضرت امام حسين(ع) مأموريت داد.
* حر و بشارت شهادت:
از حر روايت كردهاند كه گفت: وقتي از دارالاماره بيرون آمدم سه بار صدايي شنيدم كه گويندهاي ميگفت: اي حر بشارت باد تو را شهادت!
هر چه به اطراف نگريستم كسي را نيافتم، با خود گفتم: مادرت به عزايت بگريد، به جنگ حسين(ع) ميروي و بشارت بهشت ميشنوي!
او راهي ذو خشم شد با آنكه معني نداي غيبي را باور نداشت و ندانست.
* حر و ملاقات امام حسين(ع)
حر در نزديكي ذو خشم امام حسين(ع) را ملاقات كرد، در حالي كه خود و همراهانش تشنه بودند و امام به ياران خود فرمود تا همه آن سپاهيان و مركبهايشان را سيراب كنند.
پس از آن حر، مأموريت خود را به عرض امام رسانيد. امام به او تأكيد فرمودند كه مردم كوفه از آن حضرت دعوت كردهاند تا به ديار آنان مسافرت نمايد ولي حر مانع حركت امام به كوفه و نيز بازگشت به حجاز شد و چون آن حضرت در اين سرزمين مستقر گشت حر همچنان در صف دشمنان آن جناب بود و عمر بن سعد او را فرمانده بخشي از سپاه خود ساخت اما او كه جنگ باامام حسين(ع) را مايه تباهي دنيا و آخرت ميديد روز عاشورا به امام ملحق گشت و توبه نمود و به حمايت آن حضرت به نبرد پرداخت تا اينكه به شهادت رسيد.
* نهيب روح پدر:
شب عاشورا فرا رسيده بود و حر پريشان و اندوهگين به خواب رفت. روايت كردهاند كه آن شب پدر خود را كه سالها پيش از دنيا رفته بود در خواب ديد كه با او ميگويد: اين روزها كجا هستي؟ جواب داد: جلوي حسين رفتهام تا مانع از حركت او شوم و او را نگهدارم تا نيروي ابن زياد برسد.
پدرش بر او نهيب زد: واي بر تو، تو را با فرزند پيامبر خدا چه كار؟ اگر ميخواهي خود را در آتش دوزخ مخلد سازي با او جنگ كن، آيا ميخواهي در قيامت پيامبر خدا و اميرمومنان و فاطمه زهرا خصم تو باشند و از شفاعت آنان محروم بماني؟
* حر آزادهاي تواب:
يكي از عبرتانگيزترين قضاياي تاريخ اسلام، توبه حر بن يزيد و انتخاب بهشت به جاي دوزخ است. خلاصهاي از اين ماجرا را ذكر ميكنيم:
چنين روايت شده است كه:
روز عاشورا حر با عمر بن سعد ملاقات كرد و از او پرسيد: آيا مصمم شدهاي كه با حسين جنگ كني؟ پاسخ داد: آري چنان نبرد كنم كه كمترين آن بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. حر گفت: بهتر نبود او را به حال خود واميگذاشتي تا اهلبيت خويش را از اينجا دور سازد و به هر كجا خواهد ببرد؟ عمر پاسخ داد: اگر كار به دست من بود چنين رفتار ميكردم، اما امير عبيدا... اجازه اين كار را نداده است.
او ازعمر بن سعد كناره گرفت و به گوشهاي رفت و به انديشيدن پرداخت، در اين حال خطاب به قره بن قيس رياحي كه از ملازمان و نزديكان وي بود، گفت: آيا اسب خود را آب دادهاي؟
گفت: خير، اسبم را آب ندادهام.
سپس آهسته آهسته و ناگاه به سوي امام حسين(ع) رهسپار شد. در آن هنگام مهاجر بن اوس او را صدا زد كه: آيا تصميم حمله داري؟ او پاسخ نداد ولي در آن حال سخت ميلرزيد.
مهاجر به او گفت: وضع تو را مشكوك ميبينم و هرگز تو را چنين نديده بودم و اگر پيشتر از من ميپرسيدند: دلاورترين مردم كيست؟ تو را نام ميبردم، پس اين پريشاني كه در تو ميبينم از چيست؟ و پاسخ داد: به خدا سوگند هم اكنون خود را بين بهشت و دوزخ ميسنجم اما به خدا جز راه بهشت اختيار نكنم. هر چند قطعه قطعه شوم و به آتش بسوزانند.
آنگاه تازيانهاي بر اسب خود زد و شتابان به سوي سپاه امام حسين(ع) روان شد و چون نزديك رسيد سپر خويش را به نشانه تسليم واژگون ساخت و چون به محضر امام وارد شد، خود را به خاك افكند و صورت بر زمين ساييد.
* امام به او فرمود: سر بردار، تو كيستي؟
* عرض كرد: اي زاده رسول خدا من همانم كه سر راه بر تو گرفتم و نگذاشتم به مأمن خود بازگردي ولي به خدايي كه بيشريك است سوگند، كه هرگز گمان نداشتم با تو چنين خواهند كرد و چنين ميپنداشتم كه كار به صلح و سازش خواهد انجاميد و اكنون با پشيماني به درگاهت روي آوردم آيا توبهام پذيرفته است.
* امام فرمود: آري خداوند توبهات را ميپذيرد.
- عرضه داشت: اجازه دهيد تا نخستين كسي باشم [از تائبان يا اصحابي كه پس از حمله اول به نبرد تن به تن پرداختند] كه در راه شما كشته ميشود.
امام درباره او دعاي خير فرمود. پس حربه سوي سپاه ابن زياد رفت و به نصيحت آنان پرداخت، ولي آنها به سوي او تيراندازي كردند، او با آنان جنگيد تا اينكه سرانجام به مقام رفيع شهادت نائل شد. حضرت امام حسين(ع) به بالينش حضور يافت و فرمود: «تو حر هستي همچنان كه مادرت نام نهاد، آزادهاي در دنيا و نيكبختي در آخرت».
* دري به سوي بهشت:
آرامگاه حر در سمت غربي شهر كربلا به فاصله حدود هفت كيلومتر واقع است، بر مرقد مطهر او ضريح كوچكي نصب شده و بر فراز آن گنبدي از كاشي رنگين بنا گرديده است. گفته شده كه گروهي از بستگان حر از بني تميم، پس از واقعه عاشورا جسدش را به آن محل برده و همان جا به خاك سپردهاند.
همچنين حكايت كردهاند كه: وقتي شاه اسماعيل عراق را فتح كرد و به كربلا مشرف شد، نسبت به جلالت شأن حر و مرقد شريف او ترديد كرد و براي روشن شدن حقيقت دستور داد تا قبر او را نبش كنند. چون لحد را شكافتند جسد حر را با لباسهاي خون آلود مشاهده نمودند، و آثار جراحت را بر بدنش تازه يافتند و بر سر او اثر ضربت شمشيري بود كه دستمالي بر آن جراحت بسته شده بود، شاه دستور داد آن دستمال را بگشايند و دستمال ديگري كه با خود به همراه آورده بود بر آن ببندند. اما هنگامي كه دستمال را از سر ايشان گشودند خون فوران نمود، به ناچار آن را بستند و شاه فقط قطعه كوچكي از آن را جدا كرد و به قصد تبرك براي خود برداشت، سپس دستور داد بارگاه حر را باشكوه و جلال بيشتري از نو بسازند.
منابع: دايره المعارف تشيع ـ جلد ششم (حاتم ـ حيوان)
منتخب التواريخ ـ حاج محمد هاشم خراساني
عاشورا تبلور حماسه و عرفان در شور و شعور حسيني ـ محسن برزگر
نوشته شده در تاريخ جمعه 16 دی 1390 توسط مهدی شکیبا مهر

