كاروان امام پس از دور شدن از قصر بنى مقاتل ، همچنان پيش رفت تا سرانجام وارد دشت كربلا شد. كربلا براى امام نامى آشنا بود. امام با شنيدن نام كربلا ، طبعا به ياد سخن پدرش على (ع) افتاد كه به هنگام عزيمت از كوفه به سوى صفين ، چون وارد صحراى كربلا شده بود ، گفته بود كه : (( اين سرزمين جاى پياده شدن و استقرار كسانى است كه خونشان را در همين جا خواهند ريخت و آنان وارد بهشت خواهند شد. ))
حتى با فرض آنكه امام در آن زمان كه پدرش سخنان بالا را بر زبان مى راند ، مصداق آن پيشگويى را كاروان حسينى نمى دانست ، اما اكنون كه قواى حر را در اطراف خويش و سپاه عمربن سعد را در راه مى يافت ، ديگر هيچ ترديدى نداشت كه سخنان على (ع) درباره او و همراهانش درست بوده و اينك خطاب به همراهانش گفت :
اندوه و بلا ، چون پدرم در هنگام عزيمت به سوى صفين در حالى كه من هم در كنارش بودم بر اين سرزمين گذشت ، ايستاد و نام آنجا را پرسيد. نام اين سرزمين را به او گفتند ، پس گفت : اينجا جاى فرود آمدن آنان و محل ريختن خون ايشان است...
هنوز امام گامى فراتر نگذاشته بود كه پيك عبيدالله از كوفه رسيد و در پاسخ كسب تكليف حر به او دستور داد كه امام حسين (ع) را در زمينى بى آب و علف متوقف سازد و تحت نظر بگيرد. كربلا درست همان ويژگيهايى را داشت كه عبيدالله نوشته بود؛ بنابراين حر نيز بى درنگ از امام و يارانش خواست تا راه خويش را ادامه نداده و در همان سرزمين توقف كنند.
امام حسين (ع) چون از دستور تازه اى كه به حر رسيده بود آگاه شد ، از وى كشتار ايشان خواهند زد. پس زهير بن قين پيشنهاد كرد تا پيش از رسيدن قواى ابن سعد ، با همين نيروى موجود ، عليه حر و قوايش وارد نبرد شوند تا شايد راهى براى خروج از محاصره و امكانى براى نجات از چنگال سپاه كثيرى كه در راه بود ، پيدا كنند.
درست است كه قواى حر چندين برابر نيروهاى امام بود و غلبه بر آنان نيز دشوار بود ، اما اين انديشه زهير نيز نادرست نبود كه مى گفت اگر نتوانيم راهى براى نجات خويش از محاصره قواى حر پيدا كنيم ، قطعا در مقابل سپاه عمر بن سعد ناتوان تر خواهيم بود.
امام بى درنگ با پيشنهاد زهير مخالفت كرد و پاسخ داد كه من بر آن نيستم تا آغاز كننده نبرد باشم. اين پاسخ طبعا تمام نيت آن حضرت را در مخالفت با پيشنهاد زهير منعكس نمى كند. واقعيت اين بود كه زهير نيز معتقد نبود كه در صورت اقدام عليه نيروهاى حر ، قواى امام حسين (ع) به پيروزى خواهند رسيد ، بلكه او اين راه را تنها چاره بازمانده در پيش روى كاروان حسينى مى يافت. پس امام نيز در حالى كه اصل سخن زهير را در امكان پيروزى بر سپاه ، فقط به عنوان امرى ممكن و نه قطعى مى يافت ، راه صواب را در آن نمى يافت كه با فرو رفتن در جنگى كه به دليل كثرت قواى دشمن ، احتمال پيروزى خود و يارانش در آن بسيار اندك است ، بهانه اى بسيار ارزشمند به دست عبيدالله بن زياد و يزيد دهد تا آنان بتوانند پس از قتل عام قواى امام توسط سپاه كثير حر ، با خاطرى آسوده مدعى شوند كه حسين در نبرد با ما سبقت جست و پيشقراولان كوفه ناگزير و ناخواسته براى دفاع از خويش به جنگ با فرزند پيامبر مبادرت ورزيدند.
به عبارت ديگر ، سبقت در نبرد با قواى حر ، علاوه بر آنكه به ظن غالب ، قتل عام كاروان حسينى را به همراه داشت و امام حسين (ع) را در انديشه مردم نيز در موضع تهاجمى و نه تدافعى قرار مى داد ، با فراهم ساختن بهانه لازم براى يزيد و عبيدالله ، چهره آنان و نقش مستقيم ايشان در قتل عام امام و همراهانش را هم خدشه دار مى كرد. در يك كلام ، با اقدام امام عليه حر شكست سپاه امام ، حادثه خونين كربلا نه به نام يزيد كه به نام حربن يزيد رياحى ثبت مى شد و خواهيم گفت. كه يزيد پس از شهادت امام حسين (ع) ، كوشيد تا ننگ فاجعه كربلا را از دامن خويش بزدايد و آن را به قساوت ابن زياد نسبت دهد. بى گمان اگر آن فاجعه به دست حر بن يزيد رياحى شكل مى گرفت ، يزيد توفيق چشمگيرى مى يافت تا خويشتن را از دخالت در آن فاجعه تبرئه كند.



ورود كاروان حسين (ع) به دشت نینوا
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 دی 1390 توسط مهدی شکیبا مهر

