عاشورا و اتمام حجت


همیشه مجرمان، برای توجیه جرم خویش در پی بهانه و دلیل‎اند.

باید بهانه را از دست آنان گرفت و پایه‎های «عمل مجرمانه» را سست کرد، تا فرو ریزد و مجرم نتواند ادعا داشته باشد و علی‎رغم جنایت و خلاف و خیانت، قیافه حق به جانب بگیرد. نام این‎گونه خلع سلاح، «اتمام حجت» است.

خداوند و همه پیامبران، با امت‎ها اتمام حجت کرده‎اند.

«عاشورا» در همه مراحلش اتمام حجت بود.

وقتی امام حسین (علیه‎السلام)، با وجود همه خطرها، حاضر نشد با یزید بیعت کند، این اتمام حجتی بود برای آنان که به بهانه‎های مختلف، حکومت آن ستمگر را به رسمیت شناختند و دست بیعت به او دادند.

وقتی در پاسخ به درخواست مکرر و مؤکد کوفیان، «مسلم بن عقیل» را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد، اتمام حجتی بود که کوفیان نگویند: اگر می‎آمدی، وفا و جان‎نثاری می‎کردیم و تنهایت نمی‎گذاشتیم. پس چرا نماینده آن حضرت را تنها گذاشتند؟

وقتی عزم کوفه کرد، به سخنان مخالفت‎آمیز بعضی که از رفتن به کوفه نهی می‎کردند، اعتنا نکرد، اتمام‎حجت بود، تا پاسخی به آن 18 هزار نامه دعوت و امضا بدهد و نگویند که: نامه نوشتیم ولی نیامدی!

وقتی در سرزمین کربلا و قبل از نبرد عاشورا با «عمر سعد» مذاکره کرد، همه بهانه‎های ابن سعد را برای جنگیدن با امام معصوم از دست او گرفت و همه هشدارها، انذارها و یادآوری‎ها را به‎کار بست، تا آن نگون‎بخت دنیازده و ریاست‎طلب را از دست آلودن به خون پاکان باز دارد. این یک اتمام حجت بود. ولی عمر سعد، سیه‎دل‎تر از آن بود که جان تاریکش از این فروغ‎های حیات‎بخش، روشن شود.

حسین بن علی (علیه‎السلام) روز عاشورا چند سخنرانی کرد.

شب عاشورا هم با یاران خود سخن گفت و وضع فردا را تشریح کرد و از شهادت‎شان خبر داد و صراحتا گفت که بیعت از شما برداشتم. هرکه می‎خواهد از تاریکی شب استفاده کند و برود. و این نوعی «اتمام حجت» بود.

ولی آن شب کسی نرفت.

سیدالشهدا، در روز عاشورا در چندین خطابه اتمام حجت کرد.

در آن سخنان، خداوند دین و قرآن و معاد را به یاد آورد.

جایگاه خود و نسبتش را با پیامبر و بی‎گناهی‎اش را یادآور شد.

سخن‎ها گفت. تا پرده غفلت را از دیدگان‎شان کنار بزند، تا جاذبه‎های جایز و مال و عطایای امیر کوفه را بکاهد، تا از عواقب سوء کشتن امام، آگاه‎شان کند، تا نامه‎های دعوت و قول و قرارها و وعده نصرت‎ها را به یادشان آورد، این‎ها همه «اتمام حجت» بود.

آن‎همه تأکید بر این‎که:

به وجدان‎های‎تان برگردید، به خودتان و من بنگرید، نسب مرا به یاد آورید، آیا کسی را از شما کشته‎ام که به قصاص آمده‎اید؟ آیا مالی از شما برده‎ام؟ ظلمی به شما کرده‎ام؟ بدی در حق‎تان روا داشته‎ام؟ چرا می‎خواهید مرا بکشید؟ به چه دلیلی ریختن خون مرا حلال می‎شمارید؟ فردای قیامت جواب خدا و رسول را چه خواهید گفت؟...

گفت و گفت و گفت، بلکه وجدان‎ها بیدار شود و آن فاجعه عظیم رخ ندهد. ولی... اثر نداشت.

شکم‎های انباشته از حرام و ثروت‎های به‎دست‎آمده از نامشروع، چشم بصیرت‎شان را کور کرده بود.

خود «حادثه عاشورا» هم یک اتمام‎حجت بود.

برای همه، برای همیشه و در طول تاریخ...

که «تکلیف» را باید ادا کرد و دین را یاری نمود، هرچند به قیمت «جان»!

عاشورا اتمام حجت بود، تا هیچ‎کس برای سازش با ظلم و تن دادن به ذلت و خواری و پذیرش سلطه جباران، بهانه و دست‎آویزی نداشته باشد.

عاشورا، هنوز هم اتمام حجت است. آیا این معنایی دیگر از همان «کل یوم عاشورا» نیست؟ مبادا در محکمه تاریخ، محکوم این اتمام حجت شویم!...



 





نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 بهمن 1390  توسط مهدی شکیبا مهر
.: Weblog Themes By Rasekhoon:.