پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

چگونه امام هادي از شهادت پدرش خبر داد؟

مسعودي در اثبات‌الوصيه مي‌نويسد: حسين‌بن قارون از مردي که با امام جواد (عليه‌السلام) همشير بوده، روايت کرده که گفت: امام جواد در بغداد و امام علي النقي در مدينه بود، مردي از اهل کرخ و بغداد که او را ابوزکريا مي‌گفتند، مواظب و مستخدم امام علي النقي بود، در آن موقعي که آن حضرت مشغول نوشتن بود و براي ابوزکريا قرائت مي‌کرد ناگاه ديديم که امام علي النقي به شدت گريه کرد، ابوزکريا از سبب گريه آن بزرگوار سئوال کرد ولي آن حضرت جواب نفرمود، بلند شد در حال گريه وارد خانه شد صداي گريه و ناله از خانه آن حضرت بلند شد، بعد از آن که خارج شد، از علت گريه‌اش سئوال کرديم فرمود: پدرم از دنيا رحلت کرد.

ما گفتيم: شما از کجا دانستي؟ فرمود: از طرف خدا ضعف و سستي دچار من شد که به وسيله آن فهميدم که پدرم از دنيا رفته، راوي مي‌گويد: ما تاريخ آن وقت را يادداشت کرديم، موقعي که خبر وفات امام جواد رسيد ديديم که مطابق است با همان ساعتي که امام هادي خبر داد[10].

همچنين از هارون‌بن فضل روايت شده که گفت: در آن روزي که امام جواد (عليه‌السلام) از دنيا رفت، شنيدم که امام علي النقي اين آيه را تلاوت مي‌فرمود: انا لله و انا اليه راجعون (پدرم) امام جواد از دنيا رحلت کرد از آن حضرت پرسيدند که شما از کجا مي‌داني؟ فرمود: ضعف و سستي دچار من شد که سابقه آن را نداشتم[11].


مراقبت شديد معتصم از امام هادي (عليه‌السلام)
از همان موقعي که معتصم امام جواد (عليه‌السلام) را به اقامت در بغداد مجبور ساخت به فرماندار مدينه دستور داد که در مدينه مراقب و مواظب خانواده آن حضرت نيز باشد رفت و آمد اعضاء آن خانواده را کنترل نمايد. فرماندار مدينه نيز طبق همين دستور دقيقاً در غياب امام جواد (عليه‌السلام) مراقب و مواظب خانواده آن حضرت بود و پس از شهادت امام جواد (عليه‌السلام) اين مراقبت شدت بيشتري يافت و علاوه بر اين، کسي را به عنوان معلم مأمور ساخت به خانه امام رفت و آمد بکند و تربيت حضرت هادي را به عهده بگيرد تا او را از کودکي طوري تربيت نمايد که مثل پدرانش موجب ناراحتي خلفاء را فراهم نياورد.

در همين رابطه روايت مسعودي جالب توجه است. وي از محمد بن سعيد روايت مي‌کند که: عمر بن فرج رخّجي بعد از وفات امام جواد (عليه‌السلام) براي رفتن به حج به مدينه آمد جمعيتي را از اهل مدينه که با اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مخالف و معاند بودند، احضار کرد به آنان گفت: مردي را براي من طلب کنيد که اهل علم و ادب و قرآن باشد، دوستدار اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نباشد تا من او را موکّل تعليم اين کودک (حضرت هادي) نمايم و او را مواظب اين کودک کنم تا از آمدن شيعياني که در اطراف او هستند و او را نگاهداري مي‌کنند، جلوگيري کند؟

مردي را به او معرفي کردند که او را جنيدي مي‌گفتند، جنيدي مردي بود که پيش اهل مدينه در فهم، ادب، عداوت و دشمني نسبت به اهل بيت رسول خدا سابقه‌دار بود، عمر بن فرج او را خواست، از مال خليفه حقوق سالانه براي او مقرر کرد و مقدمات زندگي او را فراهم نمود، براي او تعريف کرد که خليفه مرا دستور داده مثل تو شخصي را به اين کودک موکل نمايم.

راوي گويد: جنيدي در قصر بصريا مواظب امام علي النقي (عليه‌السلام) بود همين که شب مي‌شد درب را مي‌بست و کليد را با خود نگاه مي‌داشت، امام علي النقي (عليه‌السلام) مدتي را به همين حال به سر مي‌برد، دست شيعيان از دامن آن حضرت کوتاه شد. شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.

محمد بن سعيد مي‌گويد: من جنيدي را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام کردم، گفتم: اين کودک هاشمي که تو مراقب او هستي چه مي‌گويد؟ ديدم قول مرا انکار کرد و گفت: چرا مي‌گوئي کودک هاشمي و نمي‌گوئي بزرگ هاشمي؟!

(به من گفت): تو را به خدا آيا در مدينه کسي را که از من عالمتر باشد، سراغ داري؟ گفتم: نه، گفت: به خدا قسم من يک قسمت از ادبيات را که گمان مي‌کنم تحقيق کاملي در آن کرده‌ام براي آن بزرگوار مي‌گويم و آن حضرت همان گفته‌هاي مرا طوري بر من املاء و تعليم مي‌کند که من از بيان او استفاده مي‌نمايم، مردم گمان مي‌کنند که من به آن برگزيده خدا علم و ادب ياد مي‌دهم به خدا که من از آن حضرت علم مي‌آموزم.

راوي گويد: من کلام جنيدي را به نحوي فراموش کردم که گويا سخن او را نشنيده بودم تا اين که بعد از آن دوباره جنيدي را ملاقات کردم، از حال او پرسيدم سپس گفتم: حال آن جوان هاشمي چگونه است؟ گفت: اين حرف را نزن به خدا قسم که او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خداست. چه بسا مي‌شود که آن حضرت مي‌خواهد داخل شود من به او مي‌گويم: تنظر حتي تقرأ عشرک آن بزرگوار مي‌فرمايد: کلام سوره‌هاي قرآن را دوست داري، قرائت نمايم؟ من يکي از سوره هاي طولاني قرآن را پيشنهاد مي‌کنم، آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طوري صحيح مي‌خواند که من صحيحتر از آن را از احدي نشنيده‌ام نيکوتر از سرودهاي داود (عليه‌السلام) که آنها را ضرب‌المثل مي‌زنند، تلاوت مي‌کند.

راوي گويد: جنيدي گفت: اين کودک، پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش در مدينه در حال کودکي در بين اين کنيزهاي سياه نشو و نما مي‌کند، اين علم را از کجا آموخته؟!

راوي گويد: پس از چند روز ديگر که جنيدي را ملاقات کردم، ديدم حق را شناخته و به امامت امام علي النقي (عليه‌السلام) قائل شده است[12].


نگرش عباسيان نسبت به فعاليتهاي امام هادي (عليه‌السلام)
بعد از شهادت امام جواد (عليه‌السلام) فرزند بزرگوارش امام علي النقي جانشين پدر خود گرديد. طبق مآخذ اماميه، اکثريت پيروان امام جواد (عليه‌السلام) امامت و جانشيني علي هادي (عليه‌السلام) را که در آن زمان هفت ساله بود، پذيرفتند و کمي سن آن حضرت در رسيدن به امامت مشکلي براي وي ايجاد نکرد، زيرا پدرش نيز در همين سن به امامت رسيده بود، در عين حال تعداد کمي از پيروان امام جواد (عليه‌السلام) امامت پسرش موسي را مورد تأييد قرار دادند، اما پس از اندک زماني به پيکره اصلي اماميه پيوستند و امامت امام هادي را پذيرفتند[13].

از امامت امام هادي هفت سال در دوران خلافت معتصم عباسي سپري شد و معتصم در سال 227 هجري درگذشت و در آن موقع امام علي النقي چهارده ساله بود پس از معتصم پسرش واثق به خلافت رسيد و مدت دوازده سال از امامت علي النقي (عليه‌السلام) که گذشت واثق در سال 232 هجري پس از پنج سال و شش ماه و شش روز از دنيا رفت[14] و پس از آن خلافت به متوکل رسيد.

مرحوم مفيد از ابن‌قولويه به سندش از خيران اسباطي روايت کرده که گفت: در مدينه به نزد امام هادي رفتم، به من فرمود از واثق چه خبر داري؟ گفتم: قربانت گردم او سلامت بود و من اخيراً او را ديده‌ام. ده روز است که من از او جدا شده‌ام. حضرت فرمود: مردم مدينه مي‌گويند: واثق مرده؟ گفتم : من از همه کس ديدارم به او نزديکتر است؟ فرمود: مردم مدينه مي‌گويند او مرده، و چون فرمود: مردم مي‌گويند دانستم که مقصودش از مردم خود آن جناب است سپس فرمود: جعفر چه کرد؟ (مقصود جعفر بن معتصم، متوکل عباسي است) گفتم او در زندان به بدترين حالات بسر مي‌برد، گويد: فرمود: آگاه باش که او هم اکنون خليفه است، سپس فرمود: ابن زيات (وزير واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتيبانش بودند و فرمان، فرمان او بود. اين قدرت براي او شوم بود سپس خاموش شد و فرمود: بناچار مقدرات و احکام خدا بايد جاري شود اي خيران، واثق مرد و متوکل به جاي او نشست و ابن‌زيات هم کشته شد. عرض کردم: چه وقت قربانت گردم؟! فرمود: شش روز پس از اينکه تو بيرون آمدي[15].

با اين که معتصم و واثق جلو فعاليتهاي امام هادي را گرفته بودند ولي باز هم بيش از خليفه قبلي مأمون و خليفه بعدي متوکل، علويان را تحمل مي‌کردند، بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني اعقاب علي‌بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) و خويشان نزديک آنها (طالبيون) در سامرّا جمع شدند و در آنجا بود که واثق به ايشان حقوق پرداخت کرد[16] و همچنين طبق روايت يعقوبي واثق مالهاي بسياري در مکه و مدينه و ديگر شهرها بر هاشميان و ساير قريش تقسيم نمود[17] و نيز بنا به روايت ابن طقطقي چون واثق به خلافت رسيد عموزادگان خود طالبيين را مورد احسان و نيکي قرار داد[18].

امام هادي در زمان واثق در مدينه بود و جاذبه امامتش مردم را از اطراف به مدينه مي‌کشيد و امام جز تشريح و توضيح فقه اماميه کاري نداشت.

در اين مرحله، اماميه تلاشهاي خود را در سازماندهي فعاليتهاي پيروان خويش متمرکز ساخته بودند.

 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

بیانات رهبر انقلاب اسلامى در مورد امام هادى علیه السلام

در نبرد بین امام هادى علیه‏السّلام و خلفایى كه در زمان ایشان بودند، آن كس كه ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادى علیه‏السّلام بود. در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یكى پس از دیگرى، آمدند. آخرین نفر آنها، «معتزّ» بود كه حضرت را شهید كرد و خودش هم به فاصله‏ كوتاهى مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یكى به‏ دست پسرش كشته شد، دیگرى به دست برادرزاده‏اش و به همین ترتیب بنى‏عباس تار و مار شدند؛ به عكسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرى علیهماالسّلام و در آن شدت عمل روز به ‏روز وسعت پیدا كرد؛ قوى‏تر شد
.

سامرا در واقع مثل یك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تُركِ نزدیك به خود را - با آذریهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - كه از تركستان و سمرقند و از همین منطقه‏ مغولستان و آسیاى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‏شناختند و از اسلام سر در نمى‏آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم مى‏شدند و با عرب‌ها - مردم بغداد- اختلاف پیدا كردند. حدیث معروفى درباره‏ وفات حضرت هادى علیه‏السّلام هست كه از عبارت آن معلوم مى‏شود كه عده‏ قابل توجهى از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به‏ گونه‏ایى كه دستگاه خلافت هم آنها را نمى‏شناخت؛ چون اگر مى‏شناخت، همه‏ى‏شان را تار و مار مى‏كرد؛ اما این عده چون شبكه‏ قوى‏یى به‏ وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمى‏توانست به آنها دسترسى پیدا كند.

یك روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه علیهم‏السّلام - به قدر سال‌ها اثر مى‏گذاشت؛ یك روز از زندگى مبارك اینها مثل جماعتى كه سال‌ها كار كنند، در جامعه اثر مى‏گذاشت. این بزرگواران دین را همین‏طور حفظ كردند، والّا دینى كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصى باشند مثل یحیى‏بن ‏اكثم كه با آن ‏كه عالم دستگاه بودند، خودشان از فُسّاق و فُجّار درجه یكِ علنى بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها به كل، كلكِ آن كنده مى‏شد؛ تمام مى‏شد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم‏السّلام) نه فقط تشیع بلكه قرآن، اسلام و معارف دینى را حفظ كرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیاى خدا. اگر اسلام انسان‌هاى كمربسته نداشت، نمى‏توانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیدارى اسلامى به ‏وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین مى‏رفت. اگر اسلام كسانى را نداشت كه بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشرى و در تاریخ اسلامى نهادینه كنند، باید از بین مى‏رفت؛ تمام مى‏شد و اصلاً هیچ چیزش نمى‏ماند؛ اگر هم مى‏ماند، از معارف چیزى باقى نمى‏ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتى كه حالا از معارف اصلى‏شان تقریباً هیچ‏ چیز باقى نمانده است. این ‏كه قرآن سالم بماند، حدیث نبوى بماند، این همه احكام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، كار طبیعى نبود؛ كار غیرطبیعى بود كه با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این كار بزرگ، كتك خوردن، زندان رفتن و كشته شدن هم هست، كه اینها براى این بزرگوارها چیزى نبود.

وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى كه در آن ‏وقت شش ساله بود، به همراه خانواده‏اش در مدینه ماند. پس از آن ‏كه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس ‏و جو كرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، على‏ بن ‏محمد، شش سال دارد، گفت این خطرناك است؛ ما باید به فكرش باشیم. معتصم شخصى را كه از نزدیكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدینه برود و در آن ‏جا كسى را كه دشمن اهل‏بیت است پیدا كند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یكى از علماى مدینه را به نام «الجُنیدى»، كه جزو مخالف‌ترین و دشمن‏ترینِ مردم با اهل‏بیت علیهم‏السّلام بود - در مدینه از این قبیل علما آن‏ وقت بودند - براى این كار پیدا كرد و به او گفت من مأموریت دارم كه تو را مربى و مؤدبِ این بچه كنم، تا نگذارى هیچ‏ كس با او رفت و آمد كند و او را آن‏طور كه ما مى‏خواهیم، تربیت كن. اسم این شخص - الجنیدى - در تاریخ ثبت است. حضرت هادى هم - همان‏طور كه گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسى مى‏توانست در مقابل آن مقاومت كند. بعد از چند وقت یكى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچه‏ایى كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یك مسأله از ادب براى او بیان مى‏كنم، او باب‌هایى از ادب را براى من بیان مى‏كند كه من استفاده مى‏كنم! اینها كجا درس خوانده‏اند؟! گاهى به او، وقتى مى‏خواهد وارد حجره شود، مى‏گویم یك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مى‏خواسته اذیت كند - مى‏پرسد چه سوره‏یى بخوانم. من به او گفتم سوره‏ بزرگى؛ مثلاً سوره‏ آل‏عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشكلش را هم براى من معنا كرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!

ارتباط این كودك - كه على‏الظاهر كودك است، اما ولى ‏الله است؛ «و آتَیناهُ الحُكمُ صَبیًّا» - با این استاد مدتى ادامه پیدا كرد و استاد شد یكى از شیعیان مخلص اهل‏بیت!

 

شد غلامى كه آب جو آرد                    آب جوى آمد و غلام ببُرد

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

دلائل امامت امام هادي (عليه‌السلام)

مرحوم مفيد مي‌نويسد: امام پس از حضرت جواد (عليه‌السلام) پسرش ابوالحسن علي‌بن محمد (عليه‌السلام) مي‌باشد، زيرا اوصاف امامت در او يکجا فراهم شده و در فضيلت به سرحد کمال رسيده بود و وارثي براي جانشيني پدر جز او نبود و نيز نصوص صريح و اشاراتي از پدر بزرگوارش درباره امامت و خلافت او رسيده است[4].

اسماعيل‌بن مهران گويد: چون امام جواد (عليه‌السلام) خواست براي نخستين بار از مدينه به بغداد رود، هنگام حرکت به او عرض کردم: قربانت گردم من از اين راه براي تو نگرانم، پس از شما امر امامت با کيست؟ حضرت با روي خندان به طرف من برگشته فرمود: آنچه تو گمان مي‌کني امسال نيست (من از اين سفر باز مي‌گردم).

چون بار ديگر آن حضرت را به سوي معتصم مي‌بردند، پيش او رفتم، عرض کردم: قربانت گردم شما مي‌رويد، امر امامت پس از شما با کيست؟ حضرت به قدري گريست که محاسنش تر شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: اين بار براي من نگراني و خطر هست الامر من بعدي الي ابني علي پس از من امر امامت با پسرم علي است[5].

حِميَري از محمد بن اسماعيل روايت کرده که گفت: امام جواد (عليه‌السلام) به من فرمود امر امامت بعد از من به امام علي النقي واگذار خواهد شد در صورتي که او بچه هفت ساله‌اي است. دوباره فرمود: آري کمتر از هفت ساله هم باشد، مي‌شود. چنانکه سنّ حضرت عيسي‌بن مريم (از هفت سال کمتر بود و به مقام پيغمبري نائل شد)[6].

طبق نقل مرحوم کليني و مرحوم شيخ مفيد چون مرض امام جواد (عليه‌السلام) در بغداد شدت يافت. به شيعيان پيام فرستاد که اني ماض و الامر صائر الي ابني علي و له عليکم بعدي ما کان لي عليکم بعد ابي: من از دنيا مي‌روم و امر امامت به پسرم علي منتقل مي‌شود و او بعد از من بر گردن شما همان حقي را دارد که من پس از پدرم بر شما داشتم.

يکي از شيعيان مي‌گويد: من آن پيام را در ده نسخه نوشته و سر آنها را مهر زده و به ده نفر از بزرگان و وجوه شيعه سپردم و به آنان گفتم: اگر پيش از آنکه من اين نامه‌ها را از شما بخواهم، مرگ من فرا رسيد، شما آنها را باز کنيد و مضمون آن را به مردم اطلاع دهيد.

مي‌گويد: چون امام جواد (عليه‌السلام) از دنيا رحلت کرد، من از خانه خود بيرون نرفتم تا آگاه شدم که بزرگان شيعه در خانه محمد بن فرج جلسه کرده و در امر امامت به گفتگو پرداخته‌اند، پس محمد بن فرج نامه‌اي به من نوشت و مرا از جلسه آنان در منزلش آگاه ساخته و نوشته بود: اگر خوف فاش شدن مطلب نبود من با اين گروه به نزد تو مي‌آمدم و من علاقه دارم که تو سوار شده پيش من آئي مي‌گويد: من سوار شده پيش او رفتم و ديدم مردم پيش او جمع شده‌اند. من درباره امامت امام هادي با آنان به گفتگو پرداختم ديدم بيشتر آنان شک دارند، من به آن ده نفر که کاغذها همراهشان بود و همه در آن مجلس حضور داشتند گفتم: کاغذها را بيرون آوريد و چون بيرون آوردند و به آنان گفتم: اين است آنچه من بدان مأمور گشته‌ام (که به شما برسانم) برخي از ايشان گفتند: ما دوست داشتيم که ديگري نيز بر آنچه تو گفتي گواهي مي‌داد تا گفته تو را تأييد کند؟ گفتم: خدا خواسته شما را به شما داده و اين احمد بن محمد اشعري است که گواه است به اين که اين پيغام را از امام (عليه‌السلام) شنيده است، از او بپرسيد مردم از او پرسيدند ولي او از شهادت دادن امتناع ورزيد و حاضر نشد، پس او را به مباهله [7] دعوت کردم، احمد بن محمد از مباهله ترسيد و گفت من آن را شنيدم ولي مي‌خواستم اين افتخار نصيب يک مرد عرب شده باشد و اکنون که پاي مباهله به ميان آمد راهي بر پوشاندن و کتمان شهادت ندارم، جريان را گفت پس همه آن مردم در همان مجلس معتقد به امامت امام هادي (عليه‌السلام) شدند و از جا برخاستند[8].

مرحوم مفيد پس از ذکر اين روايت مي‌گويد: اخبار در اين باره زياد است که اگر بخواهيم همه را در اينجا بيان کنيم، کتابي طولاني مي‌شود و همين که شيعيان پس از امام جواد (عليه‌السلام) اجماع بر امامت امام هادي کرده‌اند و کسي در آن زمان جز آن حضرت ادعاي امامت نکرد، از ايراد اخبار و نصوص روشن بر امامت آن حضرت ما را بي‌نياز مي‌کند
 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احاديث منتخب امام هادي عليه السلام 2

- قالَ(عليه السلام): اِنّ لِلّهِ بِقاعاً يُحِبُّ أنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحيرُ مِنْها.([21])

فرمود: براى خداوند بقعه ها و مكان هائى است كه دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن كه دعاها را مستجاب گرداند كه يكى از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسين (عليه السلام) خواهد بود.

22- قالَ(عليه السلام): اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثيبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازى بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.([22])

فرمود: همانا تنها كسى كه ثواب مى دهد و عِقاب مى كند و كارها را در همان لحظه يا در آينده پاداش مى دهد، خداوند خواهد بود.

23- قالَ(عليه السلام): مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرَّهُ.([23])

فرمود: هركس به خويشتن إهانت كند و كنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در أمان ندان.

24- قالَ(عليه السلام): اَلتَّواضُعُ أنْ تُعْطَيَ النّاسَ ما تُحِبُّ أنْ تُعْطاهُ.([24])

فرمود: تواضع و فروتنى چنان است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو آن كنند.

25- قالَ(عليه السلام): اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.([25])

فرمود: همانا اجسام، جديد و پديده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است.

26- قالَ(عليه السلام): لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَيْئىٌ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أحْسَنَ الاْسْماء.([26])

فرمود: خداوند از أزَل، تنها بود و چيزى با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفريده، و بهترين نام ها را براى خود برگزيد.

27- قالَ(عليه السلام): اِذا قامَ الْقائِمُ يَقْضى بَيْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضاءِ داوُد (عليه السلام)وَ لا يَسْئَلُ الْبَيِّنَةَ.([27])

فرمود: زمانى كه حضرت حجّت (عجّ) قيام نمايد در بين مردم به علم خويش قضاوت مى نمايد; همانند حضرت داود (عليه السلام) كه از دليل و شاهد سؤال نمى فرمايد.

28- قالَ(عليه السلام): مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقينَ وَ مَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقينَ.([28])

فرمود: هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكنى ديگران باكى نخواهد داشت.

29- قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ وَالاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِكْرَةُ مِرْآتٌ صافَيةٌ.([29])

فرمود: علم و دانش بهترين يادبود براى انتقال به ديگران است، ادب زيباترين نيكى ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است.

30- قالَ (عليه السلام) : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إلىَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.([30])

فرمود: خودبينى و غرور، انسان را از تحصيل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند.

31- قالَ(عليه السلام): لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.([31])

فرمود: كسى كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت.

32- قالَ(عليه السلام): الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالى، وَالعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.([32])

فرمود: (مواظب باش كه) عتاب و پرخاش گرى، مقدّمه و كليد غضب است، ولى در هر حال پرخاش گرى نسبت به كينه و دشمنى درونى بهتر است (چون كينه، ضررهاى خظرناك ترى را در بردارد).

33- وَ قالَ(عليه السلام) : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.([33])

فرمود: شخص طمّاع و حريص ـ نسبت به اموال و تجمّلات دنيا ـ هيچگاه آسايش و استراحت نخواهد داشت.

34- قالَ(عليه السلام): الْغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ، وَالرّضا بِما يَكْفيكَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إتّباعُ الْيَسيرِ وَالنَّظَرُ فِى الْحَقيرِ.([34])

فرمود: بى نيازى و توانگرى در آن است كه كمتر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضى و قانع گردى، وليكن فقر و تهى دستى در آن موقعى است كه آرزوهاى نفسانى اهميّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل، اهميّت دادن به امكانات موجود و مصرف و استفاده صحيح از آن ها است، اگر چه ناچيز و كم باشد.

35- قالَ(عليه السلام): الاِْمامُ بَعْدى الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذى يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.([35])

فرمود: امام و خليفه بعد از من (فرزندم) حسن; و بعد از او فرزندش مهدى ـ موعود(عليهما السلام)ـ مى باشد كه زمين را پر از عدل و داد مى نمايد، همان طورى كه پر از ظلم و ستم گشته باشد.

36- قالَ(عليه السلام): إذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أنْ يُظُنَّ بِأحَد سُوءاً حَتّى يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ.([36])

فرمود: در آن زمانى كه عدالت اجتماعى، حاكم و غالب بر تباهى باشد، نبايد به شخصى بدگمان بود مگر آن كه يقين و معلوم باشد.

37- قالَ(عليه السلام): إنَّ لِشيعَتِنا بِوِلايَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَكُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.([37])

فرمود: همانا ولايت ما اهل بيت براى شيعيان و دوستانمان پناهگاه أمنى مى باشد كه چنانچه در همه امور به آن تمسّك جويند، بر تمام مشكلات (مادّى و معنوى) فايق آيند.

38- قالَ(عليه السلام) : يا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إنَّ تارِكَ التَّقيَّةَ كَتارِكِ الصَّلاةِ لَكُنتَ صادِقاً.([38])

حضرت به يكى از اصحابش - به نام داود صرّمى - فرمود: اگر قائل شوى كه ترك تقيّه همانند ترك نماز است، صادق خواهى بود.

39- قالَ: سَألْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ (عليه السلام) : هُوَ أنْ تَمْلِكَ نَفْسَكَ وَ تَكْظِمَ غَيْظَكَ، وَ لا يَكُونَ ذلَكَ إلاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.([39])

يكى از اصحاب از آن حضرت پيرامون معناى حِلم و بردبارى سؤال نمود؟

حضرت در پاسخ فرمود: اين كه در هر حال مالك نَفْس خود باشى و خشم خود را فرو برى و آن را خاموش نمائى و اين تحمّل و بردبارى در حالى باشد كه توان مقابله با شخصى را داشته باشى.

40- قالَ (عليه السلام): اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنيا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنيا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنيا عِوَضاً.([40])

فرمود: همانا خداوند، دنيا را جايگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد; و آخرت را جايگاه نتيجه گيرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنيا را وسيله رسيدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنيا را در آخرت عطا مى فرمايد.

[1] - بحارالأنوار: ج 68، ص 182، ح 41، أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39.

[2] - عُدّة الداعى مرحوم راوندى: ص 208.

[3] - بحارالانوار: ج 84 ص 172 به نقل از أعلام الدين ديلمى.

[4] - بحار الأنوار: ج 75، ص 369، ح 4، أعلام الدّين: ص 312، س 14.

[5] - بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27.

[6] - الدرّة الباهرة: ص 42، س 5، بحارالأنوار: ج 75، ص 369، ح 20.

[7] - أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39، تحف العقول: ص 438.

[8] - أعيان الشّيعة: ج 2، ص 39، بحارالأنوار: ج 17.

[9] - مستدرك الوسائل: ج 12، ص 308، ح 14162.

[10] - عيون أخبار الرّضا(عليه السلام): ج 2، ص 260، ح 22.

[11] - أمالى شيخ طوسى: ج 2، ص 580، ح 8.

[12]- مستدرك الوسائل: ج 12، ص 11، ح 13376.

[13]- بحارالأنوار: ج 2، ص 6، ضمن ح 13.

[14] - كافى: ج 6، ص 373، ح 2، وسائل الشّيعة: ج 25، ص 210، ح 31706.

[15] - بحارالأنوار: ج 73، ص 115، ح 16.

[16] - أعلام الدّين: ص 311، س 16، بحارالأنوار: ج 75، ص 369، ح 4.

[17] - كافى: ج 5، ص 125، ح 7.

[18] - نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 141، ح 23، أعلام الدّين: ص 311، س 20.

[19] - بحارالأنوار: ج 69، ص 316، ح 24.

[20] - أعلام الدّين: ص 311، س 4، بحارالأنوار: ج 75، ص 369.

[21] - تحف: ص 357، بحارالأنوار: ج 98، ص 130، ح 34.

[22] - تحف: ص 358، بحارالأنوار: ج 59، ص 2، ضمن ح 6.

[23] - تحف العقول: ص 383، بحارالأنوار: ج 75، ص 365.

[24] - محجّة البيضاء: ج 5، ص 225.

[25] - بحارالأنوار: ج 57، ص 81، ح 51، به نقل از توحيد شيخ صدوق.

[26] - بحارالانوار: ج 57، ص 83، ح 64، به نقل از احتجاج طبرسى.

[27] - بحارالأنوار: ج 50، ص 264، ح 24، به نقل از مناقب و خرائج.

[28] - بحارالأنوار: ج 50، ص 177، ح 56، و ج 71، ص 182 ح 41.

[29] - بحارالأنوار: ج 71، ص 324، مستدرك الوسائل: ج 11، ص 184، ح 4.

[30] - بحارالأنوار: ج 75، ص 369، س 4.

[31] - بحارالأنوار: ج 75، ص 173، ح 2.

[32]- نزهة النّاظر: ص 139، ح 12، بحارالأنوار: ج 78، ص 368، ضمن ح 3.

[33]- نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 141، ح 21، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 336، ح 11.

[34]- الدّرّة الباهرة: ص 14، نزهة الناظر: ص 138، ح 7، بحار: ج 75، ص 109، ح 12.

[35]- بحارالأنوار: ج 50، ص 239، ح 4، به نقل از إكمال الدين صدوق.

[36]- بحارالأنوار: ج 73، ص 197، ح 17، به نقل از الدّرّة الباهرة: ص 42، س 10.

[37]- بحارالأنوار: ج 50، ص 215، ح 1، س 18، به نقل از أمالى شيخ طوسى.

[38]- وسائل الشّيعة: ج 16، ص 211، ح 21382، مستطرفات السّرائر: ص 67، ح 10.

[39]- نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر: ص 138، ح 5، مستدرك الوسائل: ج 2، ص 304، ح 17.

[40] - تحف العقول: ص 358.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احاديث منتخب امام هادي عليه السلام 1

- قالَ الإمامُ أبوالحسن علىّ النقي الهادي (عليه السلام) :

مَنِ اتَّقىَ اللهَ يُتَّقى، وَمَنْ أطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقينَ، وَمَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقينَ.([1])

حضرت امام هادي (عليه السلام) فرمود: كسى كه تقوى الهى را رعايت نمايد و مطيع احكام و مقرّرات الهى باشد، ديگران مطيع او مى شوند و هر شخصى كه اطاعت از خالق نمايد، باكى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت; و چنانچه خداى متعال را با معصيت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است كه مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گيرد.

2- قالَ (عليه السلام): مَنْ أنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.([2])

فرمود: كسى كه با خداوند متعال مونس باشد و او را أنيس خود بداند، از مردم احساس وحشت مى كند.

و علامت و نشانه أنس با خداوند وحشت از مردم است ـ يعنى از غير خدا نهراسيدن و از مردم احتياط و دورى كردن ـ .

3- قالَ(عليه السلام): السَّهَرَ أُلَذُّ الْمَنامِ، وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ.([3])

فرمود: شب زنده دارى، خواب بعد از آن را لذيذ مى گرداند; و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزايد ـ يعنى هر چه انسان كمتر بخوابد بيشتر از خواب لذت مى برد و هر چه كم خوراك باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود ـ .

4- قالَ(عليه السلام): لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إلَيْهِ، فَإنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ.([4])

فرمود: از كسى كه نسبت به او كدورت و كينه دارى، صميّميت و محبّت مجوى.

همچنين از كسى كه نسبت به او بدگمان هستى، نصيحت و موعظه طلب نكن، چون كه ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى باشد.

5- قالَ(عليه السلام): الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إلَى الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ أذَمُّ الاْخْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجيَّةٌ سَيِّئَةٌ.([5])

فرمود: حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد.

تكبّر و خودخواهى جذب كننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.

عُجب و خودبينى مانع تحصيل علم خواهد بود و در نتيجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.

بخيل بودن بدترين اخلاق است; و نيز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.

6- قالَ(عليه السلام): الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.([6])

فرمود: مسخره كردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و كار انسان هاى نادان مى باشد.

7- قالَ(عليه السلام): الدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.([7])

فرمود: دنيا همانند بازارى است كه عدّه اى در آن ـ براى آخرت ـ سود مى برند و عدّه اى ديگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.

8- قالَ(عليه السلام): النّاسُ فِي الدُّنْيا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بِالاْعْمالِ.([8])

فرمود: مردم در دنيا به وسيله ثروت و تجمّلات شهرت مى يابند ولى در آخرت به وسيله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.

9- قالَ(عليه السلام): مُخالَطَةُ الاْشْرارِ تَدُلُّ عَلى شِرارِ مَنْ يُخالِطُهُمْ.([9])

فرمود: همنشين شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستى و شرارت تو خواهد بود.

10- قالَ(عليه السلام): أهْلُ قُمْ وَ أهْلُ آبَةِ مَغْفُورٌ لَهُمْ ، لِزيارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىّ ابْنِ مُوسَى الرِّضا (عليه السلام) بِطُوس، ألا وَ مَنْ زارَهُ فَأصابَهُ فى طَريقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.([10])

فرمود: أهالى قم و أهالى آبه ـ يكى از روستاهاى حوالى ساوه ـ آمرزيده هستند به جهت آن كه جدّم امام رضا (عليه السلام)را در شهر طوس زيارت مى كنند.

و سپس حضرت افزود: هر كه جدّم امام رضا (عليه السلام) را زيارت كند و در مسير راه صدمه و سختى تحمّل كند خداوند آتش را بر بدن او حرام مى گرداند.

11- عَنْ يَعْقُوبِ بْنِ السِّكيتْ، قالَ: سَألْتُ أبَاالْحَسَنِ الْهادي(عليه السلام): ما بالُ الْقُرْآنِ لا يَزْدادُ عَلَى النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إلاّ غَضاضَة؟

قالَ (عليه السلام): إنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمان دُونَ زَمان، وَلالِناس دُونَ ناس، فَهُوَ فى كُلِّ زَمان جَديدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم غَضٌّ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.([11])

يكى از اصحاب حضرت به نام ابن سِكيّت گويد: از امام هادى(عليه السلام)سؤال كردم: چرا قرآن با مرور زمان و زياد خواندن و تكرار، كهنه و مندرس نمى شود; بلكه هميشه حالتى تازه و جديد در آن وجود دارد؟

امام (عليه السلام) فرمود: چون كه خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و يا طايفه اى مخصوص قرار نداده است; بلكه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است، به همين جهت هميشه حالت جديد و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قيامت قابل عمل و اجراء مى باشد.

12- قالَ (عليه السلام): الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِكُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ.([12])

فرمود: غضب و تندى در مقابل آن كسى كه توان مقابله با او را ندارى، علامت عجز و ناتوانى است، ولى در مقابل كسى كه توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است.

13- قالَ(عليه السلام): يَاْتى عَلماءُ شيعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ أهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ.([13])

فرمود: علماء و دانشمندانى كه به فرياد دوستان و پيروان ما برسند و از آن ها رفع مشكل نمايند، روز قيامت در حالى محشور مى شوند كه تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.

14- قالَ(عليه السلام): لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَكْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإنَّهُ حارٌّ فى وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ فى وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِى الاْوقاتِ كُلِّها، جَيِّدٌ عَلى كلِّ حال.([14])

به بعضى از غلامان خود فرمود: بيشتر براى ما بادمجان پخت نمائيد كه در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است; و در تمام دوران سال معتدل مى باشد و در هر حال مفيد است.

15- قالَ(عليه السلام): التَّسْريحُ بِمِشْطِ الْعاجِ يُنْبُتُ الشَّعْرَ فِى الرَّأسِ، وَ يَطْرُدُ الدُّودَ مِنَ الدِّماغِ، وَ يُطْفِىءُ الْمِرارَ، وَ يَتَّقِى اللِّثةَ وَ الْعَمُورَ.([15])

فرمود: شانه كردن موها به وسيله شانه عاج، سبب روئيدن و افزايش مو مى باشد، همچنين سبب نابودى كرم هاى درون سر و مُخ خواهد شد و موجب سلامتى فكّ و لثه ها مى گردد.

16- قالَ(عليه السلام): اُذكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أهْلِكَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ، وَ لا حَبيبٌ يَنْفَعُكَ.([16])

فرمود: بياد آور و فراموش نكن آن حالت و موقعى را كه در ميان جمع اعضاء خانواده و آشنايان قرار مى گيرى و لحظات آخر عمرت سپرى مى شود و هيچ پزشكى و دوستى ـ و ثروتى ـ نمى تواند تو را از آن حالت نجات دهد.

17- قالَ(عليه السلام): إنَّ الْحَرامَ لا يَنْمي، وَإنْ نَمى لا يُبارَكُ فيهِ، وَ ما أَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَى النّارِ.([17])

فرمود: همانا ـ اموال ـ حرام، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احياناً رشد كند و زياد شود بركتى نخواهد داشت و با خوشى مصرف نمى گردد.

و آنچه را از اموال حرام انفاق و كمك كرده باشد أجر و پاداشى برايش نيست و هر مقدارى كه براى بعد از خود به هر عنوان باقى گذارد معاقب مى گردد.

18- قالَ(عليه السلام): اَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.([18])

فرمود: حكمت اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.

19- قالَ(عليه السلام): مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ.([19])

فرمود: هر كه از خود راضى باشد بدگويان او زياد خواهند شد.

20- قالَ(عليه السلام): اَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان.([20])

فرمود: مصيبتى كه بر كسى وارد شود و صبر و تحمّل نمايد، تنها يك ناراحتى است; ولى چنانچه فرياد بزند و جزع كند دو ناراحتى خواهد داشت.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام علیه السلام در بیان دیگران

امام هادی علیه السلام پیوسته تحت نظر حکومتهای جور بود و سعی می شد که آن حضرت با پایگاههای مردمی و افراد جامعه تماس نداشته باشد.  با این حال آن مقدار از فضایل اخلاقی از ایشان بروز نموده که دانشمندان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین آن وجود الهی واداشته است. ابوعبدالله جنیدی از دانشمندان مسلمان می گوید: سوگند به خدا، او بهترین مردم روی زمین و برترین آفریده های الهی است. متوکل در نامه ای که برای امام علیه السلام می نویسد خاطر نشان می کند: میرالمومنین عارف به مقام شماست و حق خویشاوندی را نسبت به شما رعایت می کند و طبق آنچه مصلحت شما و خانواده تان می باشد عمل می کند. (4)
شاگردان امام

بنا براظهار شیخ طوسی، تعداد شاگردان امام هادی علیه السلام بالغ بر 185 نفر بوده است که در میان آنان چهره های برجسته علمی و فقهی فراوانی که دارای تالیفات گوناگونی بودند نیز دیده می شود. در اینجا از برخی شاگردان آن حضرت به طور اختصار یاد می شود:

1- ایوب بن نوح: مردی امین و مورد وثوق بود و درعبادت و تقوا رتبه والایی داشت، چندان که او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او  وکیل امام هادی و امام عسکری علیهما السلام بود. ایوب به هنگام وفات تنها یکصد و پنجاه دینار از خود به جای گذاشت، در حالی که مردم گمان می کردند او پول زیادی دارد.

2- حسن بن راشد: وی از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السلام شمرده می شود و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والایی برخوردار بوده است.

3- حسن بن علی ناصر : شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی علیه السلام شمرده است . وی پدر جد سید مرتضی از سوی مادر است . سید مرتضی در وصف او می گوید : مقام و برتری او در دانش و پارسایی ، و فقه روشنتر از خورشید درخشان است . او بود که اسلام را در "دیلم" نشر داد، بگونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافته و با دعای او به حق بازگشتند . صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده نشود و روشنتر از آن است که پنهان بماند .

4- عبد العظیم حسنی:  وی که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد، از یاران امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است. عبدالعظیم ، مردی پارسا ، وارسته ، دانشمند ، فقیه و مورد اعتماد و وثوق امام دهم بود . ابو حماد رازی می گوید : در سامراء بر امام هادی علیه السلام وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم  ، ایشان فرمود : ای حماد ! هر گاه در ناحیه ای که زندگی می کنی ، مشکلی در امر دین ، برایت پیش آمد از عبد العظیم حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان .

5- عثمان بن سعید : وی در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت ، افتخار شاگردی امام را پیدا نمود. امام هادی علیه السلام در مورد او به احمد بن اسحاق قمی فرمود : عثمان بن سعید ، ثقه و امین من است ، هر چه به شما بگوید از سوی من گفته و هر چه به شما القا کند از ناحیه من القا کرده است.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام هادی و شیعیان ایشان در ایران

اکثر شیعیان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام به این طرف ، لقب"قمی" در آخر اسماء تعدادی از اصحاب ائمه به چشم می خورد. اینها اشعری های عرب تباری بودند که در قم می زیستند. در زمان امام هادی علیه السلام، قم مهمترین مرکز تجمع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه طاهرین وجود داشت. در کنار قم، دو شهر آبه (یا آوه) و کاشان نیز تحت تأثیر تعلمیات شیعی قرار داشته و مردم این شهرها از بینش شیعی مردم قم پیروی می کردند.

مردم قم و آوه ، همچنین برای زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام به مشهد مسافرت می کردند که امام هادی نیز آنها را در قبال این عمل "مغفور لهم" وصف کرده اند.

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

اخلاق حسنه امام

پیشوایان معصوم علیهم السلام انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری هدایت جامعه را به سوی خداوند عهده دار شده اند.

ابه تعبیرامام هادی علیه السلام  در زیارت جامعه کبیره -

معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایت بردباری و حلم، بنیانهای کرامت، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی، پرچمهای پرهیزکاری، نمونه های برتر و حجت های خدا بر جهانیان هستند.

امام هادی علیه السلام همچون نیاکان خود در برابر ناملایمات بردبار بود و تا جایی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزا گویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباری برخورد می کرد. "بریحه" عباسی - که از سوی دستگاه خلافت به سمت امام جماعت مکه و مدینه منصوب شده بود- از امام هادی علیه السلام نزد متوکل شکایت کرد و برای او نوشت: اگر خواهان حفظ مکه و مدینه هستی ، "علی بن محمد" را از این دو شهر بیرون کن زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کرده اند.

متوکل امام را از کنار حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله تبعید نمود. هنگامی که امام از مدینه به سمت سامرا در حرکت بود، بریحه نیز  همراه ایشان بود. در بین راه بریحه به امام گفت: تو خود می دانی که عامل تبعید تو من بودم. سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد خلیفه ببری، تمام درختانت را در مدینه آتش می زنم، خدمتکارانت را می کُشم و چشمه های مزارعت  را کور  می کنم. بدان که این کارها را خواهم کرد. امام علیه السلام در جواب فرمود:

«نزدیک ترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم و من این شکایت را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر او، از بندگانش نخواهم برد» بریحه چون این سخن را از امام شنید، به دامن آن حضرت افتاد،  تضرع کرد و از ایشان تقاضای بخشش نمود. امام فرمود: تو را بخشیدم. (3)

ولادت دهمین خورشید امامت
 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عبادت امامهادي (ع)

امام هادی علیه السلام شب هنگام به پروردگارش روی می آورد و شب را با حالت خضوع به رکوع و سجده سپری می کرد و بین پیشانی نورانی اش و زمین، جز سنگ ریزه و خاک حایلی وجود نداشت. پارسایی و انس با پروردگار، آن چنان نمودی در زندگی امام داشت که در مقام بیان برجستگی و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته اند.

ابن کثیر می نویسد: او عابدی  وارسته و زاهد بود. ایشان کمر همت به عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.

ابن عباد حنبلی نیز می گوید: کان فقیها، اماماً ، متعبدا.
 

سه شنبه 28 مهر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تولد امام جواد (ع)

تولد مبارك امام جواد (ع) نه تنها پايان بخش دلهره هاي شيعيان وافشاي نيت  فرصت طلبان و سود جوياني چون فرقه واقفيه بود، بلكه آغاز فصل نويني از تاريخ ائمه اطهار است .

راويان و تاريخ نگاران شيعه اقوالي را درباره تاريخ تولد حضرت ذكر كرده اند :

1- شيخ كليني در اصول كافي ، شيخ مفيد در ارشاد، رمضان  هجري195

ابن شهر آشوب در مناقب و قتال روضه الواعظين اربلي در كشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان 195 هجري ذكر كرده اند.

2-  قولي 15  رمضان 195 هجري ..

3- شيخ طوسي از احمد بن محمد  عياش در انوار البهيه 10 رجب 195 هجري را روز ولادت حضرت دانسته است.

الكافي ج1 ص492  ،  موسوعه الامام الجواد ج1 ص7و8 . المناقب لابن شهر آشوب ج4 ص379 ، كشف الغمه ج2 ص343و345و362 . بحار الانوار ج50 ص11  ،  مسار الشيعه ص 43 . مصباح المتهجد ص805  ،  الانوار البهيه ص249

برخي تولد حضرت را در شب جمعه و برخي روز جمعه ذكر كرده اند .

در ميان اقوال چهار گانه، فرازي از دعاي ناحيه مقدس ، قول چهارم را تاييد مي نمايد آنجا كه حضرت مي فرمايند:

  " اللهم اني اسئلك بالمولدين في رجب محمدبن علي الثاني و ابنه علي بن محمد المنتخب ."

 

دوشنبه 27 مهر 1388  نظرات : 2 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288516
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom