پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

پيامبر اعظم (ص) در بيان غير مسلمانان

 پيامبر گرامي اسلام (ص) داراي مكارم اخلاقي و خصوصيات بزرگوارانه‌اي است كه از سوي همگان حتي غير مسلمانان نيز مورد ستايش قرار گرفته است. متن حاضر مقاله‌اي از يكي از متخصصان غير مسلمان فلسفه است كه پس از آشنايي‌اش با برخي از خصوصيات رسول اكرم (ص) به رشته تحرير در آورده است.

چكيده:

پيامبر گرامي اسلام (ص) داراي مكارم اخلاقي و خصوصيات بزرگوارانه‌اي است كه از سوي همگان حتي غير مسلمانان نيز مورد ستايش قرار گرفته است. متن حاضر مقاله‌اي از يكي از متخصصان غير مسلمان فلسفه است كه پس از آشنايي‌اش با برخي از خصوصيات رسول اكرم (ص) به رشته تحرير در آورده است.


طبق گفته‌هاي مورخين مسلمان، محمد(ص) در تاريخ 20 آوريل 571 ميلادي در منطقه بياباني عربستان متولد شد. نام او به معني «بسيار ستايش شده» است.

روحيه و پيام والاي محمد(ص) باعث شد، صحراي عربستان از هيچ، به دنيايي جديد با زندگي، فرهنگ، تمدن و حكومتي جديد تبديل شود كه از مراكش تا جزاير هند شرقي امتداد يافت، و بر زندگي مردم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تأثير گذاشت.

هنگامي كه قصد داشتم در مورد محمد (ص)، پيامبر خدا، چيزي بنويسم، در ابتدا ترديد داشتم، آن هم با توجه به اين كه افراد زيادي وجود دارند كه به اديان مختلف مؤمن هستند ولي حتي در ميان پيروان يك دين هم اختلافاتي وجود دارد. با اين كه ممكن است ادعا شود، مذهب امري فردي است ولي نمي‌توان انكار كرد كه دامنه آن تمام جهان ديده و ناديده را در برمي‌گيرد. دين قلب‌ها، جان‌ها و ذهن‌هاي ما را، هم در سطح خودآگاه و هم در سطح ناخودآگاه، تحت تأثير قرار مي‌دهد. اين موضوع زماني اهميت بيشتري پيدا مي‌كند كه ما اعتقاد محكمي به اين موضوع داشته باشيم كه گذشته، حال و آينده توسط ريسماني ظريف و ابريشمي به يكديگر متصل شده‌اند. در اين حالت، مركز ثقل ريسمان دائماً تحت فشار شديد است و از اين نقطه نظر، هر چه كمتر در مورد ساير مذاهب گفته شود، بهتر است.

با اين حال، اين موضوع جنبة ديگري هم دارد. زندگي ما خواه ناخواه با زندگي ساير افراد عجين شده است. ما از يك غذا مي‌خوريم، از يك چشمه مي‌نوشيم و از يك هوا تنفس مي‌كنيم. از اين نقطه نظر، هر فرد بايد سعي كند، تمام مذاهب دنيا را شناخته و زمينه را براي درك متقابل فراهم نمايد.

در عين حال، افكار ما آن گونه كه در ظاهر به نظر مي‌رسد، از هم گسيخته نيست بلكه به شكل اديان بزرگ جهان تبلور يافته‌اند. در اين صورت، اگر قرار است شهروند خوبي براي دنياي خود باشيم، وظيفه داريم حداقل تلاش لازم براي شناخت اديان بزرگ و نظام‌هاي فلسفي نوع بشر را به عمل آوريم.

با اين حال، اين كار بايد با دقت تمام انجام شود. موضوع نوشته من عقايدي مذهبي است كه داراي وجهه تاريخي است و پيامبر آن هم شخصيتي تاريخي دارد. حتي شخصي مانند ويليان ميور، هنگامي كه در مورد قرآن مي‌نويسد، مي‌گويد: «احتمالاً نمي‌توان كتاب ديگري پيدا كرد كه طي 12 قرن چنين خالص و دست‌نخورده باقي مانده باشد.» محمد (ص) نيز شخصيتي تاريخي است كه تمام اعمال او به دقت ثبت و براي نسل‌هاي بعد نگهداري شده است.

اكنون در زماني زندگي مي‌كنيم كه تصوير نادرستي كه قبلاً به دلايل سياسي يا غيره از اسلام ارائه مي‌شد، رنگ باخته است. پروفسور بوان در تاريخ قرون وسطاي كمبريج مي‌نويسد: «شرح اسلام و محمد(ص) به گونه‌اي كه در اروپاي قبل از قرن 19 به رشته تحرير درآمده است، اكنون تنها حكم كنجكاوي‌هاي ادبي را دارد. »

به عنوان مثال، نظريه اسلام و شمشير ديگر چندان در دنياي امروز خريدار ندارد. اين اصل اسلام كه اجباري براي پذيرش دين وجود ندارد، كاملاً شناخته شده است. گيبون، تاريخداني كه شهرت جهاني دارد، مي‌گويد: «اعتقاد خطرناكي كه به پيروان محمد(ص) نسبت داده شده است، اين است كه آنها وظيفه دارند تمام اديان را با شمشير از ميان بردارند.» به گفته اين مورخ، اين اتهام مبنايي جز جهل و تعصب ندارد و توسط قرآن رد شده است؛ و تاريخ فاتحين مسلمان ومدارايي كه آنها با مسيحيان مي‌كردند، اين موضوع را رد مي‌كند. محمد(ص) تنها از طريق قدرت اخلاقي خود به موفقيت دست يافت.

ولي بعدها، آن هم تنها در دفاع از خود، بعد از اين كه تلاش‌هاي مكرر وي براي صلح با مشركين با شكست مواجه شد، شرايط موجود پاي او را به ميدان جنگ باز كرد. ولي پيامبر استراتژي رايج ميادين جنگ را كاملاً تغيير داد. تعداد كل كشته‌ها طي جنگ‌هايي كه در شبه جزيره عربستان و تحت لواي او رخ داد، از چند صد نفر تجاوز نكرد. او حتي در ميدان جنگ هم به اعراب بدوي ياد داد كه در حال جنگ هم نماز جماعت به پا دارند. هنگامي كه در كشاكش جنگ، وقت نماز فرا مي‌رسيد، آنها نماز جماعت را حتي در ميدان هم ترك نمي‌كردند. در حالي كه يك گروه نماز مي‌خواند، گروه ديگر مي‌جنگيدند و سپس جاي خود را عوض مي‌كردند. در تاريخ اعراب، هنگامي كه شتر قبيله‌اي وارد چراگاه قبيله ديگر شد، باعث جنگي 40 ساله گرديد كه روي هم رفته به مرگ 000/70 انسان انجاميد. پيامبر اسلام به آن عرب‌هاي خشن، مدارا و خويشتن‌داري آموخت. پيامبر فضاي ميدان جنگ را تلطيف كرد و به عرب‌ها آموخت، يكديگر را فريب ندهند؛ به عهد و پيمان وفادار باشند؛ از كشتن زنان، كودكان و پيرمردان خودداري كنند؛ از قطع و سوزاندن درختان بپرهيزند؛ و مزاحم كسي كه مشغول عبادت است نشوند. هنگام فتح مكه او در اوج قدرت خود بود. شهري كه دعوت او را رد كرده بود؛ او و پيروانش را شكنجه و تبعيد كرده بود، اكنون در اختيار او بود. براساس قوانين جنگي، او مي‌توانست از آنها انتقام بگيرد، ولي محمد گفت: «امروز از شما انتقام گرفته نمي‌شود و همگي آزاد هستيد». او همچنين گفت: «من هر نوع تمايز و نفرت بين انسان‌ها را زير پا مي‌گذارم.»

او به منظور اتحاد انسان‌ها اجازه جنگ دفاعي را صادر كرد. وقتي به هدف خود رسيد، حتي بدترين دشمنان خود را عفو كرد؛ حتي كسي را كه عموي عزيز او حمزه را كشت، مثله كرد و حتي بخشي از جگرش را به دندان گرفته بود.

اصول برادري جهاني و مساوات انسان‌ها يكي از مهم‌ترين وارد كمك محمد(ص) به ارتقاي اجتماعي بشريت بود. خانم شارو جيني نايدو، در اين مورد مي‌گويد: «اسلام اولين ديني بود كه اصول دمكراسي را رعايت كرد. هنگامي كه مؤمنين روزي پنج بار با صداي مؤذن به مسجد مي‌روند، دمكراسي اسلام بروز مي‌كند. دمكراسي اسلام آنجا مشخص مي‌شود كه روزي پنج‌بار روستايي و سلطان در كنار يكديگر زانو زده و مي‌گويند، خدا از همه بزرگ‌تر است.»

مهاتما گاندي مي‌گويد: «كسي گفته است كه اروپايي‌ها در آفريقاي جنوبي از ظهور اسلام در هراسند؛ همان اسلامي كه اسپانيا را متمدن كرد؛ روشنايي‌ را به مراكش برد؛ و جهانيان را به سوي برادري خواند. اروپايي‌هاي آفريقاي جنوبي از اسلام در هراسند. چون در سرزمين آنها برادري گناه و اسلام به معني برابري با رنگين پوست است، پس ترس آنها كاملاً بجاست.»

هر ساله، طي مراسم حج، جهان شاهد نمايش جهاني اسلام در از بين بردن تفاوت‌هاي نژاد، رنگ و رتبه است. مردم اروپا، آفريقا، عربستان، ايران، هند و چين، در مدينه به عنوان اعضاي يك خانواده به هم مي‌پيوندند. طي مراسم حج، تنها لباسي كه آنها به تن مي‌كنند، دو تكه پارچه سفيد است و در حالي كه سرهاي خود را تراشيده‌اند و اثري از غرور در كسي ديده نمي‌شود، مي‌گويند: «خدايا! من به فرمان تو آمدم؛ هيچ شريكي براي تو نيست و من به سوي تو آمدم.»

به عقيده پروفسور هورگرونج، «ائتلافي كه توسط رسول خدا (ص) بين ملل مختلف بنيان‌گذاري شد، اتحاد بين‌المللي برادري انساني را بر چنان پايه‌هايي استوار ساخت كه توانست راهنماي كشورهاي جهان باشد... حقيقت اين است كه هيچ كشوري در دنيا نمي‌تواند نظيري براي كاري كه اسلام انجام داده است و عبارت است از تحقق عيني اتحاديه ملل، ارائه دهد.»

پپامبر اسلام بهترين شكل حكومت دمكراسي را ارائه داد. خلفايي مانند علي كه داماد پيامبر بود، همانند افرادي عادي در مقابل قاضي حاضر مي‌شدند. ما از رفتاري كه امروز توسط سفيدهاي متمدن با سياهان مي‌شود، اطلاع داريم. وضعيت بلال را در نظر بگيريد كه 14 قرن پيش و در زمان پيامبر، برده‌اي سياه‌پوست بود. وظيفه اذان گفتن، كه در هنگام ظهور اسلام بسيار اهميت داشت، به اين برده سياه واگذار شد. هنگام فتح مكه، هنگامي كه بلال براي گفتن اذان بر بام كعبه، كه مقدس‌ترين مسجد مسلمان است،ايستاده بود،عده‌اي فرياد زدند: «واي بر او كه بر بام كعبه ايستاده است.» در آن هنگام بود كه پيامبر اين آيه را براي اولين بار قرائت كرد: «اي مردم! ما، شما را از يك مرد و زن آفريديم و گرامي‌ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.»

اين آيه باعث چنان استحاله‌اي در آنها شد كه خليفه اسلام دختر خود را به همسري آن غلام سياه در آورد و خليفه دوم عمر، هرگاه او را مي‌ديد، به احترام او از جاي خود برمي‌خاست. به اين دليل است كه گوته، بزرگ‌ترين شاعر آلماني، در مورد قرآن مي‌گويد: «نفوذ عظيم اين كتاب در تمام دوران‌ها باقي خواهد ماند.» جورج برنارد شاونيز مي‌گويد: «تنها ديني كه شانس حكمروايي بر انگلستان و كل اروپا را طي 100 سال آينده دارد، اسلام است.»

سرچارلز ادوارد آرچيبالد هاميلتون مي‌گويد: «اسلام به ما مي‌گويد كه انسان در ذات خود بي‌گناه است. اسلام به ما مي‌گويد كه زن و مرد منشاء مشتركي دارند و داراي استعدادهاي هوشي، معنوي و اخلاقي مشابهي مي‌باشند.»

عرب‌ها اعتقاد داشتند كه هر كس قدرت استفاده از نيزه و شمشير را داشته باشد، وارث خواهد بود، ولي اسلام به دفاع از جنس ضعيف‌تر پرداخت و براي زنان حقي از ارث در نظر گرفت. اين دين قرن‌ها پيش حق مالكيت زنان را به رسميت شناخت در حالي كه 12 قرن بعد، در انگلستان سال 1881 بود كه اين اصل مترقي اسلام به مورد اجرا در آمد و زن‌ها، براساس قانون زنان متأهل، حق مالكيت پيدا كردند. پيامبر اسلام قرن‌ها قبل اعلام كرده بود كه «زن‌ها نيمه دوم مردها هستند. حقوق زن‌ها مقدس است. مراقب احقاق حق زن‌ها باشيد.»

اسلام تا آنجا كه سياست و اقتصاد بر رفتار انسان‌ها تأثير مي‌گذارد، اصول بسيار مهمي را براي زندگي اقتصادي انسان‌ها ارائه كرده است. براساس نظر پروفسور ماسينيون، اسلام همواره به شخصيت‌سازي كه اساس بناي تمدن‌هاست، توجه داشته است. اين موضوع توسط قانون ارث، نهاد خيريه‌اي به نام زكات، و نيز از طريق غيرقانوني دانستن برخي اعمال اقتصادي مانند انحصار، ربا و احتكار در اسلام دنبال شده است. قمار حرام است. از نظر اسلام، كمك به ايجاد مدارس، مكان‌هاي عبادي، بيمارستان‌ها، حفر چاه‌ها و تأسيس دارالايتام از مهم‌ترين و با ارزش‌ترين اعمال است. گفته مي‌شود، اولين بار در اثر تعاليم پيامبر اسلام بود كه دارالايتام افتتاح شد. كارلايل در مورد محمد(ص) مي‌گويد: «صداي انسانيت، ترحم و برابري از درون او به گوش مي‌رسد.»

به گفته يك مورخ، معيارهاي عظمت هر فرد عبارت است از اين كه: آيا او نسبت به هم عصران خود برتري داشته است؟ آيا آن قدر عظمت داشته است كه از استانداردهاي زمان خود فراتر رود؟ آيا ميراث جاوداني براي جهان باقي گذاشته است؟ تجلي دو مورد آخر در رابطه با محمد (ص) قبلاً ذكر شده است.

و اما در رابطه با مورد اول: آيا پيامبر اسلام نسبت به معاصران خود برتري داشت؟ سوابق تاريخي نشان مي­دهد كه هم دشمنان و هم دوستان معاصر محمد(ص)، خصوصيات متعالي، صداقت بي­نقص، فضايل، صميميت و قابل اعتماد بودن پيامبر اسلام را در تام زمينه­هاي فعاليت بشري به رسميت شناخته‌اند. حتي يهوديان و افرادي كه به او ايمان نياوردند، حكميت او را براي حل مناقشات فردي خود مي­پذيرفتند. حتي افرادي كه به او ايمان نياوردند، چاره­اي نداشتند جز آنكه بگويند: «اي محمد! ما تو را دروغگو نمي­دانيم ولي كسي را كه به تو كتاب داده است و تو را پيامبر قرار داده است، قبول نداريم.» آنها با تصور ديوانه شدن محمد(ص) سعي كردند با استفاده از خشونت او را درمان كنند، ولي آنها متوجه شدند كه نوري واقعي در وجود او زبانه مي­كشد. نكته جالب اين است كه تمامي بستگان نزديك، عموزاده عزيز و دوستان صميمي وي كه از نزديك با محمد (ص) آشنا بودند، همگي به الهي بودن پيام وي ايمان داشتند. اگر آن زن­ها و مردها، كه همگي باهوش، نجيب و باسواد بودند، كوچك­ترين ترديدي در مورد صداقت محمد(ص) داشتند، بدون شك تلاش او براي ايجاد اصلاحات اجتماعي، از پيش محكوم به شكست بود. برعكس، ياران صديق او چنان به وي وفادار بودند كه حتي شيوه زندگي خود را از پيامبر الهي مي­گرفتند. آنها به خاطر او تمام خطرها را به جان خريدند؛ از او اطاعت كردند و حتي بدترين شكنجه­هايي كه گاهي اوقات به مرگشان مي­انجاميد، به او وفادار بودند. آيا اگر متوجه كوچك­ترين لغزشي در محمد(ص) مي­شدند، اين گونه رفتار مي­كردند؟

تاريخ اسلام بيانگر رفتار بي­رحمانه­اي است كه در مورد زن­ها و مردهاي مسلمان اعمال مي­شد: سميّه، زني بي­گناه، با نيزه قطعه قطعه مي­شود. پاهاي ياسر را به دو شتر بسته و در جهت مخالف حركت مي­دهند. خباب ابن حارث را وادار كردند، روي بستري از زغال­هاي سوزان دراز بكشد، در حالي كه پاهاي خود را بر روي سينه او گذاشته بودند تا نتواند تكان بخورد و چربي زير پوستش آب شود. خبان ابن عدي را قطعه قطعه كردند. در اثناي شكنجه از او پرسيندند، آيا دوست نداشت در خانه با زن و فرزندان بود و محمد(ص) به جاي او كشته مي‌شد؟ او فرياد زد،حاضر است جان خود و زن و فرزندانش را فداي محمد(ص) كند. آيا اين ميزان ايمان و اعتقاد در ميان پيروان محمد(ص) بهترين دليل بر راست­گويي وي و اعتقاد عميق او به رسالت خود نبود.

مردان و زنان پيرو او از بهترين­هاي مكه و مرداني داراي مقام و ثروت و نيز از ميان خويشاوندان محمد(ص) بودند.

به گفته دائره­المعارف بريتانيا: «محمد(ص) موفق­ترين پيامبر و شخصيت ديني بود.» اين موفقيت تصادفي نبود بلكه ناشي از شخصيت تحسين برانگيز و ارزش­هاي فردي او بود. شخصيت محمد(ص) از پيچيده­ترين ويژگي­هاي اوست. تنها با يك نگاه مي­توان ديد كه محمد پيامبر، فرمانده نظامي، فرمانروا، جنگجو، تاجر، واعظ، حكيم، سياست­مددار، خطيب، مصلح، پناهگاه ايتام، پشتيبان بردگان، حامي زنان، قانون­گذار، قاضي و قديس است. يتيم بودن بدترين بدبختي روي زمين است و او زندگي خود را اين­گونه آغاز كرد. در سير تحول خود از يك كودك يتيم، تا فراري تحت تعقيب، تا حاكم روحاني و زميني و در جريان تمام وسوسه­ها و اغواگري­ها، او از آتش آلودگي به دنيا، سالم بيرون آمد تا الگويي براي هر انسان باشد. موفقيت­هاي او تنها محدود به يك جنبه زندگي نيست بلكه شامل تمام شرايط انساني است.

اگر بزرگي به معني پاكسازي يك ملت كه در منجلاب وحشيگري و ظلمت مطلق فرورفته است باشد، شخصيت پويايي كه توانسته باشد چنين كاري انجام دهد و امتي را از حضيضي كه قوم عرب در آن گرفتار بود نجات دهد و آنها را به مكاني رهنمون شود كه پرچمدار تمدن گردند، به راستي مستحق بزرگي است. اگر بزرگي يعني متحد كردن جوامع متفوق از طريق پاكدامني و برادري، باز هم بزرگي مستحق پيامبر صحراست. اگر بزرگي به معني زدودن زنگ تعصبات و خرافات كور باشد، پيامبر اسلام اين كار را براي ميليون­ها نفر انجام داده است. اگر بزرگي به معني نشان دادن معيارهاي والاي اخلاقي است، محمد از نظر دوست و دشمن به عنوان امين و صديق شناخته شده است. اگر يك فاتح فرد بزرگي است، در اينجا يتيمي را مي­بينيم كه فرمانرواي عربستان شد و امپراتوري بزرگي را بنا نهاد كه 14 قرن دوام آورده است. اگر معيار بزرگي يك رهبر، ميزان وفاداري به اوست، نام محمد(ص) هنوز قلوب ميليون­ها نفر را در سراسر جهان مي­ربايد.

او فلسفه را در مدارس آتن و رم، ايران، هند يا چين نخوانده بود. با اين حال، او كاشف عالي­ترين حقايقي است كه براي بشر ارزش ابدي دارد. او كه بي­­سواد بود با چنان بلاغت و احساسي سخن مي­گفت كه اشك مخاطبان را جاري مي­كرد. او كه يتيم به دنيا آمد و از تنعمات دنيوي بي­بهره بود، مورد علاقه همگان قرار گرفت. مرداني كه از نبوغ سخنراني و خطابه برخوردار باشند، اندكند. دكارت يكي از كامل­ترين نمونه­هاي خطبا بود. هيتلر در جايي گفته است: «يك نظريه­پرداز بزرگ الزاماً رهبر بزرگي نيست. در حالي كه يك سازمان دهنده، هميشه رهبر بزرگي است. به اين دليل كه رهبري به معني توان به حركت در آوردن توده­هاي مردم است. استعدادهايي كه مولد ايده­ها هستند، داراي توان رهبري نيستند. ولي جمع شدن نظريه­پرداز، سازمان­دهنده و رهبر در يك فرد از نادرترين پديده­هاي تاريخ بشري است.» به اين ترتيب، پيامبر اسلام يكي از نادرترين پديده­هاي خلقت بوده است.

عالي­جناب بوسورث اسميت مي­گويد: «اگر در زمين مردي باشد كه بتواند ادعا كند از طرف خداوند فرمان رانده است، او محمد(ص) است؛ چون او تمام قدرت را بدون ابزار آن و بدون حاميان معمول، در اختيار داشت. او اهميتي به زرق و برق قدرت نمي­داد. سادگي زندگي خصوصي او، در راستاي زندگي عمومي او بود.»

با فتح مكه، بيش از يك ميليون مايل مربع سرزمين در اختيار او بود. با اين حال او همچنان كفش­هايش را خود تعمير مي­كرد؛ لباس­هاي خود را همچنان از پشم خشن انتخاب مي­كرد؛ خود شير بزها را مي­دوشيد؛ اجاق را تميز مي­كرد؛ آتش را روشن و به امور معمولي خانواده رسيدگي مي­كرد. خوراك او خرما و آب بود. برخي اوقات چندين شب خانواده او چيزي براي خوردن نداشت. تشك او از برگ درختان خرما تهيه شده بود و اكثر شب­ها را به عبادت مي‌ايستاد. او با تضرع و زاري از خداوند درخواست مي­كرد، قدرت كافي براي عمل به وظايف را به او اعطا كند. هنگامي كه از دنيا رفت، تنها دارايي كه از خود باقي گذاشت، چند سكه بود كه بخشي از آن بابت بدهي­هاي وي پرداخت شد و بقيه به مستمندان انفاق گرديد. لباس­هايي كه او هنگام مرگ به تن داشت، پر از وصله بود.

پيامير خدا با تغيير شرايط، تغيير نكرد. چه در هنگام شكست و چه در پيروزي، در قدرت و ضعف، او همان مرد بود با همان شخصيت، صداقت محمد(ص) با هيچ معياري قابل قياس نبود. او انسان بود. همدلي انساني و عشق به انسان­ها تا اعماق جانش ريشه دوانده بود.

در وجود او اثري از غرور و تكبر نبود. چه نامي مي­توان روي او گذاشت، جز بنده و رسول خدا. او پيامبري بود مانند تمام پيامبران در تمام دنيا كه شما برخي از آنها را مي­دانيد و بقيه را نمي­شناسيد. در صورتي كه فردي به يك نفر از آنها نيز ايمان نداشته باشد، نمي­توند مسلمان باشد.

به گفته يك محقق غربي: «با توجه به احترامي كه پيروانش به او مي­گذاشتند، اصلي­ترين معجزه محمد(ص) اين بود كه او هرگز ادعا نكرد، قدرت آوردن معجزات را [بدون اذن الهي] دارد.» او معجزاتي انجام داد، ولي نه براي پيشبرد دين خود بلكه براي نشان دادن قدرت خدا. او هيچ گنجي در زمين و آسمان نداشت. او هرگز ادعاي اطلاع از آينده را [بدون اذن الهي] نداشت. اين موضوع در زماني بود كه مردم به معجزات عادت داشتند.

او پيروان خود را به مطالعه طبيعت و قوانين آن فراخواند. قرآن مي­گويد: «خداون آسمان­هان و زمين و هرچه را كه بين آنهاست، بيهوده خلق نكرده است. او همه آنها را براساس حق خلق كرده است؛ ولي بسياري از مردمان نمي­دانند.»

دنيا يك توهم يا عاري از هدف نيست. دنيا براساس حق خلق شده است. تعداد آياتي از قرآن كه انسان را به تدبر در عالم مي­خوانند، چند برابر آياتي است كه امر به نماز، روزه يا حج مي­كنند.

ايجاد روحيه علمي، ناشي از تعليمات محمد(ص) پيامبر خدا بود. قرآن مي­گويد كه خدا انسان را براي عبادت خلق كرده است؛ ولي عبادت معاني متفاوتي دارد. عبادت خدا محدود به نماز نيست؛ ولي هر كاري كه با نيت رضايت خدا انجام شود و در جهت منافع بشر باشد، عبادت تلقي مي­شود. همچنين قرآن زندگي و كار براي آن را مقدس مي­داند، به شرطي كه با صداقت، عدالت و خلوص نيت انجام شود. قرآن مي­گويد، اگر از چيزهاي پاك تناول كنيد و خدا را شكر نماييد، او را عبادت كرده­ايد. حديثي از پيامبر نقل شده است كه مي­گويد: «كسي كه به تمناي قلب خود پاسخ دهد، خدا به او پاداش مي­دهد، به شرطي كه از روش­هاي مجاز استفاده كند.» شنونده­اي گفت: «اي رسول خدا، در اين صورت، او تنها به هواي نفس خود عمل كرده است.» در پاسخ شنيد: «اگر از شيوه­اي نامناسب استفاده كند، به شدت تنبيه خواهد شد، ولي در غير اين صورت چرا بايد به دليل انجام كار درست تنبيه شود.»

اين مفهومي جديد از دين است كه علاوه بر توجه به معنويات، به بهبود زندگي دنيوي نيز مي­انديشد. تأثير اين انديشه بر روابط انساني، قدرت عظيمي كه بر روي توده­هاي مردم دارد، تفسير جديدي كه از تكليف ارائه مي­دهد، و نيز مناسب بودن آن هم براي افراد جاهل و هم دانشمندان، يكي از آموزه­هاي پيامبر اسلام است.

ولي بايد در نظر داشت كه تأكيد بر اعمال صالح، به معني قرباني كردن ايمان نيست. در حالي كه مكاتب مختلفي وجود دارد كه برخي عمل را به مسلخ ايمان و برخي ايمان را به مسلخ عمل مي­برند اسلام مبتني بر عمل صالح و ايمان قلبي است. در اسلام، هدف به اندازه وسيله و وسيله به اندازه هدف ارزش دارد. به گفته قرآن، افرادي كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مي­دهند، وارد بهشت خواهند شد. افرادي كه ايمان دارند ولي عمل نمي­كنند، جايي در اسلام ندارند. همچنين ايمان با عمل نادرست مغايرت دارد. قانون الهي يعني قانون تلاش.

قرآن در رابطه با موقعيت انسان در جهان مي­گويد: «خداوند هر آنچه را كه در زمين و آسمان است، مسخر شما گردانيده است. شما بر زمين و آسمان برتري داريد.»

و در رابطه با خدا، قرآن مي­گويد: راي انسان، خداوند توانايي­هاي عالي به تو داده است و مرگ و زندگي را خلق كرده است تا شما را آزمايش كند و ببيند، كدام يك از شما عمل صالح انجام مي­دهيد و كدام يك از راه راست منحرف مي­شويد.»

هر انساني علي­رغم برخورداري از اراده آزاد، تحت قيود مشخصي نيز قرار دارد. خدا در قرآن مي­گويد، اراده او بر اين تعلق گرفته است كه هر انساني را در شرايطي كه براي او مناسب تشخيص مي­دهد، خلق كند. به گفته خداوند، او شيوه خاصي براي امتحان هر انسان دارد. «شما همواره در حال امتحان شدن هستيد. در صورتي كه براساس دستورات خدا زندگي كنيد و بميريد، شما در راه خدا مرده­ايد.» قرآن به انسان مي­گويد كه زندگي اين دنيا را انتهاي حيات انسان فرض نكند. چون زندگي جاويدان بعد از مرگ شروع مي­شود.

به گفته اسلام، كساني كه موقعيت­هاي دنيا را هدف قرار مي­دهند، عاقبت عمل خود را خواهند ديد و سرانجام اعمال خود را مشاهده خواهند كرد. اسلام از انسان مي­خواهد كه با خواهش­هاي نفس اماره مقابله كند و به جايي برسد كه نفس لوامه بيدار شده و به دنبال كمال روحي باشد.

به گفته قرآن: «اي نفس آرام و مطمئن، بازگرد به سوي پروردگارت، در حالي كه تو از او راضي هستي و او نيز از تو راضي است. بنابراين، در صف بندگان من درآي و در بهشت من جاي گزين.»

از نظر اسلام، اين هدف اصلي انسان است؛ يعني از يك طرف، تبديل شدن به ارباب كائنات، و از طرف ديگر، رسيدن به آرامش در سايه پروردگار خود. در اين مرحله، عشق خدا خوراك روح انسان و چشمه حيات، منبع نوشيدني اوست. غم و شكست بر او چيره نخواهد و موفقيت باعث غرور او نخواهد گرديد.

كشورهاي غربي سعي مي­كنند ارباب جهان شوند ولي روح آنها هنوز به آرامش و طمأنينه نرسيده است.

توماس كارلايل، تحت تأثير فلسفه زندگي در اسلام مي­گويد: «اسلام يعني تسليم شدن در برابر خداوند، يعني تمام قدرت ما وامدار تسليم در برابر اوست. هرچه او با ما مي­كند و هر چه به سوي ما مي­فرستد، حتي اگر مرگ يا بدتر از آن باشد، خير است و براي ما بهترين گزينه. ما خود را به خدا مي­سپاريم.»

همين نويسنده ادامه مي­دهد: «به گفته گوته، اگر اسلام اين است، آيا ما همگي مسلمان هستيم.»

خود كارلايل به پرسش گوته پاسخ مي­دهد و مي­گويد: «بله، هر يك از ما كه زندگي اخلاقي دارد، اين­گونه زندگي مي­كند. اين بالاترين درجه خردمندي است كه از آسمان بر زمين آمده است.»
منبع: نشريه اسلام و دنياي جديد (Islam and modern age)

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر(ص) اسوه پايداري در راه دين

اين نوشتار بر آن است تا گوشه اي از تلاش ها و زحمات فراوان آن حضرت را در راه هدايت عموم از ديدگاه آيات قران كريم به تصوير كشد. اميد آنكه پندي براي مسلمانان و درسي براي مبلغان دين باشد.


مقدّمه

در ميان منصب هاي اجتماعي، هيچ يك به اندازه مقام هدايت و رهبري افراد ارزشمندتر و در عين حال سنگين تر و مشكل تر نيست و تا فردي داراي مجموعه اي از كمالات و سجاياي انساني و محاسن اخلاقي نباشد شايستگي اين مقام را ندارد. رهبر جامعه بايد داراي خصلت هاي نيك باشد تا در هر زمان مناسب بتواند از آنها بهره گيرد. رهبري حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) به دليل جهاني بودن و نيز ختم پيامبري به ايشان با دشواري هاي فراواني همراه بود. اقوامي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) هدايت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ، تمدّن، اخلاق و بينش در يك سطح نبودند; مسئله اي كه باعث بروز مشكلات فراواني براي آن حضرت در راه تبليغ دين اسلام شد. خداوند براي پيروزي بر اين سختي ها، او را با استعدادهاي فراوان كه مظهر مجموعه اي از كمالات انساني بود، آفريد و پس از چهل سال تربيت زيرنظر بزرگ ترين فرشته الهي، براي رهبري برگزيد.1 رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) تلاش هاي فراواني در اين راه انجام داد، سختي ها و مشكلات بسياري را تحمل كرد و يك لحظه از پاي ننشست و با اخلاق نيكوي خويش مردم را به اسلام و ايمان دعوت نمود. اين نوشتار بر آن است تا گوشه اي از تلاش ها و زحمات فراوان آن حضرت را در راه هدايت عموم از ديدگاه آيات قران كريم به تصوير كشد. اميد آنكه پندي براي مسلمانان و درسي براي مبلغان دين باشد.

تلاش در راه هدف

از آن رو كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) علاقه وافري به هدايت عموم و حتي مشركان داشت، كوشش فراوان نمود تا با هر وسيله ممكن آنان را به صف مؤمنان بكشاند، اما بسياري اسلام را نپذيرفتند كه اين باعث شد روح پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) از گمراهي و لجاجت آنان سخت آزرده شود. از اين رو، خداوند براي دلداري به آن حضرت مي فرمايد: (وَ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَة وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ)(انعام: 35); اگر رويگرداني مشركان بر تو سخت و سنگين است، چنانچه مي تواني نقبي (سوراخي) در زمين بزني و يا با نردبان به آسمان رفته، به جستوجو بپردازي تا معجزه اي تهيه كني كه آنان را بر ايمان مضطر و بي اختيار سازد، اين كار را بكن. اما اين گونه ايمان را خداوند از بندگان نخواسته، بلكه ايمان اختياري و با ميل و رغبت را خواسته است. بدين روي، خداوند معجزه اي كه مردم را مجبور بر ايمان سازد، نيافريده است، وگرنه خود مي توانست با چنين كاري تمام مردم را وادار به ايمان سازد.

خداوند با اين جمله به پيامبر مي فهماند كه هيچ گونه كوتاهي در برنامه تعليمات و دعوت او وجود نداشته، آن حضرت با اراده قوي و با تكاپوي بسيار، مردم را به اسلام دعوت كرده است. اگر آنان نپذيرفتند اشكال از خودشان بود كه تصميم گرفته بودند پذيراي حق نباشند.2 خداوند در آيه 2 سوره «طه» رسول خود را از برگزيدن شيوه سخت و پررنج براي هدايت مردم و ابلاغ قرآن برحذر مي دارد: (مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي); ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتي.

«تشقي» از «شقاوه» به معناي شدت و دشواري است. توصيه خداوند به پيامبر(صلي الله عليه وآله)مبني بر سختي نكشيدن و عدم انتخاب شيوه پر رنج و زحمت، نشان از تلاش طاقت فرساي او در راه هدايت مردم دارد.3

حضرت علي(عليه السلام) درباره كوشش پيامبر نسبت به راهنمايي مردم مي فرمايد: «خداوندا، شريف ترين درودهايت را به همراه بالنده ترين بركاتت بر محمّد ـ بنده و رسول خويش ـ مقرّر فرما كه سلسله بعثت را حلقه آخرين بود، و با شكستن بن بست ها، آغازگر راهي نوين. حق را با آهنگ حق اعلام كرد، نيروهاي سپاه باطل را به واپس راند و هياهوي دروغ و فريب را فرو نشاند. بار سنگين رسالت را به گونه اي در خور به دوش كشيد، در انجام فرمان تو ثابت قدم و در راه خشنودي بيشتر تو پويا بود، بي آنكه گام هاي استوارش به سستي گرايد، يا در اراده آهنينش اندك ترديدي راه يابد. وحي تو را به گوش جان شنوا بود. حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود، در اجراي فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براي جاهلان روشن ساخت.»4

آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايد: «محمد(صلي الله عليه وآله)طبيبي سيّار براي بيماران است كه مرهم هاي شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته است. براي شفاي قلب هاي كور و گوش هاي ناشنوا و زبان هاي لال، آماده و با داروي خود در پي يافتن بيماران فراموش شده است.»5

رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) پزشكي است كه خود به سراغ بيماران روحي و معنوي مي رود، نه اينكه منتظر باشد تا مريض به مطب او سر بزند، اگر بداند در قبيله اي دوردست فردي قابل هدايت است، مشتاقانه به سويش رفته، او را راهنمايي مي كند.

حضرت علي(عليه السلام) درباره مشكلات رسالت پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: «... شهادت مي دهم كه محمد(صلي الله عليه وآله)بنده و فرستاده اوست كه در راه رضايت حق، در كام هرگونه سختي فرو رفت و جام مشكلات و ناگواري ها را جرعه جرعه سر كشيد. روزگاري، خويشاوندان او به دورويي و دشمني پرداختند و بيگانگان در كينه توزي و دشمني با او متحد شدند. اعراب براي نبرد با پيامبر عنان گسيخته و با تازيانه ها بر مركب ها مي نواختند و از هر سو گرد مي آمدند و از دورترين نقطه ها و فراموش شده ترين سرزمين ها، دشمني خود را بر پيامبر فرود آوردند.»6

شرح صدر پيامبر(صلي الله عليه وآله)

خداوند گاهي برخي از نعمت هاي فراواني را كه در اختيار رسول خود قرار داده بر مي شمارد. يكي از آنها شرح صدر و بزرگي روح اوست: (أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ)(شرح: 1); آيا براي تو سينه ات را نگشاده ايم؟

شرح صدر به معناي گسترش سينه به وسيله نور الهي است كه با آن، روح و فكر پيامبر(صلي الله عليه وآله) گسترش يافته، در برابر سختي ها و لجاجت افراد بردبار مي شود.

هيچ پيامبر و رهبري بدون شرح صدر نمي تواند با مشكلات روبه رو شود، و آنكه رسالتش از همه بزرگ تر است، شرح صدرش نيز بايد بيشتر باشد تا طوفان هاي حوادث نتواند آرامش روح او را بر هم زند و سختي هاي فراروي مسلمانان او را به زانو در نياورد و كارشكني هاي دشمن او را مأيوس نسازد. بنابراين، اگر كسي حالات رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را به صورت دقيق مطالعه كند و ميزان شرح صدر آن حضرت را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمر گرامي اش بنگرد كه چگونه به عالي ترين وجه مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت و وظايف خود را در اين راه به خوبي به انجام رسانيد، يقين مي كند كه اين امر از راه هاي عادي ممكن نيست، بلكه تأييدي الهي و عنايتي ويژه از طرف خداوند همراه آن بوده است.7

اگر اين عنايت ويژه الهي، آن حضرت را همراهي نمي كرد، در دوران آغازين رسالت كه با سختي ها و دشواري هاي فراوان همراه بود، رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)قادر به انجام رسالت جهاني خويش نبود. اما خداوند روح آن حضرت را چنان بزرگ قرار داد كه تمام اين سختي ها را با شادابي تحمل مي كرد. اگر هم گاهي از ايمان نياوردن مشركان و يا ناداني همراهان سخت ناراحت و اندوهگين مي شد، غم او براي خدا بود و هيچ گاه در اراده پولادين او تأثيري نداشت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در برابر هوس ها، وسوسه ها و جاذبه هاي رنگارنگ دنيايي ـ كه پيشوايان بي شماري را به درّه ژرف خودكامكي و حق كشي پرتاب كرده است ـ و نيز در برابر كارشكني ها و سرسختي ها و نقشه هاي شيطاني دشمنان، قهرمان راستين شكيبايي و بردباري و پايداري بود. همان گونه كه او بر پايداري و شكيبايي در ابلاغ دين و توحيد فرمان يافته است، ديگر افراد مؤمن نيز بايد چنين باشند و در برابر سختي ها و مشكلات بردباري پيشه كنند: (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) (هود: 112); پس همان گونه كه دستور يافته اي ايستادگي كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مي دهيد بيناست.

خداوند در آيه 61 سوره توبه، پيامبر(صلي الله عليه وآله)را به سبب سعه صدر و گوش دادن به سخنان مردم مي ستايد: (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ); و از ايشان كساني هستند كه پيامبر را آزار مي دهند و مي گويند: او زودباور است. بگو: گوش خوبي براي شماست، به خدا ايمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور مي كند و براي كساني از شما كه ايمان آورده اند، رحمتي است و كساني كه پيامبر خدا را آزار مي رسانند عذابي پردرد [در پيش] خواهند داشت.

برخي منافقان پيوسته رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را آزار و اذيت مي كردند و آن حضرت را به دليل اينكه به تمام سخنان افراد گوش مي دهد و همه را باور مي كند، فردي خوش باور معرفي مي كردند. اما خداوند اين امر را خصلتي نيك و پسنديده براي پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي داند كه نشان از شكيبايي و سعه صدر كامل آن حضرت دارد. يك رهبر مهربان و دلسوز و در عين حال، آگاه به تمام مسائل، لازم است نهايت لطف و محبت را نسبت به افراد جامعه داشته باشد و عذر آنان را بپذيرد و در مورد عيوب آنان پرده پوشي كند. خداوند در ادامه آيه مزبور مي فرمايد: اين كار به نفع شماست; زيرا با آشكار نكردن عيوب، آبروي شما حفظ شده و عواطفتان جريحه دار نمي شود.

استواري دل پيامبر(صلي الله عليه وآله)

در بيان قرآن، شناخت سيره انبيا و سرگذشت امت ها مايه آرامش قلب مربيان بعدي مي باشد. از اين رو، خداوند به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: (وَكُـلا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ)(هود: 120); و هر يك از سرگذشت هاي پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مي كنيم چيزي است كه دلت را بدان استوار مي گردانيم. ما سرگذشت هاي گوناگون پيامبران را براي تو بيان كرديم تا دل تو را محكم و اراده ات را قوي و ثابت گردانيم; زيرا دل ها با ياد خدا آرامش مي يابد، و ياد خدا همواره با ياد اولياي او ظهور مي كند.

مخالفت هاي بي رحمانه و سرسختانه دشمنان لجوج، خواه ناخواه در قلب پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)ـ كه از جنس بشر بود ـ اثر مي گذاشت، اما براي اينكه هرگز كمترين گرد و غبار نااميدي بر دل او ننشيند و اراده آهنينش از مخالفت ها و كارشكني ها به سستي نگرايد، خداوند داستان هاي پيامبران و سختي كار آنان و مقاومت هايشان در برابر اقوام لجوج و پيروزي آنها را يكي پس از ديگري شرح مي دهد تا روح پيامبر(صلي الله عليه وآله)و مؤمناني كه دوشادوش او در اين پيكار بزرگ شركت دارند هر روز قوي تر گردد، و با نشاط به مبارزه برخيزند.

فرمان به صبر و ياد خدا

دعوت مردم به سوي حق، ارشاد و راهنمايي آنان، حركت دادن افراد به سوي خدا و در نهايت، تبليغ دين، امري بس مشكل است; زيرا بشر را از خودخواهي، خودپرستي و نفع پرستي رهانيدن و به حق و حقيقت پرستي رساندن سخت است.

در اين ره انبيا چون ساربانند
دليل و رهنماي كاروانند
وز ايشان سيّد ما گشته سالار
همو اول همو آخر در اين كار
مقام دل گشايش جمع جمع است
جمال جان فزايش شمع جمع است
شده او پيش و دل ها جمله در پي
گرفته دست جان ها دامن وي.8
از طرفي، تبليغ دين بايد به گونه اي صورت گيرد كه معارف و حقايق دين از حد گوش و چشم گذشته، به عقل و فكر انسان ها برسد; يعني گوينده مطلبش را به صورتي بيان كند تا در عقل ها نفوذ كند و عقل آن را بپذيرد; كاري كه انجام آن بسيار مشكل است. پيامبران علاوه بر اينكه پيام را با حكمت و موعظه حسنه به عقل افراد مي رسانند، آن را به دل انسان ها نفوذ مي دهند; يعني سخن را به گونه اي روشن بيان مي كنند تا در عمق روح بشر وارد شود و تمام احساسات و وجود او را در اختيار بگيرد. كسي كه مريد پيامبري شد و به او ايمان آورد، سراسر وجودش وابسته به او مي شود، از اين رو، زود سخنان پيامبران را مي پذيرد و به آن جامه عمل مي پوشاند.9

خداوند در آغاز بعثت، پيامبران را از عهده دار شدن مسئوليتي سنگين آگاه مي سازد: (إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلا ثَقِيلا) (مزمّل: 5); در حقيقت، ما به زودي بر تو گفتاري گرانبار القا مي كنيم. اين كلام سنگين قرآن كريم بيان كننده رسالت جهاني آن حضرت است كه بايد پيام الهي را به عقل و دل مردم برساند. انجام چنين رسالت خطيري بدون روح مقاوم و صبور و شكيبا، امكان پذير نيست، از اين رو، خداوند در آيات متعددي آن حضرت را به صبر و شكيبايي امر فرموده است.10 براي نمونه، در آيه 127 سوره نحل مي فرمايد: (وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَ لاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْق مِّمَّا يَمْكُرُونَ); و صبر كن و صبر تو جز به [توفيق] خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ مي كنند دل تنگ مدار.

اي رسول ما، در برابر تمام سختي ها كه از جنگ و دشمن به تو مي رسد شكيبا باش و صبرت تنها براي خداوند باشد، نه چشمداشت از ديگران. اگر تمام زحمات تو در راه تبليغ دين و دعوت به سوي خداوند براي افرادي سود بخشيد، مأيوس و دلسرد نشو و بي تابي مكن، بلكه با حوصله و خونسردي همچنان به هدايت امت خويش ادامه بده و بر ايمان نياوردن آنان ناراحت نباش. حزن و اندوهي كه از لجاحت برخي افراد كافر و مشرك، به وجود مي آيد ممكن است يكي از اين دو اثر را در انسان داشته باشد: 1. او را براي هميشه دلسرد و از ايمان آوردن انسان ها نااميد سازد; 2. او را به بي حوصلگي در كارها وادارد. خداوند در آيه مزبور از اندوه نسبت به هر دو نهي كرده است. گويا خداوند به رسول خود مي فرمايد: با شادابي تمام و حوصله فراوان كار خود را ادامه بده و مبادا به خاطر طرح و نقشه ها و توطئه هاي دشمنان سينه ات تنگي كند، كه ما پشتيبان و ياور تو هستيم.

خداوند براي بالا بردن سطح توانايي و بردباري رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در برابر لجاجت مشركان و سرسختي آنان، خطاب به آن حضرت مي فرمايد: (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ.) (حجر: 97 و 98)

ما مي دانيم كه تبليغات سوء و استهزاي مشركان سينه تو را تنگ و نارحت مي سازد، روح لطيف و قلب حساس تو نمي تواند در برابر بدگويي هاي آنان ساكت بنشيند و سخنان كفرآميز آنان را تحمل كند. به همين دليل، دلتنگ و اندوهگين مي شوي. براي بر طرف شدن ناراحتي هاي برخاسته از رسالت و مخالفت هاي دشمنان، از ياد خداوند استمداد جو و به تسبيح پروردگارت بپرداز و در برابر ذات پاكش عبادت و سجده به جاي آور كه ذكر خداوند برطرف كننده نگراني ها و اندوه ها و تقويت كننده روحيه پايداري و موجب آرامش است.

هر چند خطاب آيه به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) است، ولي عموم آن شامل همه افراد مي شود. هر كس مي خواهد در برابر سختي ها مقاوم باشد و در برابر سخنان نارواي ديگران، آرامش خود را از دست ندهد و با شور و هيجان به وظيفه خود عمل كند، هميشه با عبادت و تسبيح، به ياد خدا باشد و او را حاضر و ناظر بر كردار خويش بداند. هنگامي كه انسان احساس كند فرد بزرگواري ناظر بر اعمال اوست و تمام كوشش و تلاش او را مي بيند و او را در برابر دشمنان ياري خواهد كرد، توان و نيرو پيدا مي كند تا جايي كه سختي ها را به راحتي تحمل مي نمايد. اين دلگرمي، كه انسان خود را در حضور پروردگار خويش مي بيند و از پشتيباني او برخوردار، براي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نيز وجود داشته است. قرآن مي فرمايد: (وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ) (طور: 48); و در برابر دستور پروردگارت شكيبايي پيشه كن كه تو خود در حمايت مايي و هنگامي كه [از خواب] برمي خيزي به نيايش پروردگارت تسبيح گوي.

اي رسول ما، اگر تو را شاعر و مجنون و كاهن خواندند، شكيبا باش و اگر آيات الهي را دروغ هاي تو به خداوند دانستند و در برابر براهين منطقي تو لجاجت كردند، مبادا دلسرد گردي و در انجام وظايف خويش سستي كني; زيرا تو در برابر علم ما قرار داري و در حفاظت ما هستي، كارهاي تو از نظر ما پنهان نيست و تمام تلاش تو را در راه دين مشاهده مي كنيم.

دلسوزترين فرد براي امّت

علاقه به هدف، عامل دروني مهمي است كه يك رهبر را به سعي و تلاش وادار ساخته، غبار خستگي را از چهره او پاك مي سازد. قرآن، به علاقه وافر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بر هدايت مردم تصريح مي نمايد: (لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ)(توبه: 128); قطعاً براي شما پيامبري از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.

تعبير «من انفسكم» (پيامبري از خودتان به سوي شما مي آيد)، شدت ارتباط پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را با مردم مي رساند. به همين دليل، او تمام دردها، مشكلات و ناراحتي ها را مي داند و با آنان شريك بوده، هرگونه ناراحتي و زيان و ضرري كه به آنان برسد، بر او سخت و ناراحت كننده است.

«حرص» در لغت به معناي شدت علاقه به چيزي است. پيامبر(صلي الله عليه وآله) نسبت به هرگونه خير و سعادت و پيشرفت افراد امتش عشق و علاقه وافر داشت و براي رسيدن به اين هدف از هيچ گونه تلاش و فعاليتي خودداري نميورزيد. حرص پيامبر(صلي الله عليه وآله)به سبب علاقه شديد او به نجات امت خويش است; مانند پدري آگاه و مهربان كه مي كوشد فرزندش درس بخواند و به كمال علمي برسد، و اگر به بيراهه رفت، خون دل مي خورد. اينكه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «من و علي دو پدر اين امت هستيم»11 از همين باب است كه آن دو بزرگوار پدران معنوي امت هستند. هيچ پدري به فرزند خويش به اندازه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام)نسبت به امت اسلامي دلسوز نيست; زيرا پيامبر(صلي الله عليه وآله) شب و روز براي رساندن انسان ها به كمال، تلاش و كوشش مي كردند و از اينكه عده اي با ديدن اين همه لطف و عنايت باز به بيراهه مي روند، اندوهگين مي شدند. اين مطلب نشانه ظهور رحمت خاصه خداوند متعال در رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)است. در آيه ديگر، از حرص پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله)نسبت به هدايت مردم چنين سخن به ميان آمده است: (وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ) (يوسف: 103); و بيشتر مردم هر چند آرزومند باشي ايمان نمي آورند.

مردم با ديدن نشانه هاي فراوان وحي و شنيدن اندرزهاي الهي، به طور طبيعي بايد ايمان بياورند، ولي اي رسول ما، هر چند علاقه شديد و اصرار داشته باشي بر اينكه مشركان ايمان بياورند، بسياري از آنها ايمان نمي آورند; زيرا تنها عشق تو نسبت به ايمان آنان كافي نيست، بلكه قابليت نيز شرط است كه آنان فاقد آنند. اين آيه نوعي تسلّي خاطر و دلداري براي پيامبر(صلي الله عليه وآله)است تا آن حضرت از اصرار مردم بر كفر و گناه و از كمي همسفران در اين راه خطرناك هرگز خسته و نااميد نشود و با كمي امكانات، از قيام عليه شرك و كفر منصرف نگردد.

قرآن در آيه اي ديگر، شور و عشق وافر پيامبر(صلي الله عليه وآله) را نسبت به هدايت مردم چنين بيان مي كند: (فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً) (كهف: 6); شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه در پيگيري [كار]شان تباه كني.

اي رسول ما! گويا مي خواهي از شدت ناراحتي، جان خويش را از دست بدهي كه چرا مشركان به اسلام و قرآن ايمان نمي آورند. رهبران الهي اينچنين هستند كه از گمراهي مردم رنج مي برند و به ايمان آنان عشق ميورزند. از اينكه مي ديدند تشنه كاماني در كنار چشمه زلال معرفت نشسته اند و از تشنگي فرياد مي كشند، ناراحت بودند، اشك مي ريختند، دعا مي كردند، شب و روز تلاش مي كردند و در نهان و آشكار آنان را تبليغ و به راه سعادت رهنمون مي ساختند. از اينكه مردم راه روشن هدايت را رها كرده و به بيراهه مي رفتند، اندوه جانكاهي رهبران را فرا مي گرفت. گاه وجود چنين حالتي در رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به قدري شديد مي شد كه جان او به خطر مي افتاد و بيم آن مي رفت كه جان خويش را از دست بدهد. ضايع كردن گوهر انسانيت، از دست دادن نعمت هدايت و از بين رفتن حس تشخيص، به گونه اي كه زشت را زيبا ديدن، و نيز گرفتار آمدن در آتش قهر و غضب پروردگار، ناراحتي هاي آن حضرت درباره مشركان و كافران بود.12 خداوند به او گوشزد مي كند كه اين قدر دلسوزي لازم نيست; تو وظيفه ات را به بهترين وجه انجام داده اي، از سرسختي و مخالفت منحرفان غمگين نباش، آنان با نپذيرفتن حق به خود ضرر مي زنند. خداوند در آيه زير به رسول خود مي فرمايد: (لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ)(شعراء: 3 و 4); شايد تو [مي خواهي] از اينكه [مشركان] ايمان نمي آورند جان خود را تباه سازي. اگر بخواهيم معجزه اي از آسمان بر آنان فرود مي آوريم تا در برابر آن گردن هايشان خاضع گردد.

خداوند قادر است تمام مشركان را به اجبار با آوردن معجزه اي خيره كننده و انكارناپذير و عذابي سخت، وادار به ايمان و خضوع در برابر خويش كند، ولي اين ايمان فاقد ارزش بوده، اهل آن سعادتمند نمي گردند.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)با هر زبان و بياني مي كوشيد تا معارف الهي را به مردم بفهماند. از اين رو، به آنان مي فرمود: (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ) (تكوير: 26); به كجا مي رويد؟ دين اسلام را رها كرده، به دنبال كدام مكتب مي رويد؟ تنها مكتبي كه شما را با خدا و جهان و وظايف آينده و حال، آشنا و مرتبط مي كند، مكتب وحي است و تنها آييني كه زندگي پس از مرگ را شيرين جلوه مي دهد و آن را سفر ابدي مي داند، دين اسلام است.13

ايستادگي در نبردها

يكي از جلوه هاي پايدار حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)حضور در جنگ هاي متعددي است كه دشمنان بر مسلمانان تحميل كردند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين جنگ ها با شجاعت و با تمام وجود مبارزه مي كردند و ديگران را تشويق به مقابله با دشمنان مي نمودند و فرماندهي جنگ را نيز بر عهده داشتند.

خداوند از پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي خواهد كه اگر تمام افراد از اطراف او پراكنده شدند باز به مبارزه برخيزد و در راه دين كوتاهي و سستي به خود راه ندهد: (فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ)(نساء: 84); پس در راه خدا پيكار كن، جز عهده دار شخص خود نيستي، و[لي] مؤمنان را [به مبارزه] برانگيز.

به تنهايي برابر دشمن بايست، حتي اگر هيچ كس همراه تو گام به ميدان نبرد نگذاشت، تو موظّفي با تمام نيرو و ثبات قدم با دشمنان به مبارزه برخيزي.

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند: «خداوند رسول خود را به تكليفي امر كرد كه هيچ كس را اينچنين امر نكرده بود. او را تكليف كرد تا به تنهايي در برابر دشمن بايستد، هر چند كسي را براي ياري خود نيابد.14

هر گاه كار جنگ سخت مي شد و دشمن پيشروي مي كرد، مسلمانان به طرفي كه پيامبر در آنجا نبود مي گريختند. آن حضرت يك تنه با دشمنان مي جنگيد و با اينكه فرمانده بود، نزديك ترين افراد به دشمن بود، و هيچ گاه ميدان نبرد را خالي نمي كرد.

قرآن در عدم سازش رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) با دشمنان مي فرمايد: (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ) (قلم: 9); دوست دارند كه نرمي كني تا نرمي نمايند.

سران شرك و كفر دوست دارند تا تو نرمش نشان دهي و بخشي از فرمان هاي خدا را ناديده بگيري تا آنان هم نرمش نشان دهند و از مبارزه با تو دست بردارند. خداوند در اين آيه، او را از اين كار نهي مي كند. كافران از او مي خواستند مانند رهبران دنيايي دست از سخت گيري در اجراي اهداف خود بردارد و با سازش و نرمش با مخالفان خود كنار بيايد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)هيچ گاه اهل سازش كاري و داد و ستد سياسي نبود. او هرگز اهداف مقدس خويش را با ثروت و مقامات دنيوي معامله نكرد. آن حضرت با تمام وجود از دين و آيين خويش دفاع كرد و از فراواني دشمن و سختي راه هرگز نااميد نگشت. با نشاط به وظايف خويش عمل كرد و هيچ گاه خستگي و سستي به خود راه نداد. تمام جنگ ها و مبارزات براي اين است كه مردم خداپرست شوند و با خدا ارتباط پيدا كنند. چگونه مي توان با مشركان كنار آمد و بر سر دين معامله كرد؟ بايد با قاطعيت تمام از اصول ارزشي دين دفاع نمود.

هيچ گاه در زندگي پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) ديده نشده كه در جايي از اصول و اركان دين خويش عقب نشيني كرده باشد و يا از ميدان جهاد فرار كند. حتي در ميدان جنگ احد كه كار به منتها درجه وخامت رسيد و اغلب افراد از ميدان خارج شده و به گوشه اي پناه بردند، پيامبر(صلي الله عليه وآله) در ميدان ايستاد و با اينكه جراحات پيشاني و دندان، او را به شدت آزار مي داد و ظاهراً هيچ اميدي به نجات او نبود، ايستادگي نمود.15

اين گفتار را با سخني از علي(عليه السلام) درباره اسوه بودن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) براي همه مسلمانان به پايان مي بريم. آن حضرت فرمود: «... از راه و رسم پيامبرتان پيروي كنيد كه بهترين راهنماي هدايت است، رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست.»16
--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشت ها
1ـ ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد: نخستين تفسير موضوعى قرآن، قم، دارالقران الكريم، 1369، ج 7، ص 341.
2ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، قم، اسماعيليان، 1371، ج 7، ص 64 / ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1368، ج 5، ص 214.
3ـ اكبر هاشمى رفسنجانى، تفسير راهنما، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1379، ج 11، ص 14.
4ـ نهج البلاغه، ترجمه عبدالمجيد معاديخواه، تهران، ذرّه، 1379، خ 72.
5ـ همان، خ 108.
6ـ همان، خ 194.
7ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 27، ص 121.
8ـ محمود شبسترى، گلشن راز، تهران، كتابخانه طهورى، 1361، ص 12.
9ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1378، ج 16، ص 139.
10ـ جعفر سبحانى، پيشين، ج 7، ص 347.
11ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلاميه، ج 16، ص 95، ح 29.
12ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 12، ص 347.
13ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن: سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در قرآن، قم، اسراء، 1379، ج 8، ص 291.
14ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بيروت، دارالاضواء، 1415، ج 8، ص 274، ح 414.
15ـ ناصر مكارم شيرازى، قرآن و آخرين پيامبر، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375، ص 331.
16ـ نهج البلاغه، خ 110.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر اعظم(ص) و همسرداري مطلوب؛‌ راه‌كارها و آسيب‌ها

اين نوشتار بر آن است تا روش هاي راهبردي و نيكوي همسرداري از ديدگاه بزرگ مرد تاريخ و معلم واقعي بشريت وجود مقدس پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) را بيان نمايد.
چكيده
واحد كوچك «خانواده»، كه جامعه بزرگ بشري از آن ساخته شده، تربيت انسان ها را از بعد اخلاقي، روحي و اجتماعي عهده دار است. بدون وجود خانواده، شيرازه جوامع بشري گسسته شده، تعادل حيات انساني از بين خواهد رفت. توجه فراواني كه در سيره معصومان(عليهم السلام)، به ويژه وجود نوراني پيامبر اعظم حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)، به حفظ و گسترش اين پيوند و روابط خوب ميان زن و شوهر معطوف شده، بيانگر اهميت ذاتي و حياتي آن است. اين نوشتار بر آن است تا روش هاي راهبردي و نيكوي همسرداري از ديدگاه بزرگ مرد تاريخ و معلم واقعي بشريت وجود مقدس پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) را بيان نمايد. اين نوشتار از چهار بخش مهم و اساسي تشكيل شده است. تعريف «خانواده» و اهميت اجتماعي و اخلاقي زندگي مشترك و ارزش آن در نظام خلقت از مباحث آغازين اين بحث است. اهداف اساسي تشكيل خانواده و روابط بين زن و مرد و توجه به جنبه هاي انساني ازدواج، وظايف شوهر نسبت به همسر خود از جمله مديريت كلان زندگي و تأمين هزينه ها و معونه‌هاي زندگي، وظايف و مسئوليت هاي زنان نسبت به مردان و ويژگي هاي خاص و منحصر به فرد آنان، و در نهايت، برخي عوامل كليدي و راهبرداري همچون معنويت، اخلاق و گذشت و نقش آنها در زندگي در اين مقاله، مورد توجه قرار گرفته است.
مقدّمه
كانون خانواده منبع صفا، محبت و اميد بوده و مايه تكامل روحي و اخلاقي انسان است. در سايه تشكيل خانواده و روابط خوب ميان زن و شوهر، كمال و رشد ويژه اي به دست مي آيد كه شايد جايگزين نداشته باشد. قرب الهي، پرورش عاطفه، بهبود وضع اقتصادي، بلوغ اجتماعي و ده ها نعمت و بركت ديگر، ثمره شيرين ازدواج و روابط زوجين در كانون گرم خانواده است. دست يابي به اين كمالات در صورتي ميسّر است كه اركان سعادت خانواده بر بنيان استواري پايه گذاري شود و با برنامه صحيحي ادامه يابد.1

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، كه سرچشمه كمالات بشري و در واقع، معلم واقعي بشريت است، با سفارش ها و كلمات نوراني خود، همواره بر اين نكته تأكيد داشته است كه با رفتار و عملكرد خوب و مناسب در كانون خانواده و ايجاد روابط حسنه بين زن و شوهر، مي توان محيطي با صفا و پر از مهر و صميميت به وجود آورد، تا در پرتو آن بتوان به سعادت دنيوي و اخروي نايل گرديد. در طول تاريخ بشري، به ويژه در اوايل قرن بيستم، متأسفانه شاهد رفتارها و طرز فكرهايي بوديم كه در آن برخي سعي داشتند بنياد خانواده را فسخ كنند، روابط خوب زن و شوهر را به هم بريزند و آن را طرد كنند، اما تاريخ به خوبي مي داند كه در اين انديشه زهراگين، چه فاجعه اي براي بشر نهاده شده است! «نهضت صنعتي» عاملي بود كه در آن سرمايه داران براي دست يابي به كار بيشتر و مزد كمتر، زنان را از خانه ها بيرون كشيدند و به كارخانه ها گسيل داشتند و اين امر، با فريبي تحت عنوان، «حق آزادي به زنان» و تساوي حقوق با مردان، چنان بيچارگي و فلاكتي براي اين طبقه به وجود آورده كه وصف ناپذير است! امروز شاهديم كه خانواده ها دچار درگيري هاي زيادي هستند; درگير مسائلي همچون: روابط سست و متزلزل و خالي از صفا و صميميت، طلاق و جدايي با آمار بالا و سرسام آور، فرزندان لاابالي و خالي از تربيت صحيح، سرباز زدن مردان از ازدواج دايمي، از بين رفتن غيرت ناموسي، افزايش فرزندان نامشروع و هزاران مشكل ديگر از اين نوع.

گفتار و رفتار زيباي پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)،كه در واقع، از منبع وحي و انسانيت نشأت مي گيرد و خداوند متعال آن حضرت را به عنوان الگوي واقعي انسان ها معرفي مي كند: (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَاللَّهَ كَثِيراً) (احزاب: 21)، در اين بحبوبه نابساماني هاي خانواده و روابط نامطلوب بين همسران، مي تواند بهترين راهگشاي مشكلات خانواده ها باشد; دستورالعمل هايي كه در سايه آن مي توان نمادي زيبا و نوراني تحت عنوان كانون گرم خانواده به منّصه ظهور گذاشت. روابط خوب و نيكوي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)با خانواده خويش و نكات ظريفي كه آن بزرگوار در ارتباط با همسران خويش، به آنها عنايت ويژه داشتند، نسخه درمانگر گوارايي است كه جهان براي رهايي از نابساماني هاي خانواده و مسائل بين زن و شوهر و تبديل محيط خانواده از فضايي خشك و بي عاطفه به دنيايي سرشار از شادي و معنويت و سعادت، بايد آن را در متن زندگي پياده گرداند.

تعريف «خانواده» و «زندگي مشترك»

بايد گفت: تعريف خانواده به صورت ظاهر، دشوار مي نمايد. اما با وجود اين، هر كس آن را به گونه اي تعريف كرده است. براي نمونه، برخي «خانواده» را يك واحد اجتماعي كه از ازدواج يك زن و يك مرد به وجود مي آيد و فرزندان حاصل از آن ازدواج آن را تكميل مي كنند، مي دانند.

برخي ديگر «خانواده» را چنين تعريف كرده اند: «خانواده گروهي است كه به دليل قرابت و يا زوجيت، همبستگي حقوقي و اجتماعي يافته و تحت رهبري و رياست مقامي واحد قرار گرفته است.»2

با اين توصيف، بايد گفت: هرچند تعاريف متعددي باشد، ولي همگي مبيّن يك حقيقت است: خانواده عبارت است از: كوچك ترين واحد تشكيل دهنده هر جامعه، كه دست كم از يك زن و شوهر تشكيل شده با فرزندان تكميل مي شود.

اهميت اجتماعي و اخلاقي زندگي مشترك

يكي از سنّت هاي نيكوي بشري، كه از ديرباز ميان انسان ها متداول است، تشكيل خانواده توسط زن و مرد است. شايد هيچ پديده اي به اندازه اين سنّت حيات بخش، مورد توجه بشر نبوده; زيرا هم محتواي آن به طور كامل، با فطرت انسان هماهنگ است و هم موجب رشد و تربيت صحيح قواي طبيعي انسان و غرايز و تأمين نيازهاي اصيل اوست. اديان الهي همواره به مردم سفارش كرده اند اين نيازها را از راه طبيعي و مشروع برطرف سازند و از افراط و تفريط بپرهيزند.3

خداوند متعال زوجيت را در متن زندگي انسان قرار داده و آن را موجب گسترش نسل بشر دانسته است:(وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً) (نحل: 72) خداوند براي شمااز جنس خودتان همسراني قرار داد و از همسران شما براي شما فرزندان و نوه هايي به وجود آورد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)تشكيل خانواده را يكي از سنّت هاي خود دانسته، مردم را به پي روي از اين سنّت نيكو فرامي خواند: ازدواج سنّت من است، هر كس از آن سرپيچي كند، از من نيست.4

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دوري از ازدواج را عامل اساسي انحراف و گناه تلقّي مي كند و ازدواج را موجد ايمان و تقوا در انسان; مي فرمايد: تشكيل خانواده بده، وگرنه گناه كار از دنياخواهي رفت.5 آن حضرت تشكيل زندگي مشترك را بزرگ ترين بناي اسلام قلمداد مي نمايد و آن را داراي بركات و ثمرات فراواني مي داند: هيچ بنايي در اسلام محبوب تر از تشكيل خانواده نيست.6 و در مذمّت سرپيچي از اين مهم مي فرمايد: بدترين شما بي همسران شمايند. دو ركعت نماز متأهّل از هفتاد ركعت نماز بي همسر بهتر است.7رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)تشكيل خانواده را موجب لذات دنيوي و اخروي دانسته، مي فرمايد: نور چشم من در نماز است و سرور و لذت من در زنان و ازدواج.8 در حقيقت، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)تشكيل خانواده و رابطه داشتن زن و شوهر با همديگر را موجب سعادت و نيك بختي و به دست آوردن ثمرات و نتايج والاي مادي و معنوي مي داند و اين خود اهميت فوق العاده تشكيل زندگي مشترك را نمودار مي سازد.

اهداف زندگي مشترك

الف. تكثير نسل بشري

ازدواج تنها براي لذت جويي و ارضاي غريزه جنسي نيست، بلكه وسيله اي براي توليد مثل و ادامه زندگي بشري است. به گونه اي كه ازدواج را مي توان قانون تكثير دانست; امري كه در سايه آن، نه تنها انسان، بلكه حيوانات و گياهان نيز به حيات خود ادامه مي دهند. در واقع، همسران بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه هدف از تشكيل خانواده و زندگي مشترك، وظيفه حياتي توليد نسل پاك آدمي است كه بر دوش آنان قرار گرفته; چنان كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به اين امر اشاره مي فرمايد: با هم ازدواج كنيد تا نسل شما زياد شود; زيرا روز قيامت، من به وجود شما نزد امت هاي ديگر مباهات مي كنم، اگر چه بچه اي سقط شده باشد.9 و يا در جاي ديگر، بهترين زنان را زناني مي داند كه بچه آور و دوشيزگان پر خير و بركت باشند: «بهترين زنان، كسي است كه فرزندآور،مهربان،عفيفه و در ميان خويشان خود عزيز باشد.»10 اين خود اهميت توليد نسل را مي رساند.

ب. آرامش روحي و رواني

چيزي كه در حال حاضر جهان از آن رنج مي برد، فقدان آرامش و طمأنينه است و شايد يكي از علل آن را بتوان ترويج فرهنگ ذلّت بار ليبراليستي و فمينيستي و بي بند و باري دانست كه ضربه اساسي را به كانون مهر و محبت و آرامش بخش خانواده وارد مي سازد. ازدواج به دليل ايجاد تفاهم و همدلي، بسياري از نيازهاي روحي انسان را تأمين مي كند و انسان در سايه تامين اين نيازها كه در واقع نيازهاي اساسي اوست، به آرامش روحي دست مي يابد.11 حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)زندگي مشترك را عامل ايجاد امنيت روحي و رواني زن و شوهر مي داند و مي فرمايد: بنده مسلمان پس از اسلام به فايده اي بالاتر از زن باايمان دست نيافته است كه وقتي به او نگاه مي كند خوش حال شود و به آرامش برسد و اگر به او امر كند اطاعت نمايد.12

در روايت است: مردي خدمت حضرت رسول آمد و عرض كرد: همسري دارم كه وقتي وارد خانه مي شوم به استقبالم مي آيد و چون خارج مي شوم بدرقه ام مي كند و زماني كه مرا اندوهگين مي بيند، مي گويد: اگر براي روزي غصّه مي خوري، بدان ديگري آن را بر عهده گرفته است و اگر براي آخرت است، خدا اندوهت را زياد كند (و اين گونه مرا آرامش مي دهد.) حضرت فرمود: خداوند كارگزاراني دارد و اين زن از كارگزاران خداست و پاداشي همچون نصف اجر شهيد دارد.13

در واقع، رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)دراين گفتار زيباي خويش، يكي از بزرگ ترين ثمرات زندگي مشترك را، آرامش و امنيت روحي و رواني بيان مي نمايد و آن را داراي بزرگ ترين بركات و ارزش ها مي داند. سفارش هايي كه در كلمات معصومان(عليهم السلام)درباره زينت زن و شوهر، استقبال از شوهر، نيكو سخن گفتن با او و مانند آن وارد شده است مي توان از نمونه هاي بارز ايجاد آرامش در زندگي مشترك دانست.

ج. تأمين غريزه جنسي و شهواني

بي شك، يكي از نيازهاي انسان تأمين غريزه جنسي اوست كه طريق مشروع آن، تنها با پيوند زناشويي صورت مي گيرد. اسلام هيچ يك از غرايز انسان را سركوب نكرده و از طريق قانوني و شرعي آن، اجازه رسيدگي و توجه بدان را داده و اين به نفع خود انسان هاست. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين باره مي فرمايد: هرگاه دوشيزگان آنچه را كه زنان درك كرده اند درك كنند، براي آنان دوايي جز همسر وجود ندارد، وگرنه از فساد در امان نخواهند بود; زيرا آنها نيز بشرند.14

آن حضرت كساني را كه از معاشرت با زنان خودداري مي كردند، نهي مي فرمود و آنها را دعوت به معاشرت با آنان مي نمود و مي فرمود: خداوند مرا براي رهبانيت و گوشه گيري از خانواده و اجتماع نفرستاده، بلكه بر ديني معتدل و راحت فرستاده شده ام. من نماز مي خوانم و روزه مي گيرم و با زنان خود معاشرت مي كنم. پس هر كس روش مرا دوست دارد بايد به آن عمل كند و ازدواج نيز از آن جمله است.15

رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)دوري از نكاح و روي آوردن به فحشا را موجد مشكلات عظيم دنيوي و اخري مي داند و مي فرمايد: مسلمانان! از فحشا دوري كنيد; زيرا شش زيان دنيوي و اخروي دارد: زناكار در دنيا، زيبايي خود را از دست مي دهد و تنگ دست مي گردد و عمرش كوتاه مي شود، و در آخرت، عذاب خدا شامل حالش مي شود و حساب بدي دارد و در جهنّم جاودان است.16

د. حفظ ايمان

ضرورت ازدواج در سنين جواني از آن روست كه نسل جوان به وسيله آن و برخورداري از همسري شايسته، خود را از هرگونه انحراف و آلودگي به گناه حفظ كند و با آرامش خاطر بيشتر و مهارت شايسته تر، مسير قرب به خدا را طي نمايد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)تشكيل زندگي مشترك را موجب مصونيت از لغزش و گناه مي داند و يكي از موانع مهم در كمالات معنوي را زندگي شرك مي شمارد. ايشان مي فرمايد: هرگاه بنده اي ازدواج كند، نيمي از دين خود را تكميل كرده است. پس بايد در نصف ديگر آن تقواي الهي را رعايت كند.17

آن حضرت علقه ميان همسران را عامل مهمي در نااميدي شيطان و در امان بودن از نيرنگ او مي داند و مي فرمايد: هر جواني كه در آغاز جواني ازدواج كند، شيطان فرياد مي كشد: واويلا! اين جوان دينش را از من حفظ كرد.18 ايشان در جايي ديگر خطاب به جوانان فرمود: اي جوانان! هر كدام از شما كه توان داريد، زودتر ازدواج كنيد; زيرا ازدواج موجب حفظ چشم از گناه و پاك دامني است.19

وظايف شوهر نسبت به همسر

الف. مديريت زندگي مشترك

مرد به حكم عقل و شرع، سمت سرپرستي خانواده را بر عهده دارد; زيرا او در بعد جسمي و عقلي بر زن برتري و براي اداره خانواده توانايي بيشتري دارد. علاوه بر اين، تأمين هزينه زندگي نيز بر عهده اوست. علت سرپرستي مرد برتري عقلي و جسمي او بر زن است; زيرا به خاطر قدرت كنترل عواطف، توانايي بيشتري براي مديريت خانواده دارد، اگرچه زن نيز از لحاظ عاطفي برد مرد غلبه دارد و هيچ كدام از اين برتري ها، نشانگر نقص وجودي آنها نيست. بلكه هر يك متناسب با جنسيت خود، توانايي هاي خاصي دارند و هماهنگ كردن اين توانايي ها با مسئوليت ها، سعادت خانوادگي زن و مرد را تأمين مي كند.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، زن را يك هديه لطيف الهي مي داند و دستور مي دهد كه وظايف و كارهاي طاقت فرسا بر دوش او قرار ندهند: زن لعبت است. كسي كه او را به همسري اختيار كرد، ضايعش نكند.20 و در جاي ديگر مي فرمايد: زنان عورت (محترم) هستند. آنها را در خانه نگاه داريد و در سختي هاي زندگي آنان را ياري كنيد.21 پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در جواب زني كه از حقوق شوهرش سؤال كرده بود، امر مديريت و سرپرستي خانواده را بر عهده شوهر قرار داد و فرمود: حق شوهر بر زن اين است كه زن از او اطاعت كند و از نافرماني او در كارهاي نيكو بپرهيزد و بي اجازه او صدقه ندهد... .22

ب. تأمين هزينه هاي زندگي

از آن رو كه مسئوليت تربيت فرزندان و اداره امور داخلي خانواده به طور معمول، بر عهده زن قرار دارد، و از سوي ديگر، مرد بايد عهده دار تأمين هزينه ها و مخارج زندگي گردد، از اين بابت، مرد نبايد هيچ منّتي بر خانواده خود بگذارد; چرا كه اين وظيفه اي است كه به واسطه سرپرستي خانواده بر عهده اش قرار گرفته است. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در اين باره مي فرمايد: از جمله حقوق زن بر مرد اين است كه او را از برهنگي بپوشاند و از گرسنگي رهايي بخشد و از لغزش او درگذرد.23

و يا در جاي ديگر مي فرمايد: مرد نگاهدار خانواده خود است و هر نگاه دارنده اي از مسئوليتي برخوردار است و بايد كه همسر و خانواده خود را تأمين نمايد.24

در روايت است كه وقتي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) كارهاي درون خانه را بر دوش حضرت زهرا(عليها السلام) قرار دادند و كارهاي بيرون را بر دوش همسر بزرگوارشان، حضرت علي(عليه السلام)نهادند، حضرت زهرا(عليها السلام)مسرور شد و فرمود: خدا مي داند كه چقدر خوش حال شدم از اينكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مرا از كارهايي كه بر عهده مردان است معاف كرد.25 همچنين حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) فرمود: خوراك و لباس معمول زن بر مرد واجب است.26 البته نبايد فراموش كرد كه زن نيز مي تواند با حفظ شئونات اسلامي و اخلاقي، در تأمين معيشت بهينه خانواده يار و مددكار همسرش باشد و او را در داشتن يك زندگي مطلوب همراهي كند. ولي با وجود اين، مسئوليت اصلي اين امر متوجه مردان است و وظيفه اصلي زن در درون خانه، شوهرداري نيكو و تربيت فرزندان شايسته است. چنان كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: جهاد اصلي زن خوب شوهرداري كردن است.27

ج. پرهيز از سخت گيري و استبداد

شايسته است مرد در حّد معقول، خود را با خانواده منطبق سازد. خودخواهي و سخت گيري هاي بيجا منجر به ايجاد روش استبدادي در خانواده مي شود و به روابط سالم بين افراد خانواده و نيز تربيت صحيح فرزندان لطمه وارد مي سازد.

يك مرد اگرچه مدير و سرپرست خانواده است، اما نبايد مستبدانه به امر و نهي بپردازد، بلكه بايد به ديدگاه هاي همسر و فرزندان خود نيز توجه داشته باشد و با در نظر گرفتن خواست و سليقه هاي معقول و مشروع آنان، امور خانواده را تنظيم كند. بي توجهي به اين نكته و سخت گيري بيش از حد، عواقب زيان باري همچون از بين رفتن محبت، ايجاد نفرت، جدايي روحي و رواني و ايجاد محيط خفقان آور28در خانه در پي دارد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) حتي از اينكه مرد در مورد غذا و نوع آن استبداد به خرج دهد نهي كرده و او را به همراهي و همدلي با همسران دعوت نموده است: مؤمن به ميل همسر، و خانواده اش به ميل و خواسته او غذا مي خورند.29

آن حضرت مردان را به عطوفت و نرمش ويژه نسبت به همسران خود دعوت مي كند و مي فرمايد: جبرئيل درباره زنان مرا تا آنجا سفارش كرد كه گمان كردم اجازه طلاق آنان را ندارم، مگر آنكه زني به طرف فحشا رفته باشد.30 پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله)آزار و اذيت بانوان را در زندگي از بدترين گناهان مي داند و در اين باره، مي فرمايد: مردي كه به همسرش ظلم كند، انفاق و عدل و حسنات او قبول نمي شود; تا آنكه همسرش راضي شود، و اگرچه روزها روزه باشد و شب ها شب زنده داري كند.31 آن حضرت از تنبيه و كتك زدن همسران، حتي در صورت اشتباه، نهي مي كند و مي فرمايد: در شگفتم كه كسي زن خود را مي زند، و حال آنكه خودش به كتك خوردن سزاوارتر است! اي مردم، زنان خود را با چوب نزنيد كه قصاص دارد، و اما آنها را به وسيله گرسنگي و برهنگي يعني كم دادن آذوقه و لباس تنبيه كنيد تا در دنيا و آخرت راحت باشيد.32

در واقع، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اساس زندگي را بر لطف و محبت مي داند و از هر كاري كه موجب از بين رفتن عشق و علاقه بين زن و شوهر مي شود، نهي كرده و اين از نكات ويژه تربيتي در همسرداري است. ارضاي جنسي، مدارا، عدالتورزي و غيرت ديني از وظايف ديگري است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) آنها را به عنوان حقوق زن بر شوهر بيان نموده است.33

وظايف زن نسبت به شوهر

الف. انقياد و فرمان برداري

بر خلاف مكاتب غير انساني و فتنه انگيز فمينيستي و غربي، كه مديريت كلان مرد را در زندگي زير سؤال مي برند و اصول مسلّم انساني و ديني همچون غيرت را مخدوش مي سازد، يكي از وظايف اصلي زن اطاعت از همسر خود در چهارچوب ضوابط شرعي و عقلي است. بي شك، اگر شوهر همسر خود را به يك فعل حرام دعوت نمايد، بر اساس «لا طاعةَ لمخلوق في معصيةِ الخالق» آن زن نمي تواند در اين مورد از وي اطاعت كند.34

بنابراين، بايد گفت: منظور از فرمان برداري چيزي جز ايجاد محبت و صميميت در خانواده و از سوي ديگر، استحكام اركان اساسي زندگي مشترك نيست كه اين رضايت الهي را در پي خواهد داشت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين وظيفه زن را اين گونه بيان مي فرمايد: حق شوهر بر زن اين است كه از او اطاعت كند، و از نافرماني اش بپرهيزد و بي اجازه وي صدقه ندهد، و روزه مستحبي نگيرد مگر با اجازه او، خود را در اختيار او قرار دهد، اگرچه بر پشت پالان شتر باشد و بي اجازه او از خانه بيرون نرود، و اگر بي اجازه او بيرون رود فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت كنند تا به خانه برگردد...35

رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مرداني را كه از اين حق سوء استفاده كرده، بر زنان ظلم و ستم مي كنند، مورد نكوهش قرار داده، مي فرمايد: ملعون است، ملعون كسي كه اهل و خانواده خود را ضايع كند.36 در واقع، آن حضرت با گفتار خويش، از زنان خواسته است بر اساس مديريت همه جانبه مردان بر خانواده به نظرات و خواهش هاي مطلوب آنان پاسخ دهند و مردان را نيز از تعدّي به حقوق آنان و از بين بردن آزادي مورد نياز آنها باز داشته است.

در زمان رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مردي از انصار براي حوايج خود از خانه بيرون رفت و با زن خود پيمان بست كه تا او به خانه برنگشته است، از خانه بيرون نرود. پدر آن زن مريض شد و از حضرت به وسيله كسي اجازه خواست كه به ملاقات پدرش برود، ولي حضرت اجازه نداد. وقتي كار به جايي رسيد كه بيماري پدرش بدتر شد و مجدداً از حضرت اجازه خواست، باز حضرت اجازه بيرون رفتن به آن زن نداد و او را به اطاعت از شوهرش دعوت كرد. تا اينكه پدرش در اين حال از دنيا رفت. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)شخصي را نزد وي فرستاد و فرمود: خداوند تو و پدرت را به خاطر اطاعت از شوهرت آمرزيد.37

البته نبايد از نظر دور داشت كه منظور اصلي از اين اطاعت، چيزي جز روابط خوب و سرشار از صفا نيست و زن و شوهر مي توانند با تفاهم و همدلي بسيار نزديك، يك زندگي ايده آل را رقم بزنند; آنجا كه سخن از وظيفه و تكليف مطرح نيست و حرف اوّل را ايمان و معنويت و اخلاق مي زند.

ب. پاس داري از ارزش هاي خانواده

بزرگ ترين مسئوليت زن اين است كه به عنوان ناموس مرد و نماينده او در خانه، با رفتار و گفتار نيكوي خويش، از حريم خانواده پاس داري كند. زن بايد خود را از نامحرمان بپوشاند و در برخورد با نامحرم، رفتار متكبّرانه و بزرگ منشانه داشته باشد تا بين او و مردان نامحرم نوعي حجاب اخلاقي و حايل معنوي به وجود آيد و كسي در وي طمع نكند و نيز بايد نسبت به اموال همسر، نهايت دقت و مراقبت را داشته باشد تا به خوبي از عهده نگه داري امانت همسر برآيد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)پاك دامني و عفّت را از ويژگي هاي خوب يك زن بر مي شمارد و مي فرمايد: بهترين زنان كسي است كه فرزندآور، مهربان، عفيف، و در ميان اهل خود، گرامي باشد; آنكه كه با همسر خود نرم و آرام است و براي شوهرش زينت مي كند و در قله هاي محكم عفّت خود را حفظ مي كند.38 پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) آن قدر نسبت به حفظ حريم زنان حسّاس بود كه وقتي پيرمرد نابينايي به نام ابن مكتوم اجازه خواست كه خدمت حضرت برسد، حضرت از دو همسرش حفصه و عايشه خواست مجلس را ترك كنند و فرمود: اگر چه او شما را نمي بيند، ولي شما كه او را مي بينيد.39آن حضرت، زني را كه براي غير شوهرش زينت كند، مورد ملامت قرار داده، مي فرمايد: هر زني براي غير شوهر خود آرايش كند و از خانه خارج شود، همواره مورد غضب و لعن واقع مي شود تا وقتي به خانه برگردد.40

عوامل كليدي در همسرداري مطلوب

الف. معنويت; حرف اول زندگي

بناي اصلي زوجين بر پاكي و تقوا نهاده شده است. اين پاكي شامل رفتارها و گفتارهاي نيكو، بركناري از عوامل ريا و فريب و ساير اصول اخلاقي و انساني است. بايد توجه داشت كه تقوا براي يك زن شرافتمند امري ضروري است; زيرا زن و شوهر سرمايه اصلي شان اسلام است و اساس اسلام نيز تقوا و خودنگه داري، و اگر اين دو نسبت به اين امر بي توجه باشند، علاوه بر از دست رفتن اين سرمايه عظيم الهي، امنيت و ثبات خانواده نيز به چالش كشيده خواهد شد.41 رسول مكرّم(صلي الله عليه وآله)تقوا و ايمان را از شروط اصلي زندگي مشترك و عامل اساسي ثبات خانواده مي داند و مي فرمايد: ازدواج كن و تو را سفارش مي كنم كه با زنان با دين و ايمان ازدواج كني و به دست خود او را تربيت كني.42 در اين جمله نوراني، حضرت ايمان همسر را موجب كمال جويي مطلوب وي و تربيت آسان او در زمينه معنويت و اخلاق مي داند و اين خود از آثار ايمان در زندگي است.

آن حضرت تنش و اختلاف در زندگي را از اثرات نفي ايمان مي داند و رفتارهاي ناشايست را مرام انسان هاي دور از معنويت; مي فرمايد: زن را دشنام نمي دهد، مگر ملعون و منافق (بي ايمان). قطعاً كه فحش از كفر است و در آتش. اي مردان! به زنان خود فحش ندهيد; زيرا موجب پشيماني طولاني و عقوبت شديد است.43

پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) رعايت مسائل ديني و اعتقادي را موجب سرور در زندگي و رعايت تمام حقوق بين زن و شوهر مي داند و مي فرمايد: بالاترين چيز براي شخص، پس از اسلام، همسري با ايمان و با تقواست كه وقتي مرد به او مي نگرد، خوش حال مي گردد، و او (شوهر) را اطاعت مي كند و هرگاه از او پنهان گردد، خود و مال را به خوبي نگه داري مي كند.44

ب. توجه كامل به حقوق يكديگر

رعايت حقوق از سوي زن و شوهر و فرزندان، سبب مي شود كه اولا، مرز مسئوليت ها نسبت به يكديگر معلوم شود، به گونه اي كه هر يك از زوجين دريابند كه چه راه و روش و چه مشي مشخصي را بايد در پيش گيرند. و ثانياً، سبب پيدايش امنيت در آن مي شود و حدود توقّعات اعضاي خانواده از يكديگر معلوم مي گردد. و ثالثاً، موجب رعايت ايجاد عدالت در خانواده مي گردد و هر يك از زن و مرد، بر اساس آن، براي خود و ديگران مرزي قايل مي شوند و سعي مي كنند از آن حد و مرز تجاوز نكنند. مجموعه اين عوامل موجب رشد و تعالي خانواده و در سطحي كلي تر، سبب رشد جامعه انساني خواهد بود. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)عنايت به حقوق متقابل زوجين را وظيفه اي ديني و موجب افزايش خير و بركت در زندگي مي داند و مي فرمايد: زنان نزد شما معيوب و بي چيزند; مالك نفع و ضروري براي خود نيستند. آنها را به امانت از خدا گرفته ايد و با كلماتش آنها را حلال نموده ايد. بدانيد كه براي شما حقوقي است و براي زنان نيز حقوقي. حق شماست كه آنها از آميزش با شما مخالفت نكنند و در خوبي ها از شما نافرماني نكنند، كه اگر نافرماني كردند به خوبي و نيكويي، خرج و لباس آنها بر عهده خودشان بگذاريد و آنها را آزار ندهيد... .45

آن حضرت در جايي ديگر درباره رعايت حقوق زن و شوهر مي فرمايد: برادرم جبرئيل همواره به من درباره حقوق زنان سفارش مي كرد، تا آنجا كه گمان كردم جايز نيست مرد به زن حتي اف بگويد. (فرمود:) اي محمّد! درباره زنان، تقواي الهي پيشه كن، با آنان مهربان باش و رضايت خاطر آنان را فراهم كن تا در كنار شما باشند.46

آن حضرت در اين گفتار زيباي خود، همدلي و همراهي زن با شوهر را از ثمرات اساسي حقوق شوهر نسبت به زن خويش مي داند و بر رعايت آن تأكيد مي كند.

ج. خلق نيكو; ثروت عظيم زندگي

نقش حسن خلق در تأمين سعادت زندگي زناشويي، بسيار عميق و فراگير است و بر تمام شئون زندگي، از قبيل روابط اخلاقي زن و شوهر و نيز شيوه تربيت فرزندان اثر مي گذارد. انسان خوش خلق همواره با زباني نرم، با ديگران سخن مي گويد و بدين روي، آنان را تحت تأثير قرار داده، محبت آنان را به خود جلب مي كند. يكي از مهم ترين روش هاي حل مشكلات و درگيري هاي خانوادگي، خوش برخوردي و رفتار نيكوست. با آب نيك خويي مي توان آتش خشونت و كدورت را خاموش كرد و محيطي آكنده از صفا و دوستي به وجود آورد و زندگي را شيرين و گوارا ساخت.

در روايتي آمده است: به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) خبر دادند: كه فلان شخص زن خوبي است، روزها روزه مي گيرد و شب ها عبادت مي كند، ولي بد اخلاق است و با زبان خود، همسايگان را آزار مي دهد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: خير و بركتي در او نيست; و او از اهل آتش است.47 در اين حديث شريف، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)اخلاق بد را موجب از بين رفتن بركات زندگي و عقوبت اخروي سخت مي دانند و اين خود اهميت اخلاق را در ميان زن و شوهر مي رساند.

رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)بزرگ ترين و شريف ترين انسان ها را كساني مي داند كه نسبت به خانواده خويش خوش رفتار باشد و در مدح اهميت خلق نيكو در ميان زوجين مي فرمايد: بهترين شما كسي است كه با خانواده اش خوش رفتار باشد و من از همه شما با خانواده ام خوش رفتارترم. زن را گرامي نمي دارد، مگر مرد بزرگوار (بااخلاق) و او را سبك نمي شمارد مگر مرد پست و لئيم.48

آن حضرت بدخلقي نسبت به خانواده را موجب از بين رفتن خوبي هاي زندگي، و رفتار خوب را موجب رضايت الهي و نصرت او ذكر مي كند و مي فرمايد: كسي كه خانواده و فرزند خود را ضايع كند و با آنان بدرفتار باشد، از رحمت خدا دور مي شود. خانواده (زن و فرزند) اسيران اويند و دوست واقعي خداوند كسي است كه با اسيران خود به نيكويي و صميميت برخورد كند.49

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)سعادت واقعي را در اخلاق خوب مي داند و چنين مي فرمايد: از سعادت و كام يابي انسان، اخلاق خوب و از بدبختي و تيره بختي او اخلاق بد است.50

سعدبن معاذ يكي از ياران رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) بود كه با هم راهي كامل و احترام خاص آن حضرت به خاك سپرده شد، ولي حضرت در جواب مادرش كه از مقام بهشتي او تعريف كرده بود، فرمود: او اكنون گرفتار عذاب و فشار قبر است و علت آن هم بدرفتاري و سوء خلق نسبت به خانواده اش است.51

بي ترديد، مي توان گفت: از نظر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، خوش برخوردي و حسن خلق در ميان زن و شوهر، از سرمايه ها و اندوخته هاي عظيم دنيويواخروي است كه در سايه آن، مي توان يك زندگي ايده آل و سرشار از صفا و امنيت به وجود آورد.

د. رعايت نظافت و طهارت

نظافت و لطافت ظاهر و رعايت مسائل بهداشتي، نقشي مؤثر و اساسي در ايجاد علاقه و محبت در ميان زوجين دارد و در حفظ پاك دامني آنان نيز مؤثر است. هر كس بر اساس فطرت خويش، از آراستگي و زيبايي لذت مي برد و از زشتي و ژوليدگي و مراعات نكردن مسائل بهداشتي و نظافت متنفّر است. در اسلام، به مردان و زنان مؤمن، بسيار سفارش شده است كه خود را براي همسران خود بيارايند و آنها را در حفظ پاك دامني ياري كنند و موجبات ايجاد زندگي محترمانه و ريشه دار را فراهم سازند. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)توجه به مسئله زيبايي و حفظ نظافت و بهداشت را موجد محبت و ايمان در زندگي زناشويي مي داند و مي فرمايد: لباس هاي خود را پاكيزه گردانيد و موهاي خود را كوتاه و منظم كنيد و مسواك بزنيد و خود را زيبا سازيد; زيرا بني اسرائيل به خاطر عدم رعايت اين موارد، زنانشان ميل به فساد پيدا كردند.52 و يا مي فرمايد: هر قدر مي توانيد پاكيزه و نظيف باشيد; زيرا خداوند اسلام را بر پايه نظافت بنا نموده است و انسان هاي نظيف وارد بهشت مي شوند.53

پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله)از زن و شوهر مي خواهد كه در محيط خانه، نهايت زينت و جمال را نسبت به همديگر به كار گيرند و آن را از بزرگ ترين وظايف زوجين دانسته، مي فرمايد: براي مردان، بهتر است كه ناخن هاي خود را بگيرند، ولي زنان آن را بلند بگذارند; زيرا براي آنها زينت و جمال است.54 همچنين درباره عطر زنان فرمودند: بايد رنگش، ظاهر و بويش مخفي باشد، ولي درباره عطر مردان فرموده: بايد بويش محسوس و رنگش مخفي باشد.55 در جاي ديگر، خطاب به زنان چنين مي فرمايد: بهترين شما زناني هستند كه بچه آور، مهربان، پاك دامن، نزد فاميل محترم، در مقابل شوهرشان متواضع و براي او آرايش كننده اند.56 آن حضرت آرايش زنان را براي غير شوهر به شدت نهي مي كند و مي فرمايد: هر زني براي غير همسرش زينت كند و از خانه خارج شود، مورد لعن و غضب الهي واقع مي شود تا وقتي كه به خانه اش باز گردد.57

بدين روي، رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) از يك سو، زوجين به ويژه زن ها را به رعايت مسائل بهداشتي و جلوه گري ظاهري و دوري از زينت براي نامحرم دعوت مي كند و از سوي ديگر، مي خواهد عاطفه و تقوا و اخلاق در ميان خانواده نهادينه گردد و زمينه هاي اختلاف و كدورت و بدبيني از محيط خانواده دور شود.

هـ. محبّت نسبت به يكديگر

يكي از عوامل سعادت خانواده، كه اميد و حركت را به ارمغان مي آورد، محبت زن و شوهر به يكديگر است. انسان ها نيازهاي عاطفي فراواني دارند كه نياز به محبت و عشق يكي از اساسي ترين آن هاست. هر كس دوست دارد مورد محبت ديگران واقع شود و ديگران نسبت به او ابراز علاقه كنند. زن و شوهر بايد هر كدام نسبت به همديگر ابراز عشق و علاقه كنند و در ظاهر و باطن، خيرخواه يكديگر باشند. به دليل آنكه زن موجودي عاطفي است و عواطف و احساسات او بر جنبه هاي ديگرش غلبه دارد، نياز او به محبت بيش از مردان است و شايد به همين دليل است كه خداوند نسبت به زنان مهربان تر از مردان است; چنان كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: خداوند تعالي نسبت به زنان محبت ويژه اي دارد و آنان را همواره مورد لطف و مهرباني قرار مي دهد.58

درباره مشي آن حضرت در اين باره آمده است: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مهربان ترين مردم نسبت به زنان و كودكان بودند.59 آن حضرت در گفتاري زيبا و معجزه آسا، ابراز علاقه محبت به همسر را موجب ايجاد علاقه عاطفي و روحي شديد ميان زوجين مي داند و چنين مي فرمايد: سخن مرد كه به همسرش بگويد «دوستت دارم»، هرگز از قلبش خارج نمي شود.60

پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) خوش رفتاري، را تمجيد و تشكر و احترام به شخصيت را موجب افزايش محبت زن و شوهر نسبت به همديگر مي داند و چنين مي فرمايد: از جمله وظايف زن اين است كه چراغ خانه را روشن كند، غذا را آماده سازد، وقتي شوهر وارد خانه مي شود تا نزديك در به استقبال شوهرش برود و به او خوشامد بگويد، وسايل شستوشو و حوله برايش فراهم كند، آب روي دستش بريزد و بدون عذر و مانع، از آميزش خودداري نكند.61

از ديدگاه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)، هرگونه خدمت و دل سوزي زوجين نسبت به همديگر و توجه به نيازهاي يكديگر در محيط خانه و اجتماع و همدلي و همراهي، موجد عشق و محبت وصف ناشدني در ميان زن و شوهر مي گردد و كانون زندگي را پر از صفا و معنويت مي سازد; زيرا آن دو احساس مي كنند واقعاً به يكديگر انس و علاقه دارند و در قول و رفتار، اين محبت را اظهار مي نمايند.

و. روحيه زيباي گذشت و بزرگواري

از ديگر صفاتي كه مرد و زن در كانون خانواده بايد داشته باشند و در سيره پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) جلوه تام دارد، گذشت و خطاپوشي است. اغماض زن و شوهر از لغزش ها و كارهاي ناپسند ديگري در محيط خانواده، از اهميت فراواني برخوردار است و بي توجهي به آن، صميميت و آسايش حاكم بر خانواده را به محيط پر از اظطراب، بدبيني، عصبانيت و عيب جويي تبديل مي كند. بهترين راه به دست آوردن آرامش و سلامت روان و رهايي از اضطراب و بي اعتمادي، گذشت و چشم پوشي از اشتباهات همسر است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از اين صفت پسنديده به عنوان بهترين اخلاق دنيا ياد كرده، مي فرمايد: مي خواهيد شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت خبر دهم؟ آن اخلاق اين است: از كسي كه به تو ستم كرده است، درگذر، با خويشان و فاميلي كه از تو بريده اند پيوند برقرار كن، به كسي كه نسبت به تو بدي كرده است نيكي نما، و به كسي كه تو را محروم كرده است بخشش كن.62

بي شك، اگر زن و شوهر از ابزار عفو و گذشت در زندگي بهره گيرند، آسايش و آرامش روحي زندگي شان را فرامي گيرد و كينه از دل هايشان بيرون مي رود و اين موجب عزّت دنيوي و اخروي آنان مي گردد; چنان كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) در اين باره مي فرمايد: از يكديگر گذشت كنيد تا كينه هاي شما برطرف گردد.63 و در جايي ديگر مي فرمايد: كسي كه بسيار گذشت مي كند بر عمرش افزوده مي گردد.64 آن حضرت باقي ماندن اشتباهات زندگي در ذهن زن و شوهر را از آفات و بلاهاي زندگي زناشويي مي داند و بهترين و زيباترين كمال را براي زوجين، رضايت از يكديگر و فراموشي عيوب همديگر مي شمارد و خطاب به زنان مي فرمايد: بهترين شما كسي است كه وقتي شوهرش از دست او ناراحت شد به او بگويد، تا از دست من راضي نشوي و محبتت را جلب نكنم دست به كار ديگري نمي زنم.65 و در جاي ديگر فرمود: در نظر من چقدر بد است زني كه از خانه اش سراسيمه خارج شود، بدون اينكه از خطاهاي همسرش بگذرد و از او به ديگران شكايت كند.66 در حقيقت، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)نتيجه مداومت بر گذشت را ايجاد روابط سالم، انساني و قابل ستايش در زندگي زناشويي مي داند كه در پرتو آن، زن و شوهر از سعادت خانوادگي قابل توجهي برخوردار مي شوند و اين از بزرگ ترين نكته هاي ظريف در رابطه با همسر است.

نتيجه گيري

گفتار و رفتار معصومان(عليهم السلام) در تمامي مراحل زندگي، الگوي بشر براي رسيدن به كمالات انساني و اخلاقي است و شيوه هاي تربيتي آن حضرات، به ويژه در زمينه همسرداري، مي تواند سعادت خانواده را تضمين نمايد. در اين نوشتار، با توجه به رفتار و كردار رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)، روش هاي دقيق تربيتي مربوط به روابط حسنه ميان زن و شوهر بيان گرديد. آن حضرت نكات راهبردي و كليدي خاصي را در نحوه تعامل و رفتار زوجين بيان فرمودند. از مجموع مواردي كه در حد اين مقاله عنوان شد، نكات ذيل از اهميت ويژه اي برخوردار است:

1. در طول تاريخ، كارشناسان بسياري راجع به مسئله همسرداري نظريات خوب و مفيدي ارائه كرده اند، ولي بي شك، راه حل اصلي اين مسئله را بايد نزد كساني دنبال نمود كه از تمامي ويژگي ها و روحيات انسان مطّلعند و ديد باز و همه جانبه اي به زندگي انسان ها دارند; همان گونه كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از چنين روحيه اي گرانقدر برخوردار است.

2. از ديدگاه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، راه رسيدن به كمال و پيمودن قلّه هاي انسانيت و معنويت در سايه تشكيل خانواده به وجود مي آيد و همين موجب سعادت و نيك بختي و به دست آوردن ثمرات دنيوي و اخروي مي گردد.

3. ازدواج را نبايد محدود به همين حيات خاكي نمود و از اهداف عالي الهي غفلت كرد. پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) زندگي مشترك را تنها براي لذت جويي و ارضاي غريزه جنسي نمي داند، بلكه آن را ميداني براي توليد نسل بشري، كانون آرامش روحي و رواني و كسب كمالات اخلاقي به شمار مي آورد.

4. از نكات اساسي در سيره پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اين است كه حقوقي كه شارع مقدّس براي هر كدام از زوجين مقرّر نموده، متناسب با ويژگي هاي فطري و رواني و ظرفيت هاي موجود آنان است و هيچ گونه تبعيض و بي عدالتي در اين حقوق وجود ندارد، به ويژه در مسئله مديريت زندگي و تصميمات كلان زندگي كه از حقوق و وظايف اصلي مردم است. بايد دانست كه از نظر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)هر يك از حقوق و تكاليف زن و شوهر همچون تأمين هزينه هاي خانواده، رعايت عدالت، پاس داري از ارزش هاي خانواده و حفظ عفّت، همگي در جهت ايجاد رضاي خداوند متعال است.

5. از ديدگاه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) اخلاق و معنويت نقش ستون فقرات زندگي مشترك را ايفا مي كند و مسائل مادي نقش ابزار و وسيله جنبي و كمكي را در زندگي بر عهده دارد. در سايه اخلاق نيكو و ايمان، ديگر ابعاد زندگي معنا پيدا مي كند و آن حضرت اين دو خصلت را بزرگ ترين سرمايه زندگي مشترك مي داند.

6. اظهار عشق و محبت نسبت به همسر و اينكه زوجين در رفتار و گفتار ثابت نمايند كه همديگر را دوست دارند و اين علاقه حقيقي و بدون هيچ شائبه اي است، از نكات ظريفي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از آن به عنوان عشق جاودان ياد مي نمايد و مي توان گفت: محبت در زندگي و مطّلع ساختن طرف مقابل از اين مودّت، بخصوص در مورد بانوان، كه از عواطف فوق العاده لطيفي برخوردارند، نقش معجزه آسايي در شادابي و استحكام روابط زناشويي دارد.

7. از نكات روان شناسانه اي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به آن اشاره فرمود آينده نگري و فراموش كردن گذشته، به ويژه اشتباهات ميان زوجين است. در واقع، آن حضرت اغماض از عيوب يكديگر در زندگي مشترك و تصميم براي بهبودي روابط در مابقي زندگي را راهي صحيح براي رفع اضطراب بدبيني دانسته و ثمره آن را آرامش روحي و رواني براي طي نمودن يك زندگي موفقيت آميز و پرصفا مي داند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ سيد عليرضا فاخرى، اخلاق خانواده، تهران، نمايندگى ولى فقيه در سپاه، 1378، ص 14.
2ـ حبيب اللّه طاهرى، سيرى در مسائل خانوادگى، قم، سازمان تبليغات اسلامى، 1370، ص 14.
3ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 15.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، موسسة الوفا، 1403 ق، ج 13، ص 220.
5ـ همان، ج 103، ص 221.
6ـ شيح حّر عاملى، وسائل الشيعه، بيروت، ج 14، ص 2.
7ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 20.
8ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 10.
9ـ سيدكاظم ارفع، خانواده در مكتب اهل بيت(عليهم السلام)، تهران، سلمان، 1369، ص 8.
10ـ محمّد صفرى، زن و شوهر از نظر اسلام، مشهد، زرافشان، 1397ق، ص 36.
11ـ سيدعليرضا فاخرى، پيشين، ص 24.
12ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 23.
13ـ همان، ص 17.
14ـ همان، ج 14، ص 39.
15ـ همان، ج 3، ص 14.
16ـ محمّد صفرى، پيشين، ص 19.
17ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 102، ص 220.
18ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 2.
19ـ سيدكاظم ارفع، پيشين، ص 9.
20ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ص 207.
21ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 102، ص 112.
22ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 112.
23ـ همان، ص 118.
24ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 59.
25ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 123.
26ـ محمدحسين فضل اللّه، شيوه همسردارى، قم، آفتاب، 1373، ص 109.
27ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 245.
28ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 127.
29ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 15، ص 250.
30ـ همان، ج 14، ص 121.
31ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 244.
32ـ همان، ج 103، ص 249.
33ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 118.
34ـ حبيب الله طاهرى، پيشين، ص 60.
35ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 112.
36ـ همان، ص 122.
37ـ همان، ص 125.
38ـ محمّد صفرى، پيشين، ص 36.
39ـ شيح حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 171.
40ـ محمّدحسين فضل الله، پيشين، ص 104.
41ـ حبيب اللّه طاهرى، پيشين، ص 105.
42ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 21.
43ـ محمّدباقر صدر، پيشين، ج 103، ص 249.
44ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 23.
45ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 249.
46ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 46.
47ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 3، ص 17.
48ـ محمّد صفرى، پيشين، ص 207.
49ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 14، ص 121.
50ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 67.
51ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 73، ص 298.
52ـ سيدعليرضا فاخرى، پيشين، ص 108.
53ـ جواد مصطفوى، بهشت خانواده، قم، قدس، 1370، ج 1، ص 67.
54 و 55ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 1، ص 435.
56ـ حبيب الله طاهرى، پيشين، ص 56.
57ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 7، ص 173.
58ـ ملّامحسن فيض كاشانى، محجه البيضاء،بيروت، ج3،ص 119.
59ـ همان، ص 98.
60ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 14، ص 10.
61ـ محّمدحسين فضل اللّه، پيشين، ص 104.
62ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 69، ص 397.
63ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 53.
64ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 75، ص 395.
65ـ همان، ج 100، ص 239.
66ـ سيد عليرضا فاخرى، پيشين، ص 85.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

امام‌ خميني‌ و تصوير منسوب‌ به‌ پيامبر اعظم‌ (ص‌)

آنچه‌ مي‌خوانيد قسمتي‌ از كتاب‌ در سايه‌ آفتاب‌ حاوي‌ خاطرات‌ محمدحسن‌ رحيمان، عضو دفتر امام‌ خميني‌ (ره) از زندگاني‌ حضرت‌ امام‌ است. در اين‌ بخش‌ تاييد عكس‌ منسوب‌ به‌ پيامبر اعظم‌ (ص) از سوي‌ امام‌ تشريح‌ شده‌ است:‌
يك‌ تابلوي‌ نقاشي‌ از چهره‌ منسوب‌ به‌ دوران‌ نوجواني‌ پيغمبر اكرم‌ (ص) براي‌ حضرت‌ امام‌ به‌ دفتر (امام) آوردند. مدتي‌ نسبتا طولاني‌ در دفتر ماند و در اين‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ ببريم‌ و آيا خوششان‌ مي‌آيد يا نه، ترديد داشتيم، به‌ تصور قياس‌ با عكسهاي‌ نقاشي‌ شده‌ از پيغمبر اكرم‌ (ص) و حضرت‌ امير (ع) كه‌ نوعا به‌ دليل‌ نامربوط‌ بودن‌ آنها مورد توجه‌ اهل‌ معني‌ قرار نمي‌گيرند، ولي‌ بهرحال‌ تصميم‌ گرفتيم‌ كه‌ براي‌ اداي‌ امانت‌ آن‌ را نزد معظم‌له‌ ببريم.‌
هنگامي‌ كه‌ مشرف‌ شديم‌ تابلو دست‌ اينجانب‌ بود كه‌ متوجه‌ شدم‌ حضرت‌ امام‌ (ره) به‌ آن‌ خيره‌ شده‌اند. به‌ عرض‌ رسيد اين‌ عكس‌ معروفي‌ است‌ كه‌ منسوب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ (ص) است‌ و متوقع‌ بوديم‌ كه‌ طبق‌ معمول‌ در بسياري‌ موارد بفرمايند:، ببريد...> ولي‌ اين‌ بار بدون‌ تاملي‌ فرمودند:،بگذاريد اينجا>.‌
اشاره‌ كردند به‌ طرف‌ بالاي‌ اتاقشان، تابلو را كنار ديوار گذاشتم، بعد از انجام‌ كارهاي‌ روزانه‌ مرخص‌ شديم. روز بعد كه‌ مشرف‌ شديم، عكس‌ را در آن‌ اتاق‌ نديديم‌ و ديگر اطلاعي‌ از آن‌ نداشتيم‌ كه‌ چه‌ شده‌ است.‌
بعد از مدتي‌ حضرت‌ امام‌ (ره) دچار بيماري‌ قلبي‌ جديدي‌ شدند. بعد از بيمارستان، به‌ خانه‌ منتقل‌ شدند و طبعا براي‌ مدتي‌ به‌ محل‌ و اتاقي‌ كه‌ هر روز براي‌ كارها و ملاقات‌ تشريف‌ مي‌آوردند، نيامدند. به‌ همين‌ جهت، ما براي‌ اولين‌ بار براي‌ انجام‌ كارهايمان‌ به‌ اتاق‌ اصلي‌ كه‌ محل‌ زندگي‌ شخص‌ معظم‌له‌ بود، مشرف‌ شديم. اولين‌ چيزي‌ كه‌ در آن‌ اتاق‌ توجه‌ ما را جلب‌ كرد، همان‌ تابلو بود كه‌ در آنجا قرار داده‌ شده‌ بود.‌
در نقطه‌اي‌ درست‌ روبه‌رو و مقابل‌ تختي‌ كه‌ روي‌ آن‌ مي‌نشستند، اين‌ عكس‌ سالها و تا آخر زندگيشان‌ در آن‌ مكان‌ باقي‌ ماند.‌
اين‌ عكس‌ تا آنجا مورد قبول‌ امام‌ بود كه‌ براي‌ آزمايش‌ شخصي‌ كه‌ مدعي‌ ارتباط‌ با امام‌ زمان‌ (عج) بود، يكي‌ از سه‌ موضوع‌ سوال‌ آن‌ حضرت‌ براي‌ كشف‌ حقيقت‌ بود و همچنين‌ شنيده‌ شد كه‌ غزل‌ معروف‌،من‌ به‌ خال‌ لبت‌ اي‌ دوست‌ گرفتار شدم...> حضرت‌ امام‌ تحت‌تاثير شماي‌ اين‌ عكس‌ سروده‌اند. گرچه‌ عامل‌ اصلي‌ علاقه‌ حضرت‌ امام‌ (ره) به‌ اين‌ عكس، انتساب‌ آن‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ (ص) و احتمال‌ آن‌ كه‌ بر حسب‌ نقل، اصل‌ آن‌ به‌ وسيله‌ راهبي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ در مسير مسافرت‌ به‌ شام‌ او برخورد كرده، ترسيم‌ شده‌ است، مي‌باشد. با اين‌ حال، هنرآفرين‌ نقاشي‌ كه‌ توانسته‌ چهره‌اي‌ را با آن‌ زيبايي‌ و ملاحت‌ و با حالتي‌ معصومانه‌ به‌ نقش‌ كشد و چهره‌اي‌ شبيه‌ به‌ آنچه‌ از سيماي‌ پيامبر اكرم‌ (ص) نقل‌ شده، پرداخت‌ كند، صاحبان‌ ذوق‌ و هنردوستان‌ و عاشقان‌ جمال‌ جميل‌ محبوب‌ را به‌ وجد مي‌آورد.‌

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر اعظم(ص) و عدالت اجتماعى‏

مطابق اين آيات قرآن، در اسلام تحقق عدالت از اهداف مهم و اجتناب ناپذير حكومت نبوى و به طور اساسى بعثت پيامبر(ص) است. ضرورت پرداختن به اين مسئله از آن جهت است كه بدون شك امروز نه تنها جامعه ما كه جهان بشريت دست به گريبان پديده زشتى به نام بى‏عدالتى و تبعيض است .


مقدمه

«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ والميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ؛(1) ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و باآن‏ها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند.»
مطابق اين آيه كريمه، در اسلام تحقق عدالت از اهداف مهم و اجتناب ناپذير حكومت نبوى و به طور اساسى بعثت پيامبر(ص) است. ضرورت پرداختن به اين مسئله از آن جهت است كه بدون شك امروز نه تنها جامعه ما كه جهان بشريت دست به گريبان پديده زشتى به نام بى‏عدالتى و تبعيض است به طورى كه حتى جوامع توسعه يافته نيز با وجود درآمدهاى فراوان از بى‏عدالتى در توزيع آنها رنج مى‏برند. براى مثال، در آمريكا در سال 1973 سهم يك پنجم خانواده‏هاى پايين جدول درآمدى، 5/5 درصد كل درآمد و سهم يك پنجم بالاى جدول، 1/41 درصد كل درآمد بود و در سال 1991 سهم يك پنجم نخست به 5/4 و يك پنجم دوم به 2/44 رسيد و اين روند با مختصر تغييراتى ادامه دارد(2)؛ يعنى هرچه، زمان پيش مى‏رود توزيع درآمدها نامتوازن‏تر مى‏شود.
يا طبق آمار ديگرى گرچه بين سال‏هاى 1973-1994 ميزان سرانه توليد ناخالص ملى آمريكا به صورت واقعى بيش از يك سوم افزايش يافته لكن متوسط دستمزدهاى ناخالص براى همه شاغلينى كه در پست‏هاى مديريت نبودند، يعنى براى سه چهارم نيروى كار، 19 درصد كاهش يافته است.(3) و طبق آمار منتشره، بين 10-15 درصد جمعيت آمريكا (در حدود 37 ميليون نفر) زير خط فقر قرار دارند(4) و كشورهاى ديگر نيز بعيد به نظر مى‏رسد كه بهتر از اين باشند. اين در حالى است كه به اعتقاد نظريه پردازان توسعه، عامل عمده اين شكاف طبقاتى، فقر و بى‏عدالتى ناشى از ظالمانه بودن مناسبات و روابط فيمابين عوامل اقتصادى به ويژه كار و سرمايه است.

براى مثال، اقتصاددانانى چون مايكل تودارو(5) ديويد كلمن، فورد نيكسون(6) و نواب حيدر نقوى(7)، توزيع ناعادلانه ثروت‏هايى مانند زمين، سرمايه مالى، ابزار توليد و وجود آزادى‏هاى نابرابر را عامل اصلى ناعادلانه شدن درآمدها مى‏دانند و اين درحالى است كه نظام اجتماعى اسلام، در عين حال كه از تمام ظرفيت‏هاى وجودى انسان‏ها و طبيعت براى رشد و شكوفايى مظاهر مادى استفاده مى‏كند، با نهادينه كردن باورهاى الهى و ارزش‏هاى انسانى و با اتخاذ روش‏ها و قوانين خاص، زمينه‏هاى شكاف طبقاتى و بهره‏كشى از انسان را از بين برده، و در عين حال رفاه عمومى را گسترش مى‏دهد.(8)

چيستى عدالت

اسلام از يك سوبه همه افراد جامعه حق مى‏دهد كه از امكانات اجتماعى استفاده كنند و از سوى ديگر، به دنبال متوازن كردن امكانات و فرصت‏ها براى همه است و به وجود آمدن فاصله طبقاتى و تبعيضات اجتماعى را نتيجه عدم تحقق عدالت و ممنوع مى‏داند. رضايت عمومى نيز از ديدگاه اسلام زمانى حاصل مى‏شود كه امكانات موجود هر آنچه كه هست ميان همگان به طور مساوى تقسيم گردد. به عبارتى ممكن است براى همگان غنا حاصل نيايد اما استغنا حالتى است كه به احساس درونى انسانها مربوط مى‏شود. چنانكه امام صادق(ع) در اين باره مى‏فرمايد: «اگر در ميان مردمان به عدالت رفتار شود همه احساس بى نيازى مى‏كنند.»(9)
اما اينكه عدالت چيست و معيار آن كدام است مطلبى است كه براى پاسخ به آن به سخن، حكيم بوعلى سينا مراجعه مى‏كنيم كه مى‏گويد: «انسان داراى زندگى اجتماعى است و از وضع قوانينى كه بتواند زندگى اجتماعى و بلكه فردى‏اش را بر اساس عدالت سامان دهد و او را به سعادت شايسته خود برساند، ناتوان است. پس بر خداوند لازم است كه به مقتضاى حكمتش انسان را در اين زمينه هدايت كند.»(10) از اين رو عدالت امرى نسبى نبوده و متعين است و براى شناخت معيار آن بايد به وحى مراجعه كرد.
نكته ديگر اين كه در مكتب اسلام عدالت، توزيع مساوى فقر نبوده نظام عدالت محور اسلام از مبناى سامان جامعه كه بى نيازى و استكمال مادى نيز هست غفلت ننموده و به طور كلى نزد شرايع و حاملان آنها منفورترين پديده‏ها فقر است، تا جايى كه پيامبر اكرم(ص) در موارد زيادى فقر و تنگدستى را همسان كفر دانسته و از آن دو به خداوند پناه مى‏برد.(11) و در روايتى فقر مادى را با فقر فرهنگى پيوند داده بيان مى‏دارد: «اگر رحمت و شفقت پروردگار شامل فقراى امتم نبود چيزى نمانده بود كه فقر موجب كفر شود.»(12)
و در دعاى ديگرى فرمودند: «اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه، فلو لا الخبز ما صلّينا و لا صمنا و لا ادّينا فرائض ربّنا؛ يعنى خداوندا، نان را براى ما بابركت قرار ده، و ميان ما و نان جدايى مينداز كه اگر نان نباشد نه مى‏توانيم نماز گزاريم نه روزه بداريم و نه ديگر واجبات الهى را انجام دهيم.»
اصولاً به بيان قرآن، فقر و فحشا وعده شيطان، و فضل و مغفرت وعده خداوند است.(13) و پيامبر مكرم اسلام(ص) از حضرت ابراهيم خليل(ع) چنين نقل مى‏كنند: پروردگارا، فقر از آتش نمرود سخت‏تر است.»(14) يا خود آن حضرت مى‏گفتند: «فقر سخت‏تر از مرگ است.»(15)
بنابراين پيامبران الهى اگرچه جهت تسكين آلام و كاهش پريشانى درماندگان و تهيدستان با آنان بناى رفاقت مى‏گذاشتند و زندگى شخصى خود را در سطح فقيرانه قرار مى‏دادند، لكن در صدد بوده‏اند با فكر و تدبير، فقر را محو و زندگى شرافتمندانه‏اى را براى همه انسانها تدارك نمايند.

ريشه بى‏عدالتى

نكته ديگر آنكه اساساً از ديدگاه اسلام تفكر فقر جبرى طبيعت باطل بوده، ريشه همه بدبختى‏ها نه در كمبود امكانات طبيعت بلكه در اعمال ظالمانه انسان‏ها است. چرا كه خداوند روزى هر جنبنده‏اى را فراهم مى‏كند: «وما مِن دابَّةٍ فِى الاَرضِ اِلّا عَلَى اللَّهِ رِزقُها ويَعلَمُ مُستَقَرَّها ومُستَودَعَها كُلٌّ فى كِتابٍ مُبين؛(16) هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست مگر اين كه روزى او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را مى‏دند، همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است.»
بنابراين اگر بخشى از جامعه در فقر به سر مى‏برند نتيجه اعمال ناشايست خود انسان‏هاست: «ظَهَرَ الفَسادُ فِى البَرِّ والبَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِى النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذى عَمِلوا لَعَلَّهُم يَرجِعون؛(17) فساد، در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است، خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنها بچشاند شايد (به سوى حق) بازگردند.»
و بر همين اساس امير مؤمنان على(ع) فرمود: «هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آن كه توانگرى از دادن حق او ممانعت كرد.»(18) و فرمود: «همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمى‏شوند.»(19)
بنابراين اگر فرهنگ كار و تلاش در ميان مردم گسترده شود بر اساس تعاليم اسلام، سنت خداوند بر آن است كه انسان‏ها با كار و تلاش روزى خود را به دست آورند: «هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلُولًا فَامشوا فى مَناكِبِها وكُلوا مِن رِزقِهِ؛(20) خداوند كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، پس در اطراف آن حركت كنيد و از روزى‏هاى خداوند بخوريد.»

راهكار عدالت‏گسترى‏

مهم‏ترين عامل فقر و بدبختى گروهى از انسان‏ها و به وجود آمدن تضاد طبقاتى، ساختار ناسالم نظام اقتصادى حاكم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بين افراد است. نظام اجتماعى و اقتصادى اسلام و مكتب نبوى با عنايت به اين امر و با توجه به آثار سوء تمركز ثروت در دست اغنيا، ساختار ويژه‏اى در مسئله مالكيت تدبير كرده و ضوابطى را براى آن قرار داده است تا عدالت اقتصادى در جامعه تأمين گردد.
به عنوان مثال بخش زيادى از اموال و ثروت‏هاى طبيعى چون درياها، رودخانه‏ها، كوه‏ها، جنگل‏ها، دشت و بيابان‏ها، معادن، حيوانات بيابانى، ماهى‏هاى درياها و رودخانه، درختان جنگلى، علف‏هاى بيابان و... را از دايره مالكيت خصوصى خارج كرده و همه افراد را با رعايت مصالح اجتماعى كه دولت اسلامى تشخيص مى‏دهد، در استفاده و بهره‏بردارى از آن‏ها يكسان دانسته است.
بر اين اساس در قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) مأمور مى‏شوند غنايم و ثروت‏هاى عمومى را بين همه توزيع كنند تا ثروت در دست اغنيا متمركز نشود: «ما اَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى‏ فَلِلَّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى‏ واليَتامى‏ والمَساكينِ وابنِ السَّبيلِ كَى لا يَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم؛(21) آنچه را خداوند از اهل اين آبادى‏ها به رسولش بازگرداند، براى خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه‏ماندگان است تا ثروت در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد.»
از سوى ديگر تحقق مالكيت خصوصى را براساس كار مفيد و مشروع مى‏داند و ثروت‏هاى بادآورده در اسلام مورد مذمت قرار گرفته است. كه احياء موات از آن جمله است.
و از ديگر سوى نظام اقتصادى اسلام با توجه به خصلت حب نفس و زياده‏طلبى انسان، و با توجه به قانون كلى «لاضرر و لاضرار فى الاسلام» براى حفظ و دفاع از منافع جامعه، با پذيرش اصل بازار آزاد و آزادى فعاليت‏هاى اقتصادى، حدود و مقرراتى را براى آن در نظر گرفته است كه مهم‏ترين آنها عبارتند از:

1- منع اجحاف و خيانتگرى‏

قرآن كريم در خصوص كم‏فروشى با لحن بسيار شديدى مى‏فرمايد: «ويلٌ لِلمُطَفِّفين * اَلَّذينَ اِذَا اكتالوا عَلَى النّاسِ يَستَوفون * واِذا كالوهُم اَو وزَنوهُم يُخسِرون * اَلا يَظُنُّ اُولئكَ اَنَّهُم مَبعوثون * لِيَومٍ عَظيم * يَومَ يَقومُ النّاسُ لِرَبِ‏ّ العالَمين؛(22) واى بر كم‏فروشان كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند و چون براى آنان پيمان يا وزن كنند به ايشان كم دهند مگر آنان گمان نمى‏كنند كه برانگيخته خواهند شد در روزى بزرگ روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند؟»
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «تاجران خائن بدترين مردم‏اند»(23)
اميرمؤمنان امام على(ع) براى فرماندار خويش، مالك اشتر، مى‏نويسند: «وليكن البيع بيعا سمحا، بموازين عدل و اسعار لاتجحف بالفريقين من البايع و المبتاع؛(24) معاملات بايستى آسان، با ترازوهايى صحيح و با قيمت‏هايى كه به هيچ يك از طرفين (فروشنده و خريدار) ستم نرود، صورت گيرد».
در خصوص نظارت دولت اسلامى بر قيمت‏هاى بازار از امام صادق(ع) نقل شده است: «اميرالمؤمنين(ع) هيچ گاه بر كالاى كسى قيمت‏گذارى نكرد ولى هر كس كه در معامله مردم كم مى‏گذاشت، به او گفته مى‏شد همان‏طور كه مردم مى‏فروشند بفروش وگرنه از بازار خارج شو، مگر در مواردى كه كالاى وى بهتر از ديگران بود.»(25)

2- جلوگيرى از انحصار
به طور كلى بايد گفت سياست اقتصادى و اجتماعى اسلام بر اساس نفى انحصار شكل گرفته است كه در قرآن كريم فرمود: «كَى لا يَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم»(26) كه بر مبناى آن هدف مهم سياست‏هاى اقتصادى اسلام بر اساس نفى انحصار در گردش ثروت شكل گرفته است.
امام على(ع) در اين باره به فرماندار خود مى‏فرمايند: «در چيزهايى كه مردم در آن‏ها برابرند از ويژه‏سازى و انحصارطلبى پرهيز كن». سپس حضرت در مورد اطرافيان فرصت‏طلب زمامداران مى‏نويسد: «بدان براى زمامدار خاصان و صاحبان اسرارى است كه انحصارطلب و دست‏درازند، در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعايت نمى‏كنند، ريشه ستم آنان را با قطع وسايل آن از بيخ بر كن، به هيچ يك از اطرافيان و بستگان خود زمينى از اراضى مسلمانان واگذار مكن، بايد طمع نكنند قراردادى به سود آنان منعقد سازى كه مايه ضرر به ساير مردم باشد، خواه در آب‏رسانى يا هر عمل مشترك ديگر، به طورى كه هزينه‏هاى آن را بر دوش ديگران تحميل كنند.»(27)

3- حمايت از طبقه كارگر
در اسلام غصب دستمزد كارگران يا كم‏دادن آن در رديف گناهانى چون اختراع دين و انسان‏فروشى قرار گرفته است. پيامبراكرم(ص) مى‏فرمايد: «خداوند هر گناهى را مى‏آمرزد مگر اين كه كسى دينى بسازد، يا مزد كارگرى را غصب كند يا شخص آزادى را به بردگى فروشد.»(28)
در روايت ديگرى مى‏فرمايد: «اى مردم، هر كس مزد كارگرى را كم بدهد بايستى جايگاه خود را در آتش جهنم آماده بيند.»(29)
و در كلام ديگر خطاب به امام على(ع) فرمود: «يا على، مبادا با حضور تو بر كشاورزان ستم رود.»(30)

4- مبارزه با رباخوارى
در راستاى شكل‏گيرى نظام سالم اقتصادى و به جهت تأكيد بر نظام توليد محور كه بر كار و تلاش تأكيد دارد نه ثروت‏اندوزى و استثمارگرى، اسلام رابطه حقوقى قرض با بهره را ظالمانه و در رديف پيكار با خدا و رسول دانسته، به شدت با آن مبارزه كرده مى‏فرمايد: «يااَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللَّهَ وذَروا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين * فَاِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللَّهِ ورَسولِهِ واِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَموالِكُم لا تَظلِمونَ ولا تُظلَمون؛(31) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و آن‏چه از ربا باقى مانده، رها كنيد، اگر ايمان داريد. اگر چنين نمى‏كنيد اعلام جنگ با خدا و رسول بدهيد، و اگر توبه كنيد سرمايه‏هاى شما از آن شماست نه ظلم مى‏كنيد و نه بر شما ظلم وارد مى‏شود.»

5- توجه ويژه به ضعيفان و نيازمندان‏
در هر جامعه‏اى گروهى از انسان‏ها هستند كه به دليل نداشتن توان فعاليت اقتصادى يا نبودن زمينه فعاليت، قادر به تأمين نيازهاى خود نيستند. افراد جامعه اسلامى نسبت به تأمين نيازهاى حياتى هم‏ديگر مسئوليت متقابل دارند كه در حد ساير فرايض لازم‏الاجرا است و خداوند مؤمنان را در صورت كوتاهى در انجام آن تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد: «هاَنتُم هؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فى سَبيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَن يَبخَلُ ومَن يَبخَل فَاِنَّما يَبخَلُ عَن نَفسِهِ واللَّهُ الغَنىُّ واَنتُمُ الفُقَراءُ واِن تَتَوَلَّوا يَستَبدِل قَومًا غَيرَكُم ثُمَّ لا يَكونوا اَمثالَكُم؛(32) شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شويد، بعضى از شما بخل مى‏ورزند، و هركس بخل ورزد، به خود بخل كرده است و خداوند بى‏نياز است و شما همه نيازمنديد، و هر گاه سرپيچى كنيد خداوند گروه ديگرى را جاى شما مى‏آوردپس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‏كنند).»
پيامبر اكرم(ص) نيز در اين باره مى‏فرمايد: «كسى كه شب سير بخوابد در حالى كه همسايه‏اش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است.»(33)
در اين راستا دولت اسلامى وظيفه دارد با استفاده از منابعى كه در اختيار دارد، معيشت شهروندان جامعه اسلامى را در سطح مناسب تأمين نمايد.
بر اين اساس پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: «خدا را به ياد هر حاكم اسلامى پس از خود مى‏آورم... مردمان را فقير نكند (و به فقرشان رضايت ندهد) كه در نتيجه كافرشان خواهد كرد.»(34)
بلال نيز از طرف رسول خدا(ص) مأموريت داشت به وضعيت فقرا و بينوايان رسيدگى و آنان را تأمين كند. حتى او اجازه داشت در صورت نبودن امكانات مالى براى بيت‏المال، با قرض كردن محرومان را تأمين نمايد.(35)
در سال پيامبر اعظم(ص) توفيق تحقق اهداف اجتماعى آن حضرت در جامعه اسلامى ايران را از خداى متعال مسئلت مى‏نماييم.

پى‏نوشت‏ها: -
1) حديد / 25.
2) والدن بيو، پيروزى سياه، ترجمه احمد سيف و كاظم فرهادى (چاپ اول: تهران انتشارات نقش جهان، تهران، 1376) ص 229.
3) هانس - پيتر مارتين، دام جهان گرايى، ترجمه عبدالحميد فريدى عراقى (فرهنگ و انديشه، 1378) ص 190.
4) ديويد ماكارو، رفاه اجتماعى ساختار عملكرد، ص 207.
5) مايكل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ص 173.
6) ديويد كلمن و فورد نيكسون، اقتصادشناسى توسعه نيافتگى، ص 121.
7) نواب حيدر نقوى، اقتصاد توسعه يك الگوى جديد، ترجمه دكتر توانايان فرد، ص 83.
8) سيد عباس موسويان، فصلنامه اقتصاد اسلامى، شماره 4 - زمستان 1380.
9) محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 3، ص 568.
10) ابن سينا، الشفا، الهيات (انتشارات بيدار) ص 557.
11) اللهم انى اعوذ بك من الكفر والفقر، فقال رجل: أيعدلان؟ قال: نعم، (همان، ص 2438).
12) محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 3، ص 2438.
13) الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء واللَّه يعدكم مغفرة منه و فضلا واللَّه واسع عليم، (بقره / 268).
14) محمد محمدى رى شهرى، همان، ص 2442.
15) همان، ص 2442.
16) هود / 6.
17) روم / 41.
18) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، ص 1242.
19) محمد رضا حكيمى، الحياة، ترجمه احمد آرام، ج 3، ح 4، ص 329.
20) ملك / 15.
21) حشر/ 7.
22) مطففين/ 1 - 6.
23) محمد رضا حكيمى، همان، ج 6، ص 387.
24) نهج البلاغه، نامه 53.
25) دعائم الاسلام، ج 2، ص 36.
26) حشر/ 7.
27) نهج البلاغه، نامه 53.
28) محمد رضا حكيمى، همان، ج 4، ص 456.
29) محمد رضا حكيمى، همان، ج 4، ص 457.
30) همان، ج 2، ص 744.
31) بقره/ 278 - 279.
32) محمد / 38.
33) محمد بن يعقوب كلينى، ج 2، ص 668.
34) محمد رضا حكيمى، همان، ج 4، ص 422.
35) سيدكاظم صدر، اقتصاد صدر اسلام، ص 72.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

محمد (ص)از دیدگاه علي(ع)

اشاره :

سرآغاز تاريخ اسلام آن گاه بود كه پيامبر اسلام (ص)در خلوت با محبوب، در دل غاري كه در دامن كوهي در شمال مكه بود، راز و نياز مي كرد. گويا غار حراء هنوز هم پژواك مناجات پيامبر اكرم را در قطعه قطعه سنگ ريزه هاي خود به يادگار حمل مي كند و در گوش عاشقان حضرت كه در آن وادي قدم مي گذارند، نجوا مي كند.

درباره تاريخ زندگي پيامبر اسلام(ص) بسيار سخن گفته اند. اديبان، حكيمان، خطيبان و پژوهندگان و فرهيختگان بسيار درباره آن وجود جبروتي داد سخن داده اند.

اما از پس همه اين نقل ها و قول ها، شنيدن اوصاف معنوي آن وجود قدوسي از زبان آسماني اميرمومنان، علي(ع) زيباتر و شنيدني تر است. اينك كه سال به نام شريف پيامبر اعظم مزين گشته است، نام آسماني او را از زبان علي مي شنويم.
هرگاه سخن از رخداد واقعه اي به ميان مي آيد ناخودآگاه به دنبال فلسفه و علل ايجاد آن مي گرديم. در باب بعثت نيز علت را جويا مي شويم كه چه نيازي به وجود پيامبران بوده است؟

خداوند دو راهنما در اختيار او قرار داده است تا حق را از باطل متمايز كند: يكي در درون انسان كه عقل است و ديگري پيامبران الهي . چون عقل داراي خطا است، برترين هادي، آن است كه داراي مقام عصمت و مرتبط با وحي باشد و تنها راه آن «بعثت» انبياء است. پس بعثت بزرگ ترين نعمت خداوند بر بشر است: «لقد من الله علي المومنين اذا بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.»( آل عمران/۱۶۴). در اين آيه خداوند بر بشر نسبت به اين نعمت بزرگ منت مي گذارد. چرا خداوند در اين امر منت مي گذارد؟ بعثت چه ويژگي هايي دارد و هدف از آن چيست؟
واژه«منت » به معناي نعمت سنگين و باعظمت به كار مي رود. بنابراين هر نعمت سنگين و گرانبهايي را منت گويند. كاربرد اين واژه دوگونه است: قولي و فعلي. اگر كسي عملا نعمت بزرگي به ديگري بدهد، اين همان منت عملي است كه بيشتر در مسائل تربيتي و هدايتي و معنوي كاربرد دارد. در نتيجه، منت گذاري بر بخشيدن نعمت هاي بزرگ كه از جمله آنها نعمت «رسالت» است، منتي زيباست و «منّ الله» يعني « انعم الله». خداوند ، با ابلاغ رسالت ،نمت بزرگي بخشيد و در اختيار مومنان قرار داد. چنان كه در جاي ديگر خداوند به خاطر هدايت كردن انسانها به ايمان، بر آنها منت مي گذارد: « بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان.» (حجرات/۱۷). نگارنده در اين مقاله قصد دارد كه مبحث بعثت را از منظر اميرالمومنين عليه السلام، او كه اولين پاسخ دهنده به نداي پيامبر اكرم(ص) بود و اولين و جوان ترين تسليم شده اوامر الهي بود را بررسي كند كه قطعاً زيباترين تعاريف و تفاسير را از اين واقعه بزرگ تاريخي دارد.

مؤلفه هاي دوران جاهليت

«در ايام جاهليت و دوره قبل از بعثت، به جز عده اي يهودي و مسيحي ، عموم مردم بت پرست بودند. از اخلاق انساني جدا شده بودند. دختران را زنده به گور كرده و بدين طريق پيوندها را مي بريدند. به باطل افتخار كرده، از عدل جدا شده و حقوق يكديگر را از بين مي بردند. قدرتمندان را بر ناتوانان مسلط نموده و از حكيمان وحشت داشتند. بساط علم را برچيده، خوبي بردباري و علم را انكار كرده، نيكي ها را فراموش كرده، شريعت هاي الهي را از بين برده، سرمايه ها را نابود كرده بودند و به بي صبري افتخار مي كردند، فحشاء و منكرات را روش خود ساخته و سخنان باطل مي گفتند. پيامبران را كشته و اولياي خدا را از ميان خود بيرون مي كردند. بدكاران را حاكم بر خود نموده و كساني را كه اصل و نسب درستي نداشتند اطاعت مي نمودند... عنايت پروردگار براي تمام كردن حجت و كامل كردن رحمت شامل حالشان گرديده و خاتم پيامبران(ص) را برانگيخت تا رحمتي براي جهانيان و نشاني براي هدايت باشد. آنها را از تاريكي ها خارج كرده و به نور رساند. ناداني آنان را به علم، گمراهيشان را به هدايت، هلاكتشان را به نجات، ستم آنان را به عدل و كم خرديشان را به عقل، نياز آنان را به بي نيازي، ذلتشان را به عزت، خرابيشان را به آباداني و خواري آنان را به سلطنت مبدل نموده و كفرشان را به ايمان، جهنمشان را به اميدواري، اسارت آنان را به رهايي و بندگي آنان را به آزادگي تبديل نمايد.»(۱)

حضرت علي (ع) گاهي در خطبه هاي خود به اعراب آن زمان يادآوري مي كردند كه قبل از ظهور اسلام چه اعتقاداتي داشتند و چگونه زندگي مي كردند. چرا كه گاهي غرور وجود آنها را فرامي گرفت و فراموش مي كردند كه از بركت وجود اسلام به آن عزت و سربلندي نائل شده بودند. علي (ع) در يكي از خطبه ها مي فرمايد: «خدا پيامبر اسلام را زماني فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاي دين پاره شده و ستون هاي ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته و امور مردم پراكنده بود؛ راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت؛ چراغ هدايت بي نور، و كوردلي همگان را فراگرفته بود. ... اما مردم حيران و سرگردان، بي خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان ( بت پرستان) زندگي مي كردند. خواب آنها بيداري و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزميني كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامي بود.(۲)

در اين هنگام خداوند پيامبر(ص) را ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امت، چونان باران بهاري براي تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندي مسلمانان و عزت و شرافت يارانش قرار داد.(۳)

فلسفه بعثت

با توجه به آيات الهي به برخي از اهداف بعثت انبياء اشاره مي نماييم. خداوند در آيه اي مي فرمايد:«هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.» (جمعه/۲). اولين نكته در اين آيه بحث تلاوت آيات الهي است. «يتلوا» از واژه «تلاوت» به معناي پيروي كردن در حكم و خواندن منظم آيات الهي همراه با تدبر است. پيامبر اسلام با خواندن آيات پروردگار و آشنا نمودن گوش دل و افكار مردم با اين آيات، آنها را آماده تربيت مي نمايد، كه مقدمه تعليم و تربيت است. دومين نكته بحث تربيت است. يكي از مهم ترين برنامه هاي پيامبر اسلام (ص)تربيت انسانهاست. تربيت به معناي فراهم كردن زمينه ها و عوامل براي به فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انسان در جهت مطلوب است. او بايد زمينه ها را براي انسانها آماده كند تا از نظر عملي بهترين رابطه را با خداي خود (عبادات)، با هم نوع خود (عقود و ايقاعات)، با قوانين و مقررات اجتماعي (حكومت و سياسات)، با خانواده خود (حقوق خانوادگي) و با نفس خود ( اخلاق و تهذيب نفس) داشته باشند، تا بتوانند مسجود فرشتگان قرار گيرند. پيامبر اسلام در مدتي كوتاه، انسان هايي بزرگ، مانند علي ، زهرا (س)، سلمان فارسي، ابوذر، مقداد و ... را تربيت كرد.

كلمه« يزكيهم» از ماده «زكوه» به معناي رشد و زيادي است،(۴) كه در اين جا به معناي تربيت و پاكسازي است و شامل پاك شدن از آلودگي هاي اعتقادي، اخلاقي و رفتاري مي شود: رسول اكرم هدف از بعثت خود را كامل كردن مكارم اخلاق بيان كرده است:«بعثت لا تمم مكارم الاخلاق».


از طرف ديگر خدا ابزار ترقي و تكامل هر موجودي را در نهاد آن گذارده و آن را به منظور پيمودن راههاي تكامل با وسايل گوناگوني مجهز نموده است و اين همان «هدايت تكويني» است كه نعمت و فضل عمومي دستگاه آفرينش است كه شامل حال تمام موجودات جهان اعم از نبات و حيوان و انسان است: «الذي أعطي كل شيء خلقه ثم هدي».

ولي اين هدايت فطري و تكويني براي موجودي مثل انسان، كه گل سرسبد موجودات است كافي نيست.

مسأله مهم در زندگي فرد و جوامع ، مسأله معيارهاي سنجشي، و نظام ارزشي حاكم بر فرهنگ آن جامعه است. زيرا تمام حركت ها در زندگي فردي و جمعي از همين نظام ارزشي سرچشمه مي گيرد، و براي آفريدن اين ارزش ها است. اشتباه يك قوم و ملت در اين مسأله و روي آوردن به ارزش هاي خيالي و بي اساس، كافي است كه تاريخ آنها را به تباهي بكشد. بنابراين نخستين و مهمترين گام اصلاحي انبيا، درهم شكستن اين چارچوبه هاي ارزشي دروغين بود. قبل از آن كه در محيط عربستان تعليمات اسلام و قرآن ظهور كند ،بر اثر حاكميت نظام ارزشي زور و زر محصول آن محيط مشتي غارتگر زورگو همچون ابوسفيان ها و ابوجهل ها و ابولهب ها بود. اما از همان محيط بعد از انقلاب نظام ارزشي «مسلمان ها» و « ابوذر»ها و «مقداد»ها و « عمار ياسر»ها برخاستند. اينها همه براي اين است كه ارزش هاي دروغين جاي ارزشهاي واقعي انساني را نگيرد.(۵)

حال به تفسير فلسفه بعثت از ديدگاه حضرت علي (ع) مي پردازيم. حضرت در خطبه اي فلسفه بعثت را رهايي مردم از پرستش دروغين بت ها ذكر مي كند و مي فرمايد:«فبعث الله محمداً(ص) بالحق ليخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات.»؛ خداوند حضرت محمد را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بت ها رهايي بخشيده به پرستش خود راهنمايي كند و آنان را از پيروي شيطان نجات داده به اطاعت خود كشاند. خداي سبحان در كتاب خود بي آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نماياند و از قهر خود ترساند.»(۶)

حضرت در خطبه اي ديگر فلسفه نبوت عامه را اينگونه بيان مي نمايند:« واصطفي سبحانه من ولده أنبياء أخذ علي الوحي ميثاقهم ... و خلقت الأبناء. ؛ خدا پيمان وحي را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آن گاه كه در عصر جاهليت بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و دربرابر او به خدايان دروغين روي آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هرچند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاي قدرت خدا را معرفي كنند؛ مانند: سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زيرپاي آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگي، و راه هاي مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاي پيركننده، و حوادث پي درپي، كه همواره بر سر راه آدميان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پيامبر، يا كتابي آسماني، يا برهاني قاطع، يا راهي استوار، رها نساخته است»(۷)

ره آورد بعثت

بعد از اين كه به اوضاع و احوال عصر جاهليت پرداختيم و نيز به فلسفه بعثت انبياء واقف گشتيم، حال بايد ببينيم كه اين برانگيختن انبياء چه نتايجي را به همراه داشته است.

حضرت علي عليه السلام در باب نتايج بعثت انبياء سخناني را فرموده اند كه به آنها مي پردازيم:«فانظروا إلي مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولاً فعقد بملته طاعتهم ... ولا تقرع لهم صفاة.؛ حال به نعمت هاي بزرگ الهي كه به هنگامه بعثت پيامبراسلام(ص) بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاي الهي بال هاي كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاي آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين حق، آنها را در برگرفت! در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمي زندگاني شادمان شدند، امور اجتماعي آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتي پايدار آرام گرفتند، و به حكومتي پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روي زمين گرديدند، و فرمانرواي كساني شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهي را براي كساني اجرا مي كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسي قدرت درهم شكستن نيروي آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمي پروراند.(۸)

امام علي در فرازي ديگر مي فرمايد: «فان الله سبحانه بعث محمداً(ص) و ليس احد من العرب...»؛ پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود، در روزگاراني كه عرب كتابي نخوانده و ادعاي وحي و پيامبري نداشت. پيامبر اسلام با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاري رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زيربال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهي پيمودند. و در آنها خيري نبود. همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگاري، استقرارشان بخشيد، تا آن كه آسياب زندگي آنان به چرخش درآمد، و نيزه شان تيز شد.»(۹)

ويژگي هاي اسلام نبوي در ديدگاه علوي

« ثم ان هذا الإسلام دين الله الذي اصطفاه لنفسه... وضعوه مواضعه ؛ همانا اين اسلام، دين خداوندي است كه آن را براي خود برگزيد، و با ديده عنايت پروراند، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پايه هاي اسلام را بر محبت خويش استوار كرد، و اديان و مذاهب گذشته را با عزت آن خوار كرد، و با سربلندكردن آن، ديگر ملت ها را بي مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانيد و با ياري كردن آن دشمنان سرسخت را شكست داد و با نيرومند ساختن آن اركان گمراهي را در هم كوبيد، و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد، و آبگيرهاي اسلام را پرآب كرد.

خداوند اسلام را به گونه اي استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد، و حلقه هايش از هم جدا نشود، و ستون هايش خراب نگردد، در پايه هايش زوال راه نيابد، درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگي نپذيرد، شاخه هايش قطع نگردد، راه هايش تنگ و خراب نشود، و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگي در روشنايي آن داخل نشود، و راه راست آن كجي نيابد، ستونهايش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشواري پيمودني باشد، در چراغ اسلام خاموشي، و در شيريني آن تلخي راه نيابد.اسلام چشمه ساري است كه آب آن در فوران، چراغي است كه شعله هاي آن فروزان، و نشانه هميشه استواري است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند؛ پرچمي است كه براي راهنمايي پويندگان راه خدا نصب گرديده، و آبشخوري است كه وارد شوندگان آن سيراب مي شوند»( ۱۰)

اسلام؛ نورهدايت

«الحمدلله الذي شرع الإسلام فسهل شرائعه لمن ورده ... والجنه سبقته. ؛ ستايش خداوندي را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون هاي اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار كرد و آن را پناهگاه أمني براي پناه برندگان، و مايه آرامش براي وارد شوندگان قرار داد. اسلام، حجت و برهان براي گويندگان، و گواه روشن براي دفاع كنندگان، و نور هدايتگر براي روشني خواهان، و مايه فهميدن براي خردمندان، و عقل و درك براي تدبيركنندگان، و نشانه گويا براي جويندگان حق، و روشن بيني براي صاحبان عزم و اراده، پندپذيري براي عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگاري براي تصديق كنندگان، و آرامش دهنده تكيه كنندگان، راحت و آسايش توكل كنندگان، و سپري نگهدارنده براي استقامت دارندگان است».(۱۱).

خصوصيات پيامبران الهي

بعد از اين سلسله مباحث دريافتيم كه انسان بدون وجود اين رسولان قادر نيست راه سعادت را بپيمايد. حال بايد به اين نكته بپردازيم كه انبياء الهي داراي چه خصوصيتي هستند كه مي توانند در فراز و فرود راه زندگي انسان، هادي و مشعل دار باشند.

حضرت علي عليه السلام در توصيف انبياء و وظايف آنها در نهج البلاغه فرازهايي را ذكر نموده اند كه در اينجا به آنها اشاره

مي كنيم:

«فاستودعهم في أفضل مستودع ... قام منهم

بدين الله خلف.؛ پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان ها استقرارشان داد. از صلب كريمانه پدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه يكي از آنان درگذشت، ديگري براي پيشبرد دين خدا بپاخاست.(۱۲)

ـ « و لقد كان في رسول الله (ص) كاف لك في الأسوه ... دابته رجلاه و خادمه يداه. ؛ براي تو كافي است كه راه و رسم زندگي پيامبر اسلام را اطلاعت نمايي، تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بدي ها و عيب هاي دنيا و رسوايي ها و زشتي هاي آن باشد، چه اين كه دنيا از هر سو بر پيامبر بازداشته و براي غير او گسترانده شد، از سينه دنيا شير نخورد، و از زيورهاي آن فاصله گرفت».

خداوند در برخي از آيات قرآن كريم به شرح وظايف پيامبران پرداخته است كه اينجا به چند وظيفه ايشان اشاره مي كنيم.

وظيفه اصلي همه پيامبران بلاغ مبين است ( فهل علي الرسل الا البلاغ المبين) يعني رهبران الهي نمي توانند مخفيانه به دعوت خود ادامه دهند مگر اين كه براي مدتي محدود و موقت باشد، برنامه مخفي كاري آن هم در عصر دعوت رسالت چيزي نيست كه قابل قبول و داراي نتيجه باشد، صراحت توأم با رشادت و قاطعيت، همگام با تدبير، شرط اين دعوت است.(۱۳)



وظايف پيامبران در قرآن

«و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمة لقوم يومنون.» (نحل/۶۴)

آيه فوق هدف بعثت پيامبران را بيان مي كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوا و هوس ها، و سليقه هاي شخصي خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمايي پيامبران بزنند، اثري از اينگونه خرافه ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقي نمي ماند، مي گويد: ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند براي آنها تبيين كني و مايه هدايت و رحمت است براي گروهي كه ايمان دارند. (۱۴).در مورد بعثت نبي اكرم، سخنهاي بسياري گفته شده و شاعران، اديبان، حكيمان و نويسندگان، هر يك به فراخور حال خود، اين واقعه شگرف را به نظم و نثر كشيده اند.اما هيچ كس مانند خاندان پيامبر ، نتوانسته است حق مطلب را ادا كند و چنان كه شايسته اين رويداد عظيم است در مورد آن سخن گويد. از اين رو، گزيده اي از بيانات علي(ع) را تقديم مي نماييم:« فتأس بنبيك الأطيب الأطهر فان فيه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السري؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويي است براي الگوطلبان، و مايه فخر و بزرگي است براي كسي كه خواهان بزرگواري باشد، و محبوب ترين بنده نزد خدا كسي است كه از پيامبرش پيروي كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد.پيامبر از دنيا چندان نخورد كه دهان را پُر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالي تر بود، دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزي را دشمن مي دارد آن را دشمن داشت، و چيزي را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزي را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مي دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مي دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براي نشان دادن دشمني ما با خدا، و سرپيچي از فرمان هاي او كافي بود! و همانا پيامبربر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد، و چون برده، ساده مي نشست، و با دست خود كفش خود را وصله مي زد، و جامه خود را با دست خود مي دوخت. پيامبر با دل از دنيا روي گرداند، و يادش را از جان خود ريشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه هاي دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايي تهيه نكند و آن را قرارگاه دائمي خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جام خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بَركند، و چشم از دنيا پوشاند.پس تفكركننده اي بايد با عقل خويش به درستي انديشه كند كه: آيا خدا، محمد را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته و بهتاني بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسي را خوار شمرد كه دنيا را براي او گستراند و از نزديك ترين مردم به خودش دور نگهداشت.پس پيروي كننده بايد از پيامبر پيروي كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاي قدم او بگذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نمي باشد، كه همانا خداوند، محمد را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد. او كاخ هاي مجلل نساخت (سنگي بر سنگي نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت.. (۱۵)

نهاد اصلي وجود پيامبر

« حتي افضت كرامة الله سبحانه و تعالي الي محمد(ص) ... و غباوة من الأمم؛ تا اين كه كرامت اعزام نبوت از طرف خداي سبحان به حضرت محمد رسيد. نهاد اصلي وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصيل ترين وعزيزترين سرزمين ها كاشت و آبياري كرد، او را از همان درختي كه ديگر پيامبران و اَمنيان خود را از آن آفريد به وجود آورد، كه عترت او بهترين عترت ها، و خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت وجودش از بهترين درختان است، در حرم أمن خدا روييد، و در آغوش خانواده كريمي بزرگ شد، شاخه هاي بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسي به ميوه آن نمي رسيد. پس، پيامبر پيشواي پرهيزكاران، و وسيله بينايي هدايت خواهان است، چراغي با نور درخشان، و ستاره اي فروزان، و شعله اي با برق هاي خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش زندگي او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل، و حكم او عادلانه است. خدا او را زماني مبعوث فرمود كه با زمان پيامبران گذشته فاصله طولاني داشت و مردم از نيكوكاري فاصله گرفته، و امت ها به جهل و ناداني گرفتار شده بودند». (۱۶)

پارسايي پيامبر

« قد حقر الدنيا و صغرها، و أهون بها و هونها،... و دعا إلي الجنة مبشراً و خوف من النار محذراً؛ پيامبر(ص) دنيا را كوچك شمرده و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد. آن را خوار مي شمرد و در نزد ديگران خوار و بي مقدار معرفي فرمود و مي دانست كه خداوند براي احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت و آن را براي ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پيامبر(ص) براي تبليغ احكامي كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امت اسلامي را با هشدارهاي لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم را به سوي بهشت فراخواند و از آتش جهنم پرهيز داد.(۱۷)

مصلح جامعه بشريت

« فصدع بما أمربه، و بلغ رسالات ربه... والضغائن القادحة في القلوب؛ پيامبر اسلام (ص) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد، و پيام هاي پروردگارش را رساند. او شكاف هاي اجتماعي را به وحدت اصلاح كرد ،و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمني ها و كينه هاي برافروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگي برقرار كرد» (۱۸)

پس از بيان اين تفاسير در باب بعثت، دريافتيم كه پيامبران با تعاليم و برنامه هاي خود، روح و روان ما را كه با يك سلسله صفات عالي روحيات و احساسات پاك، عجين شده است را به مقتضاي فطرت باز مي گردانند.پبامبران وظيفه دارند كه احكام فطرت و وجدان را براي انسان بازگو نمايند و او را به صفاتي كه در خود نهفته است متوجه سازد. مربيان الهي با نور وحي و برنامه اي صحيح شرايط رشد و نمو را براي انسان فراهم مي سازند و انحرافات را تعديل مي نمايند. و در يك كلام انسان را به تكامل كه هدف خدا از خلقت بوده است، مي رسانند و او را در مسير صحيح خدايي قرار داده تا طي طريق نمايد كه سعادت بشر در آن نهفته است.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پاكدامني پيامبر اعظم(ص)

يكي از مقوله‌هاي اخلاق فردي پيامبر اعظم(ص) كه به نوبه خود بسيار با اهميت است، اخلاق جنسي آن حضرت است. توجه به اخلاق جنسي پيامبر اعظم(ص) از اين جهت داراي اهميت است كه مي‌توان جايگاه اموري همچون ازدواج و نوع نگاه حضرت به زنان و چگونگي برخورد آن حضرت با مفاسد اخلاقي و زمينه‌هاي انحراف جنسي را در سيره نبوي بازشناخت؛ امري كه امروزه بشر به شدت به آن نيازمند است.

لطايف و معارف

يكي از مقوله‌هاي اخلاق فردي پيامبر اعظم(ص) كه به نوبه خود بسيار با اهميت است، اخلاق جنسي آن حضرت است. توجه به اخلاق جنسي پيامبر اعظم(ص) از اين جهت داراي اهميت است كه مي‌توان جايگاه اموري همچون ازدواج و نوع نگاه حضرت به زنان و چگونگي برخورد آن حضرت با مفاسد اخلاقي و زمينه‌هاي انحراف جنسي را در سيره نبوي بازشناخت؛ امري كه امروزه بشر به شدت به آن نيازمند است. امروزه شايد بتوان انحراف جنسي در بشريت را بارزترين نمونه‌هاي انحراف در جاهليت نوين تلقي كرد كه به اشكال و جلوه‌هاي گوناگون، سلامت روحي و جسمي بشريت را به خطر افكنده است. اين همه ناشي از دور ماندن بشريت از اخلاق صحيح جنسي است.

كنترل جنسي

در اخلاق جنسي از دو اصل مهم نبايد غافل ماند: اصل ارتباط جنسي و اصل كنترل جنسي. در صورت عدم توجه به اصل دوم به لحاظ بعد زيادت‌خواه نفس انساني، ممكن است انسان به افراط و زياده‌روي در شهوت‌طلبي، روي آورد، از اين رو در قوانين ديني براي حفظ و كنترل خواسته‌هاي جنسي راهكارهايي پيش‌بيني شده است. طبيعي است كه پيامبر اعظم(ص) به لحاظ جايگاه رفيع اخلاقي‌اش، ضمن دارا بودن ارتباط جنسي مشروع، از ابزارهاي كنترل جنسي نيز بهره‌مند بوده است. در ادامه نمودهايي از كنترل جنسي در اخلاق نبوي(ص) را بر مي‌شماريم.

عفت نفس

عفت، يكي از صفات حميده و نيكو است كه نقش بازدارنده خوبي نسبت به روي آوري بر گناهان دارد. عالمان علم اخلاق نيز آن را چنين تعريف كرده‌اند: "عفت عبارت است از مطيع و منقاد شدن قوه شهويه از براي قوه عاقله تا آنچه امر مي‌فرمايد در خصوص اكل و شرب و نكاح و جماع، متابعت كند و از آنچه نهي فرمايد اجتناب نمايد ... ." (1. معراج‌السعاده، ص 243.)
دارا بودن ملكه عفت از نگاه معصومين(ع) به منزله برترين عبادات معرفي شده است؛ (2. الكافي، ج 2، باب العفه.) و پيامبر اعظم(ص) نيز شهوت شكم و دامان(يعني فقدان صفت عفت) را در كنار گمراهي پس از معرفت و فتنه‌هاي گمراه‌كننده، سه امري معرفي كرده كه به خاطر آنها بر امت خود هراسان است؛ (3. همان، ح 6.) و خود آن حضرت بهترين درجات ملكه عفاف را دارا بود به گونه‌اي كه درباره ايشان گفته شده كه: پيامبر اكرم(ص) عفيف‌ترين مردم بود. (4. الشفاء (بتعريف حقوق المصطفي(ص))، ج 1، ص 133.)

چشم‌پوشي از نامحرم

معمولاً انحرافات جنسي از نگاه‌هاي آلوده نسبت به جنس مخالف آغاز و تا مراحل بالاتر پيش مي‌رود. بدين لحاظ، در متون قرآني و روايي از آلودگي و عادت به اين گونه نگاه‌ها شديداً نهي شده است. قرآن كريم هم زنان و هم مردان را از آلودگي نگاه بر حذر داشته و آن را زمينه‌اي براي پاكي دل و جان معرفي كرده است. (5. نور/ 30 و 31.) و پيامبر اعظم(ص) نيز ضمن امر به غض بصر، (6. مكارم الاخلاق، ابن‌ابي‌الدنيا، ص 45، ح 116.) نگاه شهواني را تيري مسموم از تيرهاي شيطان معرفي فرمود و براي كسي كه اين گونه نگاه را از ترس الهي ترك كند وعده ايماني را داد كه طعم و لذت آن را در قلبش احساس كند. (7. مسند الشهاب، محمدبن‌سلامه القضاعي(م 454ق)، ج 1، ص196، ح 293، و نك. المبسوط، سرخسي، ج 10، ص148.) و ازدواج را راهكار عملي پرهيز از نگاه آلوده و نيز آلودگي دامان معرفي فرمود. (8. الشفاء بتعريف حقوق المصطفي(ص)، ج 1، ص 87.)
در رفتار اخلاقي پيامبر اعظم(ص) نيز عمل به دستور ياد شده گزارش شده است. بنا به نقل يكي از همسران آن حضرت، روزي اسماء دختر ابوبكر در حالي كه لباسي نازك و بدن‌نما بر تن داشت وارد خانه پيامبر(ص) شد. پيامبر(ص) با ديدن وي در حالي كه روي از وي برمي‌گرداند فرمود: "زني كه به سن بلوغ مي‌رسد سزاوار نيست كه جز چهره و دو دست او مشاهده شود." (9. سنن ابي داود، ج 2، ص 270؛ تفسير ابن‌كثير، ج 3، ص 294؛ الدرر المنثور، ج 5، ص 42؛ المغني، ابن‌قدامه، ج 7، ص 460.)
اين مشي اخلاقي پيامبر اعظم(ص)، در حقيقت، استمرار سيره ديگر پيامبران الهي در بعد اخلاق جنسي بود. به عنوان مثال، بنا به نقل امام صادق(ع)، هنگامي كه بنا شد دختر شعيب(ع)، حضرت موسي(ع) را به سوي خانه شعيب(ع) راهنمايي كند، موسي(ع) به او فرمود: "پشت سر من بيا و راه را به من نشان ده، زيرا ما پيامبران پشت سر زنان نگاه نمي‌كنيم" بدين جهت، دختر شعيب او را با وصف امين به پدرش معرفي كرد. (10. دعائم الاسلام، ج 2، ص 201-202، ح 738؛ قصص/26.)

پرهيز از تماس و اختلاط با نامحرم

پرهيز از اختلاط و تماس جسمي با زنان نامحرم جلوه‌اي ديگر از اخلاق جنسي نبوي(ص) بود. بنا به نقل اميرالمؤمنين علي(ع) "هيچ‌گاه دست پيامبر(ص) دست زن ديگر(غيرمحرم) را لمس نكرد." (11. الجعفريات، ص 80؛‌مستدرك الوسائل، ج 14، ص277؛ تاريخ الطبري، ج 2، ص 338.) برخي اين امر را اجماعي و مورد اتفاق دانسته‌اند. (12. تفسير الثعالبي، ج 5، ص 422.) از جمله گزارش‌هاي تاريخي كه بر اين مدعا دلالت دارد، جريان بيعت زنان با آن حضرت پس از فتح مكه است. هنگامي كه نوبت به بيعت زنان مكي با آن جناب رسيد، برخي از آنان-براساس رسوم جاهلي- قصد مصافحه با حضرت را داشتند (13. المعجم الكبير، ج 24، ص 182؛ فتح الباري، ج 8، ص488.) اما پيامبر اعظم(ص) دست خود را جمع كرد و فرمود "من با زنان مصافحه نمي‌كنم." (14. الطبقات الكبري، ج 5، ص 8؛ الجعفريات، ص 80؛ المعجم الكبير، ج 24، ص 182؛ مستدرك الوسايل، ج14، ص 277.)
چگونگي انجام بيعت به سه گونه نقل شده است. 1. آن حضرت در بيعت با زنان، به بيعت كلامي اكتفا مي‌كرد. (15. الطبقات الكبري، ج 8، ص 605؛ تفسير الثعالبي، ج5، ص 422؛ فتح‌الباري، ج 8، ص 488.) 2. در حالي كه دست خويش را در آستين كرده بود زنان از روي لباس با دست حضرت بيعت كردند. (16. الطبقات الكبري، ج 8، ص 605؛ تفسير صنعاني، ج3، ص 288؛ مجمع البيان، ج 9، ص 457؛ فتح الباري، ج 8، ص 488؛ نورالثقلين، ج 5، ص 309.) 3. در نقل معروف چنين آمده كه حضرت دست خويش را در ظرف آبي فرو برد و پس از بيرون آوردن به زنان فرمود براي بيعت، دستان خود را در آن ظرف آب فرو برند. (17. تحف‌العقول، ص 457؛ مشكاهالانوار، ص 356؛ تاريخ الطبري، ج 2، ص 338؛ مجمع‌البيان، ج 9، ص 457؛ انوارالثقلين، ج 5، ص 309؛‌الدر المنثور، ج 6، ص 211.) البته اين سه گونه نقل در تنافي با هم نيستند چرا كه ممكن است پيامبر اعظم(ص) در چند نوبت و با چند گروه از زنان، به چند شيوه، مراسم بيعت را انجام داده باشد.
جريان ديگري كه مؤيد رفتار اخلاقي ياد شده در پيامبر اعظم(ص) است مربوط به نوع رفتار آن حضرت با خواهر همسرش، اسماء بنت ابي‌بكر است. هنگامي كه در سر و صورت اسماء ورمي پديد آمد پيامبر(ص) نزدش آمد و از روي لباس، دست مبارك بر سر و صورت وي نهاد و دعا فرمود و به بركت دعاي حضرت، ورم بر طرف شد. (18. بحارالانوار، ج 92، ص 62، ح 37.)
تلاش پيامبر اعظم(ص) براي تثبيت مرزبندي و حريم ميان زنان و مردان نامحرم، علاوه بر رفتارهاي فردي آن حضرت، در محتواي پيمان‌ها و مفاد بيعت‌هاي آن حضرت نيز نمود داشته است. پس از فتح مكه و هنگام بيعت زنان با پيامبر(ص)، يكي از بندهاي بيعت زنان با حضرت اين بود كه در جامعه با خودنمايي و خودآرايي ظاهر نشوند، (19. المعجم الكبير، ج 11، ص 211؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 39.) و نيز جز با مرد محرم در خلوت نباشند (20. الدر المنثور، ج 6، ص 211.) و جز با مرد محرم سخن نگويند. (21. الطبقات الكبري، ج 8، ص 10؛ المعجم الكبير، ج 25، ص 169؛ الاصابه، ج 8، ص 438؛ الدر المنثور، ج 6، ص211.) روشن است كه مراد پيامبر(ص)، آن گونه از سخن گفتن است كه موجب تهييج شهوت شود.

پاكدامني و قناعت بر حلال

آن گونه كه در مسير ترسيم شده مربوط به رفتار مشروع و صحيح جنسي در قرآن و سنت برنامه‌ريزي شده است، هنگامي كه منشأ و سرچشمه در غلتيدن در مفاسد جنسي-يعني نگاه‌هاي آلوده و اختلاط‌ها و تماس‌هاي حرام -مورد ممانعت و نهي قرار گرفت نوبت به مراحل بالاتر نمي‌رسد و جامعه از نوعي ايمني طبيعي نسبت به آسيب‌هاي اخلاقي و جنسي برخوردار مي‌شود. چنانكه پيش از اين اشاره شد، پيامبر اعظم(ص) براي مصون ماندن از آسيب‌هاي جنسي، به طور جدي توصيه به ازدواج مي‌فرمود و آن را زمينه پاكدامني معرفي مي‌فرمود. (22. الشفاء، ج 1، ص 87.) و پاكدامني و حفظ دامان را در كنار صدق حديث و وفاي به وعده و اداي امانت و چشم‌پوشي از حرام و قناعت بر حلال زمينه نيل به بهشت برشمرد. (23. مكارم الاخلاق، ابن‌ابي‌الدنيا، ص 45، ح 116.)
پيامبر اعظم(ص) به صورت عملي و گفتاري راه دور ماندن از گناهان جنسي و آلوده داماني را آموزش داده است. بنا به نقل امام صادق(ع) از پيامبر اعظم(ص) آن حضرت طي دستورالعملي فرمود:
"هرگاه يكي از شما نگاهتان بر زني زيبا افتاد به نزد همسر خودش مراجعه كند، چرا كه همسرش نيز داراي همان چيزي است كه آن زن داراست." در اين هنگام مردي برخاست و عرض كرد: اي رسول خدا، اگر همسر نداشته باشد چه كند؟! فرمود: "نگاهش را سوي آسمان كند و خدا را در نظر گيرد و از فضل او جويا شود." (24. الكافي، ج 5، ص 494، ح 2.) اين دستورالعمل را پيامبر اعظم(ص) خود، هنگامي كه نگاهش بر زني خوبرو افتاد اجرا كرد، به اين ترتيب كه به نزد همسرش-ام‌سلمه- رفت و پس از بيرون آمدن از حجره وي فرمود: "اي مردم، همانا نگاه از [ابزارهاي] شيطان است پس هر كس بدان مبتلا شد نزد همسرش مراجعه كند." (25. همان، ح 1.) و روشن است نگاهي كه مقصود پيامبر اعظم(ص) در اين روايت است، اعم از نگاه اول (غير اختياري) و نگاه دوم (اختياري) است و آنچه حرام است نگاه دوم است، چنانكه پيامبر اكرم(ص) در سفارشاتش به اميرالمؤمنين(ع) فرمود. (26. مناقب اميرالمؤمنين(ع)، محمدبن‌سليمان الكوفي، ج1، ص 351، ح 278.) ولي به هر حال، نگاه اول نيز مي‌تواند ذهن و قلب فرد را مشغول ساخته و چه بسا زمينه گناه را فراهم كند و بهره‌مندي و قناعت بر حلال راهگشا و چاره دوري از گناهان است.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

پيامبر رحمت مظلومترين پيامبران

پيشگفتار
اين مقاله را براي اين مي نگارم چون مي دانم كه در ذهن بسياري اين سؤال مطرح است كه چگونه مي شود عده اي از مسلمانان همچون اصحاب سقيفه و اتباع آنان، با آنكه در زمان رسول خدا از مؤمنان و صحابي مخلص رسول خدا (ص) بودند و چه بسا در ايمان آوردن هم بر بسياري ديگر از مؤمنين سبقت داشتند، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص) به يكباره دستورات اكيد خدا و رسولش در خصوص خلافت امير المؤمنين (ع) را زير پا بگذارند و كافر شوند و آن كنند كه كردند. اشتباه نشود اين سؤال، سؤال اهل سنت نيست، چه آنان به مطلب اخير قائل نيستند. بلكه اين سؤال در ذهن بسياري از ما اهل تشيع و محبين اهل بيت(ع) جاي دارد. ريشه اين سؤال را در دو چيز بايد جستجو كرد: يكي اينكه علما مي پندارند بايد در اين مسائل تقيه نمود و ديگر اينكه بايد بپذيريم كه در بحث نشر حقيقت و آموزش تاريخ واقعي اسلام كوتاهي كرده ايم. در اين مقاله بر آنيم تا با رعايت اختصار با تكيه بر آيات و روايات انشاءالله حقيقت موضوع را روشن كنيم.

2-5 طرح يك سؤال:
خداوند كريم در قرآن پيامبر اكرم (ص) را به خلق و خوي عظيم و بي مانندش ستوده آنجا كه مي فرمايد: «إنّكَ لَعَلي خُلُقٍ عظيم». به اين نكته نيز بايد توجه نمود كه خداي تعالي در قرآن بندگانش را متذكّر مي شود كه نعماتي را كه ما به شما عنايت كرده ايم، شما حتي از عهده شمارش آن نيز بر نمي آييد. با اين وجود در آيه اي ديگر اين نعمت هاي بي شمار را به عنوان «متاع دنيا» قليل و ناچيز می شمرد. لذاست كه بايد توجه كنيم كه عظيمي كه خداي تعالي خلق و خوي پيامبرش را با آن توصيف مي كند، بسيار بسيار فراتر از آن چيزي است كه در ذهن ما مي آيد. به همين دليل است كه پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند:
«خدا را كسي نشناخت جز من و علي. مرا كسي نشناخت جز خدا و علي. علي را كسي نشناخت جز خدا و من.»[22-24]
در آيه اي ديگر خداي عزّ و جلّ رسولش را مايه رحمت براي همه جهانيان معرفي مي فرمايد: «و ما أرسلناكَ إلاّ رحمه للعالمين» و البتٌه تمجيد حق تعالي از مقام و صفات حضرت ختمي مرتبت در قرآن بيش از اينهاست كه ما در اين مجال تنها به اين دو نمونه اشاره كرديم. امٌا سؤال اصلي اين است كه پيامبر با اين صفات و خلق و خوي متعالي كه خاص و عام در زمان خود حضرت و پس از ايشان به آن اذعان داشتند، چه پيش از بعثت و چه پس از آن، چگونه است كه خود ايشان مي فرمايند: « هيچ پيامبري به اندازه من آزار واذيّت نديد»[25]. پيامبري كه به تصريح قرآن جمع شدن امّت به دور او و پراكنده نشدن آنها به خاطر خلق و خوي نرم و متعالي ايشان و دوري ايشان از بدخلقي و قساوت قلب بود، آنجا كه مي فرمايد:
«فبِما رحمه من الله لِنتَ لهم و لو كُنتَ فظّاً غليظَ القلب لانفضّوا مِن حولك ... » سوره آل عمران آيه 159
اين پيامبر چگونه مي شود كه بيش از همه انبياء الهي زجر و آزار كشيده باشد.
سؤال ديگري كه مطرح است آنكه اين آزارها آيا فقط از جانب كفار و مشركين متوجه پيامبر اكرم گرديده يا اينكه امت پيامبر و آنان كه اطراف ايشان بوده اند و خصائل و فضائل بي نظير ايشان را به چشم خود ديده و با عمق جان لمس نموده اند، نيز در اين ايذاء خاتم الانبياء سهيم بوده اند؟
آنچه كه مسلم است اينكه آزار عظيمي كه پيامبر اكرم (ص) متحمل شده اند صرفاً از جانب كفار قريش و مشركين از اهل كتاب نبوده، كه با وجود اينكه اذيت ايشان نسبت به پيامبر بسيار زياد بوده، لكن هركس كمي با قرآن آشنا باشد مي داند كه آزاري كه پيامبر از جانب منافقين امت و آنان كه به ظاهر ادعاي اسلام و ايمان داشتند، متحمل شده بسي بزرگتر و فراوانتر بوده، چرا كه آيات فراواني در قرآن اين معنا را تائيد مي كند. لذا در اينجا با اين سؤال جدي مواجهيم كه چگونه اشرف مخلوقات و پيامبر رحمت براي همه موجودات، بيشترين آزار را از ناحيه امت خود و آنهايي كه ادعاي مسلماني داشتند متحمل مي شوند. براي پاسخ به اين سؤال مي خواهيم با غوري در آيات و روايات، تاريخ زندگي پيامبر (ص) را به ويژه بعد از هجرت مروري نماييم، باشد كه اين نوشتار در روشن شدن حقيقت و رفع ترديدها مفيد واقع گردد، انشاء الله.

3-5 جسارتهاي اصحاب به پيامبر (ص)
در قرآن به چند آيه بر مي خوريم كه موضوع آنها در خصوص نحوه مورد خطاب قرار دادن رسول اكرم (ص) و نهي از بي ادبي در خطاب و نهي از بالا بردن صدا بالاتر از صداي مبارك ايشان و در نزد ايشان و همچنين نهي از آزردن رسول خدا (ص) مي باشد. در اينجا با اشاره به دو آيه از اين آيات، برخي وقايع تاريخي را كه ناقض اين آيات و اسائه ادب به ساحت مقدس رسول خدا (ص) مي باشد، نقل می کنيم.

خداوند در سوره شريفه حجرات آيه 2 مي فرمايد:
«يا أيّها الّذين أمنوا لا تَرفعوا أصواتَكم فوقَ صوتِ النّبيِّ و لا تَجهروا لهُ بالقولِ كَجَهرِ بعضِكُم لِبعضٍ أن تَحبطَ أعمالكُم و أنتم لا تَشعرون»
« اي كساني كه ايمان آورده ايد صداهاي خود را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و در نزد او بلند سخن نگوئيد، همانگونه كه در بين خود بعضي در برابر بعض ديگر مي كنند، كه مبادا اعمال شما نابود شود بدون اينكه خود بدانيد».
همچنين در سوره احزاب آيه 57 مي فرمايد:
«إنّ الّذين يُؤذونَ اللهَ وَ رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنيا و الأخِره و أعدَّ لَهُم عذاباً مُهيناً»
«همانا كساني كه خدا و رسولش را آزار مي دهند، خدا در دنيا و آخرت آنان را لعنت نموده و براي آنان عذابي خوار كننده مهيا داشته است.»

1-3-5 شأن نزول سوره منافقون [1]
عبدالله بن اُبيّ سلول سر دسته منافقين مدينه بود كه حكومت و فرمانروايي وي با هجرت پيامبر(ص) به مدينه از بين رفته بود. به واسطه كثرت شرارتها و نفاقهاي وي و دار و دسته اش سوره شريفه منافقون نازل گرديد و خدا دروغگوئي و نفاق آنان را بر ملا نمود. در آيه 8 اين سوره خداي متعال مي فرمايد:
«يقولونَ لَئِن رَجَعنَا إلَي المَدينَهِ لَنُخرِجَنَّ الأعَزُّ منهَا الأذَلَّ وَ لِلّهِ العِزَّهُ وَ لِرَسولهِ وَ لِلمؤمنينَ وَ لكنَّ المنافقينَ لا يَعلمون»
(منافقين) مي گويند هنگاميكه به مدينه بر گرديم، آنكس كه عزيزتر است فرد ذليلتر را از مدينه بيرون مي كند. در حاليكه عزت مخصوص خداست و رسولش و مؤمنين، اما منافقين نمي دانند.
شأن نزول اين آيه در تفسير شريف الميزان به نقل از مجمع البيان آمده كه به صورت مجمل بدان اشاره مي كنيم:
به رسول خدا (ص) خبر دادند كه قبيله بني المصطلق براي جنگ با آن حضرت لشكر جمع مي كنند و رهبرشان حارث ابن ابي ضرار پدر زن خود آن حضرت (يعني پدر جويريه) است. رسول خدا به سوي آنان لشكر كشيد و آنان را شكست داد. هنگاميكه رسول خدا در كنار آب لشكرگاه كرده بودند، دو نفر يكي آبرسان انصار و ديگري غلام عمر را بر سر آب كشيدن نزاعي در گرفت. تا جائي كه كار بالا گرفت و خبر به عبدالله ابيّ رسيد. او هم عصباني شد و با خويشاوندان خود شروع به صحبت کرد و مطالبي گزافه در خصوص پيامبر بر زبان راند و آنگاه سوگند ياد كرد كه اگر به مدينه برگشتيم آن كس كه عزيزتر است ذليلتر را بيرون خواهد كرد و منظوراز عزيزتر خودش و از كلمه ذليلتر رسول خدا (ص) بود.
خبر به پيامبر رسيد و چون از خود وي مؤاخذه فرمود همه را انكار كرد تا اينكه خدا آيات شريفه را نازل فرمود و او را رسوا ساخت.

2-3-5 ماجراي نماز پيامبر بر جنازه منافق
هنگامي كه عبدالله بن ابيّ مرد، پيامبر اكرم به درخواست پسرش كه مؤمن بود بر سر جنازه به قصد نماز حاضر شد. عمر بن خطّاب لباس حضرت را از پشت گرفت و به سمت خود كشيد و گفت: «خدا ترا نهي كرده بر او نماز بخواني و براي تو جايز نيست كه بر او نماز بخواني»!!
پيامبر (ص) به او فرمود: واي بر تو، مرا اذيت كردي. من به احترام پسرش بر او نماز خواندم و اميدوارم به خاطر اين نماز من هفتاد نفر از فرزندانش مسلمان شوند و تو مي داني در نماز چه گفتم؟ من بر عليه او دعاكردم [2].
در بحار ماجرا با اندك تفاوتي نقل شده و مضمون آن اين است كه عمر در اين خصوص دو بار به پيامبر (ص) اعتراض كرد. بار اول پيامبر اعتنا نفرمود. چون تكرار كرد پيامبر فرمود: واي بر تو من مخيّر شدم و يكي را انتخاب نمودم. خداوند مي فرمايد:
«إستغفرلهم او لا تستغفرلهم»
«مي خواهي براي آنان استغفار نما و مي خواهي استغفار ننما».

3-3-5 قضيه إفك [3]
مجمل قضيه آنكه در بازگشت پيامبر (ص) از يکی از جنگها عايشه به قصد قضاي حاجت از كاروان جدا شد و چون بازگشت كاروان رفته بود. در آن موقع رسم بود كه كسي از پشت كاروان مي آمد و هر كه و هر چه جا مانده بود با خود مي برد. جواني به نام صفوان بن معطل سلمي ذكراني كه اين مسؤوليت را بر عهده داشت با عايشه روبرو شد و او را سوار بر شتر نمود و به لشكرگاه رسانيد. منافقين چون متوجه اين قضيه شدند به قصد آزار رسول خدا (ص) شروع به تهمت زدن و شايعه پراكني نمودند. به گواهي تاريخ پيامبر اكرم (ص) از اين ماجرا بسيار آزرده و رنجيده خاطر شدند تا اينكه آيه 11 سوره شريفه نور نازل شد و عاملان اين تهمت را جمعي از مسلمانان معرفی نمود كه عذاب عظيمي در انتظار آنهاست و آنان را بواسطه اين كه براي ادعاي خود چهار شاهد نياوردند، دروغگو خواند و مؤمنين را به واسطه شنيدن و پذيرفتن و پخش اين شايعه عتاب نمود.
4-3-5 آزار رسول خدا توسط بعضي از همسران
سوره شريفه تحريم به صراحت از آزار دو تن از همسران رسول خدا (ص) (عايشه و حفصه) نسبت به ايشان خبر مي دهد. اگر چه ابتداي سوره در خصوص آزاري است كه اين دو در پي قضيه همسر ديگر پيامبر (ماريه قبطيه) به ايشان وارد كردند، لكن آيات بعدي نشان مي دهد كه اين اذيتها تداوم داشته (تاريخ نيز در موارد متعدد اين موضوع را ثابت مي كند كه به خاطر رعايت اختصار از ذكر موارد خودداري مي كنيم) تا آنجا كه خداي تعالي آن دو را مورد عتاب قرار داده و تهديد مي كند كه اگر توبه نكنند و بر عليه پيامبر با همديگر هم دستي نمايند، خدا خود مولاي اوست و جبرئيل و صالح المؤمنين (امير المؤمنين علي (ع)) و ملائكه بعد از خدا پشتيبان اويند [4].
در اين خصوص نيز همچون ديگر موارد جزئيات بحث مفصل تر از اين است لكن مبناي ما رعايت اجمال است و تحقيق بيشتر را به خواننده واگذار مي كنيم.
5-3-5 منافقين و جنگهاي پيامبر (ص)
يكي از سختيهاي بزرگ زندگاني پيامبر اكرم (ص) اين بود كه در ظرف كمتر از ده سال بيش از هفتاد جنگ بزرگ و كوچك به ايشان تحميل گرديد. اما سخت تر از آن دروئيها، تضعيف روحيه ها، كار شكنيها، جاسوسي و همدستي با دشمنان از سوي منافقين بود. آنان كه به فرمايش قرآن تا هنگاميكه از سوي خداي متعال اجازه جنگ صادر نشده بود، شجاعت و دلاوري مي فروختند و فرياد جنگ و جهاد در مي دادند و نسبت به امتناع رسول خدا (ص) از شروع جنگ اعتراض مي كردند، پس از نزول آيه جهاد از ميدان جنگ گريخته و از شدت ترس چيزي با قبض روح فاصله نداشتند. همينان هنگاميكه جنگ و ترس بر طرف مي شد، مجدداً زبانهايشان دراز مي شد و با خطابهاي درشت براي به دست آوردن بيشتر غنائم تلاش مي كردند:

« ألَم تَرَ إلَي الّذينَ قيلَ لَهُم كُفّوا أيديَكُم وَ أقيموا الصّلاه وَ ءَاتوا الزّكوه فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتال إذا فريقٌ مِنهُم يَخشونَ النّاسَ كَخشيهِ اللهِ أو أشَدَّ خشيهً وَ قالوا رَبّنا لِمَ كَتَبتَ عَلينَا القتالَ لَولا أخّرتَنا إلي أجَلٍ قَريبٍ قُل متاعُ الدّنيا قليلٌ وَ الأخِرهُ خيرٌ لِمَنِ اتّقي وَ لا تُظلَمونَ فَتيلاً» سوره نساء آيه 77
«مگر نديدي آن عده اي را كه (در روزگاري كه قتال با كفار صادر نشده بود آرزوي صدورش مي كردند) به آنان گفته شد كه مبادا دست به شمشير بريد بلكه نماز به پا داريد و زكات بدهيد. ولي همين كه فرمان قتال صادر شد عده اي از آنان دچار وحشت شدند و همان قدر كه از خدا مي ترسيدند بلكه بيشتر از آن از مردم كافر ترسيدند و گفتند: پروردگارا چرا جنگ را بر ما واجب كردي؟ چه مي شد مرگ ما را تا اجلمان به تأخيرمي انداختي؟ بگو زندگي دنيا اندك است و آخرت براي تقوا پيشگان بهتر است و بر شما ذره اي ستم نخواهد شد.»
«أشحهٍ عليكم فإذا جاءَ الخَوفُ رأيتَهُم يَنظُرون إليكَ تَدورُ أعيُنُهُم كَالّذي يُغشي عليه مِنَ الموتِ فَإذا ذهبَ الخوفُ سَلَقوكُم بِالسِنَهٍ حدادٍ أشحّهً عَلَي الخَيرِ أولئِكَ لَم يُؤمِنوا فَأحبَطَ اللهُ أعمالَهُم و كانَ ذلكَ عَلَي اللهِ يَسيراً» سوره احزاب آيه 19
«آنان نسبت به جان خود بر شما بخل مي ورزند، تا آنجا كه وقتي پاي (جنگ) و ترس به ميان مي آيد آنان را مي بيني كه مانند كسي كه به غشوه مرگ افتاده چشمانشان مي چرخد. ولي چون خوف بر طرف شود به طمع غنائم با زباني تند با شما سخن مي گويند. آنان ايمان نياورده اند، پس خدا اعمال آنان را نابود مي كند و اين كار براي خدا آسان است.»

ملاحظه مي شود كه خداي تعالي صراحتاً چنين كساني را بي ايمان و اعمالشان را محكوم به حبط مي خواند.
قرآن كريم در مورد منافقين اهتمام شديدي ورزيده و مكرر آنها را مورد حمله قرار مي دهد و زشتيهاي كردار و گفتار و نيتهاي آنان را بر ملا مي سازد. به طوري كه وصف آنان و فتنه هاي آنان در سوره هاي قرآن كريم از قبيل بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حديد، حشر، منافقون و تحريم آمده است و در مواردي آنان را به شديدترين وجه تهديد مي كند به اينكه در دنيا مهر بر دلهايشان زده و بر گوش و چشمشان پرده مي افكند و نورشان را از ايشان مي گيرد و در ظلمتها رهايشان مي كند به طوريكه راه سعادت نيابند و در آخرت در درك اسفل و آخرين طبقات آتش جايشان مي دهد. علت اين امر نيز روشن است. زيرا ضربه هائي كه منافقين به اسلام وارد كردند، حتي كفار و مشركين و يهود و نصاري نيز به اسلام وارد نياوردند. در واقع مسئله نفاق از همان اوائل هجرت رسول خدا (ص) به مدينه و قوت گرفتن اسلام شروع شد، به طوريكه سوره بقره كه شش ماه پس از هجرت نازل شده [5]، به شرح اوصاف منافقين مي پردازد. در سوره هاي ديگر به دسيسه ها و انواع كيدهايشان اشاره مي فرمايد، از جمله كناره گيري آنان از جنگ احد که ابتدا شروع به نشر اراجيف نموده و سپس از سپاه مسلمانان جدا مي شوند و در نهايت هم به مدينه بر مي گردند و آنجا نيز شروع به فتنه و نشر اراجيف (اراجيف به معني نشر باطل جهت بهره برداري از آن است) مي كنند به اينكه رسول خدا و مسلمانان به بلائي بزرگ دچار شده و همگي هلاك شده اند. اما به زودي دروغ آنان روشن ميشود و ايشان به شدت ناراحت مي شوند: «إن تُصِبكَ حسنه تَسُؤهُم و إن تُصِبكَ مُصيبه يَقُولُوا قَد أخَذنَا أمرَنا مِن قبلُ و يَتَولَّّوا و هُم فَرِحون» سوره توبه آيه50
«اگر تو را خيري پيش آيد ناراحت مي شوند و اگر مصيبت و سختي به تو رسد گويند كه ما از پيش احتياط كرديم و با خوشحالي بر مي گردند.»
جالب اينكه تعداد ايشان نيز در جنگ احد يك سوم كل سپاه بوده است[5]. همينان بعدها يهود را تشويق به جنگ با پيامبر (ص) مي كنند و با آنان پيمان مي بندند و اين فتنه ها با ساختن مسجد ضرار و منتشر كردن داستان افك و فتنه در داستان سقايت و داستان عقبه (كه بعداًبه آن اشاره خواهيم كرد) ادامه مي يابد تا آنجا كه خداي متعال آيه 60 و 61 سوره احزاب را در مورد ايشان نازل مي فرمايد:
«لَئِن لَم يَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذينَ فِي قُلوبِهِم مرضٌ وَ المُرجِفونَ فِي المدينهِ لَنُغرِيَنَّكَ بِهِم ثُمَّ لا يُجاوِرونَكَ الّا قَليلاً 60 مَلعونينَ أينَما ثُقِفوا أخِذوا و قُتِّلوا تَقتيلاً 61 »
«اگر منافقين و آنهايي كه دلهاشان مريض است و اراجيف گويان در مدينه از كردار زشتشان دست برندارند تو را بر عليه آنان برمي انگيزيم پس از آن جز مدت كوتاهي (يا تعداد كمي) در كنار تو نخواهند ماند 60 اينها لعنت شده (درگاه حق) هستند و هرجا يافت شوند دستگير شده و كشته خواهند شد 61 .»
باز در باب ايذاء پيامبر (ص) تا آنجا پيش رفتند كه پنهاني بر عليه او توطئه مي كردند و چون خبر به پيامبر رسيد و ايشان را فراخواند و از آنها توضيح خواست، سوگند ياد كردند كه هرگز چنان كارهايي را نكرده- اند. پيامبر نيز حرف آنان را مي پذيرفت. سپس كه به نزد دوستان خود بازگشتند، گفتند: پيامبر أذُن (دهن بين و ساده لوح) است و با وجود اينكه خدايش از كار ما به او خبر داده قسم ما را پذيرفت. آنگاه اين آيه نازل شد:
« وَ مِنهُمُ الّذينَ يُؤذونَ النّبيَّ و يقولونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَيرٍ لَكُم يُؤمِنُ بِاللهِ وَ يُؤمِنُ لِلمؤمنينَ و رَحمهٌ لِلّذينَ أمنوا منكُم و الَّذينَ يُؤذونَ رَسولَ اللهِ لَهُم عذابٌ أليمٌ» سوره توبه آيه61
«از آنان كساني هستندكه پيامبر را آزار مي دهند و مي گويند او گوش (دهن بين و زود باور) است. بگو گوشي بودن او به نفع شماست كه به خدا ايمان دارد و به نفع مؤمنين، شما را تصديق مي كند و براي مؤمنين شما رحمت است و كسانيكه رسول خدا (ص) را آزارمي دهند عذابي دردناك در انتظار آنهاست.»
يعني با وجود اينكه پيامبر به خدا ايمان دارد و دروغ شما را به واسطه وحي الهي مي داند، شما را تصديق مي كند. زيرا كه اين به نفع جامعه مؤمنين است و اين تصديق رسول خدا براي مؤمنين واقعي از شما مسلمانان مايه رحمت است.
و باز در آياتي پيش از اين آيه خدا صحبت از عده اي مي فرمايد كه در تقسيم صدقات بر پيامبر اعتراض مي كردند: «و منهُم مَن يَلمِزُكَ فِي الصَّدَقات» و اعلام مي فرمايد كه رضايت آنها در آن است كه به آنان بيشتر عطا كني و اگر صدقات را به اهل صدقه بدهي، خشمگين مي شوند و اعتراض مي كنند. اينها هماناني بودند كه در جنگها يا سعي مي كردند در جنگ حاضر نشوند يا در گوشه اي از بيابان دور از صحنه جنگ كنج عافيت بگزينند و يا اگر هم ناچار در جنگ حاضر مي شدند، خود را در صفوف عقب پنهان مي داشتند و نمي- جنگيدند:
«قَد يَعلَمُ اللهُ المُعَوِّقينَ مِنكُم و القائِلينَ لِإِخوانِهِم هَلُمَّ إلَينا و لا يَأتونَ البأسَ إلّا قليلاً» سوره احزاب آيه 18
«و به تحقيق كه خدا امروز و فردا كنندگان براي رفتن به جنگ را از ميان شما مي شناسد و آنان را كه به برادران خود گفتند نزد ما بياييد و به جنگ نرويد. اينان جز اندكي در جنگ حاضر نمي شوند.»
«يَحسبونَ الأحزابَ لَم يَذهَبوا و إِن يَأتِ الأحزابُ يَوَدّوا لَو أنّهُم بَادونَ فِي الأعرابِ يَسئَلونَ عَن أنبائِكُم و لَو كانوا فيكُم ما قاتَلوا إلّا قليلاً» سوره احزاب آيه 20
«پنداشتند احزاب (كه به اتفاق به جنگ پيامبر آمده بودند) هنوز نرفته اند و اگر هم احزاب بر گردند، آنان دوست دارند اي كاش به بيابان رفته بودند و از آنجا جوياي اخبار شما مي شدند و حتي اگر در ميان شما هم باشند، جز اندكي جنگ و قتال نمي كنند.»
و از جمله كساني كه هميشه در جنگها از مصاديق اين آيات شريفه بودند، به گواهي تاريخ ابوبكر و عمر مي باشند. اميرالمؤمنين (ع) در احتجاجات خود با اشعث بن قيس مي فرمايد [2]:
«از جمله اينان بعضي از كساني است كه تو و اصحابت او را فضيلت مي دهيد و او فرار مي كرد، نه تيري مي انداخت و نه شمشيري و نه نيزه اي مي زد. وقتي نوبت قتال مي شد به گوشه‌اي پناه مي برد و پنهان مي شد و عذر مي آورد و مانند گوسفندي بي آزار خود را پنهان مي كرد و در مقابل دست هيچ لمس كننده اي از خود دفاع نمي كرد. هر گاه با دشمن روبرو مي شد فرار مي كرد و از ترس و پستي پشت به دشمن مي نمود و آنگاه كه وقت آسايش و تقسيم غنيمت بود سخن مي راند، همانطور كه خداوند مي فرمايد: «سَلَقوكُم بِألسِنَهٍ حِدادٍ أشِحَّهٍ عَلَي الخَير». او هميشه از پيامبر (ص) براي گردن زدن مردي كه آن حضرت قصد كشتن او را نداشت اجازه مي خواست و آن حضرت به او اجازه نمي داد.»


6-3-5 ماجراي صلح حديبيه[8، 9، 10]
خلاصه داستان اين است كه پيامبر اكرم (ص) در سال ششم هجري بهمراه 1400 نفر از مسلمانان، بدون سلاح و به قصد اداي عمره از مدينه به سوي مكه رهسپار شدند. در ذوالحليفه احرام بستند و حتّي بند به گردن قربانيهاي خود انداختند تا قريش مطمئن شوند كه مسلمانان براي انجام عمره آمده اند. لكن كفار به دليل حميّت جاهلي خود جلوگيري نمودند و هيئتي را به رياست سهيل بن عمرو بن عبدود عامري به سوي ايشان فرستادند و خواستند كه پيامبر بازگردند و سال ديگر براي عمره بيايند. دو طرف پيمان نامه اي را امضاء نمودند كه شرايط سختي براي مسلمانان در آن وضع شده بود و حتي سهيل عبارت «محمد رسول خدا» را نيز از پيمان نامه حذف كرد و به جاي آن «محمد پسر عبدالله» را جايگزين نمود. اين صلحنامه به مذاق اصحاب خوش نيامد و به شدت به پيامبر (ص) اعتراض نمودند. در آن ميان عمر بن خطاب نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت:
آيا تو واقعا پيامبر خدا نيستي؟!
فرمودند: بلي هستم.
عمر گفت: آيا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نيست؟
فرمودند: بلي.
عمر گفت: پس چرا دينمان را به ذلت واداريم؟
رسول خدا (ص) فرمودند: من پيامبر خدايم و هرگز او را نافرماني نمي كنم و او يار و ناصر من است.
عمر گفت: آيا تو به ما وعده نمي دادي كه به خانه خدا مي آييم و طواف مي كنيم؟
حضرت فرمودند: بلي، آيا من به تو خبر دادم كه امسال مي آييم؟
عمر گفت: نه.
حضرت فرمودند: پس سال ديگر مي آيي و طواف مي كني.
با اين جواب پيامبر، عمر باز هم به نزد ابوبكر آمد و گفت: مگر اين مرد حقيقتا پيامبر نيست؟! ......
هنگامي كه پيامبر (ص) از صلحنامه فارغ شدند به اصحاب فرمودند: بلند شويد و قرباني كنيد و سر بتراشيد. ولي هيچ كس دستور پيامبر را اطاعت نكرد. پيامبر سه بار دستور خود را تكرار كردند. اما اصحاب سرپيچي نمودند تا اينكه پيامبر خود با دست مبارك شتر قرباني كردند و سپس از كسي خواستند سر مبارك ايشان را بتراشد. وقتي اصحاب اين را ديدند بلند شدند، قرباني كردند و سر تراشيدند ....
ملاحظه مي شود كه اصحاب به راحتي فرمان الهي را ناديده مي گيرند كه فرمود:
«و ما كانَ لِمؤمنٍ و لا مؤمنهٍ إذا قَضَي اللهُ و رَسولُهُ أمراً أن يَكونَ لَهُمُ الخِيَرَهُ مِن أمرِهِم و مَن يَعصَ اللهَ و رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضلالاً مُبيناً» سوره احزاب آيه 36
«هيچ مرد و زن مؤمني را اختياري نيست در كاري كه خدا و رسولش حكم كنند و هر كس خدا و پيامبرش را نا فرماني كند، بي گمان به گمراهي آشكاري افتاده است.»
هنگاميكه پيامبر سختي و تلخی صلح با مشركين را به خاطر انجام امر الهي به جان مي خرند، آنچه سختي و اندوه پيامبر را مضاعف ميكند اين رفتار اصحاب مي باشد كه به تصريح قرآن اين نافرماني خدا و رسول آنان را از حريم ايمان بيرون ميبرد. تازه كار به همين جا هم تمام نشد. در يكي از بندهاي پيمان نامه آمده بود: «به اين شرط كه اگر يكي از ما نزد تو آمد اگر چه دين تو را قبول كرد، او را به ما برگرداني. ولي اگر از ياران تو نزد ما آمدند، برنمي گردانيم». اتفاقاً ابوجندل پسر خود سهيل بن عمرو كه مسلمان شده بود، در حاليكه زنجير به دست و پايش بود و به سختي شكنجه شده بود، نزد پيامبر آمد. سهيل از پيامبر خواست طبق معاهده او را برگرداند. عمر بن خطّاب مجدداً به پيامبر اعتراض كرد. پيامبر فرمودند: « از اطراف من پراكنده شويد. آيا مي خواهيد پيمان خود را بشكنم؟ من به آنچه با آنها نوشته ام وفا خواهم كرد. اي سهيل دست ابا جندل را بگير[2و 11] .» آنچه بايد به آن توجه كرد اين است كه همه اين مخالفتها و اعتراضات و جسارتها با وجود نص صريح قرآن صورت مي پذيرد. در مورد اخير خداوند در سوره احزاب مي فرمايد: « و كانَ عهد اللهِ مسئولاً» (سوره احزاب قسمتي از آيه 15) «(در خصوص) عهد وپيمان الهي مسئووليت داريد (و از شما درباره آن سئوال خواهد شد.)»


7-3-5 نقشه قتل پيامبر اسلام (ص)
شايد با ديدن اين عنوان ذهن بسياري از خوانندگان متوجه واقعه ليله المبيت (شبي كه كفار قريش قصد داشتند پيامبر (ص) را به قتل برسانند و با مطلع شدن پيامبر از سوي خدا و خروج ايشان از مكه و خوابيدن اميرالمومنين (ع) به جاي ايشان نقشه آنها نقش برآب شد) گردد. اما نه، اين واقعه كه به آن واقعه عقبه نيز نام نهاده اند، در مراجعت پيامبر از جنگ تبوك رخ داد و مجمل آن به نقل از تفسير الميزان [6] (كه خود نيز آن را از مجمع البيان نقل مي كند) اينكه دوازده نفر در عقبه كمين كرده بودند تا وقتي رسول خدا (ص) در مراجعت از تبوك بدانجا رسيد، بر سرش بتازند و ايشان را از پاي درآورند. ليكن جبرئيل پيامبر را از نقشه ايشان خبردار كرد و دستور داد تا افرادي را بفرستند تا با تازيانه به سر و صورت شتران آنان بزنند. ضمن اينكه پيامبر باز به خاطر مصلحت اسلام آنان را نكشت و حتي در پاسخ حذيفه كه از ايشان پرسيد چرا كساني را نمي فرستي تا آنان را بكشند، فرمود: دوست ندارم فردا عرب بگويد همين كه قدرتي بدست آورد، ياران خود را كشت. در مورد همين دوازده نفر بود كه آيه 64 سوره شريفه توبه نازل شد:

«يَحذَرُ المنافقونَ أن تُنَزَّلَ عَلَيهِم سورهٌ تُنَبِّئُهُم بِما في قلوبِهِم قُل استَهزِؤا إنَّ اللهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون»
«منافقين از آن بيم دارند كه سوره اي بر آنان نازل گردد كه به آنچه در دل دارند آنان را خبر دهد. بگو مسخره كنيد كه خدا آنچه را كه از آن بيم داريد آشكار خواهد كرد.»
در كتاب سليم [2] نيز واقعه عقبه ذكر شده است با اين تفاوت كه محل وقوع آن را بازگشت از حجه الوداع ذكر مي كند. ضمن اينكه آن دوازده نفر را نيز نام مي برد.
در بحار [7] نيز اين موضوع نقل شده و محل وقوع آن را در هر دو محل (گردنه هرشي در نزديكي جحفه در بازگشت از حجه الوداع و هم در بازگشت از غزوه تبوك) ذكر مي كند.
ضمن اينكه در هر دو مرجع اخير ماجراي عقبه را به واقعه صحيفه ملعونه مرتبط مي كند. واقعه صحيفه به طور اجمال اين بود كه پنج نفر در داخل خانه خدا با يکديگر هم پيمان شدند كه «اگر محمد (ص) كشته شود يا بميرد امر خلافت را از اهل بيتش بگيرند». سپس موضوع را با ديگراني نيز در ميان گذاشتند تا تعداد آنها دوازده نفر شد و اين دوازده نفر بودند كه طرح ريزي براي قتل پيامبر (ص) نمودند.

8-3-5 جنگ به فرماندهي اسامه
پيامبر اكرم (ص) در آخرين روزهاي حيات مباركشان سپاهي براي جنگ با روميان مهيا نموده و فرماندهي آن را به اسامه بن زيد كه جواني 19 ساله بود، سپردند. در ميان سپاهيان افرادي نظير ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح و ديگر بزرگان اصحاب نيز حضور داشتند.
برخي از افراد گفتند پيامبر چگونه جواني را كه هنوز موي صورتش سبز نشده بر ما امير قرار داده؟ خلاصه به قدري مسخره كردند و طعنه زدند و سخنان درشت گفتند كه حضرت رسول (ص) بسيار متاثر و عصباني شدند و در حاليكه به سختي تب داشتند و سر مبارك را بسته بودند و به زور پاها را بر زمين مي كشيدند، از منزل خارج شده روي منبر رفتند و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:
« اي مردم، چه سخناني است كه از برخي شماها در مورد امارت دادن به اسامه مي شنوم. اگر امروز شما در فرماندهي او تشكيك مي كنيد و طعنه مي زنيد قبلاً هم در امارت و فرماندهي پدرش همين كار را مي كرديد. به خدا قسم او شايسته فرماندهي و امارت بود، همچنان كه فرزندش نيز اين شايستگي را دارد...» [10و12و13و14].
خلاصه پيامبر اكرم (ص) اصرار و تأكيد در روانه كردن سپاه اسامه نمودند. امّا عدّه اي (از جمله ابوبكر و عمر) سر باز زدند. تا آنجا كه پيامبر فرمودند: « خدايا بازماندگان از سپاه اسامه را لعنت فرما».
نهايتاً هم در محلّي نزديك مدينه خيمه زدند و به سپاه اسامه ملحق نشدند تا تحولات مدينه را زير نظر داشته باشند. خصوصاً اينكه حال رسول خدا (ص) را نامناسب مي ديدند و ضمناً پيامبر نيز از رحلت خود به مسلمين خبر داده بودند. در اين مدت هم دختران آن دو نفر، عايشه و حفصه، كه همسران پيامبر بودند، اخبار و وقايع را به اطلاع آنان مي رساندند. تا اينكه حال پيامبر (ص) رو به وخامت نهاد تا جايي كه نتوانستند براي اقامه نماز صبح به مسجد بروند. از آن سو عايشه كسي را به سوي ابوبكر فرستاد و خبر داد كه حال پيامبر خوب نيست و نمي توانند براي اقامه نماز به مسجد بروند. لذا اگر مي خواهي در آينده نقشي داشته باشي، براي امامت جماعت شتاب كن. تاريخ مي گويد كه وقتي ابوبكر جلوي جماعت ظاهر شد و در جاي پيامبر براي اقامه نماز قرار گرفت، عده اي به او اعتراض كردند. زيرا كه پيامبر هنگامي كه خود هم نمي توانستند براي اقامه نماز در مسجد حاضر شوند، اميرالمؤمنين را براي اقامه نماز مي فرستادند. اينجا بود كه ابوبكر در پاسخ آن عده گفت كه حال پيامبر خوب نيست و به من دستور داده اند كه نماز را بخوانم. آن عده قانع نشدند و گفتند كه اصلاً تو اينجا چه مي كني؟ ترا كه پيامبر تحت فرمان اسامه قرار داد و براي جنگ با روم اعزام كرد.
از آن سو خبر به پيامبر (ص) رسيد. ايشان با وجود وخامت حال مبارك، دستور دادند كه: «مرا بلند كنيد. مرا به مسجد ببريد. قسم به آنكه جانم در دست اوست، بلا و فتنه عظيمي وارد مدينه شده است». در حالي كه علي (ع) و فضل بن عباس زير بغلهاي رسول خدا را گرفته بودند و پاهاي مباركشان از شدت بيماري و ضعف روي زمين كشيده مي شد، وارد مسجد شدند و ابوبكر را كه در محراب پيامبر (ص) ايستاده بود با دست كنار زدند و خود نماز را اقامه نمودند.

9-3-5 منع از نوشتن وصيت مهم رسول خدا (ص)
از ابن عباس نقل شده [2، 10، 15، 16، 17، 18و 19] كه پيامبر (ص) در آخرين روزهاي عمر شريف خود، در حاليكه اهل بيت ايشان و جمعي از اصحاب در منزل ايشان بودند، استخوان كتف شتري طلب كردند تا به فرموده ايشان:« چيزي برايتان بنويسم كه هرگز گمراه نشويد و اختلاف نكنيد.»
اينجا بود كه عمر اين جمله شرم آور را به زبان آورد:
« إنّ الرَّجلَ لَيَهجُر»
كه ترجمه آن در مؤدبانه ترين شكل به صورت زير است، العياذ بالله:
« اين مرد هذيان مي گويد!!»
پيامبر غضب كرده، فرمودند: «مي بينم در حاليكه زنده هستم با من مخالفت مي كنيد. پس بعد از مرگ من چه خواهيد كرد!!»

10-3-5 آزردن اهل بيت رسول خدا (ص)
بي ترديد از بزرگترين مصائب رسول اكرم (ص) جسارت و اهانت و ظلم منافقين در مورد اهل بيت (ع) بود. در نظر داشته باشيم كه پيامبر اكرم (ص) به واسطه علم الهي از آزارها و دشمنيهائي كه پس از ايشان با اهل بيتشان مي شود، خبردار بودند و آنها را به اميرالمؤمنين (ع) و حضرت صديقه طاهره نيز فرموده بودند. با وجود تمام سفارش ها و ذكر فضايل اهل بيت در كلام خدا و رسول خدا كه مكرراً و به مناسبت هاي مختلف انجام مي شد و شيعه و سني آنها را نقل كرده اند، در حضور خود پيامبر اكرم (ص) اميرالمؤمنين مورد آزار و طعنه واقع مي شد، چه رسد به زمان پس از رحلت پيامبر كه در حق اهل بيت (ع) آن كردند كه كردند: فَقُتِلَ مَن قُتِلَ و سُبِيَ مَن سُبِيَ و أقصِيَ مَن اُقصِيَ.
امّا مبناي ما در اين مقاله اين بوده است كه ريشه هاي انحراف، كفر و نفاق را در زمان خود پيامبر اكرم (ص) مورد كاوش قرار دهيم. لذا در اين قسمت نيز چند مورد را به اختصار به عنوان نمونه ذكر مي كنيم.
سليم بن قيس در كتاب خود [2] از اميرالمؤمنين علي (ع) نقل ميكند كه: روزي از كنار عمر مي گذشتم كه به من گفت:«مثل محمّد جز مثل درخت خرمائي كه در زباله دان روئيده باشد، نيست.»- العياذ بالله. اميرالمؤمنين (ع) نزد پيامبر آمدند و اين مطلب را نقل كردند. پيامبر خشمگين شدند و با همان حالت خشم به منبر آمدند. انصار به واسطه غضبي كه در پيامبر (ص) ديدند، وحشت زده شده و سلاح برگرفتند و آمدند. اينجا بود كه پيامبر ضمن ايراد خطبه اي مفصل فضائل و مناقب خود و اهل بيت خود را بر شمردند و مسئله امامت و ولايت اميرالمؤمنين و يازده فرزند ايشان را مجدداً به مسلمانان بازگو كردند و نسبت به سخن شرم آوري كه مطرح شده بود، عتاب و سرزنش نمودند.
در غزوه تبوك پيامبر اكرم (ص) بر خلاف معمول علي (ع) را با خود به جنگ نبردند و ايشان را به عنوان نايب و جانشين خود در مدينه منصوب فرمودند. منافقين از اين مطلب سوء استفاده كردند و گفتند كه نظر پيامبر نسبت به علي (ع) تغيير كرده كه او را با خود نبرده. اميرالمؤمنين پاسخ را به پيامبر پس از بازگشت واگذاردند. پيامبر (ص) پس از بازگشت خطاب به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «يا علي لَحمُكَ مِن لَحمي و دَمُكَ مِن دَمي أنتَ مِنّي بِمنزَلَهِ هارونَ مِن موسي إلّا أنه لا نبيَّ بَعدي»
«يا علي! گوشت تو از گوشت من و خون تو ازخون من است. تو نسبت به من به منزله هارون به موسي هستي به جز اين كه پس از من پيامبري نخواهد آمد.»
آل عبا (ع) حتي از ناحيه حرم رسول خدا (ص) نيز در امان نبودند و تاريخ موارد فراواني از آزار عايشه نسبت به ايشان را ذكر مي كند كه ما قبلا بعضي از آنها را در اين مقاله ذكر نموديم و بسياري ديگر را به عهده حق جويان خداخواه مي گذاريم.

4-5 نتيجه گيري
در اين نوشتار تلاش گرديد تا ريشه هاي نفاق در زمان حيات شريف پيامبر (ص) كه منجر به وقايع بعد از رحلت ايشان گرديد، به اجمال و به صورت خلاصه مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. ضمن اينكه بايستي تأكيد كرد كه اينها تنها گوشه هايي از آزارهايي بود كه از ناحيه منافقين متوجه ذات مقدس حضرت ختمي مرتبت (ص) گرديد. مبيّن اين مطلب كثرت آياتي از قرآن است كه در مورد منافقين و اعمال و نيّات پليد آنها نازل شده است. به عنوان نمونه و براي حسن ختام توجه خوانندگان عزيز را به آيه ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين (ع) جلب مي كنم:

«يا أيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إليكَ من ربِّكَ فإن لَم تفعل فَما بَلّغتَ رِسالَتَهُ و اللّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ إنَّ اللهَ لا يَهدِي القَومَ الكافِرين» سوره مائده آيه 67
«اي رسول ما، آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو نازل شده (به مردم) ابلاغ كن. و اگر اين كار را نكني رسالت خدا را ابلاغ نكرده اي. و خدا ترا از مردم حفظ مي كند. همانا خدا قوم كافران را هدايت نمي كند.»
از دقت در اين آيه كاملا روشن است كه پيامبر اكرم (ص) معذوراتي در ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين داشته اند كه خداي تعالي مؤكداً به ايشان دستور مي دهد كه آن را به مردم ابلاغ كن و حتي تهديد مي كند كه اگر اين كار را نكني، اصلاً رسالت الهي را به مردم نرسانده اي. سپس به ذات اقدس نبوي تضمين مي دهد كه خدا ترا (دين ترا) از شر مردم حفظ مي فرمايد و جالبتر اينكه بلافاصله صحبت از هدايت نكردن كافران مي فرمايد. يعني همان مردمي كه پيامبر به خاطر وجود ايشان از ابلاغ ولايت ابا مي كردند و خدا به پيامبرش تضمين مي دهد كه ما ترا از شر آنها حفظ مي كنيم، خداوند همانها را قوم كافران مي نامد. يعني آزار دهندگان پيامبر (ص) و منكرين ولايت اميرالمؤمنين (ع) همان قوم كافران هستند كه خدا آنها را هدايت نخواهد فرمود.
شاهد اين قول نيز فرمايشات حضرت رسالت مآب در خطبه غدير خم مي باشد كه سبب نزول آيه را به اين صورت بيان مي فرمايند كه جبرئيل سه بار بر من نازل شد و از جانب پروردگار به من دستور داد كه در اين محل (مشهد) بايستم و وصايت و خلافت و امامت و ولايت علي (ع) را پس از خود به شما ابلاغ كنم .....
و من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد مرا از ابلاغ اين امر معاف كند، بخاطر اينكه كمي متقين و كثرت منافقين و دغل كاري گنهكاران و مكر و فريب استهزاء كنندگان به اسلام را مي دانستم، همانان كه خداي تعالي در كتابش آنان را وصف كرد كه آنان .....
و اگر مي خواستم آنان را با اسمهايشان نام ببرم، مي توانستم ..... و لكن به خدا قسم در مورد آنان كرامت بخرج دادم و با اين احوال خدا از من راضي نمي شود مگر آنچه را كه بمن نازل شده ابلاغ كنم .....[20].
مخلص كلام اينكه اگر چه منافقان در زمان پيامبر فراوان بودند و وجود مقدس پيامبر (ص) و اسلام لطمات فراواني را از جانب آنها متحمل شدند، لكن مشيت الهي اقتضاء ميكرد كه به خاطر حفظ اسلام، پيامبر از كفر و دشمنيهاي ايشان چشم پوشي فرمايد. از همين باب هم بود كه پيامبر(ص) در جنگها به صورت مستقيم كسي را نميكشتند كه شبيه آن را در واقعه عقبه نيز از قول پيامبر نقل كرديم. اما در همه اين امور خطير اين وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) بود كه كينه ها و دشمنيها را براي خدا به جان مي خريدند تا بناي اسلام با مجاهدت و فداكاري ايشان و با ضربت شمشير ايشان مستحكم گردد. و البته بهاي اين حدوث اسلام براي وجود نازنين اميرالمؤمنين بسي سنگين بود. همه مجاهدتها و زخم خوردنها و آزار ديدنها در زمان رسول خدا در قبال آنچه اميرالمؤمنين بعد از ايشان كشيدند، كوچك و ناچيز است. پيامبر اسلام (ص) به فرمان خدا از بسياري از دشمنيها و شرارتهاي منافقين امت در گذشت، زيرا خواست خدا اين بود كه تا وجود مقدس پيامبر در بين آنان است عذاب از آنان برداشته شود، كه البته اين چنانكه گفتيم مصلحت اسلام بود. علامه طباطبايي (ره) در تفسير شريف الميزان ذيل آيه شريفه: «فَإمّا نَذهَبَنَّ بِكَ فَإنّا مِنهُم مُنتَقِمون». «هر گاه ترا از ميان آنها ببريم، محققاً از آنها انتقام خواهيم گرفت.» سوره زخرف آيه 41 به نقل از جابر بن عبدا... انصاري از رسول خدا (ص) روايت مي كند كه فرمودند اين آيه در مورد علي بن ابيطالب (ع) نازل شده است كه بعد از در گذشت من از ناكثين و (مارقين) و قاسطين انتقام خواهد گرفت[21]. آري او به واقع برادر رسول خدا (ص) و ادا كننده دين او و تمام كننده امر او بود. حقيقت اين است كه خدا يك نفس را در دو بدن، يكي بدن شريف رسول خدا (ص) و ديگري پيكر شريف اميرالمؤمنين (ع) قرار داد كه با وجود تفاوت ظاهري هر دو حقيقتي واحد بودند و با اين حقيقت واحد اسلام در جهان پايه گذاري گرديد و باز وجود مقدس حضرت ختمي مرتبت در امام حسين (ع) متجلي گشت تا كاري را كه پيامبر به مقتضاي مصلحت اسلام نمي توانستند انجام دهند، سيدالشهدا با جان شريف خود و اصحاب بزرگوارشان تمام كنند و آن بقا و دوام اسلام بود. و به خدا سوگند كه درست فرمودند پيامبر اكرم كه: «حسين از من است و من از حسينم». آري، اگر خدا فرمود: « إنّا نَحنُ نَزّلنَا الذِّكرَ و إنّا لَهُ لَحافظون» _سوره حجر آيه 9 _« همانا ما خود قرآن را نازل كرديم و خود نيز آن را حفظ مي كنيم»، قرآن را با اهل بيت (ع) حفظ كرد و اگر فرمود: «يُريدونَ لِيُطفِؤُوا نورَ اللهِ بِأفواهِهِم و اللهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَو كَرِهَ الكافرون»_سوره صف آيه 8 _«مي خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند و خدا نورش را تمام مي كند، اگر چه كافران را ناخوش آيد»، نور خود را با اهل بيت (ع) تمام فرمود. صلوات خدا بر رسولش و بر اهل بيت طاهرين ايشان، و أخِرُ دَعوانا أنِ الحمدللهِ ربِّ العالمين.





مراجع
1- تفسير الميزان، جلد 19، صفحه 476.
2- كتاب سليم بن قيس هلالي، ترجمه كتاب با عنوان اسرار آل محمّد (ص) توسط: اسماعيل انصاري زنجاني خوئيني، نشر الهادي، قم، بهار 1375.
3- تفسير الميزان، جلد 15.
4- تفسير الميزان، جلد 19.
5- تفسير الميزان، جلد 19، صفحه 483.
6- تفسير الميزان، جلد 9، صفحه 460.
7- بحارالانوار، جلد 28، صفحه111-96.
8- صحيح بخاري: كتاب شروط، باب شروط جهاد، جلد 2.
9- صحيح مسلم، باب صلح حديبيه، جلد 2.
10- كتاب«ثُمّ اهتَدَيت» نوشته: سيّد محمد تيجاني تونسي، ترجمه فارسي: آنگاه هدايت شدم، مترجم: سيّد محمّد جواد مهري.
11- بحار، جلد 20، صفحه 334.
12- طبقات ابن سعد، جلد 2، صفحه 190.
13- تاريخ ابن اثير، جلد 2، صفحه 317.
14- تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 226.
15- صحيح بخاري، جلد 2، باب قول المريض.
16- صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 75.
17- مسند احمد حنبل، جلد 1، صفحه 355 و جلد 5، صفحه 116.
18- تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 193.
19- تاريخ ابن اثير، جلد 2، صفحه 302.
20- الاحتجاج طبرسي، انتشارات اسوه، تهران، 143 ه. ق. ،جلد 1، صفحه 160-138.
21- تفسير الميزان، جلد 18، صفحه 159.
22- مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 267.
23- بحار، جلد 39، صفحه 84.
24- تأويل الآيات سيد شرف الدين، صفحه 227، ذيل آيه شريفه 94 سوره مبارکه يونس.
25- بحار، جلد 39، صفحه 55.

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

سكوت پيامبر هم درس بود و گفتارش رهنمون

‏سكوت پيامبر به چهار پايه استوار بود: حلم، حذر، تقدير و تفكر، سكوتش در تقدير و ‏اندازه‌گيري در اين بود كه همه مردم را به يك چشك ببيند و به گفتار همه يكسان گوش ‏دهد سكوتش در تفكر آن بود كه در چيزهاي فناپذير و فناناپذير انديشه مي‌كرد...
سيره عملي حضرت رسول اعظم صلوات الله عليه و آله بيش از آنكه نماد يك ‏آفرينش منحصر به فرد و خلقتي بي‌نظير براي زمين و زمان باشد، بزرگراه هدايت و سعادت است ‏كه هر كس با هر توان و وسيله‌اي كافي است در اين جاده بي‌انتها قرار گيرد باقي بدست ‏هم او و هم پروردگارش اتفاق مي‌افتد. رفتار و كردار اعظم مخلوقات، بهترين مبلغ اسلام ‏و چشمه‌اي جوشان براي جذب آراء و قلبها بوده و هست.‏

بيكراني كه پس از قرنها بسياري خواسته‌اند براي تبرك قطره‌اي از آن را تحفه ببرند وليكن ‏هنوز در سايه‌اي از آنچه كه واقع بوده به سر مي‌برند و چون به سرچشمه نمي‌رسند با ‏سرابهاي نزديك گوشه‌اي از حيات خورشيد هميشه پرفروغ حاضر در پهنه آسمان جهان را ‏روايت كرده‌اند. علامه بزرگوار آيت الله سيد محمدحسين طباطبايي رضوان الله تعالي عليه در در كتاب سنن النبي برخي از اين دريافتها و دست‌نوشتها و گفته‌ها را جمع‌آوري كرده ‏كه مرور آن در سال پيامبر اعظم(ص) براي هر مسلمان و هر آزاده‌‌اي مايه بركت و حركت ‏است. چهره و شمايل نوراني پيامبر خاتم (ص) خود نيز دنيايي از جلوه‌ جمال الهي است كه براي آغاز مرور سيره، ‏به قدر تشنگي خود جرعه نوش مي‌شويم..‏


سكوت پيامبر به چهار پايه استوار بود: حلم، حذر، تقدير و تفكر، سكوتش در تقدير و ‏اندازه‌گيري در اين بود كه همه مردم را به يك چشك ببيند و به گفتار همه يكسان گوش ‏دهد سكوتش در تفكر آن بود كه در چيزهاي فناپذير و فناناپذير انديشه مي‌كرد و سكوتش ‏در حلم آن بود كه حلم و صبر را با هم داشت، به طوري كه چيزي او را به خشم نمي‌آورد ‏و از كوره به در نمي‌برد.‏

سكوت پيامبر در حذر در چهار مورد بود: به كارهاي نيك مي‌پرداخت تا ديگران نيز از او ‏پيروي كنند. كارهاي زشت را ترك مي‌كرد تا ديگران نيز از آن بپرهيزند. كوشش خود را به ‏كار مي‌برد تا براي اصلاح امت خود نظري درست ارائه دهد و به آنچه خير دنيا و آخرت در ‏آن بود اقدام مي‌نمود.‏

رسول خدا (ص) از همه شيواگفتارتر و شيرين سخن‌تر بود. با كوتاهترين و در عين حال ‏پرمعني‌ترين جملات سخن مي‌گفت و زياد و كم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به ‏يكديگر پيوسته بود و سخن را به طور شمره ادا مي‌كرد كه شنونده آن را به خوبي ‏درمي‌يافت و به حافظه مي‌سپرد جوهره صدايش بلند و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر ‏بود.‏

رسول خدا (ص) فرمود: خداوند عقل را آفريد و به او گفت: عقب برو، عقب رفت. سپس ‏فرمود: پيش بيا، پيش آمد، آنگاه فرمود: مخلوقي را نيافريدم كه نزد من محبوبتر از تو ‏باشد. سپس نود و نه جزء از آن را به من بخشيد و يك جزء ديگر را ميان همه بندگان ‏قسمت نمود. امام صادق (ع) فرمود: خداوند رسول خويش را به اخلاق نيك و پسنديده ‏مخصوص گرانيد، شما هم خود را بيازماييد اگر آن اخلاق نيك در شما بود خداي را سپاس ‏گفته و از او بخواهيد تا آن را در شما بيفزايد. سپس امام (ع) آنها را بدين ترتيب ده خلصت ‏شمرد: يقين، قناعت، صبر، شكر، بردباري، خوش خلقي، سخاوت، غيرت، شجاعت و ‏جوانمردي

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سخنان گهرباري ديگر از امام رضا (ع) قسمت دوم

چهل حديث منتخب گهربار از امام رضا (علیه السلام)

قال الامام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه و سلامه عليه :
1 مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِعليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.(۱)
ترجمه :
فرمود: هر مؤ منى كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات در كربلاء زيارت كند همانند كسى است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد.


2 كَتَبَ عليه السلام : اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اءلْفَ حَجَّةٍ، فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.(۲)
ترجمه :
به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زيارت قبر من معادل است با يك هزار حجّ.
راوى گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب زيارت پدرت مى باشد؟!
فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد، هزار هزار يعنى يك ميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.


3 قالَ عليه السلام : اءوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.(۳)
ترجمه :
فرمود: اوّلين عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گيرد نماز است ، چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.


4 قالَ عليه السلام : لِلصَّلاةِ اءرْبَعَةُ آلاف بابٍ.(۴)
ترجمه :
فرمود: نماز داراى چهار هزار جزء و شرط مى باشد.


5 قالَ عليه السلام : الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقىٍّ.(۵)
ترجمه :
فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكارى را - به خداوند متعال - نزديك كننده است .


6 قالَ عليه السلام : يُؤْخَذُالْغُلامُ بِالصَّلاةِ وَهُوَابْنُ سَبْعِ سِنينَ.(۶)
ترجمه :
فرمود: پسران بايد در سنين هفت سالگى به نماز وادار شوند.
7 قالَ عليه السلام : فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَةُ بِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.(7)
ترجمه :
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوى آرنج دست ، آب بريزند و مردان از پشت آرنج . (اين عمل از نظر فتواى مراجع تقليد مستحبّ مى باشد).


8 قالَ عليه السلام : رَحِمَاللّهُ عَبْدا اءحْيى اءمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى اءمْرَكُمْ؟ قالَ عليه السلام : يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ.(۸)
ترجمه :
فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه اءمر ما را زنده نمايد، سؤ ال شد: چگونه ؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.


9 قالَ عليه السلام : لَتَاءمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.(۹)
ترجمه :
فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد.


10 قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى مايُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْيَكْثُرْ مِنْ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فَإ نَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما.(۱۰)
ترجمه :
فرمود: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زياد بر حضرت محمّد و اهل بيتش عليهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد.


11 قالَ عليه السلام : الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ.(۱۱)
ترجمه :
فرمود: فرستادن صلوات و تحيّت بر حضرت محمّد و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام در پيشگاه خداوند متعال ، پاداش گفتن (سبحان اللّه ، لا إ له إ لاّاللّه ، اللّه اكبر) را دارد.


12 قالَ عليه السلام : لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاءهْلِها.(۱۲)
ترجمه :
فرمود: چنانچه زمين لحظه اى خالى از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مى برد.


13 قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاْ نْبياءِ، فَقيلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْ نْبِياءِ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه ! فَقالَ عليه السلام : الدُّعاءُ.(۱۳)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به كارگيرى سلاح پيامبران ، به حضرت گفته شد: سلاح پيغمبران عليهم السلام چيست ؟
در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال ؛ و دعا كردن و از او كمك خواستن مى باشد.


14 قالَ عليه السلام : صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَلى عَيالِهِ.(۱۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، بايد براى اهل منزل خود انفاق و خرج كند.


15 قالَ عليه السلام : المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إ نَّ الْمَرَضَ لايَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لايَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.(۱۵)
ترجمه :
فرمود: مريضى ، براى مؤ من سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مريضى ، هميشه همراه مؤ من است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.


16 قالَ عليه السلام : إ ذَا اكْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعْ اءنْ يَاءكُلَ بِاللَّيْلِ شَيْئا، فَإ نَّهُ اءهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ اءطْيَبُ لِلنَّكْهَةِ.(۱۶)
ترجمه :
فرمود: وقتى كه مرد به مرحله پيرى و كهولت سنّ برسد، حتما هنگام شب قبل از خوابيدن مقدارى غذا تناول كند كه براى آسودگى خواب مفيد است ، همچنين براى هم خوابى و زناشوئى سودمند خواهد بود.


17 قالَ عليه السلام : إ نَّما يُرادُ مِنَ الاْ مامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إ ذا قالَ صَدَقَ، وَ إ ذا حَكَمَ عَدَلَ، وَ إ ذا وَعَدَ اءنْجَزَ.(۱۷)
ترجمه :
فرمود: همانا از امام و راهنماى جامعه ، مساوات و عدالت خواسته شده است كه در سخنان صادق ، در قضاوت ها عادل و نسبت به وعده هايش وفا نمايد.


18 قالَ عليه السلام : لايُجْمَعُ الْمالُ إ لاّ بِخَمْسِ خِصالٍ: بِبُخْلٍ شَديدٍ، وَ اءمَلٍ طَويلٍ، وَ حِرصٍ غالِبٍ، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إ يثارِ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ.(۱۸)
ترجمه :
فرمود: ثروت ، انباشته نمى گردد مگر با يكى از پنج خصلت :
بخيل بودن ، آرزوى طول و دراز داشتن ، حريص بر دنيا بودن ، قطع صله رحم كردن ، آخرت را فداى دنيا كردن .


19 قالَ عليه السلام : لَوْ اءنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِى الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ اءبْدانُهُمْ.(۱۹)
ترجمه :
فرمود: چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخورى ننمايند، بدن هاى آن ها دچار امراض مختلف نمى شود.


20 قالَ عليه السلام : مَنْ خَرَجَ فى حاجَةٍ وَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِماءِالْوَرْدِ لَمْ يَرْهَقْ وَجْهُهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ.(۲۰)
ترجمه :
فرمود: هركس هنگام خروج از منزل براى حوايج زندگى خود، صورت خويش را با گلاب خوشبو و معطّر نمايد، دچار ذلّت و خوارى نخواهد شد.


21 قالَ عليه السلام : إ نَّ فِى الْهِنْدِباءِ شِفاءٌ مِنْ اءلْفِ داءٍ، ما مِنْ داءٍ فى جَوْفِ الاْ نْسانِ إ لاّ قَمَعهُ الْهِنْدِباءُ.(۲۱)
ترجمه :
فرمود: گياه كاسنى شفاى هزار نوع درد و مرض است ، كاسنى هر نوع مرضى را در درون انسان ريشه كن مى نمايد.


22 قالَ عليه السلام : السَّخيُّ يَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِيَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخيلُ لايَاءكُلُ طَعامَ النّاسِ لِكَيْلايَاءكُلُوا مِنْ طَعامِهِ.(۲۲)
ترجمه :
فرمود: افراد سخاوتمند از خوراك ديگران استفاده مى كنند تا ديگران هم از امكانات ايشان بهره گيرند و استفاده كنند؛ وليكن افراد بخيل از غذاى ديگران نمى خورند تا آن ها هم از غذاى ايشان نخورند.


23 قالَ عليه السلام : شيعَتُناالمُسَّلِمُونَ لاِ مْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِ عْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.(۲۳)
ترجمه :
فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه تسليم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى در عمل و گفتار خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست .


24 قالَ عليه السلام مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا، فَبَكى وَ اءبْكى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِى الْعُيُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا يُحْيى فيهِ اءمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.(۲۴)
ترجمه :
فرمود: هر كه مصائب ما اهل بيت عصمت و طهارت را يادآور شود و گريه كند يا ديگرى را بگرياند، روزى كه همه گريان باشند او نخواهد گريست ، و هر كه در مجلسى بنشيند كه علوم و فضائل ما گفته شود هميشه زنده دل خواهد بود.


25 قالَ عليه السلام : الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَةٍ، وَالْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.(۲۵)
ترجمه :
فرمود: انجام دادن حسنه و كار نيك به صورت مخفى ، معادل هفتاد حسنه است ؛ و آشكار ساختن گناه و خطا موجب خوارى و پستى مى گردد و پوشاندن و آشكار نكردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.


26 اءنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ عليه السلام : التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ، وَ مُداهَنَةُ الاْ عْداءِ، وَ مُداراةُ الاْ صْدِقاءِ.(۲۶)
از امام رضا عليه السلام سؤ ال شد كه عقل و هوشيارى چگونه است ؟
ترجمه :
حضرت در جواب فرمود: تحمّل مشكلات و ناملايمات ، زيرك بودن و حركات دشمن را زير نظر داشتن ، مدارا كردن با دوستان مى باشد - كه اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.


27 قالَ عليه السلام : مابَعَثَ اللّهُ نَبيّا إ لاّ بِتَحْريمِ الْخَمْرِ، وَ اءنْ يُقِرَّ بِاءنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مايَشاءُ.(۲۷)
ترجمه :
فرمود: خداوند هيچ پيغمبرى را نفرستاده مگر آن كه در شريعت او شراب و مُسكرات حرام بوده است ، همچنين هر يك از پيامبران معتقد بودند كه خداوند هر آنچه را اراده كند انجام مى دهد.


28 قالَ عليه السلام : لاتَتْرُكُوا الطّيبَ فى كُلِّ يَوْمٍ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَيَوْمٌ وَ يَوْمٌ، فَإ نْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَةٍ.(۲۸)
ترجمه :
فرمود: سعى نمائيد هر روز، از عطر استفاده نمائيد و اگر نتوانستيد يك روز در ميان ، و اگر نتوانستيد پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانيد (با رعايت شرائط زمان و مكان ).


29 قالَ عليه السلام : إ ذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إ ذا جارَالسُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةِ، وَ إ ذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشى .(۲۹)
ترجمه :
فرمود: هرگاه واليان و مسئولان حكومت دروغ گويند باران نمى بارد، و اگر رئيس حكومت ، ظلم و ستم نمايد پايه هاى حكومتش سست و ضعيف مى گردد؛ و چنانچه مردم زكات و خمس مالشان را نپردازند چهارپايان مى ميرند.


30 قالَ عليه السلام : الْمَلائِكَةُ تُقَسِّمُ اءرْزاقَ بَنى آدَمِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إ لى طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فيما بَيْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ.(۳۰)
ترجمه :
فرمود: ما بين طلوع سپيده صبح تا طلوع خورشيد ملائكه الهى ارزاق انسان ها را سهميه بندى مى نمايند، هركس در اين زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد.


31 قالَ عليه السلام : مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(۳۱)
ترجمه :
فرمود: هركس مشكلى از مؤ منى را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضى مى گرداند.


32 قالَ عليه السلام : إ نّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إ ذا رَاءيْناهُ بِحَقيقَةِ الا يمانِ وَ بِحَقيقَةِ النِّفاقِ.(۳۲)
ترجمه :
فرمود: همانا ما اهل بيت عصمت و طهارت چنانچه شخصى را بنگريم ، ايمان و اعتقاد او را مى شناسيم كه اعتقادات درونى و افكار او چگونه است .


إ لاّ اءنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِنَاللّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَليّهِ، اءمَّاالسَّنَّةُ مِنَ اللّهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، اءمَّاالسُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ مُداراةُالنّاسِ، اَمَّاالسُّنَّةُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَةِ.(۳۳)
ترجمه :
فرمود: مؤ من ، حقيقت ايمان را درك نمى كند مگر آن كه 3 خصلت را دارا باشد:
خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا كه صبر و شكيبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.


34 قالَ عليه السلام : إ نَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ اءبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إ نَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيْرٍ.(۳۴)
ترجمه :
فرمود: همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است ، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خيرات مى باشد.


35 قالَ عليه السلام : مِنَ السُّنَّةِالتَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاِ نَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا، وَالنِّساءُ إ نَّماهُنَّ سَكَنٌ.(۳۵)
ترجمه :
فرمود: بهترين وقت براى تزويج و زناشوئى شب است كه خداوند متعال شب را وسيله آرامش و سكون قرار داده ، همچنين زنان آرام بخش و تسكين دهنده مى باشند.


36 قالَ عليه السلام :ما مِنْ عَبْدٍ زارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ، فَقَرَأ عَلَيْهِ (إ نّا أ نْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ) سَبْعَ مَرّاتٍ، إ لاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ.(۳۶)
ترجمه :
فرمود: هر بنده اى از بندگان خداوند بر قبر مؤ منى جهت زيارت حضور يابد و هفت مرتبه سوره مباركه إ نّا أ نزلناه را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مى دهد.


37 قالَ عليه السلام : الاْ خُ الاْ كْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاْ بِ.(۳۷)
ترجمه :
فرمود: برادر بزرگ جانشين و جايگزين پدر خواهد بود.


38 قالَ عليه السلام : انَّما تَغْضَبُ للّهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاتَغْضَبْ لَهُ بِاءكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ.(۳۸)
ترجمه :
فرمود: چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى ، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضايت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن .


3۹ قالَ عليه السلام : خَيْرُ الاْ عْمالِ الْحَرْثُ، تَزْرَعُهُ فَيَاءكُلُ مِنْهُ الْبِرُّ وَ الْفاجِرُ، اءمَّا الْبِرُّ فَما اءكَلَ مِنْ شَيْى ءٍ إ سْتَغْفَرَ لَكَ، وَ اءمَّاالْفاجِرُ فَما اءكَلَ مِنْهُ مِنْ شَيْى ءٍ لَعَنَهُ، وَ يَاءكُلُ مِنهُ الْبَهائِمُ وَالطَّيْرُ.(۳۹)
ترجمه :
فرمود: بهترين كارها، شغل كشاورزى است ، چون كه در نتيجه كشت و تلاش ، همه انسان هاى خوب و بد از آن استفاده مى كنند.
امّا استفاده خوبان سبب آمرزش گناهان مى باشد، ولى استفاده افراد فاسد و فاسق موجب لعن ايشان خواهد شد، همچنين تمام پرنده ها و چرندگان از تلاش و نتيجه كشت بهره مند خواهند شد.


40 قالَ عليه السلام : مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فى حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللّهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَيْنُهُ.(۴۰)
ترجمه :
فرمود: هركس روز عاشوراى امام حسين عليه السلام ، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مى نمايد؛ و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام - روشن مى گردد.




--------------------------------------------------------------------------------


۱- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 250، ح 38.
۲- مستدرك الوسائل : ج 10، ص 359، ح 2.
۳- مستدرك الوسائل : ج 3، ص 25، ح 4.
۴- تهذيب الا حكام : ج 2، ص 242، ح 957.
۵- وسائل الشّيعة : ج 4، ص 43، ح 4469.
۶- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 460، ح 27580.
7- وسائل الشّيعة : ج 1، ص 467، ح 1238.
۸- بحارالا نوار: ج 2، ص 30، ح 13.
۹- الدّرّة الباهرة : ص 38، س 3، بحار: ج 75، ص 354، ح 10.
۱۰- جامع الا خبار ص 59، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ح 2.
۱۱- اءمالى شيخ صدوق ص 68، بحارالا نوار: ج 91، ص 47، ضمن ح 2.
۱۲- علل الشّرايع : ص 198، ح 21.
۱۳- بصائرالدّرجات : جزء 6، ص 308، باب 8، ح 5.
۱۴- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 540، ح 27807.
۱۵- بحارالا نوار: ج 78، ص 183، ح 35، ثواب الا عمال : ص 175.
۱۶- محاسن برقى : ص 422، ح 208.
۱۷- الدّرّة الباهرة : ص 37، س 13، بحار: ج 75، ص 354، س 5.
۱۸- وسائل الشّيعة : ج 21، ص 561، ح 27873.
۱۹- مستدرك الوسائل : ج 2، ص 155، ح 30.
۲۰- مصادقة الا خوان شيخ صدوق : ص 52، ح 1.
۲۱- وسائل الشّيعة : ج 25، ص 183، ح 31693.
۲۲- مستدرك الوسائل : ج 15، ص 358، ح 8.
۲۳- جامع اءحاديث الشّيعة : ج 1، ص 171، ح 234، بحار: ج 65، ص 167، ح 24.
۲۴- وسائل الشّيعة : ج 14، ص 502، ح 19693.
۲۵- وسائل الشّيعة : ج 16، ص 63، ح 20990.
۲۶- اءمالى شيخ صدوق : ص 233، ح 17.
۲۷- بحارالا نوار: ج 4، ص 97، ح 3.
۲۸- مستدرك الوسائل : ج 6، ص 49، ح 6.
۲۹- اءمالى شيخ طوسى : ص 82، مستدرك الوسائل : ج 6، ص 188، ح 1.
۳۰- وسائل الشّيعة : ج 6، ص 497، ح 6533.
۳۱- اصول كافى : ج 2، ص 160، ح 4، وسائل الشّيعة : ج 16، ص 372، ح 6.
۳۲- إ علام الورى : ج 2، ص 70، بصائرالدّرجات : جزء 8، ص 308، ح 5.
۳۳- بحارالا نوار: ج 75، ص 334، ح 1، مستدرك الوسائل : ج 9، ص 37، ح 10138.
۳۴- مستدرك الوسائل : ج 9، ص 16، ح 10073
۳۵- وسائل الشّيعة : ج 3، ص 91، ح 22040.
۳۶- من لا يحضره الفقيه : ج 1، ص 115، ح 541، وسائل الشيعة : ج 3، ص 227، ح 3479.
۳۷- وسائل الشّيعة : ج 20، ص 283، ح 25636.
۳۸- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 292، ح 44.
۳۹- الكافى : ج 5، ص 260، ح 5.
۴۰- عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 1، ص 299، ح 57.
 

دوشنبه 25 آبان 1388  نظرات : 2 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287951
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom