پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

آيا طبق قاعده، امام زمان‏عليه‏السلام ازدواج كرده است؟

پرسش : آيا طبق قاعده، امام زمان‏عليه‏السلام ازدواج كرده است؟

پاسخ : مطابق نظريه "خفاى شخص"، بايد ملتزم به عدم ازدواج شد؛ زيرا طبق اين نظريه او از همه افراد مخفى است، وازدواج احتياج به ارتباط با مردم دارد واين به نوبه خود با حكمت وفلسفه غيبت سازگارى ندارد. ومطابق نظريه "خفاى عنوان"، مى‏توان ملتزم به ازدواج حضرت شد، خصوصاً آنكه مطابق با سنّت اسلامى است. آنچه به نظر مى‏رسد ترجيح قول اول است، به جهت:
1 - روايات بسيار بر خفاى شخص. (۱)
2 - گر چه در روايت عَمْرى اشاره شده كه مردم حضرت را در موسم حج مى‏بينند ولى نمى‏شناسند، امّا اين روايت از امام نقل نشده ونيز اختصاص به موسم حج دارد. (۲)
3 - قرار است كه حضرت در غيبت تام به سر برد.
4 - اگر ازدواج صورت گرفته بود بايد در يك مورد هم كه شده سفرا و وكلاى ناحيه مقدّسه به آن اشاره مى‏كردند.
5 - مسعودى از على بن ابى‏حمزه نقل كرده كه فرمود: ما به امام رضا (ع) عرض كرديم: براى ما روايت شده كه امام از دنيا نمى‏رود تا آنكه نسل خود را ببيند؟ امام رضا (ع) به او فرمود: "آيا در خصوص اين حديث براى شما روايت نشده: "إلّا القآئم"؛ به جز قائم. (۳)


 

« منبع »

۱)  بحارالأنوار، ج 52، ص 151

۲) كمال الدين، ص 440

۳) اثبات الوصية، ص 201

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

غلبه بر جهان با ياران اندك چگونه ممكن است؟

پرسش : غلبه بر جهان با ياران اندك چگونه ممكن است؟

پاسخ : اگر چه در روايات به ياران محدود حضرت يعنى 313 نفر اشاره شده است، ولى پيروزى آنان بر مستكبران به رهبرى حضرت مهدى (ع) از جهاتى دور از انتظار نيست زيرا:
1 - در روايات به ياران ديگرى در حدود ده هزار نفر نيز اشاره شده كه بدون تحقق آنها حضرت مهدى (ع) ظهور نخواهد كرد.
2 - غلبه حضرت بر جهان ممكن است از طريق اعجاز باشد، زيرا خداوند متعال ضمانت كرده تا گروه اندك را در صورت استقامت بر گروه زياد پيروز گرداند. (۱)
3 - از طريق علل واسباب عادى وظاهرى نيز حصول چنين فتح وپيروزى امرى دور از انتظار نخواهد بود، زيرا حضرت در موقعى ظهور خواهند كرد كه اوضاع واحوال اجتماعى، اخلاقى وسياسى كاملاً مساعد باشد. در آن موقع همه ملل به جهت سرخوردگى از نظام‏هاى مختلف وقتل وغارت‏ها به تنگ آمده‏اند، ولذا در انتظار چنين حكومتى به سر مى‏برند، ومردم به مجرّد شنيدن خبر ظهور به آن حضرت وحكومتش روى خوش نشان مى‏دهند، وايشان تنها با گروه خاصى درگير خواهند شد.
4 - از آنجا كه جهان به مانند دهكده‏اى كوچك درآمده وهر چه از عمر آن بگذرد اين ارتباط تنگ‏تر خواهد شد، لذا با به دست گرفتن نقطه‏هاى كليدى وبا استعانت از خداوند متعال، حكومت جهانى حضرت تحقق خواهد يافت.


 « منبع »

۱) سوره بقره، آيه 249

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

رجعت از نظر شيعه

امام صادق علیه السلام فرمود: «رجعت مخصوص عده‏اى است و آنها [انبيا و معصومين عليهم‏السلام و] كسانى هستند كه داراى ايمان خالص و يا كفر و شرك خالص بوده‏اند.»

 

[1]1ـ علاّمه مجلسى در كتاب بحارالانوار مى‏گويد: شيعه در تمام اعصار معتقد به رجعت بوده و اين اعتقاد در ميان آنان مسأله روشنى است. سپس مى‏افزايد: بيش از چهل نفر از علماى بزرگ شيعه، به طور متواتر، نزديك دويست روايت را در بيش از پنجاه كتاب خود راجع به رجعت نقل كرده‏اند كه مرحوم كلينى، صدوق، طوسى، سيد مرتضى، نجاشى، كشى، عياشى، قمى، سليم هلالى، شيخ مفيد، كراچكى، نعمانى، صفار، سعدبن عبداللّه، ابن قولويه، على‏بن‏عبدالحميد و سيدبن طاووس در زمره آنها هستند.

470 [2] سپس مى‏گويد: اگر چنين مسأله‏اى متواتر قلمداد نشود در چه مسأله‏اى مى‏توان ادعاى تواتر نمود با آن كه مسأله رجعت را تمام علماى شيعه در طول تاريخ از يكديگر نقل نموده‏اند.

471 [3]و پس از ذكر نام عده‏اى از علماى شيعه كه در باره رجعت كتاب نوشته و اقوال منكرين رجعت را رد نموده‏اند سخن مرحوم صدوق را در «رساله اعتقادات» نقل نموده كه مى‏گويد: اعتقاد ما ـ يعنى اماميه ـ در باره رجعت اين است كه رجعت يك حقيقت مسلم است؛ چنان‏كه خداوند در سوره بقره، آيه 243، نمونه‏اى از آن را
در باره هفتاد هزار خانواده از يكى از بلاد كه از طاعون فرار كردند نقل نموده كه خداوند به آنها فرمود: بميريد و آنها مردند و سال‏ها در كنار جاده ماندند، آن گاه حزقيل پيغمبر از خدا خواست تا زنده شوند و [به اذن خدا زنده شدند] و باز بعد از گذشت آجال خود مردند.

سپس مى‏گويد: رجعت در امت‏هاى گذشته وجود داشته و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «حوادثى كه در امت‏هاى گذشته رخ داده بدون كم و كاست در اين امت نيز رخ مى‏دهد» و طبق فرموده آن حضرت در اين امت نيز بايد رجعت وجود داشته باشد.

472 [4]2ـ محدث بزرگوار، قمى، در كتابسفينة البحار، از امام صادق عليه‏السلام نقل نموده كه فرمود: «نخستين كسى كه قبل از قيامت از قبر خارج مى‏شود و به دنيا باز مى‏گردد حسين‏بن‏على عليهماالسلام است.» همچنين فرمود: «رجعت مخصوص عده‏اى است و آنها [انبيا و معصومين عليهم‏السلام و] كسانى هستند كه داراى ايمان خالص و يا كفر و شرك خالص بوده‏اند.»

473 [5]3ـ در همان كتاب، از امام باقر عليه‏السلام نقل شده كه فرمود: «رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات‏الله عليهما ـ هنگام رجعت، به دنيا باز خواهند گشت.»

[6]4ـ در همان كتاب، از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه در تفسير آيه «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...» فرمود: «هيچ كس از مؤمنين نيست كه كشته شده باشد جز اين كه قبل از قيامت زنده شود و سپس بميرد و هيچ كس از مؤمنين نيست كه مرده باشد جز اين كه او نيز قبل از قيامت زنده شود و به شهادت برسد.»

475 [7]5 ـ در همان كتاب، از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه فرمود: «از جمله سخنانى كه خداوند در معراج به پيامبر خود صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود اين سخن بود: اى محمّد! على آخرين فردى است كه من از امامان [بعد از تو] در رجعت قبض روح مى‏نمايم و او همان «دابّة الارض» است كه با مردم سخن خواهد گفت [و بر پيشانى مؤمن و كافر نشانه‏اى خواهد گذاشت].»

476 [8]6ـ علاّمه سيد عبدالله شبّر در كتاب «حق اليقين» گويد: احاديث زيادى از ائمه اطهار عليهم‏السلام نقل شده كه فرموده‏اند: «كسى كه ايمان به رجعت و بازگشت ما نداشته باشد از ما نيست». سپس از كتاب فقيه صدوق، از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند كه فرمود: «كسى كه ايمان به رجعت و بازگشت ما به دنيا نداشته باشد و عقد متعه و موقت ما راحلال نداند از ما نيست.»

477 [9]سپس مى‏گويد: رجعت عبارت است از اين كه عده‏اى از شيعيان و دوستان امام زمان عليه‏السلام قبل از قيامت به دنيا باز گردند و از امام خود حمايت و دولت و حكومت او را درك نمايند و خشنود شوند، و عده‏اى از دشمنان آن حضرت نيز به دنيا باز گردند و هنگام حكومت حضرت مهدى عليه‏السلام به دست شيعيان او، مجازاتِ بعضى از اعمال زشت خود را ببينند و با خوارى و خفت كشته شوند، اين باز گشت مخصوص كسانى است كه داراى ايمان خالص و يا كفر خالص بوده‏اند و بقيه مردم ـ چنانچه در روايات نقل شده ـ به حال خود مى‏مانند و به دنيا باز نمى‏گردند و دليل اين رجعت و بازگشت اضافه بر اجماع و ضرورت مذهب، كتاب خدا (قرآن) و سخنان معصومين عليهم‏السلام است.

478 [10]سپس گويد: آياتى از قرآن كه بر رجعت دلالت مى‏كند از اين قرارند:

آيه اول اين آيه است كه خداوند متعال مى‏فرمايد: «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...»؛ يعنى روزى كه ما از هر جمعيتى عده‏اى را كه آيات ما را تكذيب مى‏نموده‏اند زنده مى‏كنيم و آن‏ها براى مجازات بازداشت مى‏شوند. اين آيه دلالت مى‏كند كه اين حشر و زنده شدن مخصوص عده خاصى است و آن غير از حشر اكبر است كه قيامت مى‏باشد؛ چنان كه خداوند فرموده: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»؛ يعنى «[به‏ياد بياور روزى را كه] ما آنها را در قيامت زنده مى‏كنيم و احدى از آنها را فرو نمى‏گذاريم.

479 [11]7ـ شيخ بزرگوار، قمى، در تفسير خود نقل نموده كه از امام صادق عليه‏السلام در باره تفسير آيه «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...) سؤال شد. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «عامه واهل سنت چه مى‏گويند؟» سائل گفت: آنها مى‏گويند اين آيه مربوط به قيامت است. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «آيا در قيامت از هر امتى عده‏اى محشور مى‏شوند؟!» 

سپس فرمود: «اين آيه مربوط به رجعت است و آيه شريفه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» مربوط به روز قيامت است.»

[1]42- القول فى الرجعة

1ـ قال العّلامة المجلسى في البحار ج 53/122 اجمعت الشيعة عليها في جميع الأعصار و اشتهرت بينهم كالّشمس في رابعة النهار الى قوله: و تواتر عنهم‏قريب من مأتى حديث صريح رواها نيّف و اربعون من الثقات العظام و العلماء الأعلام فى ازيد من خمسين من مؤلّفاتهم كثقة الأسلام الكلينى و الصدوق محمّدبن‏بابويه و الشيخ ابى‏جعفر الطوسى و السيّد المرتضى و النجاشىّ و الكشىّ و العيّاشىّ و علىّ‏بن‏ابراهيم و سليم الهلالى و الشيخ المفيد و الكراجكى و النعمانى و الصفّار و سعدبن عبداللّه و ابن قولويه و علىّ‏بن‏عبدالحميد و السيّد علىّ‏بن‏طاووس.و...

[2]الى ان ذكر عدّةً كثيرة من الأعلام ثمّ قال: و اذا لم يكن مثل هذا متواترا ففى اىّ شى‏ءٍ يمكن دعوى التواتر مع ماروته كافّة الشيعة خلفا عن سلف؟!

[3]ثمّ ذكر عدّة منهم صنّف فيه او احتجّ على المنكرين في ذلك ثمّ ذكرماقاله الصدوق في رسالة العقائد بقوله: اعتقادنا في الرجعة انّها حقّ و قد قال اللّه عزّوجلّ «الم ترالى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم»

الى ان قال: انّ الرجعة كانت في الأمم السالفة و قال النّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يكون في هذه الأمة مثل ما يكون في الأمم السالفة حذوالنعل بالنعل و القذّة بالقذّة فيجب على هذا الأصل ان يكون في هذه الأمة رجعة.

[4]2ـ و روى في سفينة البحار في لغة رَجَعَ عن منتخب البصائر عن ابى عبداللّه عليه‏السلامانّه قال: اوّل من تنشقّ الأرض عنه و يرجع الى الدنيا الحسين بن علىّ عليهماالسلام و انّ الرجعة ليست بعامّةٍ و هى خاصّة، لايرجع الاّمن محّض الأيمان محضا او محّض الكفر و الشرك محضا.

[5]3ـ و فيه عن ابى جعفر عليه‏السلام قال: انّ رسول‏اللّه و عليّا ـ صلوات‏اللّه‏عليهما سيرجعان.

[6]4ـ و فيه عن الصّادق عليه‏السلام في قوله تعالى: «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...» النمل/83 قال: ليس احدمن المؤمنين قُتل الاّ سيرجع حتّى يموت ولا احد من المؤمنين مات الاّ سيرجع حتّى يُقتل. البحار ج 53/40.

[7]5ـ و فيه عن الصّادق عليه‏السلام قال: ممّا كلّم اللّه‏تعالى رسوله ليلةً اسرى به: «يا محمّد!علىّ آخر من اقبض روحه من الأئمّة و هو الدّابة التى تكلّمهم». البحار ج 53/68.

[8]6ـ و قال السيّد الشبّر في كتاب حق اليقين ج 2/3: تضافرت الأخبار عن الأئمة الأطهار عليهم‏السلامانّهم قالوا: ليس منّا من لم يؤمن برجعتنا ففى الفقيه عن الصّادق عليه‏السلام قال: ليس منّا من لم يؤمن بكرّتنا و لم يستحلّ متعتنا.

[9]ثمّ قال: و الرجعة عبارة عن حشرقومٍ عند قيام القائم ممّن تقدّم موتهم من اوليائه و شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و يتبهّجوا بظهور دولته و قوم من اعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقّونه من العذاب و القتل على ايدى شيعته و ليبتلوا بالذلّ و الخزى بما يشاهدون من علوّ كلمته و هى عندنا تختصّ بمن محّض الأيمان او محّض الكفر و الباقون مسكوت عنهم كماوردت به النصوص الكثيرة و يدلّ على ثبوتها مضافا الى الأجماع بل ضرورة المذهب الكتاب و السنّة.

[10]امّا الكتاب فآى الأولى: قوله تعالى في سورة النمل آية /83: «و يوم نحشرمن كلّ امةٍ فوجا ممّن يكذّبُ بآياتنا فهم يُوزعون» حيث دلّت هذه الآية على انّ هذا الحشر خاصّ ببعضٍ دون بعضٍ فتعيّن ان يكون غيرالحشر الأكبر الّذى في القيامة لأنه عامّ بالأتفاق و لقوله تعالى: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا».

[11]7ـ و روى القمى في تفسيره عن الصّادق عليه‏السلام انّه سئل عن تفسير الآية الاولى فقال عليه‏السلام: ما يقول النّاس فيها؟ قلت: يقولون: انّها في القيامة فقال ايحشر اللّه يوم القيامة من كلّ امّة فوجا و يترك الباقين؟! انّما ذلك في الرجعة فأمّا آية القيامة فهذه: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا» و الأخبار بهذاالمضمون كثيرة.


منبع: کتاب «دولة المهدی» (حکومت امام زمان ـ عج ـ) ص: 373-378

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

برترین بهار

بهار، پيام آور رويش و شادي است و امام زمان (عج) بهار آشناي دل ها و سبزي روزگاران است.

بررسي روايات نشان مي دهد، كه عصر ظهور سرشار از جلوه هاي بهاري است.

اين مقاله در پي تبيين برخي شباهت هاي حضرت مهدي(عج) و بهار است. 

«السلام‌ علي‌ ربيع‌ الانام‌ و نضرة الايام» (1)
 
‌سلام‌ بر بهار مردم، خرّمي‌ دوران‌ 

پس‌ همي‌ گويند هر نقش‌ و نگار 

مژده‌ مژده‌ نك‌ همي‌ آيد بهار (2)

مقدمه

بهار، هميشه‌ با تحفهِ‌ سرسبزي‌ و شادابي‌ و نشاط‌ همراه‌ است. بنابراين، طبيعت‌ و تمام‌ موجودات‌ به‌ بهار عشق‌ مي‌ورزند. 

بررسي‌ روايات‌ نشان‌ مي‌دهد، ترسيمي‌ كه‌ از امام‌ مهدي(عج) و دستاوردهاي‌ آن‌ بزرگمرد، صورت‌ گرفته‌ است؛ مملو از جلوه‌هاي‌ بهاري‌ است. حتي ، از امام(ع)، به‌ عنوان‌ بهار نام‌ برده‌ شده‌ است.

اين‌ مقاله‌ نه‌ تنها به‌ دنبال‌ تبيين‌ برخي‌ شباهت‌هاي‌ حضرت‌ مهدي(عج) و بهار است‌ بلكه‌ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ امام‌ احياگر جان‌هاست‌ و هيچ‌ امري‌ به‌ اهميت‌ احياي جان‌ها نمي‌رسد؛ چنين‌ ندا سر مي‌دهد: 

شاد از وي‌ شو، مشو از غير وي‌ او بهار است و دگر ها ماه دي 

يكم: يكي از ويژگي‌هاي بهار، باران‌ فراوان، جوشش‌ نهرها و چشمه‌ساران‌ است: 

1. مهدي‌ فاطمه، خود ابر باران‌خيز، باران‌ بهاري‌ و چشمه‌ جوشان‌ است: 

الامام‌ السحاب‌ الماطر و الغيث‌ الماطل‌ و الشمس‌ المضيئه‌ و السماء الظليله‌ و الارض‌ البسيطه‌ و العين‌ الغريزه‌ و الغدير و الروضه. (3) 

امام، ابر بارنده، باران‌ پياپي، آسمان‌ سايه‌ افكن، زمين‌ گسترده، چشمه‌ جوشان، بركه‌ و گلزار است. 

2. او بر جايي‌ قدم‌ نمي‌گذارد جز آن‌ كه‌ بهاري‌ شدن‌ را به‌ آن‌ عرضه‌ مي‌كند: 

اسماعيل‌وار، چشمه‌ها را جوشان‌ مي‌سازد، چشمه‌هايي‌ كه‌ گرسنگان‌ را سير و عطش‌ تشنگان‌ را فرو مي‌نشاند: 

زو بخندد هم‌ نهار و هم بهار در هم‌ آميزد شكوفه‌ و سبزه‌زار (4) 

فلا ينزل‌ منزلاً الا ينبت‌ منه‌ عيون‌ فمن‌ كان‌ جائعاً شبع‌ و من‌ كان‌ ظماناً روي. (5)
 
در هيچ‌ مكاني‌ اقامت‌ نمي‌گزيند جز آن‌ كه‌ از مقدم‌ او چشمه‌ها مي‌جوشد، پس‌ گرسنگان‌ سير و تشنگان‌ را سيراب‌ مي‌گرداند. 

3. به‌ بركت‌ او، آسمان‌ اشك‌ شادي‌ مي‌ريزد: چشمه‌سارها سرازير مي‌شود و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ مي‌دهد. 

فعند ذلك... و تفيض‌ العيون‌ و تنبت‌ الارض‌ ضعف‌ اكلها. (6)
 
در آن‌ هنگام‌ چشمه‌سارها، سرازير و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ خود مي‌روياند. 

«تعطي‌ السماء قطرها؛ آسمان، باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد.» (7)
 
4. فراواني‌ نهرها و چشمه‌ها از جلوه‌هاي‌ ديگر اين‌ بهار زيباست: 

«تزيد المياه‌ في‌ دولته‌ و تمد الانهار؛ آب‌ها در عهد او فراوان‌ مي‌شود، رودخانه‌ها پرآب‌ مي‌گردد.» (8)
 
و تعمر الارض‌ و تصفو و تزهو بمهديها و تجري‌ به‌ انهارها. (9)
 
زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ مهدي (عج) آباد، خرم‌ و سرسبز مي‌شود و به‌ وسيلهِ‌ آن‌ چشمه‌سارها روان‌ مي‌گردد.
 
دوم: ويژگي‌ ديگر بهار، سرسبزي‌ دشت‌ و دمن‌ است؛ هر كجا پا مي‌گذاري، بوي‌ طراوت‌ و تازگي‌ به‌ مشام‌ مي‌خورد: 

1. هنگام‌ ظهور، از كويرها، خشكي‌ها، سخني‌ نبايد گفت:

مسافت‌هاي‌ طولاني، چون‌ عراق‌ تا شام، پاي‌ بر سبزه‌ بايد گذارد و قدم‌ها را با نوازش‌ سبزه‌ها و گياهان‌ طراوت‌ بايد بخشيد. 

و لو قد قام‌ قائمنا لانزلت‌ السماء قطرها ولاخرجت‌ الارض‌ نباتها و... حتي‌ تمشي‌ المراه` بين‌ العراق‌ الي‌ شام‌ لاتضع‌ قدميها الا علي‌ النبات. (10)
 
قائم‌ ما كه‌ قيام‌ كند، آسمان‌ باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد و زمين، گياهان‌ خويش‌ بيرون‌ مي‌فرستد و... تا جايي‌ كه‌ زن‌ از عراق‌ تا شام‌ برود و پاي‌ خود را جز بر روي‌ گياه‌ نگذارد. 

آري، خداوند با باران‌ رحمتش، بهار مردمان، مهدي‌ زهرا (ع) را سيراب‌ مي‌سازد، زمين‌ گياه‌ خويش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد، دامها فراوان‌ مي‌شوند. 

يسقيه‌ اللّه‌ الغيث‌ و تخرج‌ الارض‌ نباتاتها و تكثر الماشيه. (11)
 
خداوند با باران‌ رحمتش، او را سيراب‌ مي‌سازد، زمين‌ گياه‌ خود را بيرون‌ مي‌فرستد، دام‌ها فراوان‌ مي‌شوند. 

تخرج‌ الارض‌ نباتها و تنزل‌ السماء بركاتها و تظهر له‌ الكنوز. (12)
 
زمين‌ گياهان خود را خارج‌ مي‌كند، آسمان‌ بركاتش‌ را فرو مي‌فرستد، گنج‌هاي‌ نهفته‌ در دل‌ زمين‌ براي‌ او آشكار مي‌شود. 

امام‌ صادق (ع): 

ينتج‌ اللّه‌ في‌ هذه‌ الامه` رجلاً مني‌ و انا منه‌ يسوق‌ اللّه‌ به‌ بركات‌ السماوات‌ و الارض‌ فتنزل‌ السماء قطرها و يخرج‌ الارض‌ بذرها و تأ‌من‌ وحوشها و سباعها. (13)

خداوند به‌ اين‌ امت، مردي‌ عطا مي‌كند كه‌ از من‌ است‌ و من‌ از اويم. به‌ بركت‌ او، بركات‌ آسمان‌ و زمين‌ را عنايت‌ مي‌كند، آسمان، باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد و زمين، بذر خويش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد. 

2. زمين‌ براي‌ اهل‌ خود، چون‌ عروسي‌ زينت‌ مي‌بندد و زيبا مي‌شود:
 
تعطي‌ السماء قطرها و الشجر ثمرها و الارض‌ نباتها و تزين‌ لاهلها. (14) 

آسمان‌ باران‌هايش‌ را فرو ريزد، درختان‌ ميوه‌هاي‌ خود را آشكار مي‌سازد. زمين‌ گياهان‌ خود را بيرون‌ مي‌فرستد و براي‌ ساكنان‌ خود آرايش‌ مي‌كند. 

سوم: تازگي، نو و جديد شدن‌ از ديگر ويژگي‌هاي‌ بهار است، كه‌ جان‌ را صفا مي‌بخشد: 

بهار جان‌ها، مهدي‌ زهرا نيز، با تازگي‌ توا‌م‌ است، جاهليت‌ها را زدوده‌ و اسلام‌ را از نو بنا مي‌نهد. 

امام‌ صادق(ع): 

يصنع‌ كما صنع‌ رسول‌ اللّه‌ يهدم‌ ما كان‌ قبله‌ كما هدم‌ رسول‌ اللّه‌ امر الجاهليه` و يستأ‌نف‌ الاسلام‌ جديدا بعد ان‌ يهدم‌ ما كان‌ قبله. (15) 

او چون‌ پيامبر عمل‌ مي‌كند، چنان‌كه‌ پيامبر آن‌چه‌ در قبل‌ بوده‌ را از بين‌ برده، جاهليت‌ را نابود ساخته‌ و اسلام‌ را بنا نهاد، او نيز گذشته‌ را نابود و پس‌ از ريشه‌ كن‌ ساختن‌ بدعت‌ها، اسلام‌ را از نو پياده‌ مي‌كند. 

امام‌ جواد(ع): 

يقوم‌ بامر جديد و سنه` جديده‌ و قضاء جديد. (16)
 
امر، سنت‌ و قضاي جديدي‌ را اقامه‌ مي‌سازد. 

چهارم: بهار يعني‌ رفتن‌ تمام‌ مظاهر سردي، خشكي‌ و مردگي‌ و فرج‌ و گشايش‌ براي‌ تمام‌ آن‌ها كه‌ آرزوي‌ روييدن‌ را به‌ سر داشته‌اند. 

پيش‌ از ظهور بهار، سوز سرما، رنج‌ آور و تلخ‌ است؛ )ظهر الفساد في‌ البر و البحر بما كسبت‌ ايدي‌ الناس. (17)
 
بي‌عدالتي، ظلم‌ و ستم، دوري‌ از معنويات‌ و رخت‌ بر بستن‌ حيا و امانت‌ و... اين‌ اوضاع‌ يخبندان‌ چنان‌ خواهد بود كه‌ آروزي‌ بهار به‌ فرياد و ناله‌ مي‌كشد؛ و اشتد الطلب. 

بر هر دياري‌ بگذري، بر هر گروهي‌ بنگري‌ 

با صد بيان‌ با صد زبان‌ در ذكر او غوغا بود (18)
 
اين‌ المعد لقطع‌ دابر الظلمه، اين‌ المنتظر لاقامه` الامت‌ و العوج، اين‌ المرتجي‌ لازاله` الجور و العدوان. (19) 

كجاست‌ آن‌كه‌ براي‌ بركندن‌ ريشهِ‌ ظالمان‌ و ستمگران‌ عالم‌ مهيا گرديده‌ است. كجاست‌ آن‌كه‌ منتظر[يم] اختلاف‌ و كج‌رفتاري‌ها را به‌ راستي‌ اصلاح‌ كند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ اميد [داريم] اساس‌ ظلم‌ و عدوان‌ را از عالم‌ براندازد؟ 

اين‌ قاصم‌ شوكه` المعتدين، اين‌ هادم‌ ابنيه` الشرك‌ و النفاق‌ اين‌ مبيد اهل‌ الفسوق‌ و العصيان‌ و الطغيان، اين‌ حاصد فروع‌ الغيّ و الشقاق، اين‌ طامس‌ آثار الزيغ‌ و الاهواء اين‌ قاطع‌ حبائل‌ الكذب‌ و الفتراء. (20)
 
كجاست‌ آن‌كه‌ شوكت‌ ستمكاران‌ را در هم‌ شكند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ بنا و سازمان‌هاي‌ شرك‌ و نفاق‌ را ويران‌ مي‌سازد؟ كجاست‌ آن‌كه‌ اهل‌ فسوق‌ و عصيان‌ و ظلم‌ و طغيان‌ را نابود مي‌گرداند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ نهال‌ [شاخه‌هاي] گمراهي‌ و دشمني‌ و عناد را از زمين‌ برمي‌كند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ آثار انديشهِ‌ باطل‌ و هواهاي‌ نفساني‌ را محو و نابود مي‌سازد؟ كجاست‌ آن‌كه‌ حبل‌ و دسيسه‌هاي‌ دروغ‌ و افترا را از ريشه‌ قطع‌ خواهد كرد؟ 

بهار رخ‌ مي‌نمايد، سردي‌ها را مي‌زدايد. آنان‌ كه‌ به‌ سردي‌ها خو كرده‌ و از عادات‌ زشت‌ سرما جدايي‌ ناپذيرند، سرنوشت‌ سرما را خواهند داشت‌ و آنان‌ كه‌ در اوج‌ سرما، روح‌ خويش‌ را به‌ گرماي‌ انتظار، تقوي‌ و انجام‌ وظيفه، زنده‌ نگه‌ داشته‌اند، به‌ ديدن‌ بهار خوشنود مي‌گردند و به‌ ياري‌اش‌ به‌ جنگ‌ سرما و اهل سرما‌ مي‌روند. براي‌ بشريّت، هيچ‌ سوز سرمايي‌ بدتر از ظلم، تبعيض‌ و بي‌عدالتي‌ نيست‌ و بهار واقعي‌ زماني‌ است‌ كه‌ از اين‌ امور، خبري‌ نباشد.

1. عدالت‌ برپا شده، احدي‌ به‌ ديگري‌ ستم‌ روا نمي‌دارد. 

امام‌ رضا (ع):
 
فاذا خرج‌ اشرقت‌ الارض‌ بنور ربها وضوح‌ الميزان‌ بالعدل‌ بين‌ الناس‌ فلا يظلم‌ احدا احدا. (21)
 
به‌ هنگام‌ ظهورش‌ جهان‌ با نور پروردگارش‌ مي‌درخشد. او ميزان‌ را به‌ عدل‌ در ميان‌ مردم‌ قرار مي‌دهد. ديگر كسي‌ در حق‌ كسي‌ ستم‌ نمي‌كند. 


«يبيد الظلم‌ و اهله؛ ستم‌ و ستمگران‌ را نابود مي‌سازد.» (22)
 
«فتستبشر الارض‌ بالعدل؛ جهان‌ با پياده‌ شدن‌ عدالت، خوشحال‌ مي‌شود.» (23)
 
«لا يقرع‌ احداً في‌ ولايته‌ بسوطٍ الا في‌ حد.» (24)
 
در تمام‌ دوران‌ حكومتش، جز به‌ هنگام‌ اجراي‌ حدود الهي، كسي‌ را مورد ضرب‌ قرار نمي‌دهد.

2. حق‌ بر قرار و باطل‌ نابود مي‌گردد 

هو الذي‌ يجمع‌ الكلم‌ و يتم‌ النعمه‌ و يحق‌ اللّه‌ به‌ الحق‌ و يزهق‌ الباطل‌ و هو مهديكم‌ المنتظر. (25)
 
اوست‌ كه‌ سخن‌ها را يكي‌ مي‌كند (وحدت‌ كلمه‌ ايجاد مي‌كند) نعمت‌ها را كامل‌ مي‌گرداند. خداوند به‌ وسيلهِ‌ او حق‌ را تحقق‌ مي‌بخشد و باطل‌ را ريشه‌كن‌ مي‌سازد. او مهدي‌ منتظر شماست.

3. زدودن‌ بدعت‌ها و باطل‌ها با كمك‌ ياران‌ بهاري

هذه‌ لال‌ محمد الي‌ آخر الائمه‌ و المهدي‌ و اصحابه‌ يملكهم‌ اللّهُ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها و يظهر الدين‌ يميت‌ اللّه‌ عزوجل‌ و باصحابه‌ البدع‌ و الباطل‌ كما امات‌ السفهه` الحق‌ حتي‌ لايري‌ اثر من‌ الظلم‌ يامرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. (26)
 
امام‌ باقر(ع) در ذيل‌ آيهِ‌ «الذين‌ ان‌ مكناهم‌ في‌ الارض...»

«آنان‌كه‌ اگر آن‌ها را در روي‌ زمين‌ امكانات‌ بدهيم، نماز را به‌ پاي‌ دارند و زكات‌ را مي‌پردازند و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر مي‌كنند و عاقبت‌ امور از آنِ خداست»، فرمود:
 
اين‌ آيه‌ در حق‌ آل‌ محمد(ص) است. در حق‌ امامان‌ معصوم‌ و حضرت‌ مهدي(ع) و ياران‌ اوست‌ كه‌ خداوند آن‌ها را مالك‌ شرق‌ و غرب‌ جهان‌ نموده، آيين‌ اسلام‌ را پيروز كرده، بدعت‌ها و باطل‌ها را به‌ دست‌ او و يارانش‌ نابود مي‌سازد، چنان‌كه‌ سفيهان‌ حق‌ را لگدمال‌ كرده‌ باشند. ديگر از ستم‌ها و بدعت‌ها نشانه‌اي‌ نمي‌ماند. (27)

4. زمان‌ سختي‌ها سپري‌ مي‌گردد 

رسول‌ گرامي‌ اسلام: «به‌ يفرج‌ اللّه‌ عن‌ الامه؛ خداوند به‌ وسيلهِ‌ او از امت، رفع‌ گرفتاري‌ مي‌نمايد.» (28)
 
به‌ يمحق‌ اللّه‌ الكذب‌ و يذهب‌ الزمان‌ الكلب‌ و يخرج‌ ذل‌ الرق‌ من‌ اعناقكم. (29)
 
خداوند به‌ وسيله‌ او، دروغ‌ و دروغ گويي‌ را نابود مي‌سازد، روح‌ درندگي‌ و ستيزه‌جويي‌ را از بين‌ مي‌برد و ذلّت‌ بردگي‌ را از گردن‌ آن‌ها برمي‌دارد.

5. فتنه‌ها و غارت‌ها رخت‌ برمي‌بندد 

امام‌ باقر (ع): «و تعدم‌ الفتن‌ و الغارات؛ فتنه‌ها و چپاولگري‌ها از بين‌ مي‌رود.» (30)

6. زمين‌ از هرگونه‌ آلودگي‌ پاك‌ و پاكيزه‌ مي‌گردد 

«و تكون‌ الارض‌ كفاتور الفضه؛ زمين‌ همانند نقره‌ از هرگونه‌ تيرگي‌ پيراسته‌ خواهد بود.» (31) 

پنجم: بهار به‌ همراه‌ خويش، خير و بركت‌ ارزاني‌ مي‌كند، به‌ هنگام‌ حلول‌ بهار اهل‌ بيت، نيز چنين‌ خواهد شد: 

فحينئذٍ تظهر الارض‌ كنوزها و تبدي‌ بركاتها. (32) 

آن‌ هنگام، زمين‌ گنج‌هاي‌ خود را نمايان‌ و بركات‌ خويش‌ را آشكار مي‌سازد. 

«يكثر الخير و البركات؛ خيرات‌ و بركات‌ بسيار مي‌شود.» (33)
 
ششم: چنان‌كه‌ بهار، عصر فراواني‌ سرسبزي‌هاست‌ و بي‌حد و حساب‌ گياهان‌ است. بهار آن‌چه‌ از زيبايي‌ در درون‌ دارد، عرضه، مي‌دارد، همه‌ چيز در خدمت‌ امام‌ قرار مي‌گيرد و امام‌ بي‌حد و حساب‌ بخشش‌ مي‌كند تا آن‌جا كه‌ غنا و بي‌نيازي‌ رخ‌ مي‌نمايد.

1. همه‌ چيز در خدمت‌ امام‌ 

تجمع‌ اليه‌ اموال‌ الدنيا كلها من‌ بطن‌ الارض‌ و ظهرها. (34)
 
تمام‌ اموال‌ دنيا، از برون‌ و درون‌ زمين، در اختيار او گرد مي‌آيند. 

«تظهر له‌ كنوز الارض؛ گنج‌هاي‌ زمين، براي‌ او نمايان‌ مي‌گردد.» (35)
 
«يستخرج‌ الكنوز؛ گنج‌ها را استخراج‌ مي‌كند.» (36)
 
حضرت‌ علي(ع): 

السماوات‌ و الارض‌ عند الامام‌ كيده‌ من‌ راحته، يعرف‌ ظاهرها من‌ باطنها و يعلم‌ برها من‌ فاجرها. (37)
 
آسمان‌ها و زمين‌ در نزد امام (ع) هم‌چون‌ كف‌ دست‌ اوست‌ ظاهر و باطن‌ آن‌ها را مي‌فهمد. نيك‌ و بد آنان‌ را مي‌شناسد.
 
ان‌ الدنيا لمتمثّل‌ للامام‌ مثل‌ فلقه` الجوز فلا يعزب‌ عنه‌ منها شي‌ و انه‌ ليتناولُها من‌ اطرافها كما يتناول‌ احدكم‌ من‌ فوق‌ مائدتهِ ما يشاء. (38)
 
همه‌ دنيا مثل‌ حبه‌ گردو در برابر امام‌ نمايان‌ مي‌شود؛ چيزي‌ از آن‌ براي‌ او پوشيده‌ نمي‌باشد. از هر طرف‌ بخواهد در آن‌ تصرف‌ مي‌كند. آن‌ چنان‌ كه‌ يكي‌ از شما در سفره‌اي‌ كه‌ در برابرتان‌ گسترده‌ است‌ از هر طرف‌ بخواهد دست‌ مي‌برد و از آن‌ بهره‌ مي‌گيرد. 

ينزل‌ له‌ من‌ السماء قطرها و تخرج‌ له‌ الارض‌ بذرها. (39)
 
به‌ خاطر او از آسمان‌ باران‌ مي‌بارد و زمين براي او، بذرهاي خويش‌ را عرضه‌ مي‌داد. 

تفي‌ الارض‌ افلاذ كبدها امثال‌ الاسطوان‌ من‌ الذهب‌ و الفضه. (40)
 
زمين‌ جگرپاره‌هاي‌ خود را چون‌ قطعات‌ طلا و نقره‌ بيرون‌ مي‌ريزد.

2. بهار سرسبز آروزها، بي‌حساب‌ مي‌بخشد 

فيعطيكم‌ في‌ السنه` عطاءين‌ و يرزقكم‌ في‌ الشهر رزقين. (41)
 
سالي‌ دوبار و ماهي‌ دو مرتبه، عطايايش‌ شامل‌ حالتان‌ مي‌شود. 

پيامبر اسلام(ص): 

ثم‌ يبعث‌ اللّه‌ رجلاً مني‌ و من‌ عترتي....يحثوالمال‌ حثوا لايعده‌ عداً و ذلك‌ حين‌ يضرب‌ الاسلام‌ بجرانه. (42)
 
اموال‌ را چون‌ سيل‌ مي‌ريزد، ثروت‌ را كلان‌ كلان‌ مي‌بخشد و آن‌ را نمي‌شمارد ؛ اين‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ به‌ طور كامل‌ اجرا شود. 

3. چنان‌ مي‌بخشد كه‌ تا حال‌ چنين‌ نعمتي‌ نديده‌اند 

تنعم‌ امتي‌ في‌ زمانه‌ نعيماً لم‌ ينعموا مثله‌ قط‌ البر منهم‌ و الفاجر، يرسل‌ السماء عليهم‌ مدراراً و لاتحبس‌ الارض‌ شيئاً من‌ نباتها و المال‌ كدوس‌ ياتيه‌ الرجل‌ فيسأ‌له‌ فيحثوله. (43)
 
در دولت‌ او مردم‌ آن‌ چنان‌ در رفاه‌ و آسايش‌ به‌ سر مي‌برند كه‌ هرگز نظير آن‌ ديده‌ نشده، مال‌ به‌ قدري‌ فراوان‌ مي‌شود كه‌ هر كس‌ نزد او بيايد، درخواست‌ كند، اموال‌ فراواني‌ زير پايش‌ مي‌ريزد.
 
يفيض‌ المال‌ فيضاً؛ و يحثو المال‌ حثواً و لايَعدُّهُ عَدّا. (44)
 
اموال‌ را چنان‌ سيل‌ مي‌ريزد، ثروت‌ را كلان‌ كلان‌ مي‌بخشد و آن را نمي‌شمارد.
 
امام‌ صادق(ع):
 
المهدي‌ سمح‌ بالمال، شديد علي‌ العمال‌ رحيم‌ بالمساكين. (45)
 
مهدي، بخشنده‌ايست‌ كه‌ مال‌ را به‌ وفور مي‌بخشد، بر مسئو‌لين‌ كشوري‌ بسيار سخت‌ مي‌گيرد و بر بي‌نوايان‌ بسيار رئوف‌ و مهربانست.
 
فيعطي‌ شيئاً لم‌ يعطه‌ احد كان‌ قبله. (46)
 
آن‌ گاه‌ آن‌چنان‌ عطاياي‌ كلان‌ به‌ آن‌ها مي‌دهد كه‌ هرگز در تاريخ‌ بشري‌ سابقه‌ نداشته‌ است. 

«يكون‌ عطاياه‌ هنيئاً؛عطايايش‌ گوارا مي‌باشد.» (47)

4. بي‌ نيازي‌ 

اين‌ بي‌نيازي، گاه‌ در اثر غناي‌ مالي‌ است‌ و رفع‌ فقر و از اين‌ مهم‌تر، روح‌ بي‌نيازي‌ است‌ كه‌ در اثر رشد عقلي، رخ‌ مي‌نمايد: 

فحينئذٍ تظهر الارض‌ كنوزها و تبدي‌ بركاتها فلا يجد الرجل‌ منكم‌ يومئذٍ موضعاً لصدقته‌ و لالبره‌ لشمول‌ الغني‌ جميع‌ المؤ‌منين. (48)

در آن‌ هنگام، زمين‌ گنجينه‌هاي‌ خود را براي‌ او آشكار مي‌سازد و بركت‌هايش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد، ديگر انسان‌ براي‌ صدقه‌ و بخشش‌ محلّي‌ پيدا نمي‌كند؛ زيرا بي‌نيازي‌ همهِ‌ مومنان‌ را زير پَر مي‌گيرد. 

رسول‌ اسلام(ص): 

يفيض‌ فيهم‌ المال‌ حتي‌ يَهمّ الرجل‌ بماله‌ من‌ يقبَلُهُ حتي‌ يتصدق‌ فيقول‌ الذي‌ يعرضه‌ عليه‌ لا ارب‌ لي‌ به. (49)
 
ثروت‌ را در ميان‌ آن‌ها به‌ فراواني‌ مي‌بخشد. كسي‌ كه‌ درصدد صدقه‌ دادن‌ باشد، اموالي‌ را برمي‌دارد و به‌ مردم‌ عرضه‌ مي‌كند. به‌ هر كس‌ عرضه‌ كند مي‌گويد: من‌ نيازي‌ ندارم. 

يَقسِم‌ المال‌ صحاحاً و يملاُ قلوب‌ اُمّه` محمد غني‌ و يسعهم‌ عدلُهُ. (50)
 
مال‌ را علي‌السويه‌ تقسيم‌ مي‌كند و دل‌هاي‌ امت‌ محمدي(ص) را بابي‌نيازي‌ پر مي‌كند و عدالتش‌ همهِ‌ آن ها را فرا مي‌گيرد.
 
امام‌ صادق(ع): 

يامرُ منادياً فيقول: من‌ كان‌ له‌ في‌ المال‌ حاجه` فليقم. فما يقوم‌ من‌ الناس‌ الارجل‌ واحد فيقول: انا فيقول‌ القائم: ائتِ السادن‌ فقل‌ له: ان‌ المهدي‌ يامرك‌ ان‌ تعطيني‌ مالا فيقول‌ السادن: اُحثُ و يحثو له‌ في‌ ثوبه‌ حثوا حتي‌ اذا جعله‌ في‌ حجره‌ و ابرزه‌ ندم‌ و قال: كنتُ اَجشَعَ اُمّه`ِ محمدٍ نفساً او عجز عَنّي‌ ما وسعهم‌ ثم‌ يَرُدُّ المال‌ الي‌ الخازن‌ فلا يُقبَل منه‌ و يقول‌ المهدي: انا لاناخذ شيئاً اعطيناه. (51)

به‌ منادي‌ دستور مي‌دهد كه‌ در ميان‌ مردم‌ اعلام‌ كند كه‌ هر كس‌ نيازي‌ به‌ مال‌ دنيا دارد برخيزد. از ميان‌ همهِ‌ مردم‌ فقط‌ يك‌ نفر برمي‌خيزد و مي‌گويد: من. حضرت‌ قائم (ع) به‌ او مي‌فرمايد: برو پيش‌ كليددار و بگو: مهدي (عج) به‌ تو دستور مي‌دهد كه‌ مالي‌ به‌ من‌ بدهي. كليددار مي‌گويد: جامه‌ات‌ را بياور. جامه‌اش‌ را پهن‌ مي‌كند و وسط‌ آن‌ را پر مي‌كند. هنگامي‌ كه‌ آن‌ را بر دوش‌ گيرد پشيمان‌ مي‌شود كه‌ چرا در ميان‌ امت‌ محمدي(ص) من‌ از همه‌ آزمندتر باشم؟ چرا آن‌ عفّت‌ نفس‌ عمومي‌ را من‌ دارا نباشم؟! آن گاه‌ مال‌ را به‌ كليددار مي‌دهد و پذيرفته‌ نمي‌شود و حضرت‌ مهدي(عج) مي‌فرمايد: ما آن چه‌ عطا كرديم‌ هرگز باز پس‌ نمي‌گيريم. 

هفتم: باران‌هاي‌ حياتبخش‌ بهاري، زمين‌ مرده‌ را پس‌ از مدت‌ها خواب‌ و مرگ‌ حيات‌ مي‌بخشد. استعدادها شكوفا مي‌شود. بذر خشك ‌مرده‌ كه‌ باور نمي‌شد، چيزي‌ را در درون‌ داشته‌ باشد. شكوفا شده، گياه‌ زيبايي‌ مي‌گردد. زمين‌ خشك‌ و نفوذناپذير با بارش‌ پياپي‌ باران، رام‌ گشته‌ و آن‌چه‌ در درون‌ دارد، به‌ وزش‌ باد بهاري‌ مي‌سپارد. بذرهايي‌ كه‌ سالم‌ به‌ خاك‌ سر سپرده‌اند، رجعتي‌ دوباره‌ مي‌يابند و به‌ روي‌ بهار لبخند مي‌زنند و در سرسبزي‌ طبيعت، به‌ ياري‌اش‌ بر مي‌خيزند، بهار زيباي‌ پيامبر(ص) نيز چنين‌ مي‌كند.

1. ويژگي‌ بهار، حيات‌ بخشيدن‌ است‌ 

مهدي‌ برترين‌ حيات‌ بخشي‌ است‌ كه‌ آرزوي‌ تمام‌ انبياء و اوصياء را به‌ هدف‌ اجابت‌ مي‌رساند: 

امام‌ صادق (ع) در تفسير آيهِ‌ شريفه‌ «اعلموا ان‌ اللّه‌ يحيي‌ الارض‌ بعد موتها» (52)؛ «بدانيد كه‌ خداوند زمين‌ را پس‌ از مرگش‌ زنده‌ مي‌سازد.»

فرمود: «كُفر ا‌هلها فيحيها اللّه‌ بالقائم»؛ «پس‌ از مرگ‌ زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ كافر شدن‌ مردمان، خداوند آن‌ را به‌وسيلهِ‌ قائم(عج) زنده‌ مي‌كند.» (53)

امام‌ باقر(ع) درتفسير همين‌ آيه‌ فرمود: 

يحييها بالقائم (ع) فيعدل‌ فيها، فيحيي‌ الارض‌ بعد موتها بالظلم. (54)

خداوند آن را به‌ وسيلهِ‌ قائم (ع) زنده‌ مي‌كند. پس‌ عدالت‌ را در آن‌ به‌ اجرا درميآورد و زمين‌ را زنده‌ مي‌سازد. پس‌ از آن‌كه‌ به‌ وسيلهِ‌ ستم‌ مرده‌ باشد.
 
«جعلهم‌ حياه` للانام‌ و مصابيح‌ للظلام.» (55)

خداوند آنان‌ را مايه‌ حيات‌ مردم، و مشعل‌هاي‌ هدايت‌ در گمراهي‌ها قرار داد. 

اين‌ دم‌ ابدال‌ باشد ز آن‌ بهار 

در دل‌ و جان‌ رويد از وي‌ سبزه‌زار (56)

2. حيات، راه، فرايض‌ و سنن‌ الهي‌ 

امام، قلب‌ها را زنده‌ مي‌سازد، دين‌ و سنت‌ پيامبر كه‌ به‌ خمودي‌ گراييده‌ را زنده‌ مي‌سازد:
 
«احيي‌ به‌ مناهج‌ سبيله‌ و فرائضه‌ و حدوده؛ خداوند به‌ وسيلهِ‌ او راه‌هاي‌ هدايت‌ و فرايض‌ و حدود خويش‌ را زنده‌ مي‌سازد.» (57)

«احيي‌ بهم‌ دينه‌ و اتم بهم‌ نوره؛ به‌ وسيله‌ آنان‌ دين‌ خود را زنده‌ كرد و نور خود را به‌ اتمام‌ رسانيد.» (58)
 
«... يمحو كل‌ ضلاله` و يحيي‌ كل‌ سنه`؛ [خداوند به‌ وسيلهِ‌ او] گمراهي‌ها را از بين‌ مي‌برد و سنّت‌ها را زنده‌ مي‌سازد.» (59)
 
«يُعزّ اللّه‌ به‌ الاسلام‌ بعد ذله‌ و يحيه‌ بعد موته؛خداوند به‌ وسيلهِ‌ او اسلام‌ را پس‌ از ذلّت‌ به‌ عزت‌ مي‌رساند و پس‌ از افسردنش‌ زنده‌ مي‌سازد.» (60)

3. حضرت، استعدادها را شكوفا مي‌كند 

عقل‌هاي‌ به‌ خواب‌ رفته‌ را بيداري‌ مي‌بخشد، زمين‌ها را حيات‌ و زمينه‌ها و استعدادها را شكوفا مي‌گرداند؛ مگر نه‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ انبيا و اوصيا آمده‌اند تا گنج‌هاي‌ عقول‌ را استخراج‌ نمايند. 

<و يثيروا لهم‌ دفائن‌ العقول؛ تا بر ايشان‌ گنج‌هاي‌ انديشه‌ و عقل‌ را استخراج‌ نموده، نمايان‌ سازند.» (61)
 
آن‌ خزان‌ نزد خدا نفس‌ و هواست‌ 

عقل‌ و جان‌ عين‌ بهار است‌ و بقاست (62)
 
فجمع‌ به‌ عقولهم‌ و كملت‌ به‌ احلامهم‌ ثم‌ مد اللّه‌ في‌ ابصارهم‌ و اسماعهم. (63)
 
خردهاي‌ آنان‌ را گرد آورد، رشدهاي‌ آنان‌ را كامل‌ گرداند و خداوند بر وسعت‌ بينايي‌ و شنوايي‌ آنان‌ مي‌افزايد. 

اذا هز رايته‌ اضاء لها ما بين‌ المشرق‌ و المغرب‌ و وضع‌ اللّه‌ يده‌ علي‌ روِوس‌ العباد. (64)
 
چون‌ پرچم‌ او به‌ اهتزاز درآيد، ميان‌ مشرق‌ و مغرب‌ با نور آن‌ روشن‌ مي‌شود و خداوند دستش‌ را بر سربندگان‌ مي‌گذارد.
 
هشتم: شادماني، مسرت‌ و شادماني‌ دستاورد ديگر بهار است. 

بهار دل‌ها، مهدي‌ زهرا، نيز غم‌ و اندوه‌ را مي‌زدايد و شادي‌ و نشاط‌ را نه‌ تنها به‌ انسان‌ كه‌ به‌ پرندگان‌ و آبزيان‌ و همه‌ و همه‌ هديه‌ مي‌دهد.
 
آن‌ روز مردگان‌ نيز خرسند مي‌گردند و به‌ هم‌ مژده‌ ظهور مي‌دهند: 

وقت‌ پژمردگي‌ و غمزدگي‌ آخر شد 

روز آويختن‌ از دامن‌ يار آمد باز 

مردگي‌ها و فروريختگي‌ها بشدند 

زندگي‌ها به‌ دو صد نقش‌ و نگار آمد باز (65)

1. زدودن‌ رنج‌ها و غم‌ها و بيماري‌ها 

انسان‌ را از هر نوع‌ بيماري‌ جسمي، روحي‌ نجات‌ مي‌يابد: 

من‌ ادرك‌ قائم‌ اهل‌ بيتي‌ من‌ ذي‌ عاهه` بري‌ و من‌ ذي‌ ضعف‌ قوي.(66)
 
هر كس‌ كه‌ قائم‌ اهلبيت‌ مرا درك‌ كند. اگر بيمار باشد، بهبودي‌ مي‌يابد و اگر ناتوان‌ باشد، نيرومند مي‌شود. 

و نزول‌ كل‌ عاهه` عن‌ معتقدي‌ الحقِ من‌ شيعه` المهدي. (67)
 
هر بيماري‌ كه‌ از معتقدين‌ به‌ حق‌ از شيعيان‌ مهدي‌ (ع) باشد، بهبودي‌ مي‌يابد. 

يشفي‌ اللّه‌ قلوب‌ اهل‌ الاسلام. (68)
 
خداوند به‌ دست‌ او دل‌هاي‌ مسلمين‌ را تسكين‌ مي‌بخشد. 

آخر رجل‌ منهم‌ انجي‌ به‌ من‌ الهلكه` و اهدي‌ به‌ من‌ الضلاله‌ و ابري‌ به‌ من‌ العمي‌ و اشفي‌ به‌ المريض‌ و لاطهرن‌ الارض‌ باخرهم‌ من‌ اعدائي. (69)
 
[خداوند به‌ پيامبر فرمود] آخرين‌ آن‌ها مردي‌ است‌ كه‌ به‌ دست‌ او از هلاكت‌ نجات‌ مي‌بخشم‌ و به‌ وسيلهِ‌ او از گمراهي‌ هدايت‌ مي‌نمايم‌ و به‌ دست‌ او كور را بينا و بيمار را شفا مي‌دهم‌ و زمين‌ را به‌ وسيلهِ‌ او از دشمنانم‌ پاك‌ مي‌سازم. 

اذا قام‌ قائمنا وضع‌ يده‌ علي‌ روِ‌وس‌ العباد فجمع‌ به‌ عقولهم‌ و كملت‌ به‌ احلامهم‌ ثم‌ مد اللّه‌ في‌ ابصارهم‌ و اسماعهم (70)
 
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ ما قيام‌ كند، دست‌ شريفش‌ را بر سر بندگان‌ گذارد و خردهاي‌ آنان‌ را گرد آورد، رشدهاي‌ آنان‌ را كامل‌ گرداند و خداوند بر وسعت‌ بينايي‌ و شنوايي‌ آنان‌ مي‌افزايد. 

2. شادماني‌

1 - 2. شادماني‌ زندگان؛ مسلمانان‌ و مؤ‌منان: 

«اذا ادركت‌ ذلك‌ الزمان‌ قرت‌ عينك؛ چون‌ آن‌ روز را درك‌ كني، چشمانت‌ روشن‌ مي‌شود.» (71)
 
امام‌ صادق (ع):
 
المهدي‌ اذا خرج‌ يفرج‌ به‌ جميع‌ المسلمين‌ خاصتهم‌ و عامتهم. (72)
 
مهدي‌ كه‌ قيام‌ نمايد، همهِ‌ مسلمانان‌ از خواص‌ و عوام‌ به‌ وسيلهِ‌ آن، خوشحال‌ مي‌شوند. 

امام‌ كاظم(ع): 

يفرج‌ بخروجه‌ المومنون‌ و اهل‌ السماوات‌ و لايبقي‌ كافر و لامشرك‌ الا كره‌ خروجه. (73)
 
مؤمنان‌ و اهل‌ آسمان‌ها با ظهور او خوشحال‌ و شاداب‌ مي‌شوند، ولي‌ هيچ‌ كافر و يا مشركي‌ نمي‌ماند جز اين‌كه‌ ظهور او را ناخوش‌ دارد.

2 - 2. شادماني‌ مسلمانان‌ و مؤ‌منان‌ درگذشته‌ 

لا يبقي‌ مؤ‌من‌ الا دخلت‌ عليه‌ تلك‌ الفرحه` في‌ قبره‌ و ذلك‌ حيث‌ يتزاورون‌ في‌ قبورهم‌ و يتباشرون‌ بقيام‌ القائم. (74)
 
مؤ‌مني‌ نيست‌ جز آن‌كه، اين‌ شادماني‌ در قبر او نيز وارد آيد، هنگامي‌ كه‌ در قبرها به‌ ديدار هم‌ مي‌روند و قيام‌ قائم‌ را به‌ هم‌ بشارت‌ مي‌دهند.

3 - 2. شادماني‌ همگاني‌ 

يفرح‌ بخروجه‌ اهل‌ السماوات‌ و سكانها. (75)
 
به‌ قيام‌ او، اهل‌ آسمان‌ها و ساكنين‌ آن‌ها شادماني‌ كردند.
 
امام‌ صادق(ع):
 
يفرح‌ به‌ اهل‌ السماء و اهل‌ الارض‌ و الطير في‌ الهواء و الحيتان‌ في‌ البحر. (76)
 
اهل‌ آسمان‌ و زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ ظهور او خوشحال‌ مي‌شوند، پرندگان‌ هوا و ماهيان‌ دريا نيز با ظهور او شادي‌ مي‌كنند.
 
فعند ذلك‌ تفرح‌ الطيور في‌ اوكارها و الحيتان‌ في‌ بحارها و تفيضُ العيون‌ و تنبت‌ الارضُ ضعفَ اُكُلها. (77)
 
در آن‌ هنگام‌ پرندگان‌ در آشيانه‌هاي‌ خود شادمان‌ مي‌شوند و ماهيان‌ در قعر درياها شادماني‌ مي‌كنند و چشمه‌ها سرازير مي‌شوند و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ خود، مي‌روياند.
 
امام‌ حسن‌ عسكري(ع) به‌ امام‌ زمان‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) فرمود:
 
يود الطفل‌ في‌ المهد لواستطاع‌ اليك‌ نهوضا و نواشطُ الوحشُ لو وجد نحوك‌ مجازاً تهتز بك‌ اطرافُ الدنيا بهجه` و تهتز بك‌ اعطاف‌ العِزِّ نُضره`ً. (78)
 
كودكي‌ كه‌ در گهواره‌ آرميده، آرزو مي‌كند كه‌ بتواند به‌ سوي‌ تو بشتابد وحشيان‌ صحرا آرزو مي‌كنند كه‌ بتوانند به‌ سوي‌ تو راهي‌ يابند. اقطار و اكناف‌ جهان‌ سبز و خرم‌ مي‌شود، چهرهِ‌ دنيا خندان‌ و قله‌هاي‌ شرف‌ و عظمت‌ از تو شاداب‌ و خرامان‌ مي‌گردد. 

نهم: بهار، خير و بركت، طراوت‌ و... همه‌ و همه‌ زمينهِ‌ محبت‌ را فراهم‌ مي‌آورد، نفرت‌ها از بين‌ مي‌روند، گويي‌ الفت‌ و مهرباني‌ و صميميت‌ ارمغاني‌ جدا ناشدني‌ از بهار است.

1. زدودن‌ نفرت‌ها و كينه‌توزي‌ها 

و تذهب‌ الشحناء من‌ قلوب‌ العباد و يذهب‌ الشر و يبقي‌ الخير. (79)
 
كينه‌ها از دل‌ مردم‌ بيرون‌ رود و شرّ از جهان‌ رخت‌ بربندد و تنها خير باقي‌ بماند.

2. الفت‌ 

الفت، يكي‌ از نعمت‌هايي‌ است‌ كه‌ قرآن‌ بر آن‌ تأ‌كيد فراوان‌ دارد: 

و اعتصموا بحبل‌ اللّه‌ جميعاً و لا تفرقوا و اذكروا نعمت‌ اللّه‌ عليكم‌ اذ كنتم‌ اعداءً فالّف‌ بين‌ قلوبكم‌ فاصبحتم‌ بنعمته‌ اخوانا و كنتم‌ علي‌ شفا حفره` من‌ النار فانقذكم‌ منها... (80)
 
همگي‌ به‌ ريسمان‌ خدا چنگ‌ زنيد و پراكنده‌ نشويد و نعمتِ (بزرگ) خدا را برخود، به‌ ياد آريد كه‌ چگونه‌ دشمن‌ يكديگر بوديد و او ميان‌ دل‌هاي‌ شما الفت‌ ايجاد كرد و به‌ بركت‌ نعمت‌ او، برادر شديد و شما بر لب‌ حفره‌اي‌ از آتش‌ بوديد، خدا شما را از آن‌ نجات‌ داد.... 

ذريهِ‌ پيامبر(ص)، چون‌ رسول‌ خدا(ص) كه‌ بهار يتيمان‌ (ربيع‌ الايتام) (81) و بهار خير (ربيع‌ الخير) (82) بود، مظهر رحمت‌ الهي‌اند. مهدي‌ فاطمه‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) كه‌ رحمت‌ واسعهِ‌ الهي (83) است‌ كمال‌ رحمت، الفت‌ و مهرباني‌ را هديه‌ مي‌آورد: 

بنا يؤ‌لف‌ اللّه‌ بين‌ قلوبكم‌ بعد عداوه` الفتنه‌ كما الف‌ بين‌ قلوبهم‌ بعد عداوه` الشرك‌ و بنا يصبحون‌ بعد عداوه` الفتنه‌ اخوانا كما اصبحوا بعد عداوه` الشرك‌ اخوانا في‌ دينهم. (84)
 
خداوند به‌ دست‌ ما در ميان‌ آن‌ها الفت‌ و صميميت‌ ايجاد مي‌كند؛ چنان‌كه‌ پس‌ از كينه‌توزي‌هاي‌ شرك‌ به‌ دست‌ ما در ميانشان‌ صفا و صميميّت‌ ايجاد نمود. بعد از عداوت‌ روزگار فتنه، به‌ وسيلهِ‌ ما برادري‌ خود را باز يابند، چنان‌كه‌ بعد از عداوت‌ شرك، به‌ دست‌ ما برادر ايماني‌ گشتند.

3. صميميّت‌ 

اذا قام‌ القائم‌ جاءت‌ المزامله‌ و ياتي‌ الرجل‌ الي‌ كيس‌ اخيه‌ فيأ‌خذ حاجته‌ لا يمنعه. (85)
 
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ قيام‌ كند، دوستي‌ واقعي‌ و صميميت‌ حقيقي‌ پياده‌ مي‌شود. هر نيازمندي‌ دست‌ مي‌برد و از صندوق‌ برادر ايماني‌ خويش، به‌ مقدار نياز برمي‌دارد و صاحب‌ صندوق‌ هم‌ او را منع‌ نمي‌كند. 

دهم:

برترين‌ بهار، محبوب‌ترين‌ يار؛
 
شاد از وي‌ شو مشو از غير وي‌ 

او بهار است‌ و دگرها ماه‌ دي (۸۶) 

بهار، اگر سرسبزي‌ و نشاط‌ طبيعت‌ را به‌ همراه‌ خويش‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد، امام، سرسبزي، طراوت‌ و زندگي‌ را به‌ روح‌ جان‌ها مي‌بخشد. انسان‌ را فراتر از طبيعت‌ مي‌سازد و او را از خاكدان‌ طبيعت‌ مي‌رهاند و به‌ اوج‌ مي‌رساند اين‌جاست‌ كه‌ او از هر بهاري، بهارتر و از هر چيزي‌ مهربان‌تر است. 

1. دلسوز و مهربان‌ 

امام‌ صادق(ع): 

المهدي‌ سمح‌ بالمال‌ شديد علي‌العمال‌ رحيم‌ بالمساكين. (87)
 
مهدي‌ بخشنده‌ايست‌ كه‌ مال‌ را به‌ وفور مي‌بخشد، بر مسِو‌لين‌ كشوري‌ سخت‌ مي‌گيرد و بر بي‌نوايان‌ بسيار رئوف‌ و مهربان است.

2. پناه‌ مردمان‌ 

«اوسعكم‌ كهفا؛ او از همه‌ آغوش‌ پناهش‌ برايتان‌ گشاده‌تر است.» (88)
 
«مفزع‌ العباد؛ پناهگاه‌ بندگان‌ است.» (89)

3. رفيقي‌ صميمي، پدري‌ مهربان، از مادر مهربان‌تر 

الامام‌ الانيس‌ الرفيق‌ و الوالد الشفيق‌ و الاخ‌ الشقيق‌ و الام‌ البره‌ بالولد الصغير. (90)
 
امام‌ انيسي‌ رفيق، پدري‌ شفيق‌ و برادري‌ همزاد است، همانند مادري‌ نكوكار نسبت‌ به‌ فرزند خردسال‌ است. 

4. اين‌ بهار، دوست‌ داشتني‌ترين‌ بهار است‌
 
«المهدي‌ محبوب‌ في‌ الخلائق؛ مهدي‌ در ميان‌ همه‌ مخلوقات، محبوب‌ است.» (91)

5. محبوب‌ آسمانيان‌ و زمينيان‌ 

يحبه‌ ساكن‌ الارض‌ و ساكن‌ السماء؛ ساكنان‌ زمين‌ و آسمان‌ به‌ او عشق‌ مي‌ورزند. (92)
 
بي‌زبان‌ گويند سرو و سبزه‌زار شكر آب‌ و شكر عدل‌ نوبهار (93)

6. عشق‌ وصف‌ناشدني‌ امت‌ 

ياوي‌ الي‌ المهدي‌ امته‌ كما تاوي‌ النحل‌ الي‌ يعسوبها. (94)

امت‌ اسلامي‌ به‌ مهدي‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) مهر مي‌ورزند و به‌ سويش‌ پناه‌ مي‌برند. آن‌ چنان‌كه‌ زنبوران‌ عسل‌ به‌ سوي‌ ملكهِ‌ خود پناه‌ مي‌برند. 

عاشقان، چنان‌ او را دوست‌ دارند كه‌ چون‌ حضرت‌ سخن‌ مي‌گويند، آن‌ قدر گريه‌ مي‌كنند كه‌ نمي‌فهمند حضرت‌ چه‌ مي‌گويد: 

يدخل‌ المهدي‌ الي‌ الكوفه‌ و... فيدخل‌ حتي‌ ياتي‌ المنبر و يخطُبُ فلا يدري‌ الناس‌ ما قال‌ من‌ البكاء. (95)
 
... مهدي‌ داخل‌ كوفه‌ مي‌شود.... برفراز منبر قرار مي‌گيرد و خطبه‌ آغاز مي‌كند (آن قدر مردم‌ اشك‌ شوق‌ مي‌ريزند كه) از شدت‌ گريه‌ نمي‌فهمند كه‌ او چه‌ مي‌گويد؟! 

تلك‌ عشره` كامله؛ (96)

آن‌ سفر كرده‌ كه‌ صد قافله‌ دل‌ همره‌ اوست‌ هر كجا هست‌ خدايا به‌ سلامت‌ دارش (97).

 


 
پي نوشت ها: 

1. بحار الانوار، ج‌ 99 ص‌ 101 باب‌ 7؛ مفاتيح‌ الجنان‌ به‌ نقل‌ از سيد بن‌ طاووس، بلد الامين‌ ص‌ 286؛ با تعبير «ربيع‌ اليتام‌ و نضره` الايتام»؛ مصباح‌ كفعمي‌ ص‌ 497 با كمي تغيير.
2. مثنوي‌ معنوي، دفتر اول، 131.
3. كافي، ج‌ 1، ص‌ 198؛ تحف‌ العقول، 439.
4. مثنوي‌ معنوي، دفتر دوم، 246.
5. كمال‌ الدين، 2، 67، باب‌ 58؛ غيبت‌ نعماني، ص‌ 238، باب‌ 13.
6. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 136؛ روزگار رهايي، 601.
7. بحار الانوار، 53، ص‌ 85 باب‌ 29.
8. منتخب‌ الاثر، ص‌ 472.
9. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 78 و 132.
10. خصال‌ / 2 / 626.
11. مستدرك‌ علي‌ الصحيحين؛ ج‌ 4، ص‌ 557، كتاب‌ الفتن‌ والملاحم؛ منتخب‌ الاثر، ص‌ 591.
12. احتجاج، 2، 290.
13. غيبت‌ طوسي، ص‌ 188.
14. بشاره` الاسلام، ص‌ 71؛ روزگار رهايي، ص‌ 639.
15. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، ص‌ 230.
16. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، 234.
17. روم‌ / 41.
18. ديوان‌ امام‌ خميني‌ (ره)، ص‌ 103.
19. دعاي‌ ندبه، مفاتيح‌ الجنان، ترجمه‌ الهي‌ قمشه‌اي.
20. همان.
21. اعلام‌ الوري، فصل‌ ثاني، 434؛ كمال‌ الدين‌ ج‌ 2، باب‌ 35، 372.
22. بشاره` الاسلام، 297؛ روزگار رهايي، ص‌ 524.
23. بشاره` الاسلام، ص‌ 71؛ روزگار رهايي، ص‌ 639.
24. الملاحم‌ و الفتن، 66؛ روزگار رهايي، 603.
25. ينابيع‌ الموده، ص‌ 92؛ روزگار رهايي، ص‌ 500.
26. بحار الانوار، 51، 47؛ الزام‌ الناصب، ص‌ 25 و 237.
27. حج‌ / 41.
28. غيبت‌ طوسي، 187.
29. همان.
30. ينابيع‌ المودّه`، 3، 78.
31. الملاحم‌ و الفتن، 66؛ روزگار رهايي، 603.
32. ارشاد/2/384.
33. ينابيع‌ الموده`، 3، 78؛ روزگار رهايي، 602.
34. علل‌ الشرايع، 1، 161 باب‌ 129.
35. خرائج، 3، 1165.
36. كشف‌ الغمه، ج‌ 2، 470.
37. الزام‌ الناصب، ص‌ 11.
38. اختصاص‌ مفيد، ص‌ 217.
39. غيبت‌ طوسي، 180.
40. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 86؛ روزگار رهايي، 601.
41. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، 338.
42. امالي‌ طوسي، باب‌ 18، 512.
43. روضه` الواعظين، 2، 485.
44. كشف‌ الغمه، 2، 470.
45. الملاحم‌ و الفتن، ص‌ 137؛ روزگار رهايي‌ 598.
46. غيبت، نعماني، باب‌ 13، 237.
47. كشف‌ الغمه، ج‌ 3، 262؛ روزگار رهايي، 596.
48. ارشاد، 2، 384.
49. مسند احمد، ج‌ 2، 530؛ روزگار رهايي، 597.
50. كشف‌ الغمه`، ج‌ 3، 261؛ روزگار رهايي‌ 597.
51. الصواعق‌ المحرقه، 164؛ روزگار رهايي، ص‌ 642.
52. حديد: 17.
53. الزام‌ الناصب، ص‌ 244؛ روزگار رهايي‌ ص‌ 636.
54. الامام‌ المهدي‌ ص‌ 57، روزگار رهايي‌ ص‌ 636.
55. غيبت‌ نعماني، 232.
56. مثنوي‌ مولوي‌ / دفتر اول‌ / 92.
57. غيبت‌ نعماني، 233.
58. الزام‌ الناصب، ص‌ 128؛ روزگار رهايي، 106.
59. اصول‌ كافي، ج‌ 1، ص‌ 412؛ روزگار رهايي، ص‌ 109.
60. بشاره` الاسلام، 297؛ روزگار رهايي، 514.
61. شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ / 1/ 113.
62. مثنوي، دفتر اول، 93.
63. بشاره` الاسلام، 254؛ روزگار رهايي، 622.
64. اعلام‌ الوري، 435؛ روزگار رهايي، 462.
65. ديوان‌ امام، 125.
66. بشاره` الاسلام، 243؛ روزگار رهايي‌ 421.
67. الزام‌ الناصب، 185؛ روزگار رهايي، 421.
68. الزام‌ الناصب، 228؛ روزگار رهايي، 475.
69. ينابيع‌ الموده، 3، 160، روزگار رهايي‌ 78.
70. بشاره` الاسلام، 254؛ روزگار رهايي‌ 622.
71. نعماني‌ 152/.
72. المهدي‌ 221؛ روزگار رهايي‌ 526.
73. روزگار رهايي، 526 نقل‌ از منتخب‌ الاثر 439.
74. غيبت‌ نعماني، 323.
75. نعماني‌ / 223.
76. المهدي، 221؛ روزگار رهايي‌ 526.
77. ينابيع‌ الموده`، ج‌ 3، 136؛ روزگار رهايي، 601.
78. وفات‌ العسكري‌ 49؛ روزگار رهايي، 531.
79. بشاره` الاسلام، 249؛ روزگار رهايي‌ 640.
80. آل‌ عمران، 103.
81. بحار الانوار، ج 8 ، ص32.
82. بحار الانوار، ج‌ 15، ص‌ 392.
83. زيارت‌ آل‌ يس‌ (رحمه` الواسعه)
84. البيان، 86؛ روزگار رهايي‌ 594.
85. اختصاص‌ مفيد، 24؛ روزگار رهايي، 631.
86. مثنوي، مولوي، دفتر سوم، 365.
87. الملاحم‌ و الفتن‌ 137، روزگار رهايي‌ 598.
88. غيبت، نعماني، 212.
89. تحف‌ العقول، ص 516؛ كافي،‌ ج‌ 1، ص 198.
90. تحف‌ العقول، ص 516؛ كافي،‌ ج‌ 1، ص 198.
91. بشاره` الاسلام،‌ ص 185، روزگار رهايي،‌ ص 640.
92. بشاره` الاسلام، صص 28 و 280؛ روزگار رهايي،‌ ص601.
93. مثنوي مولوي، دفتر ششم، ص 1123.
94. الحاوي‌ للفتاوي، ج‌ 2، ص 153؛ روزگار رهايي‌ 599.
95. كشف‌ الغمه، ج‌ 3، ص 324؛ روزگار رهايي‌ 499.
96. بقره‌ / 196.
97. حافظ.

[منبع: انتظار موعود 11 و 12]

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صحنه تاریخى غدیر ( غدیر در آیینه اشعار )

مى رسد از خم ندایى دلپذیر

 

كز ره آمد كاروانى با بشیر

 

از دراى كاروان ، خم در خروش

 

و زخروش خم جهانى در صغیر

 

دست افشان از نشاط افلاكیان

 

پاى كوبان از طرب برنا و پیر

 

از سفارتخانه كبراى حق

 

با همایون نامه نازل شد سفیر

 

از حریم كبریا آمد سروش

 

تا گشاید پرده از رازى خطیر

 

كرد روشن صحنه اسلام را

 

صحنه تاریخى عید غدیر

 

از وداع كعبه چون شد رهسپار

 

خواجه لولاك با جمعى كثیر

 

در غدیر خم به ختم انبیا

 

گشت فرمان صادر از حى قدیر

 

كاى محمد! كن رسالت را تمام

 

كن فضا را روشن از مهر منبر

 

بر على امر ولایت را سپار

 

كاو بود شایسته تاج و سریر

 

از جهاز اشتران آماده ساخت

 

منبرى پیغمبر روشن ضمیر

 

خواند بر منبر پس از حمد خداى

 

خطبه اى غرا و نغز و دلپذیر

 

كاین على باشد ولى كردگار

 

بعد من بر خلق ، مولا و امیر

 

نور او سرگشتگان را رهنما

 

لطف او افتادگان را دستگیر

 

در شجاعت شهسوارى بى قرین

 

در عدالت شهریارى بى نظیر

 

رهبر آزادگان كز روى لطف

 

بند غم بگشاید از پاى اسیر

 

بار ذلت گیرد از دوش گدا

 

گرد محبت شوید از روى فقیر

 

جملگى دادند با دست خداى

 

دست بیعت از صغیر و از كبیر

 

اى رساخوش سفت این رخشنده در

 

خامه شیواى استاد شهیر

 

از امینى گوش كن این داستان

 

در كتاب مستطاب الغدیر

شعر از: دكتر قاسم رسا

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 3 بيان انتقادات و پيشنهادات

عنایت خدا و رسول خدا به غدیر ( غدیر در اسلام )

خداى سبحان عنایتى فراوان داشت كه حدیث و ماجراى غدیر خم علنى و آشكار باشد، تا زبانها و نقلهاى راویان پیوسته بر مدار آن بچرخد، تا آن كه حجت و دلیلى آشكار براى حمایتگر بزرگوار دینش حضرت امام على (ع ) گردد .
از این رو، ابلاغ این ماموریت را هنگامى به پیامبرش داد، كه همراه جمعیت انبوهى از حج اكبر بازمى گشت . پیامبر خدا (ص ) نیز در حالى این دعوت را ابلاغ كرد كه توده هاى وسیعى از مردم از شهرها و آبادیهاى مختلف بر گرد او بودند. فرمان داد تا جلو رفتگان برگردند و عقب ماندگان برسند، آن گاه پیام را به همه گوشها رساند و به حاضران فرمان داد تا به غایبان برسانند، تا همگان راوى این حدیث باشند، در حالى كه حاضران بیش از صد هزارنفر بودند
.
خداوند به این مقدار بسنده نكرد، بلكه در این باره آیاتى نازل فرمود، تا پیوسته و با گذشت روز و شب ، تلاوت شود، تا مسلمانان هر لحظه به یاد این ماجرا باشند و راه و پیشوایى را كه باید به او روى آورند و دین خود را از او فرا گیرند، بشناسند
.
این عنایت و توجه خاص را رسول خدا (ص ) نیز داشت ، آن حضرت در آن سال ، گروههاى مختلف مردم را به حج فرا خواند و مردم ، دسته دسته به او پیوستند و پیامبر اكرم (ص ) مى دانست كه در پایان این سفر، آن خبر بزرگ را به آنان خواهد داد؛ خبرى كه قوام بخش بناى مكتب و مایه سرورى امت اسلام برامتهاى دیگر و سیطره حكومت اسلام بین خاور و باختر مى شد، اگر به مصالح امت مى اندیشیدند و راه روشن هدایت را مى دیدند و مى پذیرفتند (1)

به خاطر همین هدف بود كه امامان (ع ) پیوسته یادآور این واقعه بودند و براى اثبات امامت امیرالمؤ منین (ع ) به آن احتجاج و استدلال مى كردند. خود حضرت امیر (ع ) نیزدر طول حیاتش به آن استدلال مى كرد و در اجتماعات و جلساتى كه مردم دور هم بودند، از كسانى كه در صحنه غدیر حضور داشتند مى خواست كه آن را بازگو كنند و شهادت دهند. همه اینها به این جهت بود كه داستان غدیر، على رغم گذشت دورانها و سالها، همچنان تر و تازه و شاداب بماند
از این رو به پیروان خود دستور مى دادند كه روز غدیر را عید گرفته ، دور هم جمع شوند، به یكدیگر تبریك و شادباش گویند، تا آن حادثه بزرگ یاد شود (كه اشاراتى به این مساله خواهد آمد (


در روز غدیر، شیعیان در كنار مرقد مقدس علوى ، اجتماع شكوهمندى دارند كه بزرگان قبایل و چهره هاى برجسته شهرهاى دور و نزدیك ، براى گرامیداشت این خاطره گرامى جمع مى شوند و به نقل از پیشوایان دین ، زیارت بلندى را روایت و تكرار مى كنند كه متضمن دلائل امامت و حجتهاى استوارى از قرآن و حدیث در اثبات خلافت و به ویژه حدیث غدیر است . هر یك از آن هزاران نفر را مى بینى كه با شادى و مسرت ، الفاظ آن را بر زبان جارى مى سازد و خدا را سپاس مى گوید كه او را بر این راه روشن ولایت ، رهنمون شده است و خود را راوى آن فضیلت و اثبات كننده آن مى بیند كه به مفاد آن حدیث ، ایمان دارد. كسانى هم كه توفیق حضور در آن گردهمایى مقدس را ندارند، در شهرهاى دوردست ، هر جا هستند آن زیارت را تلاوت كرده و از همانجا به قبر شریف مولى اشاره مى كنند .
روز غدیر، برنامه هایى از قبیل روزه ، نماز و دعا دارد كه همه ، احیاگر یاد آنند و شیعیان در شهرهاى كوچك و بزرگ و دور و نزدیك و روستاها و آبادیها به آن مى پردازند. میلیونها نفر شیعه كه به یك سوم یا یك دوم مسلمانان تخمین زده مى شوند، راوى این حدیث و معتقد به آنند و آن را دین و آیین خویش قرار داده اند
.
و اما كتب حدیث ، تفسیر، تاریخ و كلام شیعه ، بر هر كدام كه دست بگذارى ، مى بینى كه در اثبات داستان غدیر و استدلال به مفهوم حدیث غدیر، استوار و پرمطلب است ، چه كتبى كه احادیث را با سلسله سند تا به حضرت رسول (ص ) نقل كرده ، چه آن ها كه به خاطر اتفاقى بودن حدیث میان همه فرقه هاى اسلامى ، سند را نیاورده و احادیث را به صورت مرسل ، نقل كرده است
.
فكر نمى كنم كه اهل سنت ، در اثبات این حدیث و پذیرش صحت آن و گرایش به مفاد آن و صحیح شمردن احادیث غدیر و ادعاى تواتر آن ، خیلى كمتر و عقب تر از شیعیان باشند! البته به جز عده اى كه بیراهه رفته اند و تعصب كوركورانه ، آنان رابه گفتار بى پایه واداشته است . آنان تنها خودشان را عالم و اندیشمند مى پندارند. وگرنه ، محققان برجسته و آگاه و خبره ، هیچ شكى در اعتبار سلسله سند حدیث غدیر ندارند و سند آن را به صورت تواتر، به صحابه و تابعین مى رسانند (2)

پی نوشتها:

1- حدیثهاى متعددى به این مضمون از رسول خدا (ص ) روایت شده است كه : اگر على (ع ) را به امارت و پیشوایى بپذیرید - كه فكر نمى كنم چنین كنید! - او را هدایت گرى هدایت شده خواهید یافت كه شما را به راه راست ، رهنمون مى گردد. (علامه امینى متن حدیثها و نشانیهاى آن ها را از كتب : مسند احمد، تاریخ خطیب بغدادى ، حلیة الاولیاء ابونعیم ، كنزالعمال هندى ، مناقب خطیب خوارزمى ، البدایة و النهایة ابن كثیر نقل كرده است (
2- علامه در اینجا به نقل دهها و صدها نفر از صحابه ، تابعین و راویانى كه حدیث غدیر را نقل كرده و آن را صحیح دانسته اند، پرداخته است .

منبع: كتاب عید غدیر در اسلام

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

قانون ، نیاز فطرى بشر ( پیام غدیر )

انسان بر اساس فطرت خود، خواهان زندگى دسته جمعى است ؛ از تنهایى مى گریزد و به جامعه پناه مى آورد. یك فرد، به تنهایى نمى تواند همه خواسته هاى خویش را برآورده سازد. جامعه انسانى مانند بدن است ، همان طور كه اعضاى مختلف بدن مثل قلب ، دستگاه گوارش ، دستگاه تنفس ، كلیه ، مغز و اعصاب ، هر كدام وظیفه مشخصى دارند ولى در عین حال با یكدیگر ارتباط و همبستگى دارند، انسانها نیز، هر چند، هر كدام فعالیت مشخصى دارند، لیكن كار و فعالیتشان بر جامعه اثر مى گذارد .
براى اینكه تمام افراد بشر، بدانند كه محدودیتها و مسئولیتهایى دارند و باید بدان عمل كنند، لازم است . نیروى باشد كه جامعه را كنترل كرده و برابرى را در آن پیاده كند . تا حد و حدود كارها و تكالیفى كه افراد جامعه به عهده مى گیرند، حفظ و مشخص شود. در این صورت مى توان جامعه را به نظم و پیشرفت و پیروزى رساند و از ایجاد هر گونه به هم ریختگى و شورش ‍ جلوگیرى كرد. این نیروى كنترل كننده همان قانونى است كه بر جامعه حاكم است
.
این قانون ، افراد جامعه را به سوى انسانیت و رشد و تكامل سوق مى دهد و باعث مى شود كه تك تك اعضاى آن احساس مسئولیت كنند و عدالت در اجتماع ، حفظ شود و اجراى قانون ، سبب مى شود، نظم و انظباط در اجتماع ، حفظ شود و اجراى قانون ، سبب مى شود، نظم و انظباط در اجتماع رعایت شود و اوضاع جامعه ، با شرایط و خصوصیات و نیازهاى مساوى و معنوى انسان ، منطبق گشته ، تمام حالات و خواسته هاى مختلف انسان مورد توجه ، قرار گیرد. بنابراین قانون باید طورى باشد كه حق و حقوق همه مردم را حفظ كند، تا جامعه ، بطور متعادل و یكسان و برابر به حركت درآید .

اگر قانون مورد نیاز جامعه را انسان تدوین كند، ناقص خواهد بود، زیرا عقل و اندیشه انسان ، كامل نیست و اطلاعات و مهارت كافى ، نسبت به جنبه هاى مادى و معنوى بشر ندارد و علم او نیز محدود و ناقص است و تمایلات نفسانى بر او تاثیر مى گذارد، بنابراین ، قانون را به نفع خود وضع مى كند ؛ مثلا چند سال پیش در پارلمان فرانسه قانونى تصویب شد كه براساس آن تمام داراییهاى میت به تصرف دولت در مى آمد تا صرف مصالح عمومى شود. با تصویب این قانون ، بازماندگان اقتصادى و تجارى بشدت كاهش یافت ، چرخهاى صنعتى كند رشد و صادرات مملكت تفاوت چشمگیر پیدا كرد، بگونه اى كه نزدیك بود از بین برود، هفتاد درصد تلاش اقتصادى پایین آمد و بیم آن مى رفت كه اقتصاد فرانسه براى همیشه سقوط كند و كشور ورشكسته شود. اعضاى دولت دچار ترس و وحشت شدند و براى یافتن علت آن جلسه هاى پى در پى گرفتند و سرانجام ، معلوم شد كه قانون الغاى ارث ، كه حاصل افكار ناپخته نمایندگان مجلس بود، كشور را به این گرداب انداخته است (1) زیرا مردم براى كار و فعالیت باید انگیزه داشته باشند و خود انگیزه مالكیت نیز در حیات شخص و مالكیت وارث بعد از مرگ ، موثر است و در جامعه ، شور و شوق و تحرك ایجاد مى كند. اگر این انگیزه نباشد، ركود و سقوط گریبانگیر جامعه خواهد شد. از این رو، قانون باید بر اساس ارزشها و اصول انسان واقعیات اجتماعى و مصالح فرد و جامعه بنا نهاده شود تا سعادت فرد و اجتماع را به ارمغان آورد .

پی نوشتها:

1- شهید عبدالكریم هاشمى نژاد، مناظره دكتر و پیر، ص 75

منبع: كتاب پیام غدیر

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

ولایت چیست ؟ ( ولی کیست؟ )

این ولایت ، بالاتر از محبت و دوستى و عشق است ؛ كه عشق على در دل دشمنان او هم خانه داشت . آنها كه شكوه و وقار كوه و زیبایى دشت و عظمت كویر و دریا و جلوه طلوع و غروب ، اسیرشان مى كند و چشمشان را مى گیرد و دلشان را به بند مى كشد، چگونه مى شود شكوه و عظمت آن روح بزرگتر از كوه ، زیبایى و گستردگى آن قلب وسیع تر از هستى و عظمت و ناپیدایى آن سینه ناپیدا از كویر و عمیق تر از دریا و جلوه آن طلوع بى غروب ، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نكند .
هر كس به هر مشربى و عقیده اى ، مى تواند دوستدار على باشد
.
در على ، علم و عشق ،

تدبیر و شمشیر،
حریت و عبودیت ، نجواى دل و آتش سخن ،
زمزمه شب و فریاد روز،
قدرت و عزت و تواضع و ذلت (1)
نرمش و آشنایى و خشونت و پایدارى ، در على این همه هست و این همه بخاطر حق است و براى اوست و این است كه همه او دوست داشتنى است و حتى دشمنش در دل شیفته اوست و مخالفش در پنهان شیداى او .
ولایت على ، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است (2)

ولایت على ، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف ها و جلوه ها بریدن است . و این ولایت ، ادامه ولایت حق است و دنباله توحید، (3) آن هم توحیدى در سه بعد؛ در درون و در هستى و در جامعه ؛ كه توحید در درون انسان ، هواها و حرف ها و جلوه ها را مى شكند؛ هواهاى دل و حرف هاى خلق و جلوه هاى دنیا را .
و در جامعه طاغوت ها را كنار مى ریزد

و رد هستى خدایان و بت ها را .
در این حد، موحد، جز خدا كسى را حاكم نمى گیرد. جز وظیفه چیزى او را حركت نمى دهد. هیچ قدرت و ثروت و جلوه اى در روح او موجى نمى آورد و هیچ دستورى او را از جا نمى كند. جز دستور حق و امرالله ، از هر زبانى كه این دستور برخیزد و از هر راهى كه این امر برسد
.
و هنگامى كه روحى به آزادى رسید و جز امر حق امرى نداشت و جز خواست او خواهشى نداشت ، این روح به ولایت مى رسد و به سرپرستى مى رسد و دستور او و حتى نگاه او در دل هاى موحد عاشق ، حركت مى آفریند
.
و این است كه رسول به ولایت رسید و به اولویت رسید؛ كه النبى اولى بالمؤمنین من انفسم (4)

و این است كه على به ولایت مى رسد؛ كه : من كنت مولا فهذا على مولاه (5) این هم پس از آن جمله استفهامى و اقرارى الست اولى بكم من انفسكم ؟ و این است كه پیشوایان دیگر به ولایت مى رسند؛ كه به عصمت و آزادى و آگاهى رسیده بودند . اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (6)   و این معانى ولایت است .
ولایت یعنى تنها على را حاكم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و این و ولایت و سرپرستى است كه معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهره اى ندارند، كه حاكم در درون آنها و محرك در وجود آنها امر على و دستور على نیست ؛ كه هواها و حرف ها و جلوه ها در آنها حكومت دارند .

معاویه گرچه على را دوست دارد، ولى سلطنت را بیشتر از على خواهان است و دوستدار آن است .
و احمد حنبل گرچه براى على شعر مى سراید اما حكومت دیگرى را به عهده دارد
.
و جرج جرداق گر چه از چه از على مى نویسد، اما براى على نمى نویسد؛ كه محركى دیگر دارد و عاطفه اى فقط او را به چرخ انداخته است
.
اما مالك ؟

این مالك است كه ولایت على را به عهده دارد و این بار گران را به آسانى مى كشد .
مالك چند سال براى نابودى معاویه رنج كشیده و كوشش كرده است . خویش و فامیل و قبیله اش را به خون كشیده ، شب ها و روزها را بر روى لبه تیغ و سر نیزه ها گذرانده و شمشیر زده و شمشیر زده تا این كه لشگر شام را عقب رانده و معاویه را به حركت وادار كرده و در بیرون از خیمه آماده فرار نموده ، هان چیزى نمانده تا این بت بزرگ بشكند و این طاغوت سركش ‍ بمیرد و یا فرارى شود و مالك به هدف نهایى ، به پیروزى محبوب دست بیابد و در میان قومش و در میان تمام مردم به بزرگى معرفى شود و بر رقیب خودش . اشعث و بر قبیله رقیبش ، كنده ، پیروز شود
.
درست در این هنگام ، در این هنگام ، على او را مى خواند، على او را مى طلبد. على مى گوید كه برگرد
.
و این از مرگ سخت تر و این از مرگ جانكاه تر است
.
مخالفت یك هوى ، مخالفت یك هوس ، مخالفت با یك حرف و گذشتن از حرفهاى خلق ، مخالفت با یك جلوه از جلوه هاى دنیا ما را مى شكند، ما را از پاى در مى آورد. ما از راه حق با یك حرف با یك فحش با یك پشیز باز مى گردیم و اما مالك ؟ و اما مالك ؟

او از تمام هواهاى چند ساله و تمام حرف هاى مردها و زن هاى عرب و از زمزمه خفیف زبان ها بر سر راه مردان فاتح و از نگاه هاى شیفته سرداران و پیروز و از تمام جلوه هاى دنیا، از این همه مى گذرد و باز مى گردد و به على این سرپرست آگاه ملحق مى شود. چرا؟ چون در درون مالك ، دیگر هواها و غریزه ها حرف ها و زمزمه هاى زن هاى عرب جلوه هاى پررنگ و برق دنیا حاكم نیست ، اینها كوچكتر از این هستند كه در روح بزرگ مالك موجى و حركتى ایجاد كنند .
این بادهاى بى رمق بیچاره تر از این است كه در این دریاى بزرگ ، طوفانى بپاكند: مالك از هواها از حرف ها از جلوه هاى دنیا بزرگتر است و عظمت او اسیر این حقارت ها نیست . او در سطح غریزه نیست . او انسانى است كه در حد وظیفه زندگى مى كند و زندگى و مرگ او با این معیار مى خواند، او كوه است از طوفان نمى لرزد. او كاه نیست تا با نسیمى از دهنى زیر و رو شود
.
او به ولایت رسیده و از نعمت ولایت برخوردار است . نشستن و ایستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولى كنترل مى شود؛ نه از طرف هواها و حرف ها و جلوه ها . مالك این را یافته كه على این مرد آزاد از غیر حق و این انسان آگاه حق ، بیش از مالك به مالك علاقه دارد و بیش از مالك از مصالح و منافع مالك آگاهى دارد و بیشتر از مالك به منافع او مى اندیشد و بهتر به منافع او مى اندیشد؛ پس دیگر جاى درنگ نیست و جاى سركشى نیست ؛ كه سركشى ها حماقت هاى زیان آورى بیش ‍ نیستند. جاى تسلیم است و اطاعت و پیروى و تشیع و دنباله روى .

پی نوشتها:
1- اذله على المؤمنین اعزة على الكافرین ، مائده ، 54
2- لا التغى بك بدلا و لا اتخذ من دونك ولیا - مفاتیح الجنان ، زیارت امام زمان (عج (
3- كلمة لا اله الا الله حصنى و ولایت على بن ابیطالب حصنى ، این ؛ دو، حصن و پاسدار انسان هستند و جلوگیر از ضایع شدن ها و از دست رفتن ها. ولایت ادامه توحید است و خود توحید

4- احزاب ، 6
5- كافى ، ج 1، ص 294، ح 3
6- اشاره به آیه 33 از سوره احزاب

منبع: کتاب غدیر

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

دلایل صریح بر خلافت مولای متقیان على (ع ) ( پاسخ به شبهات اهل سنت درباره غدیر )

ادلـه اى كـه بـا صـرف نـظـر از حـدیـث غـدیـر, خود به طور مستقل و به طور صریح بر خلافت و رهبرى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع ) دلالت دارند, به اندازه اى است كه ذكر تمام آنها نیاز به فرصتى فراخ وتالیفى پربرگ و بار دارد اینك جز ذكر چند مورد, فرصت و مجال نیست .
پیشتر یادآور مى شود كه هر چند جامعه اسلامى پس از پیامبر مكرم اسلام (ص ) در تعیین رهبر خود بـه اشـتـبـاه رفـت و خـلـیـفه برحق پیامبر اكرم (ص ) را مدت بیست و پنج سال از دخالت در امور مـسـلـمـیـن بـازداشـت , ولى چیزى از ارزش ذاتى آن حضرت نكاست , بلكه تنها خود را از رهبرى مـعـصـوم , محروم كردچرا كه ارزشها و فضایل آن حضرت وابسته به منصب ظاهرى خلافت نبود, بـلكه ارزش منصب خلافت به تصدى آن حضرت بستگى داشت , یعنى هر گاه غیر او در این منصب نشست , این منصب تنزل یافت و تنها زمانى به ارزش واقعى خود رسید كه على (ع ) بر آن تكیه زد.
نوشته اند:.
وقـتـى امـیـرالـمـؤمـنـین على (ع ) وارد كوفه شد, مردى پیش آمد و عرض كرد: به خدا قسم اى امیرالمؤمنین !خلافت از تو زینت یافت , نه تو از خلافت وجود تو این منصب را بالا برد, نه اینكه تو با آن برترى یافته باشى خلافت به تو محتاج بود نه تو به خلافت (1)
عبداللّه فرزند امام احمدبن حنبل مى گوید: روزى پیش پدرم نشسته بودم گروهى از اهل كوفه واردشدند و درباره خلافت خلفا صحبت كردند, ولى درباره خلافت حضرت على كلام طولانى شد پـدرم سربلند كرد و گفت : چقدر درباره على و خلافت بحث مى كنید! خلافت على را زینت نداد, بلكه على خلافت را زینت داد (2)

1ـ حدیث یوم الدار

خـلافـت پـیـامبر مكرم اسلام (ص ) و رهبرى جامعه اسلامى مسئله اى نبود كه پیامبر اكرم (ص ) تا آخـریـن روزهـاى عـمـر شریف خود آن را مسكوت گذاشته تكلیف جامعه اسلامى را نسبت به آن روشن نكندپیامبر اكرم از همان روزى كه مامور شد رسالت خود را علنى كند, موظف شد جانشین خود را نیزمعرفى كند.
هـنـگـامى كه آیه شریفه و انذر عشیرتك الاقربین (3) در سال سوم بعثت نازل شد, آن حضرت عـلى (ع )را خواند و فرمود: خدایم دستور داده است خویشان نزدیك خود را به اسلام دعوت كنم غـذایـى تـهیه كن و قدحى از شیر فراهم آور, و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كن , تا من ماموریت خـویـش را بـه انجام رسانم حضرت على (ع ) مى فرماید: من تمام بنى عبدالمطلب را كه حدود چـهـل نـفـر بـودنـد دعـوت كردم و غذایى را كه فراهم كرده بودم پیش آوردم غذا خوردند و شیر نـوشـیـدنـد, ولى غذا و شیر به همان حال خود باقى ماند هنگامى كه پیامبر(ص ) مى خواست با آنها صـحـبـت كند, ابولهب گفت : محمد شما راسحر كرده است و مجلس از هم پاشید فرداى آن روز حـضـرت بـه مـن دستور داد دوباره آنها را دعوت كنم و غذا و شیرى تهیه نمایم هنگامى كه جمع شدند و غذا خوردند, حضرت لب به سخن گشوده فرمود:اى فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم در عـرب جـوانـى را نمى شناسم كه براى قوم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد: من براى شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خدایم به من فرموده است شما را به آن بخوانم كدامیك از شما مرا در این كار یارى مى كند من (على ) كه در آن ایام از همه جوانتربودم گفتم : اى پیامبر خدا مـن تـو را یارى مى كنم حضرت گردن مرا گرفت و فرمود: این برادر, وصى وخلیفه من در میان شما مى باشد, از او بشنوید و او را اطاعت كنید در این هنگام اهل مجلس همه برخاستند و در حالى كه مى خندیدند به ابوطالب گفتند: به تو دستور مى دهد كه از على اطاعت كنى (4)
طبق روایتى پیامبر اكرم (ص ) سه بار پیشنهاد خود را تكرار كرد و هیچ كس جز على (ع ) او رااجابت نكرد (5)

2ـ حدیث منزلت

دلـیـل دیـگـرى كـه بـر خـلافت حضرت على (ع ) دلالت دارد, حدیث منزلت است حدیث منزلت ازمـشـهـورتـریـن احـادیـثـى است كه از پیامبر اكرم (ص ) صادر شده و بسیارى از اصحاب رسول خـدا(ص) آن راروایت كرده اند ابن عساكر در تاریخ دمشق (6) این حدیث را از 23 نفر از صحابه بـه طرق و اسنادمختلف روایت كرده است به طورى كه از قراین استفاده مى شود, این كلام شریف چندین بار ازرسول خدا(ص ) صادر شده است , ولى مشهورترین مورد آن در غزوه تبوك است .
در غـزوه تـبـوك پـیـامبر اكرم (ص ) خود فرماندهى سپاه را به عهده گرفته از مدینه خارج شد و عـلـى (ع ) رابه جانشینى خود در مدینه گمارد این تنها جنگى است كه على (ع ) پیامبر را همراهى نكرده است , به همین جهت براى آن حضرت مشكل بود كه در مدینه بماند و پیامبر خدا(ص ) راهى مـیـدان نـبـرد شـودهنگام حركت سپاه , خدمت پیامبر اكرم (ص ) رسیده عرض كرد: مرا با زنان و كودكان در مدینه مى گذارید؟


حضرت در جواب فرمود:.
اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (7)
آیـا نـمـى خـواهـى كـه نـسـبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى ؟
با این فرق كه بعد از من پیامبرى نمى آید.
از قـرآن كـریـم چـنـیـن بـرمـى آیـد كه جناب هارون نسبت به حضرت موسى , پنج سمت داشته است :برادر, شریك نبوت , وزیر و یاور, پشتیبان (8) خلیفه و جانشین (9)
بـنـابراین حضرت على (ع ) نیز همین پنج نسبت را با پیامبر اكرم (ص ) دارد برادر اوست , چون او را بـه بـرادرى بـرگزید و فرمود: در دنیا و آخرت تو برادر منى (10) در ابلاغ پیام الهى شریك اوسـت , چـون فـرمود: جز من و على كسى از جانب من پیامى نمى رساند (11) وزیر اوست , چـون خـود فـرمود: على وزیر من است (12)  پشتیبان اوست , چون خداوند او را با على (ع ) یارى كرد (13) و خلیفه اوست , چون خود او را به خلافت برگزید (14)

3ـ حدیث وصایت و وراثت

پیامبر اكرم فرمود:.
لكل نبى وصى و وارث و ان علیا وصیى و وارثى (15)
هر پیامبرى وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است .
و فرمود:.
انا نبى هذه الامة و على وصیى فى عترتى و اهل بیتى و امتى من بعدى (16)
من پیامبر این امتم و على بعد از من در میان خانواده و امتم وصى من است .
و فرمود:.
على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى (17)
على برادر, وزیر, وارث , وصى و خلیفه من در میان امت من است .
در ایـن روایـات دو عـنـوان وصى و وارث مورد تاكید قرار گرفته است هر یك از این دو عنوان به تنهایى برخلافت امیرالمؤمنین على (ع ) دلالت دارند.

پی نوشتها:

1- تاریخ دمشق , ج 3, ص 145, و ینابیع الموده 344
2- تاریخ دمشق , ج 3, ص 146, حدیث 1163, و تاریخ بغداد, ج 1, ص 135
3- سوره شعرا, آیه 214
4- كنزالعمال , ج 13, ص 131, حدیث 36419 و ص 149, حدیث 36465, و تاریخ طبرى , ج 2, ص 62
5- فرائدالسحطین , ج 1, ص 85, باب 16, حدیث 65
6- همان , ج 1, ص 306 تا ص 394 حدیث 336 تا 456
7- مـسـنـد امـام احـمـد بـن حـنـبـل , ج 1, ص 177 و الـصـواعق المحرقه , ص 187, حدیث 1 و فـرائدالـسـحطین , ج 1, ص 122, باب 21, حدیث 85تا 89 و كنزالعمال , ج 13, ص 158, حدیث 9 و 36488 و تـاریـخ دمشق , ج 1, ص 177, حدیث 150 و مناقب ابن مغازلى , ص 27 تا 37,حدیث 40 تا 55
8- سوره طه , آیه 29 تا 32: واجعل لى وزیرا من اهلى هارون اخى اشددبه ازرى و اشركه فى امرى , از خـانواده ام وزیرى براى من قرار ده ,برادرم هارون را, پشتم را با او محكم كن و در كارم شریكش كن
9- سـوره اعـراف , آیـه 142: و قـال موسى لاخیه هارون اخلف فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین , موسى به برادرش گفت : درمیان قومم تو جانشین من باش و اصلاح كن و از اهل فساد پیروى نكن
10- كنزالعمال , ج 13, ص 114, حدیث 36370 و 105 حدیث 36345
11- الصواعق المحرقه ص 188, حدیث 6 و سنن ابن ماجه , ج 1, ص 44, باب 11, حدیث 119.
12- فـرائدالـسـحطین , ج 1, ص 311, باب 57, حدیث 249 و ص 315 باب 58 حدیث 250 و تاریخ دمشق , ج 1, ص 130, حدیث 155 و157 و 158
13- تاریخ بغداد, ج 11, ص 173 و فرائدالسحطین , ج 1, ص 235, باب 46, حدیث 183 تا 185
14- كنزالعمال , ج 13, ص 131, حدیث 36419 و تاریخ طبرى , ج 2, ص 62
15- تاریخ دمشق , ج 3, ص 5, حدیث 1030 و 1031 و مناقب ابن مغازلى , ص 200, حدیث 238
16- فرائدالسحطین , ج 1, ص 272, باب 52, حدیث 211
17- فرائدالسحطین , ج 1, ص 315, باب 58, حدیث 25

منبع: كتاب غدیر از دیدگاه  اهل سنت

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تبليغات اموي سدي در برابر اصلاحات علوي

علي (ع) دشمن زياد داشت و اين از ويژگيهاي مردان بزرگ است، اما دشمني معاويه با علي (ع) ديگر گونه بود! معاويه تا سرحد امكان از رويارويي نظامي با علي (ع) دوري مي كرد و در مواردي نيز كه ناگزير از برخورد نظامي شد، چنانكه در صفين واقع شد، تا سرحد شكست پيش رفت.

بنابراين موفقيت نهايي او در تصدي خلافت را بايد مرهون اصول و شيوه هاي تبليغاتي بسيار مفيد و مؤثري كه بكار گرفته بود، دانست. و جالب اينكه ويژگيهاي حاكم بر تبليغات معاويه همان اصول و ويژگيهاي «تبليغات رفتاري نوين» است كه براي تحصيل موفقيت با «حداكثر تأثير» و در «حداقل زمان» بهترين نوع تبليغات شناخته شده است و تجارب تبليغاتي قرن حاضر گواه اين مطلب است.

اميد كه آشنايي با اين توطئه ها ما را نسبت به حركتهاي تبليغي دشمنان فعلي فرهنگ علوي هشيارتر گرداند.

سياستهاي تبليغي معاويه در مقابله با حضرت علي (ع)

- مرحله پيش تبليغات :

اين مرحله با هدف ايجاد حالت تحريك پذيري و آماده سازي مخاطب براي ايجاد تحريك لازم در زمان مناسب و وارد نمودن او به رفتار دلخواه است.

1- منع آگاهي

بهره برداري از عنصر «جهل مردم» يكي از محورهاي اصلي حركتهاي تبليغاتي نوين است. اولين گامي كه معاويه در راستاي اجراي برنامه هاي فرهنگي خود با هدف معرفي خودش بره عنوان نمونه اسلام مجسم برداشت، «حصر كامل فرهنگي شام» بود كه بهترين اقدام او در جهت تحقق كامل اين حصر فرهنگي عبارت بود از :

«بستن گوش دل شاميان بر احاديث نبوي» كه طي مراحل زير به اين هدف نايل آمد :

الف- جلوگيري از رفت و آمد محدثين ساير بلاد اسلامي به حوزه حكومتي خود يعني شام

ب- جلوگيري از خروج و اقامت شاميان در خارج از شام به مدت طولاني

ج- جلوگيري از كتابت و نقل احاديث نبوي در شام و ترويج علوم و فنون ديگر همچون داستان سرايي بجاي علم حديث [كه منشأ ورود بسياري از اسرائيليات و فرهنگ ساختگي يهود به كتب اسلامي شد.]

طي اين مرحله معاويه موفق شد هر آنچه را كه صلاح حكومت خود مي ديد تحت پوشش اسلام به مردم شام كه تازه با اسلام آشنا شده بودند القاء نمايد، او از اين حصر فرهنگي بسيار بهره گرفت كه جريانهاي دردآور تاريخ گواه اين مطلب است :

- از يكي از خردمندان شام پرسيدند: اين ابوتراب – علي (ع)- كه خطيب او را بر فراز منبر لعن   مي كند كيست؟

شامي پاسخ داد: گمان مي كنم سارقي از سارقان فتنه انگيز باشد.

- در نبرد صفين حين مبارزه ، بين نوجواني شامي و يكي از اصحاب علي (ع) گفتگويي صورت مي گيرد كه موجب توبه او مي شود و به نوبه خود نشانگر ناآگاهي مردم شام از واقعيات حوزه اسلامي است. او مي گفت:

[[با شما مي جنگم چرا كه به من گفته اند يارتان (علي (ع)) نماز نمي خواند و شما نيز نماز نمي خوانيد و يارتان خليفه ما را كشته است]]

اين برخورد معاويه با مردم شام است. اما برخورد علي (ع) با جهل مردم عراق آنگونه است كه معاويه پس از شهادت علي (ع) و به دست گرفتن خلافت با ناراحتي مي گويد :

((هيهات اي اهل عراق همانا علي بن ابيطالب شما را بيدار كرده است، پس تاب و تحمل كار مرا نداريد.))

اما معاويه در قلمرو خود يكصد هزار ياراني داشت كه مي توانست نماز جمعه را با ايشان در روز  چهارشنبه اقامه كند، افرادي كه از خويشاوندي علي (ع) با پيامبر (ص) آگاه نبودند و معاويه را كاتب وحي پيامبر مي شناختند.

2- تشنج آفريني فكري و نظامي

از آنجا كه ميزان تلقين پذيري فرد و جامعه در شرايط بحراني و آشوب زده به مراتب افزايش مي يابد معاويه براي دستيابي بهتر به اهدافش با طرح «قتل خليفه مظلوم» و اتهام آن به علي (ع) حوزه اسلامي را دچار آشوب فكري عجيبي نمود. در حركت بعدي خود – يعني تشنج آفريني نظامي- ابتدا با ايراد خطبه هايي در شام، امام را به عنوان فاتحي معرفي نمود كه با كشورگشايي خود قصد به اسارت بردن زنان و كودكان مسلمانان را دارد. و بدين طريق آشوبي در ميان مردم خويش به پا كرد كه طي آن بيش از 80 هزار سپاهي به قصد خونخواهي خليفه مظلوم و دفاع از قلمرو شام و زن فرزندشان با او بيعت كردند.

از سوي ديگر همين احساس عدم امنيت را به گونه اي ديگر در قلمرو علي (ع) ايجاد كرد. او با تجهيز سپاهياني كه به صورت وحشيانه اي به شهرهاي مختلف تحت حكومت امام (ع) حمله      مي بردند به كشتار و غارت اموال مردم پرداخت و به شدت روحيه مردم اين مناطق را تضعيف و درجه تلقين پذيري و نارضايتي آنان را بالا برد.

3- اسطوره سازي

در اين شيوه، معاويه با توجه به فرهنگ جامعه عصر خود ، در ابتدا با انتساب احاديث ساختگي به رسول خدا (ص) ، تصويري اسطوره اي و هدايت يافته از عثمان و سپس از خويش و در نهايت از سرزمين شام مي سازد. و سپس با در خطر نشان دادن اين سرزمين اسطوره اي مردم را تحريك و به رفتار دفاعي و همسو با نيات خود وادار مي نمايد.

مرحله تبليغات فعالي

اين مرحله شامل يك سري «تبليغات تثبيتي» در راستاي جذب مخاطبين به سوي دستگاه تبليغاتي معاويه و يك سري «تبليغات تخريبي» براي جذب مخاطبين منتها از طريق انتساب جنبه هاي منفي به رقيب و طرد مخاطبين او مي باشد كه باختصار به آنها اشاره مي گردد.

الف- تبليغات تثبيتي معاويه

1- بهره گيري از گرايش اجتماعي ثروت و مال اندوزي

معاويه آگاهي كاملي از روحيه مادي حاكم بر جامعه و اشراف و سردمداران امور داشت و از كارايي الاي تطميع در يك چنين جامعه اي به عنوان وسيله اي براي دستيابي به اهداف خود به خوبي آگاه بود. از اين رو شعار دستگاه خود را «لكل عمل اجر» قرار داده بود و اين شعار را نقش خاتم خود ذكر كرده بود و مي گفت: هزاران هزار درهم و دينار را براي بقاي حكومت خويش به اين و آن ميدهم تا از شروع جنگي كه بيش ا زاينها برايم هزينه خواهد داشت جلوگيري كنم.

افراد بسياري تحت تأثير اين سياست معاويه از مساوات وعدل علوي گريخته و به دنياي اموي روي آوردند د رحالي كه بسياري از آنها دلشان، با علي (ع) بود و اعتقادشان به عمل علي (ع) ، اما چه سود كه دست و چشمشان به دنبال بذل و بخشش معاويه بود. يكي از اين افراد عقيل برادر علي ابن ابيطالب است. او كه موفق به دريافت سهم بيشتر بيت المال از برادر خويش نشد نزد معاويه رفت و معاويه نيز يكصد هزار درهم به او داد و گفت: بر فراز منبر برو و آنچه را علي با تو كرد و آنچه را من با تو كردم بازگو كن. عقيل نيز بر منبر   مي رود و پس از حمد و ثناي الهي     مي گويد :

اي مردم خبرتان دهم كه از علي چيزي برخلاف دينش خواستم ولي او دينش را بر من ترجيح داد. و از معاويه برخلاف دينش خواستم و او مرا بر دينش ترجيح داد.

2- بهره گيري از گرايش خواص به مقام

- سوء استفاده از جاه طلبي طلحه و زبير و تحريك آنان براي به دست گرفتن عراق با نوشتن نامه به ايشان و دادن وعده بيعت مردم شام با آنان.

- قراردادن ولايت مصر به عنوان پاداش همكاري عمر وعاص، كسي كه معاويه جهت غلبه بر علي (ع) خود را سخت محتاج تزويرهاي او مي ديد.

-          وعد و وعيدهاي معاويه به سران ياران علي (ع) و بذل و بخششهاي بي اندازه او بر ايشان.

او به همه فهمانده بود كه هر كس در راستاي اهداف او مشاركت فعال يا حتي منفعل داشته باشد از مال و مقام بههرهمند خواهد شد ولي در عين حال خود را فردي بي طرف تابع افكار عمومي معرفي مي نمود تا در نظر مردم از هر گونه شائبه قدرت طلي و مقام دوستي مصون باشد و او را تنها به عنوان مجري آراء عمومي مردم بشناسند.

3- تحريك احساسات مذهبي

در اولين مرحله او از خود اسطوره اي مذهبي و مدافع ارزشهاي ديني ساخت و در اين راستا به جعل احاديثي از رسول خدا پرداخت :

خداوند جبرئيل و من و معاويه را بر وحي خود امين دانست و نزديك بود كه معاويه به خاطر فراواني حلمش و امين بودنش بر كلام خدا به پيامبري مبعوث شود.

او علاوه بر نقل يك چنين احاديثي پيرامون فضايل خود جهت جلب قلوب مردمي كه دينشان را از معاويه مي گرفتند به سوء استفاده از آيات و روايات پرداخت به عنوان مثال حديث منزلت را كه ضمن آن رسول خدا به علي (ع) فرموده بود: «انت مني بمنزله هارون من موسي» خطاي شنونده قلمداد و «انت مني بمنزله قارون من موسي» به مردم معرفي نمود. آيه شريفه «ومن الناس من يشري نفسه ابتغا مرضاه الله» را در شأن ابن ملجم مي خواند. در مراحل بعدي او ضمن قصد تملك عصاي رسول خدا و خريد برده ايشان به 40000 درهم جهت به دستگيري علائم خلافت و ايجاد ظاهري شبيه تر به رسول الله تصميم به انتقال منبر ايشان از مدينه به شام گرفت، كه با تكان دادن منبر خورشيد گرفتگي حاصل شد  مردم وحشت زده شدند و معاويه بهانه آورد كه بيم داشته موريانه آنرا خورده باشد.

ب- تبليغات تخريبي معاويه

در اين قسمت تنها به برخي اتهاماتي كه جهت تخريب جايگاه اميرالمؤمنين در اذهان مردم شايع نمودند اشاره مي گردد:

1- طرح اتهام قتل رسول خدا ، عثمان، عمار ياسر و ... به حضرت علي (ع)

2- نماز نخواندن علي (ع)

تأثير اين اتهام معاويه تا آنجا بود كه پس از رسيدن خبر شهادت  علي (ع) در مسجد كوفه و در حال نماز، مردم شام تعجب كردند كه مگر علي نماز هم مي خوانده است!؟

3- ملك خواهي ، حسد، فتنه گري و گمراهي

4- شوخ ، مزاح و هرزه و بولهوس

معاويه با طرح اين اتهامات توانست كسي را كه پيامبر ياد و ذكر او را عدالت مي دانست و مي فرمود «ذكر علي عباده» ، فردي خارج از دين معرفي نموده دستور لعن او را بر منابر صادر كند تا به قول خودش «كودكان با اين عقيده بزرگ شوند و جوانان پير گردند.»

و بالاخره پس از سالها خونريزي و مكر و حيله با پيروزي تبليغاتي به هدف خويش يعني دستيابي به خلافت سرزمينهاي اسلامي نايل آمد.

چهارشنبه 13 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
- 30 - 31 - 32 - 33 - 34 - 35 - 36 - 37 - 38 - 39 - > -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 288727
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom