پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

معجزه شق القمر از سوی پیامبر(ص)

در شب چهاردهم ذی حجّه كه قرص ماه كامل بود، تعدادی از مشركان مكه و یا به روایتی چهارده تن از اصحاب عقبه[افرادی از اهالی یثرب در عقبه منی در مكّه معظمه با پیامبر خدا(ص) پیمان بسته و به طوری پنهانی با او بیعت كرده بودند] از آن حضرت، در خواست معجزه كردند و به وی گفتند:هر پیامبری دا رای معجزه است، معجزه شما در این شب چه می تواند باشد؟ پیامبر(ص)فرمود:شما از من چه معجزه ای می خواهید؟

آنان گفتند:اگر خدا با تواست و تو در نزد او قدرو منزلتی داری،از او بخواه كه قرص قمر [ماه]را دو قطعه كند و آن دو را از هم جدا نماید. پیامبر(ص)در باره پیشنهاد آنان می اندیشید كه جبرئیل امین بر او نازل شد و عرض كرد:ای محمد!خدای سبحان به تو سلام می رساند و می فرماید:هر چیزی در این عالم را به فرمان تو در آوردم، هر چه ازمن بخواهی اجابت كنم. آن گاه،آن حضرت سرش را به سوی آسمان بلند كرد و به ماه دستور داد كه به دو نیم شود. در همان حال ، ماه به دو نیمه شد و معجزه الهی به وقوع پیوست.

پیامبر(ص)و پیروان او به سجده رفته و خدای قادر و سبحان را شكر نمودند. آن گاه، به آن حضرت گفتند: آیا امكان دارد كه دونیمه ماه به هم بپیوندد وهمانند سابق شود؟ پیامبر(ص)اشاره ای به ماه كرد و دستور داد كه به هم بپیوندند. مشركان مكّه[و یا اصحاب عقبه] بار دیگر از آن حضرت درخواست كردند كه وی معجزه كرده و بالای ماه را بشكافد. آن حضرت برای اتمام حجت بر آنان، باردیگر اشاره به ماه كرد و فرمان داد كه در بالایش شكافی پدید آید. در همان لحظه انشقاقی پدید آمد و بالای ماه شكافته شد و معجزه "شق القمر"به وقوع پیوست.

مشركان و كافران كه با چشم خود شاهد این معجزه الهی بودند،به عهدشان وفا نكرده و برای ایمان آوردن به پیامبر(ص)بهانه آوردندو گفتند:ما منتظر بازگشت مسافرانمان از شام و یمن میمانیم،اگر آنان نیزاین معجزه را دیده باشند به تو ایمان می آوریم و در غیر این صورت معلوم می شود كه بر ما سحر و جادو كردی و دشمنی ما نسبت به تو افزون می گردد

پیامبر(ص)و پیروانش سجده شكر كرده و خدای سبحان را كه چنین معجزه ای به پیامبرش عنایت كرد،سپاس گفتند. آن گاه پیامبر(ص)به ماه اشاره كرد كه به حال سابقش برگردد. مشركان و كافران كه با چشم خود شاهد این معجزه الهی بودند،به عهدشان وفا نكرده و برای ایمان آوردن به پیامبر(ص)بهانه آوردندو گفتند:ما منتظر بازگشت مسافرانمان از شام و یمن میمانیم،اگر آنان نیزاین معجزه را دیده باشند به تو ایمان می آوریم و در غیر این صورت معلوم می شود كه بر ما سحر و جادو كردی و دشمنی ما نسبت به تو افزون می گردد.

به هر روی،مشركان با این بهانه از زیر بار عهد و پیمانشان شانه خالی كرده و به آن حضرت ایمان نیاوردند و گفتند كه كار محمد(ص)، سحرو جادو بود.با این كه برخی از علمای اسلامی در اصل معجزه شق القمر تشكیك كرده اند ولی اكثر قریب به اتفاق علما،مفسران و مورخان اسلامی،آن را تأید كرده و شأن نزول سوره قمر(54)قران مجید را در همین رابطه می دانند.(1)

پی نوشت:

1-نك :مجمع البیان[علامه طبرسی]،ج10-9،ص281 ؛ بحارالانوار[علامه مجلسی]،ج71 ،ص352 ؛ وقایع الایام[شیخ عباس قمی]،ص 120

 

یک شنبه 15 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

كرامت و عزت مستضعفان‏ از منظر رسول خدا

مستضعفان صالح گرامى‏ترين انسانها نزد رسول خدا (ص) بودند. آن حضرت به محرومان عشق مى ورزيد و آنان را بزرگ و عزيز مى داشت . 49 نيازمندان و محرومان امانتداران الهى هستند كه پيامبر خدا (ص) به على (ع) فرمود: «يا على ان الله جعل الفقر امانة عند خلقه...» 50 (اى على، همانا خدا فقر را نزد مخلوقش به امانت گذاشته است ) و نيز فرمود: «يا على، الحاجة امانة الله عند خلقه...»51 (اى على، نيازمندى امانت خداست نزد خلقش ).

على بن ابراهيم به اسناد خود از امام صادق (ع) از زبان رسول خدا (ص) حديثى را نقل كرده است كه نشان دهنده شأن مستضعفان است . آن حضرت فرمود:

«طوبى للمساكين بالصبر و هم الذين يرون ملكوت السماوات و الارض.» 52

خوشا به حال مستمندان از لحاظ صبر آنها. آنهايند كه ملكوت آسمانها و زمين را مى‏بينند.

آنها هستند كه از ظواهر عالم عبور مى‏كنند و به حقايق دست مى يابند . در مواعظ عيسى (ع) چنين آمده است :

«خوشا به حال مسكينان در روح زيرا ملكوت آسمان از آن ايشان است . خوشا به حال ماتميان زيرا ايشان تسلى خواهند يافت . خوشا به حال حليمان زيرا ايشان وارث زمين خواهند شد خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت زيرا ايشان سير خواهند شد . خوشا به حال رحم كنندگان زيرا بر ايشان رحم كرده خواهد شد. خوشا به حال پاك دلان زيرا ايشان خدا را خواهند ديد. خوشا به حال زحمت كشان براى عدالت زيرا ملكوت آسمان از آن ايشان است .» 53

مستضعفان صالح ، بندگان واقعى خدايند و مورد كرامت الهى . محمد بن مسلم از امام باقر (ع) روايت كرده است :

«اذا كان يوم القيامة امر الله تبارك و تعالى مناديا ينادى بين يديه اين الفقراء؟ فيقوم عنق من الناس كثير، فيقول : عبادى ! فيقولون : لبيك ربنا . فيقول : انى لم افقركم لهوان بكم على ولكنى انما اخترتكم لمثل هذا اليوم تصفحوا وجوه الناس فمن صنع اليكم معروفا لم يصنعه الا فى فكافوه عنى بالجنة.» 54

چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى دستور دهد كه يك منادى در برابرش فرياد كند: كجا هستند بينوايان؟ گروهى بسيار برخيزند . خدا فرمايد: بندگان من! گويند: لبيك پروردگارا. فرمايد: من شما را براى خوارى و پستى شما در نظرم بينوا نساختم، بلكه براى مثل امروز انتخابتان كردم . در چهره مردم تأمل و جستجو كنيد ، هر كس به شما احسانى كرده نسبت به من كرده است ، از جانب من بهشت را به او پاداش دهيد.

كرامت كردن مستضعفان و عزت بخشيدن به آنها در جهتگيرى‏هاى پيامبر در همه دوران رسالت به چشم مى خورد اين جهتگيرى در مدينه، در حالى كه اسلام به حاكميت رسيده بود، رنگ و بوى ديگرى داشت . از همان آغاز ورود تا وداع با ياران . داستان ورود آن حضرت به مدينه خود گوياى اين حقيقت است .

آن حضرت زيباترين جلوه‏هاى كرامت را نسبت به مستضعفان نشان داده است . آن جلوه تام حق و محبوبترين خلق ، با بوسه‏اى بر دست كارگر، زيباترين حماسه‏ها را آفريد. بوسه‏اى نه از سر تصنّع و نمايش، بلكه بوسه‏اى از سر تكريم و بزرگداشت انسانهايى كه نزد خدا بزرگند . آنان دوستان خدايند و در شرافت وافتخار آنها همين بس كه پيامبر اكرمم (ص) آنها را اين چنين احترام كرده است : روزى آن حضرت با كارگرى از انصار برخورد كرد كه آثار پينه و خشونت دستش هويدا بود. پرسيد: اين آثار چيست؟ گفت : من كارگرى هستم و اين آثار بيل زدن است كه به وسيله آن خانواده خود را اداره مى كنم . حضرت دست او را در دستهاى مهربان خويش گرفت و بنا به روايتى آن دست را بوسيله و او را به ياران خويش نشان داد فرمود: «هذا يديحبها الله» (اين دستى است كه خدا آن را دوست مى دارد). و در روايت ديگرى است كه فرمود: «هذه يد لاتمسها النار» (اين دستى است كه آتش به آن نمى رسد). 55

پيامبر خدا به هيچ روى اجازه كوچك شمردن مستضعفان را نمى‏داد و مى‏فرمود:

«الا و من استخف بفقير مسلم فقد استخف بحق الله و الله يستخف به يوم القيامة اِلاّ ان يتوب . من اكرم فقيراً مسلماً لقى الله يوم القيامة و هو عنه راض.» 56

بدانيد كه هر كس فقير مسلمانى را تحقير كند، همچون كسى است كه حق خدا را تحقير كرده باشد و خداوند در در روز قيامت او را تحقير كند مگر اينكه توبه كند. كسى كه فقير مسلمانى را گرامى بدارد، در روز قيامت خدا را در حالى ديدار كند كه از وى راضى است .

مستكبران كه براساس ملاكهاى ظاهرگرايانه دنيايى با همه چيز برخورد مى‏كنند، مستضعفان را نيز به چشم حقارت مى نگرند. نجار عدوى در حالى كه عبايى بر دوش داشت بر معاويه وارد شد . معاويه به چشم حقارت در وى نگريست . گفت : معاويه! عبا با تو سخن نمى‏گويد، كسى كه داخل عباست سخن مى‏گويد . آن گاه شروع به سخن كرد و سخت مورد توجه قرار گرفت . سپس از جا بلند شد و از معاويه چيزى نخواست . معاويه گفت : من هيچ مردى را در ابتدا حقيرتر از وى و سرانجام بزرگتر از او نديدم. 57

شيخ صدوق با اسناد خود از حضرت رضا (ع) نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود:

«من استذلّ مؤمناً او حقّره لفقره، او قلة ذات يده ، شهره الله يوم القيامة، ثم يفضحه.» 58

كسى كه مؤمنى را خوار كند يا او را به سبب فقر و تنگدستيش تحقير كند، خداوند او را در روز قيامت انگشت نما و رسوا كند.

امام صادق (ع) در قسمتى از نامه گرانقدرش كه ياران خود را به آموزش و تفكر و نگهدارى و به كار گرفتن آن دستور داده است مى‏فرمايد:

و بر شما باد دوست داشتن مستمندان مسلمان ! كه بى گمان هر كس آنان را تحقير كند و برايشان تكبر ورزد، از دين خدا منحرف شده است و خداوند او را تحقير كرده دشمن دارد. پدر ما رسول خدا (ص) فرمود: پروردگارم مرا به دوست داشتن مستمندان مسلمان فرمان داد. بدانيد هر كس يكى از مسلمانان را تحقير كند، خداوند دشمنى و تحقير خود را بر او افكند، تا مردمان نيز او را دشمن دارندو البته دشمنى خداوند شديدتر است . پس درباره برادران مستمند مسلمان خود از خدا پروا گيريد كه آنان را بر شما حقى است و آن اينكه دوستشان بداريد. زيرإ؛ه‏هّ‏ّ خداوند به پيامبر خود دستور داد تا آنان را دوست بدارد، پس هر كس آن را كه خداوند دوست داشتنش را دستور داده است دوست ندارد نافرمانى خدا و رسولش كرده است و هر كس بر نافرمانى خدا و رسولش بميرد، همچون گمراهان از دنيا رفته است .59

قيام رهبران الهى در جهت كرامت و عزت حقيقى مستضعفان بود و رسالت آنها دفاع و نجات ايشان.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

عدالت قضايي در سيره نبوي(ص)

عدالت" از مقدس ترين ارزشهاي بشري است كه در مقايسه با مقوله هايي چون آزادي، دموكراسي و مساوات، برتر و مقدس تر است، زيرا "عدل" تأمين كننده همه آنها به شمار مي رود. عدل همواره در گذر تاريخ، مورد توجه مردم و انديشمندان بوده است. حاكمان عادل و قاضيان عدل گستر، خاطره هاي زيبايي در اذهان مردم بر جاي گذاشته و معياري براي سنجش رفتار ديگران قرار مي گيرند.
قرآن كريم افراد را به برپايي عدالت دعوت مي نمايد. در سوره حديد، يكي از اهداف رسالت پيامبران، برپايي عدالت در جامعه ذكر شده است (ليقوم الناس بالقسط).... خداوند متعال در كتاب آسماني اش، با صراحت مردم را به عدل و احسان دعوت مي نمايد (ان ا... يامر بالعدل و الاحسان) و درباره قضاوت نيز مي فرمايد: "هر گاه بين مردم داوري مي كنيد، به عدل حكم نماييد". (نساء آيه 58)، از گواهان در محكمه هم خواسته شده اقامه قسط نموده و به عدل گواهي دهند (مائده آيه 8). براي خدا گواهي دهند، اگر چه به ضرر آنها يا به زيان پدر و مادر و خويشان آنان باشد (نساء آيه35).
بنابراين، هم قاضي و داور لازم است به عدل داوري كنند و هم افراد جامعه كه گاه نياز به آنهاست از مسير حق و عدل منحرف نشوند. تنها در اين صورت است كه عدل و داد در جامعه گسترش مي يابد.
مي توان گفت كه بناي قضاوت رسول خدا(ص) بر گواهي گواهان و سوگند استوار بوده و هرگز بنا نبود كه ايشان از امور غيرعادي و غيبي بهره ببرند. امام صادق(ع) نقل كرده كه پيامبرگرامي اسلام(ص) فرمود: "گاهي برخي از شما اصرار بيشتري بر دليل خود نسبت به ديگري دارد و ممكن است نتيجه قضاوت به نفع او باشد. مالي كه از اين راه به دست آورد، قطعه اي از آتش است."(1)

عدل و مساوات
واژه "عدل"، هميشه مرادف با مساوات و همسان با آن نيست، اما در قضاوت، "عدل" برابر مساوات در مقابل قانون است. سيره نبوي(ص)، بر اجراي حدود درباره همه افراد، چه آنها كه از اشراف و خانواده هاي مشهور و مورد احترام بودند و چه ديگر مردم تأكيد دارد. هيچ گونه شفاعت و واسطه گري درباره آنها پذيرفته نبود. عدل و مساوات در اسلام، نه تنها نسبت به مسلمانان رعايت مي شود، بلكه قرآن دستور داده كه نسبت به دشمن هم نبايد از مسير عدالت خارج شد.
"دشمني گروهي، شما را وادار نكند كه عدالت را زير پا بگذاريد، عدالت را پيشه كنيد كه نزديكتر به تقوا و پرهيزگاري است. " (مائده آيه8) اسلام براي عدالت مرزي نمي شناسد و اجراي آن را براي دوست و دشمن لازم مي شمارد. گفته اند آيه فوق در هنگام فتح مكه نازل شد؛(2) يعني درباره جمعي كه سالها پيامبر(ص) را آزار نمود و با وي به ستيز پرداخته بودند.

عدالت نسبت به غير مسلمان
امروز دنياي مدعي حقوق بشر، عدالت را نسبت به مردم و طرفداران خويش روا مي شمارد و حقوق شهروندي آنان را مراعات مي كند، اما درباره ديگر ملتها و اديان، هر تصميمي كه گرفته شود، اگر چه مخالف عدل و انصاف باشد، در ديدگاه آنان پذيرفتني است. اسلام در اوج قدرت و عزت خود، اجراي عدالت را درباره همه افراد و براي تمامي اديان لازم مي شمارد.
و آيه قرآن بر پيامبر خدا(ص) نازل مي گردد و به صراحت از ايشان مي خواهد كه با خيانتكاران به مقابله برخيزد: "ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم داوري كني و از كساني مباش كه از خائنان پشتيباني كني و از خداوند آمرزش بخواه كه او آمرزنده و مهربان است." (نساء آيه 105) پس از نزول آيه قرآن و افشاي عملكرد مسلمان خائن، وي به مكه فرار كرد و مرتد از دنيا رفت.(3)
اينها همه نشانگر اوج عدالت در منطق اسلام است؛ عدالتي كه در اجراي آن هيچ گونه مرزي وجود ندارد.

عدالت و بيت المال
از نظر رسول خدا(ص)، هديه هايي كه به فرماندهان و اميران و كارگزاران داده مي شود، "غلول"(4) و خيانت و نارواست. آن حضرت، مردي را براي گردآوري ماليات اعزام كرد. او پس از بازگشت از مأموريت، به پيامبر خدا(ص) گفت: اين مال شما و اين مال را به من هديه داده اند. پيامبر(ص) ناراحت شد و در جمع مؤمنان فرمود: "اگر اين فرد در خانه پدر و مادر خود مي نشست، براي او هديه مي آوردند؟ سوگند به كسي كه جان محمد(ص) در دست اوست، هيچ يك از شما چيزي را نمي پذيرد، جز اينكه در قيامت بايد پاسخگوي آن باشد،" (5)
حضرت همچنين در اين ارتباط فرموده اند: "هركه را بر كاري گمارديم و حقوقي براي او معين ساختيم. پس اگر پس از آن چيزي برداشت كند، خيانت است."
"غلول" كه در اين روايت آمده، به معناي خيانت پنهاني در اموال عمومي و برداشت از بيت المال مسلمين است كه به صورتهاي گوناگون، مورد سوء استفاده قرار مي گيرد.
در قرآن مي خوانيم: "هر كس در غنايم جنگي (بيت المال مسلمين) خيانتي كند، در قيامت با خيانت خود همراه خواهد بود." (آل عمران آيه16).
اين آيه درباره مردي نازل شد كه شيئي كم ارزش از غنايم جنگي را برداشته و در زير خاك نهان كرده بود.(6) وقتي كه يك شي كم ارزش چنين عقوبتي سخت و رسوايي در قيامت در پي داشته باشد، تكليف كساني كه اموال مسلمانان را به غارت مي برند، روشن است. به هر حال، اين درست است كه در باب قضاوت، هميشه يك طرف ناراحت و رنجور است؛ اما وقتي قضاوت عادلانه باشد، افكار عمومي نيز به خوبي صاحبان حق را از متجاوزان تشخيص داده و مفهوم عدالت گستري را مي فهمد.
اميرمؤمنان علي(ع) در نامه به مالك اشتر، در بحث از طبقه فرودست، به اين نكته اشاره مي كند كه پيامبر(ص) بارها فرمود: "امتي كه در ميان آنان، حق ضعيف، بدون واهمه از قوي گرفته نشود، هرگز پاك و آراسته نخواهند شد." (7)

پي نوشتها:
1- وسائل الشيعه، ج 18، ص 169
2- مرتضي مطهري، فلسفه اخلاق، ص 288
3- امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان، ذيل آيه شريفه
4- مسند احمد حنبل، ج 5، ص 424، "هدايا العمال غلول"
5- بيهقي، ج 10، ص 138
6- نورالثقلين، ج1، ص 405، ذيل آيه
7- نهج البلاغه، سيد جمال الدين دين پرور، ص 636.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سيره پيامبر(ص) در تمامي ابعاد معطوف به عدالت است

‌سيره و روش پيامبر(ص) در نظر و عمل ، صد در صد و بدون ذره‌اي كاستي معطوف به عدالت در تمامي ابعاد است. به گزارش خبرگزاري شبستان، سيد عباس نبوي، پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه در پاسخ به سئوال خبرنگار گروه اجتماعي مبني بر اينكه سيره عملي و نظري پيامبر در ظلم‌ستيزي و عدالت خواهي چگونه است گفت: مسئله عدالت بخصوص در بعد اجتماعي به عنوان يك مسئله انساني دغدغه جوامع مختلف و رهبران و مديران جوامع از دير باز بوده است. اما دين اسلام و سيره پيامبر اعظم(ص) در دوره‌اي كه حضرت دعوت اسلامي را مطرح كردند و بعد از اين كه اين دعوت ، گسترش پيداكرد، مهمترين وجه زندگي انسان‌ها در جهان مادي، حركت براي حقوق عدالت خواهي در جهان اسلام است. وي تصريح كرد: سيره پيامبر اسلام(ص) سيره‌اي شد كه صد در صد بدون ذره‌اي كاستي به سمت عدالت معطوف شد. تجربه حاكميت دولت پيامبر در مدينه و بعد توسعه آن در حجاز و بعد ايران و يمن. به عنوان درخشان‌ترين دوره تاريخ بشر است كه انسانها در زندگي از اين دوره الهام مي‌گيرند. سيد عباس نبوي با اشاره به الگو بودن پيامبر در تمامي زمينه‌ها گفت: پيامبر اسلام(ص) در تمامي زمينه‌ها يك الگوي برجسته را ارائه مي‌كردند و در عمل خود نيز محور اين الگو بودند. ما در زندگي شخصي، مدني، خانوادگي وجه رعايت حقوق انسانها، مديريت و حكومت، اقتصاد و مسايل مالي، امور نظامي و دفاعي و در امور فرهنگي و تربيتي يك ارتقاء و بعد بسيار بلندي از عدالت را در شيوه و سيره پيامبر(ص)‌مي‌بينيم. اين استاد دانشگاه و حوزه در خصوص سيره پيامبر(ص) در زندگي خانوادگي نيز گفت:‌ مهمترين بخش زندگي شخصي پيامبر اسلام(ص) مسئله رفتار كاملا رحيمانه و پر عطوفت، با بالاترين ارزشها و عواطف و احساسات در زندگي خانوادگي است. اين رفتار پيامبر(ص)‌البته نه تنها در دوران جامعه بدوي عرب زمان پيامبر(ص) بلكه هنوز كه هنوز است تا آينده تاريخ به عنوان يك مدل دقيق و حساس مورد توجه است و بايد مورد پيروي و اقتباس قرار گيرد. وي با بيان اينكه كه بزرگترين مشكلي كه در عدالت جويي مردان وجود دارد نحوه تعامل با خانواده است افزود: پيامبر اسلام(ص) بدليل مقتضياتي كه وجود داشت در يك گسترده تامل برانگيز، در دو دهه آخر عمر پيامبر(ص) به آن مواجه بود. از اين رو رفتار عادلانه در چنين فضايي سخت بود. اما ايشان الگويي ارايه كردند كه رحمانيت، شفقت و دلسوزي براي همسران و رعايت حقوق آن‌ها و از آن از تمام توانايي خود براي خانواده مايه مي‌گذاشت. به طوري كه در آيات و حياني از شدت تلاش، مورد تذكر ذات اقدس الهي قرار مي‌گيرند. سيد عباسي نبوي تصريح كرد: پيامبر بزرگوار اسلام(ص) فداكار به معناي واقعي كلمه بودند. بعد از آغاز رسالت در زندگي خانوادگي لحظه‌اي نتوانستند زمان را به معناي بهره‌بردن و درك عشق، زمان را تجربه كنند خود ايشان بارها تاكيد كردند كه بالاترين و سخت‌ترين فشار‌ها را تحمل كردم تا آموزه‌هاي اسلام تحقق پيدا كند و ثمره آن چيزي است كه بشريت از الگوي بي‌نظير و غير‌قابل جستجويي پيامبر اسلام استفاده كند. بشريت امروز همچنان در هر كجاي دنيا از پيامبر الگو مي‌گيرد.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عوامل ماندگاري سنت نبوي

مجموعه نخست:

عناصري كه در پرتو قرآن سامان يافته است.

مجموعه دوم:

1 ـ بهره گيري از واژه هاي جامع

2 ـ ايجاد توجه به سنت در مردم

3 ـ ابتكار عمل بخشيدن به سنت

الف. ايجاد تقابل ميان سنت و بدعت

ب. هشدار نسبت به دروغ بستن بر پيامبر صلي الله عليه و آله

4 ـ تكرار يك مضمون در سنت

5 ـ به وديعت نهادن بخش‌هاي عظيمي از سنت نزد اهل‌بيت عليهم السلام

مجموعه سوم:

عناصري كه در پرتو توجه و برنامه ريزي اهل بيت عليهم السلام سامان پذيرفت.

الف) تلاش بنيادي به منظور احياي سنت گرايي

ب) صيانت از سنت، و ارايه و ترويج آن


تاريخ سنت، گواهي زنده بر تلاش‌هايي است كه به منظور از بين بردن يا كاستن از نقش سنت شكل گرفته است. با اين همه، فرايند تاثيرگذاري سنت در جامعه هميشه فعال مانده، و تا ژرفناي لايه‌هاي احساسات اجتماعي رسوخ كرده است . كوشش اين نوشتار، باز گفتن و بررسي اجمالي عناصر موثر در ماندگاري سنت نبوي است.

بيگمان فايده بررسيهايي از اين دست، نقب زدن به كاستيهاي رفتار اجتماعي پيرامون سنت، شناخت هر چه بيشتر قابليت‌هاي فرومانده و نشكفته آن و پيدايش نگاه دغدغه انگيز به عوامل و مزايايي است كه در طول تاريخ، بسط انديشه‌هاي سنت را در خود داشتند ولي بارور نشدند.

در يك نگاه تحليلي، عناصر موثر در بقاي سنت را به مجموعه‌هايي چند ميتوان تقسيم كرد كه اين نوشتار به مهم‌ترين آن‌ها اشاره دارد.


مجموعه نخست:

عناصري كه در پرتو قرآن سامان يافته است.

مقومات اصلي شكل گيري و ماندگاري سنت را بايد در آيات قرآن سراغ گرفت؛ هويت و اعتبار سنت در جايگاه منبع دوم تشريع، ناشي از قرآن است. سنت در پرتو هويت برگرفته از قرآن توانست در متن انديشه اسلام كاركردي اساسي و بينظير از خود بروز دهد و حوزه انديشه و فرهنگ را در جامعه اسلامي معنا و حيات بخشد.

آيات ناظر به سنت را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:

1- آياتي كه مسلمانان را ملزم به اطاعت از سنت ميكند:

مانند دو آيه زير:

" و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا..."(1)

"اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول ..."(2)

امام علي عليه السلام در تفسير اين آيه ميفرمايد: رده الي الرسول ان ناخذ بسنته(3) ؛ منظور از برگشت دادن موارد نزاع به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله اين است كه به سنت او تمسك بجوييم .

پيامبر با دركي كامل از ماهيت انديشه سنت و تلاش‌هاي ستيزه جويانه‌اي كه در انتظار خود داشت، سنت را از مولفه‌هاي انفعالي به شدت پيراست. بايد دانست كه هميشه رفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چارچوب‌هاي زماني تفسير كامل خود را نمييابد؛ بسياري از موضع گيريهاي نبوي نقشي پيشگيرانه و تلاشي به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراين بخشي از تلاش‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله با اين هدف انجام ميگرفته كه زمام ابتكار عمل هيچگاه از دستان سنت جدا نگردد.


2- آياتي كه سنت را شارح و مبين قرآن معرفي مي كند:

مانند دو آيه زير:

- "و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم."(4)

- "و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه."(5)


3- آنچه كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را اسوه معرفي ميكند:

مانند اين آيه:

- "لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه."(6)

ميتوان از قيد "حسنه" در آيه استفاده كرد كه پيامبرصلي الله عليه و آله اسوه‌اي تام و تمام و بينياز كننده است؛ به همين جهت امام عليعليه السلام ميفرمايد:

" و لقد كان في رسول الله صلي الله عليه و آله كاف لك في الاسوه."(7)

در تحليل كلي ميتوان گفت: سه عنصر اساسي را قرآن در ارتباط با سنت گوشزد ميفرمايد:

الف. نبايد با حاكم ساختن راي، سنت را مرجعي تشريفاتي قرار داد! اين نكته از دسته اول (آياتي كه مردم را به اطاعت بيقيد و شرط از پيامبر فرا ميخوانند) استفاده ميشود.

ب. سنت، رابطه اي پيوسته و وابسته به قرآن دارد. اين نكته را ميتوان از دسته دوم (آياتي كه بر شارحيت سنت براي كتاب تاكيد ميورزند) استفاده ميشود.

ج. سنت، حوزه‌هاي مختلف را پوشش ميدهد و به خاطر برخورداري از قابليت‌ها و ظرفيت‌هاي لازم پاسخگو است. اين نكته را ميتوان از دسته سوم (كافي بودن سنت در تامين نياز به اسوه) به دست آورد.

بنيان بقاي سنت بر گستره عناصر سه گانه مذكور نهاده شده است كه همگي از قرآن برون تراويده اند. همه عوامل ديگري را كه در تحليل شكل گيري و ماندگاري سنت بعدا اضافه خواهيم كرد به اين سه عنصر بازگشت دارد.


مجموعه دوم:

عناصري كه در پرتو توجه و برنامه ريزي آگاهانه پيامبرصلي الله عليه و آله سامان يافته است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به عنوان آخرين پيامبر، در قبال آيندگان رسالتي بزرگ بر دوش داشت. او براي بنيان گذاري سنت خود دو نقش را ميبايست ايفا كند؛ از يك طرف سنت خويش را به گونه‌اي غني و پرظرفيت ارايه دهد كه بتواند پاسخگوي دو سطح متفاوت تاريخ و زمان پيدايش اسلام باشد و از طرف ديگر، عوامل پيش زمينه‌ها و قابليت‌هاي لازم براي ماندگاري و بالندگي سنت را در تاريخ تامين و تضمين نمايد. آنچه در پي ميآيد بخشي از اين عوامل و پيش زمينه‌ها و قابليت‌ها است:


1 ـ بهره گيري از واژه هاي جامع

در شرايطي كه مردم با آموزه‌هاي سنت چندان آشنا نبودند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ارايه سنت از جملاتي عمدتا كوتاه و سمبليك بهره جست؛ جملاتي كه در عين كوتاه بودن، حجم فشرده‌اي از مفاهيم را با خود همراه داشتند و به رغم پربار بودن، شتابان راه به حافظه ميبردند و به خاطر سپرده ميشدند.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خود در سخني كه اماميه و اهل سنت از وي روايت كرده‌اند، به اين موضوع اشاره كرده و فرموده است: "اوتيت جوامع الكلم."

قرار گرفتن سنت در قالب جوامع الكلم، به مسلمانان امكان ميداد تا با سرعت بيشتر وظيفه دريافت سنت را به انجام رسانند و با سهولت بيشتر مسئوليت بسيار مهم پاسداري و ماندگارسازي آن را عملي سازند. به ويژه آن كه فرصتي را كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي ارايه تمام اجزاي دين همچون اخلاق، فقه، معارف و... در اختيار داشت، زياد نبود و اين به نوبه خود سبب ميشد تا شيوه اي بهتر را براي بهره گيري از فرصت‌ها جهت ارايه سنت در پيش گيرد.

او براي بنيان گذاري سنت خود دو نقش را ميبايست ايفا كند؛ از يك طرف سنت خويش را به گونه‌اي غني و پرظرفيت ارايه دهد كه بتواند پاسخگوي دو سطح متفاوت تاريخ و زمان پيدايش اسلام باشد و از طرف ديگر، عوامل پيش زمينه‌ها و قابليت‌هاي لازم براي ماندگاري و بالندگي سنت را در تاريخ تامين و تضمين نمايد.


2 ـ ايجاد توجه به سنت در مردم

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله علاوه بر ارايه قرآن، وظيفه سنگين تاسيس و ايجاد سنت را نيز بر دوش داشت؛ سنتي كه قرار بود چند گام عقب‌تر از قرآن، هميشه در انديشه اسلامي باقي بماند. در شرايط صدر اسلام براي پاگيري و تاسيس اين نهاد فكري، ارايه بخش‌هايي كه در لايه‌هاي ظاهر قرآن مشاهده نميشدند ولي نقشي فقهي داشتند، از اهميت برخوردار بود. پيامبر با ارايه اين بخش‌ها ـ كه مسلمانان به شدت به آن نيازمند بودند ـ سنت را به عنوان يك منبع تشريع در ميان تازه مسلمانان جا انداخت و به نهادينه كردن آن كمك كرد. اين مطلب را هنگامي ميتوان بهتر درك كرد كه با گذر از نگرش‌هاي امروزي نگاهي نيز به شرايط صدر اسلام بياندازيم، توصيف‌هايي كه از پيامبر در دوران شكل گيري اسلام به جاي مانده است، نوعي آميختگي و اين هماني را ميان اهميت شخصيت فقهي و آموزگار پيامبر با اهميت قرآن نشان ميدهد. در واقع اعراب تازه با اسلام خو گرفته تحت تاثير جلوه‌هاي رباني و اعجازآميز قرآن اولين مزيتي كه از پيامبر به ياد ميآوردند قرآن بود. اين اگر چه نشانگر توان و نيروي بالاي كتاب خداوند در جذب كفار به سمت اسلام ميباشد ولي به خودي خود و در دراز مدت نميتوانست ديگر نقش پر اهميت پيامبر را كه آن نيز بعد از قرآن داراي اهميتي فوق العاده است، بر مردم نمايان سازد. اين نقش همان سنت ساز بودن و منشا سنت بودن پيامبر ميباشد. سنت در عين حال كه در نهايت ارايه تفسيرهايي از قرآن است ولي ميراث سنت بر جاي مانده نشان ميدهد كه اين نهاد فكري، اسلامي همچون يك مترجم ساده عمل نميكند و به صورت مستقل و بدون قرار گرفتن در حاشيه قرآن به ارائه انديشه‌هايي دست ميزند كه گاه راهيابي به ارتباط آن‌ها با قرآن به اين سادگيها ميسر نميشود. بنابراين پيامبر نياز داشت تا نقش سنت ساز و سنت گذار خود را نيز در ميان اعراب تازه مسلمان باز گويد؛ براي راهيابي به اين هدف مهم آنچه اهميت داشت گسستن رشته هاي اين ذهنيت پيله وار از دور شخصيت پيامبر بود كه وي را در چارچوبي وابسته و غير مستقل از قرآن ميديد. پيامبر براي شكل دادن به شرايطي كه پذيراي نقش سنت ساز او باشد بايد ميكوشيد تا در مردم احساس نياز به خود و سخنانش ايجاد كند و از اين رهگذر هويتي را به نام سنت پديد آورد؛ اين ميتوانست به مردم آن دوران توجه دهد كه علاوه بر "قرآن" ميراث ديگري نيز به نام "سنت" از پيامبر بر جاي خواهد ماند. اگر امروزه با ميراثي استوار و غير قابل ترديد به نام سنت روبه رو هستيم نميتوانيم به لحاظ استواري فعلي آن شرايط شكل گيرياش را ناديده بگيريم؛ استواري سنت به جاي مانده در دست‌هاي ما، محصول تلاشي است كه پيامبر به اين منظور سامان داد. قرآن نيز در توضيحي آشكار، به سنت و نقش پر اهميت آن اشاره ميكند و با قرار دادن اطاعت از رسول در كنار و همدوش با اطاعت از خداوند، نقش غير قابل انكار سنت را به مسلمانان يادآور ميگردد.


3 ـ ابتكار عمل بخشيدن به سنت

اگر انفعال، دامنگير يك حركت اجتماعي شود سرنوشتي بهتر از انزوا يا "تغيير هويت" نخواهد يافت و نيز اگر يك حركت فكري براي خود وظيفه‌اي بزرگ را با مختصاتي اجتماعي و سياسي تعريف كرده باشد حتما فراروي خود حركت‌هاي بازدارنده و ستيزه جوي فراواني خواهد داشت. پيامبر با دركي كامل از ماهيت انديشه سنت و تلاش‌هاي ستيزه جويانه‌اي كه در انتظار خود داشت، سنت را از مولفه‌هاي انفعالي به شدت پيراست. بايد دانست كه هميشه رفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چارچوب‌هاي زماني تفسير كامل خود را نمييابد؛ بسياري از موضع گيريهاي نبوي نقشي پيشگيرانه و تلاشي به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراين بخشي از تلاش‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله با اين هدف انجام ميگرفت كه زمام ابتكار عمل هيچگاه از دستان سنت جدا نگردد.

پيامبر براي تحقق اين هدف و بخشيدن ابتكار عمل به سنت، كوششي چند جانبه را پي ريخت.

كوشش‌هاي اساسي پيامبر در محورهاي زير جاي مي گيرد:


الف. ايجاد تقابل ميان سنت و بدعت

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در دفاع پيشگيرانه خود از سنت و با توجه به چالش‌ها و خطرات فراروي مكتب، كوشيد تا شعور سنت‌شناسي را در انديشه، و احساس سنت‌خواهي را در دل مسلمانان بدمد و از اين رهگذر ضريب مصونيت سنت را قبل از رويارويي با حركت غول آساي بدعت گذاران، بالا ببرد. موضع گيريها و تلاش‌هاي پيامبر در ايجاد اين تقابل، پيوندي ناگسستني ميان سنت‌جويي و انديشه مسلمانان برقرار كرد كه به انگيزش و پيدايش حساسيت اجتماعي در مقابل بدعت گذاريها در گذر زمان منتهي شد.

بررسي اين واقعيت را با مطالعه پاره اي از روايات نبوي پي مي گيريم:

- "اذا رايتم اهل الريب و البدع من بعدي فاظهروا البرائة منهم(8)؛ آنگاه كه بعد از من اهل ريب و بدعت را ديديد از آن‌ها برائت جوييد."

- "كل بدعه ضلاله(9)؛ هر بدعت، گمراهي است."

- "من تبسم في وجه المبتدع فقد اعان علي هدم دينه(10)؛ هر كس به چهره بدعت گذار تبسم كند، به نابود شدن دين خود كمك كرده است."

- " ... فاما الي سنه و اما الي بدعه(11)؛ ... يا به سوي سنت يا به سوي بدعت!"

- ابي الله لصاحب البدعه بالتوبه(12)؛ خداوند از قبول توبه بدعت گذار ابا دارد."


ب. هشدار نسبت به دروغ بستن بر پيامبر صلي الله عليه و آله

رواج دروغ پردازي در نسبت دادن حديث به پيامبر، خطري اساسي در جامعه براي "سنت نبوي" محسوب ميشد و پيامبر از نقش مخرب اين دروغ پردازي بر پيكره سنت كاملا آگاه بود. تلاش براي آگاه نمودن جامعه از اين خطر، يكي از شگردهاي پيامبر براي حفظ و ماندگار سازي سنت بود.

در روايتي ـ كه هر دو گروه اماميه و اهل سنت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده اند ـ آمده است:

"من كذب علي متعم دا فليتبوا مقعده من النار."(13)


4 ـ تكرار يك مضمون در سنت

در بسياري از فرازهاي سنت به رواياتي برميخوريم كه حاوي مضموني مشترك هستند؛ در اين مرحله ساده‌ترين روش اين است كه تعدد اين روايات را ناشي از نقل‌هاي مختلفي كه چند راوي از يك سخن پيامبر صلي الله عليه و آله داشته‌اند، ارزيابي نماييم. ولي بايد دانست كه همه موارد تعدد روايت را نميتوان از اين سنخ به شمار آورد؛ گاه پيامبر يك سخن را در چند جا به دليل اهميت آن ارايه و تكرار كرده است؛ فلسفه اين تكرار، ماندگار سازي سنت و مورد تغافل و نسيان قرار نگرفتن آن در مسير پر پيچ و خمي فراروي بوده است.

براي توضيح اين اصل، ابتدا بايد از دو نكته اساسي غافل نماند:

الف) گاه مضموني كه تكرار مي شده، خود متضمن ترغيب به حفظ سنت بوده كه در اين صورت، هم مضمون حديث و هم تكرار آن، هدف واحدي را پي مي گرفته‌اند و آن ماندگارسازي است. مانند حديث:

"من حفظ علي امتي اربعين حديثا من السنة كنت له شافعا ـ او شفيعا ـ يوم القيامه."(14)

در پاره‌اي از روايات، نتيجه حفظ كردن حديث را شفاعت در روز قيامت(15)، و در پاره‌اي ديگر، عالم يا فقيه محشور شدن(16) و در روايت ديگر، رفتن به بهشت(17) و... معرفي شده است. كه اين خود ميتواند نشانه‌اي بر عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله به تكرار حديث به شمار آيد.

ب) تكرار مضامين سنت گاهي از حيطه "بيان و گفتار نبوي" فراتر ميرفت و به تكرار "فعل يا رفتار نبوي" ميانجاميد. در واقع پيامبر در موارد زيادي با تاكيد عملي بر يك فعل "به تكرار يك مضمون در سنت" ميپرداخت. مانند آن كه پيامبر، شش يا نه ماه بر در خانه علي عليه السلام ميآمد و همراه با سلام كردن به اهل خانه، آيه تطهير را تلاوت مينمود.


5 ـ به وديعت نهادن بخش‌هاي عظيمي از سنت نزد اهل‌بيت عليهم السلام

آنچه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به جامعه زمان خود ارايه داد، تمام سنت و سنت تمام عرصه‌ها نبود. پيامبر صلي الله عليه و آله بيش و پيش از هر چيز كوشيد تا احكام و مسائل فوري و ضروري جامعه آن روز را عرضه كند و انديشه نوين اسلامي را جايگزين خصلت‌هاي جاهلي نمايد، خصلت‌هايي كه بعضا جنبه‌اي اجتماعي و در عين حال جلوه‌هايي از انحطاط را داشتند. از اين رو سنتي را كه پيامبر صلي الله عليه و آله خود مستقيما به جامعه ارايه نمود، اگر چه حجم گسترده‌اي را پوشش ميداد اما به يقين همه سنت نبوي نبود بلكه حضرت بخش‌هاي مهمي از سنت خود را به امام عليعليه السلام سپرد تا وي و فرزندانش در گذر دهه‌هاي بعد به تناسب ظرفيت‌ها و قابليت‌ها به جامعه منتقل كنند. رواياتي كه در زمينه گشوده شدن ابواب دانش توسط پيامبر صلي الله عليه و آله بر امام علي عليه السلام وارد شده‌اند به اين حقيقت اشاره دارند. از آن جمله، اين روايت كه از امام علي عليه السلام وارد شده است: "علمني رسول الله صلي الله عليه و آله الف باب من العلم يفتح لي من كل باب الف باب."(18)


مجموعه سوم:

عناصري كه در پرتو توجه و برنامه ريزي اهل بيت عليهم السلام سامان پذيرفت.

غور در تاريخ انديشه‌هاي اهل‌بيت عليهم السلام بيانگر تلاشي پايدار، مداوم و سرسختانه به منظور حفظ سنت پيامبر صلي الله عليه و آله، تقويت سنت گرايي و تحقق هر چه بيشتر آن در جامعه است. اهل بيت عليهم السلام در شرايط فقدان جسماني پيامبر صلي الله عليه و آله روح سيال انديشه نبوي را به صورتي مداوم و در برهه‌هاي گوناگون به جامعه ميدميدند. روايات و تاريخ بر جاي مانده از اين دوران، گوياي نقش همه جانبه امامان عليهم‌السلام در قبال سنت است.

گفتني است: هنگامي كه از اهل بيت عليهم السلام و نقش آن‌ها در احياي سنت سخن به ميان ميآوريم، دوران فراخي را كه از زمان امام علي عليه السلام آغاز مي شود و تا نيمه‌هاي قرن سوم امتداد مييابد، در نظر داريم. اگر چه در تحليل نقش اهل‌بيت عليهم السلام ميتوان اين دوران نسبتا طولاني را به مراحل مختلفي تقسيم كرد و نقش پيش گفته را به اقتضاي اين تقسيم بندي سامان داد؛ ولي با توجه به نقاط مشترك فراواني كه اين مراحل زماني را فراگرفته است، بررسي نقش اهل بيت عليهم السلام را به صورت كلي ارايه ميدهيم.

نقش اهل بيت عليهم السلام را در جهت احياي سنت ميتوان در دو فراز كلي پي گرفت:

الف) تلاش بنيادي به منظور احياي سنت گرايي

اهل‌بيت عليهم السلام در بخشي از تلاش‌هاي خود كوشيدند تا به تحكيم موقعيت خويش به عنوان وارثان و در اختيار دارندگان ناگفته‌هاي سنت نبوي دست بزنند. اين كوشش از آن نظر اهميت داشت كه ايجاد و تحكيم اين جايگاه به آن‌ها امكان ميداد تا به احياي سنت بهتر و موثرتر بپردازند و سنت گرايي را در انديشه رو به رشد مسلمانان نهادينه كنند به ويژه آن كه بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و در زمان اهل‌بيت عليهم السلام نشر سنت نبوي با چالش‌هاي گوناگوني رو به رو شده بود چالش‌هايي كه از يك مشكل اساسي نشات ميگرفت و آن، تعارض بسياري از انديشه‌هاي سنت با حكومت‌ها و نظام‌هاي سياسي حاكم بود. مقاومت حاكمان وقت با سنت گرايي، تلاش در جهت احياي سنت را در مسيري ناهموار و ناامن قرار داده بود.

در اين زمينه دو تلاش عمده را ميتوان در تاريخ اهل بيت عليهم السلام رديابي كرد:

تلاش نخست: تاكيد فراوان بر انتساب خود به پيامبر صلي الله عليه و آله

تاريخ از سرمايه گذاري پردامنه اي خبر ميدهد كه اهل‌بيت عليهم السلام با هدف برجسته كردن انتساب خود به پيامبر، به انجام رساندند. اين تلاش‌ها به ويژه در قرن دوم، شدت و شتاب بيشتري به خود گرفت. محور اين تلاش‌ها افزون بر اثبات جايگاه اهل بيتي به صورت عام، اثبات فرزندي خويش نسبت به پيامبر بود. براي اثبات اين فرزندي، گاه به آيات قرآني نيز تمسك ميجستند.(19)

در پي اين تلاش‌ها مردم و به ويژه اصحاب اهل بيت ـ كه شمارشان عظيم بود ـ هر يك از امامان را با عنوان "يابن رسول الله" خطاب ميكردند كه در بسياري از گفت و گوهايي كه با امامان داشته‌اند ـ و در روايات منعكس شده ـ اين حقيقت، انعكاس يافته است.

بلكه بنا به گواهي تاريخ، اين انتساب پذيرش عمومي يافت چه آن كه بيشتر مسلمانان حتي روساي مذاهب از اهل سنت نيز به اين انتساب توجه نشان ميدادند. يكي از شواهد قابل ذكر در اين زمينه را استاد ابو زهره در كتاب خود كه ـ پيرامون زندگي امام صادق عليه السلام نگاشته ـ آورده است و ميگويد: ابوحنيفه در يك جلسه به امام باقرعليه‌السلام گفت: "مكانك كما يحق لك حتي اجلس كما يحق لي، فان لك حرمه كحرمه جدك صلي الله عليه و آله في حياته علي اصحابه"(20)؛ بنشين در مكاني كه سزاوار توست تا من هم در جايي كه سزاوارم هست، بنشينم . چه آن كه براي تو حرمتي است همانند حرمت جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله در زمان حيات خود ميان اصحابش.

شاهد ديگر اين كه سفيان ـ يكي از عالمان اهل سنت ـ از امام صادق عليه السلام ميخواهد كه براي او خطبه رسول الله صلي الله عليه و آله را در مسجد خيف حديث كند، امام فرمود: "دعني حتي اذهب في حاجتي فاني قد ركبت فاذا جئت حدثتك"(21)؛ من سوار شده ام، بگذار بروم در پي كارم، هر گاه برگشتم تو را حديث خواهم گفت." او گفت: تو را سوگند به قرابتي كه با رسول خدا داري كه حديث اين خطبه را به من ارايه ده. پس حضرت فرود آمد و به او حديث خطبه پيامبر را ارايه كرد ... .

همان طور كه پيداست شواهدي از اين دست، ضمن آن كه از اقرار به انتساب به پيامبر حكايت ميكند، نشان ميدهد كه در ديد مردم آن دوران، ميان دو مقوله قرابت با رسول خدا و بازگو كردن احاديث پيامبر رابطه برقرار بوده است.

در سوي ديگر اين تلاش‌ها، مقاومت در برابر سلاطين اموي و عباسي و يا دست نشاندگان آن‌ها بود كه ميكوشيدند تا انتساب فرزندي اهل‌بيت به پيامبر را انكار كنند.(22)

تلاش دوم: تاكيد بر وارث بودن خود نسبت به علم و سنت نبوي صلي الله عليه و آله .

در اين زمينه گاه به سلسله ذهبيه سندي خود كه به پيامبر و خدا ختم ميشد، تكيه ميكردند و به طرح آن ميپرداختند.

در حديثي ميخوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود :

حديثي حديث ابي، و حديث ابي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث اميرالمومنين و حديث اميرالمومنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله عزوجل.(23)

و در حديث ديگري از امام رضا عليه السلام مي خوانيم:

"ان اهل البيت يتوارث اصاغرنا عن اكابرنا القذه بالقذه."(24)


ب) صيانت از سنت، و ارايه و ترويج آن

در صحنه نشر و صيانت از حديث، رفتار امامان را ميتوان در چند محور مشاهده كرد:

1ـ صيانت از روح و مضامين سنت

بي هيچ شبهه و ترديد، تحريف مضامين سنت و نيز از بين رفتن جهت گيريهايي كه سنت براي خود انتخاب كرده است، به مراتب وضعيتي وخيم‌تر از گم شدن يا از بين رفتن الفاظ و واژه‌هاي روايات دارد؛ چرا كه در مورد دوم، اين احتمال وجود دارد كه مضامين سنت ـ هر چند جداي از واژگان خود و بيشتر به صورت رفتارها و سيره‌هايي ميان متشرعان ـ در جامعه به حيات خويش ادامه دهند ولي در حالت اول روايات خود به ابزارهايي بر ضد خويش بدل ميشوند و بي آن كه زنگ خطري را به صدا درآورند، بنيان‌هاي سنت را ميخشكانند.

"ان فينا اهل‌بيت في كل خلف عدو لاينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين."(25)


2 ـ نشر سنت

نشر و طرح ناگفته‌هاي احاديث نبوي بخشي از تلاش گسترده امامان بود. در اين ميان امام صادق عليه السلام فرصتي فراخ تر از ساير امامان يافت. شمار محدثان از آن حضرت به هزاران نفر ميرسيد. در دوران حضرت، عبارت "قال رسول الله" به عبارتي مانوس و آهنگي آشنا براي شاگردان مدرسه اهل‌بيت در آمده بود و در هر محفل علمي قال رسول الله را به نقل از امام جعفر صادق عليه السلام بر سر زبان تكرار ميكردند. جامعه آن روز با چشمه‌هاي جديدي از احاديث نبوي آشنا ميشد و براي اولين بار روايت‌هايي كه از گذر امامان پيشين اهل‌بيت به امام باقر و امام صادق عليهماالسلام رسيده بود، دريافت ميكرد. ارايه بخش‌هاي ناگفته نبوي ـ كه تا آن روز نزد اهل‌بيت ذخيره شده بود ـ تحولي چشمگير و شيرين بود كه بازتاب و شعاع آن، ـ بنا بر شواهد تاريخي ـ حتي جامعه اهل سنت را نيز فرا گرفت. اگر تعصب، محدثاني را كه در قرن سوم به بعد به جمع و تدوين روايات همت گماشتند، به حال خود ميگذاشت اين دسته از روايات نبوي در كتاب‌هاي اهل سنت نيز انعكاس مييافت.


3 ـ ايستادگي در برابر جريان كاستن از سنت

انديشه فقهي اهل سنت در قرن دوم به دو مكتب حديث گراي حجاز و مكتب رايگراي عراق تقسيم ميشد.بخشي از راي گرايان را ابوحنيفه و پيروان فكري او تشكيل ميدادند. آن‌ها كاربردي گسترده براي قياس قايل بودند به نحوي كه گاه با گردن نهادن بر لوازم اين كاربرد گسترده، به نفي احاديث نبوي ميپرداختند. اوزاعي يكي از عالمان زير مجموعه مكتب راي است، وي در نقد ابوحنيفه ميگويد: ما بر او خورده نميگيريم كه چرا به راي عمل ميكند بلكه بر او خورده ميگيريم كه چرا به خاطر راي "احاديث" را كنار ميگذارد!

نكته اين جاست كه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام با آن كه در حجاز بودند و قاعدتا قبل از هر چيز بايد نقاط تقابل و افتراق مكتب خود را با مكتب حجاز ارايه و برجسته كنند، كوشيدند تا مرزهاي تقابل مكتب خود را با رايگراياني كه در عراق فعال بودند پررنگ نمايند با آن كه اولا: ابعاد و مراتب شاگردي رايگرايان نزد اهل بيت عليهم السلام بيشتر بود و به اين شاگردي نيز اشاره ميكردند و ثانيا: آن‌ها مدعي بودند كه مكتب فقهي آنان در نهايت از طريق ابن مسعود به امام علي عليه السلام ميرسد. علت آن بود كه مكتب راي ـ به ويژه شاخه ابوحنيفه ـ با تكيه بر راي آشكارا پاره‌اي از روايات را كنار مينهاد و كاستن از سنت را به صورت نهادينه شده پيش ميبرد.


4 ـ ايستادگي در برابر افزودن بر سنت و بدعت گذاري

روايات زير شاهدي بر ايستادگي امامان عليهم السلام در برابر بدعت گذاري است:

شخصي از امام عليعليه السلام پيرامون سنت و بدعت سوال كرد، امام عليه السلام فرمود:"اما السنه فسنه رسول الله صلي الله عليه و آله و اما البدعه فما خالفها"(26)؛ سنت عبارت از سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله ميباشد و بدعت عبارت از آنچه كه با سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله به مخالفت برخيزد.

و نيز فرمود:

"ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه (27)؛ بدعتي پديد نيامد مگر آن كه توسط آن سنتي ترك شد."

ـ امام باقرعليه السلام فرمود:

"ادني الشرك ان يبتدع الرجل رايا فيحب عليه و يبغض (28)؛ كم‌ترين درجه شرك اين است كه شخص رايي را بدعت گذارد."

پي نوشت‌ها:

1. حشر / 7.

2. نساء / 59.

3. نهج البلاغه، خطبه 125.

4. نحل / 44.

5. نحل / 64.

6. احزاب / 21.

7. نهج البلاغه، خطبه 160.

8. وسائل الشيعه، ج 6، ص 508.

9. همان، ص 511 و صحيح مسلم، كتاب جمعه، ص 43.

10. سفينه البحار، ج 1، ص 63.

11. مسند احمد، ج 2، ص 158.

12. بحار، ج 72، ص 219.

13. نهج البلاغه خ 210/ اصول كافي، ص 621/ صحيح بخاري، ج 1، ص 38 / مسند احمد، ج 1، ص 78ـ130.

14. وسائل الشيعه، ج 27، ص 94 / كنز العمال، ج 10، ص 224 ح: 29184.

15. وسائل الشيعه، ج 27، ص 94 / كنز العمال، ج 10، ص 224.

16. عوالي اللالي، ج 1، ص 95.

17. كنز العمال، ج 10.

18. بحار الانوار، ج 4، ص 127ـ 200.

19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 416 / بحارالانوار، ج 12، ص 74.

20. الامام الصادق، ابي زهره، ص 23.

21. الاصول من الكافي، ج1، ص 403.

22. مواقف الشيعه، احمدي ميانجي، ص 155.

23. اصول من الكافي، ج 1.

24. المصدر، ص 320.

25. رساله الوشنوي في حديث ثقلين التي اصدرتها دارالتقريب بين المذاهب بمصر.

26. تحف العقول، ص 211.

27. نهج البلاغه، خ 145.

28. ثواب الاعمال و عقابها، ج 3، ص 587.

منبع:

كوثر، شماره ( 49 ).
 

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سيره نبوى و گسترش سريع اسلام

الحمد لله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين و الصلاة و السلام على عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته , سيدنا و نبينا و مولانا ابى القاسم محمد ( ص ) و آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :
فبما رحمة من الله لنت لهم , و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم , و استغفر لهم , و شاورهم فى الامر , فاذا عزمت فتوكل على الله ( 1 ) .
مسئله گسترش سريع اسلام يكى از مسائل مهم تاريخى جهان است كه درباره علل آن بحث و گفتگو مى شود . البته مسيحيت و تا اندازه اى دين بودا هم از اديانى هستند كه در جهان گسترش يافته اند , مخصوصا مسيحيت كه مهد و سرزمينش بيت المقدس است ولى در غرب جهان بيش از شرق جهان گسترش يافته است . همچنانكه مى دانيم اكثريت مردم اروپا و آمريكا مسيحى هستند گواينكه مسيحى بودن آنها اخيرا بيشتر جنبه اسلامى دارد نه رسمى و واقعى , ولى بالاخره منطقه آنها منطقه مسيحيت شمرده مى شود . دين بودا هم دينى است كه ظهورش در هند بوده است . بودا در هند ظهور كرد ولى گسترش دين او بيشتر در خارج هند مثلا در ژاپن و چين است و البته در خود هند هم پيروانى دارد . دين يهود دينى است قومى و نژادى , محدود , و از يك قوم و نژاد خارج نشده است . دين زردشت هم تقريبا دينى است محلى كه در داخل ايران ظهور كرد و حتى نتوانست همه مردم ايران را اقناع بكند , و به هر حال پا از ايران بيرون نگذاشت و اگر امروز مى بينيم زردشتيهايى در هند هستند كه به نام پارسيان هند معروفند , آنها هندى نيستند بلكه زردشتيهاى ايرانى هستند كه از ايران به هند مهاجرت كرده اند , و همينها كه از ايران به هند مهاجرت كرده اند نتوانسته اند يك هسته زنده اى را تشكيل بدهند و دين زردشت را در ميان ديگران گسترش بدهند .
اسلام از آن جهت كه از سرزمين خودش خارج شد و افقهاى ديگرى را گشود مانند مسيحيت است . اسلام در جزيرة العرب ظهور كرد و امروز ما مى بينيم كه در آسيا , آفريقا , اروپا , آمريكا و در ميان نژادهاى مختلف دنيا پيروانى دارد و حتى عدد مسلمين گواينكه مسيحيها كوشش مى كنند كمتر از آنچه كه هست نشان بدهند و اغلب كتابهاى ما آمارشان را از فرنگيها مى گرفتند ولى طبق تحقيقى كه در اين زمينه به عمل آمده شايد از عدد مسيحيان بيشتر باشد و كمتر نباشد . ولى در اسلام يك خصوصيتى هست از نظر گسترش كه در مسيحيت نيست و آن مسئله سرعت گسترش اسلام است . مسيحيت خيلى كند پيشروى كرده است ولى اسلام فوق العاده سريع پيشروى كرده است چه در سرزمين عربستان و چه در خارج عربستان , چه در آسيا , چه در آفريقا و چه در جاهاى ديگر . اين مسئله مطرح است كه چرا اسلام اين اندازه سريع پيشروى كرد ؟ حتى لامارتين شاعر معروف فرانسوى مى گويد : اگر سه چيز را در نظر بگيريم احدى به پايه پيغمبر اسلام نمى رسد . يكى فقدان وسائل مادى : مردى ظهور مى كند و دعوتى مى كند در حالى كه هيچ نيرو و قدرتى ندارد و حتى نزديكترين افرادش و خاندان خودش با او به دشمنى بر مى خيزند , تك ظهور مى كند , هيچ همكار و همدستى ندارد , از خودش شروع مى شود , همسرش به او ايمان مىآورد , طفلى كه در خانه هست و پسر عموى اوست على ( ع ) ايمان مىآورد , تدريجا افراد ديگر ايمان مىآورند آن هم در چه سختيها و مشقتها ! و ديگر , سرعت پيشرفت يا عامل زمان , و سوم بزرگى هدف . اگر اهميت هدف را با فقدان وسائل و با سرعتى كه با اين فقدان وسائل به آن هدف رسيده است در نظر بگيريم , پيغمبر اسلام به گفته لامارتين و درست مى گويد در دنيا شبيه و نظير ندارد . مسيحيت اگر در دنيا نفوذ و پيشرفتى پيدا كرد , بعد از چند صد سال كه از رفع مسيح گذشته بود تا اندازه اى در جهان جايى براى خود پيدا كرد . راجع به علل پيشرفت سريع اسلام , ما به تناسب بحث خودمان كه بحث در سيره نبوى است سخن مى گوييم . قرآن اين مطلب را توضيح داده است و تاريخ هم همين مطلب را به وضوح تأييد مى كند كه يكى از آن علل و عوامل ( سيره نبوى) و روش پيغمبر اكرم يعنى خلق و خوى و رفتار و طرز دعوت و تبليغ پيغمبر اكرم است . البته علل ديگرى هم در كار است . خود قرآن كه معجزه پيغمبر است , آن زيبائى قرآن , آن عمق قرآن , آن شورانگيزى قرآن , آن جاذبه قرآن , بدون شك عامل اول است . عامل اول براى نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن است و محتواى قرآن . ولى از قرآن كه صرف نظر بكنيم , شخصيت رسول اكرم , خلق و خوى رسول اكرم , سيره رسول اكرم , طرز رفتار رسول اكرم , نوع رهبرى و مديريت رسول اكرم عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است و حتى بعد از وفات پيغمبر اكرم هم تاريخ زندگى پيغمبر اكرم يعنى سيره او كه بعد در تاريخ نقل شده است - خود اين سيره تاريخى - عامل بزرگى بوده است براى پيشرفت اسلام . آيه اى كه در ابتداى سخنم تلاوت كردم مى فرمايد :
فبما رحمة من الله لنت لهم نرمش در مسائل شخصى و صلابت در مسائل اصولى
اينكه عرض مى كنيم پيغمبر ملايم بود و بايد يك رهبر ملايم باشد , مقصود اين است كه پيغمبر در مسائل فردى و شخصى نرم و ملايم بود نه در مسائل اصولى و كلى . در آنجا پيغمبر صد درصد صلابت داشت يعنى انعطاف ناپذير بود . يكوقت كسى رفتار بدى مى كرد راجع به شخص پيغمبر , مثلا اهانت مى كرد به شخص پيغمبر . اين , مسئله اى بود مربوط به شخص خودش , و يكوقت كسى قانون اسلام را نقض مى كرد , مثلا دزدى مى كرد . آيا اينكه مى گوئيم پيغمبر نرم بود مقصود چيست ؟ آيا يعنى اگر كسى شرب خمر مى كرد پيغمبر مى گفت مهم نيست , تازيانه به او نزنيد , مجازاتش نكنيد ؟ ! آن ديگر مربوط به شخص پيغمبر نبود , مربوط به قانون اسلام بود . آيا اگر كسى دزدى مى كرد باز پيغمبر مى گفت مهم نيست , لازم نيست مجازات بشود ؟ ابدا . پيغمبر در سلوك فردى و در امور شخصى نرم و ملايم بود ولى در تعهدها و مسؤوليتهاى اجتماعى نهايت درجه صلابت داشت . مثالى عرض مى كنم :
شخصى مىآيد در كوچه جلوى پيغمبر را مى گيرد , مدعى مى شود كه من از تو طلبكارم , طلب مرا الان بايد بدهى . پيغمبر مى گويد اولا تو از من طلبكار نيستى و بيخود دارى ادعا مى كنى , و ثانيا الان پول همراهم نيست , اجازه بده بروم . مى گويد يك قدم نمى گذارم آن طرف بروى . ( پيغمبر هم مى خواهد برود براى نماز شركت كند ) همين جا بايد پول من را بدهى و دين مرا بپردازى . هر چه پيغمبر با او نرمش نشان مى دهد او بيشتر خشونت مى ورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز مى شود و رداى پيغمبر را لوله مى كند , دور گردن ايشان مى پيچد و مى كشد كه اثر قرمزيش در گردن پيغمبر ظاهر مى شود . مسلمين مىآيند كه چرا پيغمبر دير كرد , مى بينند يك يهودى چنين ادعايى دارد . مى خواهند خشونت كنند , پيغمبر مى گويد كارى نداشته باشيد من خودم مى دانم با رفيقم چه بكنم . آنقدر نرمش نشان مى دهد كه يهودى همان جا مى گويد : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله و مى گويد تو با چنين قدرتى كه دارى اينهمه تحمل نشان مى دهى ؟ ! اين تحمل , تحمل يك فرد عادى نيست , پيغمبرانه است .
ظاهرا در فتح مكه است : زنى از اشراف قريش دزدى كرده است . به حكم قانون اسلام دست دزد بايد بريده شود . وقتى قضيه ثابت و مسلم شد و زن اقرار كرد كه دزدى كرده ام , مى بايست حكم درباره او اجرا مى شد . اينجا بود كه توصيه ها و وساطتها شروع شد . يكى گفت : يا رسول الله ! اگر مى شود از مجازات صرف نظر كنيد , اين زن دختر فلان شخص است كه مى دانيد چقدر محترم است , آبروى يك فاميل محترم از بين مى رود . پدرش آمد , برادرش آمد , ديگرى آمد كه آبروى يك فاميل محترم از بين مى رود . هر چه گفتند , فرمود : محال ممتنع است , آيا مى گوئيد من قانون اسلام را معطل كنم ؟ ! اگر همين زن يك زن بى كس مى بود و وابسته به يك فاميل اشرافى نمى بود همه شما مى گفتيد بله دزد است بايد مجازات بشود . آفتابه دزد مجازات بشود , يك فقير كه به علت فقرش مثلا دزدى كرده مجازات بشود , ولى اين زن به دليل اينكه وابسته به اشراف قريش است و به قول شما آبروى يك فاميل اشرافى از بين مى رود مجازات نشود ؟ ! قانون خدا تعطيل بردار نيست . ابدا شفاعتها و وساطتها را نپذيرفت .
پس پيغمبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمى داد در حالى كه در مسائل شخصى فوق العاده نرم و مهربان بود , و فوق العاده عفو داشت و با گذشت بود . پس اينها با يكديگر اشتباه نشود .
على عليه السلام در مسائل فردى و شخصى , در نهايت درجه نرم و مهربان و خوشروست , ولى در مسائل اصولى يك ذره انعطاف نمى پذيرد . دو نمونه را به عنوان دليل ذكر مى كنم . على مردى بود بشاش برخلاف مقدس مابهاى ما كه هميشه از مردم ديگر بهاى مقدسى مى خواهند , هميشه چهره هاى عبوس و اخمهاى درهم كشيده دارند و هيچ وقت حاضر نيستند يك تبسم به لبشان بايد , گويى لازمه قدس و تقوا عبوس بودن است . گفت :
صبا از من بگو يار عبوسا قمطريرا را
نمى چسبى به دل زحمت مده صمغ و كتيرا را
چرا بايد اينجور بود و حال آنكه :مشورت
و شاورهم فى الامر پرهيز از خشونت در دعوت و تبليغ
دعوت نبايد توأم با خشونت باشد , و به عبارت ديگر دعوت و تبليغ نمى تواند توأم با اكراه و اجبار باشد . مسئله اى است كه خيلى مى پرسند : آيا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است ؟ يعنى ايمان اسلام اساسش بر اجبار است ؟ اين , چيزى است كه كشيشهاى مسيحى در دنيا روى آن فوق العاده تبليغ كرده اند . اسم اسلام را گذاشته اند دين شمشير يعنى دينى كه منحصرا از شمشير استفاده مى كند . شك ندارد كه اسلام دين شمشير هم هست و اين كمالى است در اسلام نه نقص در اسلام , ولى آنها كه مى گويند ( اسلام دين شمشير) مى خواهند بگويند اسلام در دعوت خودش ابزارى كه به كار مى برد شمشير است , يعنى چنانكه قرآن مى گويد : مال خديجه و شمشير على ( ع )
اين را هم به شما عرض بكنم : گاهى خود ما مسلمانان حرفهايى مى زنيم كه نه با تاريخ منطبق است و نه با قرآن , با حرفهاى دشمنها منطبق است , يعنى حرفى را كه يك جنبه اش درست است به گونه اى تعبير مى كنيم كه اسلحه به دست دشمن مى دهيم , مثل اينكه برخى مى گويند : اسلام با دو چيز پيش رفت , با مال خديجه و شمشير على , يعنى با زر و زور . اگر دينى با زر و زور پيش برود , آن چه دينى مى تواند باشد ؟ ! آيا قرآن در يك جا دارد كه دين اسلام با زر و زور پيش رفت ؟ ! آيا على ( ع ) يك جا گفت كه دين اسلام با زر و زور پيش رفت ؟ ! شك ندارد كه مال خديجه به درد مسلمين خورد , اما آيا مال خديجه صرف دعوت اسلام شد ؟ يعنى خديجه پول زيادى داشت , پول خديجه را به كسى دادند و گفتند بيا مسلمان شو ؟ آيا يك جا انسان در تاريخ چنين چيزى پيدا مى كند ؟ يا نه , در شرائطى كه مسلمين و پيغمبر اكرم در نهايت درجه سختى و تحت فشار بودند جناب خديجه مال و ثروت خودش را در اختيار پيغمبر گذاشت ولى نه براى اينكه پيغمبر العياذ بالله به كسى رشوه بدهد , و تاريخ نيز هيچگاه چنين چيزى نشان نمى دهد . اين مال آنقدر هم زياد نبوده و اصلا در آن زمان , ثروت نمى توانسته اينقدر زياد باشد . ثروت خديجه كه زياد بود , نسبت به ثروتى كه در آن روز در آن مناطق بود زياد بود نه در حد ثروت مثلا يكى از ميلياردهاى تهران كه بگوئيم او مثل يكى از سرمايه دارهاى تهران بود . مكه شهر كوچكى بود , البته يك عده تاجر و بازرگان داشت , سرمايه دار هم داشت ولى سرمايه دارهاى مكه مثل سرمايه دارهاى نيشابور مثلا بودند نه مثل سرمايه دارهاى تهران يا اصفهان يا مشهد و از اين قبيل . پس اگر مال خديجه نبود فقر و تنگدستى شايد مسلمين را از پا در مىآورد . مال خديجه خدمت كرد اما نه خدمت رشوه دادن كه كسى را با پول مسلمان كرده باشد , بلكه خدمت به اين معنى كه مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خديجه توانستند سد رمقى بكنند .
شمشير على بدون شك به اسلام خدمت كرد و اگر شمشير على نبود سرنوشت اسلام سرنوشت ديگرى بود اما نه اينكه شمشير على رفت بالاى سر كسى ايستاد و گفت يا بايد مسلمان بشوى يا گردنت را مى زنم , بلكه در شرايطى كه شمشير دشمن آمده بود ريشه اسلام را بكند على بود كه در مقابل دشمن ايستاد . كافى است ما ( بدر) يا ( احد) و يا ( خندق) را در نظر بگيريم كه شمشير على در همين موارد به كار رفته است . در ( خندق) مسلمين توسط كفار قريش و قبائل همدست آنها احاطه مى شوند , ده هزار نفر مسلح مدينه را احاطه مى كنند , مسلمين در شرايط بسيار سخت اجتماعى و اقتصادى قرار مى گيرند و به حسب ظاهر ديگر راه اميدى براى آنها باقى نمانده است . كار به جايى مى رسد كه عمرو بن عبدود حتى آن خندقى را كه مسلمين به دور خود كشيده اند مى شكافد . البته اين خندق در تمام دور مدينه نبوده است چون دور مدينه آنقدر كوه است كه خيلى جاهايش احتياجى به خندق ندارد . يك خط موربى بوده است در شمال مدينه در همان بين راه احد كه مسلمين ميان دو كوه را كندند چون قريش هم از طرف شمال مدينه آمده بودند و چاره اى نداشتند جز اينكه از آنجا بيايند . مسلمين اين طرف خندق بودند و آنها آن طرف خندق . عمرو بن عبدود نقطه باريكترى را پيدا مى كند , اسب قويى دارد , خود او و چند نفر ديگر از آن خندق مى پرند و مىآيند به اين سو . آنگاه مىآيد در مقابل مسلمين مى ايستد و صداى ( هل من مبارز) ش را بلند مى كند . احدى از مسلمين جرأت نمى كند بيرون بيايد چون شك ندارد كه اگر بيايد با اين مرد مبارزه بكند كشته مى شود . على بيست و چند ساله از جا بلند مى شود : يا رسول الله به من اجازه بده . فرمود : على جان بنشين . پيغمبر مى خواست اتمام حجت با همه اصحاب كامل بشود . عمرو رفت و جولانى داد , اسبش را تاخت و آمد دوباره گفت : هل من مبارز ؟ يك نفر جواب نداد . قدرتش را نداشتند چون مرد فوق العاده اى بود . على از جا بلند شد : يا رسول الله ! من ! فرمود بنشين على جان . بار سوم يا چهارم عمرو رجزى خواند كه تا استخوان مسلمين را آتش زد و همه را ناراحت كرد . گفت :
و لقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز
و وقفت اذ جبن المشجع موقف القرن المناجز
ان السماحة و الشجا
عة فى الفتى خير الغرائز (7)
گفت ديگر خفه شدم از بس گفتم ( هل من مبارز) يك مرد اينجا وجود ندارد ؟ ! آهاى مسلمين ! شما كه ادعا مى كنيد كشته هاى شما به بهشت مى روند و كشته هاى ما به جهنم , يك نفر پيدا بشود بيايد يا بكشد و بفرستد به جهنم و يا كشته بشود و برود به بهشت . على از جا حركت كرد . عمر براى اينكه عذر مسلمين را بخواهد گفت : يا رسول الله اگر كسى بلند نمى شود حق دارد . اين مردى است كه با هزار نفر برابر است , هر كه با او روبرو بشود كشته مى شود . كار به جايى مى رسد كه پيغمبر مى فرمايد :دفاع از توحيد
اسلام دين شمشير است اما شمشيرش هميشه آماده دفاع است يا از جان مسلمين يا از مال مسلمين يا از سرزمين مسلمين و يا از توحيد اگر به خطر افتاده باشد كه علامه طباطبائى سلمه الله تعالى اين مطلب (دفاع از توحيد) را در تفسير الميزان چه در آيات قتال در سوره بقره و چه در آيه آزادى عقيده
من مكرر اين مطلب را گفته ام : آنهايى كه وارد بتخانه ها مى شوند به بهانه آزادى عقيده و يك كلمه حرف نمى زنند در واقع احترام به اسارت مى گزارند . ملكه انگلستان رفت هندوستان , به خاطر احترام به عقايد هندوها اگر خود هندوها از در بتخانه كفشها را مى كندند او از سر كوچه كفشها را به احترام بتها كند كه بگويند عجب مردمى هستند ! چقدر براى عقايد مردم احترام قائلند ! آخر آن عقيده را كه فكر به انسان نمى دهد . آن عقيده انعقاد است , تقليد است , تلقين است يعنى زنجيرى است كه وهم به دست و پاى بشر بسته است . بشر را در اينجور عقايد آزاد گذاشتن يعنى زنجيرهاى اوهامى را كه خود بشر به دست و پاى خودش بسته است به همان حال باقى گذاشتن . ولى اين , احترام به اسارت است نه احترام به آزادى . احترام به آزادى اين است كه با اين عقايد كه فكر نيست بلكه عقيده است يعنى صرفا انعقاد است مبارزه شود . عقيده ممكن است ناشى از تفكر باشد و ممكن است ناشى از تقليد يا وهم يا تلقين و يا هزاران چيز ديگر باشد . عقايدى كه ناشى از عقل و فكر نيست , صرفا انعقاد روحى است يعنى بستگى و زنجير روحى است . اسلام هرگز اجازه نمى دهد يك زنجير به دست و پاى كسى باشد ولو آن زنجير را خودش با دست مبارك خودش بسته باشد . پس مسئله آزادى عقيده به معنى اعم يك مطلب است , مسئله آزادى فكر و آزادى ايمان به معنى اينكه هر كسى بايد ايمان خودش را از روى تحقيق و فكر به دست بياورد مطلب ديگر . قرآن مى جنگد براى اينكه موانع آزاديهاى اجتماعى و فكرى را از بين ببرد . مى پرسند چرا مسلمين به فلان مملكت هجوم بردند ؟ حتى در زمان خلفا ( من كار ندارم كه كارشان فى حد ذاته صحيح بوده يا صحيح نبوده است ) مسلمين كه هجوم بردند نرفتند به مردم بگويند بايد مسلمان بشويد . حكومتهاى ^
253 ^
جبارى دست و پاى مردم را به زنجير بسته بودند , مسلمين با حكومتها جنگيدند ملتها را آزاد كردند . اين دو را با همديگر اشتباه مى كنند . مسلمين اگر با ايران يا روم جنگيدند , با دولتهاى جبار مى جنگيدند كه ملتهايى را آزاد كردند و به همين دليل ملتها با شوق و شعف مسلمين را پذيرفتند . چرا تاريخ مى گويد وقتى كه سپاه مسلمين وارد مى شد مردم با دسته هاى گل به استقبالشان مى رفتند ؟ چون آنها را فرشته نجات مى دانستند . اينها را برخى با يكديگر اشتباه مى كنند كه ( عجب ! مسلمين به ايران حمله كردند . لابد وقتى به ايران حمله كردند به سراغ مردم رفتند و به آنها گفتند حتما بايد اسلام اختيار بكنيد) . آنها به مردم كار نداشتند , با دولتهاى جبار كار داشتند . دولتها را خرد كردند , بعد مردمى را كه همينقدر شائبه توحيد در آنها بود در ايمانشان آزاد گذاشتند كه اگر مسلمان بشويد عينا مثل ما هستيد و اگر مسلمان نشويد در شرايط ديگرى با شما قرارداد مى بنديم كه آن شرايط را شرايط ذمه مى گويند و شرايط ذمه مسلمين فوق العاده سهل و آسان و ساده بوده است .
پس اصل رفق , نرمى , ملايمت و پرهيز از خشونت و اكراه و اجبار راجع به خود ايمان ( نه راجع به موانع اجتماعى و فكرى ايمان كه آن حساب ديگرى دارد ) جزء اصول دعوت اسلامى است :
لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى على ( ع ) و رحلت زهرا ( س )
شب آخر است و مخصوصا بايد ذكر مصيبت بشود و طبق معمول و خصوصا با تناسب ايام بايد ذكر مصيبت حضرت زهرا سلام الله عليها بشود .
مصيبت زهرا بر على فوق العاده سخت و دشوار است . حضرت زهرا حالشان نا مساعد بود و در بستر بودند . على عليه السلام بالاى سر زهرا نشسته بود . زهرا شروع كرد به سخن گفتن . متواضعانه جمله هايى فرمود كه على عليه السلام از اين تواضع فوق العاده زهرا رقت كرد و گريست . مضمون تعبير حضرت اين است : على جان ! دوران زندگى ما دارد به پايان مى رسد , من دارم از دنيا مى روم , من در خانه تو هميشه كوشش كرده ام چنين و چنان باشم , امر تو را هميشه اطاعت بكنم , من هرگز امر تو را مخالفت نكردم , و تعبيراتى از اين قبيل . آنچنان على را متأثر كرد كه فورا زهرا را در آغوش گرفت , سر زهرا را به سينه چسبانيد و گريست : دختر پيغمبر ! تو والاتر از اين سخنان هستى , تو والاتر از اين هستى كه اساسا اين سخنان از سوى تو صحيح باشد كه گفته بشود , يعنى چرا اينقدر تواضع مى كنى ؟ ! من از اين تواضع زياد تو ناراحت مى شوم . محبت فوق العاده اى ميان على و زهرا حكمفرماست كه قابل توصيف نيست , و لهذا مى توانيم بفهميم كه تنهايى على بعد از زهرا با على چه مى كند . فقط چند جمله اى را كه خود مولاى متقيان على عليه السلام روى قبر زهرا فرمود كه جزء كلمات ايشان در نهج البلاغه است عرض مى كنم .
زهرا وصيت كرده بود : ( على جان ! خودت مرا غسل بده و تجهيز و دفن كن . شب مرا دفن كن , نمى خواهم كسانى كه به من ظلم كرده اند در تشييع جنازه من شركت كنند) . تاريخ كارش هميشه لوث است . افرادى جنايتى را مرتكب مى شوند و بعد خودشان در قيافه يك دلسوز ظاهر مى شوند براى اينكه تاريخ را لوث بكنند , عين كارى كه مأمون كرد : امام رضا را شهيد مى كند , بعد خودش بيش از همه مشت به سرش مى زند و فرياد مى كند و مرثيه سرايى مى نمايد , و لهذا تاريخ را در ابهام باقى گذاشته كه عده اى نمى توانند باور كنند كه مأمون بوده است كه امام رضا را شهيد كرده است . اين لوث تاريخ است . زهرا براى اينكه تاريخ لوث نشود فرمود مرا شب دفن كن . لااقل اين علامت استفهام در تاريخ بماند : پيغمبر يك دختر كه بيشتر نداشت , چرا بايد اين يك دختر شبانه دفن بشود و چرا بايد قبرش مجهول بماند ؟ ! اين بزرگترين سياستى است كه زهراى مرضيه اعمال كرد كه اين در را به روى تاريخ باز بگذارد كه بعد از هزار سال هم كه شده بيايند و بگويند :
ولاى الامور تدفن ليلا
بضعة المصطفى و يعفى ثراها
تاريخ بگويد : سبحان الله ! چرا دختر پيغمبر را در شب دفن بكنند ؟ ! مگر تشييع جنازه يك امر مستحبى نيست آن هم مستحب مؤكد , و آن هم تشييع جنازه دختر پيغمبر ؟ ! چرا بايد افرادى معدود به او نماز بخوانند ؟ ! و چرا اصلا محل قبرش مجهول بماند و كسى نداند زهرا را در كجا دفن كرده اند ؟ !
على زهرا را دفن كرد . زهرا همچنين وصيت كرده بود : على جان ! بعد كه مرا به خاك سپردى و قبر مرا پوشانيدى , لحظه اى روى قبر من بايست و دور نشو كه اين , لحظه اى است كه من به تو نياز دارم . على در آن شب تاريك تمام وصاياى زهرا را مو به مو اجرا مى كند . حالا بر على چه مى گذرد من نمى توانم توصيف بكنم : زهراى خود را با دست خود دفن كند و با دست خود قبر او را بپوشاند , ولى اينقدر مى دانم كه تاريخ مى گويد :
فلما نفض يده من تراب القبر هاج به الحزن

--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
1. سوره آل عمران , آيه 159 .
2. نهج البلاغه , حكمت 333 .
3. نهج البلاغه , خطبه 3 : شقشقيه .
4 . مانند نيل .
5 . نهج البلاغه , خطبه . 215 عقيل ! داغديدگان به عزايت بنشينند ! آيا از آهنى كه يك انسان از روى بازى و شوخى داغ نموده فرياد مى كنى , و مرا به سوى آتشى مى كشى كه خداوند جبار از روى خشم خود آنرا برافروخته است ؟ ! .
6 . سوره نحل , آيه 125 .
7 . بحار الانوار , ج 20 , ص 203 .
8 . بحار الانوار , ج 20 , ص 215 .
9و10 . سوره انبياء , آيات 60 و 62 تا 64 .
11 . بيت الاحزان , ص 155 .
12 . نهج البلاغه فيض الاسلام , خطبه 193 .

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سيره رسول خدا، در كلام خدا

براي اغلب مسلمانان، آگاهي از زندگي پيامبراكرم(ص) جذاب است و چه بسيار كتابها و رسالات كه طي تاريخ اسلام جهت رفع اين نياز مسلمانان نگاشته شده. منتهي پيوسته نيز اين ابهام براي خوانندگان منابع مورد اشاره وجود داشته كه آنچه در تواريخ آمده تا چه حد مقرون به صحت است؟
در پاسخ به اين پرسش، آيتالله شيخ محمدرضا بحريني، ضمن اشاره به برخي اشتباهات يا سهلانگاريهايي كه مورخان مرتكب شدهاند، قرآن كريم و مراجعه به آراء و گفتههاي اهل بيت را بهترين مرجع براي شناخت سيره پيامبراكرم(ص) دانسته و در اين مقاله كه نخستين قسمتش در اين شماره و ادامهاش در شماره آينده به استحضار خواهد رسيد، كوشيده تا راهنماي علاقهمندان براي اطلاع صحيح از سيره رسول اكرم(ص) باشد.

توجه به بينش و منش و روش و اخلاق و رفتار و زيست نبي اكرم(ص) از جهات مختلف لازم است و در خصوص علل ايجاب معرفت به سيرة نبي اكرم(ص) به امور سه گانه ذيل ميتوان اشاره كرد:
1- معرفت و شناخت آن حضرت: ركن دوم ايمان، معرفت به مقام رفيع آن جناب و پذيرش قلبي و اعتقادي به آن و اقرار و اعتراف به زبان نسبت به اين امر است. زيرا براي شناخت آراء و افكار و آمال و ايده هر شخصيت، راهي جز توجه به گفتار و كردار و رفتار و اخلاق او نيست.
2- از منظر تبعيت: پيروي و تبعيت از آن حضرت و تأسي به آن جناب و الگو قرار دادن او در قرآن كريم از شرائط رستگاري و سعادت در دنيا و آخرت است و استعداد و قابليت بهرهوري از عنايات و لطف و رحمت حق تعالي در ابديت، در گرو پيروي از آن نبي امّي است و اين صريح قرآن است كه ميفرمايد: «و رحمتي وسعت كل شيء فساكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوة و الذين هم باياتنا يؤمنون الّذين يتبعون الرسول النبي الامّيّ... (سورة اعراف، آيه 156 و 157)».
اين رحمت گسترده الهيه در اين عالم كه همة موجودات را فرا گرفته و همة انسانها نيز چه صالح و چه فاسد، چه نيك و چه بد، چه ابرار و اخيار و يا اشرار و فجار از آن بهره دارند، فرداي قيامت و در ابديت وقف عام نيست، بلكه ويژه پرهيزكاران و متقين است، آنها كه از خطا و لغزشها خودداري ميكنند و به بينوايان احسان كه، با پرداخت زكات، حقوق مالي الهي را پاس ميدارند و به آيات خدا ايمان ميآورند، همانان كه از نبي امّي پيروي و تبعيت ميكنند...
البتّه دائرة پيروي از نبياكرم(ص) بسي وسيعتر است از دائرة اطاعت از او، و آيه كريمه صلاحيت و شايستگي بهرهگيري از رحمت الهيه در ابديت را موكول به تقوي و اداء زكات و ايمان به آيات و تبعيت و پيروي از شخصيت پيغمبر اسلام(ص) فرموده است.
بنابراين، خروج از پيروي نبي اكرم(ص) برابر است با خروج از دائرة قابليّت و استعداد براي پذيرش رحمت الهيه در آخرت، و نتيجه اينكه هر كس از تبعيّت رسولالله جدا شود، محروم از رحمت ابدي ميشود و نصيب هر مسلمان از رحمت رحيميه و رحمانيه حق، به ميزان اهتمامش نسبت به پيروي و تبعيت از رسول اكرم(ص) است.
3- اسوه و نمونه قرار دادن: افعال و اخلاق پيامبر مكرّم(ص) مانند شجاعت و ثبات و استقامت آن حضرت در ميدانهاي كارزار با دشمنان، و شكيبايي و پايدارياش در شدائد و مشكلات، و رأفت و رحمت و عطوفت و صفا و وفايش بر اهل ايمان براي قاطبه پيروان او الگو و اسوه است و خداوند در آية مباركة 21 از سورة احزاب ميفرمايد: «لقد كان لكم في رسولالله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكرالله كثيراً».
واژة اسوة در زبان فارسي آن نمونه و الگويي است كه بايد به آن تأسي جست و مانند آن عمل كرد، و اين آية مباركه همان معني و مقصود آيه 157 سوره مباركه اعراف را بيان و تأكيد ميكند، زيرا ميفرمايد آنها كه اميدوار به خدا و روز قيامتاند، يعني اميد به پاداش و نعمتهاي ابدي حق دارند و خواستار رحمت الهي در سراي آخرت هستند، بايد از پيامبر اكرم(ص) پيروي و به آن حضرت تأسّي كنند.
اين دو فرمان پيروي از رسولالله بدون هيچ قيد و شرط و تأسي به نبي اكرم بطور گسترده و مطلق و بي قيد و شرط، به مثابه آيه مباركه «اطيعواالله و اطيعوا الرسول...» و فرمان اطاعت مطلق از پيامبر، بر عصمت رسولاكرم(ص) از هرگونه سهو و خطا و لغزش و گناه دلالت دارد.
آيه مباركه احزاب مطلبي كه افزون بر آيه شريفه اعراف دارد، جمله «و ذكرالله كثيراً» است كه همراه رجا و رحمت حق، اهل ايمان را توجّه ميدهد كه خداي را فراوان ياد كنند، زيرا هر كس خداي را فراوان ياد كند و توجه قلبي او به حق تعالي باشد، ملازم طاعت پيامبر شده و مقيّد به تأسّي و پيروي از او ميشود.
در اينجا بيان تفاوت مفهوم «پيروي و تبعيت و تأسي» با «طاعت» قابل توجّه است. طاعت عبارتست از انقياد در برابر دستوراتي كه حضرت صادر ميفرمايد و امر و نهي او در هر زمان و در هر حال، و به بيان ديگر تسليم شدن در برابر فرمان آن گرامي، امّا تأسي يعني در تمامي اعمال و اخلاق در پي آن حضرت رفتن، مگر عملي كه اختصاص به آن جناب داشته باشد، زيرا خداوند متعال او را برگزيده و منزلت عظماي نبوت خاتميه را به او داده و پرچم هدايت جهانيان را تا فرجام جهان بر كف با كفايت جنابش نهاده و او را امين اسرار و رازهاي خويش ساخته و به او دانش افزون افاضه فرموده و شرف شفاعتش نيز عنايت كرده و علاوه بر اينها، ولايت كليّه و مطلقه الهيّه در همه عوالم را نيز به او ارزاني داشته و بدين ترتيب آن جناب به تكاليف خاصي افزون از وظائف همه مكلّف است كه چون خاص آن حضرت ميباشد، از دائره وجوب تأسي و پيروي بيرون است.
با توجه به اين سه اصل، يعني وجوب معرفت نبي(ص)، و لزوم پيروي و تبعيت از او و ضرورت تأسي به افعال و اخلاق آن گرامي، توجه به سيره آن راهبر آسماني لازم است.
اما اين كه از چه طريق ميتوانيم سيره و روش آن حضرت را به يقين و يا اطمينان بيابيم و راه علم و اطمينان به سيره آن حضرت كدام است، خود موضوعي است كه نيازمند دقت و ژرف نگري است. آيا نوشتههاي سيره نويسان يا اخبار و روايات تاريخي همه قابل اعتماد و استناد است؟ و يا بايد از رهگذر تأمّل در آيات مباركات قرآن به ابعاد و جوانب مختلف سيره آن گرامي راه يافت؟ لذا، توجه به اموري چند لازم است، اموري كه موجب پيدايش آثار و اخبار خلاف واقع در نوشتههاي سيره نويسان شده است :
نخست اينكه از آغاز تشكيل نظام اجتماعي اسلام در مدينة النبي، گروهي از مخالفان و معاندان تظاهر به اسلام كردند، تا بتوانند از پشت به نبي اكرم(ص) خنجر بزنند و در متن و بطن جامعه اسلامي به سود دشمنان اسلام گام بردارند !
قرآن كريم اين گروه را منافق ناميد و در طول ده سال زيست نوراني رسول اكرم(ص) در مدينه طيّبه، آنان همواره كار شكني ميكردند و به شهادت آيات مباركات قرآني (از سوره مباركه بقره كه نخستين سوره نازل شده در مدينه است تا سوره مباركه مائده كه آخرين سوره مدني است) پيوسته جامعه اسلامي عرصه تاخت و تاز اين قشر تبهكار بوده است. انصاف ايجاب ميكند كه بگوييم از آغاز حكومت اسلام تا به امروز هيچ عصر و برههاي را سراغ نداريم كه در آن، مجتمع اسلامي از مغرضين و منافقين و آلودگان داخلي پاك بوده باشد، و مسلمين در طول اين دوران طولاني، هماره مواجه با دشمنان داخلي بودهاند و از اين رو، روايات نگارش يافته در كتب سيره نميتواند به كلي خالي و عاري از بافتهها و ساختههاي اين گروه باشد.
موضوع دوم به نويسندگان و مورخين بيگانه و شرق شناسان و اسلام شناساني باز ميگردد كه همواره به سمپاشي و تخريب افكار اهل ايمان و ترور شخصيت عظيم نبي اكرم(ص) و خاندان و اهلبيت آن گرامي و نيكان از صحابه آن حضرت چون ابوذرها و عمارها اهتمام ورزيده و قلم را در اين مسير شوم به چرخش آوردهاند.
موضوع سوم حوادث و وقايعي است كه بعد از رحلت رسولالله(ص) پديد آمد و موجب شد ملت اسلام از صراط مستوي و مستقيم الهي جدا شود و دولتمرداني ظاهر شدند كه متعهد به پيروي و تأسّي از پيامبر نبودند، به شهادت تخلّف آنان از پيوستن به لشكر اسامه و جلوگيري و منعشان نسبت به رسول اكرم(ص) از نگارش وصيّتي كه مسلمين را از ضلالت و گمراهي مصونيت ميبخشيد، و نپذيرفتن خلافت خليفه منصوب از جانب نبي(ص) و اقدامشان به عزل پيشوايي كه خدا و پيامبر(ص) او را برگزيده و منصوب كرده بودند و نصب آن كسي كه خدا و پيامبر(ص)، حتي وي را از مأموريت تلاوت آيات سوره برائت بر مشركين مكه نيز عزل فرموده بودند و سرانجام پيروي از كسي كه نبايد پيروي ميشد !
امّا عامل چهارم كه نظر اهميّت در عرض عوامل فوق قرار دارد، اجتهاد دولتمردان مسلمين بود در ظرف بيست و پنج سال نخست بعد از رحلت رسولخدا(ص) در برابر نصّ قرآن و حديث و استناد به آراء خودشان و به اصطلاح اعتمادشان به مصلحت، آن هم به تشخيص شخص حاكم و خليفه بدون مشورت با دانايان از اهل ايمان ! ... به شهادت منع سهم «مؤلفة قلوبهم» از زكات، با اينكه صريح قرآن كريم است، و منع «ذوي القرباي پيامبر» از خمس كه آن نيز صريح بيان الهي است، چنان كه آية 41 سورة مباركه انفال بر آن تصريح كرده و فرموده است: «و اعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي...»
همچنين به گواهي تاريخ، اين دولتمردان پارهاي از حدود الهي را بر اساس رأي شخصي تعطيل كردند! ابوبكر از اجراي حد زنا بر خالد بن وليد در داستان تجاوز او به همسر مالك بن نويره خودداري كرد و مصلحت در آن ديد كه «شمشير حاكميّت»اش را غلاف كند، و عمر بن خطّاب از شهادت شهود مبني بر زناي مغيره جلوگيري كرد، زيرا مصلحت نديد مغيره را از گروه مهرههاي قدرت بردارد. همچنين وي گفتن «حيّ علي خير العمل» را در اذان و اقامه منع كرد و مصلحت چنان ديد به جاي آن در نماز صبحگاه بگويند: «الصلاة خير من النوم!».
اين جدايي دولتمردان از تعهد به طاعت پيامبر(ص) و دخالت دادن آراء خود در دين، جوي پديد آورد تا ديگر صحابه نيز به خود اجازه دهند و در دين به فكر و رأي خويش سخن بگويند، يا درباره شخص نبي اكرم(ص) با تكيه بر انديشه و افكار خود و تجزيه و تحليلهاي ذهني رايزني كنند.
از سوي ديگر، ساختن و پرداختن شخصيتهاي كاذب براي برخي از صحابه، آن هم بر پايه مصلحت و رأي دولتمردان ايجاب كرد برخي از سخنان مجعولِ صحابة غير متعهد به موجب حسن ظنّ به آنها مقبول عوام افتد و از آنها بپذيرند و براي ديگران نيز نقل كنند. به ويژه آنكه حاكميّت وقت مايل بود مردم را سرگرم كرده، متوجه به خود سازد. اين قرباني كردن حقيقت در مسلخ مصلحت را بايد نخستين سنگ انحراف در بناي دين ناميد. بدين ترتيب با توجه به اموري كه گفته شد، مشخّص ميشود نگارش سيره خاتم الانبيا(ص) كاري خطير و حقاً نيازمند تحقيق و تتبع و ژرفنگري در اخبار و متون تاريخي است و تعمق و تأمل در آنها و جدا ساختن صحيح از سقيم و درست از نادرست، تنها از دانشوران بزرگ ساخته است.
ناگفته نماند كه درباره زندگي رسول اكرم(ص) نگارندگان بسياري قلم به دست گرفته و سيره آن حضرت را رقم زدهاند، اما آنچه فراهم آمده از آنچه شايسته شخصيت عظيم آن بزرگوار است، هنوز بسيار فاصله دارد، و درست است اگر گفته شود آثار بر جاي مانده هنوز اندكي از پرتو خيره كنندة آن خورشيد نوراني را ترسيم نكرده است.
در اينجا با قدرداني از فرهيختگان و پژوهشگران و نويسندگاني كه بر پايه علاقه و ارادت به آن حضرت، به ابعاد زندگي آن سرور كائنات توجه كرده و اسناد گرانبهايي براي ما به يادگار نهادهاند، و با كمال سپاس از ايشان، بايد گفت كه در اين فضاي نوراني هر چه پرنده افكار و عقول بيشتر پر بكشد و محققان بكوشند و كتابها بنگارند و بر ذخائر موجود بيافزايند، شايسته و ارزنده است زيرا عظمت شخصيت حضرت ختمي مرتبت(ص) فزونتر از عظمت آسمانها و زمين است، و گرچه احاطه به همة ابعاد شخصيتي آن مصطفاي خدا ميسّر و ممكن نيست، اما هر محققي ميتواند اندكي از ابرهاي فاصل بين او و چشم خردمندان را بكاهد و نتيجتاً از نور وجود او بيشتر بهره بگيرد. اي كاش گروهي از حوزويان غايت و هدف تلاش عالمانه خويش را تحقيق در زندگي رسول اكرم(ص) و تاريخ او و رسيدن به حقايق زيست او قرار دهند و همانگونه كه در فقه درخشندگي فقها كاملاً محسوس است، در عرصه شناخت روايات تاريخي مربوط به زندگي نبيّ مكرّم و ائمّه هدي(ع) نيز اين درخشندگي حاصل آيد، زيرا بدون ترديد كتابهاي تاريخي همه نيازمند نقد و بررسي است و نويسندگان اين كتابها هيچ يك صحّت و درستي تمامي وقايعي را كه از اين منبع و آن مأخذ نقل شده تضمين نكرده، بلكه به تحقيق بيشتر و عميقتر در پيرامون نقليات اعتراف دارند. مثلاً علي بن برهان الدين حلبي در سر آغاز كتاب معروفش «السيرة الحلبيّه» به نقل از دانشمند معروف زينالدين عراقي ميگويد: «وَليَعلَم الطالبُ أنّ السِيَرات تجمع ما صحَّ و ما قد أُنكِرَ».
«پژوهشگر بايد بداند كه كتابهاي سيره آثار صحيح و ناصواب هر دو را جمع كردهاند، اما قبول و رد آن بستگي به اجتهاد دارد كه راه آن باز است».
ما به روشني ميبينيم نسبت به يك حادثه تاريخي، يك مورّخ روايات گوناگوني را نقل ميكند و براي هر روايت نيز اسناد خاص خود ميآورد، تا خواننده محقق به اسناد نگريسته، تحقيق كند و صحيح را از ناصحيح باز شناسد. كتب تاريخي قدماي از مورخين اسلامي عمدتاً مجموعههايي است از گفتههاي تاريخي ديگران كه نويسنده منحصراً آن را نقل ميكند نه آنكه آنچه نقل كرده ضرورتاً صحيح باشد! طبري ابوجعفر (متوفاي 310 قمري) مورخ معروف در مقدمة كتاب تاريخ خود ميگويد: «فما يكن في كتابي من خبرٍ ذكرناه عن بعض الماضين فما يستنكره قارئه او يستشنعه سامعه من اجل انه لم يعرف له وجهاً من الصحة ولا معني في الحقيقة فليعلم انه لم يُؤت في ذلك من قبلنا و انما أتي في بعض ناقليه الينا». 1
«پس هر مطلبي كه ما از گذشتگان نقل كردهايم، اگر براي خواننده امري ناشدني و يا براي شنونده مطلبي ناشايسته و شنيع جلوه كند، بايد بداند كه ما گوينده آن نبودهايم، بلكه آن سخنان از جانب برخي ناقلان به ما رسيده و ما نيز نقل كردهايم».
ميبينيم كه طبري رسماً مسؤليت صحّت همه نوشته هايش را رد ميكند. نيز احمد بن ابي يعقوب مشهور به يعقوبي از نويسندگان دوره بني عباس (متوفاي 275 قمري) و صاحب تاريخ يعقوبي در اثر خود آورده كه او نيز به رسم ديگران آنچه را مورخين ديگر گفتهاند ذكر كرده، و هرگز درستي تمام گفته هايش را ضمانت نميكند و تصريح دارد كه پارهاي از اخبار وارده با برخي ديگر سازگاري ندارد. وي ميگويد: «قد ذهبنا الي جمع المقالات و الروايات لانا قد وجدناهم قد اختلفوا في احاديثهم و اخبارهم و في السنين و الاعمال».
«ما كوشيدهايم تا سخنان و روايات گوناگون را در كتاب خويش گردآوريم زيرا راويان گذشته را در بيان احاديث و اخبار و رفتار و نيز سال وقوع حوادث بسيار مختلف يافتيم».
اينامر بيانگر آن است كه بعضي از روات حداقل از حافظه درستي نيز برخوردار نبوده و گاه سال و ماه و روز يك واقعه، مانند ولادت يك شخصيت را مختلف نقل كردهاند. حال آنكه سال و ماه و روز يك حادثه امري است غير قابل تكرار. بدين جهت است كه صاحب تاريخ يعقوبي ميگويد: «زاد بعضهم و نقص بعض فاردنا ان نجمع ما انتهي الينا مما جاء به كل امرٍ منهم.»2
بنابراين هيچ يك از مورخين صحت تمامي آنچه را نقل ميكنند تضمين نكرده و نميكنند. با توجّه به واقعيتهاي ياد شده، اين پرسش مطرح ميشود كه بهترين و مطمئنترين راه در مسير آشنايي به سيره رسول اكرم(ص) چيست؟
به نظر ميرسد در اين خصوص بهرهگيري از سه عامل ميتواند اميدبخش و اطمينانزا باشد:
اول قرآن كريم كه هر امري در معارف و اصول و فروع اسلام مورد نياز بوده در آن آمده است. عمرو بن قيس ميگويد: از حضرت باقر(ع) شنيدم كه ميفرمود: «ان الله تبارك و تعالي لم يدع شيئاً يحتاج اليه الامّة الاّ انزله في كتابه و بيّنه لرسوله(ص) .3
«خداوند سبحان هيچ امري از اموري كه امت نيازمند به آن بودهاند، وانگذارده و به نيازهاي امت عنايت داشته و در قرآن خويش آورده و براي رسول اكرم(ص) آن را بيان فرموده است.»
بويژه قرآن كريم آيات بسياري در بارة سيره و روش و حوادثي كه رسول اكرم(ص) با آن مواجه شده در خود دارد و اين آيات نه فقط از آغاز رسالت خاتم پيامبران و دعوت خلق به خروج از ذلت پرستش غير خدا به عزت بندگي حق سخنها دارد، بلكه در توصيف اخلاق عظيم آن حضرت و علو همّت و صداقت و امانت و عطوفت و رحمت و رأفت و كرم و ايثار نبي اكرم و حتي حوادثي كه ارتباطي به شأن او داشته نظير حادثه فيل و ابرهه و نيز وقايع دوران نوجواني او و فقدان پدر و مادر و يتيمي آن جناب و حتي اشاره به ايمان پدران آن گرامي، گفتنيهاي ارزندهاي را براي خواننده خويش بيان ميكند.
بدين ترتيب هرگاه آيات مباركات قرآن درباره آن جناب را به شيوه آيات الاحكام مورد تحقيق و بررسي قرار دهيم و معرفت به آن را فقه اكبر بدانيم و در فهم دقيق اين آيات به امامان راستين و نوري و هدايتگر از اهل بيت آن گرامي مراجعه كنيم، به يقين به سيره و روش و منش آن حضرت به گونهاي كه بايد شناخت، نائل خواهيم شد.
دومين عاملي كه در شناخت سيره رسول اكرم(ص) شايسته اتّكا و اقبال است، مراجعه مستقيم به اهل البيت آن بزرگوار(ع) و توجه و تأمّل نسبت به سخنان آن گراميان در وصف سيره نبوي است، و به راستي براي معرفي راه و رسم نبي اكرم(ص) چه كسي شايستهتر است از شخصيت اول آل محمد (ص) و شخص دوم عالَم اسلام اميرالمؤمنين(ع)، همان وارث علوم الهيِ رسول و رازدار رازهاي الهي و جانشين به حق او؟ و البتّه فرزندان معصوم آن گرامي نيز كه وارثان دانش اويند، از چنين شايستگي به تمام برخوردارند.
سرانجام بايد از تاريخ و آنچه از سيره حضرت به طور قطع از متون تاريخي بدست ميآيد اشاره كرد، زيرا به واسطه فزوني روايات و اتفاقشان بر بسياري از امور مربوط به زندگي آن حضرت، ابعاد مختلف حيات آن جناب مستنداً روشن ميشود.
بدين ترتيب با اتكاء به سه عامل ياد شده، محقّق در نگارش سيره آن حضرت از نص روايات ضعيف و بيسند و يا گاه معيوب السند و ناصحيح بينياز ميشود.
اين وظيفه امروز ماست كه با ارج نهادن به زحمات مورخين گذشته، بدون تحقيق در پي آنها نرفته، نقليّات آنان را تكرار نكنيم و بنا را بر اين بگذاريم كه سيره و روش نبي(ص) شايسته دقت و فهم و درك و برتر از آنست كه هر ناقل مجهول الهويه و آلودهاي سخني راجع به پيامبر و زندگيش بگويد و ما نيز بدون بررسي آن را نقل كنيم، كه در اين صورت به جاي ياري پيامبر به ياري دشمنان اسلام و مهاجمين به مسلمين و به اعانت مستشرقين مغرض شتافتهايم! ... پرواضح است انجام اين پژوهش و بررسي اسناد احاديث و روايات و نيز توجه به درستي و نادرستي متون آنها، وظيفه تخصصي بلكه رسالت خطير دانشمندان اسلامي است و نه بيگانگان، و روشن است كه آنچه از قرآن و روايات مورد اطمينان مستفاد شود، قابل اعتماد و استناد خواهد بود، و چنانچه مطلبي خلاف آن در متون تواريخ يافت شود، بايد از آن اعراض كرد، زيرا قرآن ميزان براي تشخيص حق از باطل: «الله الذي انزل الكتاب با الحق و الميزان».4
و بيان قرآن صدق است و خلاف قرآن كذب: «و تمت كلمة ربك صدقاً و عدلا لا مبدل لكلماته».5
بنابراين، هرگاه پژوهشگري بخواهد سيره نبي اسلام (ص) را بشناسد، نميتواند منحصراً به كتابهاي تاريخي مراجعه كند، زيرا فحول مورخين نيز نوشتههايشان مخلوط است و هر آنچه با غير خود آميخته شود، معيوب ميشود، از اين رو، ناظر به تاريخ بايد از توانايي شناخت معايب آن نيز بهرهمند باشد، در غير اين صورت، بايد از قضاوت غير محققانه بر اساس نوشته مورخ بپرهيزد، زيرا مورخين خود نيز اين واقعيت را ميپذيرند كه همه آنچه در نقل آن كوشش كردهاند، قابل اعتنا و اعتماد نيست. ابن خلدون در مقدمه تاريخش در اين خصوص ميگويد: «ان فحول المورخين قد استوعبوا اخبار الايام و جمعوها و سطروها في صفحات الدفاتر و اودعوها و خلطها المتطفّلون بدسائس من الباطل و همّوا فيها او ابتدعوا و زخارف من الروايات المضعفة لفقوها و وضعوها و اقتفي تلك الاثار الكثير ممن بعد هم و اتبعوها و ادوّها الينا كما سمعوها و لم يلاحظوا اسباب الوقايع و الاحوال و لم يراعوها و لا رفضوا ترهات الاحاديث و لا دفعوها... و الحق لا يقاوم سلطانه و الباطل يقذف بشهاب النظر شيطانه.»
«مورخين برجسته اخبار را جمع كرده، در كتابها نگاشته، به آيندگان سپردند، ولي ريزهخواران خوان تاريخ آنها را به نيرنگهاي باطل در آميخته، در كار آنها بدعتها نهاده، سخنان باطل و بياساس را با آثار صحيح تلفيق كردند و علاوه بر آن كساني كه از پس آنها آمدند، از بافتههاي آنان پيروي كردند و همانگونه كه از آنها شنيده بودند به ما رساندند. بدون آنكه در اسباب و علل وقايع بيانديشند...».6
البته اين نگارنده نيز، در اين مقاله، بناي اجتهاد در تاريخ نبي اكرم(ص) را ندارد وانجام اين مهم بر مورخين فرهيخته و دانا و توانا لازم است و هرگاه در اين نوشتار از يعقوبي جملهاي و از طبري سخني و از ابن خلدون كلامي آورده شد، صرفاً براي اثبات اين مدعا بود كه تمامي آنچه در متون تاريخ آمده، ارزنده نيست و با واقع مطابقت ندارد...».
ادامه دارد
پاورقيها:
1- تاريخ طبري ج 1، ص 8 .

2- تاريخ يعقوبي ج 2 ،ص 5.

3- تفسير صافي نقل از كافي .

4- سوره 42/آيه 17.

5- سوره 6/ آيه 115

6- مقدمه ابن خلدون ص4.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

قرآن مهم‌ترين منبع سيره سياسی و اجتماعی پيامبر اعظم(ص)

قرآن اولين منبع شناخت زندگانی رسول خدا (ص) است كه تقريبآ تمام سوره‌های آن به تلويح يا تصريح درباره پيامبر(ص) و مسائل مرتبط با جامعه آن دوره، اطلاعاتی را در بر دارد. ارزش اين اطلاعات بدان جهت است كه متن قرآن به طور مسلم تنها متن اصيل و تحريف‌نشده‌ای است كه از عصر رسول خدا به ما رسيده است.

بخشی از اطلاعات قرآنی، مربوط به قبل از بعثت و دوره جاهلی است و بخش ديگر مربوط به پس از بعثت تا رحلت رسول خدا (ص) است.

اسباب نزول

يك دسته از آيات پس از بعثت، درباره وقايعی است كه مقارن نزول آيات رخ داده و در پی آن آيات الهی نازل شده است كه اين حوادث را اسباب نزول مي‌نامند
شأن نزول

دسته ديگر وقايعی است كه قبلاً رخ داده و بعدها آياتی به مناسبت، درباره آن نازل مي‌شود كه آن‌ها را شأن نزول مي‌خوانند.

آگاهی از ترتيب نزول در فهم ادوار تاريخی سيره، بسيار راه‌گشاست و حل معضلات بسياری، در سيره نبوی، منوط به دانستن زمان نزول آيات است. اما به دست آوردن چينن تربيتی از خود قرآن، يا قرائت خارج از قرآن بسيار مشكل است و تلاش‌های انجام يافته دراين زمينه، هنوز جای چندانی باز نكرده كه بتوان به آنها استناد و اعتماد كرد.
پنجاه رخداد زمان‌مند در آيات قرآن به تصريح يا تلويح ياد شده است

مجموعاً پنجاه رخداد زمان‌مند در آيات قرآن به تصريح يا تلويح ياد شده است كه مهم‌ترين آنها به ترتيب وقوع عبارتند از: بعثت، دعوت علنی، هجرت به حبشه، شكست روم، هجرت به مكه، تغيير قبله، غزوه بدر، غزوه احد، غزوه بني‌نظير، خندق، بني‌قريضه، صلح حديبيه، فتح مكه، حنين، تبوك، برائت از مشركان، حجه‌الوداع. قرآن در اين موارد ضمن اشاره به حادثه، توجه و بر بيان مواضع مومنان، تذكر خطاها، تبيين اشتباهات و حركات و اقداماتی كه ريشه دردنيا‌خواهی داشته، تأكيد فراوانی كرده است چنان‌كه در مورد ساير گروه‌ها مانند منافقين و يهوديان نيز اهتمام قرآن، بيش از بيان حادثه به بررسی رفتارها بوده است.

اگر چه قرآن حوادث زندگانی پيامبر (ص) را به تفصيل و با ذكر تاريخ، گزارش نكرده و قصد بيان واقعه را به تفصيل نداشته، اما كلياتی از آنها را آورده و در صدد نتيجه‌گيری مطلوب خود است چنان كه در غزوه بدر، اراده الهی در احقاق حق را بيان مي‌كند.
هدف كلی قرآن و خطی كه پي‌گيری مي‌شود، موعظه و عبرت است

هدف كلی قرآن و خطی كه پي‌گيری مي‌شود، موعظه و عبرت است؛ به گونه‌ای كه اشارات قرآن به مسائل تاريخی، هم‌چون جنگ ايران و روم، داستان‌های انبياء، جنگ‌های پيامبر (ص) و برخی از حوادث سيره، به هيچ وجه مقصود اصلی نبوده، بلكه هدف مورد نظر خود كه همان عبرت و انذار بوده را دنبال مي‌كرده است.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

نگاهي به راهبردهاي ارزشي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله

مقدمه
عنوان «راهبردهاي ارزشي و اجتماعي‏» به بررسي نقش و تاثير پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در به كارگيري عامل «وحدت اسلامي‏» به عنوان يكي از ابزارها در جامعه اسلامي آن زمان مي‏پردازد.

در يك تقسيم‏بندي كلي نقش پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در پايه‏گذاري وحدت امت اسلامي شامل سه مطلب بنيادين مي‏شود: نخست تلاش در وضعيت جامعه عربي آن زمان و به كارگيري عوامل «سياسي‏» جهت زمينه‏سازي‏هاي لازم; سپس برنامه‏ريزي‏هاي «فرهنگي‏» در مسير ترسيم دورنماي امت واحده براي مسلمانان و ايجاد فضاي رشد فكري و ارتقاي فهم مردم نسبت‏به مسؤوليت‏هاي خود; و در نهايت، به كار بستن راه‏حل‏هايي كه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله از آنها به عنوان ابزار تحقق وحدت بهره مي‏گرفت.

اين چنين راهبردهايي را مي‏توان تحت عنوان «دعوت ارزشي پيامبرصلي الله عليه وآله برشمرد كه پاره‏اي از آنها شامل «راهبردهاي ارزشي ملي و مذهبي‏»، «راهبردهاي ارزشي قومي و ميهني‏» و نيز «راهبردهاي ارزشي اجتماعي و فردي‏» خواهند بود. و اينك به هر بخش اشاره‏اي گذرا خواهيم كرد.

راهبردهاي ملي و مذهبي
الف) ايجاد وحدت ملي و همبستگي ايماني

ورود پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به مدينه همراه با عقد قراردادهايي بين گروههاي گوناگون بود. اين پيمان‏ها را مي‏توان يكي از بارزترين شواهد به كارگيري رهيافت وحدت اسلامي در جامعه آن زمان شمرد.

پيمان‏نامه عمومي مدينه: يكي از مهمترين اين پيمانها، اولين قراردادي بود كه بين پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله و طوايف و قبايل موجود يثرب بسته شد و بعضي آن را «نخستين قانون اساسي مكتوب جهان‏» دانسته‏اند. اين تدبير بهترين مقوله براي به وجود آوردن وحدت ملي و همبستگي ديني بود چرا كه وحدت ميان قبايل درگير، حقوق اجتماعي يهوديان و نيز مهاجران مسلمانان را تصمين مي‏كرد و از سوي ديگر، اين پيمانها مقدمات تشكيل يك وحدت سياسي و حكومتي را فراهم مي‏آورد.

به عنوان نمومه در مفاد قرارداد بين مسلمين بروشني قيد شده بود كه مسلمين امت واحده‏اي، جداي از مردم ديگر هستند: (انهم امة واحدة من دون الناس)، و ارتباطي بين مسلمانان و كافران نيست و دوري بين مسلم و مسلم نبايد باشد. اگر چه روح حاكم بر اين پيمانها همانا به كارگيري ابزار وحدت اسلامي در جهت راهبرد ارزشي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در جامعه اسلامي است و از همين‏رو تمام زموارد آن مصداق اين امر قرار دارند، ولي به بعضي از آن موارد اشاره مي‏كنيم: (1)

- مسلمين در برابر ظلم و تجاوز و توطئه و فساد با هم متحد خواهند بود.

- هيچ مؤمني بدون اشاره ساير مؤمنان در جهاد في سبيل‏الله صلح نمي‏كند و صلح جز براي همگان اجرا نخواهد شد.

- تمامي گروهها (كه به جنگ مشغول‏اند) به ترتيب وارد جنگ خواهند شد و جنگيدن به يك گروه (دومرتبه پشت‏سرهم) تحميل نخواهد شد.

- «ذمة الله‏» نسبت‏به همه افراد يكسان است.

- اگر اختلافي بين مسلمين بروز كرد، مرجع حل آن خدا و رسول خواهند بود.

- مسلمين، فرد مقروض و مديوني را كه دين او سنگين است رها نخواهند ساخت، بلكه اور ا كمك مي‏كنند.

و در قسمت ديگري از اين عهدنامه تاريخي كه طرف خطاب آن يهوديان مدينه بودند، اموري پيشداوري شد كه توجه به مفاد آن حاكي از انگيزه تحقق وحدت ملي توسط پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله است:

- مسلمانان و يهوديان امت واحده‏اند و مانند يك ملت در مدينه زندگي خواهند كرد و هر يك دين خود را دارند.

- به يهوديان هم‏پيمان، همراهي و كمك خواهد شد و متقابلا وقتي مسلمين آنها را به مصالحه مي‏خوانند، يهوديان بايد بپذيرند.

- مسلمين و يهود هر دو بايد بر ضد كساني كه با اين قرارداد به مخاصمه برمي‏خيزند، مبارزه كنند.

- هر دو بايد با ياري يكديگر در برابر مهاجمان به يثرب بجنگند.

- هيچ كافري از ناحيه دو طرف اجير نشود مگر اين كه به مصلحت هر دو گروه باشد.

به هر حال، بايد چنين نتيجه گرفت كه كوشش براي ايجاد حساسيت مشترك ديني و ملي يكي از شاخص‏ترين راه‏حل‏هاي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در جهت تحقق وحدت اسلامي شمرده مي‏شود.

تثبيت وحدت ايماني: پيامبرصلي الله عليه وآله بعدها نيز در مسير تثبيت همبستگي ايماني مسلمين مكررا بر اين موضوع تاكيد فرمود. در بخشي از سخنان حضرت پس از فتح مكه و در مسجدالحرام چنين نقل كرده‏اند كه فرمود: «المسلم اخ المسلم والمسلمون هم يد واحد علي من سواهم تتكافوا دمائهم يسعي بذنبهم ادناهم‏». (2)

ايجاد چنين حس مشترك ديني و پيوستگي مذهبي واحد بين مؤمنان در كلام زيبايي منسوب به حضرت كاملا مشهور است كه: «المؤمنون كنفس واحدة‏».

همچون آن يك نور خورشيد سما صد شود نسبت‏به صحن خانه‏ها ليك يك باشد همه انوارشان چون كه برگيري تو ديوار از ميان چون نماند خانه‏ها را قاعده مؤمنان مانند نفس واحده

و البته رمز اين پرتو نوراني نيز در روح انساني و الهي مؤمنان خواهد بود كه:

جان حيواني ندارد اتحاد تو مجو اين اتحاد از روح باد جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهاي شيران خداست

(مولوي)

ب) پيوند روح اخوت و برادري

پيدايش تعلق اجتماعي: در نخستين سال ورود پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به مدينه يكي از مهمترين ابتكارها و راهبردهاي مهم حضرت در به كارگيري عامل وحدت ديني واقع مي‏شود; يعني پيوند (عقد) مواخات بين كليه مسلمانان اعم از مرد و زن:

دو قبيله كاوس و خزرج نام داشت يك ز ديگر جان خون آشام داشت كينهاي كهنه‏شان از مصطفي محو شد در نور اسلام و صفا اولا اخوان شدند آن دشمنان همچو اعداد عنب در بوستان وز دم المؤمنون اخوه، به پند درشكستند و تن واحد شدند غوره‏اي كو سنگ بست و خام ماند در ازل حق كافر اصليش خواند ني اخي ني نفس واحد باشد او در شقاوت نحس ملحد باشد او آفرين بر عشق كل اوستاد صد هزاران ذره را داد اتحاد

(مولوي)

رسول خداصلي الله عليه وآله در يك مجلس عمومي مي‏فرمايد: «تآخوا في الله اخوين اخوين‏». (3)

اين پيمان برادري همگاني تنها براساس نفي انگيزه‏هاي قومي و قبيله‏اي و بر محور حق و همكاري اجتماعي شكل گرفت چه اين كه: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم واتقوا الله لعلكم ترحمون‏». (حجرات /10)

پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله بين هر مهاجر و يكي از مردم مدينه عقد برادري بست و در يك انگاره تاريخي، حضرت علي را در دنيا و آخرت برادر خود خواند كه: «انه مني و انا منه‏».

به هر ترتيب، اين تصميم داهيانه، كارآمدترين ابزار تحقق الفت فراگير در جامعه آن زمان بود كه نشان از همه كوشش پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله براي پيدايش يك تعلق اجتماعي بالنده بر محور ايمان به خدا داشت.

محبت الهي پايه تشكيل جامعه آرماني: جامعه مطلوب پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله، نظامي است كه تمامي اعضاي آن بر محور ديانت توحيدي، پيوند برادري با يكديگر دارند و مكلف هستند آن را استوار نگه دارند تا خداوند عزيز حكيم نيز زمينه‏هاي الفت و وحدت دلها را (به قدرت خود) پايدار سازد و بدين‏سان پايه‏هاي تفاهم اجتماعي جامعه اسلامي محكم گردد: «وان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله هو الذي ايدك بنصره وبالمؤمنين × والف بين قلوبهم لو انفقت ما في الارض جميعا ما الفت‏بين قلوبهم و لكن الله الف بينهم انه عزيز حكيم.» (انفال /62 و63)

براساس مفاد آيات الهي اولا بدون تحقق الفت اجتماعي نمي‏توان سخن از جامعه كرد; ثانيا تحقق اين امر تنها به ست‏خداست، ثالثا مؤمنان نيز قادرند شرايط و زمينه‏هاي وحدت اجتماعي را فراهم آورند. (4)

كلام راستين خداوند پيرامون مساله برادري قبايل يثربي نيز بس گوياست; «واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا واذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا... «(آل عمران /103)

جامعه آرماني پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله كه در آن روح اخوت و برادري موج مي‏زند، جامعه‏اي است كه در شدت بر كفر و رحمت‏به ايمان، حول يك محور، وحدت مي‏يابند، يعني: «محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم‏». (فتح /29)

جامعه‏اي كه مانند پيكره‏اي واحد است و تمام افراد آن در ارتباطي وحدت‏بخش با يكديگر پايدار مي‏مانند و روح عشق و ايمان مذهبي در تار و پود آن جريان دارد: «مثل المؤمنين في توادهم وتراحمهم وتعاطفهم كمثل جسد واحد اذا اشتكي منه عضو تداعي له سائر الاعضاء بالسهر والحمي‏». (5)

بهره‏وري از ظرفيت‏هاي اجتماعي: در نتيجه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با طرح پيمان برادري انصار و مهاجران، از ظرفيت‏خاص چارچوب اجتماعي جامعه عربي (كه حمايت از هم‏پيمانان خود بوده) در جهت اهداف تحقق امت واحده بهره برد و اين موفقيت‏بارز پيامبرصلي الله عليه وآله نه تنها باعث تعجب افرادي چون ابوسفيان شد، كه حتي آثار و پيامدهاي اين مساوات اسلامي تا مقدم داشتن اموال و دارايي‏ها نسبت‏به يكديگر پيش رفت. مورخان نقل مي‏كنند كه در جريان برادري مهاجر و انصار، پيماني بسته شد كه شامل مشاركت در ميراث هم بود و در همين راستا رويداد تقسيم غنايم جنگي «بني‏النضير» از بهترين نمونه‏هاست.

به هر حال، سراسر وقايع تاريخ اسلام گوياي شواهدي است كه نقش پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله را در جلوگيري از افتراق صفوف مسلمين و متقابلا بهره‏بري ابزار وحدت اسلامي نشان مي‏دهد و اين دستور آشكار قرآن بود كه: «ولاتكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا...» (آل‏عمران /105)تلاش پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در ايجاد وحدت به اوج كوشش‏هاي ممكن، مي‏رسد و چون آرمان وحدت را يكي از رسالت‏هاي الهي بعثت‏خود مي‏داند; و رنج تفرق مؤمنان بر او گران مي‏آيد و سخت مهربان و هواخواه آنان است، پس در اين راه تمام توان خود را به كار مي‏برد كه: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم‏». (توبه/128) و شايد به همين دليل است كه خود مي‏فرمايد: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت.» (6)

راهكار سازگاري و همدلي: موضوع «اصلاح ذات البين‏» و سفارشها و موضعگيري‏هاي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله پيرامون آن نيز، در رديف راهكارهاي ايجاد برادري قرار مي‏گيرد:

«... وفي الخبر عن ابي‏ايوب قال: قال رسول‏الله‏صلي الله عليه وآله: يا ابا ايوب الا ادلك علي صدقة يحبها الله و رسوله قال: بلي. فقال رسول‏الله: تصلح بين الناس اذا تفاسدوا... و في راويه تسعي في صلاح ذات البين اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذا تباغضوا». (7)

و نيز نقل شده كه درباره آيه اخوت از پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله پرسش كردند، فرمود: مزد آن كس كه در برقراري آشتي ميان مردمان بكوشد; برابر مزد كسي است كه در راه خدا پيكار كند. (8)

بدين‏ترتيب يكي از اين شيوه‏ها را در تصميمي كه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله مبني بر «اصلاح ذات البين‏» در مورد تقسيم غنايم جنگ بدر مي‏گيرد، مشاهده مي‏كنيم. قطعا فقدان قانون خاص تقسيم غنايم و نيز عدم آمادگي تربيتي و اخلاقي كامل مسلمانان آن دوره، عواملي بود تا در وحدت پوياي جامعه اسلامي ايجاد خلل كند. از اين‏رو، پيامبرصلي الله عليه وآله مامور به اصلاح امور و حفظ يكپارچگي ملت مي‏شود و مؤمنان نيز موظف به رعايت همدلي و تبعيت از رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله كه: «فاتقوا الله واصلحوا ذات بينكم واطيعوالله ورسوله ان كنتم مؤمنين‏». (انفال /1)

پيامبرصلي الله عليه وآله به گونه‏اي اختلاف‏زدايي مي‏كند كه شقاقي (هر چند ناچيز) در پيكره وحدت ديني مسلمين سر برنياورد; چنان كه مورخان نقل كرده‏اند، پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله حتي براي گروهي هم كه در جنگ حاضر نبودند سهمي از غنيمت قرار مي‏داد. (9)

جالب توجه است كه پيش از آغاز جنگ بدر، پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با وجود اعلام حمايت عده‏اي از مهاجران، در انتظار اعلام رضايت انصار مبني بر آمادگي جهاد نبرد با دشمن است; چون محتواي قرارداد انصار با پيامبرصلي الله عليه وآله درباره دفاع از حضرت در داخل شهر مدينه بود و نه همراهي در جنگ‏هاي خارج، لذا پيش از حركت‏به دنبال راي و نظر انصار بود و پس از اطمينان از ياري آنان آماده كارزار مي‏گردد.

اين امر در واقع نشان از اهتمام پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به رعايت‏سنت‏هاي اجتماعي و ملاحظه شرايط خاص سياسي زمان دارد. (10)

تفوق به جاي تفرق: رويداد ديگري كه در جريان جنگ احد شاهديم دستوري است كه قرآن به پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏دهد مبني بر عدم ملامت پاره اي مسلمانان به سبب فرار از جنگ و در برابر، بخشودن آنها و سعي در اميدوار ساختن و همكاري به گونه‏اي كه جذب جامعه اسلامي شوند و در مسير اصلاح و تربيت روحي قرار گيرند: «فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم في الامر...» (آل‏عمران /159)

قطعا يكي از ريشه‏هاي اصلي چنين تصميم پسنديده‏اي، همخواني با وحدت و يكپارچگي سياسي امت اسلام بوده است تا از اين طريق پيشاپيش زمينه افتراق بين گروههاي مسلمان (به علت طرد افرادي از مبارزين كه در جريان جنگ دچار خطا و تخلف شدند) و ساير اقشار جامعه، محو شود.

در همين جنگ است كه به نقل تاريخ; جوان مسلمان ايراني پس از وارد آوردن ضربه‏اي بر افراد سپاه دشمن مي‏گويد: «خذها و انا الغلام الفارسي‏» (اين ضربت را تحويل بگير كه منم يك جوان ايراني) اما پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله او را خطاب و عتاب نمود كه چرا نمي‏گويي منم يك جوان انصاري؟! و منظور آن است كه به اين وسيله هم، آهنگ برانگيخته شدن تعصبات قومي ديگر را خاموش، و وحدت صفوف اسلام را حفظ كند و هم، ملاك افتخار و ارزش را از محور قوم و نژاد و مليت‏به دين و مكتب و ارزشهاي توحيدي بازگرداند.

بدين‏سان حضرت از هر عاملي براي نگهداري تفوق اجتماعي و جلوگيري از تفرق استفاده مي‏كرد و حتي در جريان تخريب مسجد ضرار!

حفظ وفاق ملي: سياست پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله درباره ويران كردن مسجد ضرار دقيقا به قصد ايجاد يك مانع مؤثر براي جلوگيري از ظهور شكاف سياسي در جامعه اسلامي بود تا پياپي، وفاق ملي آسيب نبيند.

يك مثال ديگر اندر كژروي شايد ار از نقل قرآن بشنوي اين چنين كژ بازيي مي‏باختند مسجدي جز مسجد او ساختند فرش و سقف و قبه‏اش آراسته ليك تفرق جماعت‏خواسته قصدشان تفريق اصحاب رسول فضل حق را كي شناسد هر فضول

بر اين اساس، پيامبر بزرگوار اسلام‏صلي الله عليه وآله حتي در آخرين سفارشهاي خود به امت اسلامي نيز چنين مي‏گويد: «ايها الناس، ان دماءكم و اموالكم عليكم حرام الي ان تلقوا ربكم، كحرمة يومكم هذا، و كحرمة شهركم هذا...» و نيز در آخر خطبه دارد كه: «... ايها الناس اسمعوا قولي و اعقلوه، اعلموا ان كل مسلم اخ للمسلم و ان المسلمين اخوة.» (11)


2 - راهبردهاي قومي و ميهني
الف) نفي نژادپرستي و قوميت‏گرايي

يكي ديگر از راه‏حل‏هايي كه پيامبر مكرم اسلام‏صلي الله عليه وآله در مسير بنيانگذاري وحدت امت اسلامي به كار مي‏گرفت، نفي نژادپرستي، قوميت‏گرايي و تبعيض‏هاي ناروا و ناپسند بود.

شكستن ارزشهاي جاهلي: مبارزه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با برده‏داري آن زمان كه همراه افزايش تدريجي قدرت سياسي و اجتماعي حضرت با قاطعيت روزافزوني نيز توام بود، بهترين شاهد است. اين جنبش، بخشي از حركت‏هاي عدالت‏خواهي پيامبرصلي الله عليه وآله در برابر ظلم آشكار آن دوره به شمار مي‏آيد چرا كه حضرت به دنبال تاسيس جامعه فلاح‏پسند ديني و پايه‏گذاري حزب رستگاران است كه: «الا ان حزب الله هم المفلحون‏» (مجادله /22) و نيك، از قرآن آموخته كه فلاح و سعادت با ظلم و شقاوت قابل جمع نيست: «.. انه لايفلح الظالمون‏». (انعام /35)

يكي از تلاشهاي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در دوره ابتدايي حضور ده ساله مكه مكرمه، گسستن مباني نظام ارزشي حاكم بر جامعه جاهلي آن زمان بود. در بافت پيوندهاي عشيره‏اي; بردگان و كنيزكان بدون اذن صاحبان خود، حق هيچ‏گونه تصميم‏گيري مستقل و يا اظهار مشاركت اجتماعي خاص نداشتند. اجازه بردها در پذيرش يا عدم پذيرش معتقدات ديني خويش نيز به دست‏خود آنان نبوده است.

دعوت فرهنگي پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به توحيد، و نيز دعوت ارزشي حضرت به ايجاد تعلق ديني و حب اجتماعي توحيدي، سبب شد تا زمينه شكستن چنين تبعيض‏هاي ظالمانه‏اي فراهم گردد، معيارهاي جاهلي روابط نسبي از بين‏رفته و در نهايت افراد، بدون وابستگي قومي و قوم‏گرايي به دين جديد بگرايند چرا كه: «لاعصبية في الاسلام‏».

حاصل توفيق پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در به كارگيري اين راه، مسلمان شدن افرادي از عشيره‏ها و قبايل متعدد مشركين و تمرد آنان از قوانين نظام قبيله‏اي و سپس، پيوستن به صفوف مؤمنان بود. اين روش، علاوه بر تاثيرگذاري «ارزشي و اجتماعي‏» يعني ايجاد ياس و وحشت در دل مشركان و ويران شدن اصول ارزش حاكم، زمينه‏اي براي زايش نظام اجتماعي جديد پديد آورد.

ارزش مساوات توحيدي: بعدها پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله در قالب فرمان، ارشاد يا نصيحت، مسلمانها را رهنمون به آزادسازي بردگان مي‏سازد و خود نيز چنين مي‏كند و اين فرمان «خداي‏» بود كه ايمان به خود و آخرت و پيامبران را با بخشش مال در جهت آزادي انسانهاي ديگر همسنگ مي‏داند: «.. ولكن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملئكة والكتاب والنبيين واتي المال علي حبه ذوي القربي و... وفي الرقاب و...» (بقره /177)

حضرت، افرادي مانند «زيد بن حارثه‏» را فرمانده سپاه اسلام، «بلال حبشي‏» را مؤذن ويژه قرار مي‏دهد و از «سلمان فارسي‏» ايراني تجليل مي‏كند و به او مقام و منزلت والا مي‏بخشد تا به اين ترتيب هم با تبعيض‏هاي موجود به مبارزه برخيزد: «من اعتق مؤمنا اعتقه الله العزيز الجبار...«و هم بتدريج ارزش تقوا را ملاك منصب‏ها و منزلت‏هاي اجتماعي، معرفي نمايد كه: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم...» (حجرات /13)

پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله آشكارا اعلام مي‏كرد آن غلام حبشي و اين سيد قريشي (هر دو) در نزد من يكسان هستند و بدين‏سان آن حضرت را منادي به حق مساوات توحيدي دانسته‏اند. چه اين كه: «كلكم لآدم و آدم من تراب ليس لعربي علي عجمي فضل الا بالتقوي‏». (12)

به هر حال رعايت تساوي و عدالت توسط پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله كه دقيقا در برابر ظلم و تبعيض‏هاي رايج قرار داشت، از مؤثرترين راهكارهاي ايجاد وحدت اسلامي در جامعه آسيب‏ديده آن روزگار بود.

در متون تاريخي و روايي مي‏خوانيم كه حضرت تفاوتي بين برده و غيربرده نمي‏گذاشت و خود نيز در اجراي احكام، طعم شيرين حق مساوات و عدالت را به ديگران مي‏چشانيد; كه حتي در جمع مسلمانان، جايگاه پيامبر خداصلي الله عليه وآله ناپيدا بود و هر زماني در مجلس مي‏نشست افراد ناشناس بسادگي نمي‏توانستند حضور رسول‏الله‏صلي الله عليه وآله را نزد مردم بيابند. اوج درخشش اين مساوات‏طلبي حتي در چشمان مبارك رسول رحمت نيز نمايان بود كه: «كان رسول‏الله يقسم لحظاته بين اصحابه، ينظر الي ذا وينظر الي ذا بالسوية‏». (13)

البته شكي نيست كه همه اين آداب الهي در جلب حمايت توده مردم بسيار مؤثر بوده است. حضرت در يك تمثيل گويا مي‏فرمايد: «ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط لا فضل للعربي علي العجمي ولا للاحمر علي الاسود الا بالتقوي.» (14)

اين سيره با درايتي خاص و تدبيري موشكافانه در دوران حكومت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله نيز دنبال مي‏شود تا همواره نقش خود را به عنوان يكي از ابزارهاي ارزشي وحدت‏ساز ايفا كند. پيامبرصلي الله عليه وآله درصدد است تا همه پايه‏هاي نابرابري‏هاي جاهلي را از ميان بردارد و بازگشت‏به عهد جاهليت و پسند احكام غيرالهي را ناممكن سازد كه: «افحكم الجاهلية يبغون...» (مائده/50)

رسول الله‏صلي الله عليه وآله خود، آغازگر اين حركت‏بزرگ اجتماعي - ارزشي است و از هر رخدادي در جهت القا و تثبيت روح مساوات و عدالت انساني در جامعه نوپاي آن زمان بهره مي‏برد. در جايي به زيبايي تمام مي‏فرمايد: «ان الله يكره من عبده ان يراه مميزا بين اصحابه‏». (15)

بدين‏ترتيب مي‏توان نتيجه گرفت: نفي قوميت‏گرايي و هر نوع تعصب ناپسند جاهلي، هميشه مدنظر پيامبر گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله بوده است و هشدارهاي حضرت نيز به كساني كه حسب و نسب را ملاك افتخارات و ارزشها مي‏دانستند، در تاريخ اسلام ثبت‏شده است:

«سلمان فارسي در مسجد پيامبرصلي الله عليه وآله نشسته بود. عده‏اي از بزرگان اصحاب نيز حاضر بودند و سخن از اصل و نسب به ميان آمد هر كسي درباره اصل و نسب خود چيزي مي‏گفت تا اين كه از سلمان سؤال كردند... او گفت: انا سلمان بن عبدالله، كنت ضالا فهداني الله عزوجل بمحمد، كنت عائلا فاغناني الله بمحمد وكنت مملوكا فاعتقني الله بمحمد. سپس پيامبرصلي الله عليه وآله وارد شدند و سلمان گزارش جريان را به حضرت رساند. رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله به آن جماعت كه همه از قريش بودند فرمود: يا معشر قريش ان حسب الرجل دينه و مروئته خلقه و اصله عقله. (16)

همچنين در روايت ديگري، افتخار و فخرفروشي بر محور تعصبات قومي را از آتش جهنم مي‏شمارد: «ليدعن رجال فخرهم باقوام انما هم فحم من فحم جهنم...» (17)

در همين رديف بايد بر زندگي بسيار ساده پيامبر عزيزصلي الله عليه وآله اشاره كرد كه به نقل اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام حتي اجازه نصب پرده‏اي با نقش و نگار معمولي را بر در خانه خود نمي‏دهد. اين امر، بهترين شاهد و عالي‏ترين زمينه براي جذب انسانهاي محروميت كشيده آن زمان و عامل تحقق وحدت ديني بود. به نقل صحابه آن حضرت: «كان رسول‏الله‏صلي الله عليه وآله خفيف المؤونة‏».

زيباترين تعبير پيرامون نقش ارزشي پيامبران همان است كه در نهج‏البلاغه مي‏خوانيم: «مع قناعة تملا القلوب والعيون غني و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اذي‏». (18)

حمايت از محرومين: در جهت نفي تعصبات قومي، خطمشي حمايت از محرومين و بيچارگان نيز قرار دارد. اين گروه كه عمدتا بردگاني از مردان و زنان‏اند طبق قوانين حاكم، زير پوشش حمايتي هيچ قوم و قبيله‏اي نبودند و لذا از كليه حقوق اجتماعي و سياسي محروم مي‏شدند و به دليل ساخت‏سياسي خاص دوران جاهلي و نيز ناتواني‏هاي گوناگون اين افراد، امكان پي‏ريزي جامعه‏اي مستقل را هم نداشتند.

در چنين شرايطي، مخالفت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با تبعيض‏ها و قوم‏گرايي‏ها و از سوي ديگر، حمايت از محرومان، سبب جذب اين گروه به اسلام و پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏شد و بدين‏ترتيب گروه كثيري بر محور رسول خداصلي الله عليه وآله وحدت اجتماعي و سياسي پديد مي‏آوردند. در واقع، محتواي فكري دعوت حضرت در اعلام اصالت تقوا و كرامت انساني و نيز مقتضاي عملكرد او، نقش يك ابزار پويا براي ايجاد وحدت اسلامي نوين را ايفا كرد.

اين اعلام حمايت و جانبداري كه بتدريج دامنه پوشش آن نيز گسترده مي‏شد، توانست نيروهاي خسته و گريزان، ستم‏ديده و درگير ترديدهاي فكري را به مركزي واحد هدايت كند و پايه‏هاي وحدت ديني را استوار سازد.

ب) نقش بيت‏الله

با نظري به رويدادهاي تاريخ اسلام بعضي راه‏حل‏هاي ديگر نيز به چشم مي‏آيد كه در آنها به نحوي از ظرفيت و مقتضيات موجود جامعه آن زمان در جهت تحقق وحدت اسلامي بهره‏برداري شده است.

در اين‏باره تاثير كعبه مكرمه و كيفيت استفاده پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله از آن به عنوان يكي از ابزارهاي ارزشي وحدت‏ساز شايان توجه است چه اين كه: «ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا وهدي للعالمين‏». (آل‏عمران /96)

پيامبرصلي الله عليه وآله از موقعيت مكاني مكه و فرصت زماني ايام حج در مقطعي كه تمام مردم جزيرة‏العرب به آن جا مي‏آمدند بهره مي‏برد تا دعوت توحيدي خود را به مهتران و بزرگان قبايل ارائه دهد. در متون تاريخي نام قبيله‏هاي «بني‏حنيفه‏»، «كنده‏»، «بني‏صعصعه‏»، «كلب‏» و ديگران را در فراخوان حضرت مي‏بينيم و حتي گرايش مردم يثرب به اسلام هم از طريق همين تدبير در استفاده از موقعيت‏خانه خدا و موسم حج‏بوده است: «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس‏». (مائده /97)

ميزان كارآمدي اين عامل در تمايل و كشش توده‏ها به سوي پيامبرصلي الله عليه وآله به قدري بود كه كفار و مشركان را كاملا در موضع انفعالي قرار مي‏داد. آن گونه كه پيش از آغاز مراسم براي جلوگيري از شعاع نفوذ پيام نبي‏صلي الله عليه وآله به مشورت مي‏پرداختند تا مناسب‏ترين شيوه‏هاي تبليغي و رواني را براي تغيير اذهان مخاطبان و مردم به كار گيرند. شعارهاي رواني - سياسي آنها اين بود: «وقالوا يا ايها الذي نزل عليه الذكر انك لمجنون‏». (حجر/6)

و مهم اين است كه در تبليغاتشان، روح تعصب‏هاي نژادي و قومي موج مي‏زد: «ويقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون‏». (صافات /36)


3 - راهبردهاي اجتماعي و فردي
الف) حميت عربي و حس مشترك

بهره‏برداري پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله از اخلاق و خصوصيات روحي عرب جاهلي در جهت اهداف توحيدي و بويژه تحقق وحدت اسلامي، يكي ديگر از راهبردهاي ارزشي به شمار مي‏آيد.

ظرفيت‏هاي روحي جامعه آن زمان در تمامي شرايط اجتماعي خاص خود تنيده شده بود و پيوندي مستحكم با پيشينه تاريخي‏اش داشت; سعي پيامبرصلي الله عليه وآله اين بود كه قابليت‏ها را به سمت مطلوبيت‏هاي موردنظر هدايت كند و به نوعي، آميزه‏هاي اخلاقي نويني به وجود آورد. بدين‏سان پيامبر عزيزصلي الله عليه وآله از اين امكانات اخلاقي و روحي براي پديدآوري يك همگرايي ديني و استحكام علايق مشترك اعراب در جهت آرمانهاي امت واحده استفاده مي‏كند.

روحيه تعصب و حميت عربي، تعهد و وفاي به عهد و پيمان، شجاعت و دلاوري يا ميهمان‏نوازي، نمايانگر شاخصه‏هاي اجتماعي اعراب جاهلي شده است: «اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحمية حمية الجاهلية...» (فتح /26)

و در همين حركت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله اصلاح و بهسازي ارزشهاي حاكم در چارچوب نظام ارزشي اسلام را يكي از كليدهاي رويكرد اتحاد اسلامي مي‏داند. به اين صورت كه تعصب به قوم و قبيله، حفظ و بزرگداشت منزلت عشيره و رؤسا و بزرگان آن و نيز واكنش در حمايت از افراد طايفه (كه معمولا به نحو صريح يا ضمني توام با گونه‏اي تعهد و پيمان بود) بارها و بارها در تاريخ اسلام سبب حمايت از حضرت در مواضع مختلف و اصولا، زمينه تشكيل اولين وحدت سياسي و علني اسلام تلقي مي‏گردد. پيامبرصلي الله عليه وآله خود مي‏فرمود: «ما نالت مني قريش شيئا اكرهه حتي مات ابوطالب.» (19)

به هر حال، چنين بيعت‏هايي نه تنها در محدوده داخلي كه بيشتر در تعهد قبايل نسبت‏به يكديگر نيز كاربرد داشت و طبق رسوم جاهلي تا زمان اعلام انصراف هم‏پيمان يا هم‏پيمانان به قوت خود باقي مي‏مانده است. و پيامبرصلي الله عليه وآله نيز از همين طريق ديگران را دعوت به اسلام مي‏كرد و در طول تاريخ مكرر بين حضرت و افراد يا گروهي از ياران، پيمانهاي گوناگوني منعقد مي‏گرديد كه تكرار آن حاصلي جز فراگيري دامنه وحدت اسلامي نداشت. شبيه آنچه در «عقبه اولي‏»، «عقبه ثانيه‏»، «بيعت در غزوه بدر»، «بيعت رضوان‏» و غير آنها روي داد.

شجاعت و دليري اعراب كه ريشه در وضعيت‏خاص آن جامعه و نيز مسايل جغرافيايي و طبيعي داشت، هيچ‏گاه به صورت مطلق از ناحيه پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله مطرود و مذموم دانسته نشد بلكه اين روحيه‏خاص نيز در مسير اصلاح و امور پسنديده و صحيح قرار گرفت. و بدون ترديد اين امر در گسترش حاكميت‏سياسي اسلام كه فقط در طي ده سال، بيش از هشتاد غزوه و سريه را در پرونده خود جاي داده، تاثير بسزايي داشته است.

حضرت، در جنگهاي بسياري ضمن تجليل و تمجيد از روحيه شجاعت و سلحشوري سربازان اسلام، ارزشمندي آن را در محدوده عبادت و تقواي الهي مورد سنجش و مقايسه قرار مي‏داد و بدين‏سان شيوه تعديل و تصحيح ويژگي‏هاي اخلاقي اعراب را برمي‏گزيد مانند: «ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين‏» از سوي ديگر، پيامبرصلي الله عليه وآله در تقويت و اصلاح روحيه مهمان‏نوازي اعراب نيز مي‏كوشد كه اين نيز سبب جذب فزونتر افراد به قلمرو مسلمانان است.

پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله مسلمين را امر به سخاوت و بخشش اموال و انفاق دارايي‏هاي خود مي‏كرد بر مبناي: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون...«(آل‏عمران /92) و خود مي‏فرمود: «فاحسنوا صحبة السلام بالسخاء...» نيز در دوره اوليه تكون جامعه اسلامي از انصار مي‏خواست مهاجران را مورد حمايت قرار دهند و مسلمانان مدني هم با توجه به همان روحيه خاص اجتماعي، (كه اكنون صبغه ديني هم پيدا كرده بود) چنين كردند تا آن جا كه براي اسكان مهاجران در خانه‏هاي خود به قرعه‏كشي روي آوردند: «والذين تبوءو الدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم ولايجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا ويؤثرون علي انفسهم ولو كان بهم خصاصة ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون‏». (حشر /9)

بدين‏ترتيب بهره‏بري پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله از اين ظرفيت روحي كه با صحه گذاشتن و تعديل ديني همراه بود، سبب شد تا وحدت اسلامي، هر روز با اقتدار بيشتري همراه باشد و به مرور زماني، تسري يابد. البته نزد اسلام، اصل تعدد در مليت و اقوام نفي نمي‏شود اما ستيزه‏جويي و ايجاد تشتت در وحدت سياسي و وفاق عمومي جامعه اسلامي نيز مورد قبول نيست. چه اين كه: «انا خلقناكم من ذكر وانثي وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا...» (حجرات /13) بدين‏ترتيب چنانچه تعصب در مسير پايبندي بر غير حق و تهي شدن از ارزشهاي ديني و انساني و تنها به صرف تكيه بر قوميت و ملي‏گرايي باشد، مورد پذيرش دين و پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله نيست: «ليس منا من دعي الي عصبية‏». (20)

ب) آداب اخلاقي

پيامبر گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله يكي از اهداف عالي رسالت‏خود را اتمام اخلاق نيك و تكميل فضايل الهي و اخلاقي انسان مي‏داند كه: «اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق‏» (21) و بر اين بنيان يكي از موارد ديگري كه مي‏توان در زيرمجموعه راهبردهاي ارزشي پيامبرصلي الله عليه وآله در جهت ايجاد زمينه وحدت اسلامي ياد كرد، نحوه رفتار فردي و آداب خاصي است كه از آن حضرت در متون تاريخي آورده‏اند چه اين كه: «وانك لعلي خلق عظيم‏». (قلم /4)

برخوردهاي پرجاذبه: اخلاق نرم و خوي پر جاذبه رسول حق همواره يكي از مهمترين ابزارهاي ارزشي وحدت ديني و فرونشاندن اختلاف‏ها و نزاعها و جذب انسانهاي پاك‏سرشت‏بوده است: «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...» (آل‏عمران/159)

رويدادهاي تكان‏دهنده تاريخ اسلام آن چنان آشكار و گوياست كه هيچ نيازي به ترجمان تحليلي ندارند چه اين كه: «الم نشرح لك صدرك‏» (شرح /1) يكي از هزاران: فردي به نام «غورث بن الحارث‏» در برابر پيامبرصلي الله عليه وآله شمشير در دست گرفت و گفت: «من ينجيك مني‏»، رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد: «الله‏». لرزه بر اندام او افتاد و شمشير از دست‏بينداخت. سپس، پيامبر او را آزاد كرد. همين شخص هر جا مي‏رود مي‏گويد: «جئتكم من عند خير الناس‏». (22)

و به واقع عنوان: «اطهر المطهرين شيمة واجود المستمطرين ديمة...» (23) تنها بر او زيبنده بود. اين سلوك و اخلاق نيكوي الهي است كه او را اسوه حسنه و نمونه برتر انسان كامل مي‏دانند تا آن جا كه محبت معجزه‏آساي او سبب مي‏شد مخالفان سرسختش به صف دوستان مؤمن سوق يابند (24) و اين آداب الهي، محور جمع و وحدت دلها قرار گيرد. دعوت فطري پيامبرصلي الله عليه وآله جان تشنه هر حق‏خواهي را مجذوب او مي‏ساخت و اين، نيكوترين ابزار براي دميدن روح وحدت ديني بود:

در دل هر امتي كز حق مزه است روي و آواز پيمبر معجزه‏ست چون پيمبر از برون بانگي زند جان امت در درون سجده كند

(مولوي)

پيوندهاي خانوادگي: در رديف آداب ويژه پيامبر مي‏توان به فلسفه پيوندهاي خانوادگي حضرت اشاره‏اي كوتاه كرد. بدون ترديد با توجه به جايگاه خاص نظام قبيله‏اي در جامعه آن روز، يكي از آثار اجتماعي اين امر ايجاد الفت، پيوند بين قبايل، و وحدت لايه‏هاي اجتماعي بوده است. اين نوع پيوندهاي قبيله‏اي (به نوعي) بديل حلف‏هاي قانوني و رسمي شناخته مي‏شود و پيش از اسلام نيز ازدواج‏هاي متقابل، دشمني‏ها را به دوستي تبديل مي‏ساخت. به عنوان نمونه ازدواج پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله با «جويريه دختر حارث‏» از طايفه بني‏مصطلق بود كه مسلمانان، به سبب اين خويشاوندي، بقيه اقوام او را آزاد كردند و در نهايت تمام طايفه او به اسلام پيوستند و يا ازدواج حضرت با «صفيه دختر حي بن اخطب يهودي‏»، سردار بني‏قريظه كه پس از اسارت، همسري پيامبر خدا را در برابر آزادي و الحاق به خانواده خود برمي‏گزيند و در آخر، به همراه گروهي از اقوام، اسلام مي‏آورند.


4 - امت اسلامي و وحدت ديني
اين بحث را با نظري به رسالت امت اسلامي در تداوم رحمت نبوي تا تحقق وحدت اسلامي، به پايان مي‏بريم:

«وحدت‏»، جوهره قوام، پايداري و حيات هستي است و پيامبران، مامور و سرپرست احياي رحمت مطلقه الهي در دنياي انساني:

برگ و ساز كائنات از وحدت است اندرين عالم حيات از وحدت است

(اقبال لاهوري)

و محمد خاتم‏صلي الله عليه وآله، پيامبر وحدت و رسول رحمت: «وجعلني رسول الرحمة و رسول الملاحم‏». (25)

رحمت واسعه الهي، با او جريان يافته: «واطيعوا الله والرسول لعلكم ترحمون‏» (آل‏عمران/132) و امت‏بشري حول خاتميت او گرد مي‏آيند: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله وخاتم النبيين‏» (احزاب /40) و با اين همه، چشمه جوشان رحمت الهي است كه: «فبما رحمة من الله لنت لهم...» (آل‏عمران /159)

نداي وحدت او، صداي وحدت‏طلبي تمامي انبياي الهي است و اين آهنگ شيرين در حلقوم مبارك او به كمال نهايي خود مي‏رسد:

نام احمد نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ماست

(مولوي)

او آخرين پيامبران از سلسله مناديان رحمت و وحدت الهي است; «تقدم در غايت و تاخر در نوبت دارد يعني: «لولاك لما خلقت الافلاك‏».

پس سري كه مغز آن افلاك بود اندر آخر خواجه لولاك بود با محمد بود عشق پاك جفت بهر عشق او خدا لولاك گفت

(مولوي)

و از اين‏رو، به تمام شاخ و برگ‏هاي اين شجره طيبه; رنگ، عطر، و ميوه حيات ابدي مي‏بخشد و با خاتميت او، درخت نبوت الهي معنا مي‏يابد كه: «ما من نبي آدم و من سواه الا تحت لوائي‏» (26) يعني:

«هر چه دارند اوليان و آخريان همه از عكس او دارند و سايه اويند»!

(مولوي)

آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي آمده مجموع در ظلال محمد

(سعدي)

و از اين پس، امت محمدي او; «امة مرحومة‏» و «امة آخرون السابقون‏»، و نيز، آخرين نخبگاني‏اند كه پذيراي حضور اويند;

پس به معني آن شجر از ميوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد مصطفي زين گفت كادم و انبياء خلف من باشند در زير لوا بهر اين فرموده است آن ذوفنون رمز نحن الآخرون السابقون گر به صورت من ز آدم زاده‏ام من به معني جد جد افتاده‏ام

(مولوي)

و بي‏شك امت محمدصلي الله عليه وآله رسالت گسترش دعوت او را تا توسعه امت واحده الهي در پهنه ارض به دوش دارند چرا كه: «كنتم خير امة اخرجت للناس...» (آل‏عمران /110) و همانانند كه برگزيدگان خدايند و غير آنان، زيانكاران: «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين‏» (آل‏عمران /85)

به آرزوي روزي كه وحدت اسلامي، راهي براي پيوند جوامع اسلامي، به امت واحده الهي گردد و دعوت «امت‏» با دعوت «خداي‏»، همسان كه: «والله يدعوا الي دارالسلام ويهدي من يشاء الي صراط مستقيم‏». (يونس /25) آن افق روشن و درخشان كه پيامبر وحدت براي امت عزيز اسلام به زيبايي تمام ترسيم نمود و شايسته: «فطوبي لك يا محمد ولامتك‏». (27)

طريقي كه وحدت امت را زمينه احياي امت واحده مي‏دانست چرا كه احياء امت واحده را با جوهره اقامه دين (تقوا و عبوديت الهي) همرديف شمرده: «... ان هذه امتكم امة واحدة وانا ربكم فاعبدون‏» (انبياء /92) و از سويي، اقامه دين حق (در سلسله انبياء) را نيز به وحدت مي‏پيوندد: «شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا والذي اوحينا اليك ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه...» (شوري /13)

و بدون ترديد استجابت و پذيرش نداي «پيامبر وحدت‏» به وحدت ديني، قبول و احياي حيات ابدي انساني و الهي امت اوست كه: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم‏» (انفال /24) و اين دستور قطعي الهي است كه: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول ولاتبطلوا اعمالكم‏» (محمد /33) دستوري كه تخلف از آن، تباهي و سياهي آشكارا، به دنبال دارد: «ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبينا». (احزاب /36)

خلاف پيمبر كسي ره گزيد كه هرگز به منزل نخواهد رسيد مپندار سعدي كه راه صفا توان رفت جز بر پي مصطفي

(سعدي)

و به اين ترتيب; امت واحده، راهي است تا تفوق تمام: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله وكفي بالله شهيدا.» (فتح /26) و سپس تسري اين حقيقت نهفته الوهي به همه وجدان‏هاي خفته كه: «محمد رسول الله‏» (فتح /29)

و در نهايت از حال تا آينده امت واحده فرايندي است‏به ميزان يك اراده جمعي يك تمايل معمولي و نيز صبري استوار و پايدار: «يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة ان الله مع الصابرين‏» (بقره /153) و آن گاه پيامد آب حيات وعده الهي: «فاصبر ان وعد الله حق‏» (روم/60)

اين رهيافتي است كه به جاي مقصد، مسير، و مايه‏هاي دروني، بيشتر نيازمند همگرايي اراده و تمايلات وحدت‏طلبانه مسلمانان جهان حول محور جمع و نظام بخشيدن به آن است.

امر حق را حجت و دعوي يكي است خيمه‏هاي ما جدا دلها يكي است از حجاز و چين و ايرانيم ما شبنم يك صبح خندانيم ما

(اقبال لاهوري)

و آينده روشن، از آن مؤمنان مجاهدي است كه نور وحدت مي‏نشانند و كمال آن مي‏افشانند چه اين‏كه: «يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم ويابي الله الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون‏» (توبه/32) و آنگاه خشنود از سپاس الهي: «و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم‏». (توبه/72)

نتيجه‏گيري
وحدت امت همواره يكي از آرمانهاي ديني پيامبران توحيدي قلمداد مي‏شده و بر اين بنيان، يكي از محورهاي مهم دعوت پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله نيز پي‏ريزي شاكله‏هاي پيدايش آن بوده است.

تحليل رويدادهاي تاريخ اسلام گوياي آن است كه در جهت تلاشهاي «سياسي‏» و «فرهنگي‏» حضرت براي تحقق اين هدف، «راهبردهاي ارزشي‏» نيز كارآيي خاص داشته‏اند تا آن جا كه با شناخت دقيق ظربفيت‏هاي اجتماعي حاكم بر جامعه، ابزارهايي برگزيده شده تا زمينه پذيرش و گرايش همگاني را به سوي ايجاد وحدت امت متمايل گرداند.

طرح پيمان‏نامه ملي مدينه بهترين راه براي ايجاد يك وحدت عمومي و القاي روحيه همبستگي ديني بود و در همين راستا پيمان ويژه مسلمين، راهكاري مذهبي براي پيوند روح برادري به حساب مي‏آمد. استفاده از راهبردهاي ملي و مذهبي تنها مي‏توانست پايه‏هاي استواري اجتماعي جامعه را نمايان سازد; اما، در اين ميان مبارزه با نژادپرستي و قوم‏گرايي و يا به كارگيري عاقلانه موقعيت‏ها و مكانهاي تجمع عمومي نيز، از جمله راهكارهاي قومي و ميهني لازم جهت دستيابي به وحدت‏طلبي شمرده مي‏شد و با اين همه، بهره‏گيري پيامبرصلي الله عليه وآله از ظرفيت‏هاي اخلاق اجتماعي و نيز توان اخلاق فردي، امري قابل توجه است.

بدين‏ترتيب، يكي از ضروري‏ترين راههاي پي‏ريزي وحدت ديني در امت‏بزرگ اسلامي، هماهنگي اراده‏ها و تمايلات ارزشي جوامع بر بنياد همانند سازي ابزارهاي سه‏گانه فوق است; يعني: «راهبردهاي ملي و مذهبي‏»، «قومي و ميهني‏» و نيز «اجتماعي و فردي‏».

پي‏نوشت‏ها و مآخذ

1- حميدالله، محمد: اولين قانون اساسي مكتوب در جهان، ترجمه غلامرضا سعيدي، تهران، انتشارات بعثت، 1365، ص 55-64.

2- علامه هندي، علاءالدين، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1985م، ج 1، ص‏149.

3- آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1366، ص‏235.

4- تفصيل اين سخن را در جاي خود بايد دنبال كرد; نگاه كنيد: حسيني، سيد حسين: «علوم انساني اسلامي، مبناي تحقق وحدت فرهنگي‏»، نامه فرهنگ، بهار1377، شماره‏29 و نيز: جزوه درسي «عرفان ديني‏» از همين قلم.

5- روايت پيامبرصلي الله عليه وآله در كنزالعمال، جلد 1، ص‏149.

6- علامه مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1403 ق، جلد39، ص‏56.

7- الميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، كشف‏الاسرار و عدة‏الابرار، به اهتمام علي‏اصغر حكمت، تهران، اميركبير، 1361، جلد9، ص 271-267.

8- حاج سيد جوادي و ديگران، دايرة‏المعارف تشيع، تهران، سازمان دايرة‏المعارف تشيع،1366، جلد 1، ص‏243.

9- تاريخ پيامبر اسلام، ص‏272.

10- بهشتي، سيد محمد، محيط پيدايش اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1367، ص‏147.

11- ابن‏هشام، ابومحمد عبدالملك: السيرة النبويه، قم، انتشارات ايران،1363، جلد 4، ص‏250.

12- يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب: تاريخ يعقوبي، ليدن،1883م، جلد 2، ص‏110.

13- كليني رازي، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق: الاصول من الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1363، جلد 8، ص‏268.

14- بحارالانوار، جلد22، ص‏348.

15- مطهري، مرتضي، سيره نبوي، تهران، انتشارات صدرا،1367، به نقل از «هديه الاحباب‏» داستان روايت را آورده است.

16- مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، انتشارات صدرا، 1362، ص‏75 و76.

17- سنن ابي‏داوود، جلد 2، ص‏624 به نقل منبع پيشين، ص‏74.

18- نهج‏البلاغه، ترجمه دكتر سيدجعفر شهيدي، تهران، انتشارات سهامي عامل، 1371، خطبه 192، ص‏215.

19- تاريخ پيامبر اسلام، ص‏168.

20- بحارالانوار،جلد73، ص‏283.

21- همان، جلد16، ص‏210.

22- البخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، چهار جلدي، بيروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بي‏تا، جلد 2، ص‏539.

23- نهج‏البلاغه، خطبه 105.

24- پاره‏اي مورخان داستاني از كافري خشن و معاند نقل مي‏كنند كه به خانه پيامبرصلي الله عليه وآله به مهماني رفت و در نهايت‏با ايمان خارج شد. اين جريان نمونه جالبي از همين تاثير اخلاقي و الهي خاص پيامبر رحمت است. نگاه كنيد: زرين‏كوب، عبدالحسين، بحر در كوزه، تهران، علمي،1367، ص‏104 و 105.

25- شيخ صدوق، ابوجعفر، معاني‏الاخبار، تصحيح علي‏اكبر غفاري، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات،1399 ق، ص‏51.

26- بحر در كوزه، ص‏115.

27- معاني‏الاخبار، ص‏51.

يادآوري: جهت رعايت اختصار، بسياري از پاورقي‏هاي توضيحي، تفسيري يا معرفي منابع حذف گرديد.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

وقف درسيره پيامبر و اهل بيت عليهم السلام

 درباره وقف وارزش و ويژگي هاي آن روايات متعددي نقل شده كه چند نمونه را بيان مي كنيم در حديث مشهوري از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرموده اند:

" اذا مات ابن آدم انقطع عمله، الا في ثلاث، صدقه جارية، او علم ينتفع به، او ولد صالح يدعو له."

هر گاه فرزند آدم بميرد عمل او قطع مي شود مگر از سه چيز: صدقه جاريه ( وقف به عنوان نمونه اي از صدقه جاريه) علمي كه از آن سود برده شود. يا فرزند صالحي كه براي او دعا كند.(1)

رسول گرامي اسلام در حديث ديگري مي فرمايد:

" ان مما يلحق المومن من عمله و حسناته بعد موته علما نشره و ولدا صالحا تركه، و مصحفا ورثه او مسجدا بناه، او بيتا لابن السبيل بناه او نهرا اجراه، او صدقة اخرجها من ماله في صحته و حياته و تلحقه من بعد موته." چند چيز است كه بعد از مرگ مومن پاداش آنها به او مي رسد، علمي كه از خود به يادگار گذاشته باشد.فرزند صالحي كه جاشنين خوبي، براي او باشد. قرآني كه به ارث گذاشته باشد، مسجدي كه ساخته، منزلي كه براي مسافران در راه مانده بنا كرده، نهري كه آن را جاري ساخته است و صدقه اي كه در حالت حيات و زندگي خود انجام داده باشد.(2)

و در روايت ديگر چنين مي فرمايد:

"كسي كه در كنار جاده اي براي عابران منزلي بسازد، خداوند در روز قيامت او را بر مركبي كه از گوهر، تزيين شده سوارمي كند و نور صورت او بر تمام نورها برتري مي يابد تا آنجا كه برابر نور حضرت ابراهيم قرار مي گيرد و مردم مي پرسند، آيا اين فرشته اي از فرشتگان است. هرگز مانند او را نديده ايم و با شفاعت وي هزار هزار انسان به بهشت مي روند."(3)

امام صادق (ع) در روايتي مي فرمايد:

"هيچ پاداشي انسان را پس از مرگ تعقيب نمي كند مگر در سه خصلت: صدقه اي كه در زمان حيات بدهد كه اين صدقه پس از مرگش تا روز قيامت به عنوان صدقه موقوفه غير قابل ارث جريان خواهد داشت. يا سنتي نيكو كه آن را بنيان نهد كه خود بدان عمل كرده و ديگران نيز پس از او بدان عمل كنند يا فرزندي كه براي او طلب مغفرت كند."(4)

و بدين مضمون از امام صادق(ع) روايات متعددي نقل شده كه نقل همه آنها باعث طولاني شدن بحث مي شود، بدين جهت شما را به مصادر آن ارجاع مي دهيم.(5)

وقف در قرآن

در قرآن آيه اي كه بر وقف و احكام آن صراحت داشته باشد، وجود ندارد. ولي دانشمندان اسلامي از كليت برخي مفاهيم اخلاقي كه در قرآن ذكر شده است، چنين دريافته اند كه وقف مورد تاييد قرآن كريم است. چرا كه اعمال خير و صالح همواره در آيات اين كتاب شريف و مقدس ستوده شده و به طور عموم هر آنچه كه برانجام كارهاي نيكو و تشويق بدان دلالت داشته باشد، بر وقف نيز دلالت مي كند. به تعبير ديگر مي توان گفت كه روح وقف مورد تاييد قرآن كريم قرار گرفته است. به عنوان تبرك چند آيه را نقل مي كنيم.

1- كارهاي شايسته ماندني نزد پروردگارت از نظر پاداش، بهتر و اميد آن بيشتر است.( كهف 46)

2- هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق كنيد.(آل عمران/92)

3- هر عمل نيك براي آخرت خود پيش فرستيد پاداش آن را نزد خداوند بياييد و آن اجر و ثواب آخرت ( بهشت ابدي) بسي بهتر و بزرگتر و بيشتر است.(مزمل /20)

4- نيكوكاري بدان نيست كه روي به جانب مشرق و مغرب كنيد چرا كه اين بي اثر است ( در جواب يهود ونصارا) لكن نيكوكار كسي است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان آورد و اموال خود را در راه دوستي خدا بر خويشان و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان و مستمندان بدهد و در آزاد ساختن بندگان صرف ...( بقره 177)

وقف در سيره پيامبر(ص)

شيوه رفتار رسول خدا(ص) يكي از منابع مهم دراحكام ديني و معارف اسلامي به شمار مي رود كه از آن به " سنت" تعبير مي شود. سنت به قول، فعل و تقرير ( سكوت مقتضي) گفته مي شود كه از رسول گرامي اسلام يا امامان شيعه صادر شده باشد. اما اهل سنت كارهايي را كه صحابه انجام داده اند نيز سنت مي شمارند.

درباره تشويق به وقف، روايات متعددي از قول رسول خدا(ص) نقل شده است. آن حضرت از نظر عملي نيز در اين باره پيشقدم بودند كه در زير به چند نمونه اشاره مي كنيم:

- مردي از يهوديان به نام مخيريق كه در جنگ احد مسلمان شده بود، همراه سپاه اسلام در جنگ با مشركان شركت داشت. هنگامي كه به سوي احد حركت كرد، گفت: اگر من كشته شدم، هفت قطعه از باغهاي من از آن رسول خدا ( ص) باشد. آن باغها عبارت بودند از عواف دلال برقه، مبيت، حسني، صافيه و حائط ام ابراهيم، مخيريق در اين جنگ كشته شد و آن باغها از همان تاريخ، يعني سال سوم هجري به ملك پيامبر(ص) در آمد و آن حضرت تصرف نمود.

رسول خدا(ص) آن باغها را اداره مي كردند تا اين كه در همان سال آن باغها را وقف كردند اما اين وقف خاص بود، يعني، بر اولاد و بر بني هاشم وقف شد. پس از رحلت پيامبر(ص) خليفه اول اين باغها را گرفت ولي خليفه دوم آن را به علي (ع) بازگردانيد كه در تاريخ مفصلا نقل شده است.(6)

- درمدارك و مصادر تاريخي زمينهاي ديگري به نام صدقات رسول خدا (ص) ذكر شده است، از آن جمله: رسول خدا (ص) زميني را وقف كرد و آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد (7) و ديگر اين كه ياقوت حموي مي نويسد:

در" قبا" نخلستاني بوده به نام " بويره" كه از زمينهاي يهوديان بني النضير محسوب مي شده است، اين نخلستان از صدقات پيامبر است كه وقف بر فقيران و بينوايان بوده است.­(8)

- هم چنين نقل شده كه پيامبر(ص) در خيبر موقوفه هايي داشته است كه از عوائد و منافع آنها به مهمانان خود اتفاق مي كرده است.(9)

- بخاري صاحب يكي از صحاح سته گويد: نوشته يا نوشته هايي در دست علي (ع) بوده كه وقفهاي پيامبر(ص) در آن نوشته شده بود، يا آن نوشته ها وقفنامه يا موقوفه هاي رسول خدا(ص) بوده است.(10) گر چه وي توضيح نداده است كه آيا موقوفه هاي نوشته شده همان هفت باغ مذكور مخيريق بوده يا موقوفه هاي ديگري بوده است، ليكن دلالت بر اين امر دارد كه رسول خدا (ص) داراي موقوفات فراواني بوده است.

- موقوفات ديگري نيز براي رسول خدا(ص) نام برده اند كه " مهزور" از آن جمله است (كه نام محلي در بازار مدينه بوده) آنجا وقف مسلمانان بوده و سهم رسول خدا(ص) از اموالي بوده است كه پس از فتح بني النضير به دست آن حضرت رسيده است.

وقف در سيره امام علي(ع)

امامان شيعه كه پس از رسول گرامي اسلام(ص) پرچم دار اين شيوه حسنه اند دراين عرصه خوش درخشيده اند كه در پيشاپيش آن علي (ع) قرار دارد.

درباره صدقات و موقوفات علي (ع) تاريخ نگاران مطالب زيادي را يادآور شده اند كه انسان را به شگفتي وا مي دارد از آن جمله اين كه:

علي (ع) فرمود: اگر صدقه ( موقوفات) من امروز ميان بني هاشم تقسيم شود همگي را كفايت مي كند.

اين مطلب در حالي است كه خود آن حضرت فرمود: خود را با پيامبر(ص) ديدم كه از گرسنگي سنگ بر شكم خويش مي بستم در حالي كه اكنون صدقات مال من ساليانه به چهل هزار دينار مي رسد. يا در عبارت ديگر فرمود: صدقه من امروز به چهل هزار مي رسد يا فرمود: صدقات اموال من ساليانه براي فقيران بني هاشم كفايت مي كند.(11)

ابن اثير گويد: مراد از صدقه دراينجا زكات نيست بلكه مواد موقوفه هايي است كه آن حضرت وقف كرده و صدقه جاريه قرار داده كه حاصل درآمد آنها اين مقدار (چهل هزار) مي شده است.

علي (ع) چشمه هاي را در ينبع، سويقه و مدينه ايجاد كرد و زمينهاي موات فراواني را احيا كرد سپس آنها را از ملك خود خارج ساخته و صدقه براي مسلمانان قرار داد؛ به گونه اي كه هنگام مرگ چيزي براي خويش باقي نگذاشته بود.(12)

علي (ع) در محلي به نام " ينبع" صد چشمه حفر كرد كه وقف برحاجيان خانه خدا كرد. همچنين در راه مكه و كوفه چاههايي حفر كرد و مسجد فتح را در مدينه و مسجدي در برابر قبر حمزه و در ميقات و بصره و كوفه آبادانيهاي بسياري به وجود آورد.(13)

سمهودي مي نويسد: پيامبر در" ذوالعشيرة" از زمينهاي ينبع قطعه اي به علي (ع) داد و عمر در زمان خلافت خود قطعه اي بر آن افزود علي (ع) نيز قطعه اي خريد و بر آن افزود. از اين رو در اموال علي(ع) در آنجا چشمه هاي فراواني بود. از آنجا كه اين زمينها موات بود، آن حضرت شخصاً چاه حفر كرده و آن سرزمين را آباد كرد.

از جمله موقوفات علي (ع) مي توان به سويقه ( محلي كه آل علي ساكن بودند و نزديك مدينه بوده) و اموال خيبر و وادي القري اشاره كرد. همچنين اموال ابي نيزر، بغينغه ارينه، رعد، رزين، قصيبه، ترعه، حرة الرجلي، كه احمر ناميده مي شود از جمله موقوفات آن حضرت به شمار مي رود.

هم چنين علي (ع) برخي از زمينهاي خود را پس از مرگش وقف كرد و گروهي از غلامان خود را آزاد ساخت و شرط كرد كه در زمينهاي وقفي به مدت پنج سال كار كنند. زمين و خانه خويش را در مصر با اموالي كه در مدينه داشت، وقف اولاد كرد. به گونه اي كه در پايان عمر هر چه املاك داشت وقف كرد(14) اين در حالي است كه ابن ابي الحديد مي نويسد : علي (ع) براي فرزندان خود ارثي باقي نگذاشت مگر چند نفر برده و غلام و كنيز و هفتصد درهم پول كه براي خريد خانه اي ذخيره كرده بود.(15)

وقف درسيره حضرت زهرا(ع)

حضرات معصومين به اندازه توانايي مالي كه داشتند و مصلحتي كه تشخيص مي دادند، اموال خود را وقف مي كردند كه از آن جمله حضرت زهراعليهاالسلام است كه از پدر بزرگوار و همسر گرانقدرش پيروي كرد.

ابوبصير از امام صادق (ع) نقل مي كند كه فرمود: آيا وصيت نامه حضرت زهرا(س) درباره وقف را برايتان نخوانم؟! گفتم: چرا، آنگاه امام صادق (ع) بسته اي را در آورد كه نوشته اي داخل آن قرار داشت در آن بدين گونه نوشته بود:

به نام خداوند بخشنده مهربان. اين چيزي است كه فاطمه دختر محمد(ص) در مورد باغهاي هفتگانه (خيبر) وصيت كرده است. باغهاي هفت گانه به نامهاي؛ عواف، دلال، برقه، مبيت، حسني، صافيه، مال ام ابراهيم ( باغي كه ماريه قبطيه در آن سكونت داشت) اين وصيت براي علي بن ابيطالب (ع) كه پس از درگذشت او به فرزند ش حسن (ع) و بعد از در گذشت او به فرزندش حسين (ع) و پس از او به اولاد بزرگ وي يكي پس از ديگري به فرزندانشان مي رسد(16)

همان گونه كه ياد آور شديم مخيريق يهودي كه از بزرگان بني نضير به شمار مي آمد در روز احد، سال سوم ه. ق به شهادت رسيد و باغهاي هفتگانه فوق را به پيامبر(ص) واگذار كرد و آن حضرت نيز اين باغها را در سال هفتم ه. ق مخصوص حضرت زهرا(س) قرار داد.

اگر چه هنگامي كه رسول خدا(ص) مهماني داشت يا هر كه نيازمند بود از منابع آن استفاده مي كرد، حضرت زهرا(س) نيز براي هر يك از زنان رسول خدا(ص) دوازده اوقيه ( هر اوقيه چهل درهم بود) وصيت كرد و به همين مقدار براي زنان بني هاشم نيز وصيت كرد، خلاصه اين هفت باغ را وقف بني هاشم و بني عبدالمطلب كرد و سرپرستي آنها را به علي (ع) واگذار نمود.(17)

اين مطلب نيز در داستان گرفتن فدك از خليفه اول و احتجاجات و گفتگوهاي ميان حضرت زهرا(س) و خطبه آن حضرت در مسجد رسول خدا(ص) درمدارك بي شماري از كتابهاي شيعه و اهل سنت نقل شده كه همگي گواهي مي دهند آنچه را كه پيامبر(ص) به فاطمه(س) واگذار كرده همگي وقف بوده است.(18)

وقف در سيره ديگر امامان شيعه

ديگر امامان شيعه نيز اموال و باغهايي را در راه خدا و براي بر طرف ساختن نياز بينوايان و نيازمندان و خويشاوندان خود وقف كردند كه برخي از آنها را ياد آور مي شويم.

طبق نقل مشهور باغهايي كه هم اكنون در محله نخاوله مدينه ( محله شيعه نشين) به نام باغ صبا و باغ مرجان وجود دارد، از موقوفات امام حسن مجتبي (ع) يا بنابر نقلي از موقوفات امام سجاد(ع) است.(19)

شيخ بهايي از جدش روايت مي كند كه: امام حسين (ع) نيز زمينها و چيزهاي ديگري كه ارث برده بود وقف كرد و حتي اطراف قبر مطهر خويش را از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريد و وقف آنان كرد بدين شرط كه زائرانش را به سوي قبرش راهنمايي كنند و آنان را به مدت سه روز به عنوان ميهمان پذيرايي كنند.

امام صادق(ع) نيز موقوفاتي داشته است. شيخ صدوق روايتي را نقل مي كند كه آن حضرت وصيت كرده تا مجلس عزاداري بر پا كنند و اموالي را نيز بدين جهت وقف كردند(20) وهم چنين در روايت ديگري نقل شده كه آن حضرت موقوفه هايي داشته است. گرچه جزئيات آن را ياد آور نشده اند.(21)

از امام موسي بن جعفرعليهماالسلام نيز وقفنامه اي نقل شده است كه در آن چنين نوشته اند:

اين است آنچه را كه موسي بن جعفر وقف كرد. همه زمين خود را كه در فلان مكان قرار دارد و حدود (چهار گانه) زمين از شرق، غرب و شمال چنين است ( حدود آن را بيان كرده است.)

به طور كلي درختان خرما، زمين، قنات، آب، آسياب، حريم، حقوق، حق آب زمين، پستي، بلندي، عرض، طول، ميدان جلوباغ، نهرهاي كوچك و بزرگ، مرغزارهاي آباد( عامر) و خراب همه را وقف كرده است.

متولي وقف درآمد آن را ( پس از كسر مخارج مزرعه و سي عدد درخت خرما براي فقيران آبادي) ميان فرزندان موسي بن جعفر تقسيم كرده، براي هر مرد دو برابر سهم زنان در نظر گيرد و اگر دختري از فرزندان موسي بن جعفر ازدواج كرد سهمي از اين صدقات ندارد...(22)

از موقوفه هاي ديگر امامان شيعه تا آنجا كه ما بررسي و تحقيق كرديم مطلبي را ياد آور نشده اند. از اين روي به همين اندازه در اين رابطه بسنده مي كنيم.

پي نوشتها:

1- وسايل الشيعه،ج 13، ص292/ مسند ابن حنبل،ج 2، ص272.

2- نهج الفصاحه، ص 183، ح906.

3- وسايل الشيعه،ج 11، ص562.

4- خصال، ج1،ص 99.

5- امالي شيخ مفيد، ص 102/ الاحتجاج،ج 2،ص 299/ من لايحضرالفقيه،ج1،ص 59.

6- وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي،ج 3،ص 988/ سيره ابن كثير،ج2،ص344.

7- صحيح بخاري،ج 4،ص 8.

8- مالكيت خصوصي زمين، علي احمدي ميانجي، ص 61.

9- وسايل الشيعه،ج 13،ص311/ قرب الاسناد، ص 160.

10- صحيح بخاري،ج 4،ص 102.

11- بحارالانوار،ج 41،ص 40.

12- اسدالغابه،ج 4،ص24 / ذخائرالعقبي، ص 103.

13- مناقب ابن شهرآشوب،ج 2،ص123/ سنن بيهقي،ج 6،ص160.

14- وفاء الوفاء،ج 4،ص 1239.

15- شرح نهج البلاغه،ج 3،ص 146.

16- وسايل الشيعه،ج 13،ص311/ بحارالانوار،ج 43 ، ص235.

17- سيره ابن كثير،ج2 ، ص344.

18- مالكيت خصوصي زمين، ص 57.

19- وقف در اسلام، ص 5.

20- من لا يحضرالفقيه،ج 4، ص182.

21- بحارالانوار،ج 48،ص281.

22- وسايل الشيعه،ج 13،ص314/ تهذيب،ج 2، ص375.

شنبه 30 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287949
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom