پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

امام علی(ع) دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن

چکیده

معارف و احکام قرآن در سه سطح و مرتبه قابل فهم و تبیین است و فهم مرتبه کامل آن بدون تبیین نبی اکرم(ص) ممکن نیست و تنها کسانی توانِ تفسیر همه معارف قرآن را دارند که همه تبیین های آن حضرت را دریافت کرده باشند. روایات عامّه و خاصه نشان می دهد که امام علی(ع) همه تنزیل و تأویل و معانی و معارف قرآن را از رسول خدا(ص) دریافت کرده است. بدین جهت، امام علی(ع) دومین مفسر آگاه به همه معانی قرآن بوده است. در این مقاله با توجه به آیات قرآن و روایاتی از عامه و خاصه، علم آن حضرت به همه معانی و معارف و احکام قرآن روشن خواهد شد. آن گاه با استناد به روایات، تفسیرِ آن حضرت از معارف و احکام قرآن و ویژگی های مصحف آن حضرت و دیگر آثار تفسیریِ وی، همراه با نگاهی به اظهارات صاحب نظران، مورد بحث قرار گرفته است.


مقدمه

معارف، علوم و احکامی که قرآن بر آن دلالت یا اشارت دارد، از جهت ظهور و خفای دلالت آیات و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات قرآن، سطوح و مراتب مختلفی دارند. فهم مرتبه ای از آن برای عموم آسان می باشد و آیه «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنُ لِلذّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدّکِّرِ»1 و نظایرش2 گویای این مدعاست. از آیات تحدی3 نیز استفاده می شود که مرتبه ای از معانی و مطالب قرآن حتی برای کافران و مشرکان هم قابل فهم است، زیرا پی بردن به اعجاز قرآن و ناتوانی از آوردن سوره ای مانند آن بدون فهم مرتبه ای از معانی آن امکان ندارد.

مرتبه ای نازل تر از فهم کامل قرآن را کسانی که مقدمات لازم و علوم پیش نیاز تفسیر را تحصیل کرده باشند، می توانند تفسیر و تبیین کنند، تفاسیری که تاکنون برای قرآن کریم نوشته و بخشی از معانی و مطالب قرآن کریم را تبیین و تفسیر کرده اند، این ادعا را ثابت می کند، ولی باید توجه داشت که قرآن کریم کلام پروردگار متعال است و ظاهر و باطن دارد و معانی و معارف و احکام آن، منحصر به آنچه از ظاهر آیات فهمیده می شود، نیست و معارف عمیقی در آن نهفته است که فهمشان نیازمند تبیین نبی اکرم(ص) است و بدون تبیین آن حضرت نمی توان به آنها دست یافت.

از این رو، یکی از شئونات پیامبر اکرم(ص) تعلیم و تبیین معارف قرآن کریم بوده است. آیات «وَاَنْزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیْهِمْ»4 و «هُوَ الّذِی بَعَثَ فِی الاُمِییّنَ رَسُولاً مِنْهُم یَتْلُوا عَلَیْهِم آیاتِهِ وَ یُزَکِّیِهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ»5 بر این مطلب، دلالت آشکار دارد. پس از آن حضرت نیز، تنها کسانی که همه تبیینهای آن حضرت را فراگرفته باشند، به همه معانی قرآن آگاه هستند و توان تفسیر همه معارف آن را دارند.

تردیدی نیست که پیامبر اکرم(ص) به همه معانی و مقاصد آیات کریمه قرآن آگاه بوده و معانی و معارف و احکامی را که فهمشان بر تبیین آن حضرت توقف داشته، تبیین فرموده است، زیرا در غیر این صورت لازم می آمد که بخش عمده ای از معانی و معارف و احکام قرآن برای همیشه مجهول بماند و این با حکمت خدای متعال سازگار نیست. در نهج البلاغه نیز آمده است که آن حضرت «کتاب پروردگارتان را در بین شما به جای گذاشت، در حالی که حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصتها و عزیمتها، خاص و عام، عبرتها و مَثَلها، مرسل و محدود و محکم و متشابه آن را بیان فرموده و مجملهای آن را تفسیر نموده و مشکلات آن را تبیین کرده بود».6

بدیهی است در عصر پیامبر اکرم(ص) نیز، افراد از نظر استعداد فراگیری علم، علاقه و اهتمام به آن، فرصت و فراغت و امکانات لازم برای یادگیری آن متفاوت بوده اند و بدیهی است که همه صحابه نتوانند یکسان همه معانی و معارف قرآن را که توسط پیامبر اکرم(ص) بیان می شده است فراگیرند، ولی:

اولاً برای اینکه با رحلت رسول خدا(ص) بخش عمده ای از معانی و معارف قرآن از بین نرود، حکمت خدا اقتضا می کند در بین امت فردی باشد که توان و امکان تلقّی و فهم همه معارفی را که رسول خدا بیان کرده است داشته و همه معانی و معارف قرآن را از آن حضرت فراگرفته باشد. از این رو، قطعی است که چنین فردی در بین صحابه وجود داشته است.

ثانیا روایات بسیاری دلالت دارد که چنین شخصی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) بوده است. ایشان از کودکی در دامان پیامبر نشو و نما یافته و استعداد و توان فوق العاده و علاقه وافر به فراگیری علوم و معارف وَحْیانی داشته است. نبی اکرم(ص) نیز در تعلیم همه معارف قرآن به ایشان اهتمام شدید داشته است. از این رو، علی(ع) همه معانی و معارف قرآن و تنزیل و تأویل آن را از رسول خدا(ص) فراگرفته و مانند خود آن حضرت به همه معانی و معارف قرآن آگاه بوده و توان تفسیر و تبیین همه معانی و معارف قرآن را داشته و دومین مفسر مصون از خطا و آگاه به همه معانی و معارف و احکام قرآن بوده است. این مقاله عهده دار اثبات این حقیقت است و بحث و تحقیق در مورد آن را با عناوین ذیل پی می گیرد:

الف: امام علی(ع) و تلقی همه معارف قرآن از رسول خدا(ص)؛

ب: آگاهی امام علی(ع) از همه معانی و معارف و احکام قرآن؛

ج: امام علی(ع) و تفسیر همه قرآن؛

د: آثار تفسیری امام علی(ع).



--------------------------------------------------------------------------------


منبع: مجله حوزه ودانشگاه، شماره 27، علی اکبر بابایی(1)
 

یک شنبه 15 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سنگ شدن آب در در زیر پاى امام على علیه السلام

در كتاب مفتاح الجنة مرویست كه روزى امیرالمؤ منین علیه السلام با یك نفر مرد خیبرى در راهى همراه شدند و در همه جا با هم بودند تا این كه به رود خانه بزرگى رسیدند، آن حضرت دید مرد خیبرى عباى خود را بر روى آب انداخت و از آب گذشت و پاهایش با آب تر نشد چون خیبرى به آن طرف آب رسید به امیرالمؤ منین على علیه السلام خطاب كرد، و گفت

اى مرد اگر تو نیز مى دانستى آنچه كه من مى دانم و بر زبان جارى مى كردى آنچه كه من جارى كردم هر آینه از آب مى گذشتى ، و قدمت تر نمى شد پس خیبرى دید كه على علیه السلام خطابى به آن كرد كه آب چون سنگ بسته شد و از آن گذشت و پایش تر نشد خیبرى بسیار تعجب كرد پس آن حضرت فرمود: اى خیبرى تو چه چیز مى دانستى كه به زبان جارى كرده و از آب گذشتى خیبرى گفت : من نام وصى حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله را به زبان جرى كردم آن حضرت فرمود: كه اى خیبر وصى حضرت رسالت پناهى من هستم .
چون خیبرى این را شنید به دست و پاى آن حضرت افتاده ایمان آورد و به شرف اسلام مشرف شد

منبع: کتاب داستانهایى از انوار آسمانى

سه شنبه 10 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عاقبت قاتل امیرالمؤ منین على علیه السلام

 در جلد هشتم بحارالانوار كه در احوال حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام است .
:
روزى مرغى را دیدم در بالاى سنگى فرود آمد و ربع انسانى را قى كرد و رفت و دوباره آمد و ربع دیگرش را قى كرد و رفت دفعه سوم آمد و ربع سومش را قى كرد و رفت چون مراجعت نمود، ربع چهارمش را قى كرد و رفت دیدم كه آن ربع چهارگانه به انسان كاملى تبدیل شد.
باز همان مرغ آمد چهار مرتبه و در هر مرتبه آن آدم را بلع نموده و رفت و روز دیگر نیز آن مرغ چهار مرتبه آمد و به قرار اولى معمول داشت آن راهب مى گوید:
كه پیش از آمدن مرغ من از آن شخص سوال نمودم تو كیستى و این چه حكایت است ؟ در جواب گفت : من قاتل امیرالمؤ منین على علیه السلام هستم ، از روزى كه مرا كشته اند عذاب من این است كه دیدى
منبع: کتاب داستانهایى از انوار آسمانى
 

سه شنبه 10 آذر 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

نشان دادن بهشت و دوزخ ( معجزه ای از علی )

 

اصحاب على (ع ) گفتند: یا اءمیرالمؤ منین ! اى كاش از آنچه كه از پیغمبر به شمارسیده ، براى اطمینان خاطر به ما چیزى نشان مى دادى ؟
فرمود: اگر یكى از عجایبمرا ببینید كافر مى شوید، و مى گویید ساحر و دروغگو و كاهن است ، و تازه این بهترینسخن شما درباره من است .
گفتند: همه ما مى دانیم كه تو وارث پیغمبرى ، و علم اوبه تو رسیده
.
فرمود: علم عالم سخت و محكم است ، و جز مؤ منى كه خدا قلبش رابراى ایمان آزموده باشد، و به روحى از خود تاءییدش كرده باشد، تاب تحمل آن راندارد
.
سپس فرمود: شما تا بعضى از عجایب مرا و آنچه از علمى كه خدا به من داده ،نشان ندهم راضى نمى شوید، وقتى نماز عشا را خواندم همراه من بیایید
.
وقتى نمازعشا را خواند، راه پشت كوفه را در پیش گرفت ، و هفتاد نفر كه در نظر خودشان بهترینشیعیان بودند دنبال ایشان رفتند، فرمود: من چیزى به شما نشان نمى دهم تا عهد وپیمان خدا را از شما بگیرم كه به من كافر نشوید، و امر سنگین و نادرستى به من نسبتندهید، چون كه به خدا قسم به شما چیزى نشان نمى دهم جز آنچه پیغمبر(ص ) به من یادداده و عهد و پیمانى محكم تر از آنچه خدا از پیغمبرانش گرفته ، از آنها گرفت ، وفرمود: رو از من بگردانید، تا دعایى كه مى خواهم ، بخوانم ، و شنیدند دعاهایى كهمانندش را نشنیده بودند خواند و فرمود: رو بگردانید، و چون روگرداندند، دیدند از یكطرف باغ ها و نهرهایى است و از طرفى آتش فروزانى زبانه مى كشد، به طورى كه درمعاینه بهشت و دوزخ هیچ شك نكردند، و آن كه از همه خوش گفتارتر بود گفت : این سحربزرگى است ، و به جز دو نفر همه كافر برگشتند، و چون با آن دو نفر برگشت فرمود: گفتار اینها را شنیدند؟

تا آن جا كه فرمود: و چون به مسجد كوفه رسیدند دعاهایىخواند كه سنگریزه هاى مسجد در و یاقوت شد، و به آن دو نفر فرمود: چه مىبینید؟
گفتند: در و یاقوت است ، فرمود: اگر درباره امرى بزرگتر از این هم خدا راقسم بدهم ، خواسته ام را انجام مى دهد، و یكى از آن دو هم كافر شد، ولى دیگرى ثابتماند، و حضرت به او فرمود: اگر از این در و یاقوت ها بردارى پشیمان شوى و اگر همبرندارى پشیمان مى شوى ، و حرص او را رها نكرد تا درى برداشت و در آستین گذاشت ، وچون صبح شد دید در سفیدى است كه كسى مثلش را ندیده ، گفت : یا امیرالمؤ منین من یكىاز آن درها را برداشتم .
فرمود: براى چه ؟

گفت : مى خواستم بدانم حق است یاباطل ؟
فرمود: اگر آن را به جاى خود برگردانى خدا عوض آن بهشت را به تو مى دهد،اگر برنگردانى خدا جهنم را در عوض به تو مى دهد، و آن مرد برخاست و دُر را به جایىكه برداشته بود برگرداند، و حضرت آن را به سنگریزه مبدل كرد، مانند سابق ، و بعضىگفتند: آن مرد میثم تمار بود، و بعضى گفتند: عمرو بن حمق خزاعى (1)

پی نوشتها:

1- اثبات الهداة ، ج 4، ص 558 - 556

 

چهارشنبه 27 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

رهبرى ، مبین قانون ( پیام غدیر )

اسلام تنها مكتبى است كه انسان را مى سازد و بهترین برنامه ها را براى رشد و ترقى او،ارائه مى دهد. اسلام در تمام قسمتهاى اعتقادى ، عبادى ، سیاسى ، نظامى ، فرهنگى اقتصادى ، اجتماعى و بهداشتى ، برنامه هاى مخصوص دارد. اسلام براى اینكه یك جامعه نمونه و برتر بوجود آید، دو عامل مهم را لازم مى داند: قانون الهى و رهبرى الهى - مردمى .
براى اینكه یك اجتماع ، همیشه در حال فعالیت و حركت باشد و امت سعادتمند شود، قوانین كامل و جامعى لازم است تا ارزشها و كرامتها و فضیلتهاى انسان را حفظ كرده ، عوامل ضد پیشرفت را از بین ببرد و جامعه را به سوى سعادت و رستگارى هدایت كند. این قانون باید از طرف قانونگذارى باشد كه عقل كل بوده و عملش به همه نیازها احاط دارد و قادر است جامعه را در سیر تكامل به حركت درآورد، چرا كه خود، كمال مطلق است و به همه چیز، دانایى دارد و چنین قانوگذارى همان خداى یكتاست كه جهان را آفریده است . پس قانون و برنامه تكامل انسان ، باید از سوى او باشد تا در قلب و جان مردم ، نفوذ كند .


براى اینكه هوهاى نفسانى هیچ كس بر قانون اثر نگذارد و كسى هنگام توضیح قانون ، به نفع خود یا ضرر دیگرى مطلبى را كم یا اضافه نكند و براى حفظ شدن اصل و حقیقت قانون ، و همچنین بیان كردن و عمل كردن به آن ، احتیاج به كسى است كه قانون را براى مردم توضیح دهد و آن را به اجرا درآورد. این مسؤ ولیت سنگین و حساس باید بر دوش كسى باشد كه از طرف خدا تعیین و انتخاب شده است ، چنین شخصى كه پیامبر(ص ) نامیده مى شود. به وسیله وحى ، قانون و پیام خدا را به بشر مى رساند و آن را تفسیر و اجرا مى كند .
بعد از پیامبر(ص ) نیز براى اینكه زحمتهاى او هدر نرود و راهش باقى بماند، باید ادامه كار به عهده كسى باشد كه از طرف خدا انتخاب شده و به وسیله پیامبر، به مردم معرفى شود. چنین كسى باید خصوصیات پیامبر را درارا باشد. این خصوصیات ، عبارت است از
:
1- عصمت داشته باشد ؛ یعنى در تمام دوران عمر خود هرگز مرتكب گناه نشده باشد. در بیان احكام و حقایق دین و جواب دادن به سؤ الهاى مذهبى مردم و توضیح مسائل پیچیده مذهبى دچار خطا و اشتباه نشود
.
2- دانایى و آگاهى او نسبت به دین و مذهب ، از همه بیشتر باشد و هیچ مساله اى براى او نا آشنا نباشد
.
3- نیكوكارترین ، عادلترین ، پرهیزكارترین و پاكترین افراد جامعه باشد .

منبع: کتاب پیام غدیر

چهارشنبه 27 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

علائم مومنان در كلام حضرت علی علیه السلام (2)

علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید:

«لیجتمع فی قلبك الافتقار الی الناس والاستغنا عنهم»؛ باید در قلبت دو حالت «احتیاج به مردم» و «استغنا از مردم» جمع شود.

«فیكون افتقارك علیهم فی لین كلامك و حسن وجهك»؛ با داشتن روحیه نیازمندی، كلامت نرم و رویت گشاده می‌شود.

همان طور كه انسان اگر از كسی چیزی بخواهد و احساس احتیاج كند، هم سخنش نرم می‌شود و هم چهره‌اش باز و شكفته می‌شود. همچنین است اگر در دلت استغنا از ناس هم باشد، زیرا:

«فی نزاحه عرضك و بقا عزك»؛ آبرویت وعزتت را حفظ كنی .

در این روایت، جنبه‌های اجتماعی مورد نظر است. اما در بُعد معنوی امام باقرعلیه السلام می‌فرماید:

«ثلاثة هن فخر المومن و زینة فی الدنیا والاخرة» ؛ سه چیز افتخار و زینت مومن در دنیا و آخرت است.

«الصلوة فی آخر اللیل» ؛ نماز در آخر شب؛

«و یأسه مما فی ایدك الناس» ؛ مایوس بودن از آنچه در دست مردم است. كنایه از استغنا از مردم است؛

«و ولایة الامام من آل محمد» (1) ؛ و پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام.

حال تصور شود آنچه در دست دیگران است، در اختیار كسی باشد، چه فایده‌ای برای شخص به بار می‌آورد اهل دنیا همه همتشان این است كه بهتر بخورند و شهوترانی كنند و یك حیوان تمام عیار شوند. اما مومن چگونه است مومن دنیا را مزرعه‌ای برای جهان دیگر می‌داند. امام حسین علیه السلام فرمودند:

«ابن آدم انك لم تزل فی دم عمرك منذ سقطت من بطن امك» ؛ ای فرزند آدم، از روزی كه از بطن مادر خارج شده‌ای، عمرت در حال نزول و سقوط است .

«فخذ مما فی یدیك لا بین یدیك فان المومن یتزود» ؛ مومن در این دنیا برای سفرش زاد و راحله تهیه می‌كند.

اما كافر چه سرنوشتی دارد.

«فو الكافر یتمتع» ؛ پس كافر در كشتزار طبیعت می‌چرد.

البته مومن و كافر هر دو، از دنیا بهره‌مند می‌شوند اما نگرش این دو، به دنیا مختلف است.

از نظر مومن دنیا ابزار برای تحصیل آخرت است اما كافر به دنیا به عنوان هدف و غایت می‌نگرد.

«ولا یصرف اللعب حكمة» ؛ مومن از كارهای بیهوده دوری می‌گزیند، به دلیل بینش حكیمانه‌ای كه دارد.

این معنا در صورتی است كه حكم را به معنی حكمت بگیریم. اما می‌توان آن را به معنای قضاوت هم گرفت . یعنی امور دنیوی قضاوت‌های وی را تغییر نمی‌دهد. مومن به حق حكم می‌كند و دنیا او را از حق بازنمی‌دارد.

«ولا یطلع الجاهل علمه» ؛ و مرد نادان به دانشش پی نبرد. این معنا در روایتی دیگر آمده است:

«كلم الناس علی قدر عقولهم» (2) ؛ با مردم به مقدار فهمشان تكلم كنید.

سیره انبیا و اولیا این بود كه وضع مخاطب را در گفتن حقایق در نظر می‌گرفتند، چون در غیر این صورت، هم علم ضایع می‌شد و هم مخاطب. كسی كه قابلیت و ظرفیت ندارد، ممكن است با شنیدن حقیقت به گمراهی و ضلالت بیفتد. برخی در این روایت، جاهل را به كسی كه علمش اندك است، اطلاق كرده‌اند. بعضی هم غرض از جاهل را در این روایت، مخالفان ائمه علیهم السلام گرفته‌اند و مسئله «تقیه» را مطرح كرده‌اند.

البته معنای دوم بعید است و مراد همان معنای اول است.

«قوال عمال عالم حازم» ؛ بسیار گوینده عمل كننده است، دانشمندی دوراندیش است.

در اینجا به نسبت میان قول و عمل در مومن اشاره شده است. آنچه را كه از نیكی می‌گوید، خود به آن عامل است. «حزم» به معنی دوراندیشی و هوشیاری است. مومن حساب شده كار می‌كند. مومن آن نیست كه تسبیحی در دست بگیرد و برود و گوشه‌ای بنشیند و ذكر بگوید. مومن در روایات چنین توصیف نشده است. این چنین كسی، تنبل است و فریب شیطان را خورده است.

«لا بفحاش ولا بطیاش» ؛ ناسزاگو و سبك نیست .

فحش به معنای از حد گذراندن بدی است. «فحش» یعنی بدی زیاد كرد، و وقتی به كلام و الفاظ تعلق می‌گیرد به معنای بدزبانی است .

«طیاش» به انسان سبكی گویند كه قدرت تصمیم‌گیری در امور ندارد. این معنا خیلی ظریف است. آدم طیاش همواره در تردید و دودلی است. اما مومن فكر می‌كند. تدبیر به خرج می‌دهد و تصمیم می‌گیرد. برخی از افرادی كه دائما در مسائل ریز و درشت زندگی استخاره می‌كنند، مصداق این حالت هستند.

«وصول فی غیر عنف» ؛ مومن معاشرتی است بدون زحمت .

وصول به كسی گویند كه زیاد معاشرت می‌كند اما در معاشرت مراقب است كه افراد را در زحمت و تعب نیندازد.

اصولا در باب صله ارحام، بهترین صله رحم، دستگیری از ارحام است والا رفتن و مزاحمت «صله» نیست. امام رضا علیه السلام فرموده‌اند:

«صل رحمك و لو بشربة من الماء» (3) ؛ صله ارحام كن اگر چه به دادن شربتی از آب .

«و افضل ما توصل به الرحم كف الاذی عنها» (4) ؛ و با فضیلت‌ترین چیزی كه با آن می‌توان صله رحم كرد، این است كه ارحام را آزار ندهی .

«بدول فی غیر سرف» ؛ اهل بذل و بخشش است بدون آنكه به اسراف دچار شود.

برای روشن شدن روایت، توضیح مطلبی ضروری است. به بخل كه «اقتار» هم گفته می‌شود، نقطه مقابل اسراف است. بخل، صفت شخصی است كه در جایی كه واجب است مصرف كند، نمی‌كند. اسراف مصرف مواهب الهی است در جایی كه لازم و شایسته نیست .

حد وسط اسراف و اقتار، جود و سخاوت است. سخاوت ملكه انسانی است كه مواهب الهی را در جایی كه لازم است و سزوار، خرج می‌كند.

بعضی فكر می‌كنند كسی كه بریز و بپاش دارد، انسان سخاوتمندی است. در حالی كه چنین نیست و برای تشخیص سخاوت از اسراف باید موقعیت، موارد، مقدار و ضرورت مصرف ملحوظ گردد. امام هشتم علیه السلام در ضمن روایتی فرموده‌اند كه انسان به كمال ایمان نمی‌رسد مگر آن كه در وی سه خصلت باشد:

«التفقه فی الدین» ؛ دین شناس باشد.

«و حسن التقدیر فی المعیشة» ؛ در معیشت و زندگیش، اهل اندازه‌گیری باشد.

«والصبر علی الرزایا» (5) ؛ در گرفتاری‌ها صابر باشد. حال ممكن است سئوال شود كه موارد مصرف و محل شایسته برای انفاق كجاست پاسخ را باید از فقه جویا شد. و ابتدا باید از واجب النفقه شروع كرد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

«صاحب النعمة یجب ان یوسع علی عیاله» ؛ كسی كه خداوند به وی نعمت مادی داده واجب است كه بر خانواده‌اش وسعت و توسعه دهد.

این وجوب، وجوب استحبابی است. متاسفانه، برخی به نام ریاضت و خودسازی بر خانواده خود تنگ می‌گیرند. مقدس بازی‌ها گاهی به چنین انحرافاتی منجر می‌شود. آدمی نمی‌فهمد كه دارد به سوی جهنم سیر می‌كند. گاهی هم بعضی فقط خود و خانواده‌شان را می‌بینند و از دیگران غافلند، این هم درست نیست. باید در انفاق، هر كس به وضع مالی خویش نظر كند و مطابق با درآمدش انفاق كند.

«لا بختال ولا بغدار» ؛ نیرنگ باز و حیله گر نیست .

«ختل» در لغت، زشت‌ترین حیله‌ها را گویند. «ختال» هم به معنی فریب دادن است. اهل لغت می‌گویند «ختل رعت الصید»؛ یعنی گرگ پنهان شد تا فریب دهد. معنی روایت این است كه مومن نسبت به مومنان، مكر و حیله نمی‌كند.

«غدار» هم نیست. غدار به معنی پیمان شكن است. پیمان شكنی هم ریشه در حیله و مكر دارد. البته مكر كردن در جنگ واجب است و مومن باید زیرك باشد. در تاریخ نوشته‌اند وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی بود، عبیدالله به عیادت هانی آمد. هانی به مسلم گفت از پشت پرده بیرون بیا و عبیدالله را به قتل برسان .

عبیدالله آمد و رفت و مسلم او را نكشت. وقتی مورد اعتراض واقع شد، فرمود، ما در صحنه جنگ نبودیم و من این عمل را با مروت سازگار ندانستم . به تعبیر ما، این كار نامردی بود.

«ولا یقتفی اثرا ولا یخیف بشرا» ؛ مومن در جستجوی عیوب مردم نیست و بر هیچ كس ستم نكند.

كسانی كه عیب‌جو هستند از نظر روایات، از ایمان خارج می‌شوند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«ادنی ما یخرج به الرجل من الایمان ان یواخی الرجل علی دینه فیحصی علیه عتراته و زلاته لیعنفه بها یوما ما» (6) ؛ نزدیك‌ترین كاری كه شخص را از ایمان خارج می‌كند نزدیكی شخص به مومن برای جستجو از عیوب ایشان است، برای آن كه مدرك و مستندی از ایشان برای كوبیدنش داشته باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده‌اند:

«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الی قلبه لا تزموا المسلمین» ؛ ای كسانی كه به زبان اسلام آورده‌اید و در قلبتان وارد نشده است، مسلمان‌ها را مذمت نكنید.

«ولا تتبعوا عوراتهم» ؛ و لغزش‌های آنها را جستجو نكنید.

«فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه ولو فی بیته» (7) ؛ هر كسی جستجو كند عیوب دیگران را، خداوند جستجو می‌كند عیوب او را و كسی را كه خدا جستجو كند عیوبش را، رسوایش می‌گرداند اگر چه در درون خانه‌اش باشد.

«رفیق بالخلق» ؛ با نرمی برخورد می‌كند. روحیه نرم دارد و با خلق با لطافت برخورد می‌كند.

مومن دشمن ساز نیست. غلظت و خشونت ندارد. در «وسایل الشیعه» در باب «مدارا با مردم»، روایاتی بسیاری در این باب موجود است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند:

«مداراه الناس نصف الایمان» (8) ؛ مدارا كردن با مردم نیمی از ایمان است.

در روایت «ناس» كه عام است و اختصاص به مسلمان و مومن ندارد آمده:

«الرفق بهم نصف العیش» (9) ؛ برخورد نرم با مردم نصف زندگی است. در این روایت به زیبایی، هم به جنبه معنوی وهم مادی، اشاره شده است. هم نصف ایمان تامین می‌شود هم نصف معیشت دنیوی . در نقطه مقابل فرموده‌اند:

«الانقباض من الناس مكسبة للعدواة» (10) ؛ تنگ نظری با مردم وسیله كسب دشمنی است .

این روایات با آنچه قرآن در نسبت ارتباط مومن با مومنان، منافقان و كفار مطرح می‌كند منافاتی ندارد. این روایات از بُعد اخلاقی مدنظر است و آیاتی همچون؛ «اشداء علی الكفار رحما بینهم» ، مصداق مسائل حقوقی است. مثلا اگر در مسئله‌ای حقوقی، طرف تو مومن باشد با رفق و محبت و گذشت و اگر كافر بود، با غلظت و خشونت برخورد كن .

«ساع فی الارض» ؛ كوشش كننده است در زمین .

مومن اهل كار و تلاش است. دلبستگی مومن به خدا وی را از كار بازنمی‌دارد. برعكس، ایمان، انسان را به تلاش وامی‌دارد. از طرفی مومن خودخواه نیست و صرفا برای خود تلاش نمی‌كند، بلكه برای جامعه می‌كوشد. در جمله بعد به این مطلب اشاره می‌فرمایند:

«عون للضعیف، غوث للملهوف» ؛ كمك كار ضعیف و پناه بی‌كسان است.

«ولا یهتك سترا ولا یكشف سرا» ؛ مومن پرده در نیست و اسرار مردم را افشا نمی‌كند.


«ستر» به معنی پرده و هتك به معنای دریدن است. مومن نه پرده را می‌درد و نه پرده را بالا می‌زند. مسئله «هتك» در روابط اجتماعی موضوعی با اهمیت است. گاهی به قصد اصلاح ناخواسته، افساد می‌كنند. مكرر گفته‌ام كه محور تربیت، پرده‌داری است نه پرده‌دری .

خلق مومن، خلق الله است. خدای تعالی پرده‌در نیست و مومن كه با حق تعالی پیوند خورده است، متصف به صفات اوست، بنابر این پرده‌دری نمی‌كند.

مومن، «ستارالعیوب» است نه «كشّاف العیوب». در روایتی با سندی بسیار عالی، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: «عورة المومن علی المومن حرام» ؛ عورت مومن بر مومن حرام است .

حضرت فرمود: بله . از حضرت سئوال كرد مقصودتان از عورت پایین تنه است؟

قال «لیس حیث تَذهب فِكرُك» فرمودند آن طور که فكر کردی نیست. سپس حضرت فرمودند: مقصودم از حرمت عورت مومن، حرمت افشای اسرار مومن است .

خوار كردن مومن، آدمی را از ولایت خداوند خارج و در سایه ولایت شیطان قرار می‌دهد. مفضل می‌گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند:

«من روی علی مومن روایة یرید بها شینه و هدم مروته من اعین الناس، اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان»؛ اگر كسی از مومنین چیزی نقل كند كه وی را خوار و سبك و پیش مردم كوچك كند، خداوند او را از ولایت خویش خارج می‌كند و در ولایت شیطان قرار می‌دهد.

یعنی، تو لیاقت نداری كه من خدا حاكم بر تو باشم . جالب است بدانیم كه شیطان هم وی را نمی‌پذیرد.

«فلا یقبله الشیطان.» (11)

گاهی مسئله عیب هم در كار نیست. مومنی است كه اهل یك سنخ عبادات است و نمی‌خواهد دیگران بفهمند.«اضاعة السّر» مطلق است.در روایتی امام كاظم علیه السلام فرمودند:

«المجالسُ بالامانات» (12) ؛ مجالس خصوصی در حكم امانات است.

یعنی اگر در مجلسی چند نفر مومن سخن خصوصی با یكدیگر می‌گفتند، نقل آن صحیح نیست .

مومن خیر برادرش را می‌گوید و سّرش را مستور می‌كند. یعنی مومن اصولا خوبی‌های مومن را می‌بیند و زشتی‌ها را می‌پوشاند. در روایات متعدد آمده است كه خداوند عملی را از مومن می‌نگرد و به ملائكه مباهات می‌كند اما هیچ گاه در برابر عمل زشت مومن، فرشته‌ها را خبر نمی‌كند كه بیایید نگاه كنید.


«كثیر البلوی، قلیل الشكوی» ؛ ابتلائات مومن زیاد است ولی شكایت و گلایه‌اش كم است.

«ان رای خیرا ذكره و ان عاین شرا ستره» ؛ اگر عمل خیر و پسندیده‌ای را ببینید آن را متذكر می‌شود، اما كارهای زشت و ناپسند را بازگو نمی‌كند.

«یستر العیب و یحفظ الغیب» ؛ عیب را می‌پوشاند و حفظ غیب می‌كند.

به اعتقاد من، حفظ غیب این است كه در غیاب مومن، بیشتر احترامش را حفظ می‌كند.

«یقیل العثرة» (13) ؛ خطاها را نادیده می‌گیرد.

«اقاله» به معنای برگرداندن است. در فقه، در باب بیع، می‌فرمایند طرفین می‌توانند معامله را اقاله كنند، یعنی معامله را به هم بزنند. در اینجا امیرالمومنین علیه السلام جنبه اخلاقی بدان داده‌اند. می‌فرمایند اگر خطایی نسبت به مومن شد، اقاله می‌كند یعنی نادیده می‌گیرد. انگار چیزی نشده و وضع به حال اول خود است.

«و یغفر الزلة» ؛ پوزش پذیر است.

مومن نه تنها خطاها را اقاله می‌كند كه اگر شخصی عذرخواست، فورا می‌پذیرد. در وصایای پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «من لم یقبل من متنصل عذرا صادقا كان او كاذبا. لم ینل شفاعتی» (14) ؛ اگر كسی عذرخواهی كسی را چه راست و چه دروغ نپذیرد، شفاعت من شامل حالش نمی‌شود.


چه رابطه‌ای میان شفاعت و پذیرش عذر در این دنیا است .

انسان در این عالم باید نمونه‌ای از صفات و افعال الهی را نشان بدهد. بزرگی از وارستگان به من می‌فرمود فلانی من هر شش ماه یك بار، تمام كسانی را كه به من بدی كرده‌اند اما من نمی‌دانم، عفو می‌كنم .

یك وقت بحث عذرخواهی است كه غالبا این چنین است اما مطلب آن بزرگ، فوق این مطلب است. افرادی به انسان تعدی كرده‌اند و برای عذرخواهی هم نیامده‌اند لكن او همه شان را بخشیده است. اما چه نفعی عاید اولیاء از عذرخواهی می‌شود.

این افراد قادرند روز قیامت سخن بگویند. زبان حالشان این است كه خدایا من كه بنده بودم، گذشت كردم تو هم كه خالق من هستی از من بگذر. یعنی یك نمونه از صفات الهی را در عالم بارز كرده است و لذا حق تعالی درخواستش را رد نمی‌فرماید.

«لا یطلع علی نصح فیذره ولا یدع جنح حیف فیصلحه» ؛ به نصیحتی آگاه نشود كه آن را رها كند و هیچ كجروی را اصلاح نكرده نگذارد.

معنای دیگر این است كه ممكن است اصلا جرمی از مومن صادر نشود تا محتاج اصلاح شود.

«امین رصین تقی نقی زكی رضی یقبل العذر» ؛ امین با وفا، پرهیزكار پاكدامن، بی‌عیب، پسندیده نسبت به مردم و خدا و عذرپذیر است.

مومن در جامعه به گونه‌ای رفتار می‌كند كه مردم به او اعتماد می‌كنند. «رصین» است یعنی، در همه چیز یا در امانت داریش محكم است. تقی است و از آلودگی‌ها مبراست. نقی است. چه بسا نقی اشاره به ذمائم اخلاقی است. نه تنها تقی است یعنی، افعالش به معصیت آلوده نیست كه ملكاتش نیز آلوده به نفسانیات نیست. یعنی، اهل كبر و حقد و حسد و رذایل اخلاقی نیست .

«زكی» است یعنی، اهل تزكیه نفس است. در دو صفت تقی و نقی جنبه سلبی مطرح است و در دو صفت بعد، جنبه اثباتی است. تزكیه نفس، مومن را رشد می‌دهد. راضی است یعنی، رضایت خالق را جلب كرده است و مرضی است یعنی، هم خالق از او راضی است و هم خلق .

وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم كه در طریقت ما كافری است رنجیدن

مومن مطلب بالاتری می‌جوید. نه تنها نمی‌رنجد بلكه همواره خشنود است .

«رضی الله عنهم و رضوا عنه» آنقدر دلش با محبوب وابسته است كه از تادیب محبوب، لذت می‌برد.

به تعبیر آن عارف بزرگ:

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشكست لیلی

او با اولیاء سر و كار دارد و آنها را هدف گیری كرده است. اگر چه این وادی، وادی دیگری است كه بهتر است مكتوم بماند.

«و یجمل الذكر» ؛ مومن در وقت یادآوری مومن، زیبا توصیف می‌كند.

مومن آنگاه كه می‌خواهد دیگران را توصیف كند، زیبا و آراسته وصف می‌كند.

«و یحسن بالناس الظن» ؛ گمانش به دیگران نیك است.

سوء ظن، بیماری است. بدگمان‌ها معیوب‌اند، در جامعه‌ای كه صلاح بر فساد غلبه دارد اگر كسی به برادر یا خواهر مومنش بدگمان شود این شخص بیمار روحی است. منشا سوءظن، جبن و حقارت نفس است. به دلیل ضعف نفس، شیطان در روح ضعیف نفوذ و او را وسوسه كرده و خواطر شیطانی را به او القا می‌كند.

مومن اهل حسن ظن به دیگران است و اجازه نمی‌دهد شیطان در زوایای روحش لانه كند.

دو جمله‌ای كه مولا فرمودند كاملا به یكدیگر مربوطند. آنگاه كه یادآور دیگران است، با زیبایی یادآوری می‌كند و گمان نیك به دیگران دارد. وقتی كه مومن در روابط اجتماعی از برادر یا خواهر مومنش ذكر جمیل داشت، پیوندهای اجتماعی وثیق و محكم می‌شود. اصولا مومن مقید و متعهد است كه پیوندهای اجتماعی مومنان را تحكیم بخشد.

از نظر زبانی، خوب وصف می‌كند و از نظر درونی حسن ظن دارد. اساسی‌ترین عامل حفظ هر جامعه حسن اعتماد عمومی است. ریشه این حفظ در حسن ظن است. به دلیل حسن ظن، اعتماد می‌كنیم و اگر اعتماد نباشد، در جامعه از هم می‌گسلد، مومن باید به روابط اجتماعی استحكام ببخشد و مسائلی همچون ذكر جمیل نمونه‌ای از ایجاد حسن اعتماد عمومی است .


پی‌نوشت‌ها:

1ـ غررالحکم، ج 1، ص 145.

2ـ غررالحکم، ج 1، ص 176 .

3ـ غررالحکم، ج 4، ص 30 .

4ـ غررالحکم، ج 5، ص 387 .

5 ـ جامع الاخبار، ص 35 .

6 ـ غرر الحكم، ج 1، ص 356 .

7 ـ وسایل الشیعه، ج 9، ص 90.

8 ـ سوره آل عمران، آیه 129.

9ـ سوره انشقاق، آیه 6 .

10ـ بحار الانوار، ج 72 ، صص 110 تا 112.

11ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 521 .

12ـ نسخه بحارالانوار، «لاینكی» .

13ـ میزان الحكمه، ج 5، ص 552 به نقل از بحار، ج 69، ص 408 .

14- بحارالانوار، ج 73، ص 170.


منبع:

برگرفته از كتاب «كیش پارسایان»، درس‌هایی از آیة الله مجتبی تهرانی
 

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تحیر بشریت در برابر علی علیه السلام

علی كیست؟!
به راستی او كیست كه همگان محو كمالات و صفات اویند؟ او كیست كه بعضی در مقام تمجید او از حد فراتر رفته اند و او را خدا خطاب كرده اند و برخی دیگر در مقام دشمنی در برابر ایشان برخاستند. او كیست كه دشمن مكارش - عمر و عاص- در مقام تمجید او می گوید: علی در بین مردم مثل طلا در بین خاكستر بی ارزش است.





علی كیست؟!
آیا انسانی را سراغ دارید كه در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد، به راستی علی علیه السلام نوری است كه در بطن انسانیت و این زمین خاكی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.

"لوانزلنا هذاالقرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله." آری بدن علی علیه السلام در حال انفجار بود، همچون كه اگر آیات الهی در دل كوه خوانده شود كوه طاقت شنیدن آیات قرآن را ندارد.


آیا انسانی را سراغ دارید كه در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد؟ به راستی علی علیه السلام نوری است كه در بطن انسانیت و این زمین خاكی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.
علی علیه السلام كسی است كه شب ها را به عبادت و مناجات با خدای خویش مشغول بود و دعای معروف مناجات كوفه حاكی از سوز دل آن حضرت و مقام و رتبه اعلی او می باشد، همان دعایی كه خطاب به پروردگار می فرماید: "اللهم انی اسئلك الامان یوم لاتنفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم." و در ادامه زمزمه ها "مولای یا مولای انا السائل الا المعطی" ؛ خدایا من گدا و تو بخشنده ای و عطا كننده بینوایان و چه كسی بر گدا رحم می كند الا بخشنده و عطا كننده.


آری، به راستی "متحیرم چه نامم شه ملك لا فتی را".
كیست این علی علیه السلام كه همگان را به ثنا و ستایش خود در آورده است. چه دوست و چه دشمن! هم دوست در عزایش گریست و هم دشمن. نقل است كه معاویه بعد از شهادت علی علیه السلام بر تخت پادشاهی خود بر مظلومیت علی علیه السلام گریست.





علی كیست؟!
علی علیه السلام كسی است كه در اوج قدرت فرمانروایی خود را با نان جو و نمك سیر می كرد.

چه كسی به مسند قدرت به نان جو بسازد كند قناعت، چونان امیر خسته جگر

او كسی است كه حكمران خود را (عثمان بن حنیف) به خاطر شركت در مجلس اغنیا مواخذه می كند.

آری، علی علیه السلام عمل به تظاهر نمی كرد، بلكه وجودش با حق اتصال و پیوند خاصی داشت.

همچو او كیست كه در جنگ ها بازوان پیغمبر(ص) باشد و جبرئیل در خطاب به او بگوید:

"لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار"


همچو او كیست كه پیغمبر(ص) خطاب به او گوید: "علی ابیطالب كروحی من جسدی"؛ علی مثل روح من برای بدنم است.
شجاعتش بس وصف ناپذیر است، زره او پشت نداشت و در جواب این عمل می گفت كه هیچگاه پشت به دشمن نمی كنم تا دشمن بتواند بر من از پشت غلبه كند.

به گاه رزم چه بسیار كافران عنود كشد به خاك، چون مردان آهنین پیكر

آری كیست مانند او، كه هدف از شمشیر زدنش فقط رضای حق باشد و برای این كه كارهایش در جهت حق اعتلا یابد، عمر بن عبدود را به خاطر خشم خود نمی كشد و صبر می كند تا خشمش فرو نشیند و بعد او را به هلاكت می رساند آری "از علی آموز اخلاص عمل".





علی كیست؟!
او كسی است كه شب ها، هنگام تاریكی قدم در كوچه های پر فتنه و خیانت كوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد كه مردم كوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه كسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی كه خود به نان و نمك و كفش وصله دار بسنده می كرد.

به شام تیره غربت، پناهگاه یتیم به روز معركه، سردار جنگ و نام آور





علی كیست؟!
او كسی است كه اگر آفریده نمی شد كسی لیاقت همسری زهرا(س) را نداشت. او كسی است كه فرزندی تربیت كرد تا خاندان و یاران خود را فدای حق كند و خود نیز به مقام "ذبیح الله" و به مقام مطمئنه رسد و سوره فجر خطابی به او باشد. (یا ایتها النفس المطمئنه)





علی كیست؟!
او كسی است كه در مكتبش شاگردانی را تربیت كرد كه تا پای جان در راه حق استقامت ورزیدند. شاگردانی داشت همچون مالك، كمیل، میثم تمار، مقداد و ... كه هر كدام خود بحر معرفتی بودند كه هر كس را یاری غوطه ور شدن در امواج این دریاها نیست.





علی كیست؟!
در كمال صراحت از مظلومیت خود می گوید: "به من به اندازه ریگ های بیابان و كرك های بدن حیوانات ظلم شده است." آری، جز او چه كسی می تواند در برابر غصب خلافت الهی كه حق اوست برای حفظ اسلام و شوكت آن سكوت اختیار كند و 25 سال خانه نشین شود.

آری، همچو او مظلوم كیست كه علامه امینی برای اثبات این كه ولایت و امیری بر مسلمین، حق علی علیه السلام است، چهل سال زحمت بكشد و خون دل خورد؛ صدق گفتار كلام اوست كه می فرماید: "برای نوشتن الغدیر ده هزار جلد كتاب خطی را مطالعه كردم و به صد هزار جلد مراجعه مكرر داشته ام.


"پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:
"والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة"؛ قسم به او كه جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند."

و در جای دیگری می فرماید:
"هر گاه پشت میزی نشستم كه الغدیر را بنویسم، مثل این كه علی علیه السلام را كنار میز می دیدم كه مطالب را به من دیكته می فرمود."





علی كیست؟!
او كسی است كه در منبر وعظ و سخنرانی، سخنانش به جان نفوذ می كرد و موجب روشنایی دل و جان می شد و دلیل آن شد كه سیدرضی آن را جمع آوری كند و لقب "نهج البلاغه" به آن دهد و دیگران آن را "اخ القرآن"؛ ( برادر قرآن) نامند.

سیدرضی خود در این مورد می گوید: "بعد از تمام شدن كتاب چنین دیدم كه نامش را (نهج البلاغه) بگذارم. زیرا این كتاب درهای بلاغت را بر روی بیننده می گشاید."

زبان علم و خرد، الكن از فضائل اوست كه كسی علی نشناسد، به غیر پیغمبر(ص)

كجا به وصف كمالات او توان پی برد قلم شوند درختان و بحرها، جوهر

آری، واقعاً علی علیه السلام را نتوان شناخت كه اگر علی علیه السلام را كس بشناسد، انسان كامل را شناخته است.


او كسی است كه شب ها، هنگام تاریكی قدم در كوچه های پر فتنه و خیانت كوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و این عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد كه مردم كوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه كسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی كه خود به نان و نمك و كفش وصله دار بسنده می كرد.
كجاست آن ظرفی كه گنجایش وجود علی علیه السلام و ولایتش را داشته باشد، وجودی كه ولایت علی علیه السلام را بپذیرد و سر تعظیم در برابر ولایت او به زیر آورد؟ كجایند آنها كه لیاقت درك حدیث پیغمبر(ص) را در خطاب به علی علیه السلام و یارانش داشته باشند:"والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة"؛ قسم به او كه جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند." هر چه در وجود او فكر می كنیم بیشتر پی به عظمت او می بریم. درآخر به گفته یك نویسنده مسیحی پیرامون علی علیه السلام اكتفا می كنیم :

همه كمالات انسانی و تمامی عناصر فضیلت در وجود پیغمبر(ص) و بهترین بنده اش علی بن ابیطالب مجسم شده است."

"محمدحسین افشاری كرمانی"


 

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

بایدها و نبایدهای كارگزاران از دیدگاه امام علی علیه السلام

اشاره
در این مقاله نویسنده سعی كرده ویژگی های كارگزاران مطلوب را از دیدگاه امام علی علیه السلام بیان نماید. هر چند بعضی از این ویژگی ها به انحاء مختلف تكرار شده است اما به نظر می رسد كه قابل استفاده برای عموم باشد. با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:



كارگزار باید از نظر حضرت علی علیه السلام:
- حكومت را نانخورش و طعمه ای برای خود و اطرافیانش نداند.

- امانت دار و نگهبان امانت مردم (بیت المال) باشد.

- بدون دستور امام، رعیت را امر و نهی نكند.

- خزانه دار مال خدا باشد تا آن را به امام برساند. (نامه 5)

- دل مردم را با نیكویی و مهربانی روشن سازد.

- ترس و بیم را از دل و روان مردم بزداید.

- با مردم به مدارا كار كند. (نامه 18)

- با رعایا درشتی و تندی نكند و سختی روا ندارد.

- به آنان ستم نكند و خردشان نشمارد. (نامه 19)



كارگزاران و تمامی كسانی كه اموال مسلمین به آنها سپرده می شود باید…
- تقوای الهی را در همه حال رعایت نمایند.

- مسلمانی را نترسانند.

- دینداری مطمئن باشند.

- خیرخواه و مهربان باشند.

- درستكار و امین باشند.

- به اموال آسیب نرسانند. (نامه 25)

- در نهان و آشكارا از خدا بترسند.

- ریاكار نباشند.

- نهان و آشكار و كردار و گفتارشان دوگانه (منافقانه) نباشد.

- زیر دستان خود را نرنجانند و دروغگویشان ندانند و به آنان بزرگی نفروشند.

- حقوق مردم را كه برعهده حكومت است به تمام ادا نمایند.

- به مردم و مسلمانان خیانت نكنند.

- با امام (رهبر) مسلمین ناراستی و دغل كاری نكنند. (نامه 26)

- با مردم فروتن، نرمخو و گشاده رو باشند.

- همگان را به یك چشم ببینند. (تبعیض روا ندارد)

- با نفس خویش پیكار نمایند.

- از دین خود حمایت كنند.

- به خاطر خشنودی هیچ یك از بندگان، خدا را به خشم نیاورند.

- نماز را در وقت معین آن اقامه نمایند. (نامه 27)

- فرمانبرداران از مردم را گرامی بدارند.

- حرمت خیرخواهان را پاس دارند.

- بی گناه را به جای گناهكار نگیرند و پیمان شكن را به جای پیمان گزار نپذیرند. (نامه 29)

- در كار خود هوشیار و با كمال جدیت پایدار باشند.

- خیرخواه خردمند و پیرو فرمان حكومت و فرمانبردار امام (رهبر) باشند.

- كاری نكند كه به عذرخواهی ناچار شوند.

- به هنگام نعمت، بیش از حد شاد(مغرور و غافل) و به هنگام دشواری، سست رای و ترسان نباشند. (نامه33)

- مصلحت جوی امام (رهبر) باشند.

- بر دشمنان سخت دل و ستیزه جو باشند.

- خیرخواه و كوشا و برای رهبری و نظام شمشیری برنده و ركنی بازدارنده باشند. (نامه 34)




كارگزاران باید…
- خدای را بنده (اهل طاعت و عبادت و بندگی و تقوا و علم و عرفان) باشند.

- در روزهای ترس و بیم نخوابند.

- در ساعت ها و لحظات ترس، از دشمن روی برنتابند.

- بر بدكاران از آتش سوزان تندتر باشند.

- همانند شمشیری از شمشیرهای خدا باشند كه نه تیزی آن كند شود و نه ضربت آن بی اثر گردد.

- آنگاه كه لازم شود، مردم را فرمان كوچیدن و آنگاه كه مصلحت ببینند، آنان را فرمان ایستادن دهند.

- بدون اجازه امام (رهبر) نه بركاری دلیری كنند، نه باز ایستند و نه عقب نشینی كنند و نه پیش روند. (مطبع محض رهبر باشند)

- در برابر دشمنان سرسخت باشند. (نامه 36)

- در مهمانی های مسرفانه و خارج از عرف شركت نكنند.

- در مجالس و محافل و انجمن هایی كه بر پایی آن مورد رضای خداوند نیست و غالباً جنبه ریایی و شخصیت نمایی و ... دارد شركت نكنند.

- با پارسایی و پاكدامنی و درستكاری امام خود را یاری كنند. (نامه 45)

- برای یاری دین، رهبر را پشتیبانی كنند.

- برای خوابانیدن فتنه گنهكاران و بستن رخته های مرزی و نفوذ دشمن در خدمت رهبر قرار گیرند.

- به جا و به موقع مهربان و به هنگام، سخت گیر و قاطع باشند.

- در برابر رعیت فروتن و گشاده رو و نرم خو باشند.

- تبعیض روا ندارند.

- با رفتار خود بزرگان را به ستم وا ندارند و ناتوانان را از عدالت مایوس نسازند. (نامه 46)

- در فراوانی نعمت و مال و ثروت دگرگونی نشوند.

- اموال و ثروت خویش را در اموری كه موجب نزدیكی آنها به بندگان خدا و مهربانی آنان با برادران دینی شان می باشد صرف نمایند. (نامه 50)

- داد مردم را بدهند.

- در برآوردن حاجت های مردم شكیبا باشند.

- در گرفتن حقوق دولتی از مردم، رعایا را در مضیقه و تنگنا قرار ندهند و بر آنان سخت نگیرند.

- مردم را نزنند و دست به مال مردم نبرند.

- نمازگزار باشند.

- خیرخواه مردم باشند و با سپاهیان خوشرفتاری كنند.

- در حد توان و نیرو در یاری خداوند و شكرگزاری او بكوشند. (نامه 51)



- نیكی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیرد.

- درباره آنان - به زیر مجموعه خود و كسانی كه كارهای بازرگانان را تمشیت می كنند- به نیكویی سفارش كند.

- از احتكار بازرگانان منع كند.

- اگر پس از منع دست به احتكار زدند، محتكر را تنبیه نماید تا عبرت دیگران گردد.

- در كیفر اسراف نكند.

- بخشی از بیت المال و بخشی از غله های زمین های خالصه را در هر شهر به آنان واگذارد.

- به نیازمندانی كه در دورترین نقطه - در كشور اسلامی- زندگی می كنند و به آنها نزدیك اند یكسان ببخشد.

- حق آنها را رعایت كند.

- از رسیدگی به كار و اوضاع آنان دریغ نكند.

- به آنان روترشی نكند.

- به كار كسانی كه در چشم مردم خوارند و مردم آنها را خوار می دارند و به كارگزاران دسترسی ندارند رسیدگی كند.

- فردی مورد اعتماد و خدا ترس و فروتن را برای تفقد حال آنان و رسانیدن نیازمندی هایشان به خود مامور كند.

- كارگزار خود - یا با واسطه مستقیم - عهده دار یتیمان و كهنسالانی كه چاره ندارند و دست سوال پیش نمی آرند باشد و به امور آنان رسیدگی نماید.

- بخشی از وقت خود را به كسانی اختصاص دهد كه به او نیاز دارند. (نامه 53)

- ملاقات های عمومی ترتیب دهد تا گروه های مردم بدون حضور و مانع سپاهیان و نگهبانان، مشكلات خود را با او در میان گذارند.

- سخن درشت و سخن های نادرست مردم را بر خود هموار كند.

- با مردم به نیكی و مهربانی برخورد كند و مغرور و خود بزرگ بین نباشد.

- به مردم ببخشد، بخششی شایسته و گوارا.

- در آنچه از مردم بازمی دارد، توام با مهربانی و عذرخواهی باشد.

- به كارگزاران و مدیران زیر دست خود شخصا پاسخ دهد.

- نیاز مردم را در حداقل زمان برآورد و به خواسته هایی كه كارگزاران و مدیران وی پاسخ نداده اند، خود پاسخ دهد.

- بهترین ساعات وقت خود را در بخشی از روز و شب به عبادت پروردگار اختصاص دهد.

- از رعیت به مدت طولانی پنهان نشود.

- باندبازی، قوم و خویش گرایی، دوست مداری و حزب سالاری نكند.

- بذل و بخشش بی جا و ناروا به افراد باند و جناح و اقوام و نزدیكان و دوستان خود نكند.

- در مواردی كه رعیت گمان ستم از او برند، از آنها عذرخواهی كند و دلشان را از بدگمانی در آورد. (نامه53)

- در صلح با دشمنان رضای خداوند را در نظر گیرد.

- پس از آشتی با دشمن، او را دست كم نگیرد و در این مورد حزم و دوراندیشی به كار برد و خوش گمان نباشد.

- در آنچه عهده دار است خیانت نكند.

- پیمان شكنی نكند.

- از خونریزی به طور جدی اجتناب كند.

- چنانچه دچار خطا شد و فردی كشته یا مجروح یا مصدوم گردید، در پرداخت دیه تعلل نكند و از موضع قدرت بر خورد نكند. (نامه 53)

- از خود پسندی پرهیز كند، ستایش دیگران را دوست نداشته باشد و ترویج نكند.

- در نیكی كردن به رعیت بر آنان منت نگذارد.

- آنچه را انجام داده است بزرگ نشمارد.

- وعده های خود به رعیت را خلاف نكند.

- در كاری كه موقع انجام آن نرسیده است شتاب نكند.

- در انجام كاری كه وقت آن فرا رسیده و ممكن شده سستی نكند.

- در اموری كه راه راست در آن ناپدار است ستیز و جدل نكند.

- از آنچه متعلق به همه مردم است، چیزی را به خود اختصاص ندهد.

- از غفلت در آنچه بدان توجه باید، بپرهیزد.

- در هنگام خشم، خویشتن دار باشد و تندی و سركشی نكند.

- زود قهر نباشد و تیزی زبان را مهار كند.

- سخن نسنجیده بر زبان نیاورد.

- در قهر تاخیر كند تا خشمش فرو نشیند و عنان اختیارش به دست آید.

- به واجبات خداوند عمل و به سنت حسنه پیامبر و امام اقتدا كند. (نامه 53)

- در هر زمان و مكان از خدا بترسد. (رعایت تقوای الهی در همه حال و همه جا)

- از فریب دنیا بر خود بترسد و هیچگاه دنیا را امین نشمارد.

- هوس ها او را به هر طرف نكشاند و به او ضررهای فراوان نرساند.

- نفسش را باز دارد.

- خشم سركش خود را كنترل كند و از خود دور سازد. (نامه 56)

- خود را از آنچه مانند آن را نمی پسندد، دور سازد.

- به كاری كه خدا بر او واجب كرده مشغول سازد.

- نفس خود را محاسبه كند.

- به اندازه توانش در كار رعیت كوشش نماید. (نامه 59)

- كسی را كه دست به ستم گشاید كیفر دهد ( ولو این كه از نیروی مسلح و صاحبان قدرت اسلحه و ... باشد).

- شكایت از نیروهای نظامی و... را در حوزه خود به امام برساند.

- شكایت از افرادی را كه جز خدا و امام توانایی برطرف كردن آن را ندارند به امام برساند. (نامه 60)

- كاری را كه به عهده دارد در حداكثر توان انجام دهد.


كارگزار نباید…
- با امام خود مخالفت ورزد.

- با مردم حیله بازی كند و اموال آنان را به فریب بخورد.

- به اموال مسلمین خیانت ورزد و اموال آنان را برباید. (نامه 41)

- غنیمت مسلمانان و بیت المال را به اقوام و نزدیكان و دوستان خود دهد. (نامه 42)



كارگزاران و عاملین می بایست…
- خراج و مالیات و حقوق مالی دولت را جمع آوری و فراهم سازند.

- با دشمنان بجنگند.

- كارهای مردم را سامان دهند.

- شهرها و بلاد مردم را آباد سازند.

- از خدا بترسند و طاعت پروردگار را بر دیگر كارها مقدم بدارند.

- از آنچه در قرآن به عنوان واجب و سنت بیان شده پیروی نمایند.

- با دل و دست و زبان خداوند را یاری نمایند.

- نفس خود را از پیروی آرزوها و سركشی ها باز دارند. (نامه 53)

- با بخل ورزیدن بر نفس خود، هوای نفس خویش را در اختیار گیرند.

- مهربانی با رعیت و دوستی كردن با آنان را مشی خود سازند.

- از خطاهای مردم با گذشت و اغماض بگذرند.

- غرور و نخوت و تكبر و لجبازی را كنار نهند.

- اموری را كه حق است و مشمول عدالت و مفید به حال عموم مردم، دوست بدارند و ترویج نمایند.

- به اطرافیان و خواص و نزدیكان و دوستان خود میدان ندهند.

- زشتی ها را بپوشند، گره كینه ها را بگشایند و رشته دشمنی ها را پاره كنند. (نامه 53)

- با بخیل و ترسو و حریص مشورت نكنند.

- در به كار گماردن افراد نهایت دقت مبذول دارند و از به كار گرفتن و نزدیك كردن كسانی كه در دستگاه ظلمه كار كرده اند اجتناب كنند.



كارگزاران خواص خلوت خود را از افرادی انتخاب كنند كه…
- در رای و كار، درایت و پختگی دارند.

- سابقه سوء و گناه ندارند.

- با ستمكاران معاضدت و همكاری نداشته اند.



گارگزاران برای انجام امور كسانی را انتخاب كنند كه…
- سخن تلخ حق را به كارگزار بیشتر بگویند.

- در آنچه كه خدا را از دوستانش ناپسند آید، كارگزار را كمتر یاری كنند.

- پارسا و راستگو باشند.

- كارگزار را نستایند و با ستودن كارهای بیهوده؛ تملق و چاپلوسی، دل كارگزاران را شاد نكنند.

- با تملق و چاپلوسی او را دچار خودپسندی و سركشی نكنند. (نامه 53)

- نیكو كار و بدكار (بدكردار) را یكسان نگیرند (چه این كه رغبت نیكوكار كم و بدكردار ترغیب می شود)

- سنت های پسندیده را كه بزرگان به آن عمل كرده اند بهم نزنند.

- بدعتی را كه به سنت های خوب گذشته آسیب رساند، پدید نیاورند.

- با دانشمندان فراوان گفتگو كنند و با حكیمان در مسائل و امور مملكتی و حوزه خود فراوان به مشاورت و گفتگو بپردازند. (نامه 53)



توصیه های امام به مالك اشتر
امام العارفین به مالك اشتر علیه الرحمه درباره سپاهیان و چگونگی انتخاب آنان دستوراتی می دهد و مالك را به برگزیدن افراد برای مشاغل نظامی با این ویژگی ها سفارش می كند، فرمان حضرت چنین است:

سپاهیان و فرماندهان نیروهای مسلح و انتظامی را از بین كسانی برگزین كه دارای این ویژگی ها باشند:

- توجه به خدا و رسول و امام در آنان قوی باشد.

- پاكدامن باشند.

- دیر خشم و زودپذیر و بردبار و خویشتن دار باشند.

- بر ناتوانان رحیم باشند و بر قویدستان برآیند.

- ناتوان و ترسو نباشند.

- از خاندان های پارسا و نیك گوهر باشند.

- با سابقه درخشان و نیكو باشند.

- دلیر، رزم آور، بخشنده و جوانمرد باشند كه بزرگواری را در خود فراهم و نیكویی ها را در خویشتن گرد آورده اند.

- فرماندهان با سپاهیان یار و كمك كار باشند و از آنچه دارند به سپاهیان ببخشند. (نامه 53)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام مالك را برای انتخاب كارگزاران و مدیران چنین ارشاد می فرمایند:

- كارگزاران را پس از آزمودن به كار بدار.

- به میل خود و بی مشورت دیگران آنان را به كار ویژه ای مخصوص مدار، كارگزاران لازم است:

- از میان كسانی كه تجربه و حیا دارند انتخاب شوند.

- از خاندان های پارسا باشند كه در مسلمانی قدمتی بیشتر دارند.

- دارای اخلاق كریمه باشند.

- در پی حفظ آبرو باشند.

- طمعشان كمتر و عاقبت نگریشان بیشتر باشد. (نامه 53)

برای مراقبت و نظارت بر عملكرد مجموعه های تحت سرپرستی خود با رعایت سلسله مراتب تشكیلات، كارگزاران لازم است:

- بر كار افراد تحت سرپرستی خود مراقبت نمایند و جاسوسان راستگو و وفادار بر آنان بگمارند. (برقراری سیستم اطلاعات با مكانیسم فیدبك منفی)

- مراقبت بر آنان به طور نهانی باشد.

- با مراقبت منظم و مستمر خود، آنان را به رعایت امانت و مهربانی بر رعیت وادارند.

- اگر مسئولی و یا هر یك از افراد تحت سرپرستی، دست به خیانتی گشود و گزارش جاسوس موید آن بود، كارگزار بر این گزارش و گواهی بسنده نموده و فرد خطا كار را تنبیه نماید.



- تنبیه خطا كار شامل…
- تنبیه بدنی .

- بازستاندن اموالی كه به دست آورده است.

- خوار داشتن او (توبیخ، اخراج، قطع حقوق و جلوگیری از تصدی مشاغل دولتی).

- معرفی خطاكار و شناساندن او به مردم و جامعه می باشد تا از شیوع تجاوز و غارت بیت المال و حقوق مردم و مسلمین پیشگیری گردد و كسی جرات خیانت به خود راه ندهد. (نامه 53)



امام علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالك اشتر فرموده اند
- با دقت درباره آنها، بهترینشان را بر سر كار بیاور.

- برای نامه های محرمانه، فردی را مخصوص دار كه صالح تر از دیگران است.

- در انتخاب كاتبان تنها به خواست، اطمینان و خوش گمانی خود اعتماد مكن. چه این كه مردم برای جلب نظر والی خودنمایی می كنند.

- آنان را به خدمتی كه برای والیان نیكوكار پیش از تو عهده دار بودند، بیازمای و آنگاه به كار گیر.

- فرد مورد اعتماد تو برای این كار باید میان همگان به امانت شناخته باشد و در كارهایی كه قبلاً به عهده داشته اثری نیكو نهاده، نام نیكی از خود به یادگار گذاشته و امتحان خود را پس داده باشد. (نامه 53)

امام علیه السلام آنگاه برای كاتبان ویژگی هایی را برمی شمارد كه در اینجا به آن اشاره می كنیم:



كاتب باید…
- فردی صالح و امین باشد.

- احسان و تكریم والی او را به طغیان نكشاند و در برابر كارگزار جسور نباشد.

- در جمع، مخالفت كارگزار نكند.

- سهل انگاری و غفلت در او راه نداشته باشد.

- رساندن هر پیام، نامه و ... را سریعاً و بدون فوت وقت انجام دهد.

- قرارداد یا پیمانی را كه به سود كارگزار است سست نكند.

- در به هم زدن پیمانی كه به زبان كارگزار است در نماند.

- فردی آگاه و خودشناس باشد و قدر كارگزار را بداند.

- بزرگی كار، او را ناتوان نسازد و بسیاری آن او را پریشان نكند. (نامه 53)


"دكتر موسی الرضا حائری زاده"

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

سخاوت و ایثار على علیه السلام

"اذا جادت الدنیا علیك فجد بها على الناس طرا انها تتقلب فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت ولا البخل یبقیها اذا هى تذهب." (على علیه السلام)

سخاوت از طبع كریم خیزد و محبت و جاذبه را میان افراد اجتماع برقرار می‌سازد، شخص سخى هر عیبى داشته باشد در انظار عموم مورد محبت است.

على علیه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بیچارگان بود هر كسى را فقر و نیازى می‌رسید دست حاجت پیش على علیه السلام مى‏برد و آن حضرت با نجابت و اصالتى كه در فطرت او بود حاضر نمی‌شد آبروى سائل ریخته شود.

حارث حمدانى دست نیاز پیش على علیه السلام برد، حضرت فرمود آیا مرا شایسته پرسش دانسته‏اى؟

عرض كرد بلى یا امیرالمؤمنین، على علیه السلام فورا چراغ را خاموش كرد و گفت این عمل براى آن كردم كه ترا در اظهار مطلب خفت و شكستى نباشد.

روزى مستمندى به على علیه السلام وارد شد و وجهى تقاضا كرد، على علیه السلام به عامل خود فرمود او را هزار دینار بدهد عامل پرسید از طلا باشد یا نقره؟ فرمود: براى من فرقى ندارد هر كدام كه به درد حاجتمند بیشتر می‌خورد از آن بده.

معاویه كه دشمن سرسخت آن حضرت بود روزى از یكى پرسید: از كجا می‌آیى؟

آن شخص از راه تملق گفت از پیش على كه بخیل‏ترین مردم است! معاویه گفت واى بر تو از على سخى‏تر كسى به دنیا نیامده است اگر او را انبارى از كاه و انبارى از طلا باشد طلا را زودتر از كاه می‌بخشد.

یكى از مباشران على علیه السلام عوائد ملك او را پیش وى آورده بود آن حضرت فورا در آمد خود را به فقراء تقسیم نمود عصر آن روز همان شخص على علیه السلام را دید كه شمشیرش را می‌فروشد تا براى خانواده خود نانى تهیه كند.

على علیه السلام هیچگاه سائل را رد نمی‌كرد و می‌فرمود: اگر من احساس كنم كه كسى از من چیزى خواهد خواست پیش از اظهار او در اجابت دعوتش پیشدستى می‌كنم زیرا حقیقت جود ناخواسته بخشیدن است.

على علیه السلام می‌فرمود حاجتمندان حاجت خود را روى كاغذ بنویسند تا خوارى و انكسار سؤال در چهره آنها نمایان نشود. على علیه السلام چهار درهم پول داشت یكى را در موقع شب انفاق نمود و یكى را در روز و یك درهم آشكارا و یك درهم در نهان آنگاه این آیه نازل شد كه مفسرین شأن نزول آن را در مورد انفاق آن حضرت نوشته‏اند:

"الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون. (1)

كسانی كه اموال خود را در شب و روز، نهانى و آشكارا انفاق می‌كنند براى آنها نزد پروردگارشان پاداشى است و ترس و اندوهى بر آنها نباشد. (2)

پس از قتل عثمان كه على علیه السلام به مسند خلافت نشست عربى نزد آن حضرت آمد و عرض كرد من بسه نوع بیمارى گرفتارم، بیمارى نفس، بیمارى جهل، بیمارى فقر! على علیه السلام فرمود مرض را باید به طبیب رجوع كرد و جهل را به عالم و فقر را به غنى.

آن مرد گفت شما هم طبیب هستید و هم عالم و هم غنى!

حضرت دستور داد از بیت‌المال سه هزار درهم به او عطاء كردند و فرمود هزار درهم براى معالجه بیمارى و هزار درهم براى رفع پریشانى و هزار درهم‏ براى معالجه نادانى. (3)

علماء و مفسرین عامه و خاصه نقل كرده‏اند على علیه السلام در مسجد نماز می‌خواند و در ركوع بود كه سائلى در حالی كه سؤال می‌كرد از كنار او گذشت و آن حضرت انگشتر خود را كه در دست داشت با اشاره به او بخشید، سائل وقتى از او دور شد با رسول اكرم صلى الله علیه و آله برخورد نمود حضرت پرسید چه كسى این انگشتر را به تو داد؟ سائل اشاره به على علیه السلام نمود و گفت این شخص كه در ركوع است آنگاه آیه: انما ولیكم الله و رسوله... كه آیه ولایت بوده و ضمنا اشاره به خاتم بخشى آن حضرت است نازل شد. (4)

على علیه السلام تنها به بخشش مال اكتفاء نمی‌كرد بلكه جان خود را نیز در راه حق ایثار نمود، در شب هجرت به خاطر پیغمبر صلى الله علیه و آله از جان خود دست شست و به استقبال مرگ رفت، معنى پر مغز ایثار همین است كه جز على علیه السلام كسى بدان پایه نرسیده است.

ایثار مقدم داشتن دیگران است بر نفس خود و كسى تا تسلط كامل بر نفس نداشته باشد نمی‌تواند مال و جان خود را به دیگرى بدهد، این صفت از سجایاى اخلاقى و صفات ملكوتى است كه در هر كسى پیدا نمی‌شود، على علیه السلام با زحمت و مشقت زیاد نانى تهیه كرده و براى فرزندان خود مى‏برد در راه سائلى رسید و اظهار نیازمندى كرد حضرت نان را به او داد و با دست خالى به خانه رفت، روزى با غلام خود قنبر به بازار رفت و دو پیراهن نو و كهنه خرید كهنه را خود پوشید و نو را به قنبر داد.

محدثین و مورخین، همچنین مفسرین ذیل تفسیر آیات سوره دهر (هل اتى) هر یك با مختصر تفاوتى در الفاظ و عبارات در مورد ایثار على علیه السلام به طور خلاصه چنین نوشته‏اند كه حسنین علیهماالسلام مریض شدند پدر و مادر آنها و حتى خود حسنین نذر كردند كه پس از بهبودى سه روز به شكرانه آن روزه بگیرند فضه خادمه منزل نیز از آنها پیروى نمود.

چون خداوند لباس عافیت به آنها پوشانید به نذر خود وفا كرده و مشغول روزه گرفتن شدند، على علیه‌السلام سه صاع جو از شمعون یهودى كه همسایه‏شان بود قرض كرد و به منزل آورد حضرت زهرا علیهاالسلام روز اول یك صاع از آن را آرد نموده و (به تعداد افراد خانواده) پنج گرده نان پخت، شب اول موقع افطار سائلى پشت در صدا زد اى خانواده پیغمبر من مسكین و گرسنه‏ام از آنچه می‌خورید مرا اطعام كنید كه خدا شما را از طعام‌هاى بهشتى بخوراند، خاندان پیغمبر هر پنج قرص را به مسكین داده و خود با آب افطار كردند.

روز دوم فاطمه علیهاالسلام ثلث دیگر جو را آرد كرد و پنج گرده نان پخت شامگاه موقع افطار یتیمى پشت در خانه حرف‌هاى مسكین شب پیشین را تكرار كرد باز هر پنج نفر قرص‌هاى نان را به او داده و خود با آب افطار كردند. روز سیم فاطمه علیهاالسلام بقیه جو را به صورت نان در آورد و موقع افطارى اسیرى پشت در آمد و سخنان سائلین دو شب گذشته را به زبان آورد باز خاندان پیغمبر نان‌ها را به او دادند و خودشان فقط آب چشیدند روز چهارم حسنین علیهماالسلام چون جوجه می‌لرزیدند وقتى پیغمبر صلى الله علیه و آله آنها را دید فرمود پناه مى‏برم به خدا كه شما سه روز است در چنین حالید جبرئیل فورا نازل شد و 18 آیه از سوره هل اتى را (از آیه 5 تا آیه 22) در شأن آنها و توضیح مقامات عالیه‏شان در بهشت برین به رسول اكرم صلى الله علیه و آله قرائت كرد كه یكى از آیات مزبور اشاره به انفاق و اطعام سه روزه آنها است آنجا كه خداوند تعالى فرماید:

"و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و یتیما و اسیرا." (5)

و در آخر آیات نازله هم از عمل بی‌ ریا و خالصانه آنها قدردانى ‏كرده و فرماید: ان هذا كان لكم جزاء و كان سعیكم مشكورا. یعنى البته این(مقامات و نعمت‌هاى بهشتى كه در آیه‏هاى پیش آنها را توضیح داده) پاداش عمل شما است و سعى شما مورد رضایت و قدردانى است. (6)


پى‏نوشت‌ها:

(1) سوره بقره، آیه 274.

(2) كشف الغمة، ص 93/ ینابیع المودة، ص 92/ مناقب ابن مغازلى، ص 280.

(3) جامع الاخبار، ص 162.

(4) مناقب ابن مغازلى، ص 313/ كفایة الطالب، ص 250 و كتب دیگر.

(5) سوره دهر آیه 8 .

(6) شواهد التنزیل، جلد 2، ص 300/ امالى صدوق مجلس 44، حدیث 11/ كشف الغمة، ص 88 و كتب دیگر .

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

عواطف على علیه السلام

"والذین معه اشداء على الكفار رحماء بینهم." (سوره فتح/ آیه 29)

بقاى هر اجتماعى به محبت و جاذبه افراد وابسته است، محبت و عاطفه در قلب پاك و نفس سلیم پرورش یابد و كسى كه واجد چنین صفات عالیه باشد در فكر دیگران بوده و حتى آسایش آنها را به راحتى خود ترجیح می‌دهد. على علیه السلام مظهر محبت و عاطفه بود او رنج می‌كشید و كار می‌كرد و سرانجام مزد كار خود را صرف بیچارگان و درماندگان مى‏نمود.

على علیه السلام براى نیازمندان و ستمكشان پناهگاه بزرگى بود او پدر یتیمان و فریادرس بیوه زنان و دستگیر درماندگان و یاور ضعیفان بود، در زمان خلافت خود شب‌ها از خانه بیرون می‌آمد و در تاریكى شب خرما و نان براى مساكین و بیوه‌زنان مى‏برد و به صورت مرد ناشناس از در خانه آنها آذوقه و پول می‌داد بدون این كه كسى بشناسد كه این مرد خیّر و نوع پرور كیست؟

على علیه السلام هر كجا یتیمى می‌دید مانند پدرى مهربان دست نوازش به سر او می‌كشید و برایش خوراك و پوشاك می‌داد. آن حضرت روزى در كوچه می‌رفت زنى را دید كه مشك آب بر دوش گرفته و به خانه مى‏برد و از سنگینى مشك ناراحت بود، على علیه السلام مشك را از زن گرفت و به منزل وى رسانید و از طرز معیشت زن جویا شد، آن زن بدون این كه او را بشناسد گفت شوهرم از جانب على به ماموریت جنگى رفت و به شهادت رسید و من از روى ناچارى براى تهیه معاش خود و بچه‏هایم به خدمتگزارى مردم پرداختم. على علیه السلام از شنیدن این سخن خاطر مباركش دیگر گونه شد و شب را با ناراحتى به سر برد چون صبح شد زنبیلى از آرد و خرما برداشت و به خانه آن زن رفت و گفت من همان كسى هستم كه در آوردن مشك آب به تو كمك كردم زن آذوقه را گرفت و از او تشكر نمود و گفت خدا میان من و على حكم كند كه فرزندان من یتیم و بى‌غذا مانده‏اند على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود من براى خدمت تو و كسب ثواب حاضر هستم من كودكان ترا نگه می‌دارم و تو نان بپز آن زن مشغول پختن نان شد و على علیه‌السلام هم كودكان یتیم را روى زانوى خود نشانید و در حالی كه اشك از چشمان مباركش فرو می‌غلطید خرما به دهان آنها می‌گذاشت و می‌فرمود اى بچه‏هاى من، اگر على نتوانسته است به كار شما برسد او را حلال كنید كه وى تعمدى نداشته است، چون تنور روشن شد و حرارت آن به صورت مبارك آن جناب رسید پیش خود گفت اى على گرمى آتش را بچش و از حرارت آتش دوزخ بیمناك باش اینست سزاى كسى كه از حال یتیمان و بیوه‌زنان بى‌خبر باشد!

در این موقع زن همسایه وارد شد و حضرت را شناخت و به صاحب خانه گفت واى بر تو این على است كه تو او را به كار واداشته‏اى! آن زن پیش على علیه السلام شتافت و عرض كرد چقدر زن بی‌شرمی باشم كه چنین گستاخى نموده و امیرالمؤمنین را به كار واداشته‏ام از تقصیر من درگذر. على علیه السلام فرمود ترا در این كار تقصیرى نیست بلكه وظیفه من است كه باید به كار یتیمان و بیوه‌زنان رسیدگى كنم. (1)

على علیه السلام در حسن سلوك و رفتار با مردم چنان فروتن و مهربان بود كه حدى بر آن نمی‌توان تصور نمود او كریم و نجیب و اصیل و با عاطفه بود و بزرگواریش زبانزد خاص و عام بود و دشمنانش نیز او را به دارا بودن چنین خصال كریمه می‌ستودند.

شهد الانام بفضله حتى العدى‏                   و الفضل ما شهدت به الاعداء (2)

معاویه كه از دشمنان سر سخت او بود می‌گفت اگر من شكست بخورم و على‏ بر من دست یابد باكى ندارم زیرا كافى است كه من از او تقاضاى عفو كنم و او مرد بزرگوار و كریمى است مرا مورد عفو خویش قرار دهد.

على علیه السلام همیشه به سپاهیان خود می‌فرمود كه دنبال دشمن فرارى نروید و مجروحین را مداوا نموده و با اسیران مدارا كنید، در جنگ جمل كه پیروزى یافت عایشه را محترمانه به مدینه فرستاد و عبدالله بن زبیر و مروان بن حكم را كه در بر پا كردن آن فتنه سهم قابل ملاحظه‏اى داشتند آزاد نمود.

على علیه السلام همه را از عطوفت و محبت خود بهره‏مند می‌كرد و به عفو و ترحم توصیه می‌فرمود و حتى درباره قاتل خود فرمود با او مدارا كنید و گرسنه و تشنه‏اش نگذارید. بارى چنین احساسات عالیه و عواطف بى‌نظیر فقط در قلب پاك آن حضرت می‌تواند جای‌گیر شود و چنانكه اختصارا اشاره گردید على علیه‌السلام در تمام ملكات نفسانى و سجایاى اخلاقى منحصر به فرد بوده است بدین جهت ابن ابى الحدید گوید: سبحان الله! یك فرد و این همه فضایل؟! توضیح و بیان شخصیت على علیه السلام بر هیچ كس مقدور نیست و مطالبى كه طى چند فصل گذشته در مورد صفات عالیه آن بزرگوار نگاشته شده در خور فهم و ادراك ما است والا باید گفت (عنقا شكار كس نشود دام باز چین).


پی‌نوشت‌ها:

(1) بحار الانوار، جلد 41، ص 52 .

(2) تمام مردم حتى دشمنان به فضل و برترى او گواهند و فضل(حقیقى) آنست كه دشمنان بدان گواهى دهند.

پنج شنبه 21 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287895
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom