پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله
 
  به وبلاگ پايگاه تخصصي اطلاع رساني چهارده معصوم سلام الله خوش آمديد!    
 
درباره وبلاگ


محمد رضا زينلي
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي بازديدكنندگان گرامي اين پايگاه به جهت بالا بردن بينش شما نسبت به چهاده معصوم سلام الله ايجاد شده است و اميدواريم كه بتوانيم مطالب خوبي به شما ارائه دهيم با تشكر خادم پايگاه:محمد رضا زينلي


منوي اصلي
لينکهاي سريع

لوگو ها


 


















ترجمه مطالب پايگاه

نظرسنجي

رجعت از نظر شيعه

امام صادق علیه السلام فرمود: «رجعت مخصوص عده‏اى است و آنها [انبيا و معصومين عليهم‏السلام و] كسانى هستند كه داراى ايمان خالص و يا كفر و شرك خالص بوده‏اند.»

 

[1]1ـ علاّمه مجلسى در كتاب بحارالانوار مى‏گويد: شيعه در تمام اعصار معتقد به رجعت بوده و اين اعتقاد در ميان آنان مسأله روشنى است. سپس مى‏افزايد: بيش از چهل نفر از علماى بزرگ شيعه، به طور متواتر، نزديك دويست روايت را در بيش از پنجاه كتاب خود راجع به رجعت نقل كرده‏اند كه مرحوم كلينى، صدوق، طوسى، سيد مرتضى، نجاشى، كشى، عياشى، قمى، سليم هلالى، شيخ مفيد، كراچكى، نعمانى، صفار، سعدبن عبداللّه، ابن قولويه، على‏بن‏عبدالحميد و سيدبن طاووس در زمره آنها هستند.

470 [2] سپس مى‏گويد: اگر چنين مسأله‏اى متواتر قلمداد نشود در چه مسأله‏اى مى‏توان ادعاى تواتر نمود با آن كه مسأله رجعت را تمام علماى شيعه در طول تاريخ از يكديگر نقل نموده‏اند.

471 [3]و پس از ذكر نام عده‏اى از علماى شيعه كه در باره رجعت كتاب نوشته و اقوال منكرين رجعت را رد نموده‏اند سخن مرحوم صدوق را در «رساله اعتقادات» نقل نموده كه مى‏گويد: اعتقاد ما ـ يعنى اماميه ـ در باره رجعت اين است كه رجعت يك حقيقت مسلم است؛ چنان‏كه خداوند در سوره بقره، آيه 243، نمونه‏اى از آن را
در باره هفتاد هزار خانواده از يكى از بلاد كه از طاعون فرار كردند نقل نموده كه خداوند به آنها فرمود: بميريد و آنها مردند و سال‏ها در كنار جاده ماندند، آن گاه حزقيل پيغمبر از خدا خواست تا زنده شوند و [به اذن خدا زنده شدند] و باز بعد از گذشت آجال خود مردند.

سپس مى‏گويد: رجعت در امت‏هاى گذشته وجود داشته و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «حوادثى كه در امت‏هاى گذشته رخ داده بدون كم و كاست در اين امت نيز رخ مى‏دهد» و طبق فرموده آن حضرت در اين امت نيز بايد رجعت وجود داشته باشد.

472 [4]2ـ محدث بزرگوار، قمى، در كتابسفينة البحار، از امام صادق عليه‏السلام نقل نموده كه فرمود: «نخستين كسى كه قبل از قيامت از قبر خارج مى‏شود و به دنيا باز مى‏گردد حسين‏بن‏على عليهماالسلام است.» همچنين فرمود: «رجعت مخصوص عده‏اى است و آنها [انبيا و معصومين عليهم‏السلام و] كسانى هستند كه داراى ايمان خالص و يا كفر و شرك خالص بوده‏اند.»

473 [5]3ـ در همان كتاب، از امام باقر عليه‏السلام نقل شده كه فرمود: «رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات‏الله عليهما ـ هنگام رجعت، به دنيا باز خواهند گشت.»

[6]4ـ در همان كتاب، از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه در تفسير آيه «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...» فرمود: «هيچ كس از مؤمنين نيست كه كشته شده باشد جز اين كه قبل از قيامت زنده شود و سپس بميرد و هيچ كس از مؤمنين نيست كه مرده باشد جز اين كه او نيز قبل از قيامت زنده شود و به شهادت برسد.»

475 [7]5 ـ در همان كتاب، از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه فرمود: «از جمله سخنانى كه خداوند در معراج به پيامبر خود صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود اين سخن بود: اى محمّد! على آخرين فردى است كه من از امامان [بعد از تو] در رجعت قبض روح مى‏نمايم و او همان «دابّة الارض» است كه با مردم سخن خواهد گفت [و بر پيشانى مؤمن و كافر نشانه‏اى خواهد گذاشت].»

476 [8]6ـ علاّمه سيد عبدالله شبّر در كتاب «حق اليقين» گويد: احاديث زيادى از ائمه اطهار عليهم‏السلام نقل شده كه فرموده‏اند: «كسى كه ايمان به رجعت و بازگشت ما نداشته باشد از ما نيست». سپس از كتاب فقيه صدوق، از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند كه فرمود: «كسى كه ايمان به رجعت و بازگشت ما به دنيا نداشته باشد و عقد متعه و موقت ما راحلال نداند از ما نيست.»

477 [9]سپس مى‏گويد: رجعت عبارت است از اين كه عده‏اى از شيعيان و دوستان امام زمان عليه‏السلام قبل از قيامت به دنيا باز گردند و از امام خود حمايت و دولت و حكومت او را درك نمايند و خشنود شوند، و عده‏اى از دشمنان آن حضرت نيز به دنيا باز گردند و هنگام حكومت حضرت مهدى عليه‏السلام به دست شيعيان او، مجازاتِ بعضى از اعمال زشت خود را ببينند و با خوارى و خفت كشته شوند، اين باز گشت مخصوص كسانى است كه داراى ايمان خالص و يا كفر خالص بوده‏اند و بقيه مردم ـ چنانچه در روايات نقل شده ـ به حال خود مى‏مانند و به دنيا باز نمى‏گردند و دليل اين رجعت و بازگشت اضافه بر اجماع و ضرورت مذهب، كتاب خدا (قرآن) و سخنان معصومين عليهم‏السلام است.

478 [10]سپس گويد: آياتى از قرآن كه بر رجعت دلالت مى‏كند از اين قرارند:

آيه اول اين آيه است كه خداوند متعال مى‏فرمايد: «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...»؛ يعنى روزى كه ما از هر جمعيتى عده‏اى را كه آيات ما را تكذيب مى‏نموده‏اند زنده مى‏كنيم و آن‏ها براى مجازات بازداشت مى‏شوند. اين آيه دلالت مى‏كند كه اين حشر و زنده شدن مخصوص عده خاصى است و آن غير از حشر اكبر است كه قيامت مى‏باشد؛ چنان كه خداوند فرموده: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»؛ يعنى «[به‏ياد بياور روزى را كه] ما آنها را در قيامت زنده مى‏كنيم و احدى از آنها را فرو نمى‏گذاريم.

479 [11]7ـ شيخ بزرگوار، قمى، در تفسير خود نقل نموده كه از امام صادق عليه‏السلام در باره تفسير آيه «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...) سؤال شد. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «عامه واهل سنت چه مى‏گويند؟» سائل گفت: آنها مى‏گويند اين آيه مربوط به قيامت است. امام صادق عليه‏السلام فرمود: «آيا در قيامت از هر امتى عده‏اى محشور مى‏شوند؟!» 

سپس فرمود: «اين آيه مربوط به رجعت است و آيه شريفه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» مربوط به روز قيامت است.»

[1]42- القول فى الرجعة

1ـ قال العّلامة المجلسى في البحار ج 53/122 اجمعت الشيعة عليها في جميع الأعصار و اشتهرت بينهم كالّشمس في رابعة النهار الى قوله: و تواتر عنهم‏قريب من مأتى حديث صريح رواها نيّف و اربعون من الثقات العظام و العلماء الأعلام فى ازيد من خمسين من مؤلّفاتهم كثقة الأسلام الكلينى و الصدوق محمّدبن‏بابويه و الشيخ ابى‏جعفر الطوسى و السيّد المرتضى و النجاشىّ و الكشىّ و العيّاشىّ و علىّ‏بن‏ابراهيم و سليم الهلالى و الشيخ المفيد و الكراجكى و النعمانى و الصفّار و سعدبن عبداللّه و ابن قولويه و علىّ‏بن‏عبدالحميد و السيّد علىّ‏بن‏طاووس.و...

[2]الى ان ذكر عدّةً كثيرة من الأعلام ثمّ قال: و اذا لم يكن مثل هذا متواترا ففى اىّ شى‏ءٍ يمكن دعوى التواتر مع ماروته كافّة الشيعة خلفا عن سلف؟!

[3]ثمّ ذكر عدّة منهم صنّف فيه او احتجّ على المنكرين في ذلك ثمّ ذكرماقاله الصدوق في رسالة العقائد بقوله: اعتقادنا في الرجعة انّها حقّ و قد قال اللّه عزّوجلّ «الم ترالى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم»

الى ان قال: انّ الرجعة كانت في الأمم السالفة و قال النّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: يكون في هذه الأمة مثل ما يكون في الأمم السالفة حذوالنعل بالنعل و القذّة بالقذّة فيجب على هذا الأصل ان يكون في هذه الأمة رجعة.

[4]2ـ و روى في سفينة البحار في لغة رَجَعَ عن منتخب البصائر عن ابى عبداللّه عليه‏السلامانّه قال: اوّل من تنشقّ الأرض عنه و يرجع الى الدنيا الحسين بن علىّ عليهماالسلام و انّ الرجعة ليست بعامّةٍ و هى خاصّة، لايرجع الاّمن محّض الأيمان محضا او محّض الكفر و الشرك محضا.

[5]3ـ و فيه عن ابى جعفر عليه‏السلام قال: انّ رسول‏اللّه و عليّا ـ صلوات‏اللّه‏عليهما سيرجعان.

[6]4ـ و فيه عن الصّادق عليه‏السلام في قوله تعالى: «و يوم نحشر من كلّ امّةٍ فوجا...» النمل/83 قال: ليس احدمن المؤمنين قُتل الاّ سيرجع حتّى يموت ولا احد من المؤمنين مات الاّ سيرجع حتّى يُقتل. البحار ج 53/40.

[7]5ـ و فيه عن الصّادق عليه‏السلام قال: ممّا كلّم اللّه‏تعالى رسوله ليلةً اسرى به: «يا محمّد!علىّ آخر من اقبض روحه من الأئمّة و هو الدّابة التى تكلّمهم». البحار ج 53/68.

[8]6ـ و قال السيّد الشبّر في كتاب حق اليقين ج 2/3: تضافرت الأخبار عن الأئمة الأطهار عليهم‏السلامانّهم قالوا: ليس منّا من لم يؤمن برجعتنا ففى الفقيه عن الصّادق عليه‏السلام قال: ليس منّا من لم يؤمن بكرّتنا و لم يستحلّ متعتنا.

[9]ثمّ قال: و الرجعة عبارة عن حشرقومٍ عند قيام القائم ممّن تقدّم موتهم من اوليائه و شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و يتبهّجوا بظهور دولته و قوم من اعدائه لينتقم منهم و ينالوا بعض ما يستحقّونه من العذاب و القتل على ايدى شيعته و ليبتلوا بالذلّ و الخزى بما يشاهدون من علوّ كلمته و هى عندنا تختصّ بمن محّض الأيمان او محّض الكفر و الباقون مسكوت عنهم كماوردت به النصوص الكثيرة و يدلّ على ثبوتها مضافا الى الأجماع بل ضرورة المذهب الكتاب و السنّة.

[10]امّا الكتاب فآى الأولى: قوله تعالى في سورة النمل آية /83: «و يوم نحشرمن كلّ امةٍ فوجا ممّن يكذّبُ بآياتنا فهم يُوزعون» حيث دلّت هذه الآية على انّ هذا الحشر خاصّ ببعضٍ دون بعضٍ فتعيّن ان يكون غيرالحشر الأكبر الّذى في القيامة لأنه عامّ بالأتفاق و لقوله تعالى: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا».

[11]7ـ و روى القمى في تفسيره عن الصّادق عليه‏السلام انّه سئل عن تفسير الآية الاولى فقال عليه‏السلام: ما يقول النّاس فيها؟ قلت: يقولون: انّها في القيامة فقال ايحشر اللّه يوم القيامة من كلّ امّة فوجا و يترك الباقين؟! انّما ذلك في الرجعة فأمّا آية القيامة فهذه: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا» و الأخبار بهذاالمضمون كثيرة.


منبع: کتاب «دولة المهدی» (حکومت امام زمان ـ عج ـ) ص: 373-378

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

برترین بهار

بهار، پيام آور رويش و شادي است و امام زمان (عج) بهار آشناي دل ها و سبزي روزگاران است.

بررسي روايات نشان مي دهد، كه عصر ظهور سرشار از جلوه هاي بهاري است.

اين مقاله در پي تبيين برخي شباهت هاي حضرت مهدي(عج) و بهار است. 

«السلام‌ علي‌ ربيع‌ الانام‌ و نضرة الايام» (1)
 
‌سلام‌ بر بهار مردم، خرّمي‌ دوران‌ 

پس‌ همي‌ گويند هر نقش‌ و نگار 

مژده‌ مژده‌ نك‌ همي‌ آيد بهار (2)

مقدمه

بهار، هميشه‌ با تحفهِ‌ سرسبزي‌ و شادابي‌ و نشاط‌ همراه‌ است. بنابراين، طبيعت‌ و تمام‌ موجودات‌ به‌ بهار عشق‌ مي‌ورزند. 

بررسي‌ روايات‌ نشان‌ مي‌دهد، ترسيمي‌ كه‌ از امام‌ مهدي(عج) و دستاوردهاي‌ آن‌ بزرگمرد، صورت‌ گرفته‌ است؛ مملو از جلوه‌هاي‌ بهاري‌ است. حتي ، از امام(ع)، به‌ عنوان‌ بهار نام‌ برده‌ شده‌ است.

اين‌ مقاله‌ نه‌ تنها به‌ دنبال‌ تبيين‌ برخي‌ شباهت‌هاي‌ حضرت‌ مهدي(عج) و بهار است‌ بلكه‌ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ امام‌ احياگر جان‌هاست‌ و هيچ‌ امري‌ به‌ اهميت‌ احياي جان‌ها نمي‌رسد؛ چنين‌ ندا سر مي‌دهد: 

شاد از وي‌ شو، مشو از غير وي‌ او بهار است و دگر ها ماه دي 

يكم: يكي از ويژگي‌هاي بهار، باران‌ فراوان، جوشش‌ نهرها و چشمه‌ساران‌ است: 

1. مهدي‌ فاطمه، خود ابر باران‌خيز، باران‌ بهاري‌ و چشمه‌ جوشان‌ است: 

الامام‌ السحاب‌ الماطر و الغيث‌ الماطل‌ و الشمس‌ المضيئه‌ و السماء الظليله‌ و الارض‌ البسيطه‌ و العين‌ الغريزه‌ و الغدير و الروضه. (3) 

امام، ابر بارنده، باران‌ پياپي، آسمان‌ سايه‌ افكن، زمين‌ گسترده، چشمه‌ جوشان، بركه‌ و گلزار است. 

2. او بر جايي‌ قدم‌ نمي‌گذارد جز آن‌ كه‌ بهاري‌ شدن‌ را به‌ آن‌ عرضه‌ مي‌كند: 

اسماعيل‌وار، چشمه‌ها را جوشان‌ مي‌سازد، چشمه‌هايي‌ كه‌ گرسنگان‌ را سير و عطش‌ تشنگان‌ را فرو مي‌نشاند: 

زو بخندد هم‌ نهار و هم بهار در هم‌ آميزد شكوفه‌ و سبزه‌زار (4) 

فلا ينزل‌ منزلاً الا ينبت‌ منه‌ عيون‌ فمن‌ كان‌ جائعاً شبع‌ و من‌ كان‌ ظماناً روي. (5)
 
در هيچ‌ مكاني‌ اقامت‌ نمي‌گزيند جز آن‌ كه‌ از مقدم‌ او چشمه‌ها مي‌جوشد، پس‌ گرسنگان‌ سير و تشنگان‌ را سيراب‌ مي‌گرداند. 

3. به‌ بركت‌ او، آسمان‌ اشك‌ شادي‌ مي‌ريزد: چشمه‌سارها سرازير مي‌شود و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ مي‌دهد. 

فعند ذلك... و تفيض‌ العيون‌ و تنبت‌ الارض‌ ضعف‌ اكلها. (6)
 
در آن‌ هنگام‌ چشمه‌سارها، سرازير و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ خود مي‌روياند. 

«تعطي‌ السماء قطرها؛ آسمان، باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد.» (7)
 
4. فراواني‌ نهرها و چشمه‌ها از جلوه‌هاي‌ ديگر اين‌ بهار زيباست: 

«تزيد المياه‌ في‌ دولته‌ و تمد الانهار؛ آب‌ها در عهد او فراوان‌ مي‌شود، رودخانه‌ها پرآب‌ مي‌گردد.» (8)
 
و تعمر الارض‌ و تصفو و تزهو بمهديها و تجري‌ به‌ انهارها. (9)
 
زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ مهدي (عج) آباد، خرم‌ و سرسبز مي‌شود و به‌ وسيلهِ‌ آن‌ چشمه‌سارها روان‌ مي‌گردد.
 
دوم: ويژگي‌ ديگر بهار، سرسبزي‌ دشت‌ و دمن‌ است؛ هر كجا پا مي‌گذاري، بوي‌ طراوت‌ و تازگي‌ به‌ مشام‌ مي‌خورد: 

1. هنگام‌ ظهور، از كويرها، خشكي‌ها، سخني‌ نبايد گفت:

مسافت‌هاي‌ طولاني، چون‌ عراق‌ تا شام، پاي‌ بر سبزه‌ بايد گذارد و قدم‌ها را با نوازش‌ سبزه‌ها و گياهان‌ طراوت‌ بايد بخشيد. 

و لو قد قام‌ قائمنا لانزلت‌ السماء قطرها ولاخرجت‌ الارض‌ نباتها و... حتي‌ تمشي‌ المراه` بين‌ العراق‌ الي‌ شام‌ لاتضع‌ قدميها الا علي‌ النبات. (10)
 
قائم‌ ما كه‌ قيام‌ كند، آسمان‌ باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد و زمين، گياهان‌ خويش‌ بيرون‌ مي‌فرستد و... تا جايي‌ كه‌ زن‌ از عراق‌ تا شام‌ برود و پاي‌ خود را جز بر روي‌ گياه‌ نگذارد. 

آري، خداوند با باران‌ رحمتش، بهار مردمان، مهدي‌ زهرا (ع) را سيراب‌ مي‌سازد، زمين‌ گياه‌ خويش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد، دامها فراوان‌ مي‌شوند. 

يسقيه‌ اللّه‌ الغيث‌ و تخرج‌ الارض‌ نباتاتها و تكثر الماشيه. (11)
 
خداوند با باران‌ رحمتش، او را سيراب‌ مي‌سازد، زمين‌ گياه‌ خود را بيرون‌ مي‌فرستد، دام‌ها فراوان‌ مي‌شوند. 

تخرج‌ الارض‌ نباتها و تنزل‌ السماء بركاتها و تظهر له‌ الكنوز. (12)
 
زمين‌ گياهان خود را خارج‌ مي‌كند، آسمان‌ بركاتش‌ را فرو مي‌فرستد، گنج‌هاي‌ نهفته‌ در دل‌ زمين‌ براي‌ او آشكار مي‌شود. 

امام‌ صادق (ع): 

ينتج‌ اللّه‌ في‌ هذه‌ الامه` رجلاً مني‌ و انا منه‌ يسوق‌ اللّه‌ به‌ بركات‌ السماوات‌ و الارض‌ فتنزل‌ السماء قطرها و يخرج‌ الارض‌ بذرها و تأ‌من‌ وحوشها و سباعها. (13)

خداوند به‌ اين‌ امت، مردي‌ عطا مي‌كند كه‌ از من‌ است‌ و من‌ از اويم. به‌ بركت‌ او، بركات‌ آسمان‌ و زمين‌ را عنايت‌ مي‌كند، آسمان، باران‌ خويش‌ را فرو مي‌فرستد و زمين، بذر خويش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد. 

2. زمين‌ براي‌ اهل‌ خود، چون‌ عروسي‌ زينت‌ مي‌بندد و زيبا مي‌شود:
 
تعطي‌ السماء قطرها و الشجر ثمرها و الارض‌ نباتها و تزين‌ لاهلها. (14) 

آسمان‌ باران‌هايش‌ را فرو ريزد، درختان‌ ميوه‌هاي‌ خود را آشكار مي‌سازد. زمين‌ گياهان‌ خود را بيرون‌ مي‌فرستد و براي‌ ساكنان‌ خود آرايش‌ مي‌كند. 

سوم: تازگي، نو و جديد شدن‌ از ديگر ويژگي‌هاي‌ بهار است، كه‌ جان‌ را صفا مي‌بخشد: 

بهار جان‌ها، مهدي‌ زهرا نيز، با تازگي‌ توا‌م‌ است، جاهليت‌ها را زدوده‌ و اسلام‌ را از نو بنا مي‌نهد. 

امام‌ صادق(ع): 

يصنع‌ كما صنع‌ رسول‌ اللّه‌ يهدم‌ ما كان‌ قبله‌ كما هدم‌ رسول‌ اللّه‌ امر الجاهليه` و يستأ‌نف‌ الاسلام‌ جديدا بعد ان‌ يهدم‌ ما كان‌ قبله. (15) 

او چون‌ پيامبر عمل‌ مي‌كند، چنان‌كه‌ پيامبر آن‌چه‌ در قبل‌ بوده‌ را از بين‌ برده، جاهليت‌ را نابود ساخته‌ و اسلام‌ را بنا نهاد، او نيز گذشته‌ را نابود و پس‌ از ريشه‌ كن‌ ساختن‌ بدعت‌ها، اسلام‌ را از نو پياده‌ مي‌كند. 

امام‌ جواد(ع): 

يقوم‌ بامر جديد و سنه` جديده‌ و قضاء جديد. (16)
 
امر، سنت‌ و قضاي جديدي‌ را اقامه‌ مي‌سازد. 

چهارم: بهار يعني‌ رفتن‌ تمام‌ مظاهر سردي، خشكي‌ و مردگي‌ و فرج‌ و گشايش‌ براي‌ تمام‌ آن‌ها كه‌ آرزوي‌ روييدن‌ را به‌ سر داشته‌اند. 

پيش‌ از ظهور بهار، سوز سرما، رنج‌ آور و تلخ‌ است؛ )ظهر الفساد في‌ البر و البحر بما كسبت‌ ايدي‌ الناس. (17)
 
بي‌عدالتي، ظلم‌ و ستم، دوري‌ از معنويات‌ و رخت‌ بر بستن‌ حيا و امانت‌ و... اين‌ اوضاع‌ يخبندان‌ چنان‌ خواهد بود كه‌ آروزي‌ بهار به‌ فرياد و ناله‌ مي‌كشد؛ و اشتد الطلب. 

بر هر دياري‌ بگذري، بر هر گروهي‌ بنگري‌ 

با صد بيان‌ با صد زبان‌ در ذكر او غوغا بود (18)
 
اين‌ المعد لقطع‌ دابر الظلمه، اين‌ المنتظر لاقامه` الامت‌ و العوج، اين‌ المرتجي‌ لازاله` الجور و العدوان. (19) 

كجاست‌ آن‌كه‌ براي‌ بركندن‌ ريشهِ‌ ظالمان‌ و ستمگران‌ عالم‌ مهيا گرديده‌ است. كجاست‌ آن‌كه‌ منتظر[يم] اختلاف‌ و كج‌رفتاري‌ها را به‌ راستي‌ اصلاح‌ كند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ اميد [داريم] اساس‌ ظلم‌ و عدوان‌ را از عالم‌ براندازد؟ 

اين‌ قاصم‌ شوكه` المعتدين، اين‌ هادم‌ ابنيه` الشرك‌ و النفاق‌ اين‌ مبيد اهل‌ الفسوق‌ و العصيان‌ و الطغيان، اين‌ حاصد فروع‌ الغيّ و الشقاق، اين‌ طامس‌ آثار الزيغ‌ و الاهواء اين‌ قاطع‌ حبائل‌ الكذب‌ و الفتراء. (20)
 
كجاست‌ آن‌كه‌ شوكت‌ ستمكاران‌ را در هم‌ شكند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ بنا و سازمان‌هاي‌ شرك‌ و نفاق‌ را ويران‌ مي‌سازد؟ كجاست‌ آن‌كه‌ اهل‌ فسوق‌ و عصيان‌ و ظلم‌ و طغيان‌ را نابود مي‌گرداند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ نهال‌ [شاخه‌هاي] گمراهي‌ و دشمني‌ و عناد را از زمين‌ برمي‌كند؟ كجاست‌ آن‌كه‌ آثار انديشهِ‌ باطل‌ و هواهاي‌ نفساني‌ را محو و نابود مي‌سازد؟ كجاست‌ آن‌كه‌ حبل‌ و دسيسه‌هاي‌ دروغ‌ و افترا را از ريشه‌ قطع‌ خواهد كرد؟ 

بهار رخ‌ مي‌نمايد، سردي‌ها را مي‌زدايد. آنان‌ كه‌ به‌ سردي‌ها خو كرده‌ و از عادات‌ زشت‌ سرما جدايي‌ ناپذيرند، سرنوشت‌ سرما را خواهند داشت‌ و آنان‌ كه‌ در اوج‌ سرما، روح‌ خويش‌ را به‌ گرماي‌ انتظار، تقوي‌ و انجام‌ وظيفه، زنده‌ نگه‌ داشته‌اند، به‌ ديدن‌ بهار خوشنود مي‌گردند و به‌ ياري‌اش‌ به‌ جنگ‌ سرما و اهل سرما‌ مي‌روند. براي‌ بشريّت، هيچ‌ سوز سرمايي‌ بدتر از ظلم، تبعيض‌ و بي‌عدالتي‌ نيست‌ و بهار واقعي‌ زماني‌ است‌ كه‌ از اين‌ امور، خبري‌ نباشد.

1. عدالت‌ برپا شده، احدي‌ به‌ ديگري‌ ستم‌ روا نمي‌دارد. 

امام‌ رضا (ع):
 
فاذا خرج‌ اشرقت‌ الارض‌ بنور ربها وضوح‌ الميزان‌ بالعدل‌ بين‌ الناس‌ فلا يظلم‌ احدا احدا. (21)
 
به‌ هنگام‌ ظهورش‌ جهان‌ با نور پروردگارش‌ مي‌درخشد. او ميزان‌ را به‌ عدل‌ در ميان‌ مردم‌ قرار مي‌دهد. ديگر كسي‌ در حق‌ كسي‌ ستم‌ نمي‌كند. 


«يبيد الظلم‌ و اهله؛ ستم‌ و ستمگران‌ را نابود مي‌سازد.» (22)
 
«فتستبشر الارض‌ بالعدل؛ جهان‌ با پياده‌ شدن‌ عدالت، خوشحال‌ مي‌شود.» (23)
 
«لا يقرع‌ احداً في‌ ولايته‌ بسوطٍ الا في‌ حد.» (24)
 
در تمام‌ دوران‌ حكومتش، جز به‌ هنگام‌ اجراي‌ حدود الهي، كسي‌ را مورد ضرب‌ قرار نمي‌دهد.

2. حق‌ بر قرار و باطل‌ نابود مي‌گردد 

هو الذي‌ يجمع‌ الكلم‌ و يتم‌ النعمه‌ و يحق‌ اللّه‌ به‌ الحق‌ و يزهق‌ الباطل‌ و هو مهديكم‌ المنتظر. (25)
 
اوست‌ كه‌ سخن‌ها را يكي‌ مي‌كند (وحدت‌ كلمه‌ ايجاد مي‌كند) نعمت‌ها را كامل‌ مي‌گرداند. خداوند به‌ وسيلهِ‌ او حق‌ را تحقق‌ مي‌بخشد و باطل‌ را ريشه‌كن‌ مي‌سازد. او مهدي‌ منتظر شماست.

3. زدودن‌ بدعت‌ها و باطل‌ها با كمك‌ ياران‌ بهاري

هذه‌ لال‌ محمد الي‌ آخر الائمه‌ و المهدي‌ و اصحابه‌ يملكهم‌ اللّهُ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها و يظهر الدين‌ يميت‌ اللّه‌ عزوجل‌ و باصحابه‌ البدع‌ و الباطل‌ كما امات‌ السفهه` الحق‌ حتي‌ لايري‌ اثر من‌ الظلم‌ يامرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. (26)
 
امام‌ باقر(ع) در ذيل‌ آيهِ‌ «الذين‌ ان‌ مكناهم‌ في‌ الارض...»

«آنان‌كه‌ اگر آن‌ها را در روي‌ زمين‌ امكانات‌ بدهيم، نماز را به‌ پاي‌ دارند و زكات‌ را مي‌پردازند و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر مي‌كنند و عاقبت‌ امور از آنِ خداست»، فرمود:
 
اين‌ آيه‌ در حق‌ آل‌ محمد(ص) است. در حق‌ امامان‌ معصوم‌ و حضرت‌ مهدي(ع) و ياران‌ اوست‌ كه‌ خداوند آن‌ها را مالك‌ شرق‌ و غرب‌ جهان‌ نموده، آيين‌ اسلام‌ را پيروز كرده، بدعت‌ها و باطل‌ها را به‌ دست‌ او و يارانش‌ نابود مي‌سازد، چنان‌كه‌ سفيهان‌ حق‌ را لگدمال‌ كرده‌ باشند. ديگر از ستم‌ها و بدعت‌ها نشانه‌اي‌ نمي‌ماند. (27)

4. زمان‌ سختي‌ها سپري‌ مي‌گردد 

رسول‌ گرامي‌ اسلام: «به‌ يفرج‌ اللّه‌ عن‌ الامه؛ خداوند به‌ وسيلهِ‌ او از امت، رفع‌ گرفتاري‌ مي‌نمايد.» (28)
 
به‌ يمحق‌ اللّه‌ الكذب‌ و يذهب‌ الزمان‌ الكلب‌ و يخرج‌ ذل‌ الرق‌ من‌ اعناقكم. (29)
 
خداوند به‌ وسيله‌ او، دروغ‌ و دروغ گويي‌ را نابود مي‌سازد، روح‌ درندگي‌ و ستيزه‌جويي‌ را از بين‌ مي‌برد و ذلّت‌ بردگي‌ را از گردن‌ آن‌ها برمي‌دارد.

5. فتنه‌ها و غارت‌ها رخت‌ برمي‌بندد 

امام‌ باقر (ع): «و تعدم‌ الفتن‌ و الغارات؛ فتنه‌ها و چپاولگري‌ها از بين‌ مي‌رود.» (30)

6. زمين‌ از هرگونه‌ آلودگي‌ پاك‌ و پاكيزه‌ مي‌گردد 

«و تكون‌ الارض‌ كفاتور الفضه؛ زمين‌ همانند نقره‌ از هرگونه‌ تيرگي‌ پيراسته‌ خواهد بود.» (31) 

پنجم: بهار به‌ همراه‌ خويش، خير و بركت‌ ارزاني‌ مي‌كند، به‌ هنگام‌ حلول‌ بهار اهل‌ بيت، نيز چنين‌ خواهد شد: 

فحينئذٍ تظهر الارض‌ كنوزها و تبدي‌ بركاتها. (32) 

آن‌ هنگام، زمين‌ گنج‌هاي‌ خود را نمايان‌ و بركات‌ خويش‌ را آشكار مي‌سازد. 

«يكثر الخير و البركات؛ خيرات‌ و بركات‌ بسيار مي‌شود.» (33)
 
ششم: چنان‌كه‌ بهار، عصر فراواني‌ سرسبزي‌هاست‌ و بي‌حد و حساب‌ گياهان‌ است. بهار آن‌چه‌ از زيبايي‌ در درون‌ دارد، عرضه، مي‌دارد، همه‌ چيز در خدمت‌ امام‌ قرار مي‌گيرد و امام‌ بي‌حد و حساب‌ بخشش‌ مي‌كند تا آن‌جا كه‌ غنا و بي‌نيازي‌ رخ‌ مي‌نمايد.

1. همه‌ چيز در خدمت‌ امام‌ 

تجمع‌ اليه‌ اموال‌ الدنيا كلها من‌ بطن‌ الارض‌ و ظهرها. (34)
 
تمام‌ اموال‌ دنيا، از برون‌ و درون‌ زمين، در اختيار او گرد مي‌آيند. 

«تظهر له‌ كنوز الارض؛ گنج‌هاي‌ زمين، براي‌ او نمايان‌ مي‌گردد.» (35)
 
«يستخرج‌ الكنوز؛ گنج‌ها را استخراج‌ مي‌كند.» (36)
 
حضرت‌ علي(ع): 

السماوات‌ و الارض‌ عند الامام‌ كيده‌ من‌ راحته، يعرف‌ ظاهرها من‌ باطنها و يعلم‌ برها من‌ فاجرها. (37)
 
آسمان‌ها و زمين‌ در نزد امام (ع) هم‌چون‌ كف‌ دست‌ اوست‌ ظاهر و باطن‌ آن‌ها را مي‌فهمد. نيك‌ و بد آنان‌ را مي‌شناسد.
 
ان‌ الدنيا لمتمثّل‌ للامام‌ مثل‌ فلقه` الجوز فلا يعزب‌ عنه‌ منها شي‌ و انه‌ ليتناولُها من‌ اطرافها كما يتناول‌ احدكم‌ من‌ فوق‌ مائدتهِ ما يشاء. (38)
 
همه‌ دنيا مثل‌ حبه‌ گردو در برابر امام‌ نمايان‌ مي‌شود؛ چيزي‌ از آن‌ براي‌ او پوشيده‌ نمي‌باشد. از هر طرف‌ بخواهد در آن‌ تصرف‌ مي‌كند. آن‌ چنان‌ كه‌ يكي‌ از شما در سفره‌اي‌ كه‌ در برابرتان‌ گسترده‌ است‌ از هر طرف‌ بخواهد دست‌ مي‌برد و از آن‌ بهره‌ مي‌گيرد. 

ينزل‌ له‌ من‌ السماء قطرها و تخرج‌ له‌ الارض‌ بذرها. (39)
 
به‌ خاطر او از آسمان‌ باران‌ مي‌بارد و زمين براي او، بذرهاي خويش‌ را عرضه‌ مي‌داد. 

تفي‌ الارض‌ افلاذ كبدها امثال‌ الاسطوان‌ من‌ الذهب‌ و الفضه. (40)
 
زمين‌ جگرپاره‌هاي‌ خود را چون‌ قطعات‌ طلا و نقره‌ بيرون‌ مي‌ريزد.

2. بهار سرسبز آروزها، بي‌حساب‌ مي‌بخشد 

فيعطيكم‌ في‌ السنه` عطاءين‌ و يرزقكم‌ في‌ الشهر رزقين. (41)
 
سالي‌ دوبار و ماهي‌ دو مرتبه، عطايايش‌ شامل‌ حالتان‌ مي‌شود. 

پيامبر اسلام(ص): 

ثم‌ يبعث‌ اللّه‌ رجلاً مني‌ و من‌ عترتي....يحثوالمال‌ حثوا لايعده‌ عداً و ذلك‌ حين‌ يضرب‌ الاسلام‌ بجرانه. (42)
 
اموال‌ را چون‌ سيل‌ مي‌ريزد، ثروت‌ را كلان‌ كلان‌ مي‌بخشد و آن‌ را نمي‌شمارد ؛ اين‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ به‌ طور كامل‌ اجرا شود. 

3. چنان‌ مي‌بخشد كه‌ تا حال‌ چنين‌ نعمتي‌ نديده‌اند 

تنعم‌ امتي‌ في‌ زمانه‌ نعيماً لم‌ ينعموا مثله‌ قط‌ البر منهم‌ و الفاجر، يرسل‌ السماء عليهم‌ مدراراً و لاتحبس‌ الارض‌ شيئاً من‌ نباتها و المال‌ كدوس‌ ياتيه‌ الرجل‌ فيسأ‌له‌ فيحثوله. (43)
 
در دولت‌ او مردم‌ آن‌ چنان‌ در رفاه‌ و آسايش‌ به‌ سر مي‌برند كه‌ هرگز نظير آن‌ ديده‌ نشده، مال‌ به‌ قدري‌ فراوان‌ مي‌شود كه‌ هر كس‌ نزد او بيايد، درخواست‌ كند، اموال‌ فراواني‌ زير پايش‌ مي‌ريزد.
 
يفيض‌ المال‌ فيضاً؛ و يحثو المال‌ حثواً و لايَعدُّهُ عَدّا. (44)
 
اموال‌ را چنان‌ سيل‌ مي‌ريزد، ثروت‌ را كلان‌ كلان‌ مي‌بخشد و آن را نمي‌شمارد.
 
امام‌ صادق(ع):
 
المهدي‌ سمح‌ بالمال، شديد علي‌ العمال‌ رحيم‌ بالمساكين. (45)
 
مهدي، بخشنده‌ايست‌ كه‌ مال‌ را به‌ وفور مي‌بخشد، بر مسئو‌لين‌ كشوري‌ بسيار سخت‌ مي‌گيرد و بر بي‌نوايان‌ بسيار رئوف‌ و مهربانست.
 
فيعطي‌ شيئاً لم‌ يعطه‌ احد كان‌ قبله. (46)
 
آن‌ گاه‌ آن‌چنان‌ عطاياي‌ كلان‌ به‌ آن‌ها مي‌دهد كه‌ هرگز در تاريخ‌ بشري‌ سابقه‌ نداشته‌ است. 

«يكون‌ عطاياه‌ هنيئاً؛عطايايش‌ گوارا مي‌باشد.» (47)

4. بي‌ نيازي‌ 

اين‌ بي‌نيازي، گاه‌ در اثر غناي‌ مالي‌ است‌ و رفع‌ فقر و از اين‌ مهم‌تر، روح‌ بي‌نيازي‌ است‌ كه‌ در اثر رشد عقلي، رخ‌ مي‌نمايد: 

فحينئذٍ تظهر الارض‌ كنوزها و تبدي‌ بركاتها فلا يجد الرجل‌ منكم‌ يومئذٍ موضعاً لصدقته‌ و لالبره‌ لشمول‌ الغني‌ جميع‌ المؤ‌منين. (48)

در آن‌ هنگام، زمين‌ گنجينه‌هاي‌ خود را براي‌ او آشكار مي‌سازد و بركت‌هايش‌ را بيرون‌ مي‌فرستد، ديگر انسان‌ براي‌ صدقه‌ و بخشش‌ محلّي‌ پيدا نمي‌كند؛ زيرا بي‌نيازي‌ همهِ‌ مومنان‌ را زير پَر مي‌گيرد. 

رسول‌ اسلام(ص): 

يفيض‌ فيهم‌ المال‌ حتي‌ يَهمّ الرجل‌ بماله‌ من‌ يقبَلُهُ حتي‌ يتصدق‌ فيقول‌ الذي‌ يعرضه‌ عليه‌ لا ارب‌ لي‌ به. (49)
 
ثروت‌ را در ميان‌ آن‌ها به‌ فراواني‌ مي‌بخشد. كسي‌ كه‌ درصدد صدقه‌ دادن‌ باشد، اموالي‌ را برمي‌دارد و به‌ مردم‌ عرضه‌ مي‌كند. به‌ هر كس‌ عرضه‌ كند مي‌گويد: من‌ نيازي‌ ندارم. 

يَقسِم‌ المال‌ صحاحاً و يملاُ قلوب‌ اُمّه` محمد غني‌ و يسعهم‌ عدلُهُ. (50)
 
مال‌ را علي‌السويه‌ تقسيم‌ مي‌كند و دل‌هاي‌ امت‌ محمدي(ص) را بابي‌نيازي‌ پر مي‌كند و عدالتش‌ همهِ‌ آن ها را فرا مي‌گيرد.
 
امام‌ صادق(ع): 

يامرُ منادياً فيقول: من‌ كان‌ له‌ في‌ المال‌ حاجه` فليقم. فما يقوم‌ من‌ الناس‌ الارجل‌ واحد فيقول: انا فيقول‌ القائم: ائتِ السادن‌ فقل‌ له: ان‌ المهدي‌ يامرك‌ ان‌ تعطيني‌ مالا فيقول‌ السادن: اُحثُ و يحثو له‌ في‌ ثوبه‌ حثوا حتي‌ اذا جعله‌ في‌ حجره‌ و ابرزه‌ ندم‌ و قال: كنتُ اَجشَعَ اُمّه`ِ محمدٍ نفساً او عجز عَنّي‌ ما وسعهم‌ ثم‌ يَرُدُّ المال‌ الي‌ الخازن‌ فلا يُقبَل منه‌ و يقول‌ المهدي: انا لاناخذ شيئاً اعطيناه. (51)

به‌ منادي‌ دستور مي‌دهد كه‌ در ميان‌ مردم‌ اعلام‌ كند كه‌ هر كس‌ نيازي‌ به‌ مال‌ دنيا دارد برخيزد. از ميان‌ همهِ‌ مردم‌ فقط‌ يك‌ نفر برمي‌خيزد و مي‌گويد: من. حضرت‌ قائم (ع) به‌ او مي‌فرمايد: برو پيش‌ كليددار و بگو: مهدي (عج) به‌ تو دستور مي‌دهد كه‌ مالي‌ به‌ من‌ بدهي. كليددار مي‌گويد: جامه‌ات‌ را بياور. جامه‌اش‌ را پهن‌ مي‌كند و وسط‌ آن‌ را پر مي‌كند. هنگامي‌ كه‌ آن‌ را بر دوش‌ گيرد پشيمان‌ مي‌شود كه‌ چرا در ميان‌ امت‌ محمدي(ص) من‌ از همه‌ آزمندتر باشم؟ چرا آن‌ عفّت‌ نفس‌ عمومي‌ را من‌ دارا نباشم؟! آن گاه‌ مال‌ را به‌ كليددار مي‌دهد و پذيرفته‌ نمي‌شود و حضرت‌ مهدي(عج) مي‌فرمايد: ما آن چه‌ عطا كرديم‌ هرگز باز پس‌ نمي‌گيريم. 

هفتم: باران‌هاي‌ حياتبخش‌ بهاري، زمين‌ مرده‌ را پس‌ از مدت‌ها خواب‌ و مرگ‌ حيات‌ مي‌بخشد. استعدادها شكوفا مي‌شود. بذر خشك ‌مرده‌ كه‌ باور نمي‌شد، چيزي‌ را در درون‌ داشته‌ باشد. شكوفا شده، گياه‌ زيبايي‌ مي‌گردد. زمين‌ خشك‌ و نفوذناپذير با بارش‌ پياپي‌ باران، رام‌ گشته‌ و آن‌چه‌ در درون‌ دارد، به‌ وزش‌ باد بهاري‌ مي‌سپارد. بذرهايي‌ كه‌ سالم‌ به‌ خاك‌ سر سپرده‌اند، رجعتي‌ دوباره‌ مي‌يابند و به‌ روي‌ بهار لبخند مي‌زنند و در سرسبزي‌ طبيعت، به‌ ياري‌اش‌ بر مي‌خيزند، بهار زيباي‌ پيامبر(ص) نيز چنين‌ مي‌كند.

1. ويژگي‌ بهار، حيات‌ بخشيدن‌ است‌ 

مهدي‌ برترين‌ حيات‌ بخشي‌ است‌ كه‌ آرزوي‌ تمام‌ انبياء و اوصياء را به‌ هدف‌ اجابت‌ مي‌رساند: 

امام‌ صادق (ع) در تفسير آيهِ‌ شريفه‌ «اعلموا ان‌ اللّه‌ يحيي‌ الارض‌ بعد موتها» (52)؛ «بدانيد كه‌ خداوند زمين‌ را پس‌ از مرگش‌ زنده‌ مي‌سازد.»

فرمود: «كُفر ا‌هلها فيحيها اللّه‌ بالقائم»؛ «پس‌ از مرگ‌ زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ كافر شدن‌ مردمان، خداوند آن‌ را به‌وسيلهِ‌ قائم(عج) زنده‌ مي‌كند.» (53)

امام‌ باقر(ع) درتفسير همين‌ آيه‌ فرمود: 

يحييها بالقائم (ع) فيعدل‌ فيها، فيحيي‌ الارض‌ بعد موتها بالظلم. (54)

خداوند آن را به‌ وسيلهِ‌ قائم (ع) زنده‌ مي‌كند. پس‌ عدالت‌ را در آن‌ به‌ اجرا درميآورد و زمين‌ را زنده‌ مي‌سازد. پس‌ از آن‌كه‌ به‌ وسيلهِ‌ ستم‌ مرده‌ باشد.
 
«جعلهم‌ حياه` للانام‌ و مصابيح‌ للظلام.» (55)

خداوند آنان‌ را مايه‌ حيات‌ مردم، و مشعل‌هاي‌ هدايت‌ در گمراهي‌ها قرار داد. 

اين‌ دم‌ ابدال‌ باشد ز آن‌ بهار 

در دل‌ و جان‌ رويد از وي‌ سبزه‌زار (56)

2. حيات، راه، فرايض‌ و سنن‌ الهي‌ 

امام، قلب‌ها را زنده‌ مي‌سازد، دين‌ و سنت‌ پيامبر كه‌ به‌ خمودي‌ گراييده‌ را زنده‌ مي‌سازد:
 
«احيي‌ به‌ مناهج‌ سبيله‌ و فرائضه‌ و حدوده؛ خداوند به‌ وسيلهِ‌ او راه‌هاي‌ هدايت‌ و فرايض‌ و حدود خويش‌ را زنده‌ مي‌سازد.» (57)

«احيي‌ بهم‌ دينه‌ و اتم بهم‌ نوره؛ به‌ وسيله‌ آنان‌ دين‌ خود را زنده‌ كرد و نور خود را به‌ اتمام‌ رسانيد.» (58)
 
«... يمحو كل‌ ضلاله` و يحيي‌ كل‌ سنه`؛ [خداوند به‌ وسيلهِ‌ او] گمراهي‌ها را از بين‌ مي‌برد و سنّت‌ها را زنده‌ مي‌سازد.» (59)
 
«يُعزّ اللّه‌ به‌ الاسلام‌ بعد ذله‌ و يحيه‌ بعد موته؛خداوند به‌ وسيلهِ‌ او اسلام‌ را پس‌ از ذلّت‌ به‌ عزت‌ مي‌رساند و پس‌ از افسردنش‌ زنده‌ مي‌سازد.» (60)

3. حضرت، استعدادها را شكوفا مي‌كند 

عقل‌هاي‌ به‌ خواب‌ رفته‌ را بيداري‌ مي‌بخشد، زمين‌ها را حيات‌ و زمينه‌ها و استعدادها را شكوفا مي‌گرداند؛ مگر نه‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ انبيا و اوصيا آمده‌اند تا گنج‌هاي‌ عقول‌ را استخراج‌ نمايند. 

<و يثيروا لهم‌ دفائن‌ العقول؛ تا بر ايشان‌ گنج‌هاي‌ انديشه‌ و عقل‌ را استخراج‌ نموده، نمايان‌ سازند.» (61)
 
آن‌ خزان‌ نزد خدا نفس‌ و هواست‌ 

عقل‌ و جان‌ عين‌ بهار است‌ و بقاست (62)
 
فجمع‌ به‌ عقولهم‌ و كملت‌ به‌ احلامهم‌ ثم‌ مد اللّه‌ في‌ ابصارهم‌ و اسماعهم. (63)
 
خردهاي‌ آنان‌ را گرد آورد، رشدهاي‌ آنان‌ را كامل‌ گرداند و خداوند بر وسعت‌ بينايي‌ و شنوايي‌ آنان‌ مي‌افزايد. 

اذا هز رايته‌ اضاء لها ما بين‌ المشرق‌ و المغرب‌ و وضع‌ اللّه‌ يده‌ علي‌ روِوس‌ العباد. (64)
 
چون‌ پرچم‌ او به‌ اهتزاز درآيد، ميان‌ مشرق‌ و مغرب‌ با نور آن‌ روشن‌ مي‌شود و خداوند دستش‌ را بر سربندگان‌ مي‌گذارد.
 
هشتم: شادماني، مسرت‌ و شادماني‌ دستاورد ديگر بهار است. 

بهار دل‌ها، مهدي‌ زهرا، نيز غم‌ و اندوه‌ را مي‌زدايد و شادي‌ و نشاط‌ را نه‌ تنها به‌ انسان‌ كه‌ به‌ پرندگان‌ و آبزيان‌ و همه‌ و همه‌ هديه‌ مي‌دهد.
 
آن‌ روز مردگان‌ نيز خرسند مي‌گردند و به‌ هم‌ مژده‌ ظهور مي‌دهند: 

وقت‌ پژمردگي‌ و غمزدگي‌ آخر شد 

روز آويختن‌ از دامن‌ يار آمد باز 

مردگي‌ها و فروريختگي‌ها بشدند 

زندگي‌ها به‌ دو صد نقش‌ و نگار آمد باز (65)

1. زدودن‌ رنج‌ها و غم‌ها و بيماري‌ها 

انسان‌ را از هر نوع‌ بيماري‌ جسمي، روحي‌ نجات‌ مي‌يابد: 

من‌ ادرك‌ قائم‌ اهل‌ بيتي‌ من‌ ذي‌ عاهه` بري‌ و من‌ ذي‌ ضعف‌ قوي.(66)
 
هر كس‌ كه‌ قائم‌ اهلبيت‌ مرا درك‌ كند. اگر بيمار باشد، بهبودي‌ مي‌يابد و اگر ناتوان‌ باشد، نيرومند مي‌شود. 

و نزول‌ كل‌ عاهه` عن‌ معتقدي‌ الحقِ من‌ شيعه` المهدي. (67)
 
هر بيماري‌ كه‌ از معتقدين‌ به‌ حق‌ از شيعيان‌ مهدي‌ (ع) باشد، بهبودي‌ مي‌يابد. 

يشفي‌ اللّه‌ قلوب‌ اهل‌ الاسلام. (68)
 
خداوند به‌ دست‌ او دل‌هاي‌ مسلمين‌ را تسكين‌ مي‌بخشد. 

آخر رجل‌ منهم‌ انجي‌ به‌ من‌ الهلكه` و اهدي‌ به‌ من‌ الضلاله‌ و ابري‌ به‌ من‌ العمي‌ و اشفي‌ به‌ المريض‌ و لاطهرن‌ الارض‌ باخرهم‌ من‌ اعدائي. (69)
 
[خداوند به‌ پيامبر فرمود] آخرين‌ آن‌ها مردي‌ است‌ كه‌ به‌ دست‌ او از هلاكت‌ نجات‌ مي‌بخشم‌ و به‌ وسيلهِ‌ او از گمراهي‌ هدايت‌ مي‌نمايم‌ و به‌ دست‌ او كور را بينا و بيمار را شفا مي‌دهم‌ و زمين‌ را به‌ وسيلهِ‌ او از دشمنانم‌ پاك‌ مي‌سازم. 

اذا قام‌ قائمنا وضع‌ يده‌ علي‌ روِ‌وس‌ العباد فجمع‌ به‌ عقولهم‌ و كملت‌ به‌ احلامهم‌ ثم‌ مد اللّه‌ في‌ ابصارهم‌ و اسماعهم (70)
 
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ ما قيام‌ كند، دست‌ شريفش‌ را بر سر بندگان‌ گذارد و خردهاي‌ آنان‌ را گرد آورد، رشدهاي‌ آنان‌ را كامل‌ گرداند و خداوند بر وسعت‌ بينايي‌ و شنوايي‌ آنان‌ مي‌افزايد. 

2. شادماني‌

1 - 2. شادماني‌ زندگان؛ مسلمانان‌ و مؤ‌منان: 

«اذا ادركت‌ ذلك‌ الزمان‌ قرت‌ عينك؛ چون‌ آن‌ روز را درك‌ كني، چشمانت‌ روشن‌ مي‌شود.» (71)
 
امام‌ صادق (ع):
 
المهدي‌ اذا خرج‌ يفرج‌ به‌ جميع‌ المسلمين‌ خاصتهم‌ و عامتهم. (72)
 
مهدي‌ كه‌ قيام‌ نمايد، همهِ‌ مسلمانان‌ از خواص‌ و عوام‌ به‌ وسيلهِ‌ آن، خوشحال‌ مي‌شوند. 

امام‌ كاظم(ع): 

يفرج‌ بخروجه‌ المومنون‌ و اهل‌ السماوات‌ و لايبقي‌ كافر و لامشرك‌ الا كره‌ خروجه. (73)
 
مؤمنان‌ و اهل‌ آسمان‌ها با ظهور او خوشحال‌ و شاداب‌ مي‌شوند، ولي‌ هيچ‌ كافر و يا مشركي‌ نمي‌ماند جز اين‌كه‌ ظهور او را ناخوش‌ دارد.

2 - 2. شادماني‌ مسلمانان‌ و مؤ‌منان‌ درگذشته‌ 

لا يبقي‌ مؤ‌من‌ الا دخلت‌ عليه‌ تلك‌ الفرحه` في‌ قبره‌ و ذلك‌ حيث‌ يتزاورون‌ في‌ قبورهم‌ و يتباشرون‌ بقيام‌ القائم. (74)
 
مؤ‌مني‌ نيست‌ جز آن‌كه، اين‌ شادماني‌ در قبر او نيز وارد آيد، هنگامي‌ كه‌ در قبرها به‌ ديدار هم‌ مي‌روند و قيام‌ قائم‌ را به‌ هم‌ بشارت‌ مي‌دهند.

3 - 2. شادماني‌ همگاني‌ 

يفرح‌ بخروجه‌ اهل‌ السماوات‌ و سكانها. (75)
 
به‌ قيام‌ او، اهل‌ آسمان‌ها و ساكنين‌ آن‌ها شادماني‌ كردند.
 
امام‌ صادق(ع):
 
يفرح‌ به‌ اهل‌ السماء و اهل‌ الارض‌ و الطير في‌ الهواء و الحيتان‌ في‌ البحر. (76)
 
اهل‌ آسمان‌ و زمين‌ به‌ وسيلهِ‌ ظهور او خوشحال‌ مي‌شوند، پرندگان‌ هوا و ماهيان‌ دريا نيز با ظهور او شادي‌ مي‌كنند.
 
فعند ذلك‌ تفرح‌ الطيور في‌ اوكارها و الحيتان‌ في‌ بحارها و تفيضُ العيون‌ و تنبت‌ الارضُ ضعفَ اُكُلها. (77)
 
در آن‌ هنگام‌ پرندگان‌ در آشيانه‌هاي‌ خود شادمان‌ مي‌شوند و ماهيان‌ در قعر درياها شادماني‌ مي‌كنند و چشمه‌ها سرازير مي‌شوند و زمين‌ چندين‌ برابر محصول‌ خود، مي‌روياند.
 
امام‌ حسن‌ عسكري(ع) به‌ امام‌ زمان‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) فرمود:
 
يود الطفل‌ في‌ المهد لواستطاع‌ اليك‌ نهوضا و نواشطُ الوحشُ لو وجد نحوك‌ مجازاً تهتز بك‌ اطرافُ الدنيا بهجه` و تهتز بك‌ اعطاف‌ العِزِّ نُضره`ً. (78)
 
كودكي‌ كه‌ در گهواره‌ آرميده، آرزو مي‌كند كه‌ بتواند به‌ سوي‌ تو بشتابد وحشيان‌ صحرا آرزو مي‌كنند كه‌ بتوانند به‌ سوي‌ تو راهي‌ يابند. اقطار و اكناف‌ جهان‌ سبز و خرم‌ مي‌شود، چهرهِ‌ دنيا خندان‌ و قله‌هاي‌ شرف‌ و عظمت‌ از تو شاداب‌ و خرامان‌ مي‌گردد. 

نهم: بهار، خير و بركت، طراوت‌ و... همه‌ و همه‌ زمينهِ‌ محبت‌ را فراهم‌ مي‌آورد، نفرت‌ها از بين‌ مي‌روند، گويي‌ الفت‌ و مهرباني‌ و صميميت‌ ارمغاني‌ جدا ناشدني‌ از بهار است.

1. زدودن‌ نفرت‌ها و كينه‌توزي‌ها 

و تذهب‌ الشحناء من‌ قلوب‌ العباد و يذهب‌ الشر و يبقي‌ الخير. (79)
 
كينه‌ها از دل‌ مردم‌ بيرون‌ رود و شرّ از جهان‌ رخت‌ بربندد و تنها خير باقي‌ بماند.

2. الفت‌ 

الفت، يكي‌ از نعمت‌هايي‌ است‌ كه‌ قرآن‌ بر آن‌ تأ‌كيد فراوان‌ دارد: 

و اعتصموا بحبل‌ اللّه‌ جميعاً و لا تفرقوا و اذكروا نعمت‌ اللّه‌ عليكم‌ اذ كنتم‌ اعداءً فالّف‌ بين‌ قلوبكم‌ فاصبحتم‌ بنعمته‌ اخوانا و كنتم‌ علي‌ شفا حفره` من‌ النار فانقذكم‌ منها... (80)
 
همگي‌ به‌ ريسمان‌ خدا چنگ‌ زنيد و پراكنده‌ نشويد و نعمتِ (بزرگ) خدا را برخود، به‌ ياد آريد كه‌ چگونه‌ دشمن‌ يكديگر بوديد و او ميان‌ دل‌هاي‌ شما الفت‌ ايجاد كرد و به‌ بركت‌ نعمت‌ او، برادر شديد و شما بر لب‌ حفره‌اي‌ از آتش‌ بوديد، خدا شما را از آن‌ نجات‌ داد.... 

ذريهِ‌ پيامبر(ص)، چون‌ رسول‌ خدا(ص) كه‌ بهار يتيمان‌ (ربيع‌ الايتام) (81) و بهار خير (ربيع‌ الخير) (82) بود، مظهر رحمت‌ الهي‌اند. مهدي‌ فاطمه‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) كه‌ رحمت‌ واسعهِ‌ الهي (83) است‌ كمال‌ رحمت، الفت‌ و مهرباني‌ را هديه‌ مي‌آورد: 

بنا يؤ‌لف‌ اللّه‌ بين‌ قلوبكم‌ بعد عداوه` الفتنه‌ كما الف‌ بين‌ قلوبهم‌ بعد عداوه` الشرك‌ و بنا يصبحون‌ بعد عداوه` الفتنه‌ اخوانا كما اصبحوا بعد عداوه` الشرك‌ اخوانا في‌ دينهم. (84)
 
خداوند به‌ دست‌ ما در ميان‌ آن‌ها الفت‌ و صميميت‌ ايجاد مي‌كند؛ چنان‌كه‌ پس‌ از كينه‌توزي‌هاي‌ شرك‌ به‌ دست‌ ما در ميانشان‌ صفا و صميميّت‌ ايجاد نمود. بعد از عداوت‌ روزگار فتنه، به‌ وسيلهِ‌ ما برادري‌ خود را باز يابند، چنان‌كه‌ بعد از عداوت‌ شرك، به‌ دست‌ ما برادر ايماني‌ گشتند.

3. صميميّت‌ 

اذا قام‌ القائم‌ جاءت‌ المزامله‌ و ياتي‌ الرجل‌ الي‌ كيس‌ اخيه‌ فيأ‌خذ حاجته‌ لا يمنعه. (85)
 
هنگامي‌ كه‌ قائم‌ قيام‌ كند، دوستي‌ واقعي‌ و صميميت‌ حقيقي‌ پياده‌ مي‌شود. هر نيازمندي‌ دست‌ مي‌برد و از صندوق‌ برادر ايماني‌ خويش، به‌ مقدار نياز برمي‌دارد و صاحب‌ صندوق‌ هم‌ او را منع‌ نمي‌كند. 

دهم:

برترين‌ بهار، محبوب‌ترين‌ يار؛
 
شاد از وي‌ شو مشو از غير وي‌ 

او بهار است‌ و دگرها ماه‌ دي (۸۶) 

بهار، اگر سرسبزي‌ و نشاط‌ طبيعت‌ را به‌ همراه‌ خويش‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد، امام، سرسبزي، طراوت‌ و زندگي‌ را به‌ روح‌ جان‌ها مي‌بخشد. انسان‌ را فراتر از طبيعت‌ مي‌سازد و او را از خاكدان‌ طبيعت‌ مي‌رهاند و به‌ اوج‌ مي‌رساند اين‌جاست‌ كه‌ او از هر بهاري، بهارتر و از هر چيزي‌ مهربان‌تر است. 

1. دلسوز و مهربان‌ 

امام‌ صادق(ع): 

المهدي‌ سمح‌ بالمال‌ شديد علي‌العمال‌ رحيم‌ بالمساكين. (87)
 
مهدي‌ بخشنده‌ايست‌ كه‌ مال‌ را به‌ وفور مي‌بخشد، بر مسِو‌لين‌ كشوري‌ سخت‌ مي‌گيرد و بر بي‌نوايان‌ بسيار رئوف‌ و مهربان است.

2. پناه‌ مردمان‌ 

«اوسعكم‌ كهفا؛ او از همه‌ آغوش‌ پناهش‌ برايتان‌ گشاده‌تر است.» (88)
 
«مفزع‌ العباد؛ پناهگاه‌ بندگان‌ است.» (89)

3. رفيقي‌ صميمي، پدري‌ مهربان، از مادر مهربان‌تر 

الامام‌ الانيس‌ الرفيق‌ و الوالد الشفيق‌ و الاخ‌ الشقيق‌ و الام‌ البره‌ بالولد الصغير. (90)
 
امام‌ انيسي‌ رفيق، پدري‌ شفيق‌ و برادري‌ همزاد است، همانند مادري‌ نكوكار نسبت‌ به‌ فرزند خردسال‌ است. 

4. اين‌ بهار، دوست‌ داشتني‌ترين‌ بهار است‌
 
«المهدي‌ محبوب‌ في‌ الخلائق؛ مهدي‌ در ميان‌ همه‌ مخلوقات، محبوب‌ است.» (91)

5. محبوب‌ آسمانيان‌ و زمينيان‌ 

يحبه‌ ساكن‌ الارض‌ و ساكن‌ السماء؛ ساكنان‌ زمين‌ و آسمان‌ به‌ او عشق‌ مي‌ورزند. (92)
 
بي‌زبان‌ گويند سرو و سبزه‌زار شكر آب‌ و شكر عدل‌ نوبهار (93)

6. عشق‌ وصف‌ناشدني‌ امت‌ 

ياوي‌ الي‌ المهدي‌ امته‌ كما تاوي‌ النحل‌ الي‌ يعسوبها. (94)

امت‌ اسلامي‌ به‌ مهدي‌ (عجل‌ اللّه‌ فرجه‌ الشريف) مهر مي‌ورزند و به‌ سويش‌ پناه‌ مي‌برند. آن‌ چنان‌كه‌ زنبوران‌ عسل‌ به‌ سوي‌ ملكهِ‌ خود پناه‌ مي‌برند. 

عاشقان، چنان‌ او را دوست‌ دارند كه‌ چون‌ حضرت‌ سخن‌ مي‌گويند، آن‌ قدر گريه‌ مي‌كنند كه‌ نمي‌فهمند حضرت‌ چه‌ مي‌گويد: 

يدخل‌ المهدي‌ الي‌ الكوفه‌ و... فيدخل‌ حتي‌ ياتي‌ المنبر و يخطُبُ فلا يدري‌ الناس‌ ما قال‌ من‌ البكاء. (95)
 
... مهدي‌ داخل‌ كوفه‌ مي‌شود.... برفراز منبر قرار مي‌گيرد و خطبه‌ آغاز مي‌كند (آن قدر مردم‌ اشك‌ شوق‌ مي‌ريزند كه) از شدت‌ گريه‌ نمي‌فهمند كه‌ او چه‌ مي‌گويد؟! 

تلك‌ عشره` كامله؛ (96)

آن‌ سفر كرده‌ كه‌ صد قافله‌ دل‌ همره‌ اوست‌ هر كجا هست‌ خدايا به‌ سلامت‌ دارش (97).

 


 
پي نوشت ها: 

1. بحار الانوار، ج‌ 99 ص‌ 101 باب‌ 7؛ مفاتيح‌ الجنان‌ به‌ نقل‌ از سيد بن‌ طاووس، بلد الامين‌ ص‌ 286؛ با تعبير «ربيع‌ اليتام‌ و نضره` الايتام»؛ مصباح‌ كفعمي‌ ص‌ 497 با كمي تغيير.
2. مثنوي‌ معنوي، دفتر اول، 131.
3. كافي، ج‌ 1، ص‌ 198؛ تحف‌ العقول، 439.
4. مثنوي‌ معنوي، دفتر دوم، 246.
5. كمال‌ الدين، 2، 67، باب‌ 58؛ غيبت‌ نعماني، ص‌ 238، باب‌ 13.
6. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 136؛ روزگار رهايي، 601.
7. بحار الانوار، 53، ص‌ 85 باب‌ 29.
8. منتخب‌ الاثر، ص‌ 472.
9. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 78 و 132.
10. خصال‌ / 2 / 626.
11. مستدرك‌ علي‌ الصحيحين؛ ج‌ 4، ص‌ 557، كتاب‌ الفتن‌ والملاحم؛ منتخب‌ الاثر، ص‌ 591.
12. احتجاج، 2، 290.
13. غيبت‌ طوسي، ص‌ 188.
14. بشاره` الاسلام، ص‌ 71؛ روزگار رهايي، ص‌ 639.
15. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، ص‌ 230.
16. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، 234.
17. روم‌ / 41.
18. ديوان‌ امام‌ خميني‌ (ره)، ص‌ 103.
19. دعاي‌ ندبه، مفاتيح‌ الجنان، ترجمه‌ الهي‌ قمشه‌اي.
20. همان.
21. اعلام‌ الوري، فصل‌ ثاني، 434؛ كمال‌ الدين‌ ج‌ 2، باب‌ 35، 372.
22. بشاره` الاسلام، 297؛ روزگار رهايي، ص‌ 524.
23. بشاره` الاسلام، ص‌ 71؛ روزگار رهايي، ص‌ 639.
24. الملاحم‌ و الفتن، 66؛ روزگار رهايي، 603.
25. ينابيع‌ الموده، ص‌ 92؛ روزگار رهايي، ص‌ 500.
26. بحار الانوار، 51، 47؛ الزام‌ الناصب، ص‌ 25 و 237.
27. حج‌ / 41.
28. غيبت‌ طوسي، 187.
29. همان.
30. ينابيع‌ المودّه`، 3، 78.
31. الملاحم‌ و الفتن، 66؛ روزگار رهايي، 603.
32. ارشاد/2/384.
33. ينابيع‌ الموده`، 3، 78؛ روزگار رهايي، 602.
34. علل‌ الشرايع، 1، 161 باب‌ 129.
35. خرائج، 3، 1165.
36. كشف‌ الغمه، ج‌ 2، 470.
37. الزام‌ الناصب، ص‌ 11.
38. اختصاص‌ مفيد، ص‌ 217.
39. غيبت‌ طوسي، 180.
40. ينابيع‌ الموده، ج‌ 3، ص‌ 86؛ روزگار رهايي، 601.
41. غيبت‌ نعماني، باب‌ 13، 338.
42. امالي‌ طوسي، باب‌ 18، 512.
43. روضه` الواعظين، 2، 485.
44. كشف‌ الغمه، 2، 470.
45. الملاحم‌ و الفتن، ص‌ 137؛ روزگار رهايي‌ 598.
46. غيبت، نعماني، باب‌ 13، 237.
47. كشف‌ الغمه، ج‌ 3، 262؛ روزگار رهايي، 596.
48. ارشاد، 2، 384.
49. مسند احمد، ج‌ 2، 530؛ روزگار رهايي، 597.
50. كشف‌ الغمه`، ج‌ 3، 261؛ روزگار رهايي‌ 597.
51. الصواعق‌ المحرقه، 164؛ روزگار رهايي، ص‌ 642.
52. حديد: 17.
53. الزام‌ الناصب، ص‌ 244؛ روزگار رهايي‌ ص‌ 636.
54. الامام‌ المهدي‌ ص‌ 57، روزگار رهايي‌ ص‌ 636.
55. غيبت‌ نعماني، 232.
56. مثنوي‌ مولوي‌ / دفتر اول‌ / 92.
57. غيبت‌ نعماني، 233.
58. الزام‌ الناصب، ص‌ 128؛ روزگار رهايي، 106.
59. اصول‌ كافي، ج‌ 1، ص‌ 412؛ روزگار رهايي، ص‌ 109.
60. بشاره` الاسلام، 297؛ روزگار رهايي، 514.
61. شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ / 1/ 113.
62. مثنوي، دفتر اول، 93.
63. بشاره` الاسلام، 254؛ روزگار رهايي، 622.
64. اعلام‌ الوري، 435؛ روزگار رهايي، 462.
65. ديوان‌ امام، 125.
66. بشاره` الاسلام، 243؛ روزگار رهايي‌ 421.
67. الزام‌ الناصب، 185؛ روزگار رهايي، 421.
68. الزام‌ الناصب، 228؛ روزگار رهايي، 475.
69. ينابيع‌ الموده، 3، 160، روزگار رهايي‌ 78.
70. بشاره` الاسلام، 254؛ روزگار رهايي‌ 622.
71. نعماني‌ 152/.
72. المهدي‌ 221؛ روزگار رهايي‌ 526.
73. روزگار رهايي، 526 نقل‌ از منتخب‌ الاثر 439.
74. غيبت‌ نعماني، 323.
75. نعماني‌ / 223.
76. المهدي، 221؛ روزگار رهايي‌ 526.
77. ينابيع‌ الموده`، ج‌ 3، 136؛ روزگار رهايي، 601.
78. وفات‌ العسكري‌ 49؛ روزگار رهايي، 531.
79. بشاره` الاسلام، 249؛ روزگار رهايي‌ 640.
80. آل‌ عمران، 103.
81. بحار الانوار، ج 8 ، ص32.
82. بحار الانوار، ج‌ 15، ص‌ 392.
83. زيارت‌ آل‌ يس‌ (رحمه` الواسعه)
84. البيان، 86؛ روزگار رهايي‌ 594.
85. اختصاص‌ مفيد، 24؛ روزگار رهايي، 631.
86. مثنوي، مولوي، دفتر سوم، 365.
87. الملاحم‌ و الفتن‌ 137، روزگار رهايي‌ 598.
88. غيبت، نعماني، 212.
89. تحف‌ العقول، ص 516؛ كافي،‌ ج‌ 1، ص 198.
90. تحف‌ العقول، ص 516؛ كافي،‌ ج‌ 1، ص 198.
91. بشاره` الاسلام،‌ ص 185، روزگار رهايي،‌ ص 640.
92. بشاره` الاسلام، صص 28 و 280؛ روزگار رهايي،‌ ص601.
93. مثنوي مولوي، دفتر ششم، ص 1123.
94. الحاوي‌ للفتاوي، ج‌ 2، ص 153؛ روزگار رهايي‌ 599.
95. كشف‌ الغمه، ج‌ 3، ص 324؛ روزگار رهايي‌ 499.
96. بقره‌ / 196.
97. حافظ.

[منبع: انتظار موعود 11 و 12]

پنج شنبه 14 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

چگونه بپذيريم كه (امام) مهدى وجود خارجى دارد؟

پرسش: فرض كنيم امام موعود ممكن باشد و عمر طولانى ، امامت خردسال و غيبت مطلق را نيز امكان پذير بدانيم ولى اين امكان در حدى نيست كه ثابت كند چنين شخصى در خارج ، تحقق پيدا كرده است . پس ، از چه راهى به وجود خارجى مهدى ايمان بياوريم ؟ آيا چند روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله نقل شده كافى است كه ما را به وجود امام دوازدهم پايبند سازد؛ در حالى كه چنين پندارى از ساختار ذهنى انسان بسيار دور است . اصلا چگونه مى شود اثبات كرد كه مهدى واقعا در تاريخ وجود داشته است ؟ شايد شرايط خاص روحى - روانى اين باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟ (1)
پاسخ: در جواب مى گوييم : اين اصل كه مهدى رهبر موعود و منجى عالم بشريت است به صورت عام در احاديث نبوى ، به صورت خاص در روايات ائمه اهل بيت ، عليهم السلام ، آمده است . در اين روايات مساله به گونه اى مورد تاءكيد قرار گرفته كه به جاى هيچ گونه شكى باقى نمى گذارد .
چهارصد حديث فقط از طريق برادران اهل سنت (2) شمارش شده كه به ضميمه روايات شيعه به بيش از شش هزار روايت مى رسد(3) ؛ و چنين آمارى بسيار بالاست . در مورد خيلى از مسائل بديهى اسلام كه مسلمانان به آن معتقدند، اين همه روايت وارد نشده است .
اما تجسم اين انديشه در وجود امام دوازدهم ، عليه السلام ، هم دلايل كافى دارد كه كاملا اقناع كننده است . اين دلايل را مى توان در دو دليل يكى نقلى و ديگرى علمى ، خلاصه كرد :
دليل نقلى ، وجود امام موعود را اثبات مى كند و دليل علمى ، ثابت مى كند كه امام مهدى يك اسطوره و يك فرضيه نيست ، بلكه حقيقتى است كه وجود او در تاريخ لمس شده است .
دليل نقلى  
صدها روايت و حديث از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله (4) و ائمه اهل بيت ، عليهم السلام ، رسيده است كه مى گويد مهدى موعود داراى اين خصوصيات است : از اهل بيت (5) است ، از فرزندان فاطمه (6) است ، از نسل حسين (7) و نهمين فرزند آن حضرت (8) است . همچنين رواياتى وجود دارد كه مى گويد جانشينان پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، دوازده نفر مى باشند (9)
اين روايات ، مهدى موعود را در شخص امام دوازدهم ، منحصر و متعين مى كند و با اينكه ائمه ، عليهم السلام ، براى حفظ آن حضرت از ترور و قتل (10) سعى داشتند مساءله در سطح عمومى مطرح نشود، در عين حال روايات زيادى در اين زمينه وارد شده است . البته زيادى روايت به تنهايى نمى تواند مقبوليت آن را برساند بلكه در اينجا قرينه و گواه خاصى وجود دارد كه دليل بر صحت اين روايات است .
در حديث شريف نبوى ، سخن از امامان ، جانشينان ، اميران و سخن از دوازده تن آمده است . متن احاديث مختلف است ؛ در بعضى دوازده امام و در بعضى دوازده خليفه و در بعضى ديگر دوازده امير، ذكر شده است .
بعضى از مولفان ، تعداد اين احاديث را بيش از دويست و هفتاد، شمارش ‍ كرده اند كه همگى از كتابهاى معتبر شيعه و سنى از قبيل : صحيح البخارى(11)، صحيح مسلم(12)، سنن ترمذى(13)، سنن ابى داود(14)، مسند احمد (15) و المستدرك على الصحيحين ، حاكم نيشابورى (16) نقل شده است .
مساله ويژه و قرينه مهم اين است كه بخارى كه از ناقلان اين حديث است خود از معاصران امام نهم و دهم و يازدهم بوده است و اين خيلى معنا دارد؛ زيرا نشان مى دهد كه اين روايت قبل از اينكه مفاد و مضمون آن در خارج ، تحقق پيدا كند و قبل از اينكه انديشه دوازده امامى وجود و ظهور يابد از زبان پيامبر به ثبت رسيده است و اين مى رساند كه نقل اين حديث ، انعكاس ‍ يك پديده خارجى نبوده است ؛ چرا كه معمولا احاديث ساختگى ، به توجيه جريانهاى خارجى و وقوع يافته ، مى پردازد .
پس ما مى توانيم با توجه به اينكه اين حديث قبل از تحقق كامل و پيدايش ‍ امامان دوازده گانه ، ثبت شده است ، تاءكيد مى كنيم اين حديث ، توجيه نمى كند بلكه حقيقتى است كه از زبان پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، و كسى كه جز از زبان وحى سخن نمى گويد (17) بازگو شده است . ابتدا فرموده است : جانشينان من دوازده تن مى باشند (18) و سپس دوازده امام از على ، عليه السلام ، تا امام مهدى ، عليه السلام ، آمده اند تا اين حديث شريف معنا و تفسير واقعى (19) خود را بازيابد .
دليل علمى  
دليل علمى تجربه است ، تجربه اى كه مدت زمان هفتاد سال گروهى از مردم با آن زندگى كردند؛ يعنى غيبت صغرى كه بايستى مختصرى درباره اين غيبت(20)، توضيح دهيم :
غيبت صغرى مرحله اول امامت حضرت مهدى ، عليه السلام ، بوده است . از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت مى بايستى بلافاصله از ديد عمومى پنهان شود و در ظاهر از آنچه در جامعه رخ مى دهد فاصله بگيرد؛ اگر چه در واقع او از نزديك همه وقايع را احساس و ادراك مى كند. اما بايد توجه داشت كه اگر آن غيبت به يكباره رخ مى داد ضربه سنگينى به پايگاههاى مردمى و طرفداران امامت وارد مى شد؛ زيرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشكلات به او رجوع مى كردند و اگر ناگهان امام غايب مى شد و امت احساس مى كرد كه ديگر دسترسى به رهبر فكرى و معنوى خود ندارد ممكن بود همه چيز از دست برود و آن جمع به تفرقه دچار شود .
بنابراين لازم بود كه براى اين غيبت زمينه سازى شود تا مردم بتدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرى در واقع اين زمينه سازى صورت گرفت . در اين زمان امام مهدى از ديده ها پنهان بود ولى ايشان از طريق نمايندگان ، وكيلان و ياران مورد وثوق كه به منزله حلقه اتصال ايشان با مردم معتقد به طريق اماميه ، بودند با شيعيان خود ارتباط داشتند (21) در اين مدت ، چهار تن از پاكترين و باتقواترين مؤمنان نيابت و جانشينى آن حضرت را بر عهده داشتند؛ بدين ترتيب :
1- عثمان بن سعيد عمرى
2- محمدبن عثمان بن سعيد عمرى
3- ابوالقاسم حسين بن روح
4- ابوالحسن على بن محمد سمرى
اين چهار تن (22) به ترتيب نيابت را بر عهده داشتند و هر يك وفات مى كرد ديگرى به دستور حضرت مهدى ، عليه السلام ، جانشين او مى شد .
نايب با شيعيان رابطه داشت ، پرسشها و مشكلاتشان را به امام مى رساند و جوابها (23) را گاه شفاهى و بسيارى از اوقات مكتوب به آنان باز مى گرداند، و با اين روابط غيرمستقيم توده هايى كه از ديدن امام محروم شده بودند آرامش مى يافتند. آنها مى ديدند كه همه نامه ها و مكتوب هايى كه از حضرت مهدى ، عليه السلام ، به دستشان مى رسد با يك اسلوب و با يك سبك (24) است و در طول اين هفتاد سال و نيابت اين چهار تن ، هيچ تغييرى در آن ديده نشد .
سمرى كه آخرين نايب بود از پايان غيبت صغرى و شرع غيبت كبرى خبر داد. در غيبت كبرى ديگر فرد خاصى نيابت و وكالت از آن حضرت نداشت . در غيبت صغرى زمينه آماده شده بود كه مردم با غيبت كبرى خو بگيرند و به خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود كه مردم وظيفه داشتند به وكيلان و نايبان عمومى(25) آن حضرت روى آورند يعنى مجتهدان عادل و آگاه به امور دين و دنيا .
از آنچه گفته شد شما مى توانيد موضوع راارزيابى كنيد و بروشنى بفهميد كه حقيقتى بوده است خارجى ، كه گروهى از مردم با آن زندگى كرده اند و سفيران آن حضرت در مدت هفتادسال واسطه ميان او و مردم بوده اند و هيچ كس در هيچ زمينه اى خطايى از آنان نديده و نشنيده است .

http://www.tavoosejannat.blogfa.com


شما را به خدا سوگند آيا تصور مى كنيد امكان داشته باشد يك دروغ هفتادسال دوام بياورد و چهار نفر با هماهنگى كامل و يك صدا، يك نقش را بازى كنند؟
آنان با رفتار صميمانه خود چنان در مردم ايجاد اطمينان كرده بودند كه همه به گفتار و كردار آنان ايمان داشتند .
آيا مى شود اين چهار تن به گونه اى نقش بازى كنند كه هيچ كس به حقيقت پى نبرد در حاليكه اين افراد هيچ رابطه خاصى با هم نداشته اند تا بگوييم در اين قضيه تبانى كرده بودند .
از قديم گفته اند: طناب دروغ ، كوتاه است . منطق نيز حكم مى كند امكان ندارد يك دروغ بتواند بدين شكل دوام بياورد و در تمام اين مدت و با همه بده و بستانها و روابط مختلف موضوع كشف نگردد و همه به درستى آن ايمان داشته باشند .
بدينسان در مى يابيم كه پديده غيبت صغرى مى تواند به عنوان يك آزموده علمى ، دليل بر واقعيت خارجى يك موضوع باشد و آن وجود،(26) زندگى و سپس غيبت حضرت مهدى ، عليه السلام ، است . آن حضرت پس ‍ از غيبت صغرى ، خود اعلام كرده است كه در پرده غيبت كبرى خواهد رفت و از نظرها پنهان خواهد گشت و هيچ كس او را نخواهد ديد (27)

پی نوشتها:

1- پرسشهايى كه شهيد سيد محمدباقر صدر، رحمة اللّه عليه ، طرح مى كند در واقع اشكالاتى است كه به طور معمول در مورد امام مهدى ، عليه السلام ، مطرح شده و يا خواهد شد. و از مهمترين اشكالاتى است كه در اين زمينه مطرح مى شود. حتى بعضى از نويسندگان معاصر اخيرا اين اشكالات را با انگيزه هاى غير علمى و جنجال زيادى مطرح كرده اند كه از طرف وهابيت تلاش فراوانى براى ترويج آنها به عمل آمده است و انگيزه هاى آن بر هيچ كس پوشيده نيست و شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، براى كسانى كه طالب حقيقت اند جواب علمى داده است . به آنچه در مقدمه آورديم نيز مراجعه فرماييد
2- در اين زمينه كتاب المهدى كه عموى بزرگوارم ، سيدصدر، قدس اللّه روحه الزكيه ، تاءليف فرموده اند. ملاحظه شود ( شهيد صدر)؛ ر.ك : العباد، عبدالمحسن ، همان ، مجله الجامعة الاسلامية ش 3، سال 1969 ؛ العسكرى ، نجم الدين ، المهدى الموعود المنتظر
3- كتاب منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر از شيخ لطف اللّه صافى ملاحظه شود (شهيد صدر (
4- ر.ك : معجم احاديث الامام المهدى ، مؤسسة المعارف الاسلامية ، ج 1، احاديث نبوى
5- احمد و ابن ابى شيبه و ابن ماجه و نعيم بن حماد در باب فتن على ، عليه السلام ، روايت كرده اند كه : رسول اللّه ، صلى اللّه عليه و آله ، فرمود : مهدى از ما اهل بيت است خداوند كار او را در يك شب سامان مى بخشد
ر.ك : السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، ج 2، ص 213 و 215 در اين كتاب احمد، ابن ابى شيبه و ابوداود از على ، عليه السلام ، روايت كرده اند كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، فرمود : اگر از دنيا بيش از يك روز باقى نمانده باشد خداوند فردى از اهل بيت مرا مبعوث مى كند تا دنيا را پر از عدالت كند چنانكه پر از ستم شده است ؛ همچنين ر.ك : فقيه ايمانى ، مهدى (گردآورنده )، موسوعة الامام المهدى ، ج 1، كه در آن تصوير دهها از كتابهاى علما و محدثان اهل سنت درباره مهدى ، صفات و آنچه مربوط به اوست و همچنين و تصوير يك نسخه از درس استاد عباد، درباره روايات و آثار واردشده در موضوع مهدى ، عليه السلام ، آمده است
همچنين ر.ك : ابوداود، سليمان بن الاشعث ، صحيح سنن المصطفى ، ج 2، ص ‍ 207؛ ابن ماجه ، سنن ، ج 2، شماره 1367 و 4085.
همچنين ر.ك : معجم احاديث الامام المهدى ، ج 1، ص 147 و بعد از آن كه در اين زمينه احاديث بسيارى از صحاح و مسانيد نقل كرده است
6- السيوطى ، جلال الدين ، الحاوى للفتاوى ، ج 2، ص 214، كه مى گويد : ابوداود و ابن ماجه و طبرانى و حاكم از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، شنيدم فرمود: مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است
7- حديثى كه مى گويد : مهدى از نسل حسين ، عليه السلام ، است بنابر نقل كتاب معجم الامام المهدى ، در مصادر زير آمده است : الاصفهانى ، ابونعيم ، الاربعون حديثا (به نقل از: المقدس الشافعى ، عقدالدرر) الطبرانى ، الاوسط، (به نقل از: ابن القيم ، المنارالمنيف )؛ السيرة الحليبة ج 1، ص 193؛ القول المختصر
همچنين ر.ك : الصافى گلپايگانى ، لطف اللّه ، منتخب الاثر، كه از منابع شيعه اين حديث را نقل كرده است . براى آشنايى با ضعف رواياتى كه مى گويد مهدى از نسل امام حسن ، عليه السلام ، است . ر.ك : العميدى ، ثامرهاشم ، همان ، ج 1، ص 296
8- رواياتى كه تصريح مى كند مهدى نهمين فرزند حسين ، عليه السلام ، است در كتابهاى زير آمده است : القندوزى الحنفى ، ينابيع المودة ، ص ‍ 492؛ الخوارزمى ، مقتل الامام الحسين ، ج 1، ص 196؛ الجوينى الشافعى ، فرائدالسمطين ، ج 2، ص 310-315 ح 561 تا 569؛ الصافى گلپايگانى ، همان ، كه اين روايت را از طريق شيعه نقل كرده است ؛ العميدى ، ثامرهاشم همان ، ج 1، ص 294.
9- حديثى كه مى گويد : الخلفاء بعدى اثناعشر كلهم من قريش ؛ جانشينان من دوازده نفرند كه همه از قريش اند. يا لايزال هذا الدين قائما ما وليه اثناعشر كلهم من قريش ؛ اين دين پابرجاست تا دوازده نفر كه همه از قريش اند آن را سرپرستى كنند
متواتر است ، كتب صحاح و مسانيد با طرق مختلف آن را نقل كرده اند گرچه در متن آن كمى اختلاف است و در تفسير آن نيز اختلاف وجود دارد. ر.ك : البخارى ، صحيح البخارى ، ج 9، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ص ‍ 101؛ المسلم ، صحيح المسلم ، ج 2، كتاب الاماره ، ص 119؛ حنبل ، احمد، مسند، ج 5، ص 90، 93 و 97.
10- ر.ك : الصدر، السيدمحمد، الغيبة الكبرى ، ص 272 به بعد
ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 3، ص 40؛ در اين كتاب آمده كه روايت مزبور را شيخان و ترمذى روايت كرده اند. دخيل ، على محمد على ، الامام المهدى ، كه به تحقيق درباره اين حديث پرداخته است
11- ر.ك : البخارى ، صحيح البخارى ، ج 3، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ص 101، (بيروت ، داراحياء التراث العربى (
12- ر.ك : ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 3، ص 40. نويسنده اين كتاب به دنبال حديث مزبور مى گويد: آن را شيخان و ترمذى روايت كرده اند و در حاشيه كتاب مى گويد: ابوداود در كتاب المهدى آن را به اين صورت نقل كرده است : لايزال هذا الذين قائما حتى يكون عليكم اثناعشر خليفة : اين دين پيوسته پابرجاست تا دوازده خليفه برشما بيايد. ر.ك : ابوداود، سنن ابى داود ج 2، ص 207
13- همان
14- همان
15- ر.ك : ابن حنبل ، احمد، مسند امام احمد، ج 5، ص 93-100
16- ر.ك : الحاكم نيشابورى ، محمدبن عبداللّه ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 618
17- اشاره است به آيه شريفه و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ؛ و سخن از روى هوى نمى گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى شود. (سوره نجم (53) آيه 3-4 (
18- پيش از اين حديث بيان شد
19- علماى اهل سنت صحت روايت را پذيرفته اند ولى در تاءويل آن اختلاف دارند. مصاديقى كه براى دوازده نفر ذكر كرده اند براى ما قبول پذيرش نيست بلكه بعضى از اين مصاديق غير معقول است مانند: يزيدبن معاويه فردى كه تجاهر به فسق مى كرد و كسى كه متهم به فكر و خروج از دين است
سيدثامر عميدى در كتاب خود سخنان اهل سنت در اين زمينه را نقل كرده و به صورتى كاملا علمى به پاسخگويى سخنان آنها پرداخته و تاءويلات آنها را باطل ساخته است . ر.ك : دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 540 و بعد از آن
20- ر.ك : الصدر، السيدمحمد، تاريخ الغيبة الصغرى . او در اين كتاب بتفصيل در اين زمينه سخن گفته است
21- ر.ك : البحرانى ، السيدهاشم ، تبصرة الولى فى من راءى القائم المهدى ؛ العميدى ، ثامرهاشم ، دفاع عن الكافى ، ج 1 ، ص 568 و بعد از آن
22- براى مطالعه زندگى اين چهار تن ر.ك : الصدر، السيدمحمد، همان ، فصل سوم ، ص 395 به بعد .
23- اين جوابها كه معروف به توقيعات هستند؛ پاسخهايى بودند كه به صورت كتبى و يا شفاهى از امام مهدى ، عليه السلام ، نقل مى شدند ر.ك : الطبرسى ، احمدبن على ، الاحتجاج ، ج 2، ص 523
24- در مجامع ادبى گذشته و حال ثابت شده است كه اسلوب و روش ، همان شخص است و اين حرف درستى است ؛ از همين جا است كه ديده و شنيده ايم بسيارى از بزرگان ادب به مجرد شنيدن يك متن حكم مى كنند كه از آن كيست . هر نويسنده اى در نوشتار خود سبكى دارد كه شناخته مى شود. و درباره حضرت گذشته از اينها خط شريفش مشخص بوده است
25- همان چيزى كه مرجعيت نام گرفت . در اينجا اوصافى كه شهيد صدر در مرجعيت لازم مى دانند ملاحظه مى شود .
26- ارتباط حضرت مهدى با مردم در زمان غيبت صغرى يك موضوع تاريخى ، واقعى و غيرقابل انكار است كه احاديث صحيح نيز آن را تاءييد مى كند و مورد اتفاق اكثر فرقه هاى اسلامى است . در مجموع همه اين دلايل جاى شكى در ولادت آن حضرت و ادامه زندگى اش باقى نمى گذارد. ر.ك : الصدر، السيد محمدباقر، تاريخ ‌الغيبة الصغرى
27- در يكى از توقيعات آن حضرت آمده است كه پس از غيبت كبرى شخص او را به صورت واضح نخواهد ديد. اين موضوع محل اتفاق علماى اماميه است . در اين زمينه . ر.ك : الصدر، السيد محمد، تاريخ الغيبة الصغرى ، ص 639 به بعد

منبع: کتاب رهبرى بر فراز قرون ( گفتگو درباره امام مهدى (ع ) )

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 1 بيان انتقادات و پيشنهادات

عقيده به رجعت و مهدويت

پرسش: بر حسب احاديث بسيارى در آخر الزمان جمعى از اموات از ائمه(عليهم السلام)و غير ايشان به دنيا باز خواهند گشت. آيا اعتقاد به غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگى دارد; به عبارت ديگر آيا اصل اعتقاد به غيبت و ظهور، رجعت و سائر وقايعى را كه قبل از قيام قيامت واقع مى شوند شامل مى شود يا اين يك عقيده مستقل و جداى از رجعت است؟

پاسخ: عقيده به ظهور مهدى و منجى از اهل بيت و فرزندان فاطمه(عليهم السلام)يك اعتقاد عمومى و اجتماعى مسلمين است و اختصاص به شيعه ندارد، اگرچه شيعه شخص او را نيز از نظر حسب و نسب معرفى مى كند ولى اصل اين عقيده، يك اعتقاد همگانى است كه در اديان گذشته در تورات و زبور نيز به آن بشارت داده شده است، و اصلى است كه بر حسب اصول مذهب شيعه اثنى عشريه ايمان بدون آن كامل نمى گردد و قبولى اعمال مشروط به قبول آن است و كسى كه بميرد و به اين مسأله ايمان نداشته باشد و يا حضرت مهدى ـ ارواح العالمين له الفدا ـ را به امامت نشناخته باشد به حكم

«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية» (1)

به مرگ جاهليت از دنيا رفته است، اين باور از جهت تاثير و اهميت در اين حدّ است.

اعتقاد به مسأله رجعت هم گرچه ريشه در قرآن و روايات دارد ولى اينطور نيست كه مسأله غيبت و مهدويت بدون آن مطرح نباشد.

بنابر اين اصل امامت و مسأله مهدويت بدون مسئله رجعت هم در كتاب ها مورد بحث قرار گرفته است.

 

http://tavoosejannat.blogfa.com

 

با اين همه لازم به تذكر است كه اصل مسئله رجعت و بازگشت اموات يك مسئله اسلامى است و وقوع آن در زمان هاى گذشته بر حسب آيات متعدد قرآن مجيد ثابت است، وقتى اين طور شد به دليل اين كه در گذشته نظير داشته است امكان وقوع مجدد آن در آخر الزمان نمى تواند مورد انكار باشد.

زمانى كه در امم گذشته رجوع اموات اتفاق افتاده و بر طبق يك خبر مشهور در بين اهل سنت:

«لتسلكن سبل من كان قبلكم حذوا النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لو ان احدهم دخل حجر ضب لدخلتموه» (2)

آن ها بايد وقوع آن را در اين امت نيز جايز بدانند. بنابر اين نفى امكان و وقوع آن از طرف غير شيعه بر طبق مضمون اين روايت صحيح نيست.

در خاتمه ـ با صرف نظر از آياتى كه وقوع رجعت را در امم گذشته خبر داده اند ـ براى تيمّن و تبرّك آيه اى را كه شاهد بر وقوع رجعت در اين امت است يادآور مى شويم:

وَ يَومَ نَحشُرُ مِن كُلّ اُمّةً فَوجاً مِمَّن يَكذِبُ بِآياتِنا فَهُم يُوزَعُون (3)

«به خاطر آور روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند محشور مى كنيم; و آن ها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند!»

اين آيه دلالت بر روزى دارد كه در آن از هر امتى گروهى از كسانى كه تكذيب آيات الهى را كرده اند محشور مى شوند كه طبعاً اين روز غير از روز قيامت است.

پي نوشتها:

1- بحارالانوار، ج 8 ، ص 368 در ضمن بيان علامه مجلسى.

2- بحارالانوار، ج 21، ص 257.

3- سوره نمل (27)، آيه 83 .

منبع: كتاب گفتمان مهدويت

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

نشانه هاى ظهور در كتب معتبر اهل سنت و جماعت

در اين بحث روايات رسيده از وجود مقدس رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اوصياى عزيزش را كه در كتابها معتبر اهل سنت و جماعت ، آن هم در معتبرترين آنها (صحاح سته ) و كتابهاى معتبر ديگر در باب علائم ظهور آمده است عنوان مى كنيم تا خوانندگان عزيز بدانند كه تنها علماى شيعه درباره علائم و نشانه هاى ظهور حضرت بقية الله ارواحنا له الفداء كتاب ننوشته و نقل احاديث نكرده اند، بلكه حتى آنهايى كه بر حسب ظاهر ولايت و امامت را از مسير اصلى خودش تغيير داده و بزرگان آنها آنچه نبايد بكنند، كرده اند (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك )نيز درباره آن حضرت و نشانه هاى ظهور او روايات عديده نقل كرده اند .
اينك به خواست خداوند و الطاف كريمانه امام مظلوم و عزيز ما، حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ، به سراغ كتابهاى ياد شده مى رويم و تا آنجايى كه عنايت بشود در جمع روايات رسيده از پيشوايان معصوم سلام الله عليهم اجمعين پيگيرى خواهيم كرد و اميد است براى عموم مسلمانان راهنماى خوبى باشد .
امام عصر روحى له الفداء در كتابهاى اهل سنت
محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى الرضا بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على ابى طالب و كنيته ابوعبدالله و ابوالقاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان القائم المنتظر و التالى و هو آخر الائمة . انباءنا عبدالعزيز بن محمود البزاز عن ابن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله يخرج فى آخر الزمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى يملاء الارض عدلا كما ملئت جورا فذلك هو المهدى (1)
او محمد فرزند حسن فرزند على فرزند محمد فرزند على الرضا فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند حسين فرزند على بن ابى طالب كنيه او ابوعبدالله و ابوالقاسم . او تنها بازمانده از حجتهاى خداوند است و صاحب الزمان و قائم منتظر و آخرين امام معصوم . اين خبر از زبان عبدالعزيز فرزند محمود پسر بزاز از فرزند عمر نقل شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: در آخرالزمان مردى از عترت و فرزندان من كه اسمش مانند اسم من و كنيه او مانند كنيه من است زمين را پر از عدل و داد مى كند همچنانكه پر از جور شده باشد و اين است مهدى (آل محمد (

 

http://tavoosejannat.blogfa.com


رسول اكرم صلى الله عليه و آله و تعريف امام
من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية (2)
هر كس بميرد در حالى كه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است .
در اين روايت بنيانگذار اسلام در ارتباط با شخصيت امام عليه السّلام به اصولى اشاره فرموده اند :
1- وجوب شناسايى امام در هر زمان .
2- امام بايد معصوم از خطا باشد تا به جاهليت گرايش نيابد .
3- امام بايد به تمام احكام اسلام ، اعم از واجب و حرام ، آگاه باشد .
4- امام بايد حتما از طرف خداوند انتخاب شده و علم او علم خدايى باشد .
5- بدون شناخت امام بهره بردارى از نعمتهاى عالم آخرت ميسر نيست .
6- نظام عالم هستى در سايه وجود امام باقى مى ماند .
7- با اين اوصاف ، حكومت بر جهان حق مسلم امام است .
8- تنها امام معصوم است كه با اتكا به قدرت بى نهايت خداوند، جهان را پس از پرشدن از ظلم و جور مملو از عدل و داد مى كند .
9- نفى امامت امام غير معصوم و مدعيان مهدويت .
10- برنامه كار و دولت امام آسمانى بايد از طرف خداوند عالم تدوين شود و آن حضرت همان را در اجتماع پياده كند .
در پايان ، شايان ذكر است كه منظور از اين بحث (شناخت امام عليه السّلام ) شناسايى آن حضرت از لحاظ كمالات روحى و جسمى است و نيز نحوه ارتباط آن سرور با خداوند بزرگ و كيفيت استيلاى آن وجود مقدس بر عالم هستى و شكل پياده شدن سلطنت آن امام عزيز و برنامه حكومت آن تنها يادگار رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، والا نه تنها بنده بى بضاعت ، عاجز و از پا درآمده هستم بلكه به طور مسلم بزرگان ما نيز از بيان شناخت واقعى امام عاجزند. لذا رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤ منين فرمودند: اى على ! غير از خدا و تو كس ديگرى مرا نمى شناسد و نيز غير از من و خداوند كس ديگرى نمى تواند تو را بشناسد. البته شناخت ظاهرى از لحاظ پدر و مادر و ساير مشخصات ، عملى و ممكن است و همه مى توانند و بايد اين شناخت را داشته باشند .

پي نوشتها:

1- تذكرة الخواص ، ص 138 .

2- الامام المهدى عند اهل السنة ، ج 1 / ص 12 .

منبع: كتاب نشانه هاى ظهور او

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

شعر انتظار

اى آخرين اميد ! در شام تار ما
اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
تا روز واپسين ، مى ماند اى نسيم !
بر جاده ظهور ، چشم مزار ما
روزى كه مى رسى ، ميبينى اى عزيز !
خون گريه هاى شوق ، بر رهگذار ما
شاعر: رضائى نيا، برگرفته شده از كتاب انتظار بهار و باران

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احتمال دورى و نزديكى امام زمان (عج)

اگر گفته شود: هيچيك از شيعيان نيست مگر اينكه دوربودن منزلگاه امام(عليه السلام) از خود را جايز و ممكن مى داند و اينكه امام يا در مشرق يا در مغرب اقامت دارد. پس اين شيعه از مشاهده امام نسبت به معصيت خود و يا اينكه شاهدى او را در حال معصيت ببيند و نزد امام عليه او شهادت بدهد در امان است.

در حاليكه اين امر در زمان ظهور امام، حتّى با علم به دور بودن منزل او لازم نمى آيد. چون او از هيچ شهرى دور نمى باشد مگر اينكه شخصى را به جانشينى خود مى گمارد تا در غياب او مردم در گناه و نافرمانى از او خائف و ترسان باشند و از انتقام او بپرهيزند.

گوييم: همانطور كه هيچ يك از شيعيان او نيست مگر اينكه دور بودن مكان امام از خود را احتمال مى دهد، همانطور هيچيك از آنان نيست مگر اينكه وجود او را در ديار خود و در نزديكى محل اقامت و در همسايگى منزل خود ممكن و محتمل مى داند. و همين احتمال براى تحقق پرهيز و خوف و عدم امنيّت در انجام گناه، كافى است.

علاوه بر اين، حتى در ظهور امام و با وجود گسترش قدرت و نفوذ فرمان ايشان در بين همه مردم، بازهم هيچيك از انجام دهندگان كارهاى زشت و ناروا نيست مگر اينكه مخفى ماندن آن عمل را و نرسيدن خبر آن به گوش امام را احتمال مى دهد و ممكن مى شمارد با اينهمه، آن ترس بر قرار است و لطفى كه در وجود امام نسبت به بازماندن امّت از گناه و نافرمانى هست، ثابت مى باشد.

پس چگونه كسى كه ما را به چنين چيزى در زمان غيبت ملزَم مى سازد از وجود چنين حالت مشابهى در دوران ظهور فراموش مى كند؟

منبع: كتاب امامت و غيبت از ديدگاه علم كلام

v

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

احوال مردم آخرالزمان

شايد بتوان گفت كه بيشترين مطالب مربوط به معارف امام زمان‏عليه السلام  كه از زبان حضرت على‏عليه السلام  نقل شده است به تبيين اوضاع آخرالزمان و وقايعى كه در آن دوره پيش مى‏آيد اختصاص دارد. آن حضرت ضمن تشريح آن پيشامدها چگونگى مقابله با آن‏ها را نيز بيان مى‏نمايند.

 اين حوادث شامل مسايل فرهنگى و اجتماعى و اخلاقى و تربيتى و طبيعى مى‏گردد. از آنجا كه كم و بيش خيلى از اين ويژگى‏ها در دوره ما حداقل در بعضى از عرصه‏ها به چشم مى‏خورد، جهت آشنايى بيشتر و چاره انديشى مناسب‏تر به مواردى از آن‏ها اشاره مى‏شود. بدان اميد كه موجب تنبه و بيدارى‏مان شده و از طريق آشنا شدن با اين امور پيشاپيش تدابيرى را اتخاذ كنيم كه از عوارض منفى آن‏ها خود و جامعه‏مان را در امان نگه داريم.

يأتى على النّاس زمان لا يُقَرَّبُ فيه الّا الماحِلُ و لا يُظَرَّفُ فيه الّا الفاجِرُ، وَ لا يُضَعَّفُ فيهِ اِلّا الْمُنْصِفُ، يَعُدّونَ الصَّدَقَة فيه غُرْما، و صِلةَ الرَّحِمَ مَنّاً، و العبادَةَ اسْتِطالَةً على النّاسِ! فَعِنْدَ ذلِكَ يكونُ السُّلْطانُ بمشوَرَةِ الاِماءِ و امارة الصبيانِ و تدبير الخِصيان (1)  

روزى خواهد آمد كه در آن سخن چين‏ها مقرّب خواهند شد و افراد بدكار، زيرك خوانده مى‏شوند، افراد با انصاف را ناتوان به حساب مى‏آورند، صدقه و انفاقِ در راه خدا را غرامت پندارند، و صله رحم و آمد و شد با خويشاوندان را با منّت انجام مى‏دهند، و بندگى و اطاعت خدا را وسيله فخر فروشى براى مردم قرار مى‏دهند. در چنين زمانى حكومت با مشورت زنان و امارت كودكان و تدبير خواجه‏ گان انجام مى‏گيرد.

روى اصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام  قال: سمعته يقول: يظهر فى آخرالزمان و اقتراب الساعة و هو شرّ الازمنة نسوة كاشفات عاريات متبرجات، من الدين خارجات، و الى الفتن مائلات، و الى الشهواتِ و اللّذّاتِ مسرعات، للمحرماتِ مستحِلّات، و فى جهنم خالدات (2)  

 اصبغ بن نباته مى‏گويد: شنيدم كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام  فرمودند: در آخر الزمان كه بدترين زمانهاست در موقعى كه روز قيامت نزديك شود زنانى ظاهر مى‏شوند بدون حجاب، در حالى كه زينت‏هاى آن‏ها پيداست در انظار عمومى رفت و آمد مى‏كنند، آن‏ها از دين خارج مى‏گردند (به احكام دينى پايبند نمى‏باشند) و به امور فتنه‏انگيز وارد مى‏شوند و به سوى شهوات و لذت‏جويى‏ها روى مى‏آورند، حرام‏هاى خدا را حلال مى‏شمارند. اينگونه از زنان در جهنم خواهند ماند.

و فقهاؤهم يفتون بما يشتهونَ، و قُضاتُهُم يقولونَ مالا يَعْلمونَ و اكثُرهمْ بالزورِ يشهدونَ! من كان عنده دراهم كان موقّراً مرفُوعاً و من يعلمون انه مقلّ فهو عندهُم موضُوع (3)

فقيهان آخرالزمان طبق آنچه كه دلشان بخواهد فتوا مى‏دهند، و قاضى‏هايشان به چيزى كه نمى‏دانند حكم مى‏كنند و بيشتر آن‏ها به دروغ شهادت مى‏دهند. كسى كه پول دارد در نزد آن‏ها عزيز و محترم است، ولى شخصى كه بى‏پول باشد در پيش آن‏ها زبون و حقير است.

عن النزال بن سبرة قال خطبنا علىّ‏بن ابيطالب‏عليه السلام  فحمد اللّه و اثنى عليه، ثم قال: سلونى ايها الناس قبل ان تفقدونى ثلاثاً فقام اليه صعصعة بن صوحان، فقال: يا اميرالمؤمنين! متى يخرج الدجّال؟...فقال‏عليه السلام  احفظ! فان علامة ذلك اذا امات الناس الصلاة، واضاعوا الامانة و استحلّوا الكذب، و اكلوا الربا، و اخذوا الرّشا، و شيّدوا البنيان و باعوا الدين بالدنيا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء، و قطعوا الارحام، و اتّبعوا الاهواء و استخفّوا بالدماء و كان الحلم ضعفاً، و الظلم فخراً... (4)

نزال‏بن سمره مى‏گويد: على‏بن ابيطالب‏عليه السلام  براى ما خطبه ‏اى خواند و خداوند را حمد گفته و ستايش كرد، سپس فرمود: قبل از آنكه من از ميان شما بروم از من سؤال كنيد (اين جمله را سه مرتبه تكرار كرد) در اين موقع صعصعة بن صوحان از جاى خود بلند شد و گفت: يا اميرالمؤمنين! دجال در چه زمانى خروج مى‏كند؟

 ...حضرت فرمود: آنچه را مى‏گويم به خاطر بسپار! دجال وقتى ظهور خواهد كرد كه مردم نماز را ترك كنند و امانت را ضايع سازند و دروغ گفتن را مباح شمارند و رباخوارى كنند و رشوه بگيرند و ساختمان‏ها را محكم سازند و دين را به دنيا بفروشند و سفيهان را به كار بگمارند و با زنان مشورت نمايند (در آن مواردى كه خارج از عهده آنهاست) و صله ارحام را قطع كنند و از هوى و هوس‏ها پيروى كنند و خون يكديگر را ناچيز بشمارند. حلم و بردبارى را نشانه و علامت ضعف و ناتوانى بدانند و ستم را افتخار به حساب آورند...

عن على‏عليه السلام  قال: يأتى على الناسِ زمان همّتُهم بطونهم، و شرفُهُم متاعهم و قبلتهم نساؤهم و دينهم دراهمهم و دنانيرهم، اولئك شرار الخلق، لا خلاق لهم عنداللّه (5)

http://tavoosejannat.blogfa.com

 اميرالمؤمنين‏عليه السلام  فرمودند: براى مردم زمانى خواهد آمد كه در آن زمان همّت و هدف آن‏ها شكمشان خواهد بود. شرف و اعتبارشان به كالا و اموالشان بستگى دارد. قبله آن‏ها زنانشان و دينشان درهم و دينارشان (پولشان) است. آن‏ها بدترين مردمند كه در نزد خداوند بهره و سهمى براى آن‏ها نيست.

عن على‏عليه السلام  قال: ياتى على الناس زمان لا يتبع فيه العالم و لا يستحيى فيه من الحليم و لا يوقّر فيه الكبير و لا يُرحَمُ فيه الصغير يقتل بعضهم بعضاً...  (6)

على بن ابيطالب‏عليه السلام  فرمودند: براى مردم زمانى مى‏آيد كه در آن زمان از عالم پيروى نمى‏شود و از افراد صبور و با حلم حيا نمى‏كنند (او هر اندازه در مقابل بدى مردم حلم نشان مى‏دهد آن‏ها حيا نمى‏كنند) در آن دوره بزرگ را گرامى نمى‏دارند و به كوچك رحم نمى‏كنند. بعضى از مردم بعض ديگر را به قتل مى‏رسانند... (مردم همديگر را بدون دليل مى‏كشند)

عن عاصم بن ضمرة عن على‏عليه السلام  انه قال: لتملانّ الارض ظلما و جوراً حتى لا يَقُولَ اَحَد اللّه الاّ مستخفياً، ثم ياتى اللّه بقومٍ صالحين يملَؤُونها قِسطاً و عدلاً كما مُلِئَتْ ظلماً و جوراً (7)  

عاصم بن ضمره از حضرت على‏عليه السلام  روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند: [در آخر الزمان] زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد به گونه‏اى كه حتى يك نفر لفظ اللّه را بر زبان جارى نخواهد كرد مگر در نهان، بعد از اين دوره است كه خداوند مردم صالحى را خواهد آورد كه زمين را پر از عدل و داد كنند همان گونه كه پيش از آن پر از ظلم و ستم شده است.

ان بين يدى القائم‏عليه السلام  سنين خدّاعة يُكَذَّبُ فيها الصادق و يصدّق فيها الكاذِبُ و يُقَرّبُ فيها الماحِلُ و ينطق فيها الرُّويَبْضَةُ قلت و ما الرُّويَبْضَةُ و ما الماحِلُ؟ قال: او ما تقرؤون القرآن قوله و هو شديدُ المِحال قال: يُريدُ المكر، فقلتُ و ما الماحِلُ؟ قال: يريد المكّارَ (8)  

حضرت على‏عليه السلام  مى‏فرمايند: قبل از قيام قائم سال‏هاى پر خدعه و نيرنگى در پيش است، در اين سال‏ها راستگويان دروغگو شمرده مى‏شوند در عوض دروغگويان راستگو شناخته مى‏شوند، در اين سال ماحل تقرب پيدا مى‏كند و رويبضة در سخن گفتن پيشقدم مى‏گردد.

راوى مى‏گويد: عرض كردم ماحل و رويبضه به چه كسانى گفته مى‏شود؟ حضرت فرمودند: مگر در قرآن نخوانده‏اى كه خداوند مى‏فرمايد: و هو شديد المحال قال‏عليه السلام : يريد المكر فرمودند: منظور از ماحل آدم مكارى است كه به وسيله مكر زياد مردم را به خود متوجه مى‏كند.

تذكر: در اين روايت رويبضة معنى نشده است در جاى ديگر به مناسبتى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله  مى‏فرمايند:

رويبضة الرجلُ التّافِهُ ينطقُ فى امر العامّةِ

يعنى مرد حقير و بى شخصيتى كه عليرغم عدم شايستگى، در امور عامّه مردم دخالت مى‏كند و به جاى آن‏ها اظهار نظر مى‏نمايد.

پي نوشتها:

1- نهج‏البلاغه فيض الاسلام، حكمت  98ص 1132

2- منتخب‏الاثر، ص  426ح  4ط مكتبة الصدر.

3- بشارةالاسلام، ص  80ط دار الكتب الاسلامى؛ الزام الناصب، ص 185ط مؤسسه مطبوعاتى حق بين، با كمى اختلاف، به نقل از روزگار رهايى.

4- بحارالانوار، ج  52ص  192و 193

5- كنزالعمال، ج  11ص  192ح 31186

6- كنزالعمال، ج  11ص  192 ح  31187

7- بحارالانوار، ج  51ص  117 منتخب الاثر، ص 484

8- غيبت نعمانى، ص 278

منبع: كتاب چهل حديث امام مهدى عليه السلام در كلام اميرالمومنين عليه السلام

v

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

تأثير دعا در تعجيل فرج مولا!

فضل گويد از امام جعفر صادق(عليه السلام) شنيدم كه مى فرمايد:

روزى خداوند به ابراهيم(عليه السلام) وحى كرد كه به زودى صاحب فرزندى خواهى شد. ابراهيم(عليه السلام) بسيار خوشحال شد به سرعت به نزد ساره، همسر خود، شتافت تا اين مژده مسرّت بخش را به او برساند.

وقتى ساره از بشارت الهى مطلع شد، به ابراهيم(عليه السلام) گفت: چه مى گويى؟ من پير شده ام. چه طور ممكن است كه صاحب فرزندى شوم.

ابراهيم(عليه السلام) سخت به فكر فرو رفت.

حق تعالى دوباره به او وحى كرد و فرمود: اى ابراهيم! همسرت به زودى فرزندى به دنيا خواهد آورد كه اولاد او به خاطر اين كه مادرشان وعده مرا انكار كرد، چهارصد سال گرفتار عذاب خواهند شد!

 

http://tavoosejannat.blogfa.com

 

] فرزندان ساره يعنى [ بنى اسراييل، سال ها ] به همين جهت [ گرفتار عذاب ] و ستم فرعونيان [ بودند. تا اين كه روزى از طولانى شدن مدّت عذاب به تنگ آمده و چهل شبانه روز تمام به درگاه الهى گريه و زارى نمودند.

در اين هنگام، خداوند متعال موسى و هارون(عليهما السلام) را مبعوث نمود تا آن ها را از دست فرعونيان نجات دهند، و صد و هفتاد سال زودتر از موعد مقرر گرفتارى آنها را بردارند.

آنگاه امام جعفر صادق(عليه السلام) فرمود: شما نيز اگر براى تعجيل در فرج قائم ما(عليه السلام)گريه و زارى كنيد، خداوند فرج ما را نزديك خواهد نمود. و الاّ بايد تا آخرين روز موعد ظهور او در انتظار به سر بريد (1)

پي نوشتها:

1- تفسير عياشى، ج 2، ص 163، در تفسير سوره هود; بحار الانوار، ج 52، ص 131 و 132

منبع: كتاب داستان بهار

v

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

سلام خدا بر ...

سلام خدا بر نجات بخش انسان ها

سلام خدا بر خورشيد درخشان امامت و ولايت

سلام خدا بر ماه تابان

سلام خدا بر ستاره فروزان

 سلام خدا بر پرچم دين حق تعالي

سلام خدا بر پايه علم

سلام خدا بر بقيه الله

  سلام خدا بر قطع كننده دنباله ستمكاران

 سلام خدا بر نابود كننده ظلم

سلام خدا بر زنده كننده واجبات و مستحبات

 

http://tavoosejannat.blogfa.com

 

سلام خدا بر وجه الله

سلام خدا بر پرچم هدايت

 سلام خدا بر منتقم خون شهيد كربلا

سلام خدا بر فرزند پيغمبر

سلام خدا بر فرزند علي

سلام خدا بر فرزند خديجه كبري

سلام خدا بر فرزند فاطمه الزهرا

 سلام خدا بر اباصالح المهدي روحي ارواحنا فداه

برداشتي آزاد از دعاي ندبه

v

پنج شنبه 7 آبان 1388  نظرات : 0 بيان انتقادات و پيشنهادات

صفحات و مطالب گذشته
آیا می شود كه در زمان آمدنت، نوكری یارانت را بكنم. ( محب انصار المهدی )
روی پیغامگیر امام زمان ...
جمعه ها که می شود...
شعري در وصف يوسف فاطمه (س)
درد و دل با امام زمان(عج):
1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 -
آمار و اطلاعات
بازديدها:
کل بازديد : 287919
تعداد کل پست ها : 858
تعداد کل نظرات : 82
تاريخ آخرين بروز رساني : شنبه 4 اردیبهشت 1389 
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 1 مهر 1388 

مشخصات مدير وبلاگ :
مدير وبلاگ : محمد رضا زينلي

ت.ت : ارديبهشت 1373
 وبلاگ هاي ديگر من: 
آخرين منجي
پيروان راه حسين
سي سال انقلاب پايدار

سوابق مدير :
كسب رتبه ي اول در دومين جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه دوم در اولين دوره جشنواره وبلاگ نويسي سايت تبيان
كسب رتبه سوم در سومين دوره جشنواره وبلاگ نويسي و وب سايت انتظار


يكي از برندگان اصلي سايت 1430(جشنوراه وبلاگ نويسي اربعين حسيني)
يكي از برندگان جشنواه وبلاگ نويسي گوهر تابناك)

كسب رتبه سوم در جشنوراه پيوند آسماني)

يكي از برندگان جشنوراه وبلاگ نويسي راسخون)
فعالترين كاربر سايت تبيان در سال 87


مدير انجمن دانش آموزي سايت تبيان با شناسه كابري moffline


مدير انجمن هنرهاي رزمي سايت راسخون با شناسه كاربري bluestar


آرشيو مطالب
فروردین 1389
اسفند 1388
آذر 1388
دی 1388
مهر 1388
آبان 1388
بهمن 1388

جستجو گر
براي جستجو در تمام مطالب سايت واژه‌ كليدي‌ مورد نظرتان را وارد کنيد :


زمان


ساير امکانات

New Page 2

 

New Page 2

 


 
 

صفحه اصلي |  پست الکترونيک |  اضافه به علاقه مندي ها |  راسخون



Designed By : rasekhoon & Translated By : 14masom