ابن شهر آشوب در مناقب گويد: او خوش قلبترين و راستگفتارترين مردمان بود. از نزديک مليحترين و از دور کاملترين آنان بود. چون خاموش ميشد پردهاي از وقار در چهره آن حضرت هويدا ميشد و چون سخن ميگفت هالهاي از نور آن حضرت را فراميگرفت. او از بيت رسالت و امامت و مقر وصيت و خلافتبود. شاخهاي بود بر کشيده و برگزيده از بوستان نبوت و ميوهاي بود چيده شده از درخت رسالت.
در شرح زندگي امام حسن عسکري (ع) سخن عبيد الله بن يحيي بن خاقان را درباره امام هادي (ع) نيز نقل خواهيم کرد که گفته بود: کاش پدر او (امام حسن هادي (ع) ) را ميديدي به تحقيق مردي بزرگوار و نژاده و نيکوکار و فاضل ميبود. در شذرات الذهب نيز گفته شده است: امام هادي (ع) مردي فقيه و امام و متعبد بود.

تحليلي از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت
پيشوايان معصوم عليهم السلام انسانهاي کامل و برگزيدهاي هستند که به عنوان الگوهاي رفتاري و مشعلهاي فروزان هدايت جامعه بشري از سوي خدا تعيين شدهاند. گفتار و رفتار و خوي و منش آنان ترسيم «حيات طيبه» انساني و وجودشان تبلور تمامي ارزشهاي الهي است.
آنان - به تعبير امام هادي عليه السلام - معدن رحمت، گنجينه داران دانش، نهايتبردباري و حلم، بنيانهاي کرامت و ريشههاي نيکان، خلاصه و برگزيده پيامبران، پيشوايان هدايت، چراغهاي تاريکيها، پرچمهاي پرهيزگاري، نمونههاي برتر و حجتهاي خدا بر جهانيان هستند. (1)
بدون شک، ارتباط با چنين چهرههايي و پيروي از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستيابي به کمال انسانيت و سعادت دو جهان است.
پيشواي دهم عليه السلام يکي از پيشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقي و کمالات نفساني و الگوي حق جويان و ستم ستيزان است.
امام هادي پيوسته تحت نظر حکومتهاي جور بود و سعي ميشد آن حضرت با پايگاههاي مردمي و افراد جامعه تماس نداشته باشد، با اين حال آن مقدار از فضائل اخلاقي که از او بروز کرده، دانشمندان و شرح حال نويسان و حتي دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به تحسين و تمجيد آن وجود الهي واداشته است. «ابوعبد الله جنيدي» ميگويد:
«سوگند به خدا، او بهترين مردم روي زمين و برترين آفريدههاي الهي است. » (2)
«ابن حجر» در شرح حال آن حضرت مينويسد:
«و کان وارث ابيه علما و سخاء. » (3)
او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.
«متوکل» در نامهاي که براي امام عليه السلام مينويسد خاطر نشان ميکند:
«اميرالمؤمنين عارف به مقام شماست و حق خويشاوندي را نسبتبه شما رعايت ميکند و طبق آنچه مصلحتشما و خانوادهتان ميباشد عمل ميکند». (4)
اينک به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق کريمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونههايي را يادآور ميشويم.
انس با معبود
پيشوايان معصوم عليهم السلام در بالاترين درجه مقام شناختحق تعالي قرار داشتند و همين درک و بينش عميق، آنان را به ارتباط و انس هميشگي با خدا واداشته و شعلههاي آتش عشق به معبود و وصال به حق بر جانشان شرر ميافکند و آرامش را از آنان سلب ميکرد.
امام هادي عليه السلام شب هنگام به پروردگارش روي ميآورد و شب را با التخشوع به رکوع و سجده سپري ميکرد و بين پيشاني نورانياش و زمين جز سنگ ريزه و خاک حائلي وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تکرار مينمود:
«الهي مسيء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه. » (5)
بارالها! گنهکاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است، تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمتخويش قرار داده و از لغزشش درگذر.
پارسايي و انس با پروردگار، آنچنان نمودي در زندگي امام نقي عليه السلام داشت که برخي از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگيها و صفات والاي آن گرامي به ذکر اين ويژگي پرداختهاند. «ابن کثير» مينويسد:
«کان عابدا زاهدا» (6)
او عابدي وارسته و زاهد بود.
يافعي ميگويد:
«کان متعبدا، فقيها، اماما. »
او کمر همتبه عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.
ابن عباد حنبلي، نيز ميگويد:
«کان فقيها، اماما، متعبدا. » (7)
سخاوت وجود
امامان معصوم عليهم السلام براي مظاهر دنيوي از جمله مال و ثروت ارزش ذاتي قائل نبودند و سعي ميکردند به حد اقل آن - که زندگي معمولي روزانه آنان را تامين کرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظايف فردي و اجتماعي ياري رساند - بسنده کنند و مازاد آن را در راههايي که موجب خشنودي خداوند بود صرف کنند.
يکي از اين راهها انفاق به افراد تهيدست و نيازمند ميباشد. اين سياستخدا پسندانه مالي - که در زندگي همه معصومين عليهم السلام در سطح گستردهاي به چشم ميخورد - علاوه بر جنبههاي معنوي و آثار اخروي، عامل مهمي در کاهش فقر و فاصله طبقاتي جامعه اسلامي و تاليف قلوب افراد و حفظ شخصيت و علاقهمند ساختن آنان به مکتب اهل بيت و جلوگيري از ارتباط گرفتن و نزديک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداري ائمه عليهم السلام از اين خلق نيکو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه اميد، و خانهشان نه تنها مرکز نشر دانش، بلکه پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسانهاي مختلف به ويژه آنان که از راه دور آمده بودند بود. اين مساله هم براي عموم مردم جا افتاده بود، به گونهاي که وقتي فرد نيازمند و درماندهاي را ميديدند او را به خانه امامان عليهم السلام راهنمايي ميکردند، و هم براي خود افراد درمانده، بدين معني که به محض مواجه شدن با مشکلي مستقيما سراغ خانه امامت را ميگرفتند.
امام هادي عليه السلام همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهي مقدار انفاق به حدي از فزوني ميرسيد که دانشمندي مانند «ابن شهرآشوب» پس از نقل آن ميگويد:
«اين مقدار انفاق، معجزهاي است که جز پادشاهان از عهده کسي ساخته نيست و تا کنون اين مقدار انفاق را از کسي نشنيدهايم. » (8)
در کتاب «تاريخ اجمالي پيشوايان» به مواردي از جود و بخشش امام عليه السلام اشاره کرديم، در اينجا به ذکر نمونه ديگري بسنده ميکنيم. اسحاق جلاب ميگويد:
«براي ابوالحسن گوسفندان زيادي خريدم، سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد که من آنجا را نميشناختم، سپس تمامي آن گوسفندان را بين کساني که آن حضرت دستور ميداد، توزيع کردم. » (9)
در روايت ديگر، زمان خريد و توزيع گوسفندان روز «ترويه» (10) ذکر شده است. (11)
از اين روايتبر ميآيد که آن حضرت در مسائل مالي و انفاقهاي جزئي نيز مسائل امنيتي و حفاظتي را رعايت ميکرده و اين بيانگر شدت محدوديت آن حضرت از سوي دستگاه حکومتي است، با اين حال امام اين کار را تحت پوشش قرباني انجام داد تا هر گونه سوء ظني را نسبتبه خود از بين ببرد.
حلم و بردباري
حلم و بردباري از ويژگيهاي مهمي است که مردان بزرگ به ويژه رهبران الهي که بيشترين برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيکو افراد بسياري را به سوي خود جذب کردند.
امام هادي همچون نياکان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايي که مصلحت اسلام ايجاب ميکرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد ميکرد.
«بريحه» عباسي - که از سوي دستگاه خلافتبه سمت پيشنمازي مکه و مدينه منصوب شده بود - از امام هادي عليه السلام نزد متوکل سعايت کرد و براي او نوشت:
«اگر نيازي به مکه و مدينه داري «علي بن محمد» را از اين دو شهر بيرون کن، زيرا او مردم را به سوي خود خوانده و گروه زيادي از او پيروي کردهاند. »
بر اثر سعايتهاي پيدرپي «بريحه» متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعيد کرد. هنگامي که امام(ع) از «مدينه» به سمت «سامرا» در حرکتبود «بريحه» نيز او را همراهي کرد. در بين راه «بريحه» رو به امام(ع) کرد و گفت:
«تو خود ميداني که عامل تبعيد تو من بودم. با سوگندهاي محکم و استوار سوگند ميخورم که چنانچه شکايت مرا نزد اميرالمؤمنين يا يکي از درباريان و فرزندان او ببري، تمامي درختانت را (در مدينه) آتش ميزنم و بردگان و خدمتکارانت را ميکشم و چشمههاي مزرعههايت را کور خواهم کرد و بدان که اين کارها را خواهم کرد. »
امام عليه السلام متوجه او شد و فرمود:
«نزديکترين راه براي شکايت از تو اين بود که ديشب شکايت تو را نزد خدا بردم و من شکايت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غير او از بندگانش نخواهم برد. »
«بريحه» چون اين سخن را از امام(ع) شنيد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از او تقاضاي بخشش نمود. امام(ع) فرمود: تو را بخشيدم. (12)
هيبت در دلها
امامان عليهم السلام مظاهر قدرت و عظمتخداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجليات و انوار خاصه او هستند. بر اين اساس از يک قدرت معنوي فوق العاده و نفوذ و هيبتخاصي برخوردارند.
اين هيبت و عظمتخدادادي را در زيارت جامعه و از زبان امام هادي عليه السلام چنين ميخوانيم:
«طاطا کل شريف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شيء لکم. »
هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافتشما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بيني به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني کرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.
روي اين جهتبارها اتفاق ميافتاد که حاکمان جور در غياب امامان عليهم السلام تصميمهاي خطرناکي نسبتبه آنان ميگرفتند، ولي به محض رويارو شدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، کابوس ترس و وحشتبر دلهايشان سايه ميافکند، به گونهاي که مجبور ميشدند از تصميم خود بر گردند.
در تاريخ اجمالي پيشوايان بخش زندگاني امام هادي عليه السلام پرتوي از اين هيبت و عظمت الهي را يادآور شديم، اينک نمونهاي ديگر.
زيد بن موسي (13) چندين بار به «عمر بن فرج» گوشزد کرد و از او خواست که وي را بر فرزند برادرش (امام هادي) مقدم بدارد و ميگفت: او جوان است و من عموي پدر او هستم.
«عمر» سخن او را براي امام هادي عليه السلام نقل کرد. امام فرمود:
«يک بار اين کار را بکن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد. »
روز بعد «عمر» امام هادي عليه السلام را دعوت کرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ورود داد. «زيد» در برابر امام(ع) بر زمين نشست.
چون روز پنجشنبه شد ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشيند، سپس از امام(ع) خواست تا وارد شود. امام(ع) داخل شد. هنگامي که چشم زيد به امام(ع) افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جايش برخاست و امام(ع) را بر جاي خود نشاند و خود در برابر او نشست. (14)
رسيدگي به مشکلات و گرفتاري مردم
ائمه عليهم السلام نه تنها در زمينه عبادي و بندگي خدا پيشگام بودند و هيچ کس در اين ميدان گوي سبقت را از آنان نربود، بلکه در زمينههاي اجتماعي و رسيدگي به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاريهاي آنان نيز پيشگام بودند، به گونهاي که کسي از در خانه آنان نااميد باز نميگشت.
تاريخ، نام افراد زيادي را که براي حل مشکل و رفع گرفتاري خود به پيشواي دهم عليه السلام مراجعه کرده و از محضر آن حضرت با خشنودي بازگشتهاند، ثبت کرده است. براي رعايت اختصار تنها يک نمونه آن را ذکر ميکنيم.
«محمد بن طلحه» نقل ميکند:
«امام هادي(ع) روزي براي کار مهمي «سامرا» را به قصد دهکدهاي در اطراف ترک کرد. در اين فاصله عربي سراغ آن حضرت را گرفت. به او گفته شد: امام(ع) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد. وقتي به محضر امام(ع) رسيد گفت: من اهل کوفه و از متمسکان به ولايت جدت اميرمؤمنان(ع) هستم، ولي بدهي سنگيني مرا احاطه کرده است، چندانکه قدرت تحمل آن را ندارم. و کسي را جز شما نميشناسم که حاجتم را برآورد.
امام(ع) پرسيد: بدهکاريات چقدر است؟ عرض کرد: حدود ده هزار درهم.
امام(ع) او را دلداري داد و فرمود ناراحت نباش مشکلتحل خواهد شد. دستوري به تو ميدهم عمل کن و از اجراي آن سر متاب: اين دستخط را بگير، هنگامي که به «سامرا» آمدي، مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در اين باره کوتاهي کني.
پس از بازگشت امام(ع) به «سامرا»، مرد عرب، در حالي که عدهاي از اطرافيان خليفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند - وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام(ع) به آن حضرت، با اصرار، دين خود را مطالبه کرد.
امام(ع) با نرمي و ملايمت و عذرخواهي از تاخير آن، از وي مهلتخواست تا در وقت مناسب، آن را پرداخت کند، ولي مرد عرب همچنان اصرار ميکرد که هم اکنون بايد بپردازي.
جريان به متوکل رسيد. دستور داد سي هزار دينار به امام(ع) بدهند. امام(ع) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر ميداند که رسالتش را در چه خانداني قرار دهد. (15)

عبادت
ايجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلي و عبادت فراوان، از ويژگيهاي برجسته امام هادي(ع) است. در اين باره نوشتهاند: «همواره ملازم مسجد بود و ميلي نيز به دنيا نداشت. عبادتگري فقيه بود. شبها را در عبادت به صبح ميرساند بي آنکه لحظهاي روي از قبله برگرداند. با پشمينهاي بر تن و سجادهاي از حصير زير پا به نماز ميايستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نميشد. کمي ميخوابيد و
دوباره برميخاست و مشغول عبادت ميشد. آرام زير لب قرآن را زمزمه ميکرد و با صوتي محزون آياتش را ميخواند و اشک ميريخت که هرکس صداي مناجات او را ميشنيد، ميگريست. گاه بر روي ريگها و خاکها مينشست. نيمه شبها را مشغول استغفار ميشد و شبها را به شب زندهداري ميگذراند.(16) شبانگاه به سجده و رکوع ميافتاد و با صدايي محزون و غمگين ميگفت: خداوندا، اين گناهکار پيش تو آمده و اين نيازمند به تو روي آورده، خدايا، رنج او را در اين راه بيپاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزشهايش درگذر».(17)
سادهزيستي
از ديگر ويژگيهاي برجسته اخلاقي امام هادي(ع)، سادهزيستي و دوري از دنيا بود. در اين زمينه نيز آمده است: «از دنيا چيزي در بساط زندگي نداشت. بندهاي وارسته از دنيا بود. در آن شبي که به خانهاش هجوم آوردند، او را تنها يافتند با پشمينهاي که هميشه بر تن داشت و خانهاي که در آن هيچ اسباب و اثاثيه چشمگيري ديده نميشد. کف خانهاش خاکپوش بود و بر سجاده حصيري خود نشسته، کلاهي پشمين بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نيايش بود».(18)
دانش
يکي از محورهاي اساسي و از سترگترين پشتوانههاي امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشريت از کوره راههاي نابودي رهايي مييابد. شخصيت علمي امام هادي(ع) از همان دوران کودکي و پيش از امامت ايشان شکل گرفته بود. مناظرههاي علمي، پاسخگويي به شبهههاي اعتقادي و تربيت شاگردان برجسته نمونههاي برجستهاي از جايگاه والاي علمي امام هادي(ع) است. او در همان کودکي مسائل پيچيده فقهي را که بسياري از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو ميماندند، حل ميکرد. گنجينهاي پايانناپذير از دانش و چکاد نشيني در بلنداي بينش بود. دشمن سادهانديش به خيال در هم شکستن وجهه علمي ايشان، مناظرههاي علمي تشکيل ميدهد، ولي جز رسوايي و فضاحت ثمرهاي نميبيند. از اين رو، به بلندي مقام امام اعتراف ميکند و سر تسليم فرود ميآورد.(19)
با اين همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوي ايشان ميشده همواره در تلاش بود تا شخصيت علمي امام بر مردم
آشکار نشود. از اين رو، امام را تحت مراقبت شديد نظامي گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتي مردم عامي با ايشان جلوگيري ميکرد. دشمنان، پرتو گيتي فروز آن آفتاب علم و معرفت را ميديدند و خفاش صفت با چشماني شبزده به خيال شب پرستي، از فروزندگياش چشم فرو ميبستند و با شمعي به جنگ آفتاب ميرفتند و مناظره به راه ميانداختند. با اين حال، امام با صبري بيپايان، لحظهها را به کار ميگرفت و تيرگي جهل را با نور دانش خود ميزدود. او در بيان پرتوافشاني چهارده خورشيد تابنده علم ميفرمود:
اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها يک حرف آن نزد آصف [بن برخيا] بود که وقتي خدا را بدان خواند، زمين براي او در هم پيچيده شد و تخت بلقيس را نزد سليمان نبي آورد. آن گاه زمين گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام اينها در يک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولي نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که يک حرف آن نزد خدا مانده [و بقيه را به ما داده[ که در خزانه دانش غيب او به خودش اختصاص دارد.(20)
او به تمامي زبانهاي عصر خود از قبيل هندي، ترکي، فارسي و... آگاه بود و حتي نوشتهاند که در جمع فارسي زبانان به زبان خودشان سخن ميگفت.(21)
اظهار نظرهاي «يزداد نصراني»، شاگرد «بختيشوع» درباره دانش امام هادي(ع) بسيار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چيرگي امام در دانش، به اندازهاي او را مجذوب خود کرده که در توصيف مقام علمي ايشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفريدهاي را نام ببريم که از جهان غيب آگاهي داشته باشد، او (امام هادي(ع)) خواهد بود». اين سخن نتيجه تنها ديدار کوتاه او با امام بود.(22)
آگاهي از اسرار
براساس روايات فراوان، امام معصوم(ع) هر گاه بخواهد از چيزي که بر او پوشيده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علي النقي(ع) نيز به سان ديگر پيشوايان، از غيب خبر ميداد، آينده را به وضوح ميديد. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را ميدانست.
«ابوالعباس احمد ابيالنصر» و «ابو جعفر محمد بن علويه» ميگويند: «شخصي از شيعيان اهلبيت(ع) به نام عبدالرحمان در اصفهان ميزيست. روزي از او پرسيدند: سبب شيعه شدن تو در اين شهر چه بود؟ گفت: من مردي نيازمند، ولي سخنگو و با جرئت بودم. سالي با جمعي از اهل شهر براي دادخواهي به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسيديم، شنيديم دستور داده امام هادي(ع) را احضار کنند. پرسيدم: علي بن محمد کيست که متوکل چنين دستوري داده؟ گفتند: او از علويان است و رافضيها او را امام خود ميخوانند. پيش خود گفتم شايد متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصميم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتي بعد سواري آهسته به کاخ متوکل نزديک شد. باوقار و شکوهي خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهي ميکردند. به چهرهاش که نگاه کردم، محبّتي عجيب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقهمند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از ميان جمعيت گذشت تا به من رسيد. من در سيمايش محو بودم و برايش دعا ميکردم. مقابلم که رسيد، در چشمانم نگريست و با مهرباني فرمود: خداوند دعاهاي تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولاني سازد و مال و اولادت را بسيار گرداند.
وقتي سخنانش را شنيدم، از تعجب ـ که چگونه از دل من آگاه است؟ ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمين افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسيدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خير است ان شاء اللّه و چيزي به کسي نگفتم تا اينکه به خانهام بازگشتم. دعاي امام هادي(ع) در حق من مستجاب شد. خدا داراييام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نيز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نيز امامت کسي را که از دلم آگاه بود، پذيرفتم و شيعه شدم.(23)
«خيران اسباطي» نيز در زمينه آگاهي امام از اسرار ميگويد: نزد ابوالحسن الهادي(ع)، در مدينه رفتم و خدمت ايشان نشستم. امام پرسيد: از واثق (خليفه عباسي) چه خبر داري؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بيشتر و نزديکتر است. اما الآن حدود ده روز است که او را نديدهام. امام فرمود: مردم مدينه ميگويند: او مرده است. گفتم: ولي من از همه او را بيشتر ميبينم و اگر چنين بود، بايد من هم آگاه ميبودم. ايشان دوباره فرمودند: مردم مدينه ميگويند او مرده! از تأکيد امام براين کلمه فهميدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.
سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسي) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترين شرايط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خليفه است. سپس پرسيد: ابن زيات(24) (وزير واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتيبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: اين قدرت برايش شوم بود. پس از مدتي سکوت فرمود: دستور خدا و فرمانهاي او بايد اجرا شوند و گزيري از مقدّرات او نيست. اي خيران، بدان که واثق مرده، متوکل به جاي او نشسته و ابن زيات نيز کشته شده است. عرض کردم: فدايت شوم، چه وقت؟! با اطمينان فرمود: شش روز پس از اينکه از آنجا خارج شدي».(25)
سخنوري
گفتار امام، شيرين و سرزنش ايشان تکان دهنده بود. به گونهاي که آموزگارش در کودکي شيفته سخنوري او گرديد. آن گاه که لب به سخن ميگشود، روح شنوندهاش را تازگي ميبخشيد و چون او را عتاب ميکرد، کلامش چون شمشيري آتشين از جملههاي نغز، پيکره دشمنش را شرحه شرحه ميکرد.
آن گاه که خصم براي عشرتطلبي خود از او ميخواهد شعري بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن ميگشايد، چند بيت ميخواند و آن چنان آتشي از ترس در وجود او مياندازد که بزم و عيشاش را تباه ميسازد و جهان را پيش چشمان شب پرست دشمن تيره و تار ميکند. امام ميسرايد:
ـ بر بلنداي کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالي که مردان نيرومند از آنان نگهباني ميکردند، ولي کوههاي بلند هم به آنان کمکي نکرد.
ـ سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جايگاههاي خويش به زير کشيده شده و در گودالهاي قبر افتادند و در چه جاي بد و ناپسندي منزل گرفتند.
ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند و فريادگري فرياد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاجها و زيور آلات و آن لباسهاي فاخرتان؟
ـ کجاست آن چهرههاي ناز پرورده و پرده نشينتان؟
ـ قبرهاشان به جاي آنها ندا در ميدهد: بر آن چهرههاي ناز پرورده اکنون کرمها ميخزند.
ـ چه بسيار خوردند و آشاميدند، ولي اکنون پس از آن همه شکم بارگيها، خود، خوراک کرمها ميشوند.
مستي از سر متوکل پريد. جام شراب از دستش به زمين افتاد. تلوتلوخوران از ترس فرياد ميکشيد. حاضران ميگريستند و متوکل، سخت حيران و وحشت زده، آن قدر گريست که ريشش خيس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچينند.(26)
مهرباني
امام بسيار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافيان تلاش ميکرد و حتي گاه خودرا به مشقّت ميانداخت. آن هم در دوراني که شدت سختگيريهاي حکومت بر شيعيان به اوج خود رسيده بود. «محمد بن علي» از «زيد بن علي» روايت ميکند: «من به سختي بيمار شدم و شبانه، پزشکي براي درمان من آوردند. او نيز دارويي برايم تجويز کرد. فرداي آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بيابند. پزشک دوباره براي مداواي من آمد و ديد حالم وخيمتر شده است، ولي چون ديد دارو را به دست نياوردهام، نااميدانه از خانهام بيرون رفت.
اندکي بعد فرستاده امام هادي(ع) به خانهام آمد. او کيسهاي در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:
ابوالحسن به تو سلام رساند و اين دارو را به من داد تا برايت بياورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود يابد.
دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندي بعد به کلي بهبود يافتم».(27)
احترام به اهل دانش
امام، به مردم به ويژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان ميگذاشت. در تاريخ آمده است: روزي امام در مجلسي نشسته بودند و جمعي از بني هاشم، علويان و ديگر مردم نيز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندي از شيعيان وارد شد. او در مناظرهاي اعتقادي و کلامي، تعدادي از ناصبيان و دشمنان اهلبيت: را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود اين شخص به مجلس، امام از جاي خود برخاست و به
نشانه احترام به سويش رفت و او را نزد خود در بالاي مجلس نشانيد و با او مشغول صحبت شد. برخي از حاضران از اين رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوري کنم، راضي ميشويد؟ گفتند: آري. امام تلاوت فرمود: (اي کساني که ايمان آوردهايد، هنگامي که به شما گفته شد: در مجلس جا براي ديگران باز نماييد، باز کنيد. تا خداوند [رحمتش را [برايتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخيزيد، برخيزيد تا خداوند به مراتبي [منزلت [مؤمنانتان و کساني را که علم يافتهاند بالا برد)(28) و نيز فرموده است: (آيا کساني که دانشمند هستند با آنان که نيستند برابرند؟)(29) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غير دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غير مؤمن برتري داده است. آيا به راستي آنکه ميداند و آنکه نميداند، مساوي است؟ پس چرا انکار و اعتراض ميکنيد؟ خدا به اين مؤمن دانشمند برتري داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خويشاوندياش. او نيز با دلايلي محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.(30)
بخشش
بخشندگي با خون و گوشت اهل بيت: آميخته بود. آنان همواره با بخششهاي خود، ديگران را به شگفتي وا ميداشتند. گاه آن قدر ميبخشيدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار ميآمد، تا آنجا که در اين مقام در توصيف حضرت هادي(ع) ميگفتند: «انفاق امام هادي(ع) به قدري بود که جز پادشاهان کسي توانايي انجام آن را نداشت و مقدار بخششهاي ايشان تا آن زمان از کسي ديده نشده بود و در جغرافياي انديشهها نميگنجيد».(31)
اسحاق جلاب ميگويد: «براي ابوالحسن(ع) گوسفندان بسياري خريدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جايي برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامي اين گوسفندان را ميان افرادي که خود دستور داده بود، پخش کنم».(32)
بي آنکه ديگران متوجه شوند، آنان را از نسيم بخشندگي خود مينواخت و مورد تفقد
33)
اي ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم، آن است که گمان کردم ميخواهي از برخي مشکلات خود شکايت کني. دستور دادهام دويست دينار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازي. آن را بگير و به همان مقدار بسنده کن».(34)
سخت کوشي
امام علي النقي(ع) پيشواي بزرگ شيعيان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهاي اسلامي همه به دست او ميرسيد و ميتوانست از آن بهرهمند شود؛ چرا که حق او بود، ولي به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گيرد و نيازهاي زندگي اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علي بن حمزه» ميگويد: «ابوالحسن(ع) را ديدم که به سختي مشغول کشاورزي است؛ به گونهاي که عرق از سر و رويش جاري است. از ايشان پرسيدم: فدايت شوم! کارگران شما کجايند [که شما اين گونه خود را به زحمت انداختهايد]؟
در پاسخ فرمود: اي علي بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بيل زدن در زمين خود روزگار ميگذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کيست؟ فرمود: رسول خدا، اميرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار ميکردند. کشاورزي ازجمله کارهاي پيامبران، فرستادگان، جانشينان آنها و شايستگان درگاه الهي است».(35)

پينوشت
(1) و معدن الرحمة، و خزان العلم، و منتهي الحلم و اصول الکرم. . . و عناصر الابرار. . . و صفوة المرسلين. . . ائمة الهدي و مصابيح الدجي و الاعلام التقي. . . و المثل الاعلي. . . و حجج الله علي اهل الدنيا و الاخرة و الاولي. «فرازهايي از زيارت جامعه کبيره. »
(2) مآثر الکبراء، ج 3، ص 96 به نقل: «ائمتنا» ج 2، ص 252.
(3) الصواعق المحرقة، ص 207.
(4) الارشاد، ص 333.
(5) ائمتنا، ج 2، ص 257، به نقل از: سيرة الامام العاشر، علي الهادي، ص 55.
(6) البداية و النهاية، ج 11، ص 15.
(7) در کتاب تاريخ اجمالي پيشوايان عليهم السلام به نمونههاي ديگري از عبادت امام هادي عليه السلام اشاره شده است.
(8) مناقب، ج 4، ص 409. مقدار انفاق امام(ع) نود هزار دينار بوده که به سه نفر از ياران خود هر کدام سي هزار دينار داده است. براي آگاهي بيشتر به تاريخ اجمالي پيشوايان، بخش زندگاني امام هادي(ع) رجوع کنيد.
(9) الکافي، 7، ج 1، ص 498.
(10) روز هشتم ذيحجه را روز «ترويه» گويند.
(11) اعيان الشيعه، ج 2، ص 37.
(12) ر. ک. اثبات الوصيه، مسعودي، ص 197 - 196.
(13) ظاهرا نامبرده زيد بن موسي بن جعفر است که به «زيد النار» معروف است. و بر اساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
(14) اعلام الوري، ص 347.
(15) بحار الانوار، ج 50، ص 175، نور الابصار، شلنجي، ص 181 و الفصول المهمة، ابن صباغ، ص 278، با اختصار.
(16) ائمتنا، علي محمد علي دخيلّ، بيروت، دار مکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص (ع)21.
(17) همان، ص 257.
(18) همان، ص 217 ؛ اصول کافي، محمد بن يعقوب الکليني، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمد باقر المجلسي، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 211.
(19)الفصول المهمة، ص 267.
(20) دلائل الامامة، محمد بن جرير بن رستم الطبري، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1369 ق، ص 219 ؛ اصول کافي، ج 1، ص 230 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4 ص 406.
(21)بحار الانوار، ج 50، ص 130.
(22) دلائل الامامة، ص 221.
(23) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بيجا، ج 2، ص 240.
(24)او وزير معتصم و واثق بود که مخالفان را در تنوري ميانداخت که کف آن ميخهاي آهني بزرگي قرارداشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوکل بعد از به قدرت رسيدن او را در همان تنور انداخت. علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، برگردان: ابوالقاسم پاينده، تهران،انتشارات علمي و فرهنگي، 0(ع)13، چاپ چهارم، ج 2، ص 489.
(25)الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان المفيد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ کشف الغمة في معرفة الائمه، علي بن عيسي الاربلي، تهران، دار الکتب الاسلامية، بي تا، ج 3، ص 236.
(26)تذکرة الخواص، ابن الجوزي، تهران، مکتبة النينوي الحديثه، ص 361 ؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.
(27)الارشاد، ج 2، ص 433.
(28)مجادلة: 11.
(29)زمر: 9
(30)الإحتجاج، احمد بن علي بن ابي طالب الطبرسي، قم، انتشارات اسوه، 1416، چاپ دوم، ج 2، ص309.
(31)مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 409.
(32)اصول کافي، ج 1، ص 498.
(33) اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بيتا، ج 2، ص 37.
(34)بحار الانوار، ج 50، ص 129.
(35)من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، بيروت، دارالصعب، بي تا، ج 3، ص 216.

منابع
امين، محسن ، سيره معصومان، ج 5
هادی منش ، ابوالفضل ، ویژگیهایاخلاقیامامهادی(ع)