تأثیر روزی حلال و حرام

* اگر ما به قدر ترسیدن از یک عقرب از مجازات خدا بترسیم ، همه ی کار های عالم اصلاح میشود ، مقدّس ها همه کارشان خوب است ، فقط ((من)) شان را باید با خدا عوض کنند .

* حال انسان باید همچون فرهاد باشد ، تیشه ای هم که میزد به یاد شیرین میزد .

* اگرمواظب دلتان باشید و غیر از خدا را در ان راه ندید ، انچه را دیگران نمیبینند شما میبینید و ان چه را دیگران نمیشنوند شما میشنوید .

* خداوند به قدری مهربان است که گویا همین یک بنده را دارد که دائم به او میگوید : این کار را بکن و ان کار را نکن تا درست شوی

شیطان را دیدم بر جائی که انسان در نماز میخاراند بوسه میزند .

** تأثیر روزی حلال و حرام ان قدر زیاد است که ممکن است حلال زاده بخورد و حرام زاده شود یا حرام زاده بخورد و حلال زاده شود **

 

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:18 PM | نظرات (0)

چه چیزی تمام خوبی ها را از بین می برد؟

http://www.afkarnews.ir/images/docs/000201/n00201634-b.jpg

خشم همانند رودخانه ای پر آب است که اگر جلوی آن را سد بزنیم، می تواند منافع زیادی داشته باشد، اما اگر خدای ناخواسته این سد شکسته و خراب شود تمام خوبی ها را از بین برده و انسان را نابود می سازد و همین، خشم مذموم است.

امام حسن عسکری(ع) فرمود:
غضب کلید تمام شرور و بدی هاست.

امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید: غضب آتشی است افروخته هر کس در ضمیر خود آن را فرو نشاند خاموشش نموده است و هر کس آزادش گذارد، خود اول کسی است که در شعله های آن خواهد سوخت.


منبع:اخلاق اسلامی،ص۳۵۸. 

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:16 PM | نظرات (0)

جمله ای که از دوستم شنیدم...

دوستم گفت:این چادری های غیرتی را می بینی،؟ از غیرت و همتشان خیلی خوشم می آید اما دلم برایشان می سوزد چون خیلی مظلومند...
من گفتم:اتفاقاً مظلومیت این ها ترحم نمی خواهد ، بلکه تنها دلیل حقانیتشان است که مثل مادر مظلومه شان در جامعه مثلاً اسلامی این قدر غریب باشند. اصلاً گاهی با دیدن این خانم ها احساس حقارت می کنم و با خود می گویم کاش من هم دختر بودم...جمله ای که دوستم گفت مرا به فکر فرو برد؛
دوستم گفت: رفیق! تو هم اگر سرت را پایین بیاندازی به صلابت آنان می رسی مثل حضرت اباالفضل ع



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:16 PM | نظرات (0)

. هرگز نــگو : محیط خرابــه ، منم خــراب شدم !

استــاد قرائتــی :
هرچه هوا سردتــر شد، لباست را ضخیم تــر میکنـی تا سرما بـه تــو نفوذ نکنــد ،
هرچه جامعه ات فاسدتــر شد، تــو لباس تقوایـت را ضخیـم تـر کن تا بــه تــو نفوذ نکنــد
و هرگز نــگو : محیط خرابــه ، منم خــراب شدم !



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:14 PM | نظرات (0)

عکسش خوشکله ، ایشالله قسمت همه بشه تأهل... :))

ازدواج را هدف نبین .... ،

هدف را در ازدواج ببین .

ازدواج وسیله ایست برای رسیدن به هدفت ،

به خدایت ،

به معبودت ...

پس مواظب باش چگونه به ازدواج می نگری.... هدف یا وسیله ای برای رسیدن به هدف؟



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:12 PM | نظرات (0)

ازدواج با دختران زیبارو و پولدار بهتراست یا با دختر دیندار؟

هر جوانی برای یافتن شریک زندگی خود معیارهایی در نظر می گیرد.
 

http://www.qudsonline.ir/Images/News/Smal_Pic/8-10-1391/IMAGE634923762412760050.jpg

برخی از جوانان خوشبختی را در انتخاب دختر از خانواده ثروتمند می دانند و برخی تحصیلات و عده ای نیز محو جمال یار شده و زیبارویی دختر را ملاک خوشبختی و ازدواج با دختر زیبا می دانند.

اما حضرت محمد (ص) معیار ازدواج را چنین بیان می فرمایند:
هرکس با زنی به خاطر مالش ازدواج کند ،خداوند او را به مال وی واگذار خواهد کرد،
و هر کس به خاطر زیبایی اش ازدواج کند ، در او چیزی را که خوشایند او نیست خواهد دید
و هرکس به خاطر دینش ازدواج کند ،خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع خواهد کرد
.

(وسایل الشیعة ج 20 ص 51)



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:04 PM | نظرات (0)

از زنده ها بترس ...

از دار دنیا فقط یه پسر داشت که شهید شد .
یعنی رفقاش گفتن، دیدن که شهید شده .
شش هفت سال از من بزرگتر بود .
خانومش هم هفت سال پیش از دنیا رفت .
از بعد فوت خانومش، دیگه توی همین قبرستون زندگی می کنه .
توی یه اتاق، کنار مرده شورخونه .

یه روز بهش گفتم: آمیرزا!...شب...نصفه شب...تک و تنها سینه ی قبرسّون...خداییش نمی ترسی؟!
سر صبر چاییش رو خورد، بلند شد از لب تاقچه مفاتیح رنگ و رو رفتش رو برداشت و اومد نشست
بعد همینجور که سرش تو کتاب بود و ورق می زد، گفت:
آخرش که چی؟!...تک و تنها سینه ی قبرسّون .
مرده ها ترس ندارن پسر حاجی!
از زنده ها بترس!
از خودت!
.
.
سرش رو که بالا آورد، چشماش پر اشک بود .
زل زد توی چشمام و با یه صدای لرزونی گفت:

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392  ساعت 7:02 PM | نظرات (0)

تعداد صفحات :113   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >