شهدا....؟

به چه قیمت ؟؟؟ به قیمت خون

شهدا؟؟

 








خواهرم من رفتم تا چادرت خاکی نشه !!



به وصیتم عمل کردی خواهر ؟؟؟

 

ولی یادت باشه من برادریمو ثابت کردم





من به وعدم عمل کردم و خونمو دادم تا تو حجابتو ندی !!!


ندادی که ؟؟؟

خواهرم رو سفیدم کردی

پس حجابت کو؟؟؟





ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 27 آبان 1392  ساعت 8:42 PM | نظرات (0)

"برادرم"خواهرم"حواست باشد....

افسران -  
""برادرم"خواهر م"حواست " باشد....



"برادرم"خواهرم"حواست باشد....

داریم جایی "زنـدگـــی" میکنیم کـه:

هَرزگی "مـُـــــد" اســت (!)

بی آبرویــی " کلاس" اســـت (!)

مَســـــتی دود " تَفـــریــح" اســـت (!)

رابطه با نامحرم "روشــن فکــری" اســت (!)

گــُـرگ بــودن رَمـــز "مُوفقیت" اســـت (!)

بی فرهنگی "فرهنگ" است(!)

پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه "رشد ونبوغ" است (!)

و......................

خدایا ممنون که نه باکلاسم نه روشنفکر ونه... فقط تو رو میخواهم و بس

و تو ای همسنگر
مواظب باش



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 27 آبان 1392  ساعت 8:31 PM | نظرات (0)

* نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم

ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد

زنی در حال عبور اورا دید

اورا به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید

و گفت مواظب خودت باش

کودک پرسید : ببخشید خانم شما خدا هستید؟؟؟

زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم

کودک گفت : می دانستم با او نسبتی داری....

کودکان فراموش شده شهر (عکس)

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 27 آبان 1392  ساعت 8:31 PM | نظرات (0)

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

جمعه ها با ساعتم بیگانه ام                       با غریبی شما همخانه ام

جمعه ها ثانیه ها دق می کنند            شکوه ها از صبح صادق می کنند

با زبان حال خود شکوه کنند                         بر غریبی شما گریه کنند

باز گویم من زبان حالشان                        شکوه و هم گریه بسیارشان

باز هم آدینه آمد بی امام                          باز هم این قصه مانده نا تمام

لحظه ها در جمعه ها غرق غمند                       با دقایق همنشین ماتمند

شرمشان آید ز هر چرخیدنی                       منزجر از زنگ و هر پیمودنی

عمر هر ساعت به روز جمعه ای                    شد برابر با دو صد آدینه ای

ثانیه دور از شما آه و تب است              صبح جمعه بی شما شام شب است

 
 
************************************************
 
 آمِینَ یَا رَبَّ العَالَمِینَ
 اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَجَ



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 27 آبان 1392  ساعت 8:04 PM | نظرات (0)

سه چیز ........ !!!

(((( حتما مطالعه شود ... نخوانده رفتید ضرر کردید))))

افسران - سه 
چیز ........ !!!! (((( حتما مطالعه شود ... نخوانده رفتید  ضرر کردید))))

فروش نسیه- قرض به یکدیگر- آمیختن گندم به جو برای مصرف نه برای فروش.


2- سه چیز است که بر هر مسلمانی لازم است :

غسل جمعه *مسواک زدن * استعمال بوی خوش.


3- سه چیز است که شوخی درآن روا نیست :

طــلاق* نــکاح * آزاد کردن بنده.


4- سه چیز است که در هر که باشد از نیکان است:

رضـا به قضا * صرف نظر از محرمات خدا *خشمگین شدن در راه خدا.


5- سه چیز است که در هر که است از بخل بر کنار است :

آنکه زکات می دهد * مهمان می برد* در سختی بخشش می کند.


6- سه چیز چشم را قوت می دهد :

دیدن سـبزه * آب جاری * روی خــوب.


7- سه چیز است که بنده به وسیله آن خواستنیهای دنیا وآخرت را به دست می آورد:

صبر بر بلا * رضا بر قضا * دعا در حال فراخ دستی.


8- بهترین کارها سه چیز است :

تواضع به هنگام دولت * عفو به هنگام قدرت *بخشش بدون منّت


9- سه چیز محبت دوستت را خالص می کند:

سلامش کنی وقتی او را دیدی * در مجلس جای او را باز کنی * اورا با بهترین نامهایش بخوانی.


10- ریا کار سه نشان دارد:

وقتی پیش مردم باشد با نشاط است * وقتی تنها باشد ناراحت است* دوست دارددر همه

کارش ستایش شود.


11- منافق سه نشان دارد :

وقتی سخن گوید دروغ گوید * چون وعده دهد تخلف کند * چون امینش شمارند خیانت کند.


12- قلم از سه کس بر داشته اند:

مجنونی که اختیار عقل خود را ندارد تا شفا یابد *خفته تا بیدار شود*– طفل تا بالغ شود.


13- وقتی در برادر خود سه صفت دیدی به او امیدوار باش:

حیا * امانت * راستی .اگر این صفات را ندارد به او امیدی نداشته باش.


14- سه کس هستند که خدا دعایشان را رد نمی کند:

آنکه فراوان یاد خدا کند * ستمدیده * پیشوای دادگـــر


15- سه دعا بدون شک مستجاب می شود :

دعای ستمدیده * دعای مسافر * نفرین پدر در حق فرزند



گرفته شده از کتاب تعالیم حضرت محمّد (ص)

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 آبان 1392  ساعت 10:15 PM | نظرات (0)

کاش راوی‌ها، کمی هم دل مادرها را روایت کرده‌ بودند...

افسران - کاش 
راوی‌ها، کمی هم دل مادرها را روایت کرده‌ بودند...

راوی‌ها جایی آن گوشه‌کنارها نشسته‌اند و میدان را توصیف کرده‌اند...
راوی‎ها با خیمه کاری ندارند...
دل‌هایی که آن پشت از درد دارد خون می‎شود را وصف نکرده‌اند...
چشم‌های لرزانی که از پشت پرده‌ها، دارد صحنه نبرد را دنبال می‎کند، شرح نکرده‌اند...
تپش قلب‎ها و لرزش دست‌ها را روایت نکرده‌اند...
راوی‎ها گفته‌اند: تو آن‎قدر تشنه بوده‎ای که مثل لحظه‎های آخرِ حیاتِ ماهی، لب‎هات را به آرامی تکان می‎داده‌ای،
گفته‌اند چه کسی گلوی تو را نشانه گرفت...
گفته‌اند آن تیر به کجا فرو آمد و با گلوی تو چه کرد...
حتی گفته‌اند پدر وقتی خون گلویت را به آسمان پاشید، چه گفت...
حتی- شگفت‌زده- گفته‌اند: قطره‌ای از آن خون، به زمین بازنگشت..
اما نگفته‌اند چشم‌های لرزان مادرت چطور داشت این صحنه‌ها را می‌دید...
نگفته‌اند جان مادرت داشت به گلو می‌رسید...
نگفته‌اند قلبِ کسی توی خیمه داشت از هم می‎پاشید...
کاش راوی‌ها، کمی هم دلِ مادرها را روایت کرده‌ بودند...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 آبان 1392  ساعت 9:58 PM | نظرات (0)

تعداد صفحات :26   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >