نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:50 PM | نظرات (0)
در اوایل مبارزه با نفس، عقل در مقابل هوای نفس بود؛ در مراحل بعد ایمان است که در مقابل هوای نفس قرار میگیرد و بعد، نهایتاً این ولایت است که در مقابل هوای نفس قرار میگیرد.
1. عقل در مقابل هوای نفس: عقل توصیه میکند که دورترین منافع را ببین ولی هوای نفس تو را دعوت به سطحیترین منافع میکند.
2. ایمان در مقابل هوای نفس: ایمان، هدف و انگیزه را ایجاد میکند ولی هوای نفس تلاش میکند ایمان شکل نگیرد. اگر کسی از هوای نفس تبعیت کند، ایمان را از دست میدهد.
3. ولایت در مقابل هوای نفس: برای مبارزه با نفس، برنامهریزی لازم است. و «تقوی» برنامۀ مبارزه با نفس است که روش تضعیف «من» را بیان میکند.
برای تضعیف «من» باید دستورات را از خدا بگیری و این دستورات را ولی خدا باید به تو ابلاغ کند. دستور گرفتن از خدا، مستقیم نیست و باید در مقابل ولی او تواضع کنی. پذیرفتن برتری او و فضیلت او در این تواضع هست.
...متأسفانه در غرب، هواپرستی تئوریزه شده است و هر چه هوای نفس بخواهد، حق را به او میدهند.
غربیها «حق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار دادهاند. این تبعیت از «هوی» در ساختارهای مختلف غرب نفوذ کرده است و قوانین حاکم بر غرب و مرتبط با تفکر غربی، دومینوی فساد را راه میاندازد. ممکن است سقوط اولین مهرههای این دومینو خیلی مهم نباشد، ولی وقتی این دومینو شروع میشود، هر مهرۀ خوب و باارزشی که سر راه باشد را هم خواهد انداخت و از بین خواهد برد.
به عنوان مثال این دومینوی فساد را در مهرههای اولیه با پیشنهاهایی مانند ایجاد خط تماس مستقیم برای بچههایی که از پدر و مادر خود شکایت دارند، شروع میکنند که در ظاهر چیز بدی نیست اما وقتی این دومینو شروع شود، اقتدار مثبت والدین برای تربیت فرزندان، احترام بزرگترها و ارکان خانواده را تهدید خواهد کرد؛ چنان که برخی از نتایج آن را در غرب مشاهده میکنیم. دومینوهایی مانند از بین بردن اقتدار مثبت مرد در خانواده، برابری ارث زن و مرد برخلاف احکام الهی، گرایش به ساختارها و نوع قوانین غربی و.... برخی از این دومینوها هستند.
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:48 PM | نظرات (0)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ
وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ
وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلاةَ
وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
كَمَا صَدَّقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ
بِهِ الْكُرُوبَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ
وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ
وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَبِهِ الْبِلادَ
وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
كَمَا أَضْعَفْتَ بِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ
وَ كَسَرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيمَانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ
وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ
الْأَخْيَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما .
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:46 PM | نظرات (0)
روي پشت بام يكي از برادرهاي بسيجي اتاقي بود كه آن را مرغداري كرده بود ولي بعلت بمباران استفاده نميشد كف آن مرغداري را آب انداختم و با چاقو تراشيدم حاجي هم يك ملحفه سفيد آوردبا پونز پرده زديم كه بشود دو تا اتاق.
بعد هم با پول تو جيبي ام كمي خرت وپرت خريدم دو تابشقاب دو تا قاشق دوتا كاسه يك پتو هم از پتوهاي سپاه آورديم
يادم هست حتي چراق خوراك پزي هم نداشتيم،يعني نتوانستيم بخريم و آن مدت اصلا غذاي پختني نخورديم اين شروع زندگي ما بود!!!
منبع : نيمه پنهان ماه2،ص24
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:43 PM | نظرات (0)
دِلم گرفت
وقــتـــــــے دیدم کارگر شهردارے
پشت گارے اش نوشته :
به کارَم نخند
مــُــحــتــــــــاجِ روزگـــــــــــارم ...!!
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:38 PM | نظرات (0)
که برد به نزد شاهان، ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیافروشی، نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای، پیامی! نه به خامهای، سلامی!
اگر این شراب، خام است؛ اگر آن حریف، پخته
به هزار بار بهتر، ز هزار پخته، خامی
ز رهم میفکن ای شیخ! به دانههای تسبیح
که چو مرغ، زیرک افتد، نفتد به هیچ دامی
سر خدمت تو دارم، بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده، کمتر افتد، به مبارکی، غلامی
به کجا برم شکایت؟ به که گویم این حکایت؟
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشندهای را نکند کس انتقامی
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:35 PM | نظرات (0)
شيطان به اندازه ارزش نعمتها، در آنها وسوسه دارد و تو مىتوانى در هر كارى از مقدار وسوسه ى شيطان، ارزش و اهميت آن را حدس بزنى.
(نامههاى بلوغ ص 12)
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:33 PM | نظرات (0)
لازم نيست كه ذنوب همه عوالم را داشته باشد.يك ماشين لازم نيست همه جايش خراب شود تا بايستد. ممكن است يك سيم از آن قطع شود و بايستد، يا باد چرخش كم شود و بايستد؛
همان طور كه شيطان با يك كبر زمين خورد. آدم با يك حرص زمين خورد. پسر آدم با يك بخل ذليل شد. يونس با يك شتاب ذليل شد. ما كه الحمدللَّه همه اينها را با هم داريم و احساس ندامتى هم نداريم!
به خدا قسم! خدا آن قدر غنى و حميد است، كه وقتى فقر و انكسار تو را بيند، سرشارت مىكند و اصلًا نگاه هم نمىكند كه عذر بخواهى.از تو، نه طاعت و نه عصيان، كه انكسار و شكستگى مىخرند.خدا در دلهاى شكسته جاى دارد: «انَّ اللَّهَ عِنْدَ المُنْكَسِرةِ قُلُوبُهُم». خدا آنها را در حضور خود دارد. پس بايد اين انكسار و استغاثه و به تعبير ديگر، اين اخبات تحقق پيدا كند.
در روايات آمده است كه خداوند به موسى خطاب كرد: «يا موسى! مىدانى من چرا تو را به عنوان كليم خود انتخاب كردهام؟ چون در چهرههاجستجو كردم و چهرهاى آرامتر و نرمتر و ذليلتر از چهره تو نيافتم. اين بود كه تو را انتخاب كردم.»
اينها آفتهاى ماست كه در طاعت متوقّعيم ودر معصيت نااميد؛ در حالى كه مطلوبِ از طاعت و عصيان، انكسار است.اين دل شكسته است كه محبوبيت دارد؛ «انَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ».
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 7:31 PM | نظرات (0)