یا صاحب الزمان

اول و آخر عشق... مهدی صاحب الزمان (عج)

کار جنون ما به تماشا کشیده است...گفتم توهم بیای وتماشای ما کنی



جهت تعجیل در ظهور امام زمان صلوات



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:31 AM | نظرات (0)

غزل خدا

 

چه شبي است !

چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،

گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

چه مي‌دانم؟

خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

هر قطره‌ي اين باران ،



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:30 AM | نظرات (0)

خدایا خیلی دوستت دارم...

خداي مهربون و صبورم....

يك سال ديگه رو برام رقم زدي...هر چه بود گذشت...

خداي خوبم...
بخاطر تمام لحظه هايي كه منتظرم بوديو نيومدم ، منو ببخش...
بخاطر تمام لحظه هايي كه منو ديديو من نديدمت ، منو ببخش...
بخاطر تمام لحظه هايي كه برام خوب خواستيو من بد كردم ، منو ببخش...
بخاطر تمام لحظه هايي كه اميدتو نا اميد كردم ، منو ببخش...
بخاطر تمام لحظه هايي كه برام وقت گذاشتي و من وقت نداشتم ، منو ببخش...
بخاطر تمام لحظه هايي كه تنهام نگذاشتي و من خودمو تنها ديدم ......

بخاطر تمام لحظه هايي كه به مهربون بودنت ، بخشنده بودنت ، آمرزنده بودنت ، بزرگ بودنت و بودنت ...شك كردم ؛ منو ببخش..

بخاطر تمام لحظه هايي كه اشكهام براي كسي جز تو بود....
بخاطر تمام لحظه هايي كه خواهش ها و التماسام براي كسي جز تو بود...
بخاطر تمام لحظه هايي كه لذتها و شادي هام براي كسي جز تو بود...
منو ببخش..

يكسال ديگه هم گذشت و من باز به اين رسيدم كه...
خيلي ها به دعوت دل ساده ي من ،
اومدند ؛
نشستند ؛
خنديدند ؛
اما خيلي زود ...
شكستند و گسستند و رفتند....

تنها تو بودي كه ؛
بريدمو نبريدي...
شكستمو نشكستي...
گسستمو نگسستي...

خدايا...
دلم خيلي هواتو كرده...
امسال هم در دلم بنشين و آنچه را كه شايسته خدايي توست ،
براي من و عزیزانم بنويس .

خدایا خیلی دوستت دارم...

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:29 AM | نظرات (0)

درد دارد

 

درد دارد ...

وقتي همه چيز را مي داني ...

و فکر مي کنند نمي داني ...

و غصه مي خوري که مي داني ...

و مي خندند که نمي داني

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:25 AM | نظرات (0)

بعضی ها...

بعضی ها مثل کتاب می مونن فقط حرف خودشون رو می زنن ؛

بعصی ها مثل مدادن فقط حرف این و اون رو تکرار می کنن ؛

بعضی ها مثل خودکارن اونا هم حرف این و اون رو تکرار می کنن

با این تفاوت که اینقدر روی حرفشون پافشاری می کنن که نمی شه حرفشون رو تغییر داد ؛

بعضی ها مثل خط کشن چون می خوان حدود هر چیزی رو با یک خط صاف بکشند ؛

بعضی ها مثل تراشیدن باعث پیشرفت دیگران می شن و

اهمیتی نمی دن اگر در مقابل فقط یک مشت تراشه ی بی ارزش نصیبشون بشه

و در نهایت بعضی ها مثل پاک کن هستن به دنیا میان تا اشتباهات بقیه را پاک کنن



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:24 AM | نظرات (0)

زشت ترین دختر کلاس

 

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت.

دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره.

روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند!

نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت.

او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند.

اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت

که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.

او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است

که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید

که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند.

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود.

به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و …

به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا

و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود

که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود

به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم.

پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم،

دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم

و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم.

دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

و همسرم اینگونه جواب داد:

من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند

و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:21 AM | نظرات (0)

بهترین دوست ...



بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است

 که اگر یک گل به او تقدیم کنید

 دسته گلی تقدیم تان می کند

 و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم،

 دسته گل هایش را پس بگیرد.

 
* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید،

به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را

تنظیم کنید.

* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است

تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.

* خود را ارزان نفروشیم،

 در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند:

قیمت=خدا!

* این همه خود را تحقیر نکنید،

خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

* یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

* کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

* آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

* کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.

* خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.

* ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.

* آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

* خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

* بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.

* روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

* برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.

* شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

* به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

* چشم هایی که خدا را نبینند،

 دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.

* امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

*اگر از خدا بپرسید کیستی؟

در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد!

ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟

 خدا را معرفی خواهیم کرد؟

* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو.

* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند

 امضا کرده است.

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:21 AM | نظرات (0)

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!

 

چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه :

چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن !؟؟

یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟

همایون لبخندی میزنه و میگه :ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟

و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟

چارلز با عصبانیت می گه :نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!!

فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست

بدن و در رابطه باشن!!!

همایون هم بی درنگ می گه :

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 3 بهمن 1393  ساعت 6:18 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :154      140   141   142   143   144   145   146   147   148   149   >