سه داستان کوتاه...

روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند  در روزيكه براى دعا جمع  شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت ،
این یعنی ایمان...

○○○○○○○○○○○○○○
كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت اين يعنى اعتماد...
○○○○○○○○○○○○○○
هر شب ما به رختخواب  ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم اين يعنى اميد...

○○○○○○○○○○○○○○
 برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو میکنم

العبد



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:24 PM | نظرات (0)

حکایت درخواست موسی(ع) از خدا

روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن!
خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو،خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد!
موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.در همان لحظه سواری به کنار آب آمد......



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:21 PM | نظرات (0)

آیا میدانید ذَخٌرَ الحُسَین کیست

در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (علیه السلام) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد . معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را حریف هزار اسب سوار میدانستند به میدان فرستاد ولی او گفت: در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست.
ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک ضربه به هلاکت رسید. امیرالمونین (علیه السلام) به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد…
تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است.
انه ذخر الحسین: او ذخیره برای حسین است.



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:19 PM | نظرات (0)

چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟

شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟

استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!‏ خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب
  مینوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...!
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی‏؛‏ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام
  زمان(عج) ببینی...!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:14 PM | نظرات (0)

یادتان باشد،زمان از شما قدرتمندتر است!!

وقتی پرنده ای زنده است...مورچه ها را میخورد،وقتی میمیرد...مورچه ها او را میخورند!
زمانه وشرایط در هرموقعی میتواند تغییر کند...در زندگی هیچ کسی را تحقیر یا آزار نکنید.شاید امروز قدرتمند باشید...اما یادتان باشد،زمان از شما قدرتمندتر است!!!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:12 PM | نظرات (0)

آخه من مادر ندارم..

پیشونی بندها روبا وسواس زیرو رو میکرد.. 

پرسیدم دنبال چه میگردی
گفت سربند یا زهرا

گفتم یکیش رو بردار ببند دیگه ،چه فرق داره
گفت ، نه
آخه من مادرندارم..
شادی روح همه شهدا و همه اموات فاتحة مع الصلواة.یازهرا
 اگه درس گرفتی از پیام شهدا به اندازه ارادتت پخشش کن

العبد...ورچه



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:09 PM | نظرات (0)

حیفه ، بیت الماله.../خطاب به بعضیها

گردان پشت میدون مین زمین گیرشد، چند نفررفتن معبرباز کنن پانزده ساله بود چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده .... پوتین ها شو داد به یکی از بچه هاو گفت : تازه ازگردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پابرهنه رفت .



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:06 PM | نظرات (0)

هم قد گلوله توپ بود

هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا
گفت : با التماس
گفتن: چه جوری گلوله روبلند میکنی میاری
گفت: با التماس  
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه
لبخند زد وگفت : با التماس ..
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدرالتماس کرده بود



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 18 بهمن 1393  ساعت 10:05 PM | نظرات (0)

تعداد صفحات :154      40   41   42   43   44   45   46   47   48   49   >