نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:32 PM | نظرات (0)
الهی . . .
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس بغیر از تو نخواهم ،چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی . . .
العبد
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:25 PM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:22 PM | نظرات (0)
السلام علیکِ یا بنت الحسین؛
خانوم جان قربونت برم، ما رو پیش بابات شفاعت کن
العبد
***
هر لحظه نگاهت که می افتد به نگاهم
یک قافله ریزد به هم از قدرت آهم
هر بار می آیم که تو را خوب ببینم
هِی سیلی و شلاق می آید سرِ راهم
دختر همه ی هوش و حواسش پی ِباباست
خوب!من که یتیمم چه به جز مرگ بخواهم؟!
حالا چه شده این همه بعد از تو نمردم!...
…از برکت عمه ست که بوده ست پناهم
ورنه لگد و کعب نی و سنگ که انگار
طوفان مهیبی ست،و من چون پرِ کاهم
آتش که نوازش کند آیا اثری هم
می ماند از آن معجر و گیسوی سیاهم؟
هر جا که رسیدیم مرا مسخره کردند
انگار نه انگار که من دختر شاهم
خولی و سنان،ضجر،دگرها و دگرها...
من یک تن و همدست شدند این همه با هم
***
هر کس ز عمو کینه به دل داشت مرا زد
بی آنکه بگویند چه بوده ست گناهم
بر نی سر اصغر رود اما سر من نه؟!
ای شمر ، تو یا حرمله...دریاب مرا هم
علی صالحی
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:20 PM | نظرات (0)
تقصیرمن است اینکه کم می آیی
هرگاه شدم اسیر غم می آیی
این جمعه وجمعه های دیگر حرف است
ادم بشوم سه شنبه هم می آیی
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:16 PM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:16 PM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 آبان 1393 ساعت 7:12 PM | نظرات (0)