نوشته شده در تاريخ دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 11:13 PM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 7:01 PM | نظرات (0)
خیلی راحت است تشخیص بین حق و باطل
البته باید چشمها و گوشها خوب باز باشد
یکی از راه های شناخت حق و حقیقت .شناخت اطرافیان است
اگر دیدیت شخصی دورو برش یک مشت حرام خوار و شرابخوار و بی ریشه است بدون حق نسیت
اما کسی که حرف از حق میزند نگاه کنید ببینید اطرافیانش کیا هستند
نماز خونند. روزه گیرند.پولدار هستند و مالشونو توی جاهای زیارتی خرج میکنند و کمک به مستمندان خرج میکنند و مهمتر از این نگاه به ریشه خانوادگی طرف بکنید
بچه های اونطرفی که میخواهید باهاش ارتباط بر قرار کنید رو ببینید
اگر دیدید چندتا بچه مبتذل و شرابخوارو بینماز و دنبال ناموس مردم داشت بدونید به خدا قسم
حق نیست/باطل است
التماس دعا
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 6:42 PM | نظرات (0)
یکی از جاهایی که ملائک میخندند به انسانها زمانیست که یه عده انسان بی ریشه و اصل و نسب می خواهند آبروی یک مومن را بریزند و اون رو به پائین بکشند
اینجا ملائک میخندند و میگوییند این شخص را خدا آبرو داده . عزت داده. جاه و مقام داده. ثروت حلال داده
اونوقت شما میخواهید او را با پایین بکشید و آبروی اون رو ببرید
خداوند پرونده ای که مردم مینویسند رو نمیخواند
خودش چشم دارد و زبانم لال دهن بین هم نیست
بعضی از انسانها بی ریشه و اصل و نسب هستند اگر خواستند آبروی یک مومن را ببرند
بدانند که:
صاحب آبرو یکی دیگه است
اون هم خداوند بالای سر
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 6:22 PM | نظرات (0)
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم قلب
پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم عینک
دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته...ناراحت
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم از خود راضی
دخترگفت اووووه چه رمانتیک این خوشگل خوشبخت که که این جوری دلتو برده؟تعجب
عکسشو داری ببینمش؟
پسر گفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست,
دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟
نکنه اسمشم نمیدونی ؟خنده
پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم ...
اسمش مهدی فاطمه (عج الله) است ... دوست مهدی (عج الله) با نامحرم دوست نمیشه
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 24 آذر 1393 ساعت 1:38 PM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 23 آذر 1393 ساعت 7:21 PM | نظرات (0)
امام صادق علیه السلام فرموند:
هر کس نامحرمى را دید و چشم خود را به طرف آسمان بلند کرد یا بست، خداوند در بهشت، حورالعین بهشتى را به عقدش در میآورد.
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 23 آذر 1393 ساعت 7:18 PM | نظرات (0)
امام حسن (علیه السلام) میفرماید:
در شبِ جمعه مادرم زهرا علیهاالسلام را در محراب عبادتش دیدم، همواره در ركوع و سجود بود تا سپیدهء سحر دمیده شد، میشنیدم كه نام مؤمنین و مؤمنات را به زبان میآورد و براى آنها دعا میكرد، ولى براى خودش هیچ دعا نكرد.
گفتم: اى مادر، براى خود مانند دیگران دعا نكردى؟
در پاسخ فرمودند: اى فرزندم، نخست همسایه، بعد خویشتن.
«الجـــــــار ثـــــم الــــــــــدار»
بحارالانوار:
جلد 43، صفحهء 81،
جلد 89، صفحهء 313،
جلد 93، صفحهء 388.
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 23 آذر 1393 ساعت 7:17 PM | نظرات (0)
خــــدایـــــا!!!
اگر مرا به بهشت بِبَری پیامبرت شاد میشود،
و اگر مرا به جهنم بِبَری..
دشمنت «شیطان» شاد میشود،
و من «بخدا قسم» میدانم...
که تو شادیِ پیامبرت را، بیش از شادمانیِ دشمنت دوست داری.
«امام سجاد علیه السلام»
«دعای ابوحمزه ثمالی»
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 23 آذر 1393 ساعت 7:16 PM | نظرات (0)
مرحوم حجت الاسلام آقای حاج سید اسماعیل شرفی میگوید:
به عتبات مقدسه مشرف شده بودم و در حرم مطهر حضرتِ سید الشهداء مشغول زیارت بودم، چون دعای زائرین در قسمت بالاسرِ حرم مطهر امام حسین (ع) مستجاب است در آنجا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارك مولایم حضرت مهدی(ع) مشرف گرداند و دیدگانم را به جمال بی مثالِ آن بزرگوار روشن نماید، مشغول زیارت بودم كه ناگهان خورشیدِ جهانتاب جمالش ظاهر شد، گرچه در آن هنگام حضرتش را نشناختم ولی شدیداً مجذوبِ آن بزرگوار شدم، پس از سلام از ایشان سؤال كردم شما كیستید؟
آقا فرمودند: «من مظلومترین فرد عالم هستم».
من متوجه نشدم و با خود گفتم شاید ایشان از علماءِ بزرگ نجف هستند و چون مردم به ایشان گرایش پیدا نكردهاند خود را مظلومترین فردِ عالم میدانند، در این هنگام ناگهان متوجه شدم كه كسی در كنارم نیست اینجا بود كه فهمیدم مظلومترین فردِ عالم كسی جز امام زمان(ع) نیست و من نعمتِ حضور آن بزرگوار را از دست دادم.
این تشرف در ترجمهء صحیفهء مهدیه ( انتشارات دارالثقلین، چاپ 4 ) آمده است
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 23 آذر 1393 ساعت 7:15 PM | نظرات (0)