چرا آن مه رخ نمی نماید؟

پروردگارا!
زمانه ای که ثروت جای شخصیت
خودبینی جای تقوی و پرهیزگاری
خودپرستی، جای خداپرستی
بیچارگان بدون جایگاهی،
نه یاری نه یاوری نه غمگساری
چرا آن مه رخ نمی نماید؟
چرا به غم ها پایان نمی دهد؟
تا کی مترفین ندای حق سر دهند
پس چرا حق گوی عدالت گستر نمی آید؟
تا کی خون و خونریزی؟
تا کی طالبان حق در خون شناور؟
پس آن مه سبزپوش سبزآیین کی خواهد آمد
خط بطلانی بر تمام طاغیان و ستم های دنیا کشد؟!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 دی 1393  ساعت 10:17 AM | نظرات (0)

آماده ظهوریم؟

مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار

من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند

ای آخرین ناجی بشریت، سختی ها و دلتنگی های خود را با چه کسی زمزمه کنم و آرامش را در طلوع کدامین شعر بیابم و به چه بهانه ای بغض هایم را بشکنم. کاش تو بیایی، ای بهترین من! ای امام من، حرف های ناگفته زیادی دارم. نمی دانم از کجا شروع کنم. 

از بچه های به خاک و خون کشیده در فلسطین و لیبی و بحرین بگویم یا از آوارگان عراق و افغانستان.

 آقای خوب من، به من گفته اند تو هم مانند جدت حضرت امیر (ع) یار ضعیفان و نوازشگر یتیمانی، پس حتما بچه های یتیم لبنان و فلسطین و بحرین تو را دیده اند. راستی، اکنون اگر تو را از نزدیک ببینم، شاید بسیاری از حرف ها از یادم برود، ولی می دانم با صبر و عطوفت به من اجازه خواهی داد تا راز های نهفته در دلم را یاد آوری کنم.

 مولای من، شب ها را به امید ظهور تو به صبح می رسانم و هر صبح جمعه به انتظار ندای { انا المهدی } تو که از خانه کعبه به گوش خواهی رسید. در دعای ندبه شرکت میکنم. ای کاش به بگویی که کجایی و کــــی می آیــی! ...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 دی 1393  ساعت 3:41 AM | نظرات (0)

مـــنِ بی " او " ...

مـــنِ بی " او " در این دنـیــــا می خواهـــد بمــــاند که چه کنـــد!


اصلا" چشــــم هایم وقتــــی تو را نمی بیــــنند به چه کارم می آینـــد ...


گـــوش هایم وقتی صــدای تـــو را نمی شنونــد به چه دردم می خورنــــد ...


قلبم وقتــــی با صـــــدای پای تــــو ،


هنــــگام رد شدن از کنارم به شــــماره نمی افتد؛ برای چه در سیـــــنه بتپد!


تمام حرفــــــم این است:


بیــــا مــــولای من تا با دیــــدنت زندگــــی معـنا بگیـــــرد ...


اللـهم عجــــــل لولیــــک الفــــرج ...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 6 دی 1393  ساعت 6:26 AM | نظرات (0)

من از اشکی که میریزد زِ چشم یار میترسم

من از اشکی که میریزد زِ چشم یار میترسم

از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس

من از خوابیدن منجی، درون غار می ترسم  !

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند

من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن

از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم  !

شده کار حبیب من سحرها بهر من توبه

ز آه دردناکِ بعد استغفار می ترسم... 

سحر شد، آمده خورشید... اما آسمان ابریست!

من از بی مهریِ این ابرهای تار می ترسم

تمام عمر، خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این مَنصب کند انکار می ترسم!

طببیم داده پیغامم بیا دارویَت آماده ست

از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم

شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد

من از بیماری آن دیده خونبار می ترسم!

به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من

مرا تنها میان قبر خود نگذار می ترسم!

دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن

من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم!

هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم

ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم...

دمی وصلم، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بستم

من از بیچارگیِ آخر این کار می ترسم!

جهان را قطره ی اشک غریبی، می کند ویران

من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم

صلی الله علیک یا اباصالح المهدی (ع) 

اللهم عجل لولیک الفرج...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 آذر 1393  ساعت 6:27 PM | نظرات (0)

دلم گرفته از اين انتظار يلدايي

یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا ...... باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم

ده قرن ز عمر پسر فاطمه بگذشت .... یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم

پای یلدای دلت یواشکی زمزمه کن

 

زیر لب یه یادی از نور دل فاطمه کن

 

چشماتو خیره کن و سوره والعصر ، بخون

 

یه دعا برا ظهور پسر فاطمه کن

 

 

 

دلم گرفته از اين انتظار يلدايي


دقايقم همه غرق "چه وقت مي‌آيي؟"

نوشته‌اند "صدايش کنيد مي‌شنود!


صدات مي‌زنم آخر کجاي دنيايي؟

بگو چه وقت مي‌آيي؟ ببين که دلهامان


دگر‌ قبول ندارد هنوز و امايي

شنيده‌ام نمي‌آيد بهار با يک گل


بهار من، گل نرگس! تويي که مي‌آيي

و باز نقطه سر خط، نريز اشک اي چشم!


تمام مي‌شود اين انتظار يلدايي

<اللهم عجل لولیک الفرج>




ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 آذر 1393  ساعت 6:20 PM | نظرات (0)

تعداد صفحات :33      10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   >