ای علی اصغر حسین(ع)

ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد /خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گهواره تا صبح ناله می ز
د / امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تااشک خود بنوشد/ اشکی که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه در/ این غنچه بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیغ یکسو فکن کمان را/ یک برگ که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش فریاد او تلظی/ جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
دردانه پیکرش را بالا گرفته بابا /تاب و توان دیدن چشم زمان ندارد
رحمی اگر که دارید یک قطره آب آرید/بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید/این شیره خواره بر کف تیغ وستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها/جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن/جز شانه امامش دیگر مکان ندارد


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 آبان 1392  ساعت 6:29 AM | نظرات (0)