
حرفی ندارم برای تسلای درد دلت...
هیچ واژه ای توانایی جاری شدن بر زبان حقیرم را ندارد تا ذره ای تسکین دله
بیقرار بزرگ ات باشد...
من خودم را می گویم ...میفهمی؟؟خودم را...
کاش دردانه هایت از من نپرسند که بعد از انها چه کرده ام؟؟
از این سوال سخت ،سخت شرم دارم!!!
از صدای خواب الوده ام شرم دارم!!
اصلا مگر صدای خواب الود من به گوش کسی خواهد رسید؟؟
میدانم که اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام امیرالمؤمنین را خواهم شنید
انجا که به مردم دنیا طلب کوفه فرمود:
سوگند!!اگر ما هم مثل شما راحت طلب بودیم،عمود دین بر پا نمیشد..
درخت اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمیشد
به خدا قسم از این به بعد خون خواهید خورد...(نهج البلاغه/خطبه 56)
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آبان 1392 ساعت 6:16 AM | نظرات (0)