وعده سقّا...

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقا شده‏اى
آب از هيبت عباسى تو مى‏لرزد
بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى
بى سجود آمده‏اى يا كه عمودت زده‏اند
يا خجالت زده‏اى وه كه چه زيبا شده‏اى
يا اخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى
منم و داغ تو و اين كمر بشكسته
توئى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى
سعى بسيار مكن تا كه ز جا برخيزى
كمى هم فكر خودت باش ببين تا شده‏اى
مانده‏ام با تن پاشيده‏ات آخر چه كنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى
مادرت آمده يا مادر من آمده است
با چنين حال به پاى چه كسى پا شده‏اى
تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده‏اى



نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 آبان 1392  ساعت 9:30 PM | نظرات (0)