خدایا...

دختری پشت یک اسکناس هزار تومنی جملاتی نوشته بود که من یه آن با خودم گفتم خدایا واقعاً چرا ؟؟؟

چرا باید یک همچین بلایی سر یک دختر بیاد ؟؟؟

نوشته بود : پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست یک شب مرا به دست صاحب خانه مان سپرد ؛

خدایا چقدر می گیری که بگذاری شب اول قبر ، قبل از اینکه تو ازم سوال کنی ، من ازت بپرسم چرا ...؟

 



نوشته شده در تاريخ دوشنبه 11 آذر 1392  ساعت 7:58 PM | نظرات (0)