
با خودش عهـــد کرده بود تا نیروے ِ دشمن در خاک ِ ایران است؛برنگردد تهران.
نه مجلس مے رفت ، نه شوراے ِ عالی دفاع.
یک روز از تهران زنگ زدند.
حاج احمدآقا بود گفت : به دکتر بگو بیا تهران.
گفتم : عهد کرده با خودش ، نمے آد.
گفت: نه بگو بیاد . امــــام ღ دلـــش ღ براے ِ دکتر تنگ شده ...
بهش گفتم . گفت : چشم ، همین فردا مے ریــم .
نه مجلس مے رفت ، نه شوراے ِ عالی دفاع.
یک روز از تهران زنگ زدند.
حاج احمدآقا بود گفت : به دکتر بگو بیا تهران.
گفتم : عهد کرده با خودش ، نمے آد.
گفت: نه بگو بیاد . امــــام ღ دلـــش ღ براے ِ دکتر تنگ شده ...
بهش گفتم . گفت : چشم ، همین فردا مے ریــم .

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 7:22 PM | نظرات (0)