دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی‌

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی‌
چه اشک‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی‌

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت‌شکن‌
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی‌

برای ما که خسته ایم و دل شکسته‌ایم نه‌
برای عده‌ای ولی چه خوب شد نیامدی‌

تمام طول هفته را به انتظار جمعه‌ام‌
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی‌



نوشته شده در تاريخ شنبه 19 بهمن 1392  ساعت 3:52 AM | نظرات (0)