آنان که خــاک را به نظــرکیمیـا کنند
باید که عشق را به شما اقتدا کنند
بی دردهای خفته به مرداب عافیت
باید حساب خویش زمردان جدا کنند
با نردبــان درد به معــراج می روند
آنان که تا به صبح خدا را صدا کنند
ایوب های دهرتمامی درد خویش
با کـیـمیـــای درد تـو باید دوا کنند
با کیمیای دردتو آری میسراست
مردم مس وجود بدل با طـلا کنند
درد تو آیه های هدایت شود اگر
کفرجهان به قصه تو آشــنا کنند
عمری به روی چــرخ نشستی زپا ولـی
آنسان نشستنی که ازآن قصه ها کنند
یـــاران دردمــــند تــــو در روز رفتنــــت
جاداشت محشری به عزایت بهپا کنند
کل الهــه های اساطیــر عاقبـت
باید که معبدی به مزارت بنا کنند
با همرهان عرشی گلگون کفن بگو
یــاران مانده درقفسـت را دعـا کنند
روزی که بارگاه شفاعت بهپا شود
مگــذار ازگروه تو مــارا جــدا کنند
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 اسفند 1392 ساعت 5:37 AM | نظرات (0)