آخرین جمعه سال هم به آخر رسید
آقایمان عبای غریبی به سر کشید
گفتم ز بی لیاقتی ماست غربتت
چشمی به هم گذاشت آهی ز دل کشید
من هم خجل ز کرده خویش مانده ام
مرغ دلم به جمعه ی سال دگر پرید
آخرین جمعه سال است بیا آقاجان
حالمان رو به زوال است بیا آقاجان
من غزلهای به یاد تو فراوان دارم
که پر از درد و ملال است بیا آقاجان
آخرین جمعه سال آمده است اما تو
غم هجران تو یک سال دگر پیرم کرد
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 4:31 AM | نظرات (2)