امروز تمام تنهائیم را در چشمانم پنهان می کنم
امروز تمام دلتنگیم را در دلم پنهان می کنم
امروز تمام حرف های ناگفته ام را در لبخندم پنهان می کنم
امروز تمام غصه هایم را ..........
دیگر جایی برای پنهان کردن ندارم
امروز دلم برای خودم می سوزد، تمام اتاقم،بدنم،فکرم بوی دود و خاکستر می هد. احساس می کنم در دنیا هیچ چیز با ارزشی نیست که بخواهم برای به دست آوردنش تلاش کنم. حالا چه فرقی می کند که چه کسی نگران من است. لحظه های سختی رو پشت سر گذاشتم و تمام تنهائیم رو با شعرهام پر کردم اما این شعرها هم حال خراب من را نمی داند،حالا چه فرقی است بین شعر گفته و نگفته، می خواهم راهم را بکشم و بروم. حالا دیگر نوشتن هم مانند گفتن برایم سخت است.
حالم خراب خراب است،
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 آذر 1393 ساعت 2:36 PM | نظرات (0)