همين نزديكي ها

همين نزديكي ها كه قدم مي زني ...

پشت جريان قشنگي كه به سوي آرزوهايت داري ...

پشت لبخند هايت...

پشت دوستي هايت...

" يك نفر دارد آرام آرام در حسرت آرزوهاي خود ميميرد ...!  "

گدا نيست...!

از همان جنسي است كه تو هستي ...

مادرش هم مثل مادر من و تو آرزوي خوشبختي اش را داشت...

 

راستي تا كي  مي خواهيم  پشت همين دل هاي كوچك بمانيم...

پشت كمك نكردن ها... پشت ناشكري ها ...

به چه دردي مي خوريم پس؟



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 17 دی 1393  ساعت 6:35 AM | نظرات (0)