تنها سكوت


     پيچيده در ترنم هستي ، صداي تو
    اي راز ناگشوده هستي ، خداي تو
    هر سو كه چشم مي رسد، آنجا حريم توست
    آخر، كجاي عالم ما نيست جاي تو؟
    هر لحظه در عروجي و هر دم فراتري
    كي مي رسد عقاب تخيل به پاي تو؟
    كشكول آسمان كه پر است از ستاره ها
    چشم گشوده اي ست به روي عطاي تو
    از بس كه در نگاه تو «هو» موج مي زند
    گويي خدا نشسته در آنجا، به جاي تو
    درياي بي كرانه عقل و شهود و عشق
    اي آبروي عالم ما موج هاي تو
    هر شاعري كه وصف تو گفته ست، ديده است
    تنها سكوت بوده سزاي ثناي تو
    در واپسين نگاه به رويت، دو شعله آه
    آن آخرين غزل كه بگويم براي تو



نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:20 AM | نظرات (0)