سلمان فارسى نقل می کند:
روزى به منزل حضرت فاطمه زهراء /صلی الله عليه وآله وسلم/ وارد شدم، آسیابى را جلوى آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود....
گفتم : اى بنت رسول اللّه! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى؟!
در آن لحظه صداى اذان بگوشم رسید؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول /صلی الله عليه وآله وسلم/ بجاآوردم.
بعد از نماز، جریان حضرت فاطمه زهراء /صلی الله عليه وآله وسلم/ را براى امیرالمؤمنین /علیه السلام/ تعریف کردم.
حضرت علىّ /علیه السلام/ گریان شد و از مسجد بیرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى که تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت.
حضرت رسول /صلی الله عليه وآله وسلم/ جریان را از حضرت علىّ /علیه السلام/ جویا شد؟
امیرالمؤمنین /علیه السلام/ اظهار داشت: چون بر فاطمه وارد شدم، وى را دیدم بر قفا خوابیده و حسین نیز روى سینه اش در خواب بود و سنگ آسیاب بدون آن که در دست کسى باشد، مى چرخید!!
حضرت رسول /صلی الله عليه وآله وسلم/ فرمود: خداوند ملائکه اى را آفریده است تا در خدمت محمّد و اهل بیت او /علیه السلام/ باشند.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 دی 1393 ساعت 2:15 PM | نظرات (0)