نان خشک بود با یک تکه پنیر ...

صبح آمدم بیمارستان وقت صبحانه دیدم به هر کدام از مجروح ها نان خشک داده اند با یک تکه پنیر .

 

به پرستار ها گفتم «این چیه ؟ این که ازگلوشان پایین نمی ره.»

 

گفتند «ما تقصیر نداریم .همین رو به ما داده اند .»

 

گشتم آبدار خانه را پیدا کردم .

 

در را باز کردم ،دیدم دارند صبحانه می خورند.

 

نان داغ توی سفره شان بود .

 

دادم بلندشد.

 

گفتم «انصافه شما که سالمید نون تازه بخورید،مجروح ها نون خشک؟»

 

نان ها را از جلوشان جمع کردم ،بردم برای مجروح ها.



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 8 بهمن 1393  ساعت 6:34 AM | نظرات (0)