گفت کسی:« زائر صاف و ساده
راه دراز است چرا پیاده
عقل چه خوب است بر آدم بوَد
وسایل سفر فراهم بوَد
گرچه سفر سوی هدف می کنی
عمر عزیز است تلف می کنی»
گفتمش ای عاقل شیرین سخن
مهر فزایندة هر انجمن
حال بگویم که چرا می روم
از چه بدین مرکب پا می روم
بندة بی عزم و اراده منم
نفس، سوار است و پیاده منم
تا که به زیر آوردم این نفس را
پای نهم بر سر و روی هوا
تا بشود مرکب من نفس دون
تا که خدا خواهد و گردد زبون
دست تعلق ز سوی الله کشم
جاده شود نفس و بر آن پا کشم
ذائقة نفس پر از می کنم
عمر عزیز است تلف کی کنم
العبد...ورچه
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 1:32 PM | نظرات (0)